موضوع: "نهج البلاغه"

نهج البلاغه مرهمي بر دردهاي جانكاه بشريت


نهج البلاغه مرهمي بر دردهاي جانكاه بشريت

كدام كتاب را پيدا مي‌كنيد كه اينگونه براي انسانهاي محروم فرياد بر آورده باشد؟ فريادي آميخته با آگاه سازي توده‌ها و حركت دادن آنها به سوي هدف.
في المثل: هنگامي كه در فرمان مالك اشتر سخن از قشرهاي جامعه مي‌گويد، و وظايف و مسئوليتهاي هر يك از آنها را با دقت و ظرافت و جامعيت و عمق خاص خود بر مي‌شمرد، لحن سخن آرام و منظم پيش مي‌رود ولي همينكه به قشر محروم و ستمديده مي‌رسد گفتار امام چنان اوج مي‌گيرد كه گويي از پرده دل فرياد مي‌كشد:
«الله الله في الطبقه السفلي من الذين لا حيله لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البوسي و الزمني»
«خدا را خدا را، اين مالك! در باره قشر پايين و محروم، نيازمندان، رنجديدگان و از كار افتادگان بينديش»
و اين سخن را با دستور ويژه اي كه درباره آنها صادر مي‌كند تكميل مي‌سازد.مي فرمايد: «بايد شخص خودت بدون هر واسطه ديگري وضع آنها را در سراسر كشور اسلام زير نظر بگيري و بطور مداوم از آنها سركشي كني، تا مشكلاتشان با سر پنجه عدالت گشوده شود».
باز براي اينكه محرومان و ستمديدگان بر اثر دخالت اطرافيان، حاجبان، دربانان و واسطه‌ها زير دست و پا نمانند و فريادهايشان مستقيما به گوش رهبران برسد به مالك چنين دستور مي‌دهد:
«و اجعل لذوي الحاجات منك قسما- «تفرغ لهم فيه شنحصك و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذي خلقك و تعقد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتي يكلمك
كس سخني دارد بدون ترس و وحشت، و خالي از لكنت، بيان كند، چرا كه من از رسول خدا (ص) شنيدم كه در مواطن متعددي اين سخن را تكرار فرمود: «امتي كه حق ضعيفان را با صراحت از زورمندان نگيرد هرگز روي پاكي بخود نخواهد ديد».
نه تنها در اين فرمان كه در وصيتها به فرزندانش و به همه ي دوستانش از بستر شهادت همين فرياد را مي‌كشد.
در كجاي تاريخ جهان ديده ايد كه پيشوايي فرماندارش را تنها به خاطر شركت در يك مجلس ميهماني مجلل توبيخ و سرزنش كند كه علي (ع) در نامه ي (عثمان بن حنيف) فرموده است: آنهم تنها به اين دليل كه اغنيا بر سر آن سفره حاضر بودند و گرسنگان محروم و ممنوع. كجا شنيده ايد كه پيشوايي، بدترين درد را براي يك زمامدار اين بشمارد كه او شب سير بخوابد و در اطراف او گرسسنگان باشند و به فرماندارش بگويد:
و حسبك داء ان تبيت ببطنه
و حولك اكباد تحن الي القدر
علي (ع) در نهج البلاغه ناراحتي شديد خود را در نامه هايش از اينكه لشكر به هنگام
عبور از آباديها مزاحم مردم شوند اظهار مي‌دارد و بدون توجه به سياستهاي معمول دنيا كه به هنگام نياز به ارتش در برابر تندرويهاي آنها اغماض روا مي‌دارد در نامه ي ۶۰ نهج البلاغه بخش نامه‌ها دستور مي‌دهد كه هر كدام از اين لشكريان به هنگام عبور از شهرها و روستاها از هر گونه مزاحمت و غصب حقوق مردم و اموال آنها خود داري كند، مگر آنكه به قدري مضطر و گرسنه باشند كه جانشان به خطر بيفتد كه در اين هنگام تنها به مقدار حفظ جان مي‌توانند استفاده كنند.
و مخصوصا در اين نامه تاكيد مي‌كند كه من به دنبال لشكر در حركتم هر گونه شكايتي از آنها داشته باشيد به من برسانيد تا اقدام كنم.
زندگي شخصي امير مومنان كه در لابلاي سطور نهج البلاغه به روشني ترسيم شده است خود الگويي است براي همه آنها كه مي‌خواهند راه و رسم همدردي با مستضعفان را دريابند، همه جا با آنها و در كنار آنها است.
كوتاه سخن اينكه نهج البلاغه حامي رنجديدگان، پشتيبان مستضعفان، يار و غمخوار محرومان، و دشمن سر سخت ظالمان و ستمگران و مستكبران است. به همين دليل يكي از مهمترين شرايطي را كه براي فرماندهان لشكر ضروري مي‌شمرد آنست كه در برابر زرومندان، قوي و محكم، و در برابر ضعيفان مهربان و ملايم باشند (و يراف بالضعفاء و ينبو علي الاقوياء). 

منبع:چرا نهج البلاغه این همه جاذبه دارد ؟ - ناصر مکارم شیرازی - صفحه۴

اهمیت قدمت نهج البلاغه


اهميت قدمت نهج البلاغه

اولا اين كتاب يك كتاب دست اول اسلامى است و در اين شرايط تاريخى، كه با صدر اسلام تقريبا ۱۴۰۰ سال فاصله داريم، منابع دست اول و اصيل اهميت ويژه اى دارد، چرا كه با طول زمان ميل به تأويل و برداشتهاى تأويل گونه افزايش پيدا مى كند و اين يكى از آفات تفكرات الهى است. وقتى زمان از منبع جوشش دين قدرى فاصله پيدا مى كند، ذهنها، خلاقيتها، و ابتكارات و جوششهاى درونى انسانهاى هوشمند آنها را به استنباطهايى كه بيشتر متكى به سليقه هاست سوق مى دهد، و همين امر به صورت نامرئى اديان را منحرف مى كند. اديان گذشته كه منحرف شده اند، يكى از اصيل ترين آفات آنها اين بوده كه متون اولى و اصليشان به طور كامل و سالم باقى نمانده است.
ما البته قرآن را دست نخورده داريم، همين خود امتياز بسيار بزرگى است و همين موجب شده كه محورى براى استنباطهاى گوناگون اسلامى، با همه آفاق وسيع اختلاف سليقه ها، وجود داشته باشد. يعنى بالأخره نقطه اى هست كه آراء و عقايد مختلف به آن نقطه متكى باشند و آن قرآن است، لكن اين كافى نيست، كافى نيست براى اينكه جلوى تأويل و اظهار نظرها و سليقه گراييها و احيانا هوى و هوس گراييها را بگيرد. خود امير المؤمنين « عليه السلام » به ابن عباس
فرمود: « لا تخاصمهم بالقرآن فانّ القرآن حمّال ذو وجوه » ۱ (وقتى كه مى روى با خوارج مباحثه كنى به قرآن استناد نكن. براى اينكه قرآن در بردارنده و پذيرنده وجوه گوناگون است).
راستى كسانى كه « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللّهِ » ۲. را كه درباره امير المؤمنين على « عليه السلام » نازل شده، تطبيق مى كنند با ابن ملجم، و اين قدر ذهنشان از راه حق منحرف است، با اينها مى شود به قرآن استناد كرد؟ اما در زمان خودمان هم اين حقيقت را ديديم، كسانى بودند كه به آيات قرآن استناد مى كردند اما با ابزارى از تأويل. در چنين شرايطى، هرچه متون اسلامى و آثار رسيده از صدر اسلام بيشتر باشد، امكان محققان براى استنباط صحيح دين بيشتر است.
منبع:بازگشت به نهج البلاغه - علی خامنه‌ای - صفحه۴۰

ویژگی‌های مؤمن در نهج البلاغه

ويژگي‌هاي مومن از گفته ي امام (ع) قرار مي‌دهيم:

«المومن بشره في وجهه و حزنه في قلبه. اوسع شي ء صدرا و اذل شي ء نفسا. يكره الرفعه و يشنوا السمعه. طويل غمه، بعيد همه. كثير صمته، مشغول وقته. شكور، صبور. مغمور بفكرته، ضنين بخلته، سهل الخليقه، لين العريكه. نفسه اصلب من الصلد و هو اذل من العبد. »  شادي مومن در رخسار اوست و اندوه او در دلش. سينه ي او از هرچه فراخ تر است، و نفس او از همه چيز خوارتر. برتري جستن را دوست نمي دارد و به نيكي شهره شدن را دشمن مي‌دارد. غم او دراز است و همتش بر جهان فراز.

خاموشي او بسيار است و وقتش گرفتار. بسي سپاسگزار است و در برابر پيشامدها پايدار. فرورفته در انديشه ي خويش است. و بخيل از گفتن نياز و وضع پريش. آرام خوي است و نرم رفتار. نفس او از سنگ خارا سخت تر است و خود او از بنده خوارتر. نه صفت دوگانه كه برخي ضد يكديگر و برخي در راستاي هم هستند و اين صفات هيجده گانه، تصوير زيبايي است از يك مومن كه آيينه ي تمام نماي اخلاق اسلامي است. اين‌ها همه ي صفات يك مومن نيست و نيز اين صفات اختصاص به مومن ندارد. شخص پرواپيشه نيز، چنان كه در پيش از اين گفته شد، صفاتي دارد كه صفات مومن نيز بخشي از آن است. خداي بزرگ به ما توفيق دهد كه در رفتار و گفتار و انديشه، خود را به همه ي اين صفات بياراييم!

منبع:آموزش نهج البلاغه - محمدمهدی جعفری

نظم و حسابرسى در امور در نهج البلاغه

نظم و حسابرسى در امور

بى گمان نظم در كارها و برنامه ريزى دقيق مبتنى بر زمان بندى حساب شده، براى رسيدگى و انجام امور، سودمندى هاى فراوانى دارد كه به پيشرفت فرد و اجتماع مدد مى رساند. نظم، از هدر رفتن وقت و از بين رفتن نيروها و امكانات آدمى جلوگيرى مى كند. شخص منظم مى تواند در سايه نظم در زندگى به تمامى تعهدها و پيمان هاى خود به موقع وفا كند. اشخاص منظم در هر كجا كه باشند موجب خير و بركت و اعتماد و تسكين خاطر مردمى هستند كه با وى سر و كار دارند. رعايت نظم از موضوع هاى اساسى در سامان دهى كارها به شمار مى آيد. امام على عليه السلام در حالى كه فرق سرش شكافته و از درد ناشى از آن در بستر افتاده ۱- «كُونا لِلظَّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا. » نهج البلاغة، نامه ۴۷. بود و به هنگام آخرين وصيت هاى خويش پس از توصيه به تقواى الهى، نظم در كارها را متذكر شد كه در خود نكته‌ها نهفته دارد. امام فرمود: «شما امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و همه فرزندانم و كسانم و آنان را كه وصيت و نامه من به آنان مى رسد به ترس از خدا و نظم و آراستن در كارها سفارش مى كنم. »  با اين همه در اين كه چرا مسلمانان و شيعيان آن حضرت با نظم بيگانگى دارند و كشورهاى بيگانه از دين اين مقدار به رعايت آن پرداخته اند، جاى تأمل بسيار دارد. امام مى فرمود: «بندگان خدا خودتان را ارزش سنجى كنيد قبل از آن كه شما را بسنجند و خويشتن را حسابرسى نماييد قبل از آن كه به حسابتان برسند. » 

منبع:نهج البلاغه جوان - محمد بیستونی - صفحه۴۲

آفرینش جانوران در نهج البلاغه

 

آفرينش جانوران

حضرت در آفرينش جانوران نيز در پى نشان دادن دست تواناى خالق متعال و هدايت بشر به سوى پروردگار جهانيان است. حضرت در بيانى فرمود: «منزه است خداوندى كه پاها و ابزارهاى حركت مورچه و پشه هاى ريز تا جانوران بزرگ تر همانند نهنگ‌ها و فيل‌ها را در جاى مناسب جسم شان قرار داد و آنان را برپاى نگاه داشت. » «… آيا به خردترين چيزى كه خداوند آفريده نمى نگرند كه چه سان آفرينش او را ۱- «وَ اعْلَمُوا عِبادَاللّه ِ اَنَّهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثا…. » نهج البلاغة، خطبه ۱۶۵. استوار داشته و تركيب آن را برقرار؟ آن را شنوايى و بينايى بخشيده و برايش استخوان و پوست آفريده، بنگريد به مورچه و خردى جثه آن و لطافتش در برون و نهان… دانه را به لانه خود برد و در گرما براى سرماى خود فراهم آورد… اگر كه انديشه ات را به كار اندازى، دلايل روشن جز اين نخواهند گفت كه آفريدگار مورچه، همان آفريدگار درخت تنومند خرماست…. » 

منبع:نهج البلاغه جوان -محمد بیستونی - صفحه۱۴

تحصیلات سید رضی گردآورنده نهج البلاغه


تحصيلات سيد رضى

سيد رضى در خردسالى همراه برادر بزرگش سيد مرتضى به استفاده علوم و فنون متداول عصر پرداخت. علم نحو و دستور زبان عرب را از محضر ابوسعيد قاضى حسن بن عبداللّه بن مرزبان نحوى سيرافى، و علم فقه و احكام دينى را در محضر استاد فقيهان «شيخ مفيد» آموخت.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۴۱ نوشته است:

«شبى شيخ مفيد در خواب ديد كه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام دست امام حسن و امام حسين عليهم السلام را گرفته و به نزد وى آورد و پس از سلام به شيخ فرمود: اين دو پسران من اند، به آنان فقه و احكام دين بياموز. شيخ مفيد پس از بيدارى در شگفت ماند كه اين چه خوابى بوده؟ فرداى آن شب كه شيخ مفيد طبق معمول در مسجد براثا واقع در محله شيعه نشين بغداد، نشست و شروع به تدريس كرد، ناگهان ديد بانويى با كمال وقار، در حالى كه دست دو كودك خود را در دست دارد وارد شد و به شيخ سلام كرد و گفت: من همسر طاهر ذوالمناقب هستم، و اين دو كودك فرزندان من اند، آنان را نزد شما آورده‌ام تا علم فقه و احكام دينى را به آنان بياموزى. »

سيد رضى در فراگيرى علوم بسيار كوشا بود. علوم و فنون متداول آن عصر را تا بيست سالگى تحصيل كرد. و در بيشتر آن‌ها كتاب نوشت از جمله صرف، نحو، قرائت، تفسير، حديث، كلام، فقه، اصول و….
مشهورترين اثر سيد رضى نهج البلاغه است كه آن را در سال ۴۰۰ ق. در سن ۴۰ سالگى يعنى شش سال پيش از وفاتش گردآورى كرده است.

منبع:نهج البلاغه جوان - محمد بیستونی - صفحه۱۱

خوش خلقی و انسان دوستی در نهج البلاغه

خوش خلقى و انسان دوستى

از مبانى تربيت و اخلاق در نهج البلاغة حسن معاشرت و خوش خلقى و انسان دوستى است. امام به زمامداران خود توصيه مى فرمود كه با همه مردم مهربان باشند.
۱- «أوصِيكُما وَ جَمِيعَ وَلَدى وَ أهْلِى وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتابِى بِتَقْوَى اللّه ِ وَ نَظْمِ أمْرِكُمْ. » نهج البلاغة، نامه ۴۷.

در عهدنامه مالك اشتر چنين آمده است:
مهربانى و خوش رفتارى با رعيت تمامى مردم چه مسلمان و چه غير مسلمان را در دل خود جاى ده. با آنان مهرورزى كن و همچون جانور شكارى مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى ؛ زيرا مردم دو دسته اند: يا برادر دينى توأند و دسته ديگر در آفرينش با تو همانند مى باشد. خواسته يا ناخواسته خطايى از آنان سر مى زند، به خطاشان منگر و از گناهشان درگذر. » 
امام به همه انسان‌ها خطاب مى كنند:
«چنان با مردم آميزش و برخورد داشته باشيد كه اگر مرديد، بر شما بگريند و اگر زنده
۱- «أشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ…. » نهج البلاغة، خطبه ۵۳.مانديد، به شما مهربانى ورزند خواستار معاشرت با شما باشند. » 

«خوش خويى، دام دوستى است و مدارا و دوستى با مردم پوشنده عيب هاست. »
امام نحوه رفتار با ديگر مردم را چنين مى پسندد:
«چون برادر دينى تو از تو بُريد خود را به پيوند با او وادار و چون روى برگرداند مهربانى پيش آر، و چون بخل ورزد از بخشش او و هنگام دورى گزيدن او، از نزديك شدن و به وقت سخت گيرى از نرمى كردن و به هنگام گناهش از عذر خواستن دريغ مدار چنان كه گويى تو بنده
۱- «خالِطُوا النَّاسَ مُخالَطَةً أنْ مُتُّمْ مَعَها بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إلَيْكُمْ. » نهج البلاغة، حكمت ۱۰.

۲- «الْبَشاشَةُ حِبالَةُ الْمَوَدَّةِ وَ الاْءحْتِمَالَ قَبْرُ الْعُيُوبِ» نهج البلاغة، حكمت ۶.
اويى و او به تو نعمتى داده است و حقى بر
گردنت دارد و مبادا اين نيكى را آن جا انجام دهى كه نبايد و يا درباره كسى كه آن را نشايد به كسى كه شايسته نيكى نيست چنان رفتار نكن. » 

منبع:نهج البلاغه جوان -محمد بیستونی - صفحه۴۳.

زندگینامه سید رضی گردآورنده نهج البلاغه

زندگي سيدرضي گردآورنده ي نهج البلاغه
شريف ابوالحسن محمد الرضي الموسوي در سال ۳۵۹ ه. در بغداد متولد شد. جد هفتم او از سوي پدر طاهر ذي المناقب ابواحمد الحسين، امام موسي الكاظم (ع) است و جد مادريش امام زين العابدين (ع).
پدرش حسين نقابت خاندان ابي طالب، اميري حج و نظر در مظالم را به عهده داشت. معزالدوله ي بختيار از امراي آل بويه وي را از اين سمتها بر كنار كرد، ليكن حسين تن به خواري نداد. تا اينكه عضدالدوله در سال ۳۶۷ وارد بغداد شد و دولت آل بويه را يكپارچه كرد، و در سال ۳۶۹ پدر رضي را دستگير و در قلعه ي فارس به زندان انداخت و املاكش را مصادره كرد. در آن هنگام ده سال بيشتر از زندگي رضي نمي گذشت و به سرودن اشعار آغاز نهاده بود، چون شنيد كه مطهر بن عبدالله وزير عضدالدوله به پدرش گفته است: «چه اندازه در برابر ما به استخوانهاي پوسيده مي‌بالي! » و مقصودش نياكان وي از امامان شيعه بود، از اين اهانت سخت به خشم آمده قصيده اي در هجو مطهر سرود، در آن قصيده ضمن هجو و تهديد آن وزير، پدر خود را مي‌ستايد و بدو افتخار مي‌كند. شگفت آنكه اين قصيده ي بلند و استوار كار كودكي دهساله است و به نبوغي پيشرس دلالت دارد.
شريف هيچ مالي از كسي نمي پذيرفت و شعر خود را هم وسيله ي كسب ماديات نساخته بود، بلكه مدح خلفا و ملوك و امراء را بر پايه ي روابط دوستانه، يا منظورهاي سياسي گذاشته بود و به همين مناسبت در نظر آنان جلال و شكوه بسياري داشت. بهاء الدوله به وي لقب «رضي ذي الحسين» داد. شرف الدوله پدرش را آزاد كرد و بهاءالدوله علاوه بر بازگرداندن مسئوليتهاي پيشين به وي، نظارت بر امور سادات خاندان ابي طالب در سراسر مملكت را هم بر آنها افزود، ليكن حسين ترجيح داد به استراحت بپردازد و تا هنگام درگذشت، همه ي آن كارها را به تدريج به شريف رضي واگذار كرد.
رضي در نزد دانشمندان روزگار خود در بغداد دانشهاي گوناگوني آموخت: از ابوعلي فارسي و ابن جني و مرزباني، نحو و لغت، از قاضي عبدالجبار، مكتب اعتزال، از شيخ مفيد، فقه و اصول عقيده ي امامي، و از استادان تفسير و حديث و فلسفه و كلام و علوم بلاغي نيز سود جست.
در اشعار عاشقانه ي شريف دركي راستين و احساساتي آتشين موج مي‌زند. وي در غزليات خود كمال عفت و پاكي را رعايت كرده است، و بيشتر اشعار او با زندگي و تاثرات ذهني او پيوند دارد.
مرثيه نيز در اشعار شريف جايگاه خاصي دارد. مراثي بسياري براي مادر و پدر و استادان و دوستان خود چون ابن جني و ابي اسحاق الصابي گفته است. ليكن بيشترين مرثيه‌هاي او درباره ي جدش حسين بن علي (ع) است. سادگي و متانت كلمات مرثيه‌هاي او باعث شده بود كه نوحه خوانان در بغداد و كربلا اين ابيات را به صورت نوحه مي‌خواندند.
سيد رضي در نثر نيز استاد بود و از جمله آثارش بجز تاليف نهج البلاغه در سال ۴۰۰ ه.، كتابهاي ذيل است:
المتشابه في القرآن، مجازات الاثار النبويه، تلخيص البيان عن مجازات القرآن، الخصائص و كتابهاي ديگر.
وفات او در بغداد در سال ۴۰۶ اتفاق افتاد.

براي اطلاع بيشتر به منابع زير مراجعه كنيد:
شوقي ضيف، تاريخ الادب العربي، ج ۵
مناهل الادب العربي، شريف رضي، شماره ي ۱۴
ديوان شريف رضي.
جعفري، سيد محمدمهدي، سيد رضي، تهران، طرح نو، چاپ دوم ۱۳۷۸.

هدف از شناسانیدن آفرینش

هدف از شناسانیدن آفرینش

 

هدف از شناسانيدن آفرينش

هدف اميرالمومنين از بيان پديده‌هاي گوناگون آفرينش و انواع آفريدگان و قوانيني كه بر آفرينش حاكم است و وحدت آفرينش و نظم و ترتيب، همگي شناسانيدن آفريدگار است. اين حقيقت را امام به زبانهاي مختلف و در موارد متعدد بيان كرده است كه تنها چند نمونه ي كوچك از آنها آورده شد.
در خطبه ي مشهور به «اشباح» كه به شماره ي ۹۰ در ترجمه ي فيض الاسلام از نهج البلاغه و به شماره ي ۹۱ در نهج البلاغه ي تصحيح و منتشر شده بوسيله ي دكتر صبحي الصالح مندرج است و سراسر خطبه درباره ي شناخت مي‌باشد، نيز بخشهاي زيبا و مفصلي درباره ي آفرينش دارد و در يك بخش از آن مي‌فرمايد:
« … فصار كل ما خلق حجه له و دليلا عليه و ان كان خلقا صامتا فحجته بالتدبير ناطقه و دلالته علي المبدع قائمه. » [خطبه 91(اشباح)].
پس هر آنچه آفريد راهنمايي بس روشن براي (شناخت) او و دليلي بر وجود واجبش گرديد، اگرچه آفرينشي خاموش و بيزبان باشند، اما تدبير و نظمي كه در هر يك گذاشته دليلي است گويا و راهي است بر بي سابقه بودن آفرينش او روشن و پابرجا.
پس آفرينش پروردگار هم خود قانونمند و منظم و هدفدار است و هم چراغي است فروزان فرا راه جويندگان حق و پويندگان مسير تعالي و رشد.

منبع:آموزش نهج البلاغه -محمد مهدی جعفری.

 

عدل عامل هماهنگی نظام

عدل عامل هماهنگی نظام

 

عدل عامل هماهنگي نظام

همانگونه كه عدالت پروردگار در آفرينش، عامل هماهنگ كننده و نگهدارنده ي جهان آفرينش است، بزرگترين عامل هماهنگ كننده و نگهدارنده ي نظام اجتماعي نيز اقامه ي عدل و به اجرا در آوردن آنست و برتر از هر فضيلت و كار نيكي است.
از اميرالمومنين سوال شد: عدل برتر است يا جود؟ پاسخ دادند:
«العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص، فالعدل اشرفهما و افضلهما. » [حکمت 437].
عدل كارها را در جايگاه درست خود مي‌گذارد و بخشش آنها را از جهت خود بيرون مي‌برد و عدل سياستمدار و گرداننده اي همگاني است و بخشش بيراهه رهگذريست ويژه، بنابراين از آن دو، عدل شريفتر و برتر است.
بديهي است كه بخشش، به خودي خود از فضائل والاي انساني است، ليكن در مقام مقايسه با داد، يك عمل فرديست كه عده اي خاص و مورد توجه را در برمي گيرد، در برابر آن، عدل فراگيرنده ي همگان است و سود آن بهره ي همه ي افراد مي‌گردد و ارزش آن بسي برتر از هر عملي است.
براي مطالعه ي بيشتر درباره ي عدل به كتابهاي «عدل الهي» و «سيري در نهج البلاغه» از استاد شهيد مطهري مراجعه فرمائيد.

منبع:آموزش نهج البلاغه -محمد مهدی جعفری.

آزادگی و ظلم ستیزی

 

آزادگى و ظلم ستيزى

از ديگر خطوط برجسته و درخشان در سيماى اخلاقى نهج البلاغة آزادگى و ظلم ستيزى است. رهايى انسان از بندگى غيرخدا و نجات او از اسارت علاقه هاى فريبنده دنيايى و دشمنى با ظلم و ظالم موضوع هايى است كه در قلمرو معارف نهج البلاغة از اهميتى خاص برخوردار است. امام فرمود:
«بنده ديگرى مباش كه خدايت تو را آزاد آفريده است. » 
هم چنين در عظمت و اهميت تقوا فرمود:
«تقوا، وسيله رهايى و آزادگى از هر بندگى است. » 
۱- «وَ لا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّه ُ حُرّا» نهج البلاغة، نامه ۳۱.

۲- «فَإنَّ تَقْوى اللّه ِ… عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ. » نهج البلاغة، خطبه ۲۳۰.

امام در مورد انصاف ورزى با مردم و پرهيز از ظلم و ستم به آنان فرمود:
« اى مالك! با خدا به انصاف رفتار كن اوامر و نواهى او را رعايت كن و درباره مردم انصاف را از دست مده خود و نزديكان و آشنايان تو نه خود بر آنان ستم كن و نه بگذار خويشان و دوستانت به نام تو بر آن‌ها ستم ورزند كه اگر چنين نكنى ستمكارى و كسى كه به بندگان خدا ستم كند، خداوند دشمن او شود و با هر كس كه خدا دشمن شود عذرش را نمى پذيرد و دليل و توجيه او را نادرست مى گرداند. » 
حضرت به امام حسن و امام حسين عليهم السلام فرمود:
 «أنْصِفِ اللّه َ وَ انْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مَنْ خاصَّةِ أهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ فيهِ هَوًى…. » نهج البلاغة، نامه ۵۳.
« همواره دشمن ستمگر و طرفدار مظلوم باشيد. » 

منبع:نهج البلاغه جوان -محمد بیستونی - صفحه۴۲.

نمایش فایل های پیوست:

دانش اندوزی توأم با علم

دانش اندوزی توأم با علم

دانش اندوزى توأم با عمل

در ديدگاه نهج البلاغة علم توأم با عمل و عالمان عامل از پايگاهى رفيع برخوردارند. امام در فضيلت علم در مقايسه با دارايى فرمود:
«دانش از دارايى بهتر است ؛ چرا كه دانش تو را پاسدار است و تو مال را نگهبان، مال با هزينه كردن كم آيد اما دانش با انفاق آن مى بالد به برگ و بار مى نشيند و شخصيت پرورده شده توسط مال، با نابودى مال، نابود مى شود. به وسيله دانش، آدمى در زندگى توفيق عبادت پيدا مى كند… علم فرمانرواست و مال فرمانبر و مغلوب. »
امام در مورد عمل كردن به علم فرمود:
«دانشمندى كه برخلاف علمش عمل كند چونان نادانى سرگردان است كه از نادانى خويش هوشيار نگردد بلكه حجت بر عقاب او بيشتر است و حسرت و اندوهش زيادتر و سرزنشش نزدِ خداوند افزون تر است. »

منبع:نهج البلاغه جوان -محمد بیستونی- صفحه۴۰.

پیشگویی مولا علی(ع) درباره زمانی در آینده

روش زندگی با مردم


وَ قَالَ ( عليه السلام ) خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَهً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ

[و فرمود:] با مردم چنان بياميزيد كه اگر مرديد بر شما بگريند، و اگر زنده مانديد به شما مهرباني ورزند.

نهج البلاغه،حکمت10

در نکوهش آز و طمع


نهج البلاغه،حکمت2

وَ قَالَ ( عليه السلام ) أَزْرَي بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ

[و فرمود:] آن كه طمع را شعار خود گرداند خود را خرد نماياند،

وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ

و آن كه راز سختي خويش بر هر كس گشود، خويشتن را خوار نمود.

وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُو 

آن كه زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از بها بينداخت.

شناخت پایه های ایمان


نهج البلاغه،حکمت31

وَ سُئِلَ ( عليه السلام ) عَنِ الإِْيمَانِ فَقَالَ الإِْيمَانُ عَلَي أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَي الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ

[و او را از ايمان پرسيدند، فرمود:] ايمان بر چهار پايه استوار است، بر شكيبايي، و يقين و داد و جهاد.

وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَي أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَي الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ

و شكيبايي را چهار شاخه است: آرزومند بودن، و ترسيدن، و پارسايي و چشم اميد داشتن.

فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَي الْجَنَّهِ سَلاَ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَي الْخَيْرَاتِ

پس آن كه مشتاق بهشت بود، شهوتها را از دل زدود، و آن كه از دوزخ ترسيد، از آنچه حرام است دوري گزيد، و آن كه ناخواهان دنيا بود، مصيبتها بر وي آسان نمود، و آن كه مرگ را چشم داشت، در كارهاي نيك پاي پيش گذاشت.

وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَي أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَي تَبْصِرَهِ الْفِطْنَهِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَهِ وَ مَوْعِظَهِ الْعِبْرَهِ وَ سُنَّهِ الأَْوَّلِينَ

و يقين بر چهار شعبه است: بر بينايي زيركانه، و دريافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پيشينيان.

فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَهِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَهُ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَهُ عَرَفَ الْعِبْرَهَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَهَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الأَْوَّلِينَ

پس آن كه زيركانه ديد حكمت بر وي آشكار گرديد، و آن را كه حكمت آشكار گرديد عبرت آموخت، و آن كه عبرت آموخت چنان است كه با پيشينيان زندگي را در نورديد.

وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَي أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَي غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَهِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَهِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً

و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمي ژرف نگرنده، و دانشي پي به حقيقت برنده، و نيكو داوري فرمودن، و در بردباري استوار بودن. پس آن كه فهميد به ژرفاي دانش رسيد و آنكه به ژرفاي دانش رسيد از آبشخور شريعت سيراب گرديد، و آن كه بردبار بود، تقصير نكرد و ميان مردم با نيكنامي زندگي نمود.

وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَي أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَي الأَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ

و جهاد بر چهار شعبه است: به كار نيك وادار نمودن، و از كار زشت منع فرمودن. و پايداري در پيكار با دشمنان، و دشمني با فاسقان.

فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ نَهَي عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْكَافِرِينَ وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَي مَا عَلَيْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَهِ

پس آن كه به كار نيك واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت، و آن كه از كار زشت منع فرمود بيني منافقان را به خاك سود، و آن كه در پيكار با دشمنان پايدار بود، حقي را كه بر گردن دارد ادا نمود، و آن كه با فاسقان دشمن بود و براي خدا به خشم آيد، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخيز وي را خشنود نمايد.

وَ الْكُفْرُ عَلَي أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَي التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّيْغِ وَ الشِّقَاقِ

و كفر بر چهار ستون پايدار است: پي وهم رفتن و خصومت كردن و از راه حق به ديگر سو گرديدن و دشمني ورزيدن.

فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَي الْحَقِّ وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَهُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَهُ وَ سَكِرَ سُكْرَ الضَّلاَلَهِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ

پس آن كه پي وهم گرفت به حق بازنگشت، و آن كه از ناداني فراوان، خصومت ورزيد، از ديدن حق كور گشت، و آن كه از راه حق به ديگر سو شد، نيكويي را زشت و زشتي را نيكويي ديد و مست گمراهي گرديد، و آن كه دشمني ورزيد راهها برايش دشوار شد و كارش سخت و برون شو كار ناپايدار.

وَ الشَّكُّ عَلَي أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَي التَّمَارِي وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الاِسْتِسْلاَمِ

و شك بر چهار شعبه است: در گفتار جدال نمودن و ترسيدن و دو دل بودن، و تسليم حادثه هاي روزگار گرديدن.

فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَي عَقِبَيْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَهِ الدُّنْيَا وَ اﻵْخِرَهِ هَلَكَ فِيهِمَا

پس آن كه جدال را عادت خود كرد، خويش را از تاريكي شبهت برون نياورد، و آن كه از هر چيز كه پيش رويش آمد ترسيد، پيوسته واپس خزيد، و آن كه دو دل بود پي شيطان او را بسود، و آن كه به تباهي دنيا و آخرت گردن نهاد هر دو جهانش را به باد داد.

روش زندگی بامردم


نهج البلاغه،حکمت10

وَ قَالَ ( عليه السلام ) خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَهً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ

[و فرمود:] با مردم چنان بياميزيد كه اگر مرديد بر شما بگريند، و اگر زنده مانديد به شمامهرباني ورزند.

ضرورت موقعیت شناسی

نهج البلاغه حکمت35

وَ قَالَ ( عليه السلام ) مَنْ أَسْرَعَ إِلَي النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ قَالُوا فِيهِ بِمَا لاَ يَعْلَمُونَ:

[و فرمود:] هر كه بي محابا به مردمان آن گويد كه نخواهند، در باره اش آن گويند كه ندانند.

ایثار اقتصادی وآخرت گرایی


نهج البلاغه حکمت7

وَ الصَّدَقَهُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ

[و فرمود:] صدقه دارويي است درمانبخش

وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجَالِهِمْو

كردار بندگان در دنياي آنان پيش ديده هاشان بود در آخرت ايشان- هرچه را در اين جهان كنند، در آن جهان بينند- .

روش برخورد با فتنه ها

نهج البلاغه،حکمت 1،روش برخورد با فتنه ها:

باب المختار من حكم أمير المؤمنين ( عليه السلام ) و يدخل في ذلك المختار من أجوبه مسائله و الكلام القصير الخارج في سائر أغراضه
1-قَالَ ( عليه السلام ) كُنْ فِي الْفِتْنَهِ كَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ[فرمود:] هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش نه پشتي تاسوارش شوند و نه پستاني تا شيرش دوشند-
چنان زي كه در تو طمع نبندند- .