موضوع: "ماه شعبان"

کارت پستال تبریک نیمه شعبان+عکس متحرک

اوج مناجات شعبانیه


اوج مناجات شعبانيّه

با خواندن اين دعا روح لحظه به لحظه اوج مي‌گيرد و بالا و بالاتر مي‌رود تا آن جا كه از رسوبات مادّيِت رها شده و به سرچشمه ي هستي نزديك و نزديك تر مي‌گردد و آن گاه در يك حالت مستعدّي مي‌خوانيم:

إِلهِي هَب لِي كَمالَ الإنقِطاعِ إِلَيك و أنِر أبصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيك حَتَّى تَخرِقَ أبصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلى مَعدِنِ العَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِك؛ «خدايا! به من ببخش نهايت بريدن به سوي خودت را، و روشن فرما چشم‌هاي دل‌هاي ما را به كمك نگاه‌هاي آن‌ها به تو. تا چشم‌هاي دل‌ها پرده‌هاي نور را بشكافد و به معدن عظمت برسد و ارواح آويخته ي به عزّ قدس تو شود».
ما چيز‌هايي را مي‌گوييم و الفاظي را تكرار مي‌كنيم و حتّي معانيي را براي خودمان ترسيم مي‌نماييم، ولي معاني به قدري دقيق و بالا و با عظمت است كه اگر امثال ما با اين ظرفيت‌هاي كم، حقيقت آن را بفهميم معلوم نيست كه بتوانيم ادامه ي حيات بدهيم. نظيرش همّام حتّي با آن روح بلند كه وقتي خدمت اميرالمؤمنين علي۷ رسيد و گفت: صفات متّقين را براي من توصيف كن. حضرت خطبه ي جانانه اي را خواندند. عاقبت اين شخص فرياد و صعقه اي زد و قالب تهي كرد. اگر ما هم اين‌ها را بفهميم حداقل اين است كه بايد صعقه اي زده و مدهوش شويم. به هر حال اگر دستمان به اوج نمي رسد، در مرحله ي پايين تري اين معاني را زمزمه كنيم و به اندازه ي ظرفيت‌هاي خودمان جرعه اي از اين اقيانوس رحمت و بركت را برگيريم. در درگاه خداوند متعال اين گونه مي‌گوييم:
إِلهِي هَب لِي كَمالَ الإنقِطاعِ إِلَيك.
يعني فرد از هرچه غير خداست ببرد و هيچ دل بستگي و وابستگي به غير خدا نداشته باشد. از مال، فرزند، همسر، جاه، مقام و خلاصه از دنيا و ما فيها و بلكه حتّي از بهشت و جهنّم هم ببرد و فقط خدا و تنها خداوند متعال را مدّ نظر داشته باشد. اين كمال انقطاع است؛ بداند كه غير خدا، هيچ چيز اصالت ندارد. هرچه هست پوچ است. هيچ چيز هيچ قدرتي ندارد. همه از خداست؛ تمام قدرت ها، تمام نعمت ها، تمام رحمت‌ها و تمام هستي از اوست. حتّي اگر توفيقي هم پيدا كرده باشيم در اين وادي سخني بگوييم آن هم به عنايت خداوند است. «كُلَّمَا وَفَّقتَنِي بِخَيرٍ فَأنتَ دَلِيلِي عَلَيهِ وَ طَرِيقِي إِلَيه»؛ [۱] «در هر خيري كه مرا موفّق فرمودي، تو راهنماي من بر آن، و راه من به سوي آن هستي».
بايد بدانيم كه هرچه غير خداست، جز ذلّت و مسكنتْ چيز ديگري نيست. رسيدن به اين حقايق، لمس كردن و احساس كردن آن ساده نيست. گفتنش خيلي مشكل نيست ولي اين كه كسي متحقّق به اين حقيقت شود و به گونه اي باشد كه با تمام وجودش اين معني را بفهمد و بالطّبع در اعمالش هم ظاهرگردد، به اين سادگي‌ها دست يافتني نيست.
خَليلَيَّ قُطّاعُ الفَيافي إلي الحِميٰ كََثيرٌ و أمّا الواصِلونَ قَليلٌ
«دوستان! ره روان بيابان‌ها به سوي مأمن دوست زيادند؛ امّا به مقصد رسيدگان اندكند». ياد خدا بايد همه ي وجود را فرا گيرد كه هيچ غفلتي نباشد بلكه هميشه حضور باشد و چشم حقيقت از رخسار محبوب بر نگيرد.
لِكُلٍّ إلي شَأوِ العُلي حَرَكاتٌ ولكِن عَزيزٌ في الرِّجالِ ثَباتٌ
«براي همه به سوي دور دست‌ها حركاتي است وليكن ثبات در آن مراتب نادر است». آري ياد خدا بايد عين جان بشود؛ نه فقط به زبان باشد. البتّه بايد لساني هم باشد و لازم هم هست. همان طوري كه در دعاي شريف كميل مي‌خوانيد:
واجعَل لِساني بِذِكرِكَ لَهِجاً؛ خدايا زبان مرا قرار بده تا به ذكر تو حركت كند.
ولي اين ذكر زباني كافي نيست. اين اوّل سلوك است. اگر كسي به معني واقعي كلمه به ياد خدا بوده و غفلت نداشته باشد، آن وقت مي‌تواند بفهمد كه انقطاع الي الله چيست، تا كمال انقطاع را از خداوند درخواست كند. نتيجه ي رسيدن به كمال انقطاع چيست؟ «إِلهِي هَب لِي كَمالَ الإنقِطاعِ إِلَيك و أنِر أبصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيك حَتَّى تَخرِقَ أبصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ». انسان به جايي مي‌رسد كه حتّي حجاب‌هاي نوري بين او و خداوند برداشته مي‌شود و به معدن عظمت مي‌رسد و تمام پرده‌ها كنار زده مي‌شود. پرده‌ها و حجاب‌ها دو نوعند:

الف) گاهي حجاب‌ها و پرده‌هاي ظلماني است. آن‌هايي كه امثال ما مبتلا هستيم گناهان است. دنياطلبي ها، جاه طلبي ها، قدرت پرستي ها، اسارت به همسر و فرزند و امثال اين هاست كه حُجُب ظلماني است.

ب) امّا گاهي پرده‌هايي كه بين عبد و خداست پرده‌هاي نوراني است. خيلي مهم است كه شخص از اين پرده‌ها نيز بگذرد و به معدن عظمت الهي برسد. ممكن است پرده‌هاي نوراني، عبادات و علوم خود شخص باشد. علم نور است. عبادت نور است. حتّي رفتن به بهشت نور است؛ ولي اگر كسي بخواهد به سرچشمه و معدن اصلي نور برسد حتّي اين‌ها هم مانع رفتن مي‌شود. آن قدر انقطاع الي الله مرتبه ي برتري است كه علم و عبادت هم مي‌تواند مانع شود؛ بلكه چه بسا برخي تجلّيات اسماء و صفات و چيزهاي ديگري كه فعلاً نمي خواهم بيان كنم مي‌تواند مانع رسيدن به معدن عظمت شود. اين مرتبه اي است كه در لسان برخي، از آن به «فناء في الله» تعبير مي‌شود؛ كه ديگر جز خدا هيچ چيز را نمي بيند و اگر چيز ديگري را ببيند به خدا مي‌بيند.
«تَخرِقَ أبصَارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ»؛ «چشم‌هاي دل‌ها پرده‌هاي نوراني را مي‌شكافد».
«بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيك»؛ «با آن نور خاصّي كه به خداوند متعال نظر مي‌كند».
«وَ تَصِيرَ أروَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِك»؛ «آن وقت ارواح چنين افرادي به محلّ عزّت قدس الهي آويخته اند».
ديگر چيزي واسطه ي بين عبد و خدا نيست. هرچه هست خداست. در اين حال است كه آخرين درجه ي كمال انساني را به دست مي‌آورد.

پی نوشت:
[۱]: بحارالأنوار، ج۹۹، ص۵۵.

منبع:کتاب اوج عرفان در مناجات ماه شعبان -تالیف آیت الله سید محمدرضا مدرسی طباطبایی یزدی- صفحه ۴

ولادت امام سجاد(ع)



 ولادت زين العابدين عليه السلام

در سحرگاه روز پنجم شعبان سال سي و هشت هجري قمري، امام سجّادعليه السلام در شهر مدينه ديده به جهان گشود. او در همان ابتداي تولّد مادر گرامي اش را از دست داد و توسط دايه اي مهربان، دوران كودكي خود را در شهر مدينه سپري نمود. دو ساله بود كه جدّش اميرالمؤمنين عليه السلام به شهادت رسيد. پس از آن به مدّت ده سال شاهد حوادث دوران امامت عموي خويش، امام مجتبي عليه السلام بود. پس از شهادت امام مجتبي عليه السلام در سال ۵۰ هجري، به مدّت ده سال نيز در دوران امامت پدرش حسين بن علي عليه السلام همراه وي با معاويه در ستيز و مبارزه قرار داشت.
مادر گرامي امام سجّادعليه السلام شهربانويه، دختر يزدگرد، پادشاه ايران بود كه بعد از جنگ سپاه اسلام با سپاه يزدگرد، اين خانم محترم اسير گشت و به مدينه آورده شد. زماني كه او را وارد شهر كردند حضرت علي عليه السلام فرمودند: پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله فرموده است: «به بزرگ هر طايفه اي احترام بگذاريد اگر چه مخالف شما باشد و اينان از بزرگان فارس هستند».
حال سزاوار نيست او را كه خود صاحب كنيزان و خادمان فراوان بوده بفروشيد.
يكي پرسيد: «پس چاره چيست؟ »
امام علي عليه السلام فرمود: «او را آزاد بگذاريد تا شوهري انتخاب كند. »
او از بين جوانان امام حسين عليه السلام را برگزيد و بدين ترتيب با امام حسين عليه السلام ازدواج نمود.

منبع:
کتاب امام سجاد علیه السلام - تالیف واحد پژوهش مسجد جمکران - صفحه۱

امام حسین(ع) مولود خجسته


مولود خجسته

پگاه روز سوّم شعبان از سال سوّم هجرت یکی از درخشانترین وزیباترین سحرگاهان به شمار می‌رود.
چرا او که در این روز با انگشتانی از نور مولودی مبارک و بزرگ را به نوازش گرفت.
در سوّم شعبان نوری پاک و درخشان، منزلگاه رسالت را در خود فرو برد.
مولودی فرخنده پا به عرصه وجود گذاشت در واقع خداوند او را برگزید تا تداوم بخش رسالت و مقتدای امّت باشد و انسانها را از تاریکیهای جهل و بندگی برهاند.
بی گمان دچار شگفتی خواهیم شد، هنگامی که می‌بینیم منزلگاه رسالت با شادی و افتخار به استقبال این مولود می‌شتابد.
خانه کوچک وساده ای که در بلندای آن پیامبرصلی الله علیه وآله، جدّی مهربان و پدری پر محبّت جای دارد.
به پیامبر خبر داده شد که فاطمه زهرا پسری زاده است، حالتی آمیخته از سرور و اندوه آن حضرت را فرا گرفت و با حسرت و رغبت خواستار کودک شد.
مگر چه حادثه ای رخ داده است ای رسول خدا! پدرم و مادرم فدایت باد آیا مگر این نوزاد عیب و نقصی دارد؟! هرگز.
که
اندیشه طلایه دار رسالت بسی گسترده تر و دورتر از افکاری است که دیگران بدان می‌اندیشند.
مسئولیت و وظیفه او بزرگتر از مسئولیت یک پدر یا وظایف یک پدر بزرگ یا وظایف یک رهبر است.
او در حقیقت سازنده یک امّت و یک تاریخ است و پیامبری است که برای بیم دادن جهانیان از سوی خداوند مأموریت یافته است.
او در اندیشه صواب خود بسی دورتر می‌رود و می‌گوید: گریزی از مرگ نیست و به ناچار باید در یکی از روزها بار سفر آخرت را بست و باید برای آینده راهی گسترده تر از آنچه که امروز هست باز کرد و در آن آینده امّتی خواهد بود که خود را (امت اسلامی) میخواند و شخص پیامبر خدا را نمونه و راهبر واقعی خود تلقی می‌کند.
باید این امّت از وجود هدایتگران پاک و رهبرانی معصوم برخوردار باشد تا مردم را به راه راست و به سوی خداوند بزرگ هدایت کنند.
این پیشوایان، چنان که وحی بارها پیامبر را بدان آگهی داده بود، کسانی جز خاندان وی یعنی حضرت علی پسر عمویش و دو فرزند او وسپس نسل پاک آن دو، نبودند.
امّا آیا کارها در آینده، همان گونه که پیامبر اکرم می‌خواهد، پیش خواهد رفت؟! در واقع وجود عناصر منحرف در میان مسلمانان، هشداری آشکار به پیامبر در مورد آینده امّت به شمار می‌آمد.
وحی بارها به آن حضرت آگهی داده بود که سرنوشت حقّی که در وجود شخص پیامبرصلی الله علیه وآله تجلّی یافته همان سرنوشت حقی است که خداوند آن را در وجود خاندان پاک وی متبلور می‌بیند، عناصری هم که در روزگار
پیامبر در برابر دعوت او جبهه گرفتند همان کسانی هستند که بعداً با زور و پا فشاری در مقابل خاندان پاک آن حضرت موضع می‌گیرند.
موج عناد و مخالفت دشمنان در آینده به نقطه جوش خود خواهد رسید، وصف یاری دهندگان حق و باطل در روزگار امام حسین همین کودک شیر خواره ای که اکنون دیده بر جمال پاک پیامبر دوخته و بر دستان مبارک او در حال جنب و جوش است، از هم جدا خواهد شد.
پیامبر نیز به آینده ای دور می‌نگرد و در اندیشه‌های خود غوطه می‌خورد.
دگر بار نگاهی به این کودک خجسته شیر خواره می‌افکند.
گاه شادمانی او را در خود فرو می‌گیرد و زمانی حزن و اندوه در دلش راه می‌یابد.
او مدتی را در این حالت به سرمی برد تا آنکه قطرات اشک از چشمان درخشان و پر مهرش باریدن می‌گیرد.
شگفتا!! پیامبر صلی الله علیه وآله با آن همه دلیری و شجاعت می‌گرید!! حال آنکه او همان کسی است که علی بن ابی طالب علیه السلام شجاع ترین و دلاورترین مرد قریش در دشوارترین و بحرانی ترین شرایط بدو پناه می‌برد.
کسی که به قول امام علی در میدان جنگ از دیگران به دشمن نزدیکتر بود و سختی نبرد هیچ گاه در عزم و اراده پولادینش خللی وارد نمی کرد.
امّا او اینک در میان زنانی که در مراسم تولد این کودک گرد آمده اند، می‌گرید!! اسماء خدمتکار اهل بیت می‌گوید از آن حضرت پرسیدم: پدر و مادرم به فدایت چرا می‌گریی؟! پیامبر خدا پاسخ می‌دهد: بر این فرزندم می‌گریم.
گفتم:
او همین ساعت به دنیا آمد ای رسول خدا؟! فرمود: مردمان سرکش پس از من او را خواهند کشت.
خداوند آنان را از شفاعت من بی بهره کند. (۱).
مسأله ای که در دل رسول خدا صلی الله علیه وآله خلجان می‌کرد، عاطفه ای انسانی یا تمایلی بشری نبود تا او را به حفظ نام و نشانش در خاندانش تحریک کند.
بلکه این مسأله پیامبری بود که خداوند او را برگزیده و با علم به عزم و اراده، راستی و ایمانش او را انتخاب کرده بود.
مسأله کسی بود که مسئوولیتی بر دوش داشت که کوههای سترگ و آسمانها و زمین تاب برداشتن آن را نداشتند.
مسئولیت او رساندن پیام مکتب به گوش همه جهانیان بود.
امام حسین علیه السلام نیز فقط پسر او نبود بلکه او مقتدا و پیشوای کسانی بود که پس از وی بیم دهنده آنان بود.
بنابر این خبر کشته شدن وی طبعاً خبر نبرد حق با باطل و راست با دروغ و عدالت با ظلم و به شمار می‌آمد.
ازاین رو پیامبر صلی الله علیه وآله بر این مولود می‌گریست که واقعاً سزاوار گریستن هم بود.
جشن تولد عجیبی در خانه رسالت بر پا بود.
شادمانی با اشک و خنده با اندوه و درد توأم بود.
آری که جشن صالحان همواره میان ترس و امید، خنده و گریه جریان می‌یابد.
اینک اندکی گوش فرا دهیم و بشنویم که آیا کروبیان نیز در جشن ساکنان این کانون گرم و ساده نیز شرکت دارند یا نه؟ آری اینک نجوایی آهسته می‌شنویم که اندک اندک نزدیک می‌شود.
گویی این نجوای کروبیان است.
آنان فضای خانه را از عطر حضور خود در
آکنده اند.
جبرئیل علیه السلام پیش می‌آید و می‌گوید: ای محمّد! خداوند تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: علی برای تو به منزله هارون است برای موسی.
جز آنکه پیامبری پس از تو نیست.
پس این فرزندت را به نام پسر هارون بخوان.
پیامبرصلی الله علیه وآله می‌فرماید: فرزند هارون چه نام داشت؟ جبرئیل پاسخ می‌دهد: شبیر.
پیامبر می‌فرماید: امّا زبان من عربی است! پس پیامبر وی را حسین می‌نامد. (۲).
فطرس نیز پیش می‌آید.
او فرشته ای است، شکسته بال که اینک دیگر فرشتگان او را بدین محفل آورده اند.
فطرس از درگاه خداوند رانده شده بود و همواره در زندان مورد شکنجه قرار داشت، تا آنکه افواج ملائکه را دید.
از آنان پرسید: چه شده که شما را چنین می‌بینم پیاپی بالا می‌روید و فرود می‌آیید، آیا قیامت برپا شده است؟ جبرئیل پاسخ داد: هرگز، بلکه پیامبر خاتم، صاحب فرزندی شده که اینک ما برای گفتن شاد باش به نزدش روانه ایم.
فطرس پرسید: آیا می‌توانید مرا نیز با خود نزد او ببرید، باشد که او از من شفاعت کند و شفاعتش مورد قبول قرار گیرد.
آنگاه جبرئیل او را با خود آورد.
فطرس نزد پیامبر خدا آمد و به او متوسّل شد.
آن حضرت به گهواره حسین اشاره کرد.
حسین در میان گهواره آرمیده بود.
فطرس به طرف گهواره رفت و بالهای شکسته اش را به کناره‌های آن مالید.
پس خداوند به خاطر حسین بن علی، سلامت بالهای فطرس را بدو باز گردانید.
جشن پایان می‌یابد و پیامبرصلی الله علیه وآله این کودک شیر خوار و مبارک را می‌گیرد و در آغوشش می
فشارد، در یک گوشش اذان و در گوش دیگرش اقامه می‌گوید و آنگاه زبانش را در دهان کودک می‌گذارد و از آب دهان خود، کودک را تا آنجا که می‌خواهد، تغذیه می‌کند.
پس از دو هفته دو گوسفند برای او عقیقه می‌کند و موهای سرش رامی تراشد و به اندازه و زن آنها صدقه می‌دهد و سپس به اسماء اشاره می‌کند و میفرماید: خون از رسوم جاهلیت است بدین سان این جد مهربان به صورت نمونه و الگویی مناسب برای مسلمانان جلوه می‌کند.
او تنها به اجرای آداب اسلامی بسنده نمی کرد، اگر چه در آن هنگام آداب و رسوم اسلامی در منتهای اوج و شکوفایی خود بود.
با این وصف پیامبر صلی الله علیه وآله علاوه بر نسخ عملی آداب جاهلی، در گفتار خود نیز به آنها فرمان می‌داد.
بد نیست بدانید که در بین اعرابِ روزگار جاهلیت مرسوم آن بود که چون کودکی در میانشان متولّد می‌شد سر او را به خون می‌آلودند تا بدین وسیله توحش خود را نمایان سازند و به او اجازه میراث خواهی دهند.
این کودک در آغوش مکتب و تحت نظر پیامبر اکرم و امیر مؤمنان رشد و پرورش می‌یافت تا آنکه دو سال از عمرش گذشت.
امّا با این وجود هنوز زبان به گفتار نگشوده بود! شگفتا! خطوط چهره کودک بر هوش وافر و اراده پولادین او دلالت دارد پس چرا حرف نمی زند؟ آیا ممکن است در زبانش عارضه ای پدید آمده باشد؟ یک روز، مسلمانان برای اقامه نماز جماعت در پشت رسول گرامی اسلام به صف ایستاده بودند و
حسین نیز در کنار پیامبر جای گرفته بود.
حاضران برای گفتن تکبیرة الاحرام آماده می‌شدند.
خضوع و خشوع بر دلها سایه گسترده و سکوت بر همه جا حکمفرما بود.
همه در انتظار آن بودند که پیامبر صلی الله علیه وآله تکبیر گوید تا آنان در پی وی تکبیر گویند.
ناگهان صدایی با وقار و سنگین سکوت را در هم شکست و گفت: الله اکبر و درپی آن صدایی نازک و آهسته که تمام حرکات وسکنات آن مطابق با صدای پیامبر بود، به گوش رسید که در کمال خشوع و آرامش نغمه الله اکبر را سر داد.
این، صدای حسین بن علی بود.
پیامبر اکرم دو باره تکبیر گفت و حسین نیز زبان به تکبیر گشود.
نمازگزاران که شاهد این صحنه بودند، می‌شنیدند و تکبیر می‌گفتند و تعجب می‌کردند!! پیامبر هفت بار تکبیر گفت و حسین نیز هفت بار پاسخ تکبیر پیامبر را داد.
آنگاه پیامبر خدا به نماز ایستاد و حسین نیز آنچه را که می‌شنید، تکرار می‌کرد.
بدین ترتیب نخستین کلمه ای که امام حسین بر زبان آورد، کلمه توحید یعنی الله اکبر بود.
هنگامی که با تاریخ همگام می‌شویم، می‌بینیم این کودکی که نخستین گفتارش در دو سالگی الله اکبر بود پس از پنجاه و پنج سال، در حالی که آخرین گامهای جهاد مقدّس خویش را برمی داشت و واپسین لحظات درد و اندوه خویش را در می‌نورد و در حالی که پیکر پاکش بر شنهای داغ صحرا و زیر تابش خورشید افتاده و جگرش از سوزش تشنگی پاره پاره شده بود و گرمی شمشیرهای انبوه او را در خود گرفته بودند، لبهایش را
که با لبهای پیامبرصلی الله علیه وآله بسیار تماس یافته بود، از هم گشود و با زاری به درگاه پروردگار عرض کرد: معبودا من به خشنودی تو خشنودم و هیچ معبودی جز تو نیست! لبهای او تا زمانی که روح پاک و بزرگوارش به آسمان پرکشد، همچنان بدین نغمه مترنّم بود.
از آنجا که دانش جدید ثابت کرده است که وراثت دارای آثار شگرفی است وتربیت سهم عمده ای در رشد اخلاق کودک و شکل گیری صفات و خصایص او دارد، جای تردید باقی نمی ماند که شیوه تربیتی پدر و جد امام حسین که از خوش خلق ترین و گرامی نسب ترین مردمان بوده اند، بهترین و والاترین شیوه‌ها بوده و آنان با این شیوه بخوبی می‌توانسته اند فضایل اخلاقی و صفات پسندیده را در درون انسان رشد و پرورش دهند.
بنابر این آیا می‌توان در باره دست پرورده شخص رسول الله صلی الله علیه وآله، (امام حسین علیه السلام) و نیز پدر و مادر وی که آنان هم از دست پروردگان پیامبر بوده اند به گمان و تردید افتاد؟ آیا نباید به این سخن خداوند در قرآن قانع شد که فرموده است: (بَینَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یبْغِیانِ - فَبِأَی آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ - یخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ) (۳).
اوست که دو دریا را به هم آمیخت و میان آن دو دریا برزخ وفاصله ای است که تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند.
الا ای جن و انس کدامین نعمتهای خدایتان را انکار می‌کنید.
از آن دو دریا، لؤلؤ و مرجان بیرون آید.
مقصود از دو دریا، یکی دریای نبوّت است که منبع آن از جانب
پیامبرصلی الله علیه وآله، حضرت فاطمه زهراعلیها السلام می‌باشد و دیگری دریای وصایت است که از طرف علی علیه السلام نشأت می‌گیرد.
این دو دریا چون با یکدیگر درآمیزند، بدیهی است که لؤلؤ (حسن) و مرجان (حسین) از آن بیرون خواهند آمد.
این وراثت پاکتر و برتر از آن چیزی است که تصور می‌شود هیچ گاه نمی توان آن را از تربیت جدا دانست.
تربیت امام حسین با تربیت دیگر مردمان تفاوت بسیار داشت.
شخص پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت به تربیت امام حسین اهتمام جدی نشان می‌داد و مستقیماً در این مهم عمل می‌کرد.
برای نشان دادن میزان توجّه پیامبر اکرم نسبت به تربیت سیدالشّهداء می‌توان به دو حدیث زیر استناد کرد.
این احادیث بر این تأکید می‌کنند که امام حسین تنها پرورده علی و فاطمه علیهما السلام نبود بلکه علاوه بر تربیت آن دو زیر نظر پیامبر صلی الله علیه وآله هم پرورش می‌یافت.
۱ - از یعلی عامری نقل شده است که رسول خدا برای رفتن به میهمانی بیرون آمد.
ناگهان با حسین رو به رو شد که با کودکان سر گرم بازی بود، حسین با دیدن پیامبر به استقبال آن حضرت آمد.
آنگاه پیامبر دستانش را دراز کرد امّا کودک جست و خیز می‌کرد و این سو و آن سو می‌رفت وپیامبر خدا به حرکات او می‌خندید تا آنکه بالاخره او را گرفت آنگاه یکی از دستهایش را زیر چانه ودست دیگرش را پشت گردن او گذارد و دهانش را در دهان او قرار داد و بوسیدش. (۴).
۲ - حسن بن علی، آب خواست پیامبر اکرم برخاست و
برای او آب آورد.
حسین نیز گفت: پدر من هم آب می‌خواهم امّا پیامبرصلی الله علیه و آله نخست آب را به حسن داد و آنگاه برای حسین نیز آب آورد.
فاطمه که شاهد این صحنه بود، گفت: گویا حسن را بیش از حسین دوست می‌داری؟ پیامبر صلی الله علیه وآله پاسخ داد: حسن پیش از وی آب خواسته بود.
و بدان که من و تو و این دو و آن خوابیده - به علی علیه السلام اشاره کرد - در جایی از بهشت جای داریم. (۵).
این کودک هوشمند تحت نظر پیامبر و در زیر سایه پدر و مادر، پاکش رشد می‌کرد و بزرگ می‌شد.
پیامبر در حق او چنان توجّه و اهتمام نشان می‌داد که صحابه را متحیر ساخته بود.
بسیار اتفاق می‌افتاد که پیامبر اکرم با سخنان روشنایی بخش خود به صدها تن از مسلمانان گوشزد می‌کرد که: حسن و حسین سرور جوانان بهشتی اند.
و یا می‌فرمود: حسن وحسین هر دو امامند چه قیام کنند و چه بنشینند.
و نیز می‌فرمود: حسین از من و من از حسینم.
آن حضرت حسین را در میان مردم بالا می‌برد و خطاب به آنان می‌فرمود: ای مردم این حسین پسر علی است او را بشناسید.
آنگاه در ادامه گفتار خود می‌افزود: سوگند به کسی که جانم به دست اوست او بهشتی است و دوستدارانش نیز با اویند.
گاه نیز پیامبر صلی الله علیه وآله، او را در دامن خود می‌نشاند و می‌فرمود: خداوندا، من حسین را دوست دارم توهم او را دوست بدار.
و بسیاری از اوقات آن دو را - حسن و
حسین - بر دوش مبارک خود می‌نشاند و در برابر چشمان مسلمانان به این طرف و آن طرف می‌برد.
بدین سان این مولود گرامی در سایه رسالت و در کنف تربیت پیامبر پرورش یافت و از این طریق از مجد و بزرگی بهره ای کامل بُرد.

پی نوشت ها:

(۱) بحار الانوار، ج ۱۰.
(۲) قاموس اللغة ذیل ماده شبر و نیز بحار الأنوار، ج ۱۰۴، ص ۱۱۱.
(۳) سوره الرحمن، آیه ۲۴ - ۲۰.
(۴) مستدرک، ج ۲، ص ۶۲۶.
(۵) معالم الزلفی، ص ۲۵۹.

منبع:هدایتگران راه نور ( زندگانی امام حسین علیه السلام ) -محمد تقی مدرسی- صفحه۲

عکس متحرک تبریک حلول ماه شعبان

روزهای پایانی ماه شعبان


ماه شعبان با همه فضایل و برکاتش دارد با ما وداع می کند، نمی دانم شما چقدر از برکات این ماه استفاده کرده اید چقدر اعمالش را انجام دادید، چندتا صلوات فرستاده اید؟

چندتا دوشنبه و پنج شنبه اش را روزه گرفته اید؟ در هر حال ماه عزیز خدا شعبان المعظم دارد می رود و حسرت بر مایی که قدر لحظات با عظمتش را ندانستیم، و خوشا به حال آنان که به جای پرداختن به کارهای بی فایده و بی ارزش بهره خود را از این ماه پر خیر و برکت بردند، خوشا به حال آنان که از این مقدمه برای رسیدن به نورانیت ماه خدا ماه مبارک رمضان آماده شدند. 

یک مژده برای همه کسانی که دلشان می خواهد جبران مافات کنند و لحظات از دست داده را زنده کنند.

اباصلت هروی می‌گوید: جمعه آخر ماه شعبان خدمت امام رضا (علیه‌السلام) رسیدم. حضرت فرمود: ای اباصلت! اکثر ماه شعبان رفت و امروز جمعه آخر ماه است، پس تقصیرها و کوتاهی‌های گذشته را در بقیّه این ماه جبران کن و به آنچه برای تو سودمند است روی‌آور، بسیار دعا کن و استغفار نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهان خود توبه نما تا وقتی‌که ماه رمضان داخل می‌شود، خود را برای خدا خالص ساخته باشی و هر دَیْن و امانتی بر عهده‌ داری، ادا کن و کینه هر کس که در دل ‌داری بیرون نما و گناهانی را که انجام می‌دادی ترک کن و از خدا بترس و در امور پنهان و آشکار خود بر خدا توکّل نما که هر کس بر خدا توکّل کند، خداوند امور او را کفایت می‌نماید و در بقیه این ماه این دعا را بسیار بخوان:

 

اَللّـهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضی مِنْ شَعْبانَ، فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِی مِنْهُ.

خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده‌ای در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان. امام (علیه‌السلام) در ادامه فرمود: خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان، بنده‌های بسیاری را در ماه شعبان از آتش جهنّم آزاد می‌گرداند. [زاد المعاد، صفحه 81 و 82]  

جمعه ای که  پیش رو داریم آخرین جمعه از ماه شعبان است چه خوب است که دستور امام رضا علیه السلام را به کار گیرم و در این روز عزیز آمرزش خود را از خدای خوبمان بگیریم. 

 در سه روز دو ماه روزه بگیریم
عزیزان این سه روز پایانی ماه شعبان اهمیت بسیار زیادی دارد، باید سعی کنیم از لحظه لحظه آن استفاده کنیم و از آن بهره ببریم  این سه روز به قدری اهمیت دارند که روزه داشتن آن و وصل کردنش به روزه ماه رمضان، ثوابی معادل روزه دو ماه متوالی داشتن دارد.

قالَ الصّادِقُ علیه السلام: مَنْ صامَ ثَلاثَةَ أَیّامِ مِنْ اخِرِ شَعْبانَ وَ وَصَلَها بِشَهْرِ رَمَضانَ كَتَبَ اللّه ُ لَهُ صَـوْمَ شَهْـرَیْنِ مُتَتـابِعَـیْنِ.

امام صادق علیه السلام فرمود: هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل كند، خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى را برایش محسُوب مى كند. (وسائل الشیعه، ج 7، ص 375، ح 22 )

در این سه روز هر چقدر می توانیم، صلوات بفرستیم و دعای فرج بخوانیم و تا می توانیم استغفار کنیم، باشد که آمرزیده وارد ماه سراسر نور رمضان شویم. 

 نکته ای در مورد مناجات شعبانیه
مناجات شعبانیه یکی از پربارترین دعاهای مأثور ماست، در مناجات شعبانیه همه حرف هایی که دوست داریم با خدای خوبمان بگوییم و عاجزیم، به شیواترین شکل آمده است، اگر تا کنون این مناجات نورانی را نخوانده اید فرصت مناسبی است که این دعای شریف را بخوانید، که در مورد آن سفارشات زیادی از علمای بزرگ ما به ما رسیده است.

منبع:tebyan.net





دعای شب آخر ماه شعبان وشب اول ماه رمضان


شيخ طوسي از حارث بنمغيره نضري روايت كرده است كه امام صادق (عليهالسلام) در شب آخر ماهشعبان، و شب اوّل ماهرمضان چنين مي خواند:

و شيخ از حارث بن مغيرهنضري روايت كرده كهحضرت صادق(عليه السلام)مي خواند در شب آخرشعبان و شب اول ماهرمضان:

اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الشَّهْرَ الْمُبَارَكَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ‏

خدايا اين ماه مبارك (رمضان) كه در آن قرآن نازل شد

وَ جُعِلَ هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ قَدْ حَضَرَ

و مقرر گرديد براى هدايت مردم و ادله روشن براى راهنمايى و جدا ساختن حق و باطل اينك فرا رسيد

فَسَلِّمْنَا فِيهِ وَ سَلِّمْهُ لَنَا وَ تَسَلَّمْهُ مِنَّا فِي يُسْرٍ مِنْكَ وَ عَافِيَةٍ

و ما را در اين ماه و ماه را براى ما سلامت بدار و براى ما اين ماه را آسايش و عافيت مسلم دار

يَا مَنْ أَخَذَ الْقَلِيلَ وَ شَكَرَ الْكَثِيرَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ

اى آنكه طاعت اندك ما بندگان را اخذ كرده و مقابلش پاداش بسيار عطا مى‏ كنى از من هم اين قليل طاعت بپذير

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ لِي إِلَى كُلِّ خَيْرٍ سَبِيلاً وَ مِنْ كُلِّ مَا لاَ تُحِبُّ مَانِعاً يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ‏

اى خدا از تو درخواست مى ‏كنم كه به هر كار خيرى مرا راه نشان دهى و از هر چه محبوب تو نيست مرا مانع شوى اى مهربان ترين مهربانان عالم

يَا مَنْ عَفَا عَنِّي وَ عَمَّا خَلَوْتُ بِهِ مِنَ السَّيِّئَاتِ‏

اى كسى كه از من و از بدي هايى كه از شرم خلق پنهان داشتم درگذشتى

يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْنِي بِارْتِكَابِ الْمَعَاصِي عَفْوَكَ عَفْوَكَ عَفْوَكَ يَا كَرِيمُ‏

و اى كسى كه مرا به ارتكاب گناهان مؤاخذه نفرمودى عفو تو عفو تو عفو تو شامل حالم باد اى ذات بزرگوارى

إِلَهِي وَعَظْتَنِي فَلَمْ أَتَّعِظْ وَ زَجَرْتَنِي عَنْ مَحَارِمِكَ فَلَمْ أَنْزَجِرْ فَمَا عُذْرِي فَاعْفُ عَنِّي يَا كَرِيمُ عَفْوَكَ عَفْوَكَ‏

خداى من تو مرا موعظه كردى (در كتابت) و من نشنيدم و از هر حرام انزجار دادى و من ترك ننمودم چه عذر به درگاهت آورم از من درگذر اى خداى با كرم و بخشش عفو تو عفو تو شامل حالم باد

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ‏

اى خدا از تو درخواست مى‏ كنم راحتى در وقت مرگ و آمرزش هنگام حساب

عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ التَّجَاوُزُ مِنْ عِنْدِكَ‏

اگر گناه از بنده بزرگ است عفو و بخشش از تو نيكو است

يَا أَهْلَ التَّقْوَى وَ يَا أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ عَفْوَكَ عَفْوَكَ‏

اى كه تقوى و آمرزش سزاوار توست عفو تو عفو تو شامل حالم باد

اللَّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ ضَعِيفٌ فَقِيرٌ إِلَى رَحْمَتِكَ‏

اى خدا من بنده تو فرزند بنده و كنيز توام ضعيف و ناتوانم و به رحمت بى‏ پايانت محتاج و تويى كه ثروت و بركت نازل بر بندگانت مى‏ كنى

وَ أَنْتَ مُنْزِلُ الْغِنَى وَ الْبَرَكَةِ عَلَى الْعِبَادِ قَاهِرٌ مُقْتَدِرٌ أَحْصَيْتَ أَعْمَالَهُمْ وَ قَسَمْتَ أَرْزَاقَهُمْ‏

تو قاهر و مقتدرى تو اعمال خلق به شمار آورده و روزيشان تقسيم كرده‏ اى

وَ جَعَلْتَهُمْ مُخْتَلِفَةً أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَلْوَانُهُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ‏

و زبان هاشان مختلف و رنگ هاشان گوناگون ساختى خلقتى پس از خلقتى ديگر آفريدى

وَ لاَ يَعْلَمُ الْعِبَادُ عِلْمَكَ وَ لاَ يَقْدِرُ الْعِبَادُ قَدْرَكَ وَ كُلُّنَا فَقِيرٌ إِلَى رَحْمَتِكَ فَلاَ تَصْرِفْ عَنِّي وَجْهَكَ‏

بندگان از علم تو آگاه نيستند و به قدر و مقامت پى نتوانند برد و همه ما خلايق به رحمتت محتاجيم پس تو به كرم و بزرگوارى خود روى از من مگردان

وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَالِحِي خَلْقِكَ فِي الْعَمَلِ وَ الْأَمَلِ وَ الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ

و قرار ده مرا از شايستگان خلقت در مقام عمل و آرزو و در قضا و قدر

اللَّهُمَّ أَبْقِنِي خَيْرَ الْبَقَاءِ وَ أَفْنِنِي خَيْرَ الْفَنَاءِ عَلَى مُوَالاَةِ أَوْلِيَائِكَ وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِكَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ‏

خدايا مرا با بهترين حال باقى بدار و در بهترين حال بميران كه آن حال دوستى با اولياء توست و دشمنى با اعدايت و شوق لقايت

وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ وَ الْخُشُوعِ وَ الْوَفَاءِ وَ التَّسْلِيمِ لَكَ وَ التَّصْدِيقِ بِكِتَابِكَ وَ اتِّبَاعِ سُنَّةِ رَسُولِكَ‏

و ترس از قهر و جلالت و حال خشوع به درگاهت و وفاى به عهدت و به تسليم و رضايت و با تصديق به كتابت و پيروى از سنت پيغمبرت

اللَّهُمَّ مَا كَانَ فِي قَلْبِي مِنْ شَكٍّ أَوْ رِيبَةٍ أَوْ جُحُودٍ أَوْ قُنُوطٍ أَوْ فَرَحٍ أَوْ بَذَخٍ أَوْ بَطَرٍ أَوْ خُيَلاَءَ

اى خدا آنچه در دلم از شك و ريب و انكار و يأس و نوميدى و شادى و سركشى و عياشى و اسراف يا تكبر و خود پسندى

أَوْ رِيَاءٍ أَوْ سُمْعَةٍ أَوْ شِقَاقٍ أَوْ نِفَاقٍ أَوْ كُفْرٍ أَوْ فُسُوقٍ أَوْ عِصْيَانٍ أَوْ عَظَمَةٍ أَوْ شَيْ‏ءٍ لاَ تُحِبُ‏

يا ريا كارى و خودنمايى يا شقاوت و نفاق و دورويى يا كفر و فسق و گناه يا بزرگى نخوت يا هر چه تو نپسندى

فَأَسْأَلُكَ يَا رَبِّ أَنْ تُبَدِّلَنِي مَكَانَهُ إِيمَاناً بِوَعْدِكَ وَ وَفَاءً بِعَهْدِكَ وَ رِضًا بِقَضَائِكَ‏

از تو درخواست مى ‏كنم كه همه اين اوصاف را بدل كنى به ايمان به وعده‏ هاى خود و وفاى به عهدت و رضا و خوشنودى به قضايت

وَ زُهْداً فِي الدُّنْيَا وَ رَغْبَةً فِيمَا عِنْدَكَ وَ أَثَرَةً وَ طُمَأْنِينَةً وَ تَوْبَةً نَصُوحاً أَسْأَلُكَ ذَلِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ‏

و زهد در دنيا و شوق و رغبت به آنچه نزد توست و آگاهى و اطمينان خاطر و توبه نصوح كه من از تو مى ‏طلبم اين امور را اى پروردگار عالم

إِلَهِي أَنْتَ مِنْ حِلْمِكَ تُعْصَى وَ مِنْ كَرَمِكَ وَ جُودِكَ تُطَاعُ فَكَأَنَّكَ لَمْ تُعْصَ (تَرَ)

اى خداى من تو بس با حلم و بردبارى خلق كه تو را معصيت مى‏ كنند گويا نمى ‏بينى و بس با جود و كرمى اطاعتت كه مى ‏كنند گويا هيچ معصيت نكرده ‏اند

وَ أَنَا وَ مَنْ لَمْ يَعْصِكَ سُكَّانُ أَرْضِكَ فَكُنْ عَلَيْنَا بِالْفَضْلِ جَوَاداً وَ بِالْخَيْرِ عَوَّاداً يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ‏

و من با هر كه معصيت نكرده است همه ساكنان زمين توايم پس با ما به فضل و رحمتت كرم فرما و به عادتت كه خير و احسان است رفتار كن اى مهربانترين مهربانان عالم

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَةً دَائِمَةً لاَ تُحْصَى وَ لاَ تُعَدُّ وَ لاَ يَقْدِرُ قَدْرَهَا غَيْرُكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ‏

و درود بر محمد (ص) و آلش درودى پيوسته كه جز تو كسى آن را به حد و شمار و قدر و اندازه در نياورد اى مهربانترين مهربانان

چهل حدیث گهربار از امام سجاد (ع)


1 - قالَ الاْ مامُ عَلی بنُ الْحسَین، زَیْنُ الْعابدین عَلَیْهِ السَّلامُ: ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فیهِ مِنَ الْمُۆمِنینَ كانَ فی كَنَفِ اللّهِ، وَ أظَلَّهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فی ظِلِّ عَرْشِهِ، وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ ‏الْیَوْمِ الاْكْبَرِ: مَنْ أعْطی النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ما هُوَ سائِلهُم لِنَفْسِهِ، و رَجُلٌ لَمْ یَقْدِمْ یَداً وَ رِجْلاً حَتّی یَعْلَمَ أنَّهُ فی طاعَةِ اللّهِ ‏قَدِمَها أوْ فی مَعْصِیَتِهِ، وَ رَجُلٌ لَمْ یَعِبْ أخاهُ بِعَیْبٍ حَتّی یَتْرُكَ ذلكَ الْعِیْبَ مِنْ نَفْسِهِ.(1)

سه حالت و خصلت در هر یك از مۆمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش ‏الهی می‌باشد و از سختی‌ها و شداید محشر در امان است.

اوّل آن كه به  مردم  چیزی را دهد كه از آنان برای خویش می‌خواهد (آنچه برای خود می‌پسندد را به آنان عطا كند).

دوّم آن قدم از قدم برندارد تا آنكه بداند آن حركتش در راه اطاعت خداست یا معصیت و نافرمانی او

سوّم از برادر مومن خود (به عیبی كه در خود نیز دارد ) عیب جویی نكند تا آنكه آن عیب را از خودش دور سارد



‏2 - قال علیه السلام:  ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُۆْمِن: كَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَاغتِیابِهِمْ، وَإ شْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاَِّخِرَتِهِ وَدُنْیاهُ، وَطُولُ الْبُكأ ‏عَلی خَطیئَتِهِ .(2)

سه چیز موجب نجات انسان مومن خواهد بود:

نگهداری زبانش از حرف زدن درباره مردم غیبت آنان،

مشغول شدنش به خویشتن با كارهایی ‏كه برای آخرت و دنیایش ‍ مفید باشد.

و بسیار گریستن بر اشتباهاتش.‏



‏3 - قال علیه السلام: أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِیهِ كَمَلَ إِسْلَامُهُ وَ مُحِّصَتْ ذُنُوبُهُ  وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ وَفَاءٌ لِلَّهِ بِمَا یَجْعَلُ عَلَى نَفْسِهِ لِلنَّاسِ وَ صِدْقُ لِسَانِهِ مَعَ النَّاسِ وَ الِاسْتِحْیَاءُ مِنْ كُلِّ قَبِیحٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ وَ حُسْنُ خُلُقِهِ .(3) 

چهار خصلت است كه در هركس باشد، ایمانش كامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتی خداوند را ‏ملاقات می‌كند كه از او راضی و خوشنود است:



‏1 - تقوای الهی با كارهایی كه برای مردم به به دوش می‌كشد.

‏2 - راست گوئی و صداقت با مردم .

‏3 - حیا و پاكدامنی نسبت به تمام زشتی‌های در پیشگاه خدا و مردم.

‏4 - خوش اخلاقی و خوش برخوردی با خانواده‌ی خود.‏



‏4 - قال علیه السلام: یَا ابْنَ آدَم، إ نَّكَ لا تَزالُ بَخَیْرٍ ما دامَ لَكَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِكَ، وَ ما كانَتِ الْمُحاسَبَةُ مِنْ ‏هَمِّكَ، وَ ما كانَ الْخَوْفُ لَكَ شِعارا.(4)

ای فرزند آدم، همیشه در عافیت و خیر خواهی بود  مادامی كه از درون خود پند دهنده‌ای داشته باشی و محاسبه‌(نفس) از كارهای مهمت باشد و ترس از (عاقبت امور) سرلوحه‌ات گردد.



‏5 - قال علیه السلام: وَ أمّا حَقُّ بَطْنِكَ فَأنْ لا تَجْعَلْهُ وِعأ لِقَلیلٍ مِنَ الْحَرامِ وَلا لِكَثیرٍ، وَ أنْ تَقْتَصِدَ لَهُ فِی ‏الْحَلالِ.(5)

حقّی كه شكم بر تو دارد این است كه آن را ظرف چیزهای حرام - چه كم و چه زیاد - قرار ندهی و (نیز) در ‏چیزهای حلال میانه‌روی كنی.‏



‏6 - قال علیه السلام: مَنِ اشْتاقَ إلی الْجَنَّةِ سارَعَ إلی الْحَسَناتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ، وَ مَنْ أشْفَقَ مِنَ النارِ ‏بادَرَ بِالتَّوْبَةِ إلی اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الْمَحارِمِ.(6)

كسی كه مشتاق بهشت باشد در انجام كارهای نیك، سرعت می‌نماید و شهوات را زیر پا می‌گذارد و ‏هركس از آتش جهنم هراسناك باشد به درگاه خداوند از گناهانش توبه می‌كند و از گناهان و چیزهای حرام روی برمی‌گرداند.‏



‏7 - قال علیه السلام: طَلَبُ الْحَوائِجِ إلی النّاسِ مَذَلَّةٌ لِلْحَیاةِ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَیاء، وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ ‏الْحاضِرِ، وَ قِلَّةُ طَلَبِ الْحَوائِجِ مِنَ النّاسِ هُوَ الْغِنَی الْحاضِر.(7)

دست نیاز به سوی مردم دراز كردن، سبب ذلّت و خواری در زندگی و در معاشرت خواهد بود. و نیز موجب از بین رفتن حیا و كاهش وقار خواهد گشت. و همین خود فقر بالفعل است(كه گریبانگیر شخص شده) و (اما) كم بودن نیازمندیها از مردم خود غنا و توانمندی بالفعل است (كه شخص به آن آراسته است).‏



‏8 - قال علیه السلام:اَلْخَیْرُ كُلُّهُ صِیانَةُ الانْسانِ نَفْسَهُ.(8)

تمام سعادت و خوشبختی، حفظ (و كنترل اعضا و جوارح خود از هرگونه بدی) از سوی خویش است.‏



‏9 - قال علیه السلام: سادَةُ النّاسِ فی الدُّنْیا الاَسْخِیاء، وَ سادَةُ الناسِ فی الاخِرَةِ الاتْقیاء.(9)

در این دنیا سرور مردم، سخاوتمندان هستند؛ و در قیامت سیّد و سرور مردم، پرهیزكاران خواهند بود.‏



‏10 - قال علیه السلام: مَنْ زَوَّجَ  لِلّهِ، وَ وَصَلَ الرَّحِمَ تَوَّجَهُ اللّهُ بِتاجِ الْمَلَكِ یَوْمَ الْقِیامَةِ.(10)

هركس برای (رضا و خوشنودی) خداوند ازدواج نماید و با خویشان خود صله رحم نماید، خداوند او را در قیامت ‏مفتخر و سربلند می‌گرداند.‏



حضرت سجاد

‏11 - قال علیه السلام: إنَّ أفْضَلَ الْجِهادِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.(11) 

با فضیلت‌ترین و مهمترین مجاهدتها، عفت شكم و عورت است (از چیزهای حرام و شبهه ‏ناك).‏



‏12 - قال علیه السلام: مَنْ زارَ أخاهُ فی اللّهِ طَلَبا لاِنْجازِ مَوْعُودِ اللّهِ، شَیَّعَهُ سَبْعُونَ ألْفَ مَلَكٍ، وَ هَتَفَ بِهِ ‏هاتِفٌ مِنْ خَلْفٍ ألا طِبْتَ وَ طابَتْ لَكَ الْجَنَّةُ، فَإذا صافَحَهُ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ.(12)

هركس به دیدار دوست و برادر خود برود و برای رضای خداوند او را زیارت نماید به امید آن كه به وعده‌های ‏الهی برسد، هفتاد هزار فرشته او را همراه و مشایعت خواهند كرد، و نیز هاتفی از پشت سر ندایش در دهد كه بهشت گوارایت باد‏ كه از آلودگی‌ها پاك شدی . پس چون با دوست و برادر خود دست دهد و مصافحه كند  رحمت فرایش خواهد گرفت.‏



‏13 - قال علیه السلام:إ نْ شَتَمَكَ رَجُلٌ عَنْ یَمینِكَ، ثُمَّ تَحَوَّلَ إلی یَسارِكَ فَاعْتَذَرَ إلَیْكَ فَاقْبَلْ مِنْهُ.(13)

چنانچه شخصی از سویی تو را بدگویی كند، و سپس برگردد و از سوی دیگر پوزش طلبد، عذرخواهی و پوزش او را پذیرا باش.‏



‏14 - قال علیه السلام: عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمی مِنَ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ، كَیْفَ لایَحْتَمی مِنَ الذَّنْبِ لِمَعَرَّتِهِ.(14)

تعجّب دارم از كسی كه  به خاطر ضررهای غذا نسبت به ( تشخیص خوب و بد ) خوراكش ‍ اهتمام می‌ورزد ، چگونه نسبت به گناهان به خاطر زشتی و زیانش اهمیّت نمی‌دهد.



‏15 - قال علیه السلام: مَنْ أطْعَمَ مُۆْمِنا مِنْ جُوعٍ أطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ، وَ مَنْ سَقی مُۆْمِنا مِنْ ظَمَأ ‏سَقاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحیقِ الْمَخْتُومِ، وَ مَنْ كَسا مُۆْمِنا كَساهُ اللّهُ مِنَ الثّیابِ الْخُضْرِ.(15)

هركس مۆمن گرسنه‌ای را طعام دهد خداوند او را از میوه‌های بهشت اطعام می‌نماید، و هر كه تشنه‌ای ‏را آب دهد خداوند از چشمه گوارای بهشتی سیرابش می‌گرداند، و هركس مومن برهنه‌ای را لباس بپوشاند ‏خداوند او را از لباس سبز بهشتی خواهد پوشاند.‏



‏16 - قال علیه السلام: إنَّ دینَ اللّهِ لایُصابُ بِالْعُقُولِ النّاقِصَةِ، وَ الاَّْرأ الْباطِلَةِ، وَ الْمَقاییسِ الْفاسِدَةِ، وَ لایُصابُ إلاّ بِالتَّسْلیمِ، فَمَنْ سَلَّمَ لَنا سَلِمَ، و مَنِ اهْتَدی بِنا هُدِی، وَ مَنْ دانَ بِالْقِیاسِ وَ الرَّأی هَلَكَ.(16)

به وسیله عقل ناقص و نظریه‌های باطل، و قیاسهای فاسد و بی اساس نمی‌توان به دین خدا دست یافت؛  تنها وسیله رسیدن به دین واقعی، تسلیم محض می‌باشد؛ پس هركس تسلیم ما اهل بیت باشد (از هر انحرافی) در امان است و هر كه به وسیله ما هدایت یابد خوشبخت ‏خواهد بود. و شخصی كه با قیاس و نظریات شخصی خود بخواهد دین را دریابد، هلاك می‌گردد.‏



‏17 - قال علیه السلام: الدُّنْیا سِنَةٌ، وَ الاَّْخِرَةُ یَقْظَةٌ، وَ نَحْنُ بَیْنَهُما أضْغاثُ احْلامِ.(17)

دنیا همچون نیمه خواب (چرت ) است و آخرت بیداری می‌باشد و ما در این میان این دو در خواب پریشانیم.‏



‏18 - قال علیه السلام: مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ أنْ یَكُونَ مَتْجَرُهُ فی بِلادِهِ، وَ یَكُونَ خُلَطاۆُهُ صالِحینَ، وَ تَكُونَ لَهُ أوْلادٌ ‏یَسْتَعینُ بِهِمْ(18)

از سعادت مرد آن است كه در شهر خود كسب و تجارت نماید و معاشرینش افرادی صالح و ‏نیكوكار باشند، و نیز دارای فرزندانی باشد كه با آنان یاری گردد و كمك حال او باشند.‏



‏19 - قال علیه السلام: آیاتُ الْقُرْآنِ خَزائِنُ الْعِلْمِ، كُلَّما فُتِحَتْ خَزانَةٌ، فَیَنْبَغی لَكَ أنْ تَنْظُرَ ما فیها.(19)

آیه‌های قرآن، هر كدام آن، خزینه علوم (خداوند) است، هر گاه خزینه‌ای باز می‌شود شایسته است كه خوب در آن بنگری.‏



‏20 - قال علیه السلام: مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَكَّة لَمْ یَمُتْ حَتّی یَری رَسُولَ اللّهِ صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، وَ یَرَی مَنْزِلَهُ ‏فی الْجَنَّةِ(20)

هر كه قرآن را در مكّه مكرّمه ختم كند نمی‌میرد مگر آن كه حضرت رسول اللّه و نیز جایگاه خود را در ‏بهشت رۆیت می‌نماید.‏



‏21 - قال علیه السلام: یا مَعْشَرَ مَنْ لَمْ یَحِجَّ اسْتَبْشَرُوا بِالْحاجِّ إذا قَدِمُوا فَصافِحُوهُمْ وَ عَظِّمُوهُمْ، فَإنَّ ذلِكَ ‏یَجِبُ عَلَیْكُمْ تُشارِكُوهُمْ فی الاْجْرِ.(21) 

شماهائی كه به مكّه نرفته اید و در مراسم حجّ شركت نكرده اید، بشارت باد شماها را به آن حاجیانی كه ‏بر می‌گردند، با آن‌ها - دیدار و - مصافحه كنید تا در پاداش و ثواب حجّ آن‌ها شریك باشید.‏



‏22 - قال علیه السلام: الرِّضا بِمَكْرُوهِ الْقَضا، مِنْ أعْلی دَرَجاتِ الْیَقینِ.(22)

راضی بودن به سخت‌ترین مقدّرات الهی از عالی‌ترین مراتب ایمان و یقین خواهد بود.‏



‏23 - قال علیه السلام: ما مِنْ جُرْعَةٍ أحَبُّ إلی اللّهِ مِنْ جُرْعَتَیْنِ: جُرْعَةُ غَیْظٍ رَدَّها مُۆْمِنٌ بِحِلْمٍ، أوْ جُرْعَةُ ‏مُصیبَةٍ رَدَّها مُۆْمِنٌ بِصَبْرٍ.(23)

نزد خداوند متعال حالتی محبوب‌تر از یكی از این دو حالت نیست:

حالت غضب و غیظی كه مۆمن با بردباری و حلم از آن بگذرد و دیگری حالت بلا و مصیبتی كه مۆمن آن را ‏با شكیبائی و صبر بگذراند.‏



‏24 - قال علیه السلام: مَنْ رَمَی النّاسَ بِما فیهِمْ رَمَوْهُ بِما لَیْسَ فیِهِ.(24) 

هركس مردم را عیب جوئی كند و عیوب آنان را بازگو نماید و سرزنش كند، دیگران او را متهّم به آنچه در او نیست ‏می‌كنند.‏



‏25 - قال علیه السلام: مُجالَسَةُ الصَّالِحیِنَ داعِیَةٌ إلی الصَّلاحِ، وَ أدَبُ الْعُلَمأ زِیادَةٌ فِی الْعَقْلِ.(25)

هم نشینی با صالحان انسان را به سوی صلاح و خیر می‌كشاند، و معاشرت و هم صحبت شدن با علما، ‏سبب افزایش عقل است.‏



‏26 - قال علیه السلام: إنَّ اللّهَ یُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزینٍ، وَ یُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍشَكُورٍ.(26)

همانا خداوند دوست دارد هر قلب حزین و غمگینی را (كه در فكر نجات و سعادت خود باشد) و هر بنده ‏شكرگزاری را دوست دارد.‏



حضرت سجاد

‏27 - قال علیه السلام:إنَّ لِسانَ ابْنَ آدَمٍ یَشْرُفُ عَلی جَمیعِ جَوارِحِهِ كُلَّ صَباحٍ فَیَقُولُ: كَیْفَ أصْبَحْتُمْ؟

فَیَقُولُونَ: بِخَیْرٍ إنْ تَرَكْتَنا، إ نَّما نُثابُ وَ نُعاقَبُ بِكَ.(27)

زبان آدمی بر تمام اعضا و جوارحش تسلط دارد هر روز صبحگاهان زبان انسان بر آنها می‌گوید: چگونه شب را به روز رساندید؟

جواب دهند: اگر تو ما را رها كنی خوب و آسوده هستیم، چون كه ما به وسیله تو مورد ثواب و عقاب قرار ‏می‌گیریم.‏



‏28 - قال علیه السلام: ما تَعِبَ أوْلِیاء اللّهُ فِی الدُّنْیا لِلدُّنْیا، بَلْ تَعِبُوا فِی الدُّنْیا لِلاَّْخِرَةِ.(28)

دوستان و اولیاء خدا در فعالیّت‌های دنیوی خود را برای دنیا به زحمت نمی‌اندازند و خود را خسته نمی‌كنند ‏بلكه برای آخرت زحمت می‌كِشند.‏



‏29 - قال علیه السلام: لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فِی طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.(29)

چنانچه مردم منافع و فضایل تحصیل علوم را می‌دانستند هر آینه آن را تحصیل می‌كردند گرچه با ریخته ‏شدن خونها و یا فرو رفتن زیر آب‌ها در گرداب‌های خطرناك باشد.‏



‏30 - قال علیه السلام: لَوِ اجْتَمَعَ أهْلُ السّماء وَ الاْ رْضِ أنْ یَصِفُوا اللّهَ بِعَظَمَتِهِ لَمْ یَقْدِرُوا.(30)

چنانچه تمامی اهل آسمان و زمین گِرد هم آیند و بخواهند خداوند متعال را در جهت عظمت و جلال توصیف ‏و تعریف كنند، قادر نخواهند بود.‏



‏31 - قال علیه السلام: ما مِنْ شَیْیءٍ أحبُّ إلی اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ، وَ ما شَیْیءٌ  أحَبُّ إلی اللّهِ مِنْ أنْ یُسْألَ.(31)

بعد از معرفت به خداوند چیزی محبوب‌تر از عفت شكم و عورت نیست، و نیز محبوبترین كارها نزد خداوند درخواست نیازمندیها به درگاهش ‍ می‌باشد.‏



‏32 - قال علیه السلام: یابْنَ آدَم إ نَّكَ مَیِّتٌ وَ مَبْعُوثٌ وَ مَوْقُوفٌ بَیْنَ یَدَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلّ مَسْۆُولٌ، فَأعِدَّ لَهُ ‏جَوابا.(32)

ای فرزند آدم (ای انسان، تو) خواهی مُرد و سپس محشور می‌شوی و در پیشگاه خداوند جهت سوال و ‏جواب احضار خواهی شد، پس جوابی (قانع كننده و صحیح در مقابل سۆالها) برایش مهیّا و آماده كن.‏



‏33 - قال علیه السلام: نَظَرُ الْمُۆْمِنِ فِی وَجْهِ أخِیهِ الْمُۆْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَ الْمَحَبَّةِ لَهُ عِبادَة.(33)

نظر كردن مۆمن به صورت برادر مۆمنش از روی علاقه و محبّت عبادت است.‏



‏34 - قال علیه السلام: إیّاكَ وَ مُصاحَبَةُ الْفاسِقِ، فَإنّهُ بائِعُكَ بِأكْلَةٍ أوْ أقَلّ مِنْ ذلِكَ وَ إ یّاكَ وَ مُصاحَبَةُ الْقاطِعِ ‏لِرَحِمِهِ فَإنّی وَجَدْتُهُ مَلْعُونا فی كِتابِ اللّهِ.(34)

بر حذر باش از دوستی و همراهی با فاسق چون كه او به یك لقمه نان و چه بسا كمتر از آن هم، تو را ‏می‌فروشد؛ و مواظب باش از دوستی و صحبت كردن با كسی كه قاطع رحم (كسی كه ارتباط خویشاوندی را بریده) می‌باشد چون كه او را در ‏كتاب خدا ملعون یافتم.‏



‏35 - قال علیه السلام: أشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَم ثَلاثُ ساعاتٍ: السّاعَةُ الَّتی یُعایِنُ فیها مَلَكَ الْمَوْتِ، وَ السّاعَةُ ‏الَّتی یَقُومُ فیها مِنْ قَبْرِهِ، وَ السَّاعَةُ الَّتی یَقِفُ فیها بَیْنَ یَدَیِ اللّه تَبارَكَ وَ تَعالی، فَإمّا الْجَنَّةُ وَ إمّا إلَی ‏النّارِ.(35)

مشكل‌ترین و سخت‌ترین لحظات و ساعات دوران‌ها برای انسان، سه مرحله است:





‏1 - آن موقعی كه عزرائیل بر بالین انسان وارد می‌شود و می‌خواهد جان او را برگیرد.

‏2 - آن هنگامی كه از درون قبر زنده می‌شود و در صحرای محشر به پامی خیزد.

‏3 - آن زمانی كه در پیشگاه خداوند متعال - جهت حساب و كتاب و بررسی اعمال - قرار می‌گیرد و نمی‌داند ‏راهی

بهشت و نعمت‌های جاوید می‌شود و یا راهی دوزخ و عذاب دردناك خواهد شد.‏



‏36 - قال علیه السلام:إ ذا قامَ قائِمُنا أذْهَبَ اللّهُ عَزَوَجَلّ عَنْ شیعَتِنا الْعاهَةَ، وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ كُزُبُرِ الْحَدیدِ، ‏وَ جَعَلَ قُوَّةَ الرَجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ أرْبَعینَ رَجُلاً.(36) 

هنگامی كه قائم ما ( حضرت حجّت، روحی له الفدأ و عجّ) قیام و خروج نماید خداوند بلا و آفت را از شیعیان ‏و پیروان ما بر می‌دارد ودلهای ایشان را همانند قطعه آهن محكم می‌نماید، و نیرو و قوّت هر یك از ایشان ‏به مقدار نیروی چهل نفر دیگران خواهد شد.‏



‏37 - قال علیه السلام: عَجَباً كُلّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناء وَ تَرَكَ دارَالْبقاء.(37)

بسیار عجیب است از كسانی كه برای این دنیای زودگذر و فانی كار می‌كنند و خون دل می‌خورند ولی ‏آخرت را كه باقی و ابدی است رها و فراموش كرده اند.‏



‏38 - قال علیه السلام: رَأیْتُ الْخَیْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فِی أیْدِی النّاسِ.(38)

تمام خیرات و خوبی‌های دنیا و آخرت را در چشم پوشی و قطع طَمَع از زندگی و اموال دیگران می‌بینم ‏‏(یعنی قناعت داشتن ).‏



‏39 - قال علیه السلام: مَنْ لَمْ یَكُنْ عَقْلُهُ أكْمَلَ ما فیهِ، كانَ هَلاكُهُ مِنْ أیْسَرِ ما فیهِ.(39)

كسی كه بینش و عقلش كاملترین چیزش نباشد هلاكتش آسانترین چیزش است.



‏40 - قال علیه السلام:إنَّ الْمَعْرِفَةَ، وَ كَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْكُهُ الْكَلامَ فیما لایُغْنیهِ، وَ قِلَّةُ ریائِهِ، وَ حِلْمُهُ، ‏وَ صَبْرُهُ، وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.(40)

همانا معرفت و كمال دین مسلمان در گرو رها كردن سخنان و حرف‌هایی است كه به حالش ‏سودی ندارد.

همچنین از ریاء و خودنمایی دوری جستن و در برابر مشكلات زندگی بردبار و شكیبا بودن و نیز دارای اخلاق ‏پسندیده و نیك سیرت بودن است.‏









‏1- تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 75، ص 141، ح 3.

‏2- تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 75، ص 140، ح 3.

‏3- مشكاة الا نوار: ص 172، بحارالا نوار: ج 66، ص 385، ح 48.

‏4- مشكاة الا نوار: ص 246، بحارالا نوار: ج 67، ص 64، ح 5.

‏5- تحف العقول: ص 186، بحارالا نوار: ج 71، ص 12، ح 2.

‏6- تحف العقول: ص 203، بحارالا نوار: ج 75، ص 139، ح 3.

‏7- تحف العقول: ص 210، بحارالا نوار: ج 75، ص 136، ح 3.

‏8- تحف العقول: ص 201، بحارالا نوار: ج 75، ص 136، ح 3.

‏9- مشكاة الا نوار: ص 232، س 20، بحارالا نوار: ج 78، ص 50، ح 77.

‏10- مشكاة الا نوار: ص 166، س 3.

‏11- مشكاة الا نوار: ص 157، س 20.

‏12- مشكاة الا نوار: ص 207، س 18.

‏13- مشكاة الا نوار: ص 229، س 10، بحارالا نوار: ج 78، ص 141، ح 3.

‏14- أعیان الشّیعة: ج 1، ص 645، بحارالا نوار: ج 78، ص 158، ح 19.

‏15- مستدرك الوسائل: ج 7، ص 252، ح 8.

‏16- مستدرك الوسائل: ج 17، ص 262، ح 25.

‏17- تنبیه الخواطر، معروف به مجموعة ورّام: ص 343، س 20.

‏18- وسائل الشیعة: ج 17، ص 647، ح 1، ومشكاة الا نوار: ص 262.

‏19- مستدرك الوسائل: ج 4، ص 238، ح 3.

‏20- من لا یحضره الفقیه: ج 2، ص 146، ح 95.

‏21- همان مدرك: ج 2، ص 147، ح 97.

‏22- مستدرك الوسائل: ج 2، ص 413، ح 16.

‏23- مستدرك الوسائل: ج 2، ص 424، ح 21.

‏24- بحار الا نوار: ج 75، ص 261، ح 64.

‏25- بحارالا نوار: ج 1، ص 141، ضمن ح 30، و ج 75، ص 304.

‏26- كافی: ج 2، ص 99، بحارالا نوار: ج 71، ص 38، ح 25.

‏27- اصول كافی: ج 2، ص 115، وسائل الشّیعة: ج 12، ص 189، ح 1.

‏28- بحارالا نوار: ج 73، ص 92، ضمن ح 69.

‏29- اصول كافی: ج 1، ص 35، بحارالا نوار: ج 1، ص 185، ح 109.

‏30- اصول كافی: ج 1، ص 102، ح 4.

‏31- تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 78، ص 41، ح 3.

‏32- تحف العقول: ص 202، بحارالا نوار: ج 70، ص 64، ح 5.

‏33- تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 78، ص 140، ح 3.

‏34- تحف العقول: ص 202، بحارالا نوار: ج 74، ص 196، ح 26.

‏35- بحار الا نوار: ج 6، ص 159، ح 19، به نقل از خصال شیخ صدوق.

‏36- خصال: ج 2، ص 542، بحارالا نوار: ج 52، ص 316، ح 12.

‏37- بحارالا نوار: ج 73، ص 127، ح 128.

‏38- اصول كافی: ج 2، ص 320، بحارالا نوار: ج 73، ص 171، ح 10.

‏39- بحارالا نوار: ج 1، ص 94، ح 26، به نقل از تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام.

‏40- تحف العقول: ص 202، بحارالا نوار: ج 2، ص 129، ح 11.

سیره اخلاقی امام سجاد(ع)








پاسخ ناسزا


مردى از خاندان امام زين العابدين عليه السلام بالاى سر حضرت ايستاد و بر ضد حضرت فرياد كشيد و به آن بزرگوار ناسزا گفت! حضرت جواب او را نداد تا آن مرد به خانه‏ اش باز گشت.
حضرت پس از رفتن او به هم‏نشينان فرمود: شنيديد اين مرد چه گفت؟ من دوست دارم با من بياييد تا پاسخ مرا به او بشنويد، گفتند: همراهت می آييم و ما دوست داشتيم حضرت به او چیزی بگويد.
حضرت به راه افتاد و مى‏ گفت: «… وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ».«1»
(متقین) خشم خود را فرو مى‏ برند، و از [خطاهاىِ‏] مردم در مى‏ گذرند؛ و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
دانستيم كه آن حضرت چيزى به او نمى‏ گويد، در هر صورت به منزل آن مرد آمد. آن مرد در حالى كه براى شر برخاسته بود از خانه خارج شد و شك نداشت كه حضرت براى تلافى كار ناهنجار او آمده است.
امام سجاد عليه السلام به او فرمود: برادرم‏ چند لحظه پيش بالاى سرم ايستادى و اين مطالب را در حق من گفتى، اگر همانم كه تو گفتى از خدا به خاطر آن درخواست آمرزش مى‏ كنم و اگر آنچه گفتى در من نيست خدا تو را بيامرزد، آن مرد پيشانى حضرت را بوسيده، گفت: آنچه گفتم در تو نيست و من به گفتار خودم سزاوارترم. راوى روايت مى ‏گويد: آن مرد حسن بن حسن پسر عموى حضرت بود.«2»


فضاى امن و امان‏


حضرت امام على بن الحسين عليه السلام يكى از غلامانش را دو بار صدا كرد و او جواب نداد، بار سوم به او فرمود: فرزندم! آيا صداى مرا نشنيدى؟ گفت: چرا شنيدم، فرمود: تو را چه شد كه پاسخم را ندادى؟ گفت: از تو احساس امنيت مى ‏كردم، حضرت فرمود: خدا را سپاس گزارم كه خدمتكارانم از من احساس امنيت مى ‏كنند.«3»


احسان پنهانى‏


در مدينه خانواده ‏هايى بودند كه رزق و مايحتاج زندگی ‏شان به آنان می رسيد، ولى نمی ‏دانستند از كجا به آنان مى ‏رسد؟ هنگامى كه حضرت على بن الحسين عليه السلام از دنيا رفت آن را از دست دادند. پس دانستند كه اين برنامه، كار حضرت سجاد علیه السلام بوده است.«4»


عفو و گذشت قرآنى‏


كنيزى از كنيزان حضرت امام سجاد عليه السلام براى وضو جهت نماز به روى دستان مباركش آب مى ‏ريخت. ناگاه آفتابه از دست كنيز روى صورت حضرت افتاد و آن را شكافت! حضرت سر مباركش را به سوى او برداشت، كنيز گفت: خداى بزرگ مى‏ گويد: «و (متقین) خشم خود را فرو مى ‏برند» «5»، حضرت فرمود: خشمم را فرو فرو بردم؛ كنيز گفت: «و از [خطاهاىِ‏] مردم در مى‏ گذرند» «6»؛ حضرت فرمود: از تو در گذشتم؛ كنيز گفت: «و خدا نيكوكاران را دوست دارد» «7»؛ حضرت فرمود: برو كه تو در راه خدا آزادى.«8»
__________________________
پی نوشت:
(1)- آل عمران (3): 134.
(2)- الارشاد، مفيد: 2/ 145؛ بحار الأنوار: 46/ 545، باب 5، حديث 1.
(3)- أعلام الورى: 261، الفصل الرابع؛ كشف الغمة: 2/ 87؛ مشكاة الأنوار: 178، فصل الثانى والعشرون؛ بحار الأنوار: 46/ 56.
(4)- علل الشرائع: 1/ 231، باب 165، حديث 8؛ بحار الأنوار: 46/ 66، باب 5، حديث 28.
(5)- «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ» آل عمران (3): 134.
(6)- «وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ» آل عمران (3): 134.
(7)- «وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» آل عمران (3): 134.
(8)- الأمالى، صدوق: 201، المجلس السادس والثلاثون، حديث 12؛ روضة الواعظين: 2/ 379؛ بحار الأنوار: 46/ 67.

منبع: اهل بيت عليهم‏ السلام عرشيان فرش نشين، شیخ حسین انصاریان

زندگینامه امام سجاد(ع)


زندگينامه امام سجاد (ع)


حضرت سجاد ( ع ) وی فرزند حسين بن علی بن ابيطالب ( ع ) و ملقب به “سجاد” و “زين العابدين ” مي باشد . امام سجاد در سال 38هجری در مدينه ولادت يافت.حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بيماری  و تب شديد از آن حادثه جان به سلامت برد ، زيرا جهاد از بيمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش- با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت- به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی اين بود که آن رشته گسيخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، يعنی امامت و ولايت گردد.

 

اين بيماری موقت چند روزی بيش ادامه نيافت و پس از آن حضرت زين العابدين 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شريف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصيت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسيد ، به اختلاف روايات در حدود 24 سال نوشته اند .



مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور “شهربانو” دختر يزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نياز بود ، بهره برداری از اين قيام و حماسه بی نظير و نشر پيام شهادت حسين ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زينب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظير در جهان آن رو فرياد کردند .

 

فريادی که طنين آن قرنهاست باقی مانده و - برای هميشه - جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظيم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ايمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پايان آمد ، اما مأموريت حضرت سجاد ( ع ) و زينب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بيت اسير را از قتلگاه عشق و راهيان به سوی  “الله ” و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند .

 

حضرت سجاد ( ع ) را در حال بيماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای  حضرتش را از زير شکم آن حيوان به زنجير بستند . ساير اسيران را نيز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زير سنگينی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای  مانده بود و جرأت نفس کشيدن نداشت ، زيرا ابن زياد دستور داده بود رؤسای قبايل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند .

 

در چنين حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بين سرکردگان قبايلی که در کربلا بودند تقسيم و سر امام شهيد حضرت ابا عبد الله الحسين را در جلو کاروان حمل کنند . بدين صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبيد الله زياد مي خواست وحشتی در مردم ايجاد کند و اين فتح نمايان خود را به چشم مردم آورد . با اين تدبيرهای امنيتی چه شد که نتوانستند جلو بيانات آتشين و پيام کوبنده زن پولادين تاريخ حضرت زينب ( س ) را بگيرند ؟ گويی مردم کوفه تازه از خواب بيدار شده و دريافته اند که اين اسيران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان پيغمبر اسلام ( ص ) مي باشند که مردانشان در کربلا نزديک کوفه به شمشير بيداد کشته شده اند .

 

همهمه از مردم برخاست و کم کم تبديل به گريه شد . حضرت سجاد ( ع ) در حال اسارت و خستگی و بيماری به مردم نگريست و فرمود : اينان بر ما مي گريند ؟ پس عزيزان ما را چه کسی کشته است ؟ زينب خواهر حسين ( ع ) مردم را امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پيامبر گرانقدرش ، حضرت محمد ( ص ) فرمود :

“… ای اهل کوفه ، ای حيلت گران و مکرانديشان و غداران ، هرگز اين گريه های شما را سکون مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از بامداد تا شام رشته خويش مي تابيد و از شام تا صبح به دست خود بازمي گشاد . هشدار که بنای ايمان بر مکر و نيرنگ نهاده ايد …” . سپس حضرت زينب ( ع ) مردم کوفه را  سخت ملامت فرمود و گفت : “همانا دامان شخصيت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کرديد که هرگز تا قيامت اين آلودگی را از خود نتوانيد دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد .

 

مگر نمي دانيد کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتيد ، و چه عهد و پيمان که بشکستيد ، و بزرگان عترت و آزادگان ذريه او را به اسيری  برديد ، و خون پاک او به ناحق ريختيد …” . مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گويی مرغ بر سر آنها نشسته ! سخنان کوبنده زينب ( ع ) که گويا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج مي شد ، مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حيرت کرد .

 

شگفتا اين صدای علی ( ع ) است که گويا در فضای  کوفه طنين انداز است … . امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود . ابن زياد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زينب کبری و ساير اسيران را به مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسين ( ع ) و اسيران کربلا به حد اعلا رسانيد ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود .


پيام خون و شهادت
ابن زياد يا پسر مرجانه اسيران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او ب آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . يزيد در جواب نامه ابن زياد که خبر شهادت حسين ( ع ) و يارانش و اسير کردن اهل و عيالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسين ( ع ) و همه يارانش را و همه اسيران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجير نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بيت را چون اسيران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بيت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند .

 

روز اول ماه صفر سال 61هجری - شهر دمشق غرق در شادی و سرور است ، زيرا يزيد اسيران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و ياغيگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهايند - يزيد دستور داد اسيران و سرهای  شهدا را از کنار “جيرون ” که تفريحگاه خارج از شهر و محل عيش و عشرت يزيد بود عبور دهند . يزيد از منظر جيرون اسيران را تماشا مي کرد و شاد و مسرور به نظر مي رسيد ، همچون فاتحی بلا منازع ! در کنار کوچه ها مردم ايستاده بودند و تماشا مي کردند .

 

پيرمردی از شاميان جلو آمد و در مقابل قافله اسيران بايستاد و گفت : “شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امير المؤمنين يزيد را بر شما پيروزی داد” . امام زين العابدين ( ع ) به آن پيرمردی  که در آن سن و سال از تبليغات زهرآگين اموی در امان نمانده بود ، فرمود : “ای  شيخ ، آيا قرآن خوانده ای ؟” . گفت : آری . فرمود : اين آيه را قراءت کرده ای  : قل لا أسئلکم عليه أجرا الا المودة فی القربی . گفت : آری . امام ( ع ) فرمود : آن خويشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماييم .

 

سپس آيه تطهير را که در حق اهل بيت پيغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : “انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهرکم تطهيرا” . پيرمرد گفت : اين آيه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از اين آيه ماييم که خداوند ما را از هر آلايش ظاهر و باطن پاکيزه داشته است . پيرمرد بسيار تعجب کرد و گريست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد : اگر توبه کنم آيا توبه ام پذيرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمينان داد . اين پيرمرد را به خاطر همين آگاهی شهيد کردند . باری ، قافله اسيران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند .

 

سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی  منتقل کردند . چند روزی  را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال يزيد در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفيران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پيروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در اين مجلس يزيد همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سيد الشهداء انجام داد که ابن زياد ، دست نشانده پليدش در کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا عليهما السلام بوده است .

 

وقتی  زينب ( ع ) اين جسارت را از يزيد مشاهده فرمود و اولين سخنی که يزيد به حضرت سيد سجاد ( ع ) گفت چنين بود : “شکر خدای را که شما را رسوا ساخت ” ، بی درنگ حضرت زينب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست.

 

دلش به جوش آمد و زبان به ملامت يزيد و يزيديان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پيام خون و شهادت را بيان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سيه کاری يزيد و يزيديان برداشت ، و خليفه مسلمين را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما يزيد سر به زير انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصيت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بيتی خواند که ترجمه آن اين است : “ناله و ضجه از داغديدگان رواست و زنان اجير نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است ” .


امام سجاد ( ع ) در دمشق
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ، حضرت زين العابدين ( ع ) وقتی با يزيد روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود - فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه  گمان مي بری اگر پيغمبر خدا ( ص ) ما را به اين حال بنگرد ؟ اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند.



فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطيب رسمی  بالای منبر رفت و در بدگويی علی ( ع ) و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد . امام سجاد ( ع ) به يزيد گفت : به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود مي ترسيد .

 

مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد . امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست .

 

خلاصه بيانات امام ( ع ) چنين بود : "ای مردم شش چيز را خدا به ما داده  است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند” .



سپس فرمود : “پيغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين ( ع ) از ماست ، مهدی اين امت و امام زمان از ماست ” . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام ( ع ) سکوت کرد .

 

تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسين ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی ؟ سپس امام ( ع ) دست برد و گريبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی  آشوبی به پا شد . اين پيام حماسی عاشورا بود که به گوش همه مي رسيد . اين ندای  حق بود که به گوش تاريخ مي رسيد .

 

يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود و حتی بعضی از لشکريان را که همراه اسيران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بيمناک شد و از آنان روی پوشيد و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگيرد . به هر حال ، يزيد بر اثر افشاگريهای امام ( ع ) و پريشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجويی حال اسيران برآيد . از امام سجاد ( ع ) پرسيد : آيا ميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد ؟ امام سجاد ( ع ) و زينب کبری ( ع ) فرمودند : ميل داريم پهلوی  قبر جدمان در مدينه باشيم .


حرکت به مدينه
در ماه صفر سال 61هجری اهل بيت عصمت با جلال و عزت به سوی مدينه حرکت کردند . نعمان بن بشير با پانصد نفر به دستور يزيد کاروان را همراهی کرد . امام سجاد و زينب کبری و ساير اهل بيت به مدينه نزديک مي شدند . امام سجاد ( ع ) محلی در خارج شهر مدينه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند . نعمان بن بشير و همراهانش را اجازه مراجعت داد .

 

امام ( ع ) دستور داد در همان محل خيمه هايی برافراشتند . آنگاه به بشير بن جذلم فرمود مرثيه ای بسرای و مردم مدينه را از ورود ما آگاه کن . بشير يکسر به مدينه رفت و در کنار قبر رسول الله ( ص ) با حضور مردم مدينه ايستاد و اشعاری  سرود که ترجمه آن چنين است : “هان ! ای مردم مدينه شما را ديگر در اين شهر امکان اقامت نماند ، زيرا که حسين ( ع ) کشته شد ، و اينک اين اشکهای من است که روان است . آوخ ! که پيکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند ، و سرش را بر نيزه شهر به شهر گردانيدند” .

 

شهر يکباره از جای کنده شد . زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شيون برداشتند . مردم در خروج از منزلهای  خود و هجوم به سوی خارج شهر بر يکديگر سبقت گرفتند . بشير مي گويد : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خيمه اهل بيت پيغمبر رساندم . در اين موقع حضرت سجاد ( ع ) از خيمه بيرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک مي کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند ، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت .

 

از جمله فرمود : "اگر رسول الله ( ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما  دستور مي داد ، بيش از اين بر ما ستم نمي رفت ، و حال اينکه به حمايت و حرمت ما سفارش بسيار شده بود . به خدا سوگند به ما رحمت و عنايت فرمايد و از دشمنان ما انتقام بگيرد” . سپس امام سجاد ( ع ) و زينب کبری (  ع ) و ياران و دلسوختگان عزای حسينی  وارد مدينه شدند .

 

ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله ( ص ) و سپس به بقيع رفتند و شکايت مردم جفاپيشه را با چشمانی اشک ريزان بيان نمودند . مدتها در مدينه عزای حسينی برقرار بود . و امام ( ع ) و زينب کبری از مصيبت بی نظير کربلا سخن مي گفتند و شهادت هدفدار امام حسين ( ع ) را و پيام او را به مردم تعليم مي دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا مي کردند تا مردم به عمق مصيبت پی  ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را ياد بگيرند .

 

آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسيار حساس و مهم بود : دمشق ، کوفه ، مکه و مدينه ، حرم مقدس رسول الله مرکز يادها و خاطره اسلام عزيز و پيامبر گرامی  ( ص ) . امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ايفا فرمود ، و به دنبال آن بيداری مردم و قيامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نارضايتی عميق مردم آغاز شد . از آن پس تاريخ اسلام شاهد قيامهايی بود که از رستاخيز حسينی در کربلا مايه مي گرفت ، از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد ، و کارگزاران يزيد در برابر قيام مردم مدينه کشتارهای عظيم به راه انداختند . اولاد علی ( ع ) هر يک در گوشه و کنار در صدد قيام و انتقام بودند تا سرانجام به قيام ابو مسلم خراسانی  و انقراض سلسله ناپاک بنی اميه منتهی شد .

 

مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غير عادلانه خلفای بنی اميه و بنی  عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شيعيان علی ( ع ) در طول تاريخ زنده شد و شيعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پيام خون و شهادت بود در صحنه تاريخ معرفی گرديد . گرچه شيعيان هميشه زجرها ديده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند ، ولی هميشه اين روحيه انقلابی را حتی  تا امروز - پس از چهارده قرن - در خود حفظ کرده اند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در خانه نشست ، ولی هميشه پيام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بيان مي فرمود و با خواص شيعيان خود مانند “ابو حمزه ثمالي ” و “ابو خالد کابلي ” و … در تماس بود ، و در عين حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت ، و شيعيان خاص وی معارف دينی و احکام اسلامی را از آن حضرت مي گرفتند و در ميان شيعيان منتشر مي کردند ، و از اين راه ابعاد تشيع توسعه فراوانی يافت .

 

بر اثر اين مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خليفه اموی ، با بند و زنجير از مدينه به شام جلب کردند ، و بعد از زمانی به مدينه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت 35سال امامت با روشن بينی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بيداری مردم و تهييج آنها عليه ظلم و ستمگری  و گمراهی کوشيد ، و در موارد بسياری به خدمات اجتماعی وسيعی در زمينه حمايت بينوايان و خاندانهای بی  سرپرست پرداخت ، و نيز از طريق دعاهايی که مجموعه آنها در “صحيفه سجاديه ” گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذيب نفس و اخلاق و بيداری مردم اقدام نمود .


صحيفه سجاديه
صحيفه سجاديه که از ارزنده ترين آثار اسلامی  است ، شامل 57دعا است که مشتمل بر دقيقترين مسائل توحيدی و عبادی و اجتماعی  و اخلاقی است ، و بدان “زبور آل محمد ( ص )” نيز مي گويند . يکی از حوادث تاريخ که دورنمايی از تلألؤ شخصيت امام سجاد ( ع ) را به ما مي نماياند - گرچه سراسر زندگی امام درخشندگی و شور ايمان است - قصيده ای است که فرزدق شاعر در مدح امام ( ع ) در برابر کعبه معظمه سروده است .

 

مورخان نوشته اند : “در دوران حکومت وليد بن عبد الملک اموی ، وليعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت . چون به منظور استلام حجر الاسود به نزديک کعبه رسيد ، فشار جمعيت ميان او و حطيم حائل شد ، ناگزير قدم واپس نهاد و بر منبری که برای وی  نصب کردند ، به انتظار فروکاستن ازدحام جمعيت بنشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای  مطاف پرداختند .

 

در اين هنگام کوکبه جلال حضرت علی بن الحسين عليهما السلام که سيمايش از همگان زيباتر وجامه هايش از همگان پاکيزه تر و شميم نسيمش از همه طواف کنندگان دلپذيرتر بود ، از افق مسجد بدرخشيد و به مظاف درآمد ، و چون به نزديک حجر الاسود رسيد ، موج جمعيت در برابر هيبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام ساخت ، تا به آسانی دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت .

 

تماشای اين منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملک برانگيخت و در همين حال که آتش کينه در درونش زبانه مي کشيد ، يکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آميخته به حيرت گفت : اين کيست که تمام جمعيت به تجليل و تکريم او پرداختند و صحنه مظاف برای  او خلوت گرديد ؟ هشام با آن که شخصيت امام را نيک مي شناخت ، اما از شدت کينه و حسد و از بيم آن که درباريانش به او مايل شوند و تحت تأثير مقام و کلامش قرار گيرند ، خود را به نادانی  زد و در جواب مرد شامی گفت : “او را نمي شناسم ” .

 

در اين هنگام روح حساس ابو فراس ( فرزدق ) از اين تجاهل و حق کشی  سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود ، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خويی آن امير مغرور خودکامه بر جان خود بينديشد ، رو به مرد شامی کرد و گفت : “اگر خواهی تا شخصيت او را بشناسی از من بپرس ، من او را نيک مي شناسم ” . آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی ايمان و معراج روح ، قصيده جاويدان خود را که از الهام وجدان بيدارش مايه مي گرفت ، با حماسه های افروخته و آهنگی  پرشور سيل آسا بر زبان راند ، و اينک دو بيتی از آن قصيده و قسمتی از ترجمه آن : هذا الذی تعرف البطحاء وطأته والبيت يعرفه والحل والحرم هذا الذی احمد المختار والده صلی عليه الهی ما جری القلم “اين که تو او را نمي شناسی  ، همان کسی است که سرزمين “بطحاء” جای گامهايش را مي شناسد و کعبه و حل و حرم در شناسائيش همدم و همقدمند .

 

اين کسی است که احمد مختار پدر اوست ، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد ، درود و رحمت خدا بر روان پاک او روان باد … اين فرزند فاطمه ، سرور بانوان جهان است و پسر پاکيزه گوهر وصی پيغمبر است ، که آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تيغ بی دريغش همي درخشد …” . و از اين دست اشعاری  سرود که همچون خورشيد بر تارک آسمان ولايت مي درخشد و نور مي پاشد .

 

وقتی قصيده فرزدق به پايان رسيد ، هشام مانند کسی که از خوابی گران بيدار شده باشد ، خشمگين و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنين شعری - تا کنون - در مدح ما نسروده ای ؟ فرزدق گفت : جدی بمانند جد او و پدری همشأن پدر او و مادری  پاکيزه گوهر مانند مادر او بياور تا تو را نيز مانند او بستايم . هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوايز حذف کنند و او را در سرزمين “عسفان ” ميان مکه و مدينه به بند و زندان کشند .

 

چون اين خبر به حضرت سجاد ( ع ) رسيد دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جايزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند که بيش از اين مقدور نيست . فرزدق صله را نپذيرفت و پيغام داد : “من اين قصيده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سروده ام و صله ای نمي خواهم ” . امام ( ع ) صله را بازپس فرستاد و او را سوگند داد که بپذيرد و اطمينان داد که چيزی  از ارزش واقعی آن ، در نزد خدا کم نخواهد شد . باری ، اين فضايل و ارزشهای واقعی است که دشمن را بر سر کينه و انتقام مي آورد . چنانکه نوشته اند : سرانجام به تحريک هشام ، خليفه اموی ، وليد بن عبد الملک ، امام زين العابدين و سيد الساجدين ( ع ) را مسموم کرد و در سال 95 هجری  درگذشت و در بقيع مدفون شد .


منبع:tebyan.net



زیارت حضرت عباس (ع)

مقصد سوم در فصل هفتم از باب زیارات: کیفیت زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت حضرت عباس:در زيارت حضرت عباس بن على بن ابى طالب عليهم السلام است: شيخ اجل جعفر بن قولويه قمى به سند معتبر از ابو حمزه ثمالى روايت كرده كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود كه چون اراده نمايى كه زيارت كنى قبر عباس بن على عليهما السلام را و آن بر كنار فرات محاذى حاير است مى ‏ايستى بر در روضه و مى گويى‏

 

سَلاَمُ اللَّهِ وَ سَلاَمُ مَلاَئِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ وَ جَمِيعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ‏

سلام خدا و سلام فرشتگان مقرب خدا و رسولان خدا و بندگان شايسته خدا و سلام تمام شهيدان راه خدا و صادقان با ايمان كامل

(وَ) الزَّاكِيَاتُ الطَّيِّبَاتُ فِيمَا تَغْتَدِي وَ تَرُوحُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‏

و نفوس پاكيزه پاك و نكو سيرت در آنچه صبح و شام است سلام همه آنان بر تو باد اى فرزند امير المؤمنين

أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُرْسَلِ‏

گواهى مى‏ دهم براى تو كه حضرتت مقام تسليم و تصديق و وفادارى و خيرخواهى در حد كمال داشتى نسبت به حضرت حسين فرزند پيغمبر صلى الله عليه و آله

وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِيلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ‏

و سبط برگزيده رسول و رهبر داناى خلق و وصى پيغمبر و رساننده حكم خدا به خلق آن امام مظلوم جور و جفا كشيده

فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ

پس خدا تو را از جانب رسولش و از جانب امير المؤمنين و از حضرت حسن و حسين صلوات الله عليهم بهترين پاداش عطا كند

بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ أَعَنْتَ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ

و بواسطه آن صبر و تحمل مصايبى كه در يارى برادرت كردى پس دار سعادت عقبى تو را نيكوست

لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حَالَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ مَاءِ الْفُرَاتِ‏

خدا لعنت كند كسانى را كه حق تو را ندانستند و از جهل هتك احترامت كردند و خدا لعنت كند كسى را كه بين تو و آب فرات حايل گرديد

أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَكُمْ مَا وَعَدَكُمْ‏

گواهى مى ‏دهم كه تو مظلوم كشته شدى و خدا آنچه را كه وعده داده محققا به تو عطا كند

جِئْتُكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَافِداً إِلَيْكُمْ وَ قَلْبِي مُسَلِّمٌ لَكُمْ وَ تَابِعٌ‏

اى فرزند امير المؤمنين من به زيارت شما آمده ‏ام در حاليكه بر شما واردم و قلبم تسليم امر شما و تابع فرمان شما

وَ أَنَا لَكُمْ تَابِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ‏

و من پيرو شما و براى يارى شما مهيا هستم تا هنگامى كه فرمان و حكم خدا فرا رسد كه او بهترين حكم كنندگان است

فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لاَ مَعَ عَدُوِّكُمْ إِنِّي بِكُمْ وَ بِإِيَابِكُمْ (وَ بِآبَائِكُمْ) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ‏

پس من با شما هستم و با تمام قواى خود با شما هستم نه با دشمنان شما من به شما ايمان دارم و به بازگشت شما نيز ايمان دارم

وَ بِمَنْ خَالَفَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ مِنَ الْكَافِرِينَ قَتَلَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ بِالْأَيْدِي وَ الْأَلْسُنِ‏

و به دين و آيين دشمنان و مخالفان شما و قاتلان شما از كافران و منكرانم خدا بكشد امتى را كه به دست و زبان شما را كشتند.

 

پس داخل روضه شو و خود را به ضريح بچسبان و بگو

 

السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ‏

سلام بر تو اى بنده شايسته حق

الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ‏

و مطيع امر خدا و رسول خداو مطيع امير المؤمنين و حضرت حسن و حسين صلوات الله و سلامه عليهم

السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ‏

سلام بر تو و رحمت و بركات خدا و مغفرت و رضا و خوشنودى خدا بر روح و جسم شما باد

أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى بِهِ الْبَدْرِيُّونَ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏

گواهى مى‏ دهم و خدا را گواه مى ‏گيرم كه تو از جهان درگذشتى با همان مقام رفيع شهادت كه شهداى بدر يافتند و ديگر جهاد كنندگان در راه خدا

الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِي جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ‏

كه همه خيرخواهان دين خدا بر عليه دشمنان خدا جهاد كامل و با دوستان خدا و دفاع از محبان خدا منتهاى نصرت و يارى را كردند

فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ وَ أَكْثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ

پس خدا به شما بهتر و بيشتر و كاملترين پاداشى عطا كند

وَ أَوْفَى جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَى بِبَيْعَتِهِ وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلاَةَ أَمْرِهِ‏

كه به احدى از كسانى كه به عهدش وفا كردند و دعوتش را اجابت كردند و از ولى امر حق و خلفاى الهى اطاعت كردند عطا فرمايد

أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ وَ أَعْطَيْتَ غَايَةَ الْمَجْهُودِ

گواهى مى ‏دهم كه تو نهايت كوشش را در نصيحت و كمال جهد و اهتمام را در راه دين خدا ادا كردى

فَبَعَثَكَ اللَّهُ فِي الشُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحَكَ مَعَ أَرْوَاحِ السُّعَدَاءِ

تا آنكه خدايت در مقام رفيع شهيدان مبعوث كرد و روح پاكت را با ارواح پاك سعادتمندان عالم محشور

وَ أَعْطَاكَ مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلاً وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِكْرَكَ فِي عِلِّيِّينَ (فِي الْعَالَمِينَ)

و از بهشت بهترين منازل و نيكوترين غرفه بهشتى عطا كند و نام شريفت را در عالم بلند گرداند

وَ حَشَرَكَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً

و با پيغمبران و صادقان در ايمان و شهيدان و صالحان كه اينها بهترين رفيقانند محشور فرمايد

أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ مُقْتَدِياً بِالصَّالِحِينَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِيِّينَ‏

گواهى مى ‏دهم كه تو هيچ سستى و كوتاهى نكردى و در كار خود با بصيرت و حجت از جهان درگذشتى و هميشه در اعمالت اقتداء به صالحان و پيروى از رسولان خدا كردى

فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ رَسُولِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ فِي مَنَازِلِ الْمُخْبِتِينَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ‏

پس خدا بين ما و تو بزرگوار و بين رسول خدا و اولياء و دوستان خدا در منزلهاى بهشتى اهل خضوع و تقوى جمع گرداند كه خدا مهربانترين مهربانان عالم است.

 

مؤلف گويد كه خوب است اين زيارت را پشت سر قبر رو به قبله بخوانى چنانكه شيخ در تهذيب فرموده ثم ادخل فانكب على القبر و قل و أنت مستقبل القبلة السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ و نيز بدان كه زيارت جناب عباس موافق روايت مذكور همين بود كه ذكر شد لكن سيد بن طاوس و شيخ مفيد و ديگران بعد از اين فرموده ‏اند كه پس برو بسمت بالا سر و دو ركعت نماز كن و بعد از آن آنچه خواهى نماز كن و بخوان خدا را بسيار و بگو در عقب نماز

 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

پروردگارا درود فرست بر محمد و آل محمد

وَ لاَ تَدَعْ لِي فِي هَذَا الْمَكَانِ الْمُكَرَّمِ وَ الْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ذَنْباً إِلاَّ غَفَرْتَهُ‏

و بر من ديگر در اين مكان گرامى و مشهد معظم گناهى باقى مگذار تمام گناهانم را ببخش و بيامرز

وَ لاَ هَمّاً إِلاَّ فَرَّجْتَهُ وَ لاَ مَرَضاً إِلاَّ شَفَيْتَهُ وَ لاَ عَيْباً إِلاَّ سَتَرْتَهُ وَ لاَ رِزْقاً إِلاَّ بَسَطْتَهُ‏

و هم و غمم را بر طرف ساز تمام مرض و دردهايم را شفا عنايت فرما و هر عيب و عار مرا پرده پوشى كن و رزقم را وسيع ساز

وَ لاَ خَوْفاً إِلاَّ آمَنْتَهُ وَ لاَ شَمْلاً إِلاَّ جَمَعْتَهُ وَ لاَ غَائِباً إِلاَّ حَفِظْتَهُ وَ أَدْنَيْتَهُ‏

و از هر خوف و هراسم ايمنى كامل بخش پريشاني هايم همه را اصلاح فرما و غايب مرا محفوظ بدار و لقايش نزديك

وَ لاَ حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ لَكَ فِيهَا رِضًى وَ لِي فِيهَا صَلاَحٌ إِلاَّ قَضَيْتَهَا يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ‏

و تمام حاجتهاى دنيا و آخرتم را كه رضاى تو و صلاح من در آن است همه را روا گردان اى مهربانترين مهربانان عالم.

 

پس برگرد بسوى ضريح و نزد پاها بايست و بگو

 

السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ‏

سلام بر تو اى ابا الفضل العباس فرزند امير المؤمنين سلام بر تو اى فرزند سيد جانشينان پيغمبر

السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَوَّلِ الْقَوْمِ إِسْلاَماً وَ أَقْدَمِهِمْ إِيمَاناً وَ أَقْوَمِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ وَ أَحْوَطِهِمْ عَلَى الْإِسْلاَمِ‏

سلام بر تو اى فرزند اول كسى كه اسلام اختيار كرد و در رتبه ايمان بر همه امت تقدم و برترى داشت و در دين خدا از همه كس پايدارتر و در حفظ اسلام از همه مراقبتش بيشتر بود

أَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَخِيكَ فَنِعْمَ الْأَخُ الْمُوَاسِي فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ‏

گواهى مي دهم كه تو در راه خدا و رسول و برادرت خيرخواه بودى و نيكو برادرى بودى كه با حضرت حسين مساوات و مواسات نمودى

وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْكَ الْمَحَارِمَ وَ انْتَهَكَتْ حُرْمَةَ الْإِسْلاَمِ‏

بارى خدا لعنت كند امتى را كه هتك حرمت شما و ريختن خون شما و حرمت اسلام را حلال شمردند

فَنِعْمَ الصَّابِرُ الْمُجَاهِدُ الْمُحَامِي النَّاصِرُ وَ الْأَخُ الدَّافِعُ عَنْ أَخِيهِ‏

پس شما (در راه وفاى ‏با برادرت حسين «ع» ) نيكو صبر و تحمل و جهاد و حمايت و نصرت و دفاع كامل از حريم برادر

الْمُجِيبُ إِلَى طَاعَةِ رَبِّهِ الرَّاغِبُ فِيمَا زَهِدَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الثَّوَابِ الْجَزِيلِ وَ الثَّنَاءِ الْجَمِيلِ‏

و امر پروردگارش را اطاعت كردى و در راه فداكارى آن حضرت و ثواب بزرگ نصرت و يارى او كه ديگران رو گردانيدند تو مشتاقانه شتافتى و ثواب عظيم و نام نيكو در دو عالم يافتى

وَ أَلْحَقَكَ (فَأَلْحَقَكَ) اللَّهُ بِدَرَجَةِ آبَائِكَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ‏

و خدايت در بهشت نعيم با پدران بزرگوارت ملحق گرداند

اللَّهُمَّ إِنِّي تَعَرَّضْتُ لِزِيَارَةِ أَوْلِيَائِكَ رَغْبَةً فِي ثَوَابِكَ وَ رَجَاءً لِمَغْفِرَتِكَ وَ جَزِيلِ إِحْسَانِكَ‏

پروردگارا من خود را مهيا بر زيارت اولياء و دوستان تو نموده ‏ام به اشتياق ثواب و به اميد مغفرت و لطف و احسان بزرگ تو

فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ أَنْ تَجْعَلَ رِزْقِي بِهِمْ دَارّاً وَ عَيْشِي بِهِمْ قَارّاً

پس از تو درخواستم اين است كه درود فرستى بر محمد و آلش و بواسطه آنها هميشه روزى مرا وسيع و زندگانيم را پايدار و خوش بگردانى

وَ زِيَارَتِي بِهِمْ مَقْبُولَةً وَ حَيَاتِي بِهِمْ طَيِّبَةً وَ أَدْرِجْنِي إِدْرَاجَ الْمُكْرَمِينَ‏

و زيارتم را به شفاعتشان بپذيرى و حيوة طيب نصيبم فرمايى و مرا در صف اهل كرامت درج فرمايى

وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ يَنْقَلِبُ مِنْ زِيَارَةِ مَشَاهِدِ أَحِبَّائِكَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً

و از آن خوبان و سعادتمندان كه چون از زيارت مشهد محبان و دوستانت باز گردند رستگار و حاجت روا شده

قَدِ اسْتَوْجَبَ غُفْرَانَ الذُّنُوبِ وَ سَتْرَ الْعُيُوبِ وَ كَشْفَ الْكُرُوبِ إِنَّكَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ

و مستوجب قطعى آمرزش گناه شده‏ اند و عيوب و زشتي هايشان مستور و هم و غمشان برطرف گرديده از آنان قرارم دهى كه تو اى خدا اهل تقوى و مغفرتى.


و چون خواهى وداع كنى آن حضرت را پس برو به نزد قبر شريف و بگو اين را كه در روايت ابو حمزه ثمالى است و علما نيز ذكر كرده ‏اند

 

أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ وَ أَسْتَرْعِيكَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلاَمَ‏

از تو اى بزرگوار تقاضاى وداع مى ‏كنم و خدا را از تو درخواست توجه و لطف خاص دارم و بر تو تحيت و سلام خوانده

آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِكِتَابِهِ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اللَّهُمَّ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ‏

در حالى كه بخدا و رسول و كتاب او آورده و بهرچه از اوامر و نواهى كه از جانب خدا آورده بهمه ايمان دارم پروردگارا تو مرا با گواهان و اهل ايمان ثابت مقدر فرما

اللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِي قَبْرَ ابْنِ أَخِي رَسُولِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

پروردگارا اين زيارت را آخرين عهدم از قبر مطهر فرزند برادر پيغمبرت صلى الله عليه و آله قرار مده

وَ ارْزُقْنِي زِيَارَتَهُ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي وَ احْشُرْنِي مَعَهُ وَ مَعَ آبَائِهِ فِي الْجِنَانِ‏

و هميشه تا در حيوة مرا باقى دارى زيارتش نصيبم گردان و مرا با آن حضرت و با پدران بزرگوارش در بهشت برين محشور گردان

وَ عَرِّفْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَسُولِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ‏

و ميان من و او و رسول اكرم و اولياء دين خود ائمه هدى شناسايى برقرار دار

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

پروردگارا درود فرست بر محمد و آل محمد

وَ تَوَفَّنِي عَلَى الْإِيمَانِ بِكَ وَ التَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ‏

و بميران مرا بر ايمان (به وحدانيت) خود و تصديق به رسالت پيغمبر

وَ الْوِلاَيَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ‏

و ولايت و دوستى على (ع) و ائمه طاهرين از فرزندان على عليهم السلام

وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ فَإِنِّي قَدْ رَضِيتُ يَا رَبِّي بِذَلِكَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

و بر تبرى و بيزارى از دشمنان اينها كه من اى خدا به اين دين و عقيده خوشنودم و درود خدا بر محمد و آل محمد باد


پس دعا كن از براى خود و از براى پدر و مادر و مؤمنين و مسلمين و اختيار كن از دعاها هر دعايى كه مى‏ خواهى

مؤلف گويد كه روايت شده در خبرى از حضرت سيد سجاد عليه السلام آنچه حاصلش آن است كه فرمودند خدا رحمت كند عباس را كه ايثار كرد بر خود برادر خود را و جان خود را فداى آن حضرت نمود تا آنكه در يارى او دو دستش را قطع كردند و حق تعالى در عوض دو دست او دو بال به او عنايت فرمود كه با آن دو بال با فرشتگان در بهشت مانند جعفر بن ابى طالب پرواز مى ‏كند و از براى عباس عليه السلام در نزد خداوند منزلتى است در روز قيامت كه مغبوط جميع شهدا است و جميع شهدا را آرزوى مقام او است و نقل شده كه حضرت عباس عليه السلام در وقت شهادت سى و چهار ساله بود و آنكه ام البنين مادر عباس عليه السلام در ماتم او و برادران اعيانى او بيرون مدينه در بقيع مى‏ شد و در ماتم ايشان چنان ندبه و گريه مى‏ كرد كه هر كه از آنجا مى ‏گذشت گريان مى‏ گشت گريستن دوستان عجبى نيست مروان بن الحكم كه بزرگتر دشمنى بود خاندان نبوت را چون بر ام البنين عبور مى‏ كرد از اثر گريه او گريه مى ‏كرد و اين اشعار از ام البنين در مرثيه حضرت ابو الفضل عليه السلام و ديگر پسرانش نقل شده:



يَا مَنْ رَأَى الْعَبَّاسَ كَرَّ عَلَى جَمَاهِيرِ النَّقَدِ

وَ وَرَاهُ مِنْ أَبْنَاءِ حَيْدَرَ كُلُّ لَيْثٍ ذِي لَبَدٍ

اى كه عباس را ديدى حمله مى‏كرد بر توده‏هاى فرومايه

و از فرزندان حيدر هر شير يال دارى دنبال او بود

أُنْبِئْتُ أَنَّ ابْنِي أُصِيبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ يَدٍ

وَيْلِي عَلَى شِبْلِي أَمَالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ

خبردارشدهام كه به سرفرزندم ضربت واردشده درحالیكه بريده‏ دست بود

واى بر من بر شير بچه ‏ام كه ضربت عمود سرش را خميده كرد

لَوْ كَانَ سَيْفُكَ فِي يَدِيْكَ

لَمَا دَنَا مِنْهُ أَحَدٌ

اگر شمشيرت در دستت بود

كسى نمى‏ توانست به تو نزديك شود

و نیز از اوست:



لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ

تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ

واى بر تو مرا ديگر مادر پسران مخوان

كه مرا به ياد شيران بيشه ‏ام مى‏ اندازى

كَانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ

وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ

مرا پسرانى بود، كه به آنان خوانده مى ‏شوم

اما امروز براى من پسرانى نيست

أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى

قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ

چهار پسر مانند كركسان بلنديها

كه با بريده شدن رگ حيات يكى پس از ديگرى به مرگ پيوستند

تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ

فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعا طَعِينَ

نيزه ‏ها بر پيكرهايشان ستيزه داشتند

همه آنان با تن مجروح به خاك افتادند

يَا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا

بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ

اى كاش مى‏دانستم آنچنان است كه خبر دادند

اين كه دست عباسم بريده

چهل حدیث نورانی درباره امام حسین(ع)

پيامبر اسلام (ص) فرمود: كربلا پاك‌ترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگ‌ترين بقعه‌ها است و الحق كه كربلا از بساط‌هاى بهشت است. 

شخصيت، قيام و نهضت امام حسين (ع) هميشه در كلام معصومين (ع) وجود داشته است و عجب آنكه حتي معصومين پيش از امام حسين (ع) نيز اشاراتي به اين واقعه و سرزميني كه در آن مصائب عاشورا رخ داد، داشته‌اند.

 

1- حريم پاك


عن النبى (ص) قال: … و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة. (1)


پيامبر اسلام (ص) در ضمن حديث بلندى مى‌فرمايد: كربلا پاك‌ترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگ‌ترين بقعه‏‌ها است والحق كه كربلا از بساط هاى بهشت است.




2- سرزمين نجات


قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يقبر ابنى بأرض يقال لها كربلا هى البقعة التى كانت فيها قبة الاسلام نجا الله التى عليها المؤمنين الذين امنوا مع نوح فى الطوفان. (2)


پيامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسين در سرزمينى به خاك سپرده مى‏شود كه به آن كربلا گويند، زمين ممتازى كه همواره گنبد اسلام بوده است، چنانكه خدا ياران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد.

 

3- مسلخ عشق‏


قال على عليه السلام: هذا … مصارع عشاق شهداء لا يسبقهم من كان قبلهم ولا يلحقهم من كان بعدهم. (3)


حضرت على عليه السلام روزى گذرش از كربلا افتاد و فرمود: اينجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند.

 

4- عطر عشق‏


قال على عليه السلام: واها لك ايتها التربة ليحشرن منك قوم يدخلون الجنة بغير حساب. (4)


اميرالمومنين عليه السلام خطاب به خاك كربلا فرمود: چه خوش‌بويى اى خاك! در روز قيامت قومى از تو به پا خيزند كه بدون حساب و بى‌درنگ به بهشت روند.

5- ستاره سرخ محشر
قال على بن الحسين عليه السلام: تزهر أرض كربلا يوم القيامة كالكوكب الدرى و تنادى انا ارض الله المقدسة الطيبة المباركة التى تضمنت سيدالشهداء و سيد شباب اهل الجنة. (5)


امام سجاد عليه السلام فرمود: زمين كربلا در روز رستاخيز، چون ستاره مرواريدى مى‏درخشد و ندا مى‏دهد كه من زمين مقدس خدايم، زمين پاك و مباركى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.

 

6- كربلا وبيت المقدس‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: الغاضرية من تربة بيت المقدس. (6)


امام صادق عليه السلام فرمود: كربلا از خاك بيت المقدس است.

 

7- فرات و كربلا


قال ابوعبدالله: ان أرض كربلا و ماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارك و تعالى… (7)


امام صادق عليه السلام فرمود: سرزمين كربلا و آب فرات، اولين زمين و نخستين آبى بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشيد.

 

8- كربلا كعبه انبياء


قال ابوعبدالله عليه السلام: ليس نبى فى السموات والارض و الا يسألون الله تبارك و تعالى ان يوذن لهم فى زيارة الحسين عليه السلام ففوج ينزل و فوج يعرج. (8)


امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ پيامبرى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شوند، چنين است كه گروهى به كربلا فرود آيند و گروهى از آنجا عروج كنند.

 

9- كربلا، مطاف فرشتگان‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: ليس من ملك فى السموات والارض إلا يسألون الله تبارك و تعالى ان يوذن لهم فى زيارة الحسين عليه السلام ففوج ينزل و فوج يعرج. (9)


امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ فرشته‏اى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شود، چنين است كه همواره فوجى از فرشتگان به كربلا فرود آيند و فوجى ديگرعروج كنند و از آنجا اوج گيرند.

 

10- راه بهشت‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: موضع قبرالحسين عليه السلام ترعة من ترع الجنة. (10)



امام صادق عليه السلام فرمود: جايگاه قبر امام حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است.

 

11- كربلا حرم امن‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: ان الله اتخذ كربلا حرما آمنا مباركا قبل ان يتخذ مكة حرماً. (11)


امام صادق (ع) فرمود: به راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پيش از آن كه مكه را حرم قرار دهد. (شايان ذكر است منظور از اين روايت درعالم بالا است كه قبل از مكه، كربلا حرم امن الهي قرار گرفت)




12- زيارت مداوم‏


قال الصادق عليه السلام: زوروا كربلا ولا تقطعوه فان خير أولاد الانبياء ضمنته… (12)


امام صادق (ع) فرمود: كربلا را زيارت كنيد و اين كار را ادامه دهيد، چرا كه كربلا بهترين فرزندان پيامبران را در آغوش خويش گرفته است.

 

13- بارگاه مبارك‏


قال الصادق عليه السلام: «شاطى‏ء الوادى الايمن» الذى ذكره الله فى القرآن،( قصص/30) هو الفرات و «البقعة المباركة» هى كربلا. (13)


امام صادق (ع) فرمود: آن «ساحل وادى ايمن» كه خدا در قرآن ياد كرده فرات است و «بارگاه با بركت» نيز كربلا است.

 

14- شوق زيارت‏


قال الامام باقرعليه السلام: لو يعلم الناس ما فى زيارة قبرالحسين عليه السلام من الفضل، لماتوا شوقاً. (14)


امام باقرعليه السلام فرمود: اگر مردم مى‏دانستند كه چه فضيلتى در زيارت مرقد امام حسين عليه السلام است از شوق زيارت مى‏مردند.




15- حج مقبول و ممتاز


قال ابوجعفرعليه السلام: زيارة قبر رسول الله صلى الله عليه و آله و زيارة قبور الشهداء، و زيارة قبرالحسين بن على عليهما السلام تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلى الله عليه و آله. (15)


امام باقر عليه السلام فرمودند: زيارت قبر رسول خدا (ص) و زيارت مزار شهيدان، و زيارت مرقد امام حسين عليه السلام معادل است با حج مقبولى كه همراه رسول خدا (ص) بجا آورده شود.

 

16- تولدى تازه‏


عن حمران قال: زرت قبرالحسين عليه السلام فلما قدمت جاء نى ابو جعفر محمد بن على عليه السلام … فقال عليه السلام ابشر يا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد (ص) يريد الله بذلك وصلة نبيه حرج من ذنوبه كيوم ولدته امه. (16)


حمران مى‏گويد هنگامى كه از سفر زيارت امام حسين (ع) برگشتم، امام باقر عليه السلام به ديدارم آمد و فرمود: اى حمران! به تو مژده مى‌دهم كه هر كس قبور شهيدان آل محمد (ص) را زيارت كند و مرادش از اين كار رضايت خدا و تقرب به پيامبر (ص) باشد، از گناهانش بيرون مى‏آيد مانند روزى كه مادرش او را زاده است.

 

17- زيارت مظلوم‏


عن ابى جعفر و ابى عبدالله عليهماالسلام يقولان: من احب أن يكون مسكنه و مأواه الجنة، فلا يدع زيارة المظلوم. (17)


از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل شده كه فرمودند: هر كس كه مى‏خواهد مسكن و مأوايش بهشت باشد، زيارت مظلوم ـ امام حسين ـ را ترك نكند.

 

18- شهادت و زيارت‏


قال الامام الصادق عليه السلام: زوروا قبرالحسين عليه السلام ولا تجفوه فانه سيد شباب أهل الجنة من الخلق و سيد شباب الشهداء. (18)


امام صادق (ع) فرمود: مرقد امام حسين عليه السلام را زيارت كنيد و با ترك زيارتش به او ستم نورزيد، چرا كه او سيد جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهيد است.

 

19- زيارت، بهترين كار


قال ابوعبدالله عليه السلام: زيارة قبرالحسين بن على عليهماالسلام من أفضل ما يكون من الأعمال. (19)


امام صادق (ع) فرمود: زيارت قبر امام حسين عليه السلام از بهترين كارهاست كه مى‏تواند انجام يابد.

 

20- سفره‏هاى نور


قال الامام الصادق عليه السلام: من سره ان يكون على موائد النور يوم القيامة فليكن من زوارالحسين بن على عليهماالسلام. (20)


امام صادق (ع) فرمود: هر كس دوست دارد روز قيامت، بر سر سفره‏هاى نور بنشيند بايد از زائران امام حسين عليه السلام باشد.

 

21- شرط شرافت‏


قال الصادق عليه السلام: من اراد ان يكون فى جوار نبيه و جوارعلى و فاطمه عليهم السلام فلا يدع زيارة الحسين عليه السلام. (21)


امام صادق (ع) فرمود: كسى كه مى‏خواهد در همسايگى پيامبر (ص) و در كنارعلى (ع) و فاطمه (س) باشد زيارت امام حسين (ع) را ترك نكند.

 

22- زيارت، فريضه الهى‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: لو ان احدكم حج دهره ثم لم يزرالحسين بن على عليهماالسلام لكان تاركا حقا من حقوق رسول الله (ص) لان حق الحسين فريضة من الله تعالى واجبه على كل مسلم. (22)


امام صادق (ع) فرمود: اگر يكى از شما تمام عمرش را احرام حج ببندد اما امام حسين عليه السلام را زيارت نكند حقى از حقوق رسول خدا (ص) را ترك كرده است؛ چرا كه حق حسين (ع) فريضه الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.

 

23- كربلا كعبه كمال‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: من لم يأت قبرالحسين عليه السلام حتى يموت كان منتقص الايمان منتقص الدين، ان ادخل الجنة كان دون المؤمنين فيها. (23)


امام صادق (ع) فرمود: هر كس به زيارت قبر امام حسين (ع) نرود تا بميرد، ايمانش ناتمام و دينش ناقص خواهد بود به بهشت هم كه برود پايين‌تر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.




24- از زيارت تا شهادت‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: لا تدع زيارة الحسين بن على عليهماالسلام و مُرّ أصحابك بذلك يمدالله فى عمرك و يزيد فى رزقك و يحييك‏ الله سعيدا ولا تموت الا شهيدا. (24)


امام صادق (ع) فرمود: زيارت امام حسين عليه السلام را ترك نكن و به دوستان و يارانت نيز همين را سفارش كن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زياد كند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نميرى مگر با شهادت.

 

25- حديث محبت‏


عن ابى عبدالله قال: من اراد الله به الخير قذف فى قلبه حب الحسين عليه السلام و زيارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسين عليه السلام و بغض زيارته. (25)


امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه خدا خير خواه او باشد محبت حسين (ع) و زيارتش را در دل او مى‏اندازد و هر كس كه خدا بدخواه او باشد كينه و خشم حسين (ع) و خشم زيارتش را در دل او مى‏اندازد.

 

26- نشان شيعه بودن‏

 
قال الصادق عليه السلام: من لم يأت قبرالحسين عليه السلام و هو يزعم انه لنا شيعة حتى يموت فليس هو لنا شيعة و ان كان من اهل الجنة فهو من ضيفان اهل الجنة. (26)



امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه به زيارت قبر امام حسين نرود و خيال كند كه شيعه ما است و با اين حال و خيال بميرد او شيعه ما نيست و اگر هم از اهل بهشت باشد از ميهمانان اهل بهشت خواهد بود.

 

27- سكوى معراج‏


قال الصادق عليه السلام: من اتى قبرالحسين عليه السلام عارفا بحقه كتبه الله عزوجل فى اعلى عليين. (27)
امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه به زيارت قبر حسين عليه السلام نايل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترين درجه عالى مقامان ثبت مى‏كند.

 

28- مكتب معرفت‏


قال ابوالحسن موسى بن جعفرعليه السلام: أدنى ما يثاب به زائر ابى عبدالله عليه السلام بشط فرات إذا عرف حقه و حرمته و ولايته ان يغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخز. (28)


حضرت امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: كمترين ثوابى كه به زائر امام حسين عليه السلام در كرانه فرات داده مى‏شود اين است كه تمام گناهان بخشوده مى‏شود. بشرط اين كه حق و حرمت ولايت آن حضرت را شناخته باشد.

 

29- همچون زيارت خدا


قال الرضا عليه السلام: من زار قبرالحسين (ع) بشط الفرات كان كمن زار الله. (29)


امام رضا عليه السلام فرمود: كسى كه قبر امام حسين عليه السلام را در كرانه فرات زيارت كند، مثل كسى است كه خدا را زيارت كرده است.

 

30- زيارت عاشورا


قال الصادق عليه السلام: من زارالحسين عليه السلام يوم عاشورا وجبت له الجنة. (30)


امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه امام حسين عليه السلام را در روز عاشورا زيارت كند بهشت بر او واجب مى‏شود.

 

31- بالاتر از روسپيدى


قال ابوعبدالله عليه السلام: من باب عند قبرالحسين عليه السلام ليلة عاشورا لقى الله يوم القيامة ملطخا بدمه كأنما قتل معه فى عرصة كربلا. (31)


امام صادق (ع) فرمود: كسى كه شب عاشورا در كنار مرقد امام حسين عليه السلام سحر كند روز قيامت در حالى به پيشگاه خدا خواهد شتافت كه به خونش آغشته باشد، مثل كسى كه در ميدان كربلا و در كنار امام حسين عليه السلام كشته شده باشد.

 

32- نشانه‌هاى ايمان‏


قال ابو محمدالحسن العسكرى عليه السلام: علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسين، و زيارة الاربعين، والتختم فى اليمين، و تعفير الجبين والجهر ببسم الله الرحمن الرحيم. (32)


امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: نشانه‏هاى مؤمن پنج چيز است: 1 ـ پنجاه ركعت نماز (نماز يوميه و نمازهاي نافله) 2 ـ زيارت اربعين 3 ـ انگشتر به دست راست كردن 4 ـ بر خاك سجده كردن 5 ـ بسم الله الرحمن الرحيم را در نماز بلند گفتن.

 

33- رواق منظر يار


قال رسول الله (ص): الا و ان الإجابة تحت قبته والشفاء فى تربته، و الائمة عليهم السلام من ولده. (33)


پيامبر خدا(ص) فرمود: بدانيد كه اجابت دعا، زير گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان عليهم السلام از فرزندان اوست.‏

 

34- تربت و تربيت‏


قال الصادق عليه السلام: حنكوا اولادكم بتربة الحسين (ع) فإنها امان. (34)


امام صادق (ع) فرمود: كام كودكانتان را با تربت حسين (ع) برداريد چرا كه خاك كربلا فرزندانتان را بيمه مى‏كند.

 

35- بزرگترين دارو


قال ابوعبدالله عليه السلام: فى طين قبرالحسين عليه السلام الشفاء من كل داء و هو الدواء الاكبر. (35)


امام صادق (ع) فرمود: شفاى هر دردى در تربت قبر حسين عليه السلام است و همان است كه بزرگ‌ترين داروست.

 

36- تربت و هفت حجاب‏


قال الصادق عليه السلام: السجود على تربة الحسين عليه السلام يخرق الحجب السبع. (36)


امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت حسين عليه السلام حجاب‌هاى هفتگانه را پاره مى‏كند.

 

37- سجده بر تربت عشق


كان الصادق (ع) لا يسجد الا على تربة الحسين (ع) تذللا لله و إستكانة اليه. (37)


رسم حضرت امام صادق (ع) چنين بود كه: جز بر تربت حسين (ع) به خاك ديگرى سجده نمى‏كرد و اين كار را از سر خشوع و خضوع براى خدا مى‏كرد.




38- تسبيح تربت


قال الصادق (ع): السجود على طين قبرالحسين (ع) ينور الى الارض السابعة و من كان معه سبحة من طين قبرالحسين (ع) كتب مسبحا و ان لم يسبح بها … (38)


امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت قبر حسين (ع) تا زمين هفتم را نور باران مى‏كند و كسى كه تسبيحى از خاك مرقد حسين (ع) را با خود داشته باشد، تسبيح گوى حق محسوب مى‏شود، اگر چه با آن تسبيح هم نگويد.

 

39- تربت شفا بخش


عن موسى بن جعفرعليه السلام قال: ولا تأخذوا من تربتى شيئا لتبركوا به فأن كل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسين بن على عليهماالسلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشيعتنا و أوليائنا. (39)


حضرت امام كاظم (ع) در ضمن حديثى كه از رحلت خويش خبر مى‏داد، فرمود: چيزى از خاك قبر من برنداريد تا به آن تبرك جوييد؛ چرا كه خوردن هر خاكى جز تربت جدم حسين (ع) بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت كربلا را براى شيعيان و دوستان ما شفا قرار داده است.

 

40- يكى از چهار نياز


قال الامام موسى الكاظم (ع): لا تستغنى شيعتنا عن أربع: خمرة يصلى عليها و خاتم يتختم به و سواك يستاك به و سبحة من طين قبر أبى عبدالله عليه السلام … (40)


حضرت امام موسى بن جعفر عليهماالسلام فرمود: پيروان ما از چهار چيز بى‏نياز نيستند: 1 ـ سجاده‏اى كه بر روى آن نماز خوانده شود2 ـ انگشترى كه در انگشت باشد 3 ـ مسواكى كه با آن دندان‌ها را مسواك كنند 4 ـ تسبيحى از خاك مرقد امام حسين (ع)

 

————————————————————
پي نوشت ها:


1- بحارالانوار، ج 98، ص 115/ كامل الزيارات، ص 264.
2- كامل الزيارات، ص269، باب 88، ح 8 .
3- تهذيب، ج 6، ص73 / بحارالانوار، ج 98، ص 116.
4- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 169.
5- ادب الطف، ج 1، ص 236، به نقل از كامل الزيارات، ص 268.
6- كامل الزيارات، ص 269، باب 88، ح7 .
7- بحارالانوار، ج 98، ص 109/ كامل الزيارات، ص 269 .
8- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از كامل الزيارات، ص 111.
9- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از كامل الزيارات، ص 111.
10- كامل الزيارات، ص 271، باب 89، ح 1.
11- كامل الزيارات، ص 267/ بحارالانوار، ج 98، ص 110.
12- كامل الزيارات، ص 269.
13- بحارالانوار، ج 57، ص 203؛ به نقل از تهذيب. ‏
14- ثواب الاعمال، ص 319؛ به نقل از كامل الزيارات.
15- مستدرك الوسائل، ج 1 ص 266/ كامل الزيارات، ص 156.
16- امالى شيخ طوسى، ج 2، ص 28، چاپ نجف/ بحارالانوار، ج 98، ص 20.
17- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 253.
18- مستدرك الوسائل ج 10، ص 256 / كامل الزيارات ، ص 109.
19- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 311.
20- وسائل الشيعه، ج 10، ص 330/ بحارالانوار، ج 98، ص 72.
21- وسائل الشيعه، ج 10، ص 331، ح 39.
22- وسائل الشيعه، ج 10، ص 333.
23- وسائل الشيعه، ج 10، ص 335.
24- وسائل الشيعه، ج10، ص335.
25- وسائل الشيعه، ج 10، ص 388/ بحارالانوار، ج 98، ص 76 .
26- كامل الزيارات، ص 193/ بحارالانوار، ج 98، ص 4.
27- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص581.
28- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 236، به نقل از كامل الزيارات، ص 138.
29- مستدرك الوسائل، ج 10، ص250؛ به نقل از كامل الزيارات.‏
30- اقبال الاعمال، ص 568.
31- وسائل الشيعه، ج 10، ص 372.
32- وسائل الشيعه، ج 10، ص 373 / التهذيب، ج 6، ص 52 .
33- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 335.
34- وسائل الشيعه، ج 10، ص 410.
35- كامل الزيارات، ص 275 / وسائل الشيعه، ج 10، ص 410.
36- مصباح التمهجد، ص 511/ بحارالانوار، ج 98، ص 135.
37- وسائل الشيعه، ج 3، ص 608.
38- من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 268/ وسائل الشيعه، ج 3 ص 608.
39- جامع الاحاديث الشيعه، ج 12، ص 533.
40- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 75.


 

مولودی بسیار زیبا حاج محمود کریمی-ولادت امام حسین(ع)

گوشه ای از زندگانی وکرامات امام حسین (ع)

امام حسين (عليه السلام)

اين امام همام در سوم شعبان سال چهارم هجرت در شهر مدينه به دنيا آمد. پدر بزرگوار ايشان امير المؤمنين على(عليه السلام) و مادر ايشان حضرت فاطمه(عليها السلام) سيد زنان اهل عالم است. پس از آن كه عالم وجود به وجود ذى وجود ايشان منوّر شد پيامبر اكرم به على(عليه السلام) فرمود: چه نامى بر اين فرزندم نهادى. ايشان عرض كرد ما در نام گذارى اين فرزند بر شما پيشى نمى گيريم. پيامبر فرمود: من نيز در اين نام گذارى بر خداوند سبقت نمى گيرم. پس از مدتى جبرئيل بر پيامبر نازل شد و عرضه داشت يا رسول الله خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد نسبت على به تو بمانند نسبت هارون به موسى است پس فرزندت را به نام فرزند هارون بنام. پيامبر فرمود نام فرزند هارون چه بود جبرئيل عرض كرد «شبير» پيامبر فرمود: زبان ما عربى است او را به عربى چه بنامم و جبرئيل گفت او را حسين بنام.

رسول خدا علاقه بسيارى نسبت به ايشان و برادر عزيزشان امام حسن(عليه السلام) داشت به طورى كه محبت خويش را به صورت علنى نسبت به آنان ابراز مى نمود بدين صورت كه گاه از منبر به زير آمده آنان را بوسيده و مجدداً از منبر بالا مى رفت و گاه آن دو را به دوش مى گرفت و با آنها به بازى مى پرداخت و گاه بدين صورت مى شد كه حضرت در بين اصحاب نشسته بود و حسين(عليه السلام) وارد مى شد آنگاه حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)كلام خود را قطع مى نمود برمى خاست و از او استقبال مى كرد. وى را به دوش گرفته و در دامان خود مى نشاند و مى فرمود: انه مهجة قلبى



در حكايت ديگرى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه ايشان روزى حسين(عليه السلام) را در كوچه ديد كه با اطفال بازى مى كند حضرت به سوى او رفت و دست خود را به طرف او دراز كرد ولى حسين(عليه السلام) از سويى به سويى ديگر مى گريخت تا اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را گرفت آنگاه يك دست زير چانه و دست ديگرش را بر سر حسين(عليه السلام) گذاشت پس لب هاى او را بوسيد و فرمود: من از حسين هستم و حسين از من است


از ويژگى هاى ديگر امام حسين(عليه السلام) كه پيامبر به آنها اشاره نموده است اين است كه:

حسين روح من و ثمره، سكون و طمأنيه قلب من است هرگاه به حسين نگاه مى كنم گرسنگى من تمام مى شود و حسين ريحانه من و نور دو چشم من است.

وگاه اين طور مى شد كه حسين(عليه السلام) در سجده بر شانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بالا مى رفت آن حضرت سجده خويش را طولانى مى كرد تا اين كه حسين به اختيار پايين بيايد اصحاب از طولانى شدن سجده سؤال مى كردند كه آيا وحى شده است و حضرت مى فرمود: نه ليكن فرزندم (حسين) بر پشت من سوار شده بود.

و حكايت ديگر در فضل امام حسين(عليه السلام) اين كه روزى پيامبر طفلى را در كوچه ديد نشست و با او به مهربانى و لطف پرداخت شخصى علت ملاطفت را سؤال نمود ايشان فرمود: اين طفل حسين مرا دوست دارد زيرا من ديدم كه خاك قدم او را مى گرفت و به صورت خود مى ماليد.

روايات بسيارى از پيامبر در فضيلت اين دو برادر وارد شده است كه برخى از آن روايات به حد تواتر رسيده است نظير رواياتى از قبيل:

الحسن والحسين سيد اشباب اهل الجنه، امام حسن و امام حسين سرور جوانان اهل بهشت هستند

كسى كه مرا دوست دارد اين دو را نيز دوست بدارد.

كسى كه امام حسن و امام حسين را دوست بدارد همانا مرا دوست دارد و كسى كه آن دو را دشمن داشته باشد مرا دشمن داشته است

امام حسين در حدود هفت سال داشت كه جدش پيامبر در بيست و هشت صفر سال يازده هجرى از دنيا رفت، وى در سنين كودكى شاهد آن بود كه ياران ديروز جدش حق مسلم پدرش را غصب نموده و از گرد وى پراكنده شده و وى را خانه نشين نمودند. وى در همان كودكى به همراه مادر و برادرش در طلب حق پدر مى كوشيد و شبانه به در خانه انصار مى رفت و از آنان كمك طلب مى كرد.

در همان ايام در ميان حزن رحلت جدش پيامبر و خانه نشينى پدر، مادر عزيزش كه رنج بسيارى را تحمل كرده بود از دست داد.

روزى در ايام خلافت خليفه ثانى در مسجد رو به او كرد و گفت: «إنزل عن منبر أبى» از منبر پدرم  پايين بيا و به روى منبر پدر خودت برو. عمر وى را گرفته و به خانه برد و سعى كرد بفهمد آيا پدرش وى را مأمور به اين كار نموده است يا وى از جانب خودش اين حرف را زده است كه حضرت پاسخ داد اين سخن را خودم مى گويم و كسى به من نياموخته است پدرش على(عليه السلام) نيز در مقام فرمود اين كلام را خود گفته و من به وى نياموخته ام.

حضرت بعد از رحلت پيامبر پيوسته به همراه پدر بزرگوارش بود چنانچه در جنگ هاى جمل، صفين و نهروان حضور داشت و در كنار پدر به جنگ با پيمان شكنان و ظالمان پرداخت از آن حضرت خطبه اى در جنگ صفين نقل شده است كه در ضمن آن مردم را به جنگ ترغيب مى كردند. امام در همان مراحل مقدماتى صفين در گرفتن چشمه آب از دست شاميان نقش عمده داشت كه امام على(عليه السلام) پس از آن فرمود: اين اولين پيروزى به بركت حسين(عليه السلام) است.

و در ماجرايى ديگر وقتى عبيدالله بن عمر در صفين به امام گفت پدر تو قريش را چنين و چنان كرد امام وى را متهم به پيروى از قاسطين كرده و فرمودند اينان به زور اسلام را قبول كردند اما در اصل مسلمان نشده اند.

ايشان سى و هفت ساله بود كه پدر بزرگوارشان در بيست و يكم رمضان سال 41 قمرى به شهادت رسيده و اهل بيت را به غمى جانگاه مبتلا نمودند.

امام حسين پس از شهادت پدر در كنار برادرش امام حسن(عليه السلام) بود و از سياست هاى وى دفاع مى نمود، حتى پس از آن كه او با معاويه بيعت كرد شيعيان كوفه همان روز صلح نزد او رفته و خواهان نقض صلح و قيام عليه معاويه شدند ولى ايشان نپذيرفت و بر ادامه صلح برادر تأكيد نمود پس از خروج معاويه از كوفه هم مجدد به نزد ايشان رفته و خواستار قيام شدند كه آن حضرت باز هم نپذيرفت.

اهل بيت پس از قضيه صلح از كوفه به مدينه برگشتند و پس از حدود 10 سال بعد از شهادت امام حسن(عليه السلام) ايشان به امامت رسيده و در سن چهل و هفت سالگى نگهبانى از دين خدا و حفاظت از شيعيان به آن حضرت سپرده شد.

حضرت پس از شهادت امام حسن نيز در برابر درخواست هاى مكرر مردم عراق براى آمدن آن حضرت به كوفه مقاومت كرده و فرمودند تا معاويه زنده است نبايد دست به اقدامى زد و اين بدان معناست كه امام در فاصله ده سال به اجبار حكومت معاويه را تحمل كرده بودند. تسليم ناپذيرى امام از لحاظ سياسى در برابر مشروعيت مطلق معاويه على رغم اين كه دست به قيام زدن را نيز به صلاح نمى دانستند از سخنان امام در 10 سال حكومت آخر معاويه پيداست چنانكه از نامه امام به معاويه نيز چنين برمى آيد:

ايشان در اين نامه خطاب به معاويه ضمن اين كه مى فرمايند من قصد جنگ و مخالفت با تو را ندارم تأكيد مى نمايد به خدا سوگند جنگ با تو را ترك كردم در حالى كه در اين مورد از خداوند خوفناك هستم… من براى دين خود چيزى را بالاتر از جهاد با تو نمى دانم كه اگر آن را انجام دهم به پروردگار نزديك شده ام. و من فتنه اى سهمگين تر از حكومت تو براى امت سراغ ندارم.

و بعدها وقتى كه معاويه رو در رو با امام حسين(عليه السلام) قرار گرفت و گفت ما حجر بن عدى و اصحاب او و شيعيان پدرت را كشتيم كفن كرديم نماز بر آنها خوانديم و دفن كرديم امام فرمود: اگر ما ياران تو را بكشيم نه آنها را كفن مى كنيم و نه بر آنها نماز مى خوانيم و نه دفن مى كنيم.

شخصيت امام حسين(عليه السلام)


امام حسين همچون ساير ائمه داراى شخصيت، ممتاز و عالى بودند. گرچه ذكر تمامى اوصاف حضرت در اين مقال نمى گنجد اما ما به فراخور حال و رعايت اختصار قطره اى از درياى بى كران و عميق شخصيت آن حضرت را به قلم مى آوريم و از اين روز به چند صفت از او صاف كماليه وى اشاره مى كنيم.

حلم و بردبارى


على رغم قرار داشتن امام حسين در بحرانى ترين شرايط حلم و بردبارى اجازه عرض اندام به لغزش و فرو افتادن ايشان در گودال غضب نداد چنانچه سيراب كردن لشكر حر و حتى اسبان آنها در گرماى شديد نمونه اى از نمايش حسن خلق، حلم و كرامت آن حضرت در برابر عوامل خشم و كينه است.

عصام بن مطلق از پرورش يافتگان مكتب معاويه در مواجهه با مام حسين(عليه السلام) مى گويد: وقتى او را ديدم سيماى او مرا به شگفتى وا داشت ولى نتوانستم بغض و عداوت خويش را نسبت به پدرش بروز ندهم و چنين گفتم: تو پسر بوترابى.

حضرت فرمود: اى مرد، كار را بر خود آسان ساز و سخت گير مباش، براى تو خود از خدا طلب آمرزش مى كنم اگر يارى بخواهى ياريت مى كنم اگر كمك مالى بخواهى به تو مى دهم چنانچه اگر هدايت بخواهى تو را ارشاد مى كنم. عصام گويد حسين(عليه السلام) از چهره ام شرمندگيم را دريافت ضمن خواندن آيه اى از قرآن در باب بخشش گفت اى مرد آيا از اهل شام هستى گفتم آرى امام فرمود اى مرد بدون ترس و مضايقه خواسته ها و گرفتارى هايت را با ما درميان بگذار كه مرا در بالاترين درجه كمال و اميد خواهى يافت.

عصام به قدرى از برخورد وحسن اخلاق امام مجذوب و دچار حيرت شده بود كه مى گويد:

زمين پهناور چنان در نظرم تنگ شد كه دوست داشتم دهان باز كند و مرا ببلعد با شرمندگى از امام دور شدم در حالى كه كسى نزد من محبوب تر از او و پدرش نبود.

علم امام


عبدالله بن عمر در خصوص علم و دانش حضرت چنين اعتراف مى كند: همچنان كه مرغ جوجه خود را با منقار غذا مى دهد حسين(عليه السلام) نيز در بيت نبوت و ولايت از سر انگشت علوم رسول الله(صلى الله عليه وآله) غذا مى خورد.

فروتنى و تواضع


امام حسين(عليه السلام) روزى بر گروهى از فقرا كه در حال غذا خوردن بودند گذشت و به ايشان سلام كرد آنان جواب دادند و ايشان را به شركت در سفره و خوردن غذا خواندند امام(عليه السلام) كنار سفره آنان نشست و از غذاى آنان ميل فرمود آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود كه: «إنَّ اللهَ لايُحِبُّ المُسْتَكْبِرين» سپس همه آنها را به خانه خود دعوت كرد و غذايى براى آنها فراهم و به هر يك لباسى عطا فرمود.

وقتى سپاهيان سنگ دل بدن مطهر امام حسين را به خاك افكندند بر شانه مباركش زخمى ديدند علت آن را از امام سجاد(عليه السلام) جويا شدند فرمود: اثر آن انبان ها كه در مدينه بر دوش مى گرفت و به خانه هاى فقرا، ايتام و بيوه زن ها مى برد.

رقت قلب و مهربانى امام حسين(عليه السلام)


آن حضرت مثل ساير اهل بيت از قلبى مهربان و پرعاطفه برخورد بودند كه در اين باب حكايت حضرت با اسامة بن زيد خالى از لطف نيست. اسامه كه آخرين فرمانده سپاه اسلام در زمان رسول الله بود و در زمان حكومت امير المؤمنين(عليه السلام) كه از بيعت با آن حضرت سر باز زده بود و با آن حضرت بيعت نكرد تا سال 58 هجرى قمرى زنده بود وى در آخر عمر شديداً مقروض شد و پرداخت آن برايش ممكن نبود. امام حسين(عليه السلام) كه از بيمارى وى آگاه شده بود به عيادت وى رفت و او را غمگين يافت. فرمود: برادر چرا ناراحتى؟ اسامه گفت بدهى و قرض زياد است و بالغ بر شصت هزار درهم مى شود. حضرت فرمود: بدهى تو بر عهده من و من آن را خواهم پرداخت. اسامه گفت: مى ترسم قبل از اداى دينم بميرم و امام فرمود: تو هنوز زنده خواهى بود كه من قرض هاى تو را خواهم پرداخت و سپس دستور داد همه بدهى هاى او را پرداختند و اين در حالى بود كه اسامه با پدر بزرگوار امام حسين(عليه السلام) يعنى امير المؤمنين(عليه السلام) به مخالفت برخاسته بود و از بيعت با آن حضرت سر باز زده بود.

شرح ولادت امام حسین

ویرایش

مشهور نزد علمای شیعه این است که ولادت حضرت امام حسین علیه السلام در مدینه روز سوم شعبان سال چهارم هجری بوده است.

an style="line-height: 18.4px; font-size: 12pt;">در توقیع حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به قاسم بن علاء همدانی وکیل حضرت امام حسن عسکری علیه السلام آمده که؛ مولای ما حضرت حسین علیه السلام روز پنج شنبه سوم شعبان متولد شدند پس آن روز را روزه دار و این دعا را بخوان:

«اللهم انی اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم…»

ولی بعضی چون شیخ طوسی رحمة الله (با استناد به روایتی از امام صادق علیه السلام) و شیخ مفید رحمه الله ، ولادت آن حضرت را در شب پنجم شعبان و ابن نما رحمه الله روز پنجم نقل کرده اند.

به سند معتبر از حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از علیی بن الحسین علیهم السلام روایت شده که چون حضرت حسین علیه السلام متولد شد حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم به اسماء بنت عمیس فرمود: «فرزندم را بیاور» من آن بزرگوار را در جامه ای سفید پیچیده خدمت ان حضرت بردم، آن جناب در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت، و او را در دامن خود نهاد و گریست.

اسماء عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، گریه شما از چیست؟ فرمود: برای این فرزندم می گریم. عرض کرد: این کودک که الان به دنیا آمده فرمود: بعد از من گروهی از ستمکاران او را خواهند کشت. خداوند شفاعت مرا به آنها نرساند.

آنگاه فرمود: دخترم فاطمه را از این جریان باخبر نکن چون تازه این فرزند برایش متولد شده است.

سپس به حضرت علی علیه السلام فرمود: او را چه نام می گذاری؟ گفت در نامگذاری بر شما سبقت نمی گیرم؛ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من هم بر پروردگارم سبقت نگیرم، جبرئیل نازل شد و فرمود:

ای محمد! خدای بزرگ تو را سلام می رساند و می فرماید:

«عَلیٌّ مِنْکَ کَهارونَ مِنْ موسی؛ علی مسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی است»

او را به اسم پسر هارون نام گذار که شبیر است.

پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم فرمود: زبان من عربی است، جبرئیل عرض کرد نام او را «حسین» بگذار.

چون روز هفتم شد دو گوسفند سیاه و سفید برای او عقیقه کردند و یک رانش را به قابله دادند و سرش را تراشیده به وزن موی سرش نقره تصدق نمودند و خلوق (که چیز خوشبویی است) بر سرش مالیدند و فرمودند: ای اسماء

«الدَّمُ فِعْلُ الجاهلیّةِ؛ خون (بر سر نوزاد مالیدن) از آداب دوران جاهلیت است».



حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: چون حضرت حسین علیه السلام به دنیا امد خداوند به جبرییل دستور داد که با هزار ملک فرود آید تا از جانب خداوند و خودش به حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم تهنیت بگوید.

چون جبرئیل نازل می شد در جزیره ای به ملکی از حاملان عرش عبور نمود که نامش فُطرُس بود که خداوند به او دستوری داده که در اجرای آن سستی ورزیده پس بالش را در هم شکسته و در ان جزیره انداخته بود و فطرس هفتصد سال در آنجا به عبادت خداوند مشغول بود تا روزی که امام حسین علیه السلام متولد شد.

چون دید که جبرئیل با ملائکه فرود می آیند از جبرئیل پرسید به کجا می روید؟ فرمود: خداوند نعمتی به حضرت محمد عطا فرموده مرا برای تهنیت و مبارک باد فرستاده است. فطرس گفت: مرا نیز با خود ببر شاید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم برایم دعا کنند. جبرئیل او را به همراه خود برد.

چون خدمت پیامبر صلوات الله علیه رسید و از جانب خداوند و خود تهنیت گفت شرح حال فطرس را به عرض رسانید حضرت فرمود: به او بگو خود را به این مولود بمالد و به جایگاه خود برگردد.

فطرس خود را به حضرت حسین علیه السلام مالید و بالا رفت و در آن حال می گفت ای رسول خدا به زودی امت تو این مولود را شهید می کنند. چون ان بزرگوار بر من حق دارد هر کس او را زیارت کند من زیارت او را به حضرتش می رسانم و هیچ مسلمانی به او سلام ندهد یا بر او صلوات نفرستد مگر آنکه به حضرتش می رسانم.

به روایت مناقب؛ چون فطرس به آسمان بالا رفت می گفت: کیست مثل من و حال آنکه من آزاد شده حسین –فرزند علی و فاطمکه علیهما السلام- هستم.

منبع: سحاب رحمت، تألیف عباس اسماعیلی یزدی

مناجات شعبانیه

مناجات شعبانيه

بخواند اين مناجات مرويه از ابن خالويه را كه نقل كرده و گفته اين مناجات حضرتامير المؤمنين و امامان ازفرزندان او عليهم السلاماست كه در ماه شعبان ميخواندند:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

اي خدا درود فرست بر محمّد و آلش 

وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَاسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ 

و چون تو را بخوانم دعاي مرا اجابت فرما وهرگاه تو را ندا كنم ندايم بشنو 

وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْهَرَبْتُ إلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِيناً لَكَ مُتَضَرِّعاً إلَيْكَ 

و چون با تو مناجات كنم به حالم توجّه فرما كهمن بسوي تو گريخته ام و در حضور حضرتتايستاده در حالي كه به درگاهت به حال پريشاني تضرّع و زاري مي كنم 

رَاجِياً لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ تَخْبُرُ حَاجَتِيوَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي 

و به آنچه نزد توست چشم اميد دارم و تو ازدلم آگاهي و حاجتم را مي داني و ضمير مرا مي شناسي 

وَ لاَ يَخْفَي عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِيوَ مَثْوَايَ 

و هيچ امري از امور دنيا و آخرت من بر توپنهان نيست 

وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْمَنْطِقِي وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِيوَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِي 

و آنچه مي خواهم كه به زبان اظهار كنم و ازحوايجم سخن گويم و آنچه براي حسن عاقبتمبه تو اميد دارم همه را مي داني 

وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِيرُكَ عَلَيَّ يَاسَيِّدِي فِيمَا يَكُونُ مِنِّي إلَيآخِرِ عُمْرِي 

و حكم تقدير تو بر من اي سيّد من در باطن وظاهرم تا آخر عمر جاري و نافذ است 

مِنْ سَرِيرَتِي وَ عَلاَنِيَتِي وَبِيَدِكَ لاَ بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَنَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضَرِّي 

و هر زيادت و نقصان و سود و زيان بر من واردآمد همه به دست توست نه غير تو 

إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَاالَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِيفَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي 

اي خدا اگر تو مرا از رزقت محروم سازي ديگركه تواند مرا روزي دهد و اگر تو مرا خوارگرداني كه مرا ياري تواند كرد 

إِلَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَحُلُولِ سَخَطِكَ 

اي خدا به تو پناه مي برم از غضب تو و از ورودخشم و سخطت 

إِلَهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍلِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْتَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ 

اي خدا اگر من لايق رحمتت نيستم تو لايقيكه بر من از فضل و كرم بي پايانت جود وبخشش كني 

إِلَهِي كَأَنِّي بِنَفْسِي وَاقِفَهٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُتَوَكُّلِي عَلَيْكَ فَقُلْتَ (فَفَعَلْتَ) مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِي بِعَفْوِكَ 

اي خداي من گويا من اكنون در حضور توايستاده ام و حسن توكّلم بر تو به سرم سايهلطف انداخته و آنچه از كرم و احسان تو راشايسته است با من بجا آورده اي عفو وآمرزشت مرا فرا گرفته است 

إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَیمِنْكَ بِذَلِكَ 

اي خدا اگر تو مرا عفو كني كه از تو سزاوارتر بهعفو است 

وَ إِنْ كَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِي وَلَمْ يُدْنِنِي (يَدْنُ) مِنْكَعَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الإِْقْرَارَ بِالذَّنْبِ إلَيْكَ وَسِيلَتِي 

و اگر اجلم نزديك شد و عمل صالحم مرا به تونزديك نكرد من هم اقرار به گناهانم را وسيلهعفوت قرار داده ام 

إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَي نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا 

خدايا من در توجّهم به نفس خود بر خويشستم كردم پس اي واي بر نفس من اگر تو او رانيامرزي 

إِلَهِي لَمْ يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيَّامَحَيَاتِي فَلاَ تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَمَاتِي 

اي خدا چنانكه لطف و احسانت در تمام مدّتزندگي شامل حالم بود پس در مرگ مرا ازاحسانت محروم مساز 

إِلَهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِنَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَنْتَلَمْ تُوَلِّنِي إلاَّ الْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي 

اي خدا چگونه مايوس از احسانت بعدمردنمشوم و حال آنكه تو در تمام عمرم با من جزنيكي و احسان نكردي 

إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَأَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلَيمُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ 

اي خدا با من آن كن كه تو را شايد(نه آنجه مرابايد)و باز هم به فضل و كرم بر گنهكاري كه درلجّه گناه از جهل و ناداني فرو رفته ترحّم فرما 

إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوباً فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إلَي سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الأُْخْرَي 

اي خدا تو در دار دنيا گناهانم را از تمام خلقپنهان داشتي و من در آخرت به ستّاريت از دنيامحتاجترم 

إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إلَيَّ إِذْ لَمْتُظْهِرْهَا لأَِحَدٍ مِنْ عِبَادِكَالصَّالِحِينَ 

و چون لطف كردي و گناهانم را بر هيچ بندهصالحي آشكار نكردي 

فَلاَ تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَهِ عَلَي رُؤُسِ الأَْشْهَادِ 

پس روز قيامت هم مرا مفتضح و رسوا درحضور جميع خلايق مگردان 

إِلَهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي وَعَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي 

خدايا جود و بخششت بساط آرزوي مراگسترده و عفو تو بهتر از عمل من است 

إِلَهِي فَسُرَّنِي بِلِقَائِكَ يَوْمَتَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبَادِكَ إلَهِي اِعْتِذَارِي إلَيْكَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْيَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ 

اي خدا آن روزي كه ميان بندگانت حكم ميكني آن روز مرا به لقاء خود شاد گردان اي خدامن چون كسي به درگاهت عذر مي خواهم كهبه قبول عذر سخت محتاج است 

فَاقْبَلْ عُذْرِي يَا أَكْرَمَ مَنِاعْتَذَرَ إلَيْهِ الْمُسِيئُونَ 

پس عذرم بپذير اي كريمترين كسي كهگنهكاران از او معذرت مي طلبند 

إِلَهِي لاَ تَرُدُّ حَاجَتِي وَ لاَ تُخَيِّبْ طَمَعِي وَ لاَ تَقْطَعْ مِنْكَ رَجَائِي وَ أَمَلِي 

اي خدا حاجتم را رد مكن و دست طمعم را ازدرگاهت محروم برمگردان و اميد و آرزويم ازلطف و كرمت منقطع مساز 

إِلَهِي لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِي لَمْ تَهْدِنِي وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِيلَمْ تُعَافِنِي 

اي خدا اگر تو اراده خواري من داشتي بههدايت و احسانت سرافرازم نمي كردي و اگرمي خواستي مرا رسوا سازي در دنيا معافم نمي فرمودي 

إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِيحَاجَهٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِيطَلَبِهَا مِنْكَ 

اي خداي من هرگز به تو اين گمان نمي برم كهحاجتي كه به تو دارم و عمرم را در طلبش فاني كردم باز روان سازي 

إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دَائِماًسَرْمَداً يَزِيدُ وَ لاَ يَبِيدُ كَمَاتُحِبُّ وَ تَرْضَي 

اي خدا حمد و ثنا مختصّ توست حمد ابدي ودايم سرمدي كه همي بيفزايد و هرگز فنانپذيرد چنانكه تو دوست بداري و بپسندي 

إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِيأَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْأَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَبِمَغْفِرَتِكَ 

اي خدا اگر مرا به جرمم مؤاخذه كني تو را بهعفوت مؤاخذه مي كنم و اگر مرا به گناهانمبازخواست كني تو را به مغفرتت باز خواست كنم 

وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُأَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ 

و اگر مرا به آتش دوزخ بري اهل آتش را آگاهخواهم كرد كه من تو را دوست مي داشتم 

إِلَهِي إِنْ كَانَ صَغُرَ فِيجَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِي فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجَائِكَ أَمَلِي 

اي خدا اگر در مقابل طاعتت عملم اندك استدر مقابل رجاء و اميد به كرمت آرزويم بسيار است 

إِلَهِي كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَبِالْخَيْبَهِ مَحْرُوماً وَ قَدْ كَانَحُسْنُ ظَنِّي بِجُودِكَ أَنْتَقْلِبَنِي بِالنَّجَاهِ مَرْحُوماً 

اي خدا چگونه از درگاه لطفت محروم و نااميدبرگردم در صورتي كه به جود و احسان توحسن ظنّ بسيار داشتم كه به حالم ترحّم كرده و عاقبت از اهل نجاتم مي گرداني 

إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمْرِي فِي شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُشَبَابِي فِي سَكْرَهِ التَّبَاعُدِ مِنْكَ 

اي خدا عمرم را با درد و غفلت از تو فانيساختم و بفرسودم جوانيم را در مستي بعد از تو 

إِلَهِي فَلَمْ أَسْتَيْقِظْ أَيَّامَاغْتِرَارِي بِكَ وَ رُكُونِي إلَي

سَبِيلِ سَخَطِكَ 

اي خدا پس بيدار نشدم روزگاري را كه مغروركرمت بودم و به راه سخط و غضبت مي رفتم 

إِلَهِي وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ مُتَوَسِّلٌبِكَرَمِكَ إلَيْكَ 

اي خدا من بنده تو و فرزند بنده توام كه در پيشگاه حضورت ايستاده ام و كرم و رحمتت را بسويت وسيله خود قرار داده ام 

إِلَهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إلَيْكَ مِمَّا كُنْتُ أُوَاجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّهِاسْتِحْيَائِي مِنْ نَظَرِكَ 

اي خدا منم بنده اي كه به عذر خواهي بهدرگاهت آمده ام از اعمال زشتي كه بواسطهقلّت حيا به حضورت و در نظرت بجا آورده ام 

وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ إِذِ الْعَفْوُنَعْتٌ لِكَرَمِكَ 

و از تو عفو و بخشش مي طلبم كه عفو وصفكرم توست 

إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إلاَّ فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ 

اي خدا من قدرتي كه از معصيت باز گردمندارم مگر آنكه تو به عشق و محبّت مرا بيدارگرداني 

وَ كَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَكُونَكُنْتُ فَشَكَرْتُكَ بِإِدْخَالِي فِيكَرَمِكَ وَ لِتَطْهِيرِ قَلْبِي مِنْأَوْسَاخِ الْغَفْلَهِ عَنْكَ 

يا آنكه چنانكه تو مي خواهي باشم و شكر توگويم چون مرا به كرمت داخل كردي و قلبم را ازپليديهاي غفلت پاك و پاكيزه گردانيدي 
إِلَهِي انْظُرْ إِلَيَّ نَظَرَ مَنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُبِمَعُونَتِكَ فَأَطَاعَكَ 

اي خدا از لطف به حال من چنان بنگر كه بهكسي كه او را خواندي و اجابت كرد و به كارطاعت واداشتي و اطاعتت نمود مي نگري 

يَا قَرِيباً لاَ يَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّبِهِ وَ يَا جَوَاداً لاَ يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ 

اي نزديكي كه هرگز دور از آنكه فريفته توستنمي شوي و اي با جود و كرمي كه هرگز بخل برآنكه اميد احسانت دارد نمي كني 

إِلَهِي هَبْ لِي قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ وَ لِسَاناً يُرْفَعُ إلَيْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ 

اي خدا به من دلي عطا كن كه مشتاق مقامقرب تو باشد و زباني كه سخن صدقش بسويتو بالا رود و نظر حقيقتي كه تقرّب تو جويد 

إِلَهِي إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُمَجْهُولٍ وَ مَنْ لاَذَ بِكَ غَيْرُمَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُوكٍ 

اي خدا آنكه به تو معروف شد هرگز مجهول وبي نام نشود و هر كه به تو پناه آورد هرگز خوار نگردد و هر كه تو به او توجّه كني بنده ديگرينشود 

إِلَهِي إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَلَمُسْتَنِيرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَبِكَ لَمُسْتَجِيرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِكَ يَا إِلَهِي 

اي خدا هر كه به تو راه يافت روشن شد و هركه به تو پناه برد پناه يافت و من به درگاه تو پناه آورده ام پس تو اي خدا 

فَلاَ تُخَيِّبْ ظَنِّي مِنْ رَحْمَتِكَوَ لاَ تَحْجُبْنِي عَنْ رَأْفَتِكَ 

حسن ظنّ مرا به رحمتت نوميد مساز و ازفروغ رأفت و عنايتت مرا محجوب مگردان 

إِلَهِي أَقِمْنِي فِي أَهْلِ وَلاَيَتِكَمُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّيَادَهَ مِنْ مَحَبَّتِكَ 

اي خدا مرا در ميان اولياء خود مقام آنكس رابخش كه به اميد زياد شدن محبّت توست 

إِلَهِي وَ ألْهِمْنِي وَلَهاً بِذِكْرِكَإلَي ذِكْرِكَ وَ هِمَّتِي فِي رَوْحِنَجَاحِ أَسْمَائِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِكَ 

اي خدا و مرا واله و حيران ياد خود براي يادخود گردان و همّتم را بر نشاط و فيروزي دراسماء خود و مقام قدس خويش موقوف ساز 

إِلَهِي بِكَ عَلَيْكَ إلاَّ ألْحَقْتَنِیبِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِكَ وَ الْمَثْوَيالصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِكَ 

اي خدا به ذات پاكت و به حقّي كه تو را برخلق است قسم كه مرا به اهل طاعتت ملحقساز و منزل شايسته از مقام رضا و خوشنوديتعطا فرما 

فَإِنِّي لاَ أَقْدِرُ لِنَفْسِي دَفْعاً وَ لاَ أَمْلِكُ لَهَا نَفْعاً 

كه من قادر نيستم دفع شرّي از خود يا جلبنفعي براي خود كنم 

إِلَهِي أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوكُكَ الْمُنِيبُ(اَلْمَعِيبُ) فَلاَ تَجْعَلْنِي مِمَّنْصَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَ حَجَبَهُسَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ 

اي خدا من بنده ضعيف گنهكار و مملوك تايب پر عيب و نقص توام پس مرا از آنان كه روي ازآنها مي گرداني و به غفلت از عفوت محجوبشدند قرار مده 

إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الاِنْقِطَاعِإلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِنَظَرِهَا إِلَيْكَ 

اي خدا مرا انقطاع كامل بسوي خود عطا فرما وروشن ساز ديده هاي دل ما را به نوري كه بهآن نور تو را مشاهده كند 

حَتَّي تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِحُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلَيمَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِيرَأَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِكَ 

تا آنكه ديده بصيرت ما حجابهاي نور را بر دردو به نور عظمت واصل گردد و جانهاي ما بهمقام قدس عزّتت در پيوندد 

إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُفَأَجَابَكَ وَ لاَحَظْتَهُ فَصَعِقَلِجَلاَلِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً 

اي خدا مرا از آنان قرار ده كه چون او را ندا كنيتو را اجابت مي كند و چون به او متوجّه شوي از تجلّي جلال و عظمتت مدهوش مي گردد پس تو با او در باطن راز مي گويي و او به عيان به كار تو مشغول است 

إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَي حُسْنِ ظَنِّيقُنُوطَ الاَْيَاسِ وَ لاَ انْقَطَعَرَجَائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ 

اي خدا بر حسن ظنّم به تو يأس و نااميديمسلّط مساز و دست اميدم از دامن كرمنيكويت جدا مگردان 

إِلَهِي إِنْ كَانَتِ الْخَطَايَا قَدْأَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ فَاصْفَحْ عَنِّيبِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ 

اي خدا اگر خطاهايم مرا نزد تو پس و خوارگردانيده هم بواسطه حسن اعتمادم به تو ازمن عفو كن 

إِلَهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَكَارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِيالْيَقِينُ إلَي كَرَمِ عَطْفِكَ 

اي خدا اگر گناهانم مرا از لطف و كرامتهايتدور كرده مقام يقينم مرا به كرم و عطوفتتتذكّر مي دهد 

إِلَهِي إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَهُ عَنِالاِسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِيالْمَعْرِفَهُ بِكَرَمِ آلاَئِكَ 

و اگر غفلت مرا از مهيّاي لقاي تو شدن بهخواب غرور افكند معرفتم به نعمتهاي بزرگوارتبيدار مي گرداند 

إِلَهِي إِنْ دَعَانِي إلَي النَّارِ عَظِيمُ عِقَابِكَ فَقَدْ دَعَانِي إلَي الْجَنَّهِ جَزِيلُ ثَوَابِكَ 

اي خدا اگر عقاب و انتقام تو مرا به آتش دوزخخواند ثواب و عنايتت مرا بسوي بهشت ابددعوت كرد 

إِلَهِي فَلَكَ أَسْأَلُ وَ إلَيْكَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَعَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 

اي خدا پس من هر چه بخواهم از تودرخواست مي كنم و به درگاه كرمت با ناله و زاري و شوق و رغبت مي نالم و از تو مي طلبم كه درود فرستي بر محمّد(ص)و آل محمّد 

وَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُذِكْرَكَ وَ لاَ يَنْقُضُ عَهْدَكَ وَلاَ يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ وَ لاَيَسْتَخِفُّ بِأَمْرِكَ 

و مرا از آنان قرار دهي كه دايم به ياد تواند هرگز عهد تو نشكنند و شكر و سپاست را لحظهاي فراموش نكنند و امرت را سبك نشمرند 

إِلَهِي وَ ألْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَالأَْبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفاً وَعَنْ سِوَاكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَخَائِفاً مُرَاقِباً 

اي خدا و مرا به نور مقام عزّتت كه بهجت ونشاطش از هر لذّت بالاتر است در پيوند تاآنكه شناساي تو باشم و از غير تو رو بگردانم و از تو ترسان و مراقب فرمان باشم 

يَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الإِْكْرَامِ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً 

اي خداي صاحب جلال و بزرگواري و درود خدابر رسولش محمّد(ص)و بر اهل بيت پاكش وسلام و تحيّت بسيار باد.

و اين از مناجاتهاي جليلالقدر ائمه (عليهم السلام)است و بر مضامين عاليهمشتمل است و در هر وقتكه حضور قلبي باشدخواندن آن مناسباست.

صلوات هرروز ماه شعبان

​ 


صلوات مرويه از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام)

در هر روز از شعبان در وقت زوال و در شب نيمه آن بخواند اين صلوات مرويه از حضرت امام زينالعابدين (عليه السلام) را:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد و آلش 

شَجَرَهِ النُّبُوَّهِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَهِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَئِكَهِ وَمَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ 

كه درخت نبوّتند و محلّ رسالت و جايگاه رفتو آمد فرشتگان و معدن علم و حكمت وخاندان وحي اند 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد(ص)و آلش 

الْفُلْكِ الْجَارِيَهِ فِي اللُّججِ الْغَامِرَهِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَيَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا 

كه آنان كشتي درياي معرفتند و روان در اعماقآن دريا هر كس بر آن كشتي در آيد از غرق ايمن است و هر كس در نيايد بدرياي هلاكتغرق خواهد شد 

اَلْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُعَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللاَّزِمُ لَهُمْلاَحِقٌ 

هر كس بر آنها تقدّم جويد از دين خارج شود وهر كس از آنان عقب ماند نابود گردد و هركس همراه آنان باشد ملحق به آنها خوهد شد 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد و آلش 

الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَهِ الْمُعْتَصِمِينَ 

كه حصار محكم امّتند و فريادرس بيچارگان ودرماندگان و پناه گريختگان و نگهبان عصمتطلبان اند 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد(ص)و آلش 

صَلاَهً كَثِيرَهً تَكُونُ لَهُمْ رِضًا وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْكَوَ قُوَّهٍ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ 

درود بسيار كه آن درود موجب خشنودي آنهاباشد و اداي حقّ آنها بر ما شود به حول و قوّهتو اي خداي عالميان 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد(ص)و آلش 

الطَّيِّبِينَ الأَْبْرَارِ الأَْخْيَارِ الَّذِينَأَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَطَاعَتَهُمْ وَ وِلاَيَتَهُمْ 

كه پاكان و نيكان و برگزيدگان عالمند كه بر ماواجب كردي حقوقشان را و طاعت و محبّتشان را فرض نمودي 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد و آلش 

وَ اعْمُرْ قَلْبِي بِطَاعَتِكَ وَ لاَتُخْزِنِي بِمَعْصِيَتِكَ 

و قلب مرا به طاعتت پر نور و معمور ساز و مرابه عصيان خود رسوا و خوار مگردان 

وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاهَ مَنْ قَتَّرْتَعَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَعَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ 

و روزيم كن كه مواسات كنم با فقيران كهرزقشان تنگ نمودي به وسعتي كه از فضل وكرمت به من عطا كردي 

وَ نَشَرْتَ عَلَيَّ مِنْ عَدْلِكَ وَأَحْيَيْتَنِي تَحْتَ ظِلِّكَ 

تا عدالت تو را منتشر گردانم و مرا زنده بدار درسايه عنايتت 

وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَبِالرَّحْمَهِ وَ الرِّضْوَانِ 

و اين است شعبان ماه رسولت سيّد پيغمبرانكه اين ماه را به رحمت و رضا و خوشنوديت درپوشيده اي 

الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّياللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ 

و رسولت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم جهد و كوشش بسيار به نماز و روزه 

فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَفِي إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إلَي مَحَلِّ حِمَامِهِ 

در شبها و روزهاي اين ماه داشت و برايفروتني به درگاه تو اين ماه را تا به آخر محترمو گرامي مي داشت 

اَللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَي الاِسْتِنَانِبِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَهِ لَدَيْهِ 

اي خدا پس تو ما را هم ياري فرما بر پيروي سنّتش و به شفاعتش نايل گردان 

اَللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعاً مُشَفَّعاًوَ طَرِيقاً إلَيْكَ مَهْيَعاً 

خدايا و حضرتش را براي من شفيع مقبول الشفاعه قرار ده و طريق مستقيم هموار بسويخود گردان 

وَ اجْعَلْنِي لَهُ مُتَّبِعاً حَتَّي ألْقَاكَيَوْمَ الْقِيَامَهِ عَنِّي رَاضِياً وَ عَنْ ذُنُوبِي غَاضِياً 

و مرا پيرو آن بزرگوار ساز تا روزي كه تو راملاقات مي كنم كه روز قيامت است در آن روز ازمن خوشنود باشي و از گناهانم چشم پوشي 

قَدْ أَوْجَبْتَ لِي مِنْكَ الرَّحْمَهَوَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِي دَارَالْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الأَْخْيَارِدر حالي كه لطف و رحمتت را بر من حتم فرموده و مرا در منزل هميشگي بهشت ابد كهمحلّ خوبان است منزل دهي.

اعمال مشترک ماه شعبان


​اول :هر روز هفتاد مرتبه بگويد:

أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَهَ

دوم :هر روز هفتاد مرتبه بگويد:

أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لا إِلَهَ إلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إلَيْهِ

و در بعضي روايات <اَلْحَيِّ الْقَيّوم> پيش از <اَلرّحْمنُ الرَّحيمُ> است و عمل به هر دو خوب است و از روايات مستفاد مي شود كه بهترين دعاها و ذكرها در اين ماه استغفار است و هر كه هر روز از اين ماه استغفار كند هفتاد مرتبه مثل آن است كه هفتاد هزار در ماههاي ديگر استغفار كند

سوم: تصدق كند

در اين ماه اگرچه به نصف دانه خرمايي باشد تا حق تعالي بدن او را بر آتش جهنم حرام گرداند .از حضرت صادق (عليه السلام) منقول است كه: از آن جناب سؤال كردند از فضيلت روزه رجب فرمود چرا غافليد از روزه شعبان راوي عرض كرد يا ابن رسول الله چه ثواب دارد كسي كه يك روز از شعبان را روزه بدارد فرمود به خدا قسم بهشت ثواب او است عرض كرد يا ابن رسول الله بهترين اعمال در اين ماه چيست ؟فرمود: تصدق و استغفار، هر كه تصدق كند در ماه شعبان حق تعالي آن را تربيت كند همچنان كه يكي از شما شتر بچه اش را تربيت مي كند تا آنكه در روز قيامت برسد به صاحبش در حالتي كه به قدر كوه احد شده باشد

چهارم :در تمام اين ماه هزار بار بگويد:

لا إِلَهَ إلا اللَّهُ وَ لا نَعْبُدُ إلا إِيَّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ

كه ثواب بسيار دارد از جمله آنكه عبادت هزار ساله در نامه عملش بنويسند

پنجم: در هر پنجشنبه اين ماه دو ركعت نماز كند

در هر ركعت بعد از <حمد> صد مرتبه< توحيد> و بعد از سلام صد بار صلوات بفرستد تا حق تعالي برآورد هر حاجتي كه دارد از امر دين و دنياي خود و روزه اش نيز فضيلت دارد و روايت شده كه در هر روز پنجشنبه ماه شعبان زينت مي كنند آسمانها را پس ملائكه عرض مي كنند: خداوندا بيامرز روزه داران اين روز را و دعاي ايشان را مستجاب گردان و در خبر نبويست كه هر كه روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه دارد حق تعالي بيست حاجت از حوائج دنيا و بيست حاجت از حاجتهاي آخرت او را برآورد.

ششم :در اين ماه صلوات بسيار فرستد

فضیلت و اعمال ماه شعبان


در فضيلت و اعمال ماه شعبان است

بدان كه شعبان ماه بسيارشريفي است و منسوب است به حضرت سيد انبياء (صلي الله عليه و آله) و آن حضرت اين ماه را روزه مي داشت و وصل مي كرد به ماه رمضان و مي فرمود:شعبان ماه من است هر كه يك روز از ماه مرا روزه بدارد بهشت او را واجب شود و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است كه چون ماه شعبان داخل مي شد حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) اصحاب خود را جمع مي نمود و مي فرمود :اي گروه اصحاب من مي دانيد اين چه ماهي است؟ اين ماه شعبان است و حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) مي فرمود: شعبان ماه من است پس روزه بداريد در اين ماه براي محبت پيغمبر خود و براي تقرب به سوي پروردگار خود به حق آن خدائي كه جان علي بن الحسين بدست قدرت اوست سوگند ياد مي كنم كه از پدرم حسين بن علي (عليهما السلام) شنيدم كه فرمود :شنيدم از امير المؤمنين (عليه السلام) كه هر كه روزه دارد شعبان را براي محبت پيغمبر خدا و تقرب به سوي خدا دوست دارد خدا او را و نزديك گرداند او را به كرامت خود در روز قيامت و بهشت را براي او واجب گرداند و شيخ روايت كرده از صفوان جمال كه گفت:فرمود به من حضرت صادق (عليه السلام) كه وادار كن كساني را كه در ناحيه و اطراف تو هستند بر روزه شعبان گفتم :فدايت شوم مگر مي بيني در فضيلت آن چيزي ؟فرمود بلي .بدرستي كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هر گاه مي ديد هلال شعبان را امر مي فرمود منادي را كه ندا مي كرد در مدينه اي اهل مدينه من رسولم از جانب رسول خدا صلي الله عليه و آله بسوي شما مي فرمايد آگاه باشيد بدرستي كه شعبان ماه من است پس خدا رحمت كند كسي را كه ياري كند مرا بر ماه من يعني روزه بدارد آن را پس گفت حضرت صادق (عليه السلام) كه امير المؤمنين (عليه السلام) مي فرمود كه فوت نشد از من روزه شعبان از زماني كه شنيدم منادي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ندا كرد در شعبان و فوت نخواهد شد از من تا مدتي كه حيات دارم إن شاء الله تعالي پس مي فرمود كه روزه دو ماه كه شعبان و رمضان باشد توبه و مغفرت است از خدا و روايت كرده اسماعيل بن عبد الخالق كه گفت:بودم نزد حضرت صادق (عليه السلام) كه در ميان آمد ذكر روزه شعبان حضرت فرمود كه در فضيلت روزه شعبان چنين و چنان است حتي آنكه مردي مرتكب خون حرام مي شود پس روزه مي گيرد شعبان را نفع مي بخشد او را و آمرزيده مي شود