موضوعات: "ایمنی وسلامت دراسلام" یا "ایمنی وسلامت دراسلام"

آداب تغذيه در آموزه‌هاي ديني


آداب تغذيه در آموزه‌هاي ديني

خداوند كريم در قرآن مجيد براي بهتر و سالم ماندن جسم انسان‌ها دستوراتي داده است و به وسيله پيامبر گرامي اش محمد مصطفي صلي الله عليه و آله به بشريت ارزاني داشته است.
قرآن كريم در سوره عبس آيه ۲۴ چنين مي‌فرمايد: «فَلْيَنْظُرْ الْإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ» آدمي بايد به غذايش، خوراكش و به آنچه مي‌خورد توجه داشته باشد كه از هر نظر پاك و تميز، حلال، مباح و قابل خوردن باشد و از نظر بهداشت و سلامت دقت كافي داشته باشد كه آنچه مي‌خورد سالم باشد و چه از نظر ظاهر و چه از نظر باطن آلوده نباشد. حق كسي را نخورد و توجه كند كه چه مي‌خورد و به اندازه كافي بخورد و آيا آنچه مي‌خورد، خوردني است؟ »
آيه ۱۷۲ سوره بقره چنين مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ» اين آيه دستور مي‌دهد كه از غذاهاي پاك و پاكيزه و حلال‌ها و قابل خوردني‌ها استفاده كنيد و شكر نعمت‌هاي خدا را به جاي آوريد.

آيات قرآني انسان را از تصرف خائنانه در غذاها، خراب كردن مواد غذايي مردم و آلوده كردن آنها، مواد خوب و بد را مخلوط كردن براي سودجويي شخصي، گران فروشي و ظلم و ستم بر مردم بازداشته و نهي كرده است.
قرآن در آيه ۸۱ سوره طه چنين مي‌فرمايد: «از خوراكي‌هاي پاكيزه اي كه روزي شما كرديم، بخوريد، ولي در آن زياده روي نكنيد كه خشم من بر شما فرود مي‌آيد و هر كس خشم من بر او فرود آيد قطعا در ورطه هلاكت افتاده است».
رعايت دستورهاي بهداشتي در تغذيه يكي از مهم ترين عوامل سلامت، شادابي و طول عمر است.
اگر مردم بدانند كه چه بايد بخورند و چگونه بخورند و اصول تغذيه را در زندگي خود به كار بندند، نه تنها ريشه بسياري از بيماري‌ها از بين مي‌رود.
با رعايت اصول تغذيه تأثيرات مثبت در جنبه‌هاي مختلف فردي و اجتماعي نمايان شده و جامعه بشري طعم لذت و طراوت را بيش از پيش خواهد چشيد.
رهنمودهاي اسلام در زمينه تغذيه فوق العاده مهم و ارزشمند است و پيروي از آنها، نه تنها سلامت جسم را تضمين مي‌كند، سلامتي و شادابي روح و جان را نيز به ارمغان مي‌آورد.
در فرهنگ ديني، با توجه به هدف خلقت جهان هستي و جايگاه ويژه انسان در نظام آفرينش، تغذيه به عنوان ابزار و وسيله اي معرفي شده تا انسان را در جهت رشد و كمال سوق دهد، نه آنكه خودش هدف زندگي باشد.
در مورد آداب خوردن و آشاميدن در اسلام توصيه‌هاي فراواني شده است.

استفاده از مواد غذايي مناسب نخستين و مهم ترين رهنمود اسلام است كه برخي ويژگي‌هاي آن از آيات و روايات به اين صورت برداشت مي‌شود: «غذاي انسان بايد حلال بوده و از راه مشروع تهيه شده باشد».
غذايي كه از راه نامشروع و تجاوز به حقوق ديگران تهيه شود، هر چند ممكن است براي سلامت جسم ضرر نداشته باشد، امّا قطعاً براي سلامت روان زيان بار خواهد بود.
غذا بايد پاك و پاكيزه باشد. در آيات قرآن نيز به دو قيد حلال و طيب بودن غذاها تأكيد شده است. [1] در داستان اصحاب كهف، آن هنگام كه يكي از افراد مأمور مي‌شود براي تهيه غذا به شهر برود، با وجود موقعيت ترس و اضطراب و در شرايطي كه بايد به سرعت به غار باز مي‌گشت، به توجه به نوع و كيفيت غذا و انتخاب پاك ترين غذا سفارش شده است: «پس بايد بنگرد كه كدام غذا پاكيزه تر است تا رزقي از آن برايتان بياورد… ». [۲]
يكي از ويژگي‌هايي كه بايد به توصيه آموزه‌هاي ديني در انتخاب غذا به آن توجه كرد ارزش غذايي و فايده غذا است.
در قرآن كريم هر كجا كه از گوشت ماهي سخن به ميان آمده، قيد تازه بودن نيز به دنبالش آورده شده: «لَحْمًا طَرِيًّا». [۳]
«از منظر روايات اسلامي، برترين غذاها، غذايي است كه از دست رنج فرد تهيه شده باشد».
اگرچه روزي همه موجودات مقدر شده و به دست رازق بي همتا به آنها داده مي‌شود، اما رخوت و تنبلي انسان و صرفاً خوردن و خوابيدن او در فرهنگ قرآني مذموم دانسته شده و در مقابل سفارش به كار و تلاش جهت كسب رزق و روزي حلال و بهره از نتايج زحمات انسان شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنْ الْأَرْضِ» [4]

قرآن از اهل بهشت كه در دارالسلام، جاويد هستند اوصافي ذكر كرده و وعده‌هاي غذايي بهشتيان به دو وعده صبح و شام اختصاص يافته است. «در بهشت روزي آنها هر صبح و شام مهيا مي‌باشد». [5]
در روايات اسلامي براي تداوم سلامت و شادابي انسان، خوردن دو وعده غذايي در صبح و شام سفارش شده است.
«شهاب بن عبد ربه» نقل مي‌كند كه نزد امام صادق عليه السلام، از دردها و بدگواري‌هايي كه داشتم، اظهار ناراحتي كردم. ايشان به من فرمود: «صبحانه بخور و شام بخور، اما در فاصله ميان آنها چيزي مخور؛ چراكه موجب تباهي تن است. مگر نشنيده اي كه خداوند مي‌فرمايد: «وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا». [6]
در روايات با وجود تعيين دو نوبت غذا در هر شبانه روز، بر خوردن ناشتايي و شام تأكيد شده و ترك آنها شديداً نهي شده است.
پيامبر خدا فرموده است: «خوردن شام را وا مگذاريد، هر چند به مشتي خرما باشد؛ زيرا وا گذاشتن آن، انسان را پير مي‌كند». [7]
پيشوايان اسلام براي پيشگيري از زيان‌هاي
و بهره گيري از منافع كم خوري، توصيه كرده اند كه انسان پيش از زماني كه اشتها دارد چيزي نخورد و قبل از آنكه اشتهايش كاملاً از بين رود، از خوردن دست بكشد. [8]

در روايات افزون بر اينكه بر كم خوري تأكيد شده است، منافع زيادي براي آن ذكر شده كه در بخش منافع ظاهري و باطني قابل بررسي است. از جمله فوايد و آثار ظاهري كه كم خوردن بر جسم مي‌گذارد، سلامت تن مي‌باشد.
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: «مادر همه داروها كم خوري است». [9]
از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده است: «هر كس در خوردن به كم بسنده كند، سلامتش بيشتر مي‌شود و انديشه اش سامان مي‌يابد». [10]
يكي از فوايد كم خوري، شادابي چهره است.
در روايتي از حضرت عيسي عليه السلام نقل شده است كه خطاب به زني فرمود: «هنگامي كه غذا مي‌خوري، از سير شدن پرهيز كن؛ زيرا اگر غذا بر سينه سنگيني كند و از اندازه فزون شود، طراوت چهره از ميان مي‌رود». [11]
طول عمر يكي ديگر از فوايد كم خوردن است. چنانكه از لقمان نقل شده است: «اگر خوراك انسان اندك باشد عمرش طولاني مي‌شود». [12]
در احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام روايات بسياري در مورد فوايد معنوي كم خوري از جمله صفاي انديشه، نورانيت دل، رهايي از دام شيطان، بهره گيري از علم و حكمت و درك ملكوت هستي و استفاده بهتر از عبادات و در نهايت نزديكي به خداوند متعال مطرح شده است. [13]
«هيچ رزق و روزي و نعمتي وجود ندارد مگر آنكه از جانب خداست. » [14] در حقيقت همه انسان‌ها بر سر سفره نعمت خداوند متعال نشسته اند و از رحمت بي كران او برخوردارند.

در استفاده از نعمت ها، شايسته است از مالك حقيقي آنها ياد شود و با نام او از نعمت هايش استفاده كرد.
در روايات، بر ذكر نام خداوند به ويژه هنگام تغذيه و بهره بردن از رزق و روزي خدا تأكيد و نام خدا، عامل سلامتي و بركت غذا معرفي شده است.
پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «هنگام غذا، از آن كسي نام ببر كه با وجود نامش هيچ دردي زيان نمي رساند و نام او شفاي همه بيماري‌ها است». [15]
مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان فرموده است: «حقيقت شكر اظهار نعمت است. چنانكه حقيقت كفر، اخفاي نعمت است». [16]
طبق آيات قرآن همه چيز جزو نعمت‌هاي الهي مي‌باشد و هدف از اعطاي نعمت نيز بندگي در راه اوست.
حقيقت شكر يعني؛ به كمال رساندن بندگي و انجام دستورهاي الهي و متذكر شدن مقام ربوبي خدا. [17]
قرآن كريم پس از آنكه به خوردن و بهره مند شدن از رزق و روزي‌هاي پاك و طيّب الهي، دستور مي‌دهد، مسئله شكر را مطرح كرده و مي‌فرمايد: «اي مؤمنان! از نعمت‌هاي پاكيزه اي كه روزيتان كرديم بخوريد و شكر خدا را به جا آوريد اگر فقط او را پرستش مي‌كنيد». [18]
شكر در برابر رزق و روزي‌هايي كه خدا به انسان عطا فرموده و نعمت غذا و تغذيه كه تداوم حيات انسان و موجودات به آن وابسته مي‌باشد، از مهم ترين جايگاه‌هاي شكر است كه در كنار شكر قلبي و شكر لساني، انفاق و اطعام مي‌تواند مصاديق شكر عملي آن به حساب آيد.

اميرمؤمنان علي عليه السلام مي‌فرمايد: «كامياب ترين مردم در كار نعمت ها، كسي است كه نعمت‌هاي موجودش را با شكرگزاري، پايدار سازد و نعمت‌هاي از دست رفته را با شكيبايي باز گرداند». [19]
در روايات زيادي يكي از شرايط استجابت دعا پرهيز از غذاي حرام معرفي شده است. در حديثي از پيامبر نقل شده است: «ايشان در پاسخ به شخصي كه عرض كرد: دعايي دوست دارم تا دعايم مستجاب شود ايشان فرمود: غذاي خود را پاك كن و از غذاي حرام بپرهيز». [20]

پی نوشت ها:

[۱]: بقره: ۱۶۹.

[۲]: كهف: ۱۹.
[۳]: نحل: ۱۴ و ۱۶.

[4]: بقره: ۲۶۷.
[5]: مريم: ۶۲.

[5]: كافي، ج۶، ص ۲۸۸، ح۲؛ بحارالانوار، ج۶۶، ص ۳۴۲، ح ۵.
[6]: «لاتدعوا العشاء و لو بكف من تمر فان تركه يهرم»، سنن ابن ماجه، ج۲، ص ۱۱۱۳، ح ۳۳۵۵.

[6]: دانش نامه احاديث پزشكي، ج۲، ص۱۱۰.

[7]: المواعظ العدديه، ص۲۱۳.
[8]: غرر الحكم، ح ۸۸۰۳.

[9]: علل الشرايع، ۴۹۷؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۲.
[10]: المواعظ العدديه، ص ۷۱.

[15]: تنبيه الخواطر، ج۲، ص۱۱۹؛ عدة الداعي، ص۱۶۶؛ بحارالانوار، ج۷۸، ص۴۵۳، ح ۲۱.
[16]: نحل: ۵۳.

[17]: بحارالانوار، ج۶۶، ص۴۲۵.
[18]: تفسير الميزان، ج۷، ص۶۵.

[19]: به نقل از: حسين اسكندري، آيه‌هاي زندگي، ص۱۸۸.
[20]: بقره: ۱۷۲.

[21]: ميران الحكمة، ج۱۳، ح۲۰۳۸۰.

[22]: بحار الانوار، ج۶۶، ص۳۷۳، ح ۲۷۰۹.

منبع:کتاب پیام سلامت -مریم سقلاطونی- صفحه۴۸

سلامتی در قرآن


سلامتي در قرآن

قرآن كريم بر اهميت و تأثير بهداشت در زندگي دنيوي و اخروي اشاره‌هاي فراوان دارد. علت تأكيد قرآن بر اين مطالب دليلي بر جامع نگري دين مبين اسلام و جايگاه سلامت است. در اين بخش به نمونه‌هايي ارزشمند از كلام نوراني وحي درباره مسائل مختلف مربوط به سلامت اشاره مي‌شود:
داوود عليه السلام بارها مي‌فرمود: «بار خدايا! نه بيماري اي كه مرا سنگين و بستري كند و نه تندرستي اي كه مرا به فراموشي و غفلت [از ياد تو ]كشاند، بلكه حدّ ميان اين دو [نصيبم فرما]». [۱]
«اوست خدايي كه هيچ خداي ديگري جز او نيست. فرمانرواست، پاك است، سلامت بخش است». [۲]
«و خدا [شما را] به سراي سلامت فرا مي‌خواند و هركه را بخواهد به راه راست هدايت مي‌كند». [۳]

«خدا هر كه را از خشنودي او پيروي كند، به وسيله آن [كتاب] به راه‌هاي سلامت رهنمون مي‌شود و به توفيق خويش، آنان را از تاريكي‌ها به سوي روشنايي بيرون مي‌برد و به راهي راست هدايتشان مي‌كند». [4]
«و خواب شما را [مايه] آسايش و استراحت قرار داديم». [5]
قرآن كريم اموري را به عنوان آرامش معرفي مي‌كند: مانند نماز، تلاوت قرآن، اهل بيت عليهم السلام، توكل، صبر، تقوا، توبه، مطالعه تاريخ انسان‌هاي بزرگ، عمل صالح، تسليم بودن در مقابل خدا، انفاق، زكات و….
با توجه به آيه شريفه «آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دل‌ها آرامش مي‌يابد. » تنها چيزي كه موجب آرامش روح است ياد و ذكر خداي متعال است.
به فرموده قرآن، اصل اول در سلامتي و صحت غذاها آن است كه حلال و پاكيزه باشند. اين گونه غذا، مي‌تواند مقدمات است؟ اين‌ها زيبايي‌هاي زندگيدنياست كه خداوند براي بهترين بندگانش خلق نموده است. پس از نعمت‌هاي خداوند استفاده كنيد». [6]
جالب است بدانيد كه خداوند در قرآن به طور مستقيم به خوردن گوشت و ماهي و ميوه اشاره مي‌كند و آنها را از نعمت‌هاي زندگي بخش الهي برمي شمارد و از ما مي‌خواهد كه از آنها بخوريم. [7]
مسئله خوراك در قرآن، آن قدر مهم است كه خداوند در آيه اي مستقيم به انسان فرمان داده است تا با دقت و تأمل در غذايي كه مي‌خورد، بنگرد. [8]
خداوند در قرآن كريم خواب را از عوامل سلامت و آرامش روح انسان برمي شمارد و آن را نعمتي قابل ستايش و آيه اي از آيات اعجازآميز الهي معرفي مي‌كند. [9]

پی نوشت ها:

[۱]: محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج۱۰، ص۴۶۸.

[۲]: حشر: ۲۳.

[۳]: يونس: ۲۵.

[4]: مائده: ۱۶.

[5]: نبأ: ۹.

[6]: اعراف: ۳۲؛ مائده ۸۷ و ۸۸.

[7]: مائده: ۱ و ۹۶؛ نحل: ۱۴؛ مؤمنون: ۱۹.

[8]: عبس: ۲۴.

[9]: روم: ۲۳؛ فرقان: ۴۷.

منبع:کتاب پیام سلامت-مریم سقلاطونی - صفحه۷

خلاصه ای از زندگی حضرت زینب(س)

زينب دختر علي (ع) و فاطمه (س) و نوه گرانقدر پيامبر اکرم (ص) است که در زمان برادر زاده خود، امام زين العابدين عليه السلام زن دانشمند، استد ‏نديده و بانوي خردمند بدون آموزگار معرفي شده، و به خاطر هوشمندي فوق العاده و قدرت شگرف مديريت و پاسداري از آرمان هاي مقدس شهيدان ‏کربلا، دانشمندان بزرگ، او را «عقيله بني هاشم» ‎ناميدند‎.  

داستان زندگي او داستاني روشن، همراه با احساس تعهد و مسئوليت نسبت به اسلام و ترک لذات اين جهاني به نفع هدفداري است، او در پر رفت و ‏آمدترين خانه محله بني هاشم که خانه وحي و روشن از نور رسالت و قرآن بود، چشم به جهان گشود. اعضاي آن خانه همه از دانشمندان و قربانيان راه ‏قرآنند. با همه امکاناتي که به بهره مندي از مواهب حيات داشت آن ها را در راه هدف خدا ساخت‎.

حضرت زينب (س) در سال پنجم هجرت در مدينه به دنيا آمد و مدت شش سال با جد عظيم الشأن خود رسول الله زندگي کرد، نام او را هم پيامبر ‏برگزيد. زينب دختر بزرگ و شجاع علي (ع) به سن ازدواج رسيده بود و با عبد الله پسر جعفر بن ابي طالب زندگي مشترک را آغاز کرد و حاصل ‏زندگي چهار فرزند پسر به نام علي، عون، محمد و عباس و يک دختر به نام ام الکلثوم بود‎.

او فرزند رعدها و برق هاست. در طول حيات کوتاهش با صداهايي مواجه شد که گوش فلک را کر مي کرد و با برق هايي رو به رشد که چشم ها را ‏خيره مي نمود و با تيزي ها و برندگي هايي برخورد داشت که سرهاي پاکان را از تن جدا مي ساخت‎. 

در سال هاي آخر حيات حضرت زينب (س) فاجعه کربلا پديد آمد و اسلام با تمام وجود و لياقتش در برابر تمام کفر و نابساماني قد بر افراشت و حسين ‏‏(ع) نواده پيامبر که تجلي اسلام راستين بود به شهادت رسيد. اما زينب ‏‎)‎س) که خون او و ديگر شهيدان فاني گردد و نهضت او را در لباس اسارت ‏ادامه داد‎.

داستان زينب (س) داستان تجسم همت عالي او و اين همت را فداي اسلام کرد. جاودانگي نهضت حسيني در گرو همت عالي زينب (س) است، اگر ‏زينب نبودف نهضت حسيني پا نمي گرفت و رستاخيزي چنان عظيم پديد نمي آمد‎.

اين واقعيتي است که عرضه مي داريم، رسالت عاشورايي حسيني بدون زينب محکوم بر فنا بود زيرا بدون زينب هيچ کس نمي توانست از يک حادثه ‏بزرگ که در يک روز اتفاق افتاد اين همه پيام را به مقصد برساند. در واقعه کربلا زنان بسياري بودند که با کمال اخلاص به تلاش مي پرداختند ولي ‏هيچ کدام قدر و جلال زينب را نداشتند. و تنها حضور او در لباس اسارت بود که پشتوانه شهادت شد و رونق نهضت حسيني را بر ملا ساخت‎.

اگر چه مشکلات و حوادث تلخ زندگي زينب (س) و مسافرت طولاني ايشان، زينب را چون فولادي آب ديده و مقاوم و استوار ساخته بود و کمتر مشکلي ‏مي توانست آن بانوي دانشمند و قهرمان را به زانو در آورد؛ اما بالاخره ، با مرگ کاري نمي توان کرد و به همين جهت دختر بزرگوار علي ‏‎(‎ع)  و زهرا ‏‏(س) در پانزدهم رجب سال 1363 هجري پس از سپري کردن يک عمر 57 ساله در راه مبارزه و جهاد و فداکاري با کمال شرافت چشم از جهان فرو ‏بست و دعوت لقاء الله را لبيک گفت‎.

اسامي و القاب حضرت زينب (س)

موج و شعف و لبخند همراه با انتظار، فضاي خانه و محله را پر کرده بود، همه براي ولادت سومين نوه عزيز پيامبر اکرم (ص)  لحظه شماري مي ‏کردند و دل خوش مي داشتند که مولود فاطمه را در بغل بفشارند. پس از سکوت تقريباً کوتاه، موج شادي در فضا اوج گرفت و همه باخبر شدند که از ‏دامن زهراي اطهر (س) فرزند دختر بزرگوار چهره به جهان گشود. مادرش فاطمه (س) از همسر گرانقدر خود علي (ع (درخواست کرد که براي او نامي ‏معين کند. اميرالمومنين (ع) فرمودند: «در اين کار بر پيامبر (ص) پيشي نمي گيرم و پيامبر (ص) در سفر بودند‎.

رسول خدا از سفر برگشتند. از او خواستند که براي مولود جديد نامي انتخاب نمايد، پيامبر فرمودند: «در اين کار بر خداي سبقت نخواهند گرفت، جبرئيل ‏آمد که خداي سلامت رساند و فرمود که نام او را زينب اختيار کنيد‎.

زينب، نامي که خداي جهان آفرين براي اين دختر برگزيد، و در لغت به معناي درخت نيکو منظر و خوشبو و يا به معناي «زين أب» يعني افتخار و ‏زينت پدر است‎.  

چند بعدي بودن حيات زينب (س) و پر دامنه بودن صفات عظيمش سبب شده اند که براي او القابي کتعدد پديد آيد و هر فرد و گروهي او را به صفتي ‏خاص مرسوم نمايد. ما در اين بحث توان عرضه آن همه صفات و القاب را نداريم و بر اساس آن چه در برخي کتب و سيره نوشته شده اند مواردي را ‏عرضه مي کنيم‎:

‎-    ‎عقيله بني هاشم به معناي بانوي خردمند و دودمان هاشم بن عبد مناف ‏‎

‎-    ‎لبيبه جزله عاقله يعني زني تيز فهم، تيز ياب و خردمند ‏‎

‎-    ‎محدثه به معناي راوي احاديث از پيامبر يا کسي که مورد  الهام و رحمت الهي است‎. 

‎-    ‎اهل التقي يعني کسي که اهل تقوا و روز و شب در عبادت است‎. 

‎-    ‎البته از معروف ترين کنيه هاي آن حضرت ام اکلثوم و ام الحسن است که طبق روايات اين گزينش نيز به پيامبر نسبت داده شده است‎. 

هوش و درايت زينب (س) در کودکي

هوش سرشار و پختگي زودرس دو عاملي هستند که مي توانند يک کودک را به بالاترين درجات برسانند، خصوصاً که زندگي آن کودک را پاکي و ‏صداقت فراگرفته و همه عوامل و اسباب سوق دهنده به سوي اخلاق و فضايل برايش فراهم باشد. زينب (س) ‎در خانه اي به دنيا آمد که خانه عصمت ‏و طهارت است و در محيطي رشد يافت که محيط وحي و جو تظهير است. او پاره تن فاطمه (س) است، در رحم او تکون و رشد و پرورش يافته است، ‏گوشت و خون او از لحم و دم فاطمه (ع) است‎.

او پرورش يافته دامان ولايت علي (ع) است، مورد محبت و عنايت پدر است و امير المومنان را نور ديدگان مي باشد. حضرت زينب (ع) در کنار پدر و ‏در مکتب ولايت درس خواند و در باب مدينه علم رشد و پرورش يافت‎.

واضح است که حضرت زينب (س) با هوش و درايت ذاتي خود اين اصول تربيتي را دريافت نموده و آنها را با روح و جان خود درآميخته است‎.

تاريخ زندگي اين پدر و دختر خود مفصل است، پاره اي از اسناد نشان مي دهد که گاهي رمز و رازي بين آن پدر و دختر رد و بدل مي شد، که براي ‏نمونه به مواردي اشاره مي کنيم‎:

از خاطرات کودکي حضرت زينب (س) در تاريخ مي خوانيم: روزي حضرت زينب از پدر خود حضرت امير المونين پرسيد: «پدر جان، آيا ما را دوست د‏اري؟ » علي (ع) فرمودند: «آري عزيزم، فرزندان ما پاره هاي جگر ما هستند» ‎عرض کرد: « اي پدر دو محبت در قلب مومن جمع نمي شود و آن دو ‏محبت حب خدا و حب فرزندان است، اگر به اين ناگزيري وجود دارد بايد نسبت به ما مهرورزي باشد و محبت مخصوص خداوند باشد» به اين خاطر ‏علي (ع) محبت خود را نسبت به زينب زياد کرد‎. 

و نيز درباره هوش سرشار و زود رس حضرت زينب نقل شده است که روزي حضرت علي (ع) وي را در دامان خود نشاند و شروع بعه نوازش او کرد و ‏فرمود: «دخترکم بگو يک» گفت: «يک» آن حضرت فرمودند: «بگو دو» زينب کبري ‏‎(‎س) سکوت کرد، امير المومنين (ع) فرمود: «نور چشمم سخن ‏بگو» زينب کبري (س) ‎عرض کرد: «پدر جان نمي توانم با زباني که نام واحد را جاري نموده کلمه دو را جاري نمايم» حضرت وي را به سينه ‏چسبانيد و ميان دو چشمانش را بوسيد‎. 

تاريخ کودکي حضرت زينب به روشني تمام، قدرت تفکر و پختگي زودرس را در ذهن و فکر ايشان حتي در دوره طفوليت نشان مي دهد‎.

زينب و تعليم و تفسير قرآن

حضرت زينب (س) فرزند پيامبر، که قلب او محل نزول وحي و قرآن و فرزند علي (ع) ‎اولين مفسر قرآن است؛ پس تعجبي ندارد که او معلم و مفسر ‏قرآن باشد‎. 

او اهل تدريس قرآن بود، اسناد و روايات نشان مي دهد که او در ايامي که در کوفه بود براي زنان جلسه تفسير قرآن داشت‎. 

در تاريخ آمده است: «گروهي از مردان کوفه به نزد حضرت امير المومنين آمدند و عرضه داشتند که به زنان ما اجازه بده تا به نزد دخترت آمده و علوم ‏ديني و تفسير قرآن را از وي بياموزند، حضرت پذيرفتند و عقيله بني هاشم شروع به تدريس زنها نمودند. خدا مي داند در طول اين چهار سال يا بيشتر، ‏چه تعداد از زنان مسلمان در درس آن بانوي گرانقدر حاضر مي شدند روزي حضرت امير (ع‎( وارد خانه شدند و شنيدند که زينب کبري به زنان درباره ‏حروف مقطعه قرآن و خصوصاً درباره حروف ابتدايي سوره مريم «کهيعص» سخن مي گفت، پس از پايان درس آن حضرت به دختر خود فرمود: «اي ‏نور چشمم ايا مي داني که اين حروف رمز و نشانه اي از وقايعي است که در سرزمين کربلا بر تو و برادرت حسين (ع) واقع خواهد گرديد‎.»

سپس آن حضرت گوشه هايي از جزييات اين فاجعه را براي زينب کبري پيشگويي فرمود: « کربلاي حسين، ه هلاکت حسين، ي يزيد قاتل حسين، ‏ع عطش حسين، ص صبر حسين (ع) است‎»

اين هم نمونه اي بود از علم مجلله زينب (س‎). 

امام در اين تفسير و بررسي مي خواست ببيند آيا زينب آمادگي آن مصائب را دارد يا نه؟ و زينب به او گفته بود که از همه اين وقايع خبر دارد، زيرا ‏مادرش اين مسايل را به او خبر داده بود و دل علي (ع) براي زينب گرفته شد و براي او دل سوزاند‎.

زينب و تربيت شاگرد

زينب (س) در جنبه اخذ علم به منبعي چون پيامبر و امامان معصوم وصل است و از ديدي مي توان گفت او متصل به منبع لايزال وحي است، بدين ‏سان شگفت انگيز نيست اگر بگوييم همه دانش هاي مورد نياز را در اختيار دارد‎. 

از نکات مهمي در تاريخ حيات زينب (س) مشاهده مي کنيم نکته‌ي خلوص و صفاي زينب است. او خالصانه در راه شناخت وظيفه و انجام رسالت گام ‏بر مي داشت چه در ايامي که زينب در مدينه بود و چه در کوفه و يا مناطق ديگر، هيچ گاه از مسئوليت تبليغ و انسان پروري غافل نبود شاگران بسياري ‏را تربيت کرد که برخي از آنان به ازدواج کساني درآمدند که همسرشان از مقام و موقعيت نظامي يا سياسي والايي برخوردار بود و حتي برخي از آنان در ‏شوهر خود تأثير مثبت داشت، و در تعديل آنان کوشش بسيار کردند‎. ‎اما در اين که نام آن شاگردان را بگوييم در اين بررسي توان شمارش آنها و بيان ‏مشخصات آنها را نداشتيم و تنها به يک مورد بسنده مي کنيم به اميد اينکه روزي شاگردان آن حضرت را شناخته و خود نيز يکي از دانش آموختگان ‏آن حضرت باشيم‎.

فضه خادمه حضرت زينب (س) که قبلاً در خدمت حضرت فاطمه بوده است، يکي از برجسته ترين شاگردان آن حضرت به حساب مي آيد. او اصالتاً ‏اهل هند بود که به عنوان خدمتگزار وارد خانه فاطمه (ع) شده بود. زني بود صالحه و ممتاز، دوستدار جدي خاندان علي (ع) و علاقه مند به زينب و ‏حسين (ع). به هنگامي که حسنين (ع) در دوران خردساليشان بيمار شده بودند، علي (ع) و فاطمه (‎س) براي سلامت آنها نذر روزه کرده بودند، فضه ‏هم در اين نذر شرکت داشت و در آن گاه که خاندان علي (ع) افطاري خود را به يتيم، مسکين و اسير بخشيده بودند فضه نيز همپاي آنان به آن کار ‏اقدام داشت. فضه سعي داشت تمام حرفهايش را با عبارات قرآني عرضه نمايد و هر سئوالي حتي در رابطه با زندگي شخصي خود، با آيات قرآني جواب ‏گويد‎. 

نقل احاديث و روايات از زينب (س)

زينب از ديدي ناقل روايات و احاديث امت. از احاديث بسياري باقي مانده که حديث ام ايمن، ماجراي فدک و غصب حق فاطمه (س) و رواياتي چون ‏داستان نزول غذاي بهشتي براي فاطمه (س)، داستان دفن پدر و داستان دعاي فاطمه (س) براي مومنان در نماز شب از جمله آنها که به ذکر چند ‏نمونه مي پردازيم‎:

‎-    ‎حضرت زينب (ع) به درجه اي از قابليت عقلي و آگاهي و پختگي فکري رسيده بود که توانست حديث مهمي را که مربوط به اخبار آينده او و ‏خانواده اش بوده و ام ايمن آن را از رسول خدا (ص) شنيده بود از او بشنود. حديثي که خبر از فاجعه کربلا مي داد و پيام آور کربلا حد اقل 24 سال ‏قبل از وقوع آن گذشته از آنچه از جدش پيامبر و پدرش علي (ع) درباره اين واقعه بزرگ شنيده بود، به استناد حديث ام ايمن، از کيفيت آن آگاهي ‏داشته است‎. 

‎-    ‎ابن حمزه طوسي با سند خود از حضرت زينب (ع) نقل کرده است که فرمود: «پدرم نماز صبح را با پيامبر (ص) به جاي آورد، بعد از نماز آن ‏حضرت به پدرم فرمود: « آيا در نزد شما غذايي پيدا مي شود» پدرم پاسخ داد: «سه روز است که غذايي نخوردم‎» ‎پيامبر (ص) فرمود: «بيا به نزد ‏دخترم فاطمه برويم» آنها به نزد حضرت زهرا رفتند، در حاليکه از گرسنگي به خود مي پيچيدند و دو پسرش نيز در کنارش بودند، پيامبر به او فرمود: ‏‏«اي فاطمه پدرت فدايت باد! آيا غذايي در نزد تو يافت مي شود» فاطمه زهرا از اين که به پدر خود پاسخ منفي بدهد شرم کرد به همين جهت بود که ‏رو به قبله کرد و دو رکعت نماز خواند، ناگهان حس کرد چيزي در نزديکي او قرار گرفته است و چون نگاه کرد ديد يک سيني پر از آبگوشت و نان در ‏کنارش قرار دارد، آن را برداشت و در مقابل پدرش نهاد، رسول خدا (ص) ‎از علي (ع) و حسن و حسين دعوت کرد که بيايند و از آن غذا بخورند. ‏حضرت علي ‏‎(‎ع) ‎نگاه تعجب آوري به فاطمه انداخت و گفت: «اي دختر رسول خدا اين غذا از کجاست؟» حضرت زهرا پاسخ داد: «آن از نزد خداست ‏و خدا هر کس را که بخواهد بدون حساب روزي مي دهد.» در اين هنگام رسول خدا خنديد و فرمود: «سپاس خداي را که در خاندان من کساني را ‏قرار داد که مانند زکريا و مريم هستند؛ آنجا که زکريا به مريم گفت: «اين غذا از کجاست؟» و مريم پاسخ داد: «از نزد خداست که خدا هر کس را ‏بخواهد بدون حساب روزي مي دهد‎» 

زينب (س) روايت بسياري را نيز از پيامبر (ص) نقل کرده است که البته در موقعيت هاي مناسب به کار مي برد، به طور مثال مي توان اشاره کرد روز ‏ي را که حضرت زينب (س) در کنار برادران خود امام حسن و امام حسين (ع) نشسته بود؛ آن دو بعضي از احاديث رسول الله را با هم گفتگو مي ‏کردند زينب کبري به آنها گفت: شنيدم که شما از قول پيامبر نقل کرديد که فرمود : « حلال هاي آشکار و حرام هاي آشکار وجود دارد، اما امور شبهه ‏ناکي نيز هست که بسياري از مردم از آن ها بي خبر هستند‎» ‎آنگاه از حضرت خود ادامه اين حديث شريف را از قول پيامبر اکرم (ص) چنين تکميل ‏کردند که: کسي که شبهات را ترک کند امر دين او اصلاح شده و مروت و آبرويش محفوظ خواهد ماند، اما کسي که در شبهات افتاده و از آنها پيروي ‏نمايد چونان کسي است که گوسفندان خود را در نزديکي قرق سلطان بچراند. چرا که اگر کسي گله خود را به کنار قرق سلطان برد، کم کم نفسش وي ‏را وادار کند که گوسفندان خود را وارد حريم سلطان کند بدانيد که هر پادشاهي را قرقگاهي است و قرقگاه خدا محرمات اوست‎.» 

حديث ديگري از پيامبر (ص) که از طرف زينب نقل شده است که مي فرمايند: «بدانيد که تکه گوشتي در بدن است، اگر اصلاح شود همه بدن اصلاح ‏شده و اگر فاسد گردد تمام بدن فاسد مي شود بدانيد که آن قلب است‎.»  

يکي از کرامات حضرت زينب (س) که البته هوش و درايت ايشان را در کودکي نشان مي دهد نقل خطبه مادرشان حضرت صديقه طاهره (س) است ‏که اين خطبه در اوج فصاحت و بلاغت و يکي از معجزات و کرامات دختر رسول خدا (‎ص) به حساب مي آيد. نکته قابل توجه اينکه عقيله ‏‎بني هاشم هنگام بيان اين خطابه ها از جانب مادر تنها پنج سال داشت‎.

مقام وصايت و نيابت ‏

مقام وصايت و نيابت، از امتيازات و خصلت هاي ويژه حضرت زينب (س) است، در شعاع اين مقام بلند معنوي و انساني است که دختر دانشمندامير ‏المونين (ع) عهده دار کم سابقه ترين مأموريت، براي يک زن در طول تاريخ گرديده است‎.

منظور از مقام وصايت و نيابت زينب اين است که آن بزرگوار بر اساس شواهد تاريخي، در بعضي از مواقع عهده دار رسالت مقام امامت گرديده، و ‏سمت هدايت و راهنمايي و حتي بيان حلال و حرام را براي ديگران به عهده داشت‎.

به هر حال مقام و استعداد و دانايي زينب که وي را عقيله بني هاشم نيز ناميده اند، از مقام و استعداد افراد عادي بسيار برتر است. او مورد عنايت خاص ‏خداوندي بوده ، و توجه خاصي امام معصوم او را در حدي قرار داده است که ملاحظه مي کنيم که در موضعگيري هاي به جا، در ‏‎طوفان ها و بحران هاي فکري، در کوران مصائب کمر شکن پس از شهادت امام حسين (ع) و عزيزان به خون خفته اش، رسالت پاسداري و کاروان ‏سالاري را، با کمال دقت و مهارت به عهده مي گيرد، و به نحو شايسته از عهده آن بر مي آيد، که در تاريخ کمتر نظيري براي آن مي توان يافت‎.

آن چه که زينب داشت، چيزي نبود جز محصول خوشه چيني ها از خرمن کمال پيامبر (ص) ، بوستان معرفت مادر و پدر و عمل کرد آنها. مگر نه اين ‏است که جدش رسول خدا مصداق و طرف خطاب «انک اعلي عظيم» است. مگر نه اين است که زينب (س) در دامن پيامبر پرورش يافت و به نظر ‏محدثان جزء صحابي او شد‎.

او مجد و عظمتش را از علي (ع) گرفت که عظمتش به حدي بود که سر بر آسمان مي کرد و جز براي خدا تعظيم نکرد، وقار و هيبتش را از مادرش ‏آموخت که جلوه اي از آن را در واقعه سقيفه مي بينيم، نرمش قهرمانانه از برادرش امام حسن (ع) درس گرفت و شجاعت و جرأت را از حسين(ع‎).

انديشه او همان انديشه خانواده علي (ع) و فاطمه (س) است. نوع بينش و جهتگيري او از همان گونه و طبق همان منبع. و زينب سراسر عمرش را در ‏کنار معصومان و افراد مصون از خطاست، مورد احترام آن هاست. حشر و نشر او با آن هاست و طبيعي است که همان راه و رسم را فراگيرد و عمل کند‎.

مسئله اين است که ما در مورد شخصيتي سخن مي گوييم که اگر چه معصوم نبود، اما به خاطر شرايط خانواده اش، ظهور روبروز الگو گيري از ايشان ‏براي افراد قريب به محال است پس ذکر اين مراتب و مناقب چه سود و منفعتي را به همراه دارد؟‎

در مقام پاسخ گفته مي شود درست است که جو تربيتي زينب و مربيان و معلمان او در شرايطي بوده اند که ما را توان دسترسي بدان ها نيست، ولي مي ‏خواهيم بگوييم براي هر فردي شرايطي مطرح است که آدمي با بهره گيري از آنها مي تواند به مقاماتي شبيه مقامات زينب دست پيدا کند. آن چه بيش ‏از هر چيز زينب را عقيله بني هاشم کرد، تلاش و مجاهدت شخصي اوست، خواستاري و رغبت او به بانوي شجاع و قهرمان بودن است، او اين خواست ‏را با استفاده از مايه هايي محقق کرد که بسياري از آن مايه ها هم امروز در اختيار ما نيز هست که ما در حد توان بدان ها اشاره خواهيم کرد‎:  ‎علم و آگاهي: آگاهي شرط اول وصول به فضيلت هاست. بايد با نور چراغ علم به پيش رفت و بصيرتي کافي در شناخت راه و چاه براي خويش ‏فراهم کرد‎.

‎-    ‎ايمان به خدا: و اين شرط دوم توانمندي و قوت روحي است. انسان معتقد به خدا به تکيه گاهي محکم متصل است. تمسک به رشته محکمي که ‏ناگسستني است.  «و مَن يُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقي لَاأنفِصامَ لَها»  ايمان راستين و نشأت گرفته از شناخت و بينش، انسان را خدايي مي ‏کند و او را به مبدأ علم و صبر متصل مي سازد و ظرفيت رواني او را تا حدي بي نهايت بالا مي برد‎.

‎-    ‎مجاهدت: آگاهي و ايمان دو شرط لازمند ولي به شرطي کفايت کننده اند که آدمي را به کار و تلاش وادارند و محرکي براي عمل گردند. مي ‏خواهيم بگوييم که آدمي خود بايد به کار و تلاش و مجاهده بپردازد و وارد صحنه عمل گردد‎.

دختر قهرمان و دانشمند علي (ع) علاوه بر اين که نسبت به خود آگاهي داشت، شرايط و جو زمان  و وظيفه و تکليف خود را شناخته بود. زينب (س) ‏مومن به خدا بود. در ايمان و باور خود تزلزلي ندارد‎. ‎او زني مجاهد و اهل عمل بود. تلاش بسيار داشت که بتواند رضاي خدا را از عمل خويش فراهم ‏سازد. و در اين راه زينب از همه چيز مايه گذاشت؛ از جانش، از مالش و از عزيزانش و از همه چيز هايي که براي افراد عادي مايه روشني چشمند‎.

زينب آينده نگر است، امروز را با همه سختي هايش و با همه محروميت هايش به جان مي خرد به اميد فردايي که شيرين است و نهال اسلام رشد ‏يافته و برومند است.او در مصايب و کشمکش ها تأملات روحي را کنار مي گذارد و بر سوز دل مسلط است‎.

به طور کلي مي توان نتيجه گرفت سخن از چنين شخصيت هايي تنها براي تعجب کردن و احسنت گفتن نيست، بلکه الگو پذيري و ادامه راه آنها ‏براي رسيدن به سعادت هدف و انگيزه اصلي بيان چنين مقامات و شخصيت ها است‎.

 عظمت خطبه ها

عظمت مقام علمي و فکري زينب (س) از مطالعه خطبه هاي او تنها در دو شهر کوفه و شام ‏‎مي توان دريافت، درجه علمي و ادبي خطبه ها با همه مختصر بودنش به ميزاني است که اگر از زينب کبري هيچ اثري نمانده بود جز همين دو خطبه، ‏با ز هم کافي بود که او را در جنبه علمي و ادبي در سطح بسيار بالايي قرار دهد، به ويژه که اين سخنان از سوي زني دردمند و رنج ديده بود، زني که ‏داغ عزيزان را ديده و در سوگ و ماتم گرانقدرترين محبوبان خود مي سوخت‎.

سخن زينب نثري است چون نظم، براي شنوندگان مفهوم است و براي نکته سنجان در مرحله عالي ارزش از نظر تعريف و ترکيب کلام فوق العاده فني ‏و ادبي و از نظر ظاهر بسيار ساده است و در عين حال توان ابداع شبيه آن سخت است. او فصيحه و بليغه است و نمونه سخنان موجود او بهترين گواه ‏بر اين مدعا. برخي نويسندگان سخنانش را به سحر آميز بودن شبيه کردند و حتي دشمنان او که در مسند قدرت بودند و از موضع سلطه سخن مي ‏گفتند، نمي دانستند در برابر سخنانش چگونه موضع بگيرند‎. 

علامه مامقاني (ره) با استناد به خطبه هاي زينب در وصف شيريني و رسايي سخنانش مي گويد: «او در فصاحت و بلاغت چنان بود که گويي زبان ‏علي (ع) در کام داشت و اين مدعا را مي توان از خطبه هاي او دريافت و البته غرض او همان خطبه هايي است که در کوفه و شام ايراد کرده است‎» 

زينب از ديدي اديبه است، اديبه اي که در عين آن مخمصه ها و بحران ها، با همه دردمندي ها سجع و قافيه سخن را از دست نداد و اديبانه سخن ‏گفتن به صورت ملکه اي از او درآمده بود‎. ‎سخنانش که از جان بر مي خواست و براي خدا ادا مي شد و در جان مردم نفوذ کرد. به عنوان نمونه او در ‏کوفه خطبه خواند؛ هنوز بيش از دو سه خط حرف نزده بود که مردم زار زار شروع به گريه کردند و پس از مدتي فرياد از دل ها برخاست‎. 

کلام او براي خدا پاک و حرکات او تسبيح بود؛ براي خصم شمشيري بران، براي مردمان راهنما، براي زنان هدايتگر و براي طبقات مختلف مردم حرکت ‏انگيز بود. خطبه هاي زينب بدن ها را ‏‎مي لرزاند و صداها را در گلوها خاموش مي کرد و حتي به گفته بزرگي زنگ شتران را از نوا ‏‎ مي انداخت‎.

سخنان او شور انگيز، در نهايت فصاحت و بلاغت، با احاطه به آيات قرآني وبا نگاه به فلسفه و جهان بيني اسلام بود و از نظر برهان و استدلال همگان ‏را حيرت زده داشت. آثار بعدي اين سخنان بيداري مردم غفلت زده و هشيار کردن جامعه خفقان زده بود که حياتي گله وار داشتند و از آزادي و ‏مردانگي و شهامت غافل بودند. زينب به آنان هشياري و جرأت داده بود و آنها را در تعقيب هدف به حرکت انداخت‎. 

خطبه حضرت زينب (س) در کوفه

اين خطبه عقيله بني هاشم راويان بسياري دارد که يکي از آنها خزينه اسدي است که مي گويد: «سال 61 هجري وارد کوفه شدند و زمان ورود ‏مصادف بود با ورود اسيران آل محمد (ص). در ميان آنها زينب را ديدم که به خدا قسم تا آن روز زني را به اين نجابت و حيا و به اين پوشيدگي و ‏عفاف و اين سخن وري نديده بودم، چنان شجاعانه خطبه مي خواند که گويي زبان علي در دهان داشت‎» 

همانطور که گفته شد خطبه ايشان چه در کوفه و چه در شام از فصاحت و بلاغت عجيبي برخوردار است و سراسر ان با الهام از قرآن و سوابق تاريخي ‏اسلام و متقين و استوار و قابل دفاع است، سخن گفتن در آن موقعيت عظيم توسط زني داغ ديده و دردمند و خسته براي شنونده هيجان انگيز و موج ‏آفرين بود و آن را جز معجزه و کرامت نمي توان ناميد‎.

آغاز خطبه ايشان با حمد و ثناي پروردگار مي باشد و مي فرمايند‎: «‎سپاس و ستايش خاص خداست و درود بر پدرم محمد و بر خاندان پاک و برگزيده اش باد‎» 

دختر علي (ع) اسير دشمن بود در حالي که برادر و فرزندان برادر و فرزندان خود را از دست داده و سرهاي بريده را بر نيزه ها نظاره گر بود. حمد و ثناي ‏اين زن قهرمان آن هم در اوج سهمگين بلا و مصيبت و سپاس و درود او بر پيامبر خدا (‎ص)، مقام صبر و استقامت و ايمان زينب را در راهي که ‏انتخاب کرده مي رساند و دلبستگي شديد و بينش و شناخت عميق و دانش او را به اسلام جلوه ‏‎مي دهد. بيان حمد و سپاس از زبان زينب در اين بارگاه که مرکز تجمع و هسته اصلي همه جنايات زمينيان و بازمانده قابيليان عليه هابيليان برجسته ‏تاريخ انسان ها بود، تجلي کامل ايمان آن بزرگ حماسه زنان جهان به عدل خداست‎. 

سپس به سرزنش و توبيخ مردم مي پردازد‎: ‎«‎توبيخ آن ها از آن بابت بود که آنان با صد مکر و حيله امام خود را دعوت کردند و پس از اجابت خود در برابرش صف آرايي کردند. چرا فريب دشمن ‏خوردند؟ چرا تسليم زور شدند؟‎ آنها را که از شدت هيجانات به گريه آمده بودند مورد سرزنش قرار داد که مي گرييد؟ آيا هنگام گريه است؟ اين اسارت ها را چه کسي پديد آورد؟ جز آن ‏بود که توانمندان بذل همت نکرده و آبرومندان از آبروي خويش براي حسين مايه نگذاشتند؟‎» 

زينب (س) در خطبه هايش از مثال بهره مي برد به اين صورت که وضع آنها را به وضع پيرزني شبيه مي کند که رشته هاي خود را محکم و استوار ‏مي بافت شب هنگام آنها را باز مي کرد، چرا که آن ها نيز پيمان محکم بستند و زود آن را از هم گسستند‎.

به آن ها هشدار مي دهد که بد زمينه اي را براي خود فراهم کرده اند و بد سرنوشتي را براي خود پديد آورده اند. ننگي براي خود خريده اند که هرگز از ‏دامان خود آن ها قابل شستشو نيست و به همين جهت در خود گريه کنند و بايد اشک بريزند بدان خاطر که ننگ کشتن نسل پيامبر را ‏‎ نمي توانيد از ميان برداريد‎.» 

در اين خطبه، جامعه و حکومت شناسي اين بانوي عليمه ديده مي شود، چرا که بيان مي دارد هر کسي در خور حکومت نيست، رهبري امت بايد در ‏اختيار کسي باشد که سر حلقه مردم است، اهل صفا  و صلح و ارامش است. رأي او قاطع است، پشتيبان رأي او منطق است و او رهبر طريقه هدايت ‏است‎»

او به معرفي امام و رهبر واقعي مي پردازد تا به آنها بفهماند که امام باطل کيست و امام حق که بود؟ زينب (س) ‎که اسير دشمن بود با شجاعت تمام ‏مي گويد حکومت موجود حکومت فاسد ، اهل ريا، و تزوير ، داراي ظاهري خوش و دروني فاسد است، و کوشيد آن را بر ملا سازد که جلوه آن مفسده ‏عظيم قتل نوه پيامبر، سر حلقه مردم، و مرهم دل دردمندان بود. حاکم بايد پناهگاه مردم باشد و چه کسي پناه دهنده تر از حسين ؟ حاکم بايد دادرس ‏مردم در عين بلا باشد و غير از حسين چه کسي در خور اين مقام؟ و حاکم بايد چراغ روشني و حجت خدا بر مردم و مدار و جايگاه باشد و حسين اين ‏چنين بود‎.» 

ما رأيت الا جميلا

اسيران وارد مجلس ابن زياد شدند، صحنه براي شکستن روحيه آنان در ظاهر امر هيچ گونه کاستي ندارد. زينب کهن ترين جامه هاي خود را پوشيده ‏است. آرام  و ناشناس در کناري نشسته بود، عبيد الله بن زياد که به احتمال زياد زينب را شناخته بود براي تحقير پرسيد: «اين زن کيست؟» يکي از ‏زنان گفت: «اين زينب است، دختر فاطمه» عبيد الله بن زياد گفت: «سپاس خداوندي را که شما را رسوا کرد و قصه و فتنه شما را دروغ گردانيد» ‏زينب گفت: «سپاس خداوندي را که سزاست که ما را به وجود محمد (ص)  ‎گرامي داشت و ما را پاک و پيراسته گردانيد. نه چنان است که تو ‏‎مي گويي، بلکه تبهکار رسوا و بدکار تکذيب مي شود.» ابن زياد گفت: «کار خدا را با خاندانت چگونه ديده اي؟» زينب گفت: «جز زيبايي چيزي نديده ‏ام. شهادت براي آنان مقدر شده بود. به سوي کشتارگاه خويش رفتند. به زودي خداوند آنان و تو را فراهم مي آورد تا در پيشگاه خداوند حجت گوييد و ‏داوري خواهيد. نگاه کن در آن روز، پيروزي و رستگاري از آن کيست؟ مادرت به عزايت بنشيند پسر مرجانه‎»  

عبيد الله بن زياد چه انتظاري داشت و چه شد، سخن زينب تير خلاصي بود بر قلب ماهيت پست او‎.

زينب صبور علي  (ع) با آرامش و وقار و تسلط خود، تيشه بر ريشه فخر فروشي و نخوت عبيد الله بن زياد زد و جشن پيروزي او را تبديل به مجلس ‏ماتم و جريان استبداد کرد‎.

‎«‎ما رأيت الا جميلا» چشم بصيرت زينب (س) چه صحنه اي را مي بيند؛ و زبان فصيح زينب چه سخني را مي راند. به راستي او رتبه اي قريب به ‏ولايت برادران دارد؛ او زني خردمند و با درايت بود‎.

به گفته سيوطي «او زني خردمند و تيز بين بود، خردمندي که براي او قدرت ادراک و استنباط قوي بود‎.» 

خطبه زينب (س) در مجلس يزيد

آغاز اسيري زينب (س) آغاز رسالت آن حضرت بود.  به واقع حادثه کربلا بدون اسيري زينب يعني پيام آور آن ديار و وقايع عاشورا، معنايي جز جنگ و ‏خونريزي و عاقبتي جز نفرت نداشت. اما با حضور اين زن دلير و صبور در کربلا و خطابه هاي گرانقدرش در هنگام اسيري در کوفه و شام عاشورا و راه ‏حسين (ع) و جد بزرگوارش پيامبر (ص) تا امروز زنده نگه داشته و تا قيامت باقي است. صبر، علم و شجاعت عقيله بني هاشم نظيري جز مادرش ‏حضرت زهرا (س) نداشت‎.

اسيران وارد دمشق شدند و آن چه در کوفه گذشته بود در اين جا تکرار شد. زينب (س) ‎با اسيران هنگامي وارد شام شده بودند که سراسر شهر اذين ‏بندي و چراغاني شده بود و امر بر مردم مشتبه شده بود و حقايق وارونه معرفي شده يود. مردم شام بر خلاف مردم کوفه گمان داشتند که آنها گروهي ‏از دين بيگانه اند ولي مي خواهند مسلمين را از بين ببرند‎.

اسيران را وارد مجلس يزيد کردند. که جو مجلس جو جشن و سرور بود. برنامه اي براي بزرگداشت آن موفقيت ظاهري، در حضور يزيد ترتيب داده ‏بودند. ترکيب شرکت کنندگان هم مهم بود، ازسران کشور ، سردمداران بني اميه گروهي حضور داشتند‎.

يزيد با غرور و نخوت ، مسئله وحي و نبوت رسول اکرم (ص) را به مسخره گرفت و به سر امام حسين (ع) اهانت کرد در اين هنگام فرياد معترضان ‏بلند شد و زينب (س) به سخن آمد و خطبه خويش را آغاز نمود‎:

‎«‎الحمد للهِ رَبِّ العالَمين … صَدَقَ اللهُ سُبحانَه ثُمَّ کانَ عاقِبَه اللذينَ اساءٌ السواي أَن کَذَّبوا بِآياتِ اللهِ و کانوا بِهِ يَستَهزِؤن‎» 

حضرت زينب کبري (س) سخنان خود را با سپاس پروردگار جهانيان و درود بر جدش رسول خدا (ص) آغاز مي کند، او در حقيقت با اين جمله خودش ‏را به حاضران مي شناساند و خود را نواده سيد انبياء حضرت رسول خدا (ص) معرفي مي کند تا حاضران به نيکي بدانند که اين خانواده در بند، نوادگان ‏رسول خدا هستند، نه اسيران بلا و کفر‎.

آري، چه زيباست استشهاد به اين آيه که آن را پيش درآمد خطابه خود قرار داد. ايه اي که بيان ‏‎مي کند: «پس فرجام کار کساني که با کفر به خدا و تکذيب پيامبر (ص) و ارتکاب معاصي و مبتلا به صفتي شدند که مايه ناخوشنودي صاحب خود ‏مي شود و آن گرفتار شدن به عذاب دوزخ است چرا که آيات خدا و حقايق ثابت را دروغ شمردند و مقدسات دين را به ريشخند گرفتند‎.»

اين آيات در مقام پاسخ به ابياتي بود که يزيد در افکار وحي و نبوت بر زبان راند‎: ‎«‎بني هاشم شاهي را لوث کردند و بازيچه خود ساختند، حال ان که نه از آسمان وحي و نبوت نازل شده و نه از آسمان خبري به او رسيده است‎.» 

دختر قهرمان علي (ع) يزيد را با اسم صدا مي زند گويا با اين کار قصد دارد ‎آشکارا نشان دهد که به خلافت يزيد پليد کمترين اعتقادي ندارد‎: ‎«‎اي يزيد، آيا چنان مي پنداري که فضاي آسمان و زمين را بر ما تنگ کرده اي و ما را همانند اسيران به هر شهر و ديار سوق داده و کشانده اي، ما نزد ‏خدا خوار و زبون هستيم و تو در پيشگاه خدا گرامي و عزيز هستي؟ و اين تسلطي که بر ما پيدا کردي به خاطر مقامي است که در پيش خدا داري؟ به ‏همين جهت باد به دماغ انداخته اي و و با غرور و نخوت به اطراف خود مي نگري و سرور وشادماني از اين که مي بيني دنيا بر وفق مراد و کام توست ‏و کار ما طبق دلخواه تو رو به راه شده و ملک و پادشاهي ما برتو صافي و هموار گشته است، اندکي آهسته تر و ارام تر! مگر گفتار خداي عز و جل را ‏فراموش کرده اي که مي فرمايد: «آنان که کافر شدند گمان نکنند مهلتي که ما به آنان داده ايم براي ايشان خوب است بلکه ما انها را مهلت داده ايم ‏تا بر گناه خود بيفزايند و عذابي خوار کننده در پيش ما دارند‎.»  

حضرت زينب (س) با سئوالاتي که مفهوم انکار داشت باطل که در لباس حق جلوه گر شده بود رسوا کرد  و گمان انها را گناه دانست‎. ‎آن عالمه عير ‏معلمه نشان داد که گمان اين ستمکاران جز «إنّ بعض الظن إثم» ‎نيست و سخن زينب جز تفسير قرآن نخواهد بود‎.

همه تکيه زينب در ابتداي سخن بر اثبات کفر يزيد در حضور آن همه بزرگان صر و سفيرن کشورهاي خارجي و سرداران حاضر در مجلس است و چنان ‏که مي بينيم تا آخر خطبه بر اين محور تکيه کرد‎.

سپس آن حضرت اصل فرومايه و نسب زشت يزيد را به او گوشزد مي کند‎: ‎«‎آيا اين عدل است اي پسر آزاد شدگان که همسران آزاد و کنيزان خود را در پس پرده ها جا داده اي و دختران رسول الله (ص) را مانند اسيران ‏وارد ساخته و مورد تماشاي اين و آن قرار ‏‎داده اي‎» 

‎«‎يابن الطلقا» اشاره به وقايع روز فتح مکه است. هنگامي که رسول خدا (ص) مکه را فتح کرد و اين شهر تحت سلطه سربازان ان جناب قرار گرفت، ‏آن حضرت به آساني مي توانست در برابر جنگ افروزي ها و فتنه انگيزي هاي طولاني مدت و فراوان مشرکان مکه در برابر شخص رسول الله به طور ‏خاص و مسلمانان به طور عام، آنان را به قتل برساند، ولي ان حضرت به رغم آن همه کينه توزي ها و دشمني رو به آنان کرد و فرمود: «اي جماعت ‏قريش، گمان نکنيد با شما چه خواهيم کرد، برويدکه شما آزاد شدگانيد‎.»

در ميان اين جماعت معاويه و ابوسفيان نيز حضور داشتند و يزيد فرزند معاويه و نوه ابوسفيان است. البته روشن است که از کسي چون يزيد توقع عدل و ‏عدالت نمي رود، اما از آنجا که بر مسند خلافت تکيه زده خود را خليفه مي نامد، لازم است و جاي آن دارد که دادگري پيشه کند، از اين روست که ‏حضرت زينب (س) به او مي گويد: «آيا اين عادلانه است که زنان و کنيزان خود را در پس پرده و به دور از چشم نامحرمان نگاه داري و دختران ‏رسالت و بانوان بيت نبوت و وحي را چون اسير از اين شهر به آن شهر بگرداني؟‎»

‎«‎زينب در خطبه خود به يزيد هشدار مي دهد و مي گويد يزيد با اين جنايت به خودت لطمه زده اي پوست درون خود شکافته اي و به زودي در ‏محکمه عدل الهي به رسول خدا (ص) وارد مي شوي و بايد جوابگوي خوني باشي که از ذريه او بر زمين ريخته اي‎.»

اين براي تو کافي است که در روز قيامت قاضي دادگاه، خداي متعال طرف دعوي و خونخواه رسول خدا (ص) و پشتيبان او جبرئيل باشد. اگر تو قتل و ‏اسارت ما را براي خود غنيمتي دانسته اي بايد بداني که غرامت سنگيني را از اين بابت بايد بپردازي و اين در روزي است که در آن چيزي جز آن چه ‏را که قبلاً براي خود ذخيره کرده است نخواهد يافت‎. 

و بالاخره در خطبه زينب (س) ، دا و رحمت خواهي براي شهيدان است. لعنت و نفرين براي قاتلان، تحقير يزيد توبيخ اوست، و سخنان افتخارآميز ‏براي شهداء و خاندان پيامبر (ص) و ذريه اوست‎.

اگر نگاهي دقيق و عميق به خطابه هاي آن حضرت داشته باشيم ملاحظه مي کنيم که جز قرآن و تفسير آن چيز ديگري نيستو او با بيان آيات قراني و ‏تاريخ اسلام، غلم و درايت کم نظير خود را به نمايش مي گذارد‎.

خطبه هاي آن بانوي بزرگوار جز در بيان مقام توحيد، نبوت ، معاد، عدل و امامت نبود، او حتي فروع دين را در سخنان خويش جاي داده بود، آيا از ‏دختر قهرمان علي (ع) و فرزند پيامبر (‎ص) جز اين انتظاري مي رفت؟‎!

پيامد خطابه هاي زينب (س)

از زينب (س) و از تلاش هايش بسيار سخن گفتيم، از سحر سخنش، از نفوذ کلامش، از مشي و روش او بسيار حرف زديم و هم گفتيم که او در مسير ‏انجام رسالت و در نشر رسالت خون و پيام چه دشواري هايي ديد و چه سختي هايي را متحمل شده بود‎.

اما در اين که حاصل اين مبارزات چه بود و رسالت عاشورايي زينب چه پيامدهايي داشت مختصري عرضه مي نماييم تا هدف بيان اين خطابه ها روشن ‏شود‎.

‎1- ‎رسوايي يزيد و همراهان و ملامت مردم‎

دشمن در تصميم گيري براي قتل حسين (ع) و اسارت خاندانش تند به پيش رفت، آن ها فکر مي کردند با کشتن او ميدان خالي مي شود و آن ها به هر گونه اي که بخواهند مي توانند بروند و بچرند‎.

سخنراني زينب کبري (س) و برملا کردن  وضع و حال و جريان، مردم را به وضع خود و حکومت خود آشنا کرد . آتشي از خصومت و کينه در درون ‏شان به وجود آورد که حاصل آن ابراز نفرت علني و آشکار به خانوان بني اميه و لعن و تکفير آنان و تبري از آنان بود‎.

مگر گريه ها و اشک هاي مردم در حين سخنراني آن بانوي گرانقدر در کوفه براي دستگاه ارزان تمام شد. از هر کلمه آن صدها قامت رويي و هزاران ‏زبانه از شعله هاي خشم و انتقام و نفرت در آنان بر افروخت که بعدها آتش خرمن بني اميه بود‎.

کار عمر سعد به جايي کشيد که وقتي در کوچه راه مي رفت کودکان کوفه او را به هم نشان ‏‎مي دادند و مي گفتند او قاتل حسين (ع) است‎.

آنها خسر الدنيا و الآخره شدند و آبرويي در ميان مردم براي خود نگذاشتند‎.

‎2- ‎ثبت تاريخ عاشورا‎

يکي از پيامدهاي بسيار مهم عقيله بني هاشم در طول مدت اسارت، ثبت تاريخ عاشورا و ابديت بخشيدن به مسئله نهضت حسيني است. او ضمن بيان ‏حوادث و وقايع در قالب سخنراني ها، مرثيه خاني ها، حادثه گويي ها، بحث ها و انتقادات، جريان کربلا را در تاريخ ثبت کرد و آن را جاودانه ساخت‎.

‎3- ‎رساندن پيام شهيدان کربلا‎:

خوني که در کربلا بر زمين ريخت درخت اسلام را آبياري نمود. در همه جا جوشيد و در همه اماکن آن روز و روزگاران بعد قيام آفريد. زينب (س) به ‏عنوان پرچمداري پيام رسان، پيام آن خون را به گوش همه مردم رسانيد. انقلاب ها و نهضت هاي بعدي را جهت داد و به مرد فهماند که با چه کساني ‏بايد مبارزه کرد، دشمن بدبخت نمي دانست چه بذرهايي را آبياري مي کند و به گفته دختر علي (ع) ‎دارد پوست خود را مي کند. دشمن خون در دل ‏شيعيان ريخت و به تعبير زينب، جگر رسول خدا را سوزاند، اما ناخود آگاه گور خود را کند و زمينه نابودي خود را فراهم کرد‎.

زينب (س) شرافت و تقوا، عفت و حيا، وفاداري به پيمان، راه و رسم حيات عقيدتي، شيوه با شرف زيستن، تاريخ اسلام، انديشه حيات راستين و واقعي ‏زن و در يک کلمه دين را احيا کرد‎.

زينب معجزه کرد، در انجام رسالتش همگام با حسين (ع) آمد تا بعد از حسين با خطبه ها و سخن هاي فصيح و گهر بارش، پيام خون و شهادت را به ‏گوش ها برساند و قيام آفريني کند‎.

 زينب و ما

امروز ديگر زينب (س) در ميان ما نيست. چهارده قرن است که او رسالت تاريخي خود را انجام داده و رخ به نقاب خاک کشيده است. مي ارزد دقايقي ‏با خود خلوت کنيم، درباره زينب بينديشيم و ببينيم او که بود و چه کرد و ما از او چه مي دانيم؟‎

آيا جز عشق و محبت او، مهر و عاطفه او، و روضه خواني و گريه براي او، تشکيل مجلس جشن براي ولادت او چيز ديگري از او داريم؟‎

آيا در زمينه راه و رسم او، انجام وظيفه در رسالت يک زن، مدل گيري از او در عرصه حيات، ترک رفاه و زينت و آسايش  و آرامش براي هدفداري، ‏گذشت  از لذات به خاطر مقصد مقدس و قرار دادن خود در معرض صدمه ها و آسيب ها براي دين از او الگو گرفته ايم ؟‎

زن امروز دنيا الگوي مي خواهد اگر الگوي او زينب (‎س) و فاطمه زهرا (س) باشند، کارش عبارت است از فهم درست، هوشياري و درک موقعيت ها و ‏انتخاب بهترين کارها و لو با فداکاري و ايستادن پاي همه چيز براي انجام تکليف بزرگي که خدا بر دوش انسان ها گذاشته است، همراه باشد‎. ‎اگر زن به ‏فکر تجملات و خشوگذراني ها و هوس هاي زودگذر  و تسليم شدن به احساسات  بي بنياد و بي ريشه  باشد، نمي تواند آن راه را برود. بايد اين ‏وابستگي ها را که مثل تار عنکبوت بر پاي يک اسنان رهرو است، از خود دور کند، تا بتواند آن راه را برود، کما اين که زن ايراني در دوران انقلاب  و ‏دوران جنگ همين کار را کرد، انتظار اين است که در همه دوران انقلاب همين کار را بکند‎.

زينب الگوست؛ زينب زني نبود که از علم و معرفت بي بهره باشد؛ بالاترين علم ها و برترين و صافي ترين معرفت ها در دست او بود‎.

عفت‎  ‎و حجاب او در کنار مقام علمي ايشان مي تواند پاسخ کوبنده اي براي غربي هايي باشد که به بهانه حمايت از زنان، حجاب و عفت و در نتيجه ‏دين و اسلام آن ها را مي گيرند‎.

رهبر فرزانه انقلاب حضرت آيت الله العظمي خامنه اي (ره)  مي فرمايند‎: «‎اگر جامعه اسلامي بتواند زنان را با الگوي اسلامي تربيت کند، يعني الگوي زهرايي، الگوي زينبي، زنان بزرگ، زنان با عظمت، زناني که مي توانند دنيا و تاريخي را تحت تأثير خود قرار دهند آن وقت به مقام شامخ حقيقي خود نايل ‏آمده است‎.‎»

زنان مسلمان ما بايد بدانند عظمت زينب در چشم ملت هاي اسلامي به خاطر دختر علي (‎ع)  بودن، خواهر امام حسين (ع) بودن نيست، بلکه ارزش و ‏عظمت عقيله بني هاشم، به خاطر موضع و حرکت عظيم انساني و اسلامي او بر اساس تکليف الهي است‎. 

کار او، تصميم او، نوع حرکت او، به او اينطور عظمت بخشيد‎.

از ويژگي هاي بانو زينب کبري (س) طهارت و تقوا، اهميت دادن به ارزش هاي اصيل بيش از هر چيز ديگري در زندگي، توجه به علم و معرفت، انجام ‏فعاليت هاي سياسي و امداد رساني به انسانها و کيفيت دادن به محيط خانه و خانواده است‎.

دختر و زن مسلمان، از درون خانواده تا درون اجتماع و تا مسايل علمي و سياسي و ارزشهاي اخلاقي و نيز نشان منش هاي بزرگ انقلابي مي تواند به ‏زندگي آن حضرت تأسي جويد‎.  

اميدوارم روح مطهر حضرت زينب کبري (س) که بخش عمده اي از حماسه بزرگ ماندگار عاشورا متعلق به آن بزرگوار است، نه فقط در ميان بانوان ‏جامعه، بلکه در ميان همه افراد، زنده و حاضر و دست آموز باشد‎. 

‎«‎نسألک اللهم أن توفيقنا لما تحب و نرضي‎»

نوشته: مهدي رحماني، کارشناس قرآني اداره تبليغات اسلامي جم

 کتابنامه:

‎1-    ‎قرآن کريم، ترجمه الهي قشمه اي‎

‎2-    ‎آيت الله دستغيب، سيد عبد الحسين، زندگاني فاطمه زهرا و زينب کبري (س)، انتشارات علميه اسلاميه‎.

‎3-    ‎آيت الله دستغيب، سيد عبد الحسين، زندگاني حضرت زينب (س)، تهران، انتشارات باقر العلوم‎.

‎4-    ‎آيت الله قزويني، سيد محمد کاظم، زينب کبري از ولادت تا شهادت، ترجمه حاتمي، قم، پيام مقدس، 1384‏‎.

‎5-    ‎اشتهاردي، محمد مهدي، سوگنامه آل محمد (ص)، قم، انتشارات ناصر، 1377‏‎.

‎6-    ‎قائمي، علي، زندگاني حضرت زينب (رسالتي از خون و پيام)، تهران، انتشارات اميري، 1376‏‎.

‎7-    ‎رسولي محلاتي، سيد هاشم، حضرت فاطمه و زينب کبري (س) ، تهران، سفير صبح، 1378‏‎.

‎8-    ‎   اردستاني صادقي، احمد، زينب دختر قهرمان علي، تهران، نشر مطهر، 1372

‎9-    ‎     بانکي پور فرد، امير حسين، آيينه زن، قم، انتشارات طه، 1381‏‎.‎

فرهنگ ایمنی از دیدگاه اسلام ونقش دین در ایمن سازی در عرصه حوادث غیرمترقبه

کوتاه جهان هستی از ابتدای خلقت موجودات، شاهد مکانیزم های متعددی در ایمن سـازی بـوده و اصـولاً هـر موجـودی بـه تناسب خلقت در جه ت ایمن سازی خود اقداماتی را به عمل آورده است بعضی از این فعالیتها جنبه صرفاً غریزی داشـته ماننـد لانه سازی لک لک ها بر بلندای درختان برای ایمن سازی تخمها از خطرات جونـدگانی ماننـد سـمور آبـی یـا در طبیعـت نیـز مکانیزم ایمنی ایجاد شده که کوهها در قرآن به عنوان ایمن کنندگان و میخ های کره زمین ذکر شده است و یـا لایـه جـو بـه منظور ایمنی از تشعشعات زیانبار ،انسانها نیز به لحاظ قوه اختیار دارای جهات مختلف ایمن سازی در طول تاریخ بشر بوده انـد در دوره ای به غارها در دل کوهها پناه برده اند و یا بوسیله الهامات الهی بر قلب حضرت نو ح ( ع ) به منظور ایمن سازی م ؤمنین از بلای آسمانی دستور ساخت کشتی بزرگ داده شده است اسلام در جهت سلامت سازی زندگی بشر در مسیر رشـد و تعـالی زمینه های مختلف ایمن سازی از نظر بهداشت فردی، جامعه ، ملل مختلف را مطرح و آنچه در زندگی انسان متصور است را به عنوان یک وا قعیت اجتماعی معرفی و دستورالعمل ارائه می نماید . دستوراتی در زمینه نحوه ساخت منازل ،اصول کلی در شـهر سازی تعاملات فرهنگی و اجتماعی ،ایمن سازی ب ا لحاظ جغرافیای طبیعی و سیاسی، ساختار حکومت ها و تعامل دولت مردان و مردم و خلاصه آنکه در جهت ایمن سازی یک پروسه قبل از تولد تا هنگام دفن حتی محل و کیفیت دفن اجساد در خـارج از منازل مسکونی را در قالب ایمن سازی و دستورالعمل های خاص به عنوان راهنمای سلامت و سعادت بشر مطرح کرده است . فی الواقع اسلام ب ه جهت اینکه کرامت خاصی برای انسان قایل است و او را اشرف مخلوقات عالم می داند، دستور و برنامه هـای مدونی در تمام عرصه های ایمنی زندگی انسانها دارد . متأسفانه در قرون حاضر نیاز سنجی های اجتماعی دسته کم گرفته شـده و اصول شهر سازی و ایمن سازی در منازل و هزاران زمینه دیگر به فراموشی سپرده شده است ،با توجه به اینکه مردم کشور ما زمینه های دینی قوی داشته اندمی توان با بهره گیری از این غنای فرهنگی انگیزه های ایمنـی بـ ه همـراه الگوهـای رفتـاری و کاربردی از دیدگاه فرهنگ اسلامی را در بین مردم ایجاد کرد و با پشتوانه اراده و عزم ملی به سـاختن کـشوری ایمـن و آمـاده جهت مقابله با حوادث غیر مترقبه بپردازیم . امید است با ایجاد حساسیت نسبت به این موضوع در این فاز و ارایه برنامه مـدون و کاربردی از دیدگاه فرهنگ اسلامی بتوانیم الگوی رفتاری مناسبی را برای مواقع بحران ارا یه نما ییم در این مقاله در چهار بخش با استناد به آیات و روایات اسلامی نقش دین در ایمن سازی و امداد رسانی و تسکین آلام حادثه دیدگان در حوادث غیر مترقبه مورد توجه قرار گرفته است .