موضوع: "پیامبر اکرم(ص)"

مولودی بسیار زیبا ویژه عید مبعث پیامبر رحمت

بعثت در کلام مقام معظم رهبری

عید مبعث یک درس فراموش‌نشدنی

یادآوری بعثت به معنای یادآوری یک حادثه‌ی تاریخی نیست -این آن نکته‌ای است که ما باید در مواجهه‌ی با این حادثه‌ی بزرگ و این خاطره‌ی ارجمند بشری و انسانی همیشه به یاد داشته باشیم- بلکه تکیه‌ی بر این خاطره‌ی پرشکوه در حقیقت تکرار و مرور یک درس فراموش‌نشدنی است در درجه‌ی اول برای خود امت اسلامی؛ چه آحاد امت، چه برجستگان و نخبگان امت -سیاستمداران، دانشمندان، روشنفکران- و در درجه‌ی بعد برای همه‌ی آحاد بشریت. این، تکرار یک درس است، تکرار یک سرمشق است، یادآوری یک حادثه‌ی درس‌آموز 

* مبعث و راه دشوار آینده‌ی ما ما مسلمان‌ها البته باید قدر بدانیم؛ باید در پدیده‌ی بعثت بیندیشیم؛ باید از آن درس بگیریم؛ باید این گذشته‌ی پرفروغ را چراغی کنیم برای راه آینده‌ی دشوار خودمان که در پیش داریم.

* هدف بعثت دعوت به توحید بود بعثت نبی اکرم در درجه‌ی اول، دعوت به توحید بود. توحید صرفاً یک نظریه‌ی فلسفی و فکری نیست؛ بلکه یک روش زندگی برای انسان‌هاست؛ خدا را در زندگی خود حاکم کردن و دست قدرت‌های گوناگون را از زندگی بشر کوتاه نمودن. «لااله‌الاالله» که پیام اصلی پیغمبر ما و همه‌ی پیغمبران است، به معنای این است که در زندگی و در مسیر انسان و در انتخاب روش‌های زندگی، قدرت‌های طاغوتی و شیطان‌ها نباید دخالت کنند و زندگی انسان‌ها را دستخوش هوس‌ها و تمایلات خود قرار دهند. اگر توحید با همان معنای واقعی که اسلام آن را تفسیر کرد و همه‌ی پیغمبران، حامل آن پیام بودند، در زندگی جامعه‌ی مسلمان و بشری تحقق پیدا کند، بشر به سعادت حقیقی و رستگاری دنیوی و اخروی خواهد رسید و دنیای بشر هم آباد خواهد شد؛ دنیایی در خدمت تکامل و تعالی حقیقی انسان. دنیا در دید اسلام، مقدمه و گذرگاه آخرت است. اسلام دنیا را نفی نمیکند؛ تمتعات دنیوی را منفور نمی‌شمارد؛ انسان را با همه‌ی استعدادها و غرایز در صحنه‌ی زندگی، فعال می‌طلبد؛ اما همه‌ی اینها باید در خدمت تعالی و رفعت روح و بهجت معنوی انسانی قرار گیرد تا زندگی در همین دنیا هم شیرین شود. در چنین دنیایی، ظلم و جهل و درنده‌خویی نیست و این کار دشواری است و به مجاهدت احتیاج دارد و پیغمبر این جهاد را از روز اول آغاز کرد.

 

* عربستان، قبل از هجرت بعثت نبی اکرم برای بشر آغاز راه نویی بود. دنیای محیط بر آن پیام و محل پیدایش این پیام، دنیای بسیار بد و غیرقابل تحملی بود؛ دنیای گرایش و جذب مادیات شدن، دنیای خوی حیوانی، دنیای بی‌مهاری قدرتمندان و زورمندان و زورگویان، دنیای تبعیض و فساد و ظلم و شهوت‌رانی بی‌بندوبار. این وضعیت، مخصوص منطقه‌ی حجاز نبود؛ آن دو دولت بزرگی هم که منطقه‌ی عربستان را احاطه کرده بودند - یعنی ایران ساسانی و امپراتوری روم - دچار همین مشکلات بودند.

* مبعث، پرچم علم و معرفت را برافراشت مبعث در حقیقت روز برافراشته شدن پرچم رسالتی است که خصوصیات آن برای بشریت، ممتاز و بی‌نظیر است. مبعث در حقیقت پرچم علم و معرفت را برافراشت. بعثت با «إقرء» شروع شد: «إقرء باسم ربک الذی خلق» و با «ادع إلی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة» ادامه یافت؛ یعنی دعوت همراه با حکمت. دعوت اسلامی در حقیقت گسترش و پراکندن حکمت در سراسر عالم و در طول تاریخ است؛ همچنان که بعثت، پرچمداری و برافراشته شدن پرچم عدل است؛ یعنی در میان مؤمنین، بندگان خدا و آحاد بشر، عدالت استقرار پیدا کند؛ همچنان که رسالت، برافراشتن پرچم اخلاق والای انسانی است؛ «بعثت لأتمم مکارم الاخلاق». خدای متعال خطاب به پیغمبر می‌فرماید: «و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین»؛ یعنی همه‌ی چیزهایی که بشر - در همه‌ی زمان‌ها، در همه‌ی شرایط و در هر نقطه‌ی عالم - به آن نیاز دارد، در این بعثت گنجانده شده است؛ یعنی علم و معرفت، حکمت و رحمت، عدل و برادری و برابری؛ چیزهای اساسی‌ای که جریان زندگی سالم انسان به اینها وابسته است. حتی با این‌که در اسلام، جهاد مقرر شده است، و جهاد یعنی مبارزه با زورگویی و تجاوز -البته بعضی کسان به‌طور بدخواهانه، اسلام را به خاطر حکم جهاد، دین شمشیر معرفی کردند- اما همین اسلام می‌فرماید: «و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله»؛ یعنی باز آنجایی که شرایط اقتضا میکند، صلح را بر جنگ ترجیح میدهد.

* مبعث بزرگ‌ترین روز تاریخ بشر است روز مبعث، بی‌شک بزرگترین روز تاریخ بشر است؛ زیرا هم آن‌کسی که طرف خطاب خداوند قرار گرفت و مأموریت بر دوش او گذاشته شد -یعنی وجود مکرم نبی بزرگوار اسلام صلی‌الله- بزرگترین انسان تاریخ و عظیم‌ترین پدیده‌ی عالم وجود و مظهر اسم اعظم ذات اقدس الهی است؛ یا به تعبیری خود اسم اعظم الهی وجود مبارک اوست و هم از این جهت که آن مأموریتی که بر دوش این انسان بزرگ گذاشته شد -یعنی هدایت مردم به سوی نور، برداشتن بارهای سنگین از روی دوش بشر و تمهید یک دنیای مناسب وجود انسان و بقیه‌ی وظایف لایتناهی بعثت انبیا- وظیفه‌ی بسیار بزرگی بود. یعنی هم مخاطب بزرگترین است؛ هم وظیفه بزرگترین است. پس، این روز بزرگترین و عزیزترین روز تاریخ است. اگر کسی بخواهد محتوای بعثت را در چارچوب آنچه که با عقول ناقص خودمان برداشت میکنیم، محصور کند، یقینا به مبعث و حقیقت بعثت و حقیقت این رسالت ظلم شده است. نمیشود محتوای بعثت پیامبر را به حدود فهم و دید ناقص ما محدود کرد؛ ولی اگر بخواهیم در یک جمله، بعثت و محدوده‌ی بعثت را - اگرچه لایتناهی است - تعریف اجمالی بکنیم، باید عرض کنیم که بعثت متعلق به انسان و برای انسان است؛ انسان هم لایتناهی است و ابعاد عظیمی دارد و محدود در جسم و در ماده و در زندگی چند روزه‌ی دنیا نیست؛ فقط محدود در معنویات هم نیست؛ محدود در یک قطعه‌ی مشخصی از تاریخ هم نیست. انسان، همیشه و در همه حال انسان است و ابعاد وجودی او، ابعاد لایتناهی و ناشناخته‌ای است. هنوز هم انسان موجودی ناشناخته است. بعثت، برای این انسان و برای سرنوشت این انسان و برای هدایت این انسان است.

* بعثت پیغمبر خاتم در رأس همه حوادث تاریخ بشر قرار میگیرد اگر ما در بین حوادث تاریخ بشر -حوادثی که برای انسان‌ها پیش می‌آید -بعثت انبیا را از همه‌ی این حوادث، در سرنوشت بشر مهمتر و مؤثرتر بدانیم- که همین هم هست، بعثت پیغمبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از لحاظ اهمیت، در رأس همه‌ی حوادث بزرگ و کوچک تاریخ بشر قرار میگیرد. هیچ حادثه‌ای از قبیل انقلابهای بزرگ، مرگ‌ها و حیات‌های ملتها، پدید آمدن اشخاص بزرگ، از بین رفتن اشخاص بزرگ و ظهور مکتب‌های گوناگون، اهمیتش برای بشریت، به اندازه‌ی بعثت‌های انبیا نیست؛ همچنان که امروز شما می‌بینید، ماندگارترین شکل‌های فکر و ذهن آحاد بشر، همان شکل‌هایی است که ادیان به آنها داده‌اند و تا ابد هم همین‌طور خواهد بود. اگر چه امروز بسیاری از کسان در عالم هستند که مستقیماً خود را در پرتو اشعه‌ی بعثت نبی اکرم قرار نداده‌اند - یعنی غیرمسلمانان - اما همان‌ها هم از برکات این بعثت، تاکنون منتفع شده‌اند. بی‌شک علم و تمدن بشر، خلقیات نیکو در میان انسان‌ها، عادات خوب و بسیاری از این مقوله چیزها، اگر ظاهراً هم به ادیان متصل نباشد، در ریشه‌ی اصلی، جوشیده‌ی از ادیان و معارف الهی است و در رأس آنها بعثت نبی مکرم اسلام است؛ لیکن درعین‌حال همه‌ی بشریت - در آینده هم بیشتر - از این برکات استفاده خواهند کرد. بنابراین بزرگترین، مهمترین و برجسته‌ترین حادثه در تاریخ بشر، این بعثت است. خدای متعال به برکت اسلام، به برکت توجه به معنویت اسلام و توجه به پیام سیاسی اسلام، ما را از آن رنجها خلاص کرد؛ یعنی بعثت برای این نبود که یک عده مردم، عقیده‌ای را در ذهن خودشان حفظ کنند و اعمال شخصی را انجام دهند، اما نظام اجتماعی، تحت حاکمیت دشمنان خدا و اندادالله باشد! بعثت آمد تا زندگی مردم را شکل دهد. بحمدالله این کار در نظام اجتماعی اسلام انجام گرفت؛ ملت ما هم آثارش را مشاهده کرد و ثمرات شیرین آن را هم چشید. بنده احساس میکنم که ما احتیاج داریم که در زمینه‌ی اخلاق و تزکیه و تهذیب، بر روی نفوس خودمان و نفوس دیگران کار کنیم. نوسازی معنوی نظام اسلامی و ملت مسلمان ایران، این مجاهدت بزرگ را لازم دارد و این هم یکی از پیامهای مهم بعثت است.

 

واقعیت بعثت از نگاه اهل بیت(ع)

 

واقعیت ‏بعثت از نگاه اهل بیت

-پیامبر و حرا

- نگاهی به احادیث بعثت

- ایراد ما به احادیث بعثت

- واقعیت بعثت از دیدگاه شیعه

- نظر ما پیرامون بعثت پیغمبر(ص)

بعثت پیغمبر اسلام یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام عالى نبوت و خاتمیت، حساس‏ترین فراز تاریخ درخشان اسلام است. بعثت پیغمبر درست درسن چهل سالگى حضرت انجام گرفت. پیغمبر تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشت، ولى هنوز پیك وحى بر وى نازل نشده بود. قبلا علائمى ازعالم غیب دریافت مى‏ داشت، ولى مامور نبود كه آن را به آگاهى خلق هم برساند.

میان مردم قریش و ساكنان مكه مرسوم بود كه سالى یك ماه را به حالت گوشه گیرى و انزوا در نقطه خلوتى مى‏گذرانیدند. (1)درست روشن نیست كه انگیزه آنها از این گوشه‏گیرى چه بوده است، اما مسلم است كه این رسم در بین آنها جریان داشت و معمول بود.

نخستین فرد قریش كه این رسم را برگزید و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پیغمبر اكرم بود كه چون ماه رمضان فرا مى‏رسید، به پاى كوه حراء مى‏رفت، و مستمندان را كه از آنجا مى‏گذشتند، یا به آنجا مى‏رفتند، اطعام مى‏كرد. (2)

به طورى كه تواریخ اسلام گواهى مى‏دهد، پیغمبر نیز پیش از بعثت ‏به عادت مردان قریش، بارها این رسم را معمول مى‏داشت. از شهر و غوغاى اجتماع فاصله مى‏گرفت و به نقطه خلوتى مى‏رفت و به تفكر و تامل مى‏پرداخت.

در مدتى كه بعدها در «حراء» به سر مى‏برد،غذایش نان «كعك‏» و زیتون بود، و چون به اتمام مى‏رسید، به خانه بازمى‏گشت و تجدید قوا مى‏كرد. گاهى هم همسرش خدیجه برایش غذا مى‏فرستاد. غذائى كه در آن زمان‏ها مصرف مى‏شد، مختصر و ساده بود. (4)

پیغمبر چند سال قبل از بعثت، سالى یك ماه در حرا به سر مى‏برد، و چون روز آخر باز مى‏گشت، نخست ‏خانه خدا را هفت دور طواف مى‏كرد، سپس به خانه مى‏رفت. (5)

كوه حراء امروز در حجاز به مناسبت این كه محل بعثت پیغمبر بوده است «جبل النور» یعنى كوه نور خوانده مى‏شود. حراء در شمال شهر مكه واقع است و امروز تقریبا در آخر شهر در كنارجاده به خوبى دیده مى‏شود. كوه‏هاى حومه مكه اغلب به هم پیوسته است و از سمت ‏شمال تا حدود بندر «جده‏» واقع در 70 كیلومترى مكه و كنار دریاى سرخ امتداد دارد.

این سلسله جبال كه از یك سو به صحراى «عرفات‏» و سرزمین «منا» وشهر «طائف‏» و از سوى دیگر به طرف «مدینه‏» كشیده شده است، با دره‏ها و بیابان‏هاى خشك و سوزان و آفتاب طاقت ‏فرساى خود شاید بهترین نقطه‏اى است كه آدمى را در اندیشه عمیق خودشناسى و خداشناسى و دورى از تعلقات جسمانى و تعینات صورى و مادى فرو مى‏برد.

كوه نور از بلندترین كوه‏هاى اطراف مكه است، و جدا از كوه‏هاى دیگر به نحو بارزى سر به آسمان كشیده و خودنمائى مى‏كند. هرچه بیننده به آن نزدیك‏تر مى‏شود، مهابت و جلوه كوه بیشتر مى‏گردد. از آن بلندى در زمان خود پیغمبر قسمتى از خانه‏هاى مكه پیدا بود، و امروز قسمت زیادترى از شهر مكه پیداست. قله كوه نیز درپشت‏بام‏ها و از داخل اطاق‏هاى بعضى از طبقات ساختمان‏هاى مكه به خوبى پیدا است.

«غار حراء» كه در قله كوه قرار دارد، بسیار كوچك و ساده است. در حقیقت غار نیست، تخته سنگى عظیم به روى دو صخره بزرگ‏ترى غلت‏خورده و بدین گونه تشكیل دهنه غار حراء داده است. دهنه غار به قدری است كه انسان مى‏تواند وارد و خارج شود. كف آن هم بیش از یك متر و نیم براى نمازگزاردن جا ندارد.

غار حراء جائى نبوده كه هركس میل رفتن به آنجا كند، و محلى نیست كه انسان بخواهد به آسانى در آن بیاساید. فقط یك چیز براى افراد دوراندیش در آنجا به خوبى به چشم مى‏خورد، و آن مشاهده كتاب بزرگ آفرینش و قدرت لایزال خداوند بى زوال است كه در همه جاى آن نقطه حساس پرتو افكنده و آسمان و زمین را به نحو محسوسى آرایش داده است! براساس تحقیقى كه ما نموده‏ایم پیغمبر مانند جدش عبدالمطلب در پاى كوه حراء فى‏المثل در خیمه به سر مى‏برده و رهگذران را پذیرائى مى‏كرده و فقط گاهگاهى به قله كوه مى‏رفته و به تماشاى جمال آفرینش مى‏پرداخته است كه از جمله لحظه نزول وحى، در روز 27 ماه رجب بوده است.

به طورى كه قبلا یادآور شدیم، پیغمبر قبل از بعثت هم حالاتى روحانى داشته و تحت مراقبت روح‏القدس گاهى تراوشاتى غیبى مى‏دیده و اسرارى بر آن حضرت مكشوف مى‏شده است. هنگامى كه پانزده سال بیش نداشت، گاهى صدائى مى‏شنید، ولى كسى را نمى‏دید.

هفت‏سال متوالى بود كه نور مخصوصى مى‏دید و تقریبا شش سال مى‏گذشت كه زمزمه‏اى را مى‏شنید، ولى درست نمى‏دانست موضوع چیست؟

چون این اخبار را براى همسرش خدیجه بازگو مى‏كرد، خدیجه مى‏گفت: «تو كه مردى امین و راستگو و بردبار هستى و دادرس مظلومانى و طرفدار حق و عدالت هستى و قلبى رئوف و خوئى پسندیده دارى و در مهمان‏نوازى و تحكیم پیوند خویشاوندى سعى بلیغ مبذول مى‏دارى، اگر مقامى عالى در انتظارت باشد، جاى شگفتى نیست. (6)

هنگامى كه به سن سى و هفت‏سالگى میل به گوشه گیرى و انزواى از خلق پیدا كرد، چندین بار در عالم خواب، سروش غیبى، سخنانى به گوشش سرود، و او را از اسرار تازه‏اى آگاه ساخت، بعدها نیز در پاى كوه حراء و میان راه‏هاى مكه بارها منادى حق بر او بانگ زد. در هر نوبت صدا را مى‏شنید ولى صاحب صدا را نمى دید!

در یكى از روزها كه در دامنه كوه حراء گوسفندان عمویش ابوطالب را مى‏چرانید، شنید كسى از نزدیك او را صدا مى‏زند و مى‏گوید: یا رسول الله! ولى به هرجا نگریست كسى را ندید. چون به خانه آمد و موضوع را به خدیجه اطلاع داد، خدیجه گفت: امیدوارم چنین باشد. (7)

روز بیست وهفتم ماه رجب محمد بن عبدالله مرد محبوب مكه و چهره درخشان بنى هاشم در غار حراء آرمیده بود و مانند اوقات دیگر از آن بلندى به زمین و زمان و ایام و دوران و جهان و جهانیان مى‏اندیشید. مى‏اندیشید كه خداى جهان جامعه انسانى را به عنوان شاهكار بزرگ خلقت و نمونه اعلاى آفرینش خلق نمده و همه گونه لیاقت و استعداد را براى ترقى و تعالى به او داده است. همه چیز را برایش فراهم نموده تا او در سیر كمالی خود نانى به كف آرد و به غفلت نخورد. ولى مگر افراد بشر به خصوص ملت عقب مانده و سرگردان عرب و بالاخص افراد خوش‏گذران و مال دوست و مال‏دار قریش در این اندیشه‏ها هستند؟ آنها جز به مال و ثروت خود و عیش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چیزى نمى‏اندیشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگون ‏بخت و نیازمند، تنها اندیشه‏اى است كه آنها در سر مى‏پرورانند…

اینك «او» درست چهل سال پرحادثه را پشت‏سر نهاده است. تجربه زندگى و پختگى فكر و اراده‏اش و استحكام قدرت تعقلش به سرحد كمال رسیده، و از هر نظر براى انجام سؤولیت‏بزرگ پیغمبرى آماده است. در تمام قلمرو عربستان و دنیاى آن روز جز او چه كسى بود كه از جانب خداوند عالم شایستگى رهبرى خلق را داشته باشد؟

رهبرى كه سرآمد رهبران بزرگ و گذشته جامعه انسانى باشد، و انسان‏هاى شرافتمند بر شخصیت ذاتى و تربیت‏ خانوادگى و سوابق درخشان و ملكات فاضله و صفات پسندیده او صحه بگذارند؟ او نوه ابراهیم بت ‏شكن خلیل خدا و اسماعیل ذبیح و فرزند هاشم سید و سرور عرب و نوه عبدالمطلب، بزرگ و داناى قریش است. پدر در پدر و مادر در مادر شكوفان و درخشان و فروزان است.

او از سلامتى كامل جسم و جان برخوردار بود كه نتیجه وراثت صحیح و سالم است. وراثتى كه پدران پاك و مادران پاك سرشت‏برایش باقى گذارده بودند. به طورى كه دنیاى جاهلیت هم با همه پلیدى و تیرگى و تاریكیش، نتوانست آن را آلوده سازد، و چیزى از شرافت و حسب و نسب او بكاهد. (8)

نگاهى به احادیث ‏بعثت

دراینجا باید اعتراف كرد كه ماجراى بعثت پیغمبر با همه اهمیتى كه داشته است،در تواریخ درست نقل نشده است. به موجب آنچه در تفاسیر قرآنى و احادیث اسلامى و تواریخ اولیه آمده است،عایشه همسرپیغمبر یا خواهرزادگان او عبدالله زبیر و عروة بن زبیر یا عمرو بن شرحبیل یا ابومیسره غلام پیغمبر، گفته‏اند: جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و به وى گفت: بخوان به نام خدایت; «اقرا باسم ربك الذى خلق‏» و پیغمبر فرمود: نمى توانم بخوانم; «ما انا بقارى‏» یا من خواننده نیستم; «لست‏بقارى‏». جبرئیل سه بار پیغمبر را گرفت وفشار داد تا بار سوم توانست‏ بخواند!

در صورتى كه: اولا جبرئیل از پیغمبر نخواست از روى نوشته بخواند. جز در یك حدیث كه آن هم قابل اهمیت نیست. بیشتر مى‏گویند منظور جبرئیل این بوده كه هرچه او مى‏گوید پیغمبر هم آن را تكرار كند. در این صورت باید از ناقلین این احادیث پرسید: آیا پیغمبر عرب زبان در سن چهل سالگى قادر نبود پنج آیه كوتاه اول سوره اقرا یعنى; «اقرا باسم ربك الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم‏» را همان طور كه جبرئیل آیه آیه مى‏خوانده او هم تكرار كند؟ این كار براى یك كودك پنج ‏ساله آسان است تا چه رسد به داناى قریش!

از این گذشته «وحى‏» به معناى صداى آهسته است. وقتى جبرئیل امین آیات قرآنى را بر پیغمبرنازل كرده است آن را آهسته تلفظ مى‏نموده و همان دم در سینه پیغمبر نقش مى‏بسته است. بنابراین هیچ لزومى نداشته كه هرچه را جبرئیل مى‏گفته است پیامبر مانند بچه مكتبى تكرار كند تا آن را از حفظ نماید، و فراموش نكند!

ثانیاً كسانى كه بعثت را بدین گونه نقل كرده‏اند هیچ كدام از نظر شیعیان قابل اعتماد نیستند. عایشه همسرپیغمبر هم كه شیعه و سنى ماجراى بعثت را در كلیه منابع تفسیر و حدیث و تاریخ اسلامى بیشتراز وى نقل كرده‏اند، پنج ‏سال بعد از بعثت متولد شده و از كسى هم نقل نمى‏كند، بلكه حدیث وى به اصطلاح مرسل است كه قابل اعتماد نیست، و از پیش خود مى‏گوید: آغاز وحى چنین و چنان بوده است.

ثالثاً معلوم نیست جمله «بخوان به نام خدایت‏» كه در ترجمه آیه اول درهمه تفسیرهاى اسلامى اعم از سنى و شیعى آمده است ‏یعنى چه؟ از حفظ بخواند، یا از رو بخواند؟ و گفتم كه هر دوى آنها خلاف واقع است.

رابعاً مگر خدا و جبرئیل نمى‏دانسته‏اند پیغمبر درس نخوانده بود و چیز نمى‏نوشته كه دو بار از وى مى‏خواهند بخواند؟ و چون پیغمبر مى‏گوید: نمى‏توانم بخوانم، گرفتن آن حضرت و فشار دادن وى را چگونه مى‏توان توجیه كرد؟ آیا اگر كسى را فشار دادند باسواد مى‏شود؟ این معنا درباره پیغمبران پیشین بى‏سابقه بوده است تا چه رسد به پیامبر خاتم (صلى الله علیه و آله)!!

خامساً هیچ كدام از مفسران اسلامى نگفته‏اند چرا اولین سوره قرآنى «بسم الله الرحمن الرحیم‏» نداشته است! بلكه همگى گفته‏اند آنچه روز بعثت نازل شد پنج آیه اوایل سوره اقرا بوده است از «اقرا بسم ربك الذى خلق‏» تا «ما لم یعلم‏».

سادساً دنباله حدیث عایشه و دیگران كه مى‏گوید: «وقتى پیغمبر از كوه حراء برگشت‏ سخت مضطرب بود! و چون به نزد خدیجه آمد گفت: «زملونى زملونى‏» مرا بپوشانید، مرا بپوشانید. و او را پوشانیدند، و پس ازآن ماجرا را براى خدیجه نقل كرد و گفت: «از سرنوشت‏ خود هراسانم‏» و «خدیجه او را برد نزد پسر عمویش ورقة بن نوفل كه نصرانى شده بود، و تورات و انجیل را مى‏نوشت و آن پیر كهنسال نابینا گفت: اى خدیجه! آنچه او دیده است همان پیك مقدسى است كه بر موسى نازل شده است‏» همگى برخلاف اعتقاد ما درباره پیامبر و ظواهر امر است. (9)

علامه فقید شیعه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى در كتاب پرارج «النص والاجتهاد» تنها كسى است كه براى نخستین بار متوجه قسمتى از اشكالات این حدیث ‏شده و مى نویسد: «مى‏بینید كه این حدیث (حدیث عایشه) صریحا مى‏گوید پیغمبر بعد از همه این ماجرا هنوز در امر نبوت خود و فرشته وحى پس از آن كه فرود آمده، و درباره قرآن بعد از نزول آن و از بیم و هراسى كه پیدا كرده نیاز به همسرش داشت كه او را تقویت كند، و محتاج ورقة بن نوفل مرد غمگین نابیناى جاهل مسیحى بوده است كه قدم او را راسخ كند، و دلش را از اضطراب و پریشانى در آورد! محتواى این حدیث ضلالت و گمراهى است. آیا شایسته پیغمبر است كه از خطاب فرشته سر در نیاورد؟ بنابراین حدیث عایشه از لحاظ متن و سند مردود است.» (10)

در حدیث دیگر مى‏گوید: «پیغمبر چنان از برخورد با جبرئیل بیمناك شده بود كه مى‏خواست‏خود را از كوه به زیر بیندازد»، یعنى حالت ‏شبیه بیمارى صرع! در روایت دیگر هم مى‏گوید: «تختى مرصع روى كوه حراء گذاشته شد، و تاجى مكلل به جواهر بر سر پیغمبر نهادند، و بعد به وى اعلام شد كه تو خاتم انبیا هستى‏»! و چیزهاى دیگر كه بازگو كردن آن چندش ‏آور است.

راستى چقدر باعث تاسف است كه پانزده قرن پس از بعثت هنوز مسلمانان به درستى ندانند موضوع چه بوده و بعثت‏خاتم انبیا چه سان انجام گرفته است؟!! این كوتاهى ازآن مورخان و دانشمندان اسلامى از شیعه و سنى است كه در این قرون متمادى غفلت نموده و به تحقیق پیرامون آن نپرداخته‏اند، و فقط به ذكر و تكرار گفتار عایشه و دیگران اكتفا نموده‏اند!

ما پس از نقدى كه دانشمندان عالى‏ مقام شیعه سید شرف الدین عاملى بر یكی از حدیث‏ بعثت (حدیث عایشه) نوشته و توفیق ترجمه آن را یافتیم، به قسمت عمده‏اى از تفسیر و حدیث و تاریخ سنى وشیعى مراجعه نمودیم، و با كمال تاسف به این نتیجه رسیدیم كه احادیث‏بعثت كاملا مغشوش است، و بیشتر آنها از راویان عامه است، كه نزد ما اعتبارى ندارند.متن همه آن احادیث نیز مضطرب و متناقض و برخلاف معتقدات شیعه و سنى است، و اسناد آن نیز مخدوش مى‏باشد.

ایراد ما به احادیث‏ بعثت

كلیه این احادیث كه نخست از طریق اهل تسنن نقل شده و در كتاب‏هاى آنها آمده است و سپس به نقل از آنها به كتب شیعه هم سرایت كرده است، از درجه اعتبار ساقط مى‏باشد. در اینجا به چند نكته آن اشاره مى‏كنیم، و تفصیل را به كتاب «شعاع وحى برفراز كوه حراء» كه براى نخستین بار پرده از روى ماجراى مبهم بعثت ‏برداشته است، حوالت مى‏دهیم. (12)

1- چنانكه گفتیم پیغمبر از زمان كدكى و ایام جوانى تا سى و هفت‏سالگى، بارها علائمى مى‏دید كه از آینده درخشان او خبر مى‏داد. مانند ابری كه برسر او سایه افكنده بود، و خبرى كه راهب شهر «بصرى‏» در اردن راجع به پیغمبرى او به عمویش ابوطالب داد، و آنچه روح القدس به وى مى‏گفت، و صداهائى كه مى‏شنید. بنابراین هیچ معنا ندارد كه هنگام نزول وحى و برخورد با جبرئیل این طور دست و پاى خود را گم كند، و نداند كه چه اتفاقى افتاده است، و باید ورقة بن نوفل به داد او برسد!

2- پیغمبر از لحاظ نبوغ و استعداد و عقل بر همه مرد و زن مكه و قبائل عرب و مردم عصر برترى داشت. با توجه به این حقیقت چگونه او پس از اعلام نبوت دچار وحشت و تردید شده و به همسرش خدیجه متوسل مى‏شود كه او را بگیرد تا به زمین نیفتد یا تقویت كند كه از شك و تردید به در آید؟

3- آیا پس از دیدن پیك وحى و آوردن پنج آیه قرآن و اعلام این كه تو پیغمبر خدائى و من جبرئیل هستم، و مشاهده جبرئیل با آن عظمت، دیگر جاى این بود كه پیغمبر درباره وحى آسمانى و تكلیف خود دچار تردید شود، یا احتمال دهد موضوع حقیقت نداشته باشد؟!

4- تخت و تاج و سایر تشریفات تعینات صورى است و تناسب با سلاطین و پادشاهان دارد، نه مقام معنوى نبوت كه باید با كمال سادگى و دور از هرگونه تشریفات مادى انجام گیرد. دور نیست كه سازندگان این حدیث‏به تقلید از تاج‏گذارى پادشاهان ایران، خواسته‏اند براى پیغمبر عربى هم در عالم خیال چنین صحنه‏اى بسازند!

پیامبر(ص)

واقعیت‏بعثت از دیدگاه شیعه

ماجراى بعثت‏ بدان گونه كه قبلا گذشت موضوعى نبود كه یك فرد مسلمان معتقد به آن باشد، و پى‏برد كه خاتم انبیا چگونه به مقام عالى پیغمبرى رسیده است. ما پس از بررسى‏هاى لازم از مجموع نقل‏ها به این نتیجه رسیده‏ایم كه آنچه در منابع شیعه و احادیث‏خاندان نبوت رسیده است، واقعیت‏بعثت را چنان روشن مى‏سازد كه هیچ یك از اشكالات گذشته مورد پیدا نمى‏كند.

از جمله احادیثى كه بازگو كننده حقیقت‏بعثت است و آغاز وحى را به خوبى روشن مى‏سازد، روایتى است كه ذیلا از لحاظ خوانندگان مى‏گذرد:

پیشواى دهم ما حضرت امام هادى (علیه السلام) مى‏فرماید: «هنگامى كه محمد (صلى الله علیه و آله) ترك تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى بخشیده بودبه مستمندان بخشید، هر روز به كوه حراء مى‏رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مى‏نگریست، و شگفتى‏هاى رحمت و بدایع حكمت الهى را مورد مطالعه قرار مى‏داد.

به اطراف آسمان‏ها نظر مى‏دوخت، و كرانه‏هاى زمین و دریاها ، دره‏ها ، دشت‏ها و بیابان‏ها را از نظر مى‏گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مى‏آموخت.

ازآنچه مى‏دید، به یاد عظمت‏خداى آفریننده مى‏افتاد. آن گاه با روشن بینى خاصى به عبادت خداوند اشتغال مى‏وزید. چون به سن چهل سالگى رسید خداوند نظر به قلب وى نمود، دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت.

در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاى آسمان‏ها گشوده گردد. محمد (صلى الله علیه و آله) از آنجا به آسمان‏ها مى‏نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر كرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد (صلى الله علیه و آله) آنها را مى‏دید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان‏ها به سر محمد (صلى الله علیه و آله) و چهره او معطوف داشت.

در آن لحظه محمد (صلى الله علیه و آله) به جبرئیل كه در هاله‏اى از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تكان داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟

جبرئیل گفت: «نام خدایت را بخوان كه جهان و جهانیان را آفرید. خدائى كه انسان را از ماده پست آفرید (نطفه). بخوان كه خدایت‏بزرگ است. خدائى كه با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهائى یاد داد كه نمى‏دانست‏». پیك وحى، رسالت‏ خود را به انجام رسانید، و به آسمان‏ها بالا رفت. محمد (صلى الله علیه و آله) نیز از كوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسیله وحى دیده بود كه از شكوه و عظمت ذات حق حكایت مى‏كرد،بى‏هوش شد، و دچار تب گردید.

از این كه مبادا قریش و مردم مكه نبوت او را تكذیب كنند، و به جنون و تماس با شیطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او ازروز نخست‏خردمندترین بندگان خدا و بزرگترین آنها بود. هیچ چیز مانند شیطان و كارهاى دیوانگان و گفتار آنان را زشت نمى‏دانست.

در این وقت‏خداوند اراده كرد به وى نیروى بیشترى عطا كند، و به دلش قدرت بخشد. بدین منظور كوه‏ها و صخره‏ها و سنگلاخها رار براى او به سخن در آورد. به طورى كه به هر كدام مى‏رسید، به وی اداى احترام مى‏كردند. و مى‏گفت: السلام علیك یا حبیب الله! السلام علیك یا ولى الله! السلام علیك یا رسول الله! اى حبیب خدا مژده باد كه خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها كه پیش از تو بوده‏اند، و آنها كه بعدها مى‏آیند برتر و زیباتر و پرشكوه‏تر و گرامى‏تر گردانیده است.

از این كه مبادا قریش تو را به جنون نسبت دهند، هراسى به دل راه مده. زیرا بزرگ كسى است كه خداوند جهان به وى بزرگى بخشد، و گرامى بدارد! بنابراین از تكذیب قریش و سركشان عرب ناراحت مباش كه عنقریب خدایت تو را به عالى‏ترین مقام خواهد رسانید، و بالاترین درجه را به تو خواهد داد.

پس از آن نیز پیروانت‏به وسیله جانشین تو على بن ابیطالب (علیه السلام) ازنعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد، و شادمان مى‏گردند. دانش‏هاى تو به وسیله دروازه شهر حكمت و دانشت على بن ابیطالب در میان بندگان و شهرها و كشورها منتشر مى‏گردد.

به زودى دیدگانت‏به وجود دخترت فاطمه (سلام الله علیها) روشن مى‏شود، و از وى و همسرش على، حسن و حسین كه سروران بهشتیان خواهند بود، پدید مى‏آیند.

عنقریب دین تو در نقاط  مختلف جهان گشترش مى‏یابد. دوستان تو و برادرت على پاداش بزرگى خواهند یافت. لواى حمد را به دست تو مى‏دهیم، و تو آن را به برادرت على مى‏سپارى. پرچمى كه در سراى دیگر همه پیغمبران و صدیقان و شهیدان در زیر آن گرد مى‏آیند، و على تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.

من در پیش خود گفتم: «خدایا! این على بن ابیطالب كه او را به من وعده مى‏دهى كیست؟ آیا او پسر عم من است؟ ندا رسید اى محمد! آرى، این على بن ابیطالب برگزیده من است كه به وسیله او این دین را پایدار مى‏گردانم، و بعد از تو برهمه پیروانت‏برترى خواهد داشت. (13)

در این حدیث همه چیز راجع به آغاز كار پیغمبر گفته شده است. جاى تعجب است كه مفسران اسلامى به خصوص مفسران شیعه از این حدیث‏ شریف و نقل آن درتفسیر سوره اقرا غافل مانده‏اند، با اینكه نكات جالب و تازه‏اى از تاریخ حیات پیغمبر را بازگو مى‏كند، كه مى باید مسلمانان از آن آگاه گردند.

ملاحظه مى‏كنید كه پیغمبر بدون هیچ گونه تشریفات مادى یا اشكالاتى كه در احادیث اهل تسنن بود، به مقام عالى پیغمبرى رسید. با قدم‏هائى شمرده و دیدى وسیع و قدرتى خارق العاده به خانه بازگشت.

همین كه وارد خانه شد پرتوى از نور و بوئى خوش فضاى خانه را فرا گرفت. خدیجه پرسید این چه نورى است؟ پیغمبر فرمود: این نور نبوت است. اى خدیجه! بگو لا اله الا الله و محمد رسول الله. سپس پیغمبر ماجراى بعثت را چنانكه اتفاق افتاده بود براى خدیجه شرح داد و افزود كه جبرئیل به من گفت: «از این لحظه تو پیغمبر خدائى‏».

خدیجه كه از سالها پیش هاله‏اى از نور نبوت درسیما درخشان همسر محبوب خود دیده و از كردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادى بخش خوانده بود گفت: به خدا دیر زمانى است كه من در انتظار چنین روزى به سر برده‏ام، و امیدوار بودم كه روزى تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوى. (14)

بدین گونه محمد بن عبدالله برازنده‏ترین مردم قریش كه سوابق درخشان او نزد عموم طبقات روشن و از لحاظ ملكات فاضله و سجایاى اخلاقى و خصال روحى شهره شهر بود، برفراز كوه حراء از جانب خداوند یكتا به مقام عالى نبوت و رهبرى خلق برگزیده شد، و خاتم انبیا گردید.

نظر ما پیرامون بعثت پیغمبر (ص)

نكته اساسى كه قرآن در نزول وحى به پیغمبر بازگو مى‏كند، و متاسفانه كسى توجه نكرده است،این است كه همه مفسران اسلامى نوشته‏اند، و در تمام احادیث نیز هست كه در روز بعثت فقط پنج آیه آغاز سوره «اقرا» بر پیغمبر نازل شد.

این پنج آیه از «اقرا باسم ربك الذى خلق‏» آغاز مى‏گردد. و به «مالم یعلم‏» ختم مى‏شود. هیچ كس نگفته است «بسم الله‏» این سوره كى نازل شده؟ و آیا نخستین سوره قرآن بسم الله داشته است‏یا نه؟ اگر داشته است چرا نگفته‏اند، و اگر نداشته است آیا بعدها آمده است، یا طور دیگر بوده؟ همگى سؤالاتى است كه پاسخى براى آن نمى‏بینیم.

ما پس از تحقیقات زیاد به این نتیجه رسیده‏ایم كه جبرئیل از پیغمبر خواست آیه «بسم الله الرحمن الرحیم‏» را كه در آغاز سوره بود، به زبان آورد. «اقرا باسم ربك‏» نیز به همین معنا است. باء «بسم‏» هم به گفته بعضى از مفسرین زائده است‏یعنى معنا ندارد و فقط براى زینت در كلام است. درحقیقت جبرئیل پس از قرائت «بسم الله الرحمن الرحیم‏» از آن حضرت خواست كه نام خدا یعنى بسم الله الرحمن الرحیم را قرائت كند. و آنرا به زبان آورد. ولى چون پیغمبر درآغازكارو اولین برخورد با پیك وحى نمى‏دانست نحوه قرائت نام خدا كه جبرئیل از وى مى‏خواست چگونه است، پرسید: ما اقرا؟ یعنى; چه بخوانم، و نام خدا كه باید قرائت كنم چیست و تركیب آن چگونه است؟ جبرئیل بار دیگر تكرار كرد و گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربك الذی خلق -» یعنى نام خدایت را قرائت كن و بگو بسم الله الرحمن الرحیم.

در این مورد چند حدیث معتبر و بسیار جالب در چند منبع مهم اسلامى و شیعه هست كه از هر نظر جالب مى‏باشد. ولى جاى كمال تاسف است كه چرا مفسران ما این دو حدیث را در تفسیر سوره «اقرا» نیاورده‏اند. حدیث اول دركتاب «كافى‏» باب (فضل قرآن) است كه امام صادق (علیه السلام) مى‏فرماید: «نخستین چیزى كه بر پیغمبر نازل شد بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربك بود»!

حدیث دوم در «عیون اخبارالرضا» شیخ صدوق از امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) روایت مى‏كند كه فرمود: «اولین بار كه جبرئیل بر پیغمبر (صلى الله علیه و آله) نازل شد گفت: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم - بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربك الذى خلق …»

حدیث‏سوم در «محاسن برقى‏» ج 1 ص 41 ازصفوان جمال روایت مى‏كند كه گفت‏حضرت صادق (علیه السلام) قرمود: هیچ كتابى ازآسمان نازل نشد مگر اینكه در آغاز آن «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بود. (15)

با توجه به این سه حدیث ارزنده و گویا، مى‏گوییم كه پیك وحى الهى سوره اقرا را به عكس آنچه مشهور است نخست هنگام بعثت‏باشش آیه آورد: آیه اول همان «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بود. و از پیغمبر خواسته بود همان آیه اول یعنى; «بسم الله الرحمن الرحیم‏» را قرائت كند، یعنى قبل از هر چیز «بسم الله‏» بگوید و سرآغاز كارنبوت خود را با نام خدا آن هم بدان گونه كه خدا خواسته بود، هماهنگ سازد.

پس «اقرا بسم ربك‏» یعنى; نام خدایت را بخوان. مطابق نقل على بن ابراهیم قمى در تفسیرش، پیغمبر پرسید چه بخوانم؟ جبرئیل مجددا گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربك الذى خلق‏». یعنى نام خدا را كه مامور هستى بخوانى، همین «بسم الله الرحمن الرحیم‏» است، و پیغمبر بار دوم «بسم الله‏» را براى نخستین بار خواند و با آن آشنا شد. همان كه خود پیغمبر بعدها به ما دستورداده است كه هیچ كارى را آغاز نكنید مگر این كه اول بگویید: «بسم الله الرحمن الرحیم‏».

آرى، هنگامى كه حقایق اسلامى را برگزیدگان الهى بیان كنند، چنین خواهد بود، كه مردم بى‏خبر را با آنچه واقعیت دارد آشنا مى‏سازند.

به عبارت روشن‏تر آنچه خداوند به وسیله جبرئیل در آغاز وحى و اولین لحظه پیغمبرى خاتم انبیا (صلى الله علیه و آله) ازآن حضرت خواسته بود بهزبان آورد و قرائت كند فقط گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بود! بقیه آیات همان طور كه پیك وحى می خواند مانند موارد بعدی دردم در سینه مقدس آن حضرت نقش مى‏بست و دیگر نیازى به تكرار پیغمبر نداشت تا از حفظ كند. این بود واقعیت‏بعثت از زبان ائمه اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، و توضیح ما به طور اجمال.

پى‏نوشتها:

1- سیره ابن هشام - ج 1 ص 154 سیره ابن هشام كه آنرا قدیمترین تاریخ حیات پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله دانسته‏اند، تلخیص از «سیره النبى ص‏» تالیف محمد بن اسحاق بن یسار مطلبى متوفاى سال 151 ه است كه ابن حجر عسقلانى شافعى در كتاب «تقریب‏» رمى به تشیع او نموده است. ابن هشام، یعنى عبدالملك بن هشام حمیرى، خود در سال 218 ه وفات یافته است.)

2- سیره حلبه - ح 1 ص 381

3- همان كتاب - ج 1 ص 382

4- همان كتاب - ج 1 ص 382

5- تاریخ طبرى - ج 3 ص 1149 - سیره ابن هشام، ج 1 ص 155

6- سیره حلبیه - ج 1 ص 380 - 391

7-  مناقب ابن شهر آشوب - ج 1 ص 44

8- در زیارت وارث حضرت سید الشهداء امام حسین علیه السلام مى‏خوانیم كه: «گواهى مى‏دهم تو نورى بودى در صلب‏هاى شامخ پدرانت و رحم‏هاى پاك مادرانت، به طورى كه ایام جاهلیت نتوانست آن را با اخلاق و آداب و رسوم پلید خود آلوده سازد، و چهره درخشان آن را دگرگون گرداند».

9- حدیث عایشه درباره آغاز وحى كه مستند همگى دانشمندان سنى و شیعى است در جزء اول «صحیح بخارى‏» و تفسیر سوره اقرا جزء سوم آن، و باب ایمان «صحیح مسلم نیشابورى‏» و تفسیر سوره اقرا در «صحیح ترمذى‏» و سنن نسائى آمده است.

10- كتاب «اجتهاد در مقابل نص‏» ترجمه النص و الاجتهاد مرحوم شرف الدین به قلم نویسنده این سطور - ص 412

11- «سیره حلبیه‏» جلد اول از33 تا 42

12- به یارى خداوند این كتاب با تفصیل بیشتر و تحقیق كامل در آینده منتشر خواهد شد.

13- «بحار الانوار» علامه مجلسى - ج 18 ص 205 و ج 17 ص 309 چاپ جدید.

14- مناقب ابن شهر اشوب ج 1 ص 36

15- مفاخر اسلام - تالیف نویسنده - ج 1 ص 368

منبع:

تاریخ اسلام على دوانى

احادیثی درباره بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم)

مبعث پيامبرصلي الله عليه وآله

قران کریم:

يا أيُّهَا النَّبِي إنّا أرسَلناكَ شاهِداً و مُبَشِّراً و نَذيراً و داعِياً إلَي اللَّهِ بِإذنِهِ و سِراجاً مُنيراً

اي پيامبر! ما تو را گواه و نويد دهنده و هشدار دهنده فرستاديم كه به فرمان خدا به سوي او دعوت كني و چراغي روشني بخش باشي

احزاب ، آيه ۴۶ - ۴۵ .

پيامبر صلي الله عليه وآله :

إنَّما بُعِثتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الأخلاقِ

من مبعوث شدم تا بزرگواري‏هاي اخلاقي را كامل كنم

بحار الأنوار ، ج ۱۶ ، ص ۲۱۰ .

پيامبر صلي الله عليه وآله :

بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأخلاقِ و مَحاسِنِها

من براي [احياي] مكارم و نيكي‏هاي اخلاقي مبعوث شدم

بحار الأنوار ، ج ۱۶ ، ص ۲۸۷ .

امام علي‏ عليه السلام :

أرسَلَهُ عَلي حِينِ فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ و طُولِ هَجعَةٍ مِنَ الاُمَمِ و اعتِزامٍ مِنَ الفِتَنِ وَانتِشارٍ مِنَ الاُمُورِ و تَلَظٍّ مِنَ الحُرُوبِ و الدُّنيا كاسِفَةُ النُّورِ ، ظاهِرَةُ الغُرورِ عَلي حِينِ اصفِرارٍ مِن وَرَقِها و إياسٍ مِن ثَمَرِها

خداوند او را در زماني فرستاد كه روزگاري بود پيامبري برانگيخته نشده بود ، و مردم در خوابي طولاني به سر مي‏بردند ، و فتنه ‏ها بالا گرفته و كارها پريشان شده بود ، و آتش جنگ‏ها شعله مي‏كشيد ، و دنيا بي فروغ و پر از مكر و فريب گشته ، برگ‏هاي درخت زندگي به زردي گراييده و از به بار نشستن آن قطع اميد شده بود

نهج البلاغه ، خطبه ۸۹ .

امام علي ‏عليه السلام :

أرسَلَهُ بِالضِّياءِ و قَدَّمَهُ فِي الاِصطِفاءِ فَرَتَقَ بِهِ المَفاتِقَ و ساوَرَ بِهِ المُغالِبَ و ذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ و سَهَّلَ بِهِ الحُزُونَةَ حَتّي سَرَّحَ الظَّلالَ عَن يَمينٍ و شِمالٍ

او را با نور فرستاد و در گزينش مقدّم داشت . به واسطه او گسستگي‏ها را به هم آورد و چيره جو را شكست داد و مشكلات را آسان و ناهمواري‏ها را هموار كرد تا جايي كه گمراهي را از راست و چپ دور كرد

ميزان الحكمه ، ح ۱۹۸۴۱ .

امام علي‏ عليه السلام :

. . . إلي أن بَعَثَ اللَّهُ سُبحانَهُ مُحَمَّداً رَسولَ اللَّهِ لإِنجازِ عِدَتِهِ و إتمامِ نُبُوَّتِهِ

. . . تا اين‏كه خداوند سبحان محمّد پيامبر خود را فرستاد تا وعده خويش را به انجام رساند و سلسله نبوتش را كامل كند

نهج البلاغه ، خطبه ۱ .

امام مهدي‏ عليه السلام :

إنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً رَحمَةً لِلعالَمينَ و تَمَّمَ بِهِ نِعمَتَهُ

خداوند محمّد را برانگيخت تا رحمتي براي جهانيان باشد و نعمت خود را تمام كند

بحار الأنوار ، ج ۵۳ ، ص ۱۹۴ .

اهداف بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم)

1. هدايت عامه

هدف اصلي بعثت پيامبراكرم(ص) و همة انبيا هدايت و تزكيه نفوس عامه است كه اين محور اصلي يعني همان هدايت نمودن جامعه و بازداشتن آنها از گمراهي و ضلالت مي‌باشد، پيرامون بعثت همه انبياء صادق است. چنانچه خداوند تعالي نيز در بيان اشتراك هدف و خطوط اصلي بعثت انبيا مي‌فرمايد: «كل(1) آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لانفرق بين احد من رسله»(2) همه انبياء ايمان به خدا و ملائكه و كتب آسماني و رُسُل و رسالت دارند و مافرقي (در اصل رسالت و هدف) بين آنها قائل نشد. همه بر محور ايمان به خدا مبعوث شدند و هدفي جز هدايت جامعه بر اساس خاستگاه اجتماعي و مقتضيات زمان ندارند. بنابراين راه و هدف و مسير آنها مشترك است و اين همان محور هدايت است جز آنكه در زمان‌هاي مختلف ظهورهاي مختلفي داشته است. انسان‌ها در همه اعصار تاريخ مرهون تلاش‌هاي انبيا و مديون عنايت بعثت انبيا از جانب خداوند هستند چراكه بدون آنها همه در راستاي ضلالت و گمراهي قدم برمي‌داشتند. و لذا بايد نتيجه گرفت كه انذار و تبشير و ارشاد انبيا همه در راه هدايت عامه بوده است. و اين اصل بر مبناي هدف كلي بعثت و انحاء مختلف آن در هر زمان و مكتبي قابل بحث مي‌باشد. «و لقد من الله علي‌المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم»(3) و خداوند بر مؤمنين منت گذاشت آنگاه كه از جنس خودشان رسولي فرستاد تا بر آنها آيات الهي را بخواند و آنها را تزكيه و تعليم و هدايت نمايد. از همه مهمتر و بيشتر مورد تأكيد خداوند منت رسالت و بعثت خاتم‌الانبياء محمدمصطفي(ص) بر مسلمانان و بلكه بر تمام عالم بشريت است كه به عنوان آخرين پيامبر و مبشر رحمت و آورنده اكمل الاديان براي همه زمان و اعصار و سراسر گيتي مبعوث شده است.

2. تكميل ايمان و تقوي كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و ايمان به آنچه بر محمد(ص) نازل شد آوردند (بدانند) كه اين همان حق از جانب خداست دو محور اصلي هدف بعثت ختمي مرتبت محمد(ص) ايجاد ايمان و اعتقاد راسخ در قلوب مردم بوده است. آن حضرت با تلاوت آيات، ارائه طريق و بيان ليّن و تبيين صراط مستقيم الهي بر همگان ايمان را در قلوب بشر ايجاد كرده است كه اين همان هدف والاي بعثت آسماني آن حضرت مي‌باشد. طبق آية فوق و غالباً در همة آياتي كه به ايمان اشاره شده بلافاصله عمل صالح نيز ذكر و تأكيد شده است. و عمل صالح و تقوي در گفتار و كردار بعد از مرحلة ايمان و لازمة ايمان راسخ است. بين ايمان و تقوي التزام عملي وجود دارد كه از هم جداناشدني است و اگر ايمان بياوريد و تقواي الهي پيشه كنيد پس براي شما اجر والايي خواهد بود. انبيا عظام به ويژه رسول اكرم(ص) در راه ايجاد تقوي در ميان مردم و ايمان در قلوبشان تلاش‌هاي بسياري نمودند و از خودگذشتگي بسيار كردند. اي قوم عبادت خدا نماييد شما را چه مي‌شود كه معبودي غير خدا داريد آيا تقوي نداريد. مشاهده مي‌فرماييد كه اين اصل ايمان و تقوي از همان ابتدا در كنار هم بوده و انبيا در راستاي ايجاد و نفوذ آن در جامعه و قلوب مردم به عنوان مسؤوليتي بزرگ اهتمام بسيار ورزيدند.

3. تعليم و تربيت جامعه طبق آية ابتداي بحث و بسياري ديگر از آيات قرآن كريم تعليم و تربيت غالباً در كنار بيان اهداف و وظايف انبيا بيان شده است. «يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين»(8) اين خود مبيّن اهميت مسأله تعليم و تربيت در مكتب آسماني اسلام به عنوان هدف والاي بعثت پيامبر بوده و در يك كلام بايد گفت، تشويق جامعه و تلاش در راستاي گسترش علم و معرفت در كنار پرورش روحي و فكري بشر به عنوان هدف بزرگ بعثت نبوي مي‌باشد. پيامبر گرامي اسلام(ص) در اين راستا مي‌فرمايد: «انه لم يكن شي قبله الاكان حقاً علي ان يدك امنه علي خير ما يعلمه لهم و ينذرهم مايعلمه لهم»(9) يعني «اين حق بر نبي است كه بر امت خويش به آنچه از خير كه نمي‌دانند دلالت و راهنمايي و هدايت فرمايد و از آنچه از شر كه نمي‌دانند انذار فرمايد». بنابراين تعليم و تربيت و اراية طريق و فرادهي راه حق به افراد جامعه در كنار جداسازي حق از باطل و خير از شر از وظايف انبيا بويژه رسول مكرم اسلام(ص) بوده است كه اين همان تعليم مردم به علم‌الكتاب و علم اولين و آخرين و علم هدايت است كه در قرآن بسيار مورد تأكيد قرارگرفته است. «يرفع الله الذين آمنوا و الذين اوتوالعلم درجات»(10) خداوند كساني از شما را كه ايمان آوردند رفعت و مقام والايي عطا مي‌كند و كساني كه كسب علم كردند درجات والاتري دربر خواهند داشت.

4. تزكية نفوس «و لقد بعثنا في كل امه رسولاً ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت»(11) و به تحقيق در هر امتي رسولي فرستاديم تا عبادت خدا نمايند و از طواغيت اجتناب ورزند. پس يكي ديگر از اهداف اصلي و والاي بعثت انبيا مسأله تزكية نفوس مردم و اجتناب آنها از طواغيت جن و انس و شياطين درون و برون و زدودن دل‌ها از تعلقات مادي است كه در آيات بعثت همواره تزكيه قبل از تعليم بيان شده و اين به جهت اهميت امر تزكيه به عنوان مقدمة اصلي در راستاي عمل و تقوي و نيز پاكسازي درون از آلايش غيرخدايي و آلودگي‌هاي مادي و آرايش آن با تصوير و نماي حق و مظاهر آن هدف واقعي بعثت پيامبر ما مي‌باشد. چنانچه در قرآن نيز بارها در كنار امر رسالت انبيا، تأكيد بر زدودن دل از آلودگي‌ها، امر به تزكيه و پاك‌سازي درون انسان‌ها شده است.

5. بيداري فطرت و عقول بشر اصل بازگشت به وجدان و بيداري فطرت بشر در طريق هدايت و بعثت انبيا بعنوان يكي ديگر از اهداف والاي آن مي‌باشد. هدف انبيا طبق قرآن كريم اول بيداري فطرت بشر و آنگاه برانگيختن خرد و عقل نهفته در اوست كه اين دو كانون مهم يعني همان فطرت و عقل روشني‌بخش زندگي انسان‌ها و چراغ هدايت آنها مي‌باشد. آدمي از نگاه دين براي هدايت ناچار به طي سه مرحله اساسي مي‌باشد. اول شناخت كامل نسبت به خود و دوم شناخت خداوند كه اين دو به يكديگر مرتبط‌اند. بنابراين شناخت خود مقدمه شناخت خدا و از اين جهت مقدم بر آن مي‌باشد. و سوم يافتن راه درست هدايت و فراگيري طريق حق و علم نسبت به حلال و حرام الهي و در آخر پرستش و بندگي خدا و عمل به فرامين الهي از اصول هدايت مي‌باشد. از آنجا كه القاي دين و عقيده بر افراد بطور تحميلي ممكن نيست، لذا راه صحيح هدايت را انبيا با بيداري فطرت و تحرك عقل بشر و تعليم آنها در پيش گرفتند، «لااكراه في‌الدين قد تبين الرشد من الغي»(13): يعني هيچ اكراه و اجباري در عقايد و باور ديني نيست و بلكه تبين راه رشد از انحراف در آن وجود دارد. بنابراين هدف مهم انبيا بيداري بشر و تبيين و ارايه طريق به آنها در راستاي پذيرش فطرت پاكشان مي‌باشد. چنانچه علي‌بن ابيطالب(ع) در بيان هدف بعثت انبيا مي‌فرمايد: «ليتروالهم و فائن العقول و يذكروا لهم ميثاق فطره»(14) تا آن كه بر آنها (بشر) زمينه‌ها و گنج‌هاي پنهاني عقلشان را بشكافند و به بشر تذكر و بيداري فطري دهند و از آنها ميثاق و عهد ازلي بگيرند.

6. تكميل اخلاق بشر «لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه»(15) همانا براي شما رسول‌الله اسوة نيكوي اخلاقي و عملي مي‌باشد. فرادهي مكارم اخلاق و الگوي عملي اخلاق براي جامعه بودن به هدف ساخت و ساز اخلاقي و تحول دروني بشر از مهمترين اقدامات و اهداف انبيا بوده است. چنانچه پيامبر اكرم(ص) به صراحت در بيان هدف بعثتش مي‌فرمايد: «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(16) انما از اداه حصر و دالّ بر اهميت و تقدم والاي اخلاق بر ساير امور است. يعني همانا به تحقيق من براي اتمام مكارم اخلاق مبعوث شده‌ام. طبق آيه‌اي كه ذكر شده پيامبر اكرم(ص) در كنار تئوري اخلاق براي تكميل مكارم اخلاق جامعه به اخلاق عملي نيز متمسك بود و اين خود برترين اسوة اخلاقي براي جامعه بود. و لابد براي يك جامعه كه ساليان دراز در ضلالت و گمراهي بسر مي‌برد رهبر و مرشدي وارسته نياز بود. رهبري كه خود الگوي عملي آنها در راستاي اخلاق و رفتار و كردار و منش در همه شرايط و آنات زندگي باشد تا آنها را از درون معتقد ببار آورد و خود پيش روي آنها راه را براي عمل آنها نشان دهد و اين رسول خاتم كه صلوات خدا بر او باد از حيث مكارم اخلاقي در كمال خويش رسيده بود و بعنوان الگوي برتر براي همه عالم به تكميل اخلاق بشر مي‌پرداخت. چنانچه از جانب خداوند چنين خطاب مي‌شود: «انك لعلي خُلُق عظيم»(17) همانا تو اي رسول ما در اوج اعلاي اخلاق هستي «فيما رحمه من الله كنت لهم و لوكنت فظاغليظ القلب لانفضوا من حولك»(18) يعني تو اي پيامبر آية رحمت الهي بر بشر هستي و رسول رحمت عالمياني كه اگر تو شديد و عبوس و سخت بودي همه از تو مي‌گريختند و اين همان تأثير شگرف اخلاق پيغمبر(ص) بود كه اعراب باديه‌نشين عصر جاهليت را به دور خود جمع مي‌كرد و به آنها دين عرضه مي‌نمود و به بيداري و هوشياري آنها مي‌پرداخته و آنها را از چاه ضلالت بيرون مي‌كشيد و به راه هدايت الهي رهنمون مي‌شد.

7. انذار و تبشير عالم «و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيراً و نذيراً»(19) و ما اي رسول تو را فرستاديم جز كافي و وافي براي مردم و بشارت‌دهنده و انزاركننده آنها. يكي از اهداف والاي بعثت انبيا و ارسال رسل بويژه رسالت رسول اكرم(ص) همانا انذار و تبشير انسان‌هاست. و اين دو اصل از براي هدايت عالم كافي است چنانچه فرمود: «كافه للناس» براي هر قومي از جانب خدا بشير و نذير بود واين خود اصل هدف انبيا بوده است، آنجا كه خداوند مي‌فرمايد: «انه كان الناس امه و احده فيعث الله النبيين مبشرين و منذرين»(20) يعني همة مردم بسان امت واحدي هستند آنگاه كه خداوند بر آنها انبيا را به عنوان مبشر و منذر فرستاده است و آنها حجت خدا بر زمين و دليل و هدايت‌كننده بشر هستند كه با برانگيختن و مبعوث نمودن آنها نعمت بر همه تمام شده است. «رسلاً مبشرين و منذرين لئلايكون للناس علي الله حجه»(21) با ارسال آنها ديگر حجتي از براي مردم بر خدا باقي نمي‌ماند و اكمال دين و اتمام نعمت بر همگان شده است. «و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولاً»(22) و ما عذاب نمي‌كنيم قومي را جز آنكه بر آنها رسولي را از قبل مبعوث مي‌نماييم. تا آنها را انذار و هدايت نمايد كه چنانچه از او تبعيت نكردند و آگاهانه به ضلالت و گمراهي كشيده شدند دليل و حجتي بر عذاب نداشته باشند.

8. اشراف و شهادت بر مردم  «يا ايها النبي انا ارسلناك شاهداً‌و مبشراً و نذيراً و داعياً الي الله سراجاً و منيرا»(23) و ما تو را اي نبي ما فرستاديم تا شاهد بر اعمال امت و بشارت‌دهنده و انذار كنندة باشي و آنها را به سوي خدا دعوت كني و چراغ هدايت و روشنايي براي آنها باشي. انبيا در ظاهر و باطن امر شاهد اعمال و كردار و رفتار امت‌اند «و يوم نبعث في كل امه شهيداً عليهم من انفسهم و جئنابك شهيداً علي هؤلاء»(24) و روزي كه ما در ميان هر امتي از جنسشان شاهدي مبعوث مي‌كنيم و اي پيامبر ما تو را نيز شاهد بر اعمال و كردار مردم فرستاديم. انبيا شهود مردم و مشرف بر آنهايند و دين به جهت قدرت علم دروني و اشراف آنهاست كه خداوند از براي اصلاح امت به آنها عطا كرده است. اشراف آنها بر نيات و باطن افراد راه را براي هدايت و ارشاد خلق بر آنها باز مي‌كند و بهترين طريق را براي سازندگي روحي و رواني و عملي افراد در پيش پاي آنها مي‌گذارد و اين لازمه هدايت و ارشاد مردم براي انبيا است. «كذلك جعلناكم امه و سطالتكونوا شهداء علي الناس»(25) و اين چنين ما شما انبيا را امت ميانه و متعادلي قرار داديم تا بر مردم شاهد بر اعمال آنها مشرف و آگاه باشيد.

9. دعوت عامه به تبعيت از رسالت «و من يطع الله و الرسول فاولئك مع‌الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و شهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقاً»(26) «و ما ارسلنا من رسول الاليطاع باذن الله»(27) و ما رسولي را نفرستاديم جز براي آنكه به اذن خدا مورد تبعيت افراد قرار بگيرند. از اهداف عالي بعثت انبيا همين اصل دعوت عام به تبعيت از خدا و رسول كه كاملاً با همه اهداف ديگر مرتبط است و تحقق اهداف عاليه ديگر به اين اصل گره خورده و با آن قرين مي‌باشد. تبعيت از پيامبر(ص) عامل تقرب به خدا مي‌گردد و در قدم اول اگر تبعيت از رسول اعظم(ص) نباشد هدايت‌يابي و تبعيت از ساير آثار و اهداف بعثت ممكن نمي‌گردد. «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله»(28) اي پيامبر به مردم بگو كه اگر خدا را دوست داريد پس از من تبعيت كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد. والسلام  


پي نوشتها: 1. سورة جمعه آية 2. 2. سوره بقره آيه 285. 3. سوره آل‌عمران آيه 164 4. سوره محمد(ص) آيه 2 5. سوره آل‌عمران آيه 179 6. سوره اعراف آيه 65 7. همان آية شمارة 1 8. 9. سوره مجادله آيه 11 10. سوره نحل آيه 36 11. 12 سورة بقره آيه 256. 13. سوره احزاب آيه 21 14. 15. سوره قلم آيه 4 16. سوره آل‌عمران آيه 151 17. سوره فتح آيه 8 18. سوره بقره آيه 213 19. سوره نساء آيه 165 20. سوره اسراء آيه 15 21.سوره احزاب آيه 45 و 46 22. سوره نحل آيه 89 23.سوره بقره آيه 143 24. سوره نساء آيه 69 25.سوره نساء آيه 64 26. 27.سوره آل عمران آيه 31