موضوع: "فضائل اخلاقی"

اهمیت و جایگاه سلام...


سلام واژه بسيار زيبا وجذاب است و ريشه قرآني دارد.
سلام رنگ و بويي خدايي دارد و از جانب او پشتيباني مي‌شود.
سلام دادن به يكديگر يعني؛ درود پروردگار بر تو باد.
سلام دادن به يكديگر يعني؛ خداوند تو را به سلامت بدارد و در امن و امان باشي.
سلام نوعي دعا براي يكديگر است.
سلام يعني؛ آرزو مي‌كنم سالم باشي.
سلام يعني؛ تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد.
بايد گفت كه هر دعايي مي‌تواند منشا خير براي ديگران باشد. به ويژه دعايي كه هميشه بر سر زبان‌ها باشد و هر روز بارها و بارها تكرار گردد، مثل سلام.
سلام نامي از نام‌هاي خدا است [۱] و تكرار ذكر خدا هم سلامتي ايجاد مي‌كند. همان گونه كه خواندن هفتاد مرتبه سوره حمد بر هر دردي دوا است. [۲]
سنت اسلامي بر اين است كه هرگاه دو انسان مسلمان با هم ملاقات كنند بايد به هم ديگر سلام كنند و هركس در سلام كردن بر ديگري پيش دستي كند و به او سلام نمايد، او پاداش بيشتر دارد و نزد خداوند متعال و رسولش صلي الله عليه و آله محبوب تر است.
پيامبرگرامي اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: «نزديك ترين مردم به خدا و رسولش كسي است كه كلامش را به سلام آغاز كند».
امام علي عليه السلام فرموده است: «سلام كردن هفتاد حسنه دارد كه شصت و نه حسنه از آن سلام كننده و يك حسنه براي جواب دهنده سلام است». [3]
اهميت و جايگاه سلام در سنت اسلامي به حدي والا و شايسته است كه بلند سلام كردن و بر همگان سلام كردن جزو دستورهاي اكيد پيشوايان ديني مي‌باشد.
سلام و تحيت، منحصر به اسلام نيست، بلكه مصداق‌هاي مختلف آن ميان قوم‌ها و ملت‌هاي پيش از اسلام نيز سابقه دارد.
در برخي آيه‌هاي قرآن كريم تعبيرهايي ديده مي‌شود كه نشان دهنده وجود سنت سلام در ملت‌هاي پيشين است. «به تحقيق فرستادگان ما به همراه بشارت، نزد ابراهيم آمدند و گفتند: سلام». [4]
«و سلام بر او روزي كه زاده شد و روزي كه مي‌ميرد و روزي كه برانگيخته مي‌شود زنده». [5]
درود بهشتيان نيز سلام است و فرشتگان رحمت، با سلام به استقبال نيكان و پاكان مي‌شتابند.
در داستان به آتش افكنده شدن حضرت ابراهيم عليه السلام آمده است كه فرشتگان هنگام ورودشان براي نجات ابراهيم نبي عليه السلام از آتش، بر وي سلام كردند و آن حضرت نيز با سلام، پاسخشان را داد.
پيامبر تحيت اهل جاهليت را كه «اَنْعَمَ صَباحا وَ اَنْعَمَ مَساء» بود، به دستور خداوند تبديل به سلام كرد و به اصحاب خود فرمود: «خداوند تحيت شما را به چيزي بهتر تبديل كرد؛ زيرا تحيت اهل بهشت نيز السلام عليكم است».
خداوند به حضرت آدم عليه السلام فرمان مي‌دهد كه بر فرشتگان تحيت بفرستد. آدم به ايشان گفت: «السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. » سپس به وي فرمود: «اين تحيت تو و فرزندانت تا پايان دنياست».
گاهي خداوند، بر بندگان برگزيده اش يعني؛ انبيا عليهم السلام سلام مي‌فرستد. آنجا كه مي‌فرمايد: «وَسَلَامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ». [6]
«به نوح خطاب شد كه از كشتي فرود آي كه سلام و بركات ما بر تو باد. » [7]
«سَلَامٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ». [8]
فرشتگان بهشتيان را با سلام و تحيت داخل بهشت مي‌كنند. «با سلام به بهشت داخل شويد، امروز روز جاودانه شدن [شما] در بهشت است». [9]
تحيت اهل بهشت، سلام است و شكر الهي. همان گونه كه در قرآن مي‌خوانيم: «سخن بهشتيان اين است: «پروردگارا! تو منزهي و تحيت آنها در بهشت، سلام است و آخرين سخنشان حمد پروردگار جهان است». [10]
يكي از نام‌هاي بهشت دارالسلام است: «خداوند شما را به سوي دارالسلام فرامي خواند». [1۱]
افزون بر آيه‌هاي فراواني كه درباره تحيت و سلام وجود دارد، احاديث زيادي نيز از رسول خدا صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام ذكر شده است.
در دستورهاي پيشوايان ديني ما بر سلام كردن بسيار تأكيد شده است؛ به گونه اي كه براي ايجاد دوستي و مهرورزي در ميان انسان ها، انسان مسلمان موظف است كه در برخورد با ديگر انسان‌هاي غير مسلمان به آنان سلام كند و با اين سنت حسنه قلب آنان را نسبت به اسلام مسلمانان مهربان سازد.
يكي از نشانه‌هاي مسلماني، سنت نيكوي سلام كردن است.
اين همه اقبال و اهتمام به سنت سلام و سلام كردن ريشه قرآني دارد، چنان كه واژه سلام در قرآن ۲۲ بار ودر ۱۷ سوره آمده است.
عارفان، سلام را يكي از اسماي حسناي خداي متعال مي‌دانند.
در كتاب‌هاي اخلاق، واژه «سلام» از كليدي ترين واژه‌هاي اخلاقي مي‌باشد و در فقه نيز جايگاه مخصوصي دارد.
يكي از دستورهاي زيباي قرآن اين است كه: هنگامي كه وارد مكاني شديد بر يكديگر سلام كنيد، درودي كه نزد خدا مبارك و پسنديده است.
درود و شادباش قرآني، سلام دادن به يكديگر است و هيچ درودي جاي آن را نخواهد گرفت.
سلام، به دوستي‌ها و رفاقت‌ها بركت مي‌بخشد.
سلام، ارتباطات خانوادگي را مستحكم مي‌كند.
سلام، روابط اجتماعي را مي‌افزايد و سلامت روحي و رواني جامعه را به ارمغان مي‌آورد.
جامعه اي كه كوچك و بزرگش به يكديگر سلام مي‌دهند و با محبت فراوان براي هم آرزوي سلامتي كنند، جامعه اي شاداب و پرطراوت خواهد بود و افسردگي و مشكلات رواني در آن به حداقل خواهد رسيد.
سلام كردن نوعي اعلام دوستي و صلح و ترك مخاصمه و جنگ است.
بسياري از گرفتاري‌ها و ناخوشي‌ها از دشمني‌ها و كينه توزي‌هايي است كه گاه در هيچ و پوچ ريشه دارد است.
سلام، كينه‌ها را دور مي‌كند و دشمني‌ها را از بين مي‌برد.
سلام، درودي الهي است و خداوند به بهترين موجودات عالم سلام و درود فرستاده است. بر نوح عليه السلام (صافات: ۷۹) ؛ بر ابراهيم عليه السلام (صافات: ۱۰۹) ؛ بر موسي و هارون عليهما السلام (صافات: ۱۲۰) و خلاصه به همه پيامبرانش عليهم السلام. پس چه درودي جالب تر از آن.
سلام، شعار اهل بهشت است. قرآن مي‌گويد: «در بهشت، درود بهشتيان سلام دادن به يكديگر است. » «تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ. » [12] پس چه شعار و درودي بهتر از آن.
سلام، هم آهنگ شدن با فرشتگان است.
قرآن مي‌گويد: «فرشتگان از هر دري بر بهشتيان وارد مي‌شوند و به آنان مي‌گويند: «سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! » [13] نگهبانان درب‌هاي بهشتي نيز به آنان مي‌گويند: «سلام بر شما! گوارايتان باد اين نعمت ها! » [14]
بياييد صبح و شام هنگام ملاقات همديگر با خداوند و پيامبران و فرشتگان و بهشتيان همراه شويم و بهترين آرزوها را كه سلامتي دين و دنيا است، براي يكديگر از خداوند بخواهيم.
ما مسلمانان وقتي با هم ملاقات مي‌كنيم براي شروع كلام، سلام مي‌كنيم.
سلام به معني سلامتي است و كسي كه سلام مي‌كند در واقع سلامتي و صلح و آرامش را به طرف مقابل هديه مي‌دهد.
سلام كه از اسما حسناي الهي است بدين معناست كه بندگان از ظلم او بر سلامتند و او از هر عيب و نقص و آفتي سلامت است و اينكه اميد سلامتي از خداست.
پس هرگاه به خانه‌هايي [كه ذكر شد] وارد شديد، بر خودتان سلام كنيد كه درودي است از سوي خدا [درودي] پربركت و پاكيزه. [15]

پی نوشتها:

[۱]: حشر: ۲۳.

[۲]: كافي، ج ۲، ص ۶۲۳.

[3]: بحارالانوار, ج ۷۸، ص ۱۲۰.

[4]: هود: ۶۹.
[5]: مريم: ۱۵.

[6]: صافات: ۱۸۱.
[7]: هود: ۴۸.
[8]: صافات: ۱۲۰.
[9]: ق: ۳۴.

[10]: يونس: ۱۰.
[1۱]: يونس: ۲۵.

[۱2]: يونس: ۱۰.
[13]: رعد: ۲۴.

[14]: زمر: ۷۳.

[15]: نور: ۶۱.

منبع:کتاب پیام سلامت: پیام های کوتاه و زیرنویس ویژه بهداشت و سلامت - مریم سقلاطونی - 72

بيماري‌هاي معنوي و درمان آن با تمسك به قرآن


بيماري‌هاي معنوي و درمان آن با تمسك به قرآن

قرآن كريم براي زنده نگه داشتن اميد و روحيه مثبت خداگرايي و تعالي وجود، راه‌هايي را براي غلبه بر فشارهاي رواني ارائه نموده است.
اوّلين مسئله و نخستين شيوه مقابله با فشارهاي رواني از ديدگاه قرآن كريم، بازگشت به فطرت است كه اساس آرامش رواني مي‌باشد.
از ديدگاه قرآن، انحرافات رواني در انحراف از فطرت ريشه دارد.
يكي از راه‌هاي مؤثر و مورد نظر قرآن كريم در كاهش فشارهاي رواني، نظام خانواده است؛ زيرا خانواده از اركان مهم آرامش در جامعه و اصيل ترين منبع حمايت عاطفي در مواقع بروز فشار رواني است.
دوري از معنويات و عمل نكردن به دستورهاي الهي و قرآني و نداشتن ارتباط و تفكر در آيات و نشانه‌هاي پروردگار عالم، علت اصلي براي گرفتار شدن انسان به بيماري‌هاي ناعلاج معنوي است.
قرآن مصحف شفابخش و داروخانه عظيم الهي است كه همه بيماري‌هاي معنوي را معرفي و سپس درمان مي‌كند.
خداوند قرآن را براي درمان تمامي بيماري‌ها معرفي مي‌كند.
انسان با شناخت امراض رواني از قبيل غفلت، حسد، بخل، تكبر و… و تأسي از قرآن كريم بايستي در جهت از بين بردن بيماري‌هاي معنوي تلاش كند.
از جمله عواملي كه آدمي را به آرامش روحي مي‌رساند و از فشار رواني رها مي‌سازد، توجّه به نيايش و دعا و پرورش اين روحيه عظيم در وجودمان است.
توجّه و تمسّك حقيقي به قرآن كريم و راه‌هاي مطرح شده آن در سايه سار ايمان به خدا، بهترين تدبير و والاترين و مطلوب ترين شيوه مبارزه و غلبه بر فشارهاي رواني، استرس‌هاي دروني و اضطراب‌هاي ناشي از آنها و دسترسي به آرامش روحي و رواني است.

منبع: کتاب پیام سلامت: پیام های کوتاه و زیرنویس ویژه بهداشت و سلامت - مریم سقلاطونی - صفحه۲۸

شرایط و آداب سه گانه شادی

شرايط و آداب سه گانه شادى

شادى، شرايط و آدابى دارد كه ذيلاً به برخى از آنها اشاره مى نماييم:

۱. گناه و معصيت نباشد
بايد مجالس شادى، همراه با گناه و معصيت نباشد ؛ چنانچه امام صادق عليه السلام فرمودند: «لا تَسْخَطُوا اللّهَ بِرضى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِه وَ لا تَتَقَرَّبُوا اِلَى النّاسِ بِتَباعُدٍ مِنَ اللّهِ: خداوند را به غضب درنياوريد به خاطر رضايت و خشنودى احدى از مردم و نزديك نشويد به مردم به وسيله دورى از خدا». (۱)
و نيز امام صادق عليه السلام فرمود: «لا يَنْبَغى لِلْمُؤْمِنِ اَنْ يَجْلِسَ مَجْلِسا يُعصَى اللّهُ فيهِ وَ لا يَقْدِرُ عَلى تَغْييرِه: سزاوار نيست براى مؤمن در مجلسى بنشيند كه معصيت خدا در آن مى شود و نمى تواند جوّ مجلس را عوض كند». (۲)
و متأسفانه گاهى شادى‌ها آنچنان همراه با گناه است كه شادى مساوى با گناه است.


۲ .همراه با اذيّت و آزار نباشد

يكى از شرايط شادى و تفريح اين است كه با، اذيت و آزار ديگران همراه نباشد، متأسفانه امروزه، بسيارى از شادى‌ها همراه با اذيت و آزار ديگران است ؛ مانند بلندكردن صداى موسيقى و آهنگ هاى مبتذل، مزاحمت هاى تلفنى، كبوترپرانى، انفجارهاى تفريحى در شب هاى شادى، جشن پتو كه گاهى در جمع دانشجويان و جوانان انجام مى دهد به اين نحو كه بر سر فردى پتو مى اندازند و جمعى او را كتك مى زنند! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«مَنْ اذى مُؤْمِنا فَقَدْ آذانى: كسى كه مؤمنى را آزاردهد، مرا آزارداده است». (3)
«هشام بن سالم» مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: خداوند مى فرمايد: «لَيَأْذَنَ بِحَرْبٍ مِنّى مَنْ اذى عَبْدِى الْمُؤْمِنَ: آن كس كه بنده مؤمن مرا
بيازارد، با من اعلان جنگ مى دهد».
على عليه السلام فرمود:
«اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسانِه وَ يَدَه اِلاّ بِالْحَقِّ: مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش در آسايش باشند مگر جايى كه بايد (به حقّ) برخورد كند (مانند امر به معروف و نهى از منكر). (4)


۳. ميانه روى در غم و شادى

در زندگى انسان، هم غم و هم شادى، هر دو از نيازهاى روح هستند و بايد هر كدام به مقدار لازم وجود داشته باشد ؛ زيرا اگر سراسر زندگى انسان، مملوّ از غم و ناراحتى باشد، روح انسان فرسوده و آسيب سختى مى بيند، همچنين اگر تمام زندگى انسان مشحون از شادى و خوشى باشد، منشأ غفلت و دور شدن از خداوند مى گردد. پس شادى‌ها بايد به حدّى باشد كه انسان را از تعهّد و سوز و همدردى جدا نكند و همچنين غصه‌ها و اندوه‌ها نيز نبايد به حدّى باشد كه مايه افسردگى روح، يأس و دلسردى پديد آورد.
بعضى تصور مى كنند كه زندگى فقط شادى است در حالى كه حزن و غم نيز لازمه زندگى مى باشد. و بعضى نيز فكر مى كنند زندگى، فقط غم، درد و مصيبت است، در حالى كه انسان به شادى و نشاط هم نياز دارد. افراط و تفريط در غم و شادى، نشانه نوعى بيمارى روحى است و تعادل در غم و شادى، نشانه «سلامت روح» است.
على عليه السلام فرمود: «پارسايان در
سختى‌ها چنانند كه گويى در آسايش و راحتى فرود آمده اند، آنها با سختى‌ها و بلاها همان اندازه اُنس دارند كه با راحتى ها». (5)

پی نوشتها:

۱. ميزان الحكمة، جلد ۷، صفحه ۴۲۷

۲. بحارالانوار، جلد ۴۰، صفحه ۷۳، ميزان الحكمة، جلد ۷، صفحه ۱۳۱

3.وسائل الشيعة، جلد ۱۱، صفحه ۴۲۲.

4. وسائل الشيعة، جلد ۱۱، صفحه ۵۰۳.

5. نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه ۱۶۶.

27نکته برای آرامش


۲۷ نكته براى آرامش و نشاط 

۱ .با افراد آرام و بانشاط نشست و برخواست كنيد.
۲. به هر جايى كه مى خواهيد برويد چند دقيقه زودتر حركت كنيد با اين كار، نه مجبوريدعجله كنيدونه دچارفشارعصبى شويد.
۳ .به مسائل كوچك فكر نكنيد.
۴. چاى را با شكوفه بهارنارنج يا نعناع و يا چاى سبز بنوشيد.
۵. كفش مناسب بپوشيد زيرا كفش مناسب موجب آرامش مى شود.
۶ .از همان كه هستيد راضى باشيد در نتيجه احساس آرامش بيشترى خواهيد كرد.
۷. به گذشته فكر نكنيد زيرا گذشته ديگر وجود ندارد.
۸. ريخت و پاش‌ها را مرتب كنيد تا به آرامش برسيد.
۹. به خاطر آرامش خودتان هرچه زودتر از بدى هاى ديگران گذشت نماييد زيرا منتقل كردن احساس ناراحتى براى شخص فرستنده زيانبارتر است تا طرف مقابل.
۱۰. در محل زندگى خود گل و گياه نگه داريد تا اكسيژن بيشترى دريافت كنيد و در نتيجه به آرامش بيشترى برسيد.
۱۱. از لباس هاى رنگ روشن و پارچه هاى الياف طبيعى استفاده كنيد.
۱۲. بدويد كه دويدن از بهترين راه هاى غلبه بر فشار روانى است.
۱۳. زندگى را ساده بگيريد تا فشار روانى كمترى بر شما وارد شود.
14. به هنگام عصبانیت حوله مرطوب و گرم روى صورت خود قرار دهيد.
۱۵. وانمود كنيد كه فرد آرامى هستيد.
۱۶. در استخر شنا يا در جايى پر آب مانند وان حمّام چند دقيقه شناور بمانيد.
۱۷. آنچه كه باعث نگرانى شما مى شوند روى دفترى يادداشت نموده و سپس يكى يكى احتمال وقوع آنها را بازنگرى كنيد آنگاه خواهيد ديد بسيارى از آنها تحقق نخواهد يافت.
۱۸. لحظه هاى زيباى زندگيتان را بنويسيد و سپس همه آنها را بياد بياوريد.
۱۹. گريه كردن، هم اثرات احساسى دارد. و هم فيزيكى گهگاهى گريه كنيد.
۲۰. دعا كنيد كه از روش هاى رسيدن به آرامش است.
۲۱. به دريا برويد زيرا آب دريا و صداى امواج آن موجب آرامش است.
۲۲ قبل از طلوع آفتاب بيدار شويد و سحرخيز باشيد.
۲۳. كاركردن فشار عصبى را كم مى كند و به شما كمك مى كند احساس خوبى داشته باشيد.
۲۴. آنقدر ورزش كنيد تا عرق كنيد و سپس بيست دقيقه به ورزش ادامه دهيد.
۲۵. براى اينكه زيربارقرض و فشارعصبى ناشى از آن نرويد قبل ازخريدفكر كنيد آن چيزى را كه مى خواهيد بخريد آياقدرت خريدش را داريد يا نه، آنگاه خريد كنيد.
۲۶. اگر مى خواهيد به آرامش برسيد بيشتر ميوه و سبزيجات خام، ماست، شير، تخم مرغ و… بخوريد.
۲۷. در مكان هاى مذهبى بنشينيد، زيرا فضاهاى مذهبى همچون مساجد و زيارتگاه‌ها در شما احساس آرامش ايجاد مى كند.

منبع: کتاب شادی و آرامش از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه - محمد بیستونی - صفحه۱۱۱

هفت پند مولانا

امانت داری

از خصلت های بسیار زیبا و پسندیده، امانتداری و بازگرداندن بموقع و همراه با حفظ سلامت امانت است. معمولاً انسان در زندگی به انسان های امین نیازمند می شود، تا مال، وسیله، راز یا مطلب مهمی را نزد آنها به امانت بسپارد. امانت گذاری ناشی از اعتماد به امانت گیرنده است. حفظ امانت دیگران، مراعات اعتماد آنها و احترام به احساسات پاك انسانی است.
امانتداری در اسلام
همه ادیان مقدس الهی، خصوصاً اسلام در تقویت این صفت نیك توصیه های فراوان كرده اند. قرآن مجید می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»[1]
همانا خداوند به شما فرمان می دهد كه امانت ها را به اهل آن بدهید.
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ان الله عزوجل لم یبعث نبیاً الا بصدق الحدیث و اداء الامانه الی البر و الفاجر»[2]
خداوند هیچ پیامبری را بر نیانگیخته، جز به راستگویی و ادای امانت به نیكوكار و بدكار.
حضرت باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ثلاث لم یجعل الله عزوجل لاحد فیهن رخصه: اداء الامانه الی البر و الفاجر…»[3]
خداوند اجازه ترك سه چیز را به هیچ كس نداده: یكی رد امانت (به صاحبش) می باشد چه نیكوكار باشد چه بدكار… .
پیامبر اسلام، قبل و بعد از بعثت به «محمّد امین» معروف بود و مردم اشیای گرانبهای خود را نزد آن حضرت به امانت می سپردند. حتی در شب هجرت (لیله المبیت) كه رسول خدا مخفیانه از مكه خارج شد، امانتهای مردم را كه اغلب از كفار بودند، نزد «امّ ایمن» نهاد و به امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود كه در موقع مناسب به صاحبانش برگرداند.[4]
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: سوگند می خورم كه لحظه ای قبل از وفات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ سه بار از او شنیدم كه فرمود:
«یا اباالحسن اد الامانه الی البر و الفاجر فیما قل و جل حتی فی الخیط و المخیط»[5]
ای علی! امانت را به نیكوكار و بد كار پس بده، كم باشد یا زیاد، حتّی نخ و سوزن.
همچنین آن حضرت در یكی از وصیتهایش فرمود:
«ادّوا الامانات ولو الی قتله الانبیاء»[6]
امانتها را رد كنید، گرچه به قاتلان پیامبران باشد.
مطالبی كه بیان شد، اهمیت بسیار زیاد امانتداری را می رساند كه ضامن قوام و بقای روابط اجتماعی بر پایه اعتماد عمومی است.
ابوحمزه ثمالی می گوید: از امام سجاد ـ علیه السلام ـ شنیدم كه به شیعیان می فرمود: بر شما باید به ادای امانت، به خدا سوگند اگر قاتل پدرم حسین بن علی ـ علیه السلام ـ شمشیری را كه با آن پدرم را به قتل رسانده، نزد من امانت گذارد به او بر می گردانم.[7]
امانتداری، نشانه مسلمانی
خداوند سبحان در قرآن رعایت امانت را یكی از صفات مؤمنان دانسته و می فرماید:
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[8]
مؤمنان كسانی هستند كه امانتها و پیمان خویش را رعایت می كنند.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«راس الاسلام الامانه»[9]
سر اسلام، امانتداری است.
و نیز فرمود:
«اذا احب عبدا حبب الیه الامانه»[10]
وقتی خدا بنده ای را دوست بدارد، امانتداری را محبوب او می گرداند.
امانتداری، رحمت اجتماعی
امانتداری اگر در جامعه گسترش یابد، سایه رحمت «دیگر دوستی را» بر سر مردم می گستراند و پیوند میان افراد اجتماع را محكمتر می كند.
پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«لا تزال امتی بخیر مالم یتخاونوا و ادوا الامانه»[11]
امت من همیشه در خیر و سلامت است تا زمانی كه به یكدیگر خیانت نورزند و ادای امانت كنند.
امام كاظم ـ علیه السلام ـ فرمود:
«انّ اهل الارض لمرحومون ما تحابّوا ادّوا الامانات و عملوا بالحقّ»[12]
تا وقتی كه زمینیان به یكدیگر محبت كنند و امانت دار باشند و به حق عمل نمایند مورد رحمتند.
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«استعمال الامانه یزید فی الرّزق»[13]
به كارگیری امانت، روزی را زیاد می كند.
خیانت در امانت
در اسلام به همان اندازه كه امانتداری، شریف و ارجمند است، خیانت در امانت، نكوهیده و زشت است و در ردیف گناهان كبیره جا گرفته است.[14]
پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است:
«لیس منا من خان مسلماً فی اهله و ماله»[15]
آنكه به ناموس و مال مسلمانی خیانت كند، از ما نیست.
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«شر الناس من لا یعتقد الامانه و لا یجتنب الخیانه»[16]
بدترین مردم كسی است كه به امانت معتقد نباشد و از خیانت پرهیز نكند.
اقسام خیانت
اینك زشتی و حرمت خیانت بیان شد، به اقسام آن اشاره می كنیم:
الف و ب. خیانت به خدا و پیامبر: قرآن مجید می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[17]
ای مؤمنان! به خدا و پیامبر خیانت نورزید و به امانتهای خود نیز.
امام باقر ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه شریفه می فرماید:
«واجبات الهی نزد هر انسانی به امانت سپرده شده است و عمل نكردن بدان، خیانت محسوب می شود.»[18]
بنابراین، بی اعتنایی به قوانین و دستورات شرعی كه مجموعه ای از دستورات الهی و سیره و روش پیامبر و ائمه معصومین است، به منزله خیانت به آنان محسوب می شود كه مؤمن باید از آن اجتناب ورزد.
همچنین كلیه اموال مؤسسات دولتی، جزء داراییهای عمومی یا بیت المال است كه در دست كارمندان به امانت سپرده شده است و هر فردی به تنهایی موظف به حفظ و نگهداری و استفاده صحیح و قانونی از آنها است. حیف و میل بیت المال و استفاده شخصی و ناصحیح از آن، خیانت به اموال مسلمانان بوده و گناهی نابخشودنی است و در واقع، خیانت به خود نیز محسوب می شود.
كم كاری، گران فروشی، كم فروشی، حقوق گرفتن و كار نكردن و… همه از موارد خیانت به مردم است.
ج. خیانت به اسرار نظامی، سیاسی: آنان كه در مشاغل نظامی و سیاسی اشتغال دارند، در حقیقت امانتدار مردمند و اسرار تشكیلاتی بطور امانت، در اختیارشان قرار گرفته است.
آنان باید دقت كافی به خرج دهند و آگاه باشند كه حیات و نابودی یك ملت بسته به حفظ و افشای اسرار سیاسی، نظامی و اقتصادی آن كشور است، گاهی ممكن است افشای یك مسأله سیاسی یا نظامی، بخصوص اسرار جنگ، چنان ضربه ای به كشور وارد كند كه هرگز جبران نشود.
د. خیانت به ناموس، اموال و اسرار شخصی: ناموس و اسرار مردم همچون اموالشان محترم است و اگر به شكلی در اختیار دیگران قرار گیرد، به منزله امانت است كه باید به بهترین صورت از آن نگهداری شود. نگاه های هوس آلود به ناموس مردم و دست درازی به آنها خیانت است. همچنین افشای راز مردم، نوعی خیانت به آنهاست.
نیز افشای محتوای پرونده ها و نامه های مردم، خبر دادن از وضع داخلی افراد. اطلاع و آگاهی از عیوب و نقاط ضعف آنان و بر ملا كردن آن، خیانت محسوب می شود.
علي اصغر الهامي نيا ـ اخلاق اسلامي ص، 169

منابع:
[1] . نساء، آیه 58.
[2] . اصول كافی، ج 2، ص 85.
[3] . بحارالانوار، ج 74، ص 56.
[4] . مستدرك الوسائل، ج 2، ص 504.
[5] . بحارالانوار، ج 77، ص 275.
[6] . تحف العقول، ص 74.
[7] . بحارالانوار، ج 75، ص 114.
[8] . مؤمنون، آیه 8.
[9] . شرح غررالحكم، ج 4، ص 47.
[10] . همان، ج 3، ص 140.
[11] . بحارالانوار، ج 75، ص 172.
[12] . همان، ص 117.
[13] . همان، ص 172.
[14] . وسائل الشیعه، ج 11، ص 261.
[15] . بحارالانوار، ج 75، ص 172.
[16] . شرح غررالحكم، ج 4، ص 175.
[17] . انفال، آیه 27.
[18] . تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 144.
علي اصغر الهامي نيا ـ اخلاق اسلامي ص، 169

تحصیل و کسب علم

اهمیت علم و دانش
یكی از گرایشهای فطری انسان حقیقت جویی است و یكی از تواناییهای انسان قدرت شناخت واقعیات است. شناخت خود و جهان پیرامون یا به عبارت دیگر خودآگاهی و دیگرآگاهی از ویژگی های انسان است. انسان با آگاهی از خویشتن، قادر می شود چیزهای دیگر را بشناسد و حتی خداشناس گردد. پیش از این، اهمیت خودشناسی را یادآور شدیم؛ اكنون تأكید می كنیم كه خودشناسی مبدأ همه شناختهای ماست و كسی كه خود را بشناسد: اولاً ضرورت شناختهای دیگر بر او آشكار می شود، زیرا به غایت وجودی خود پی می برد و به ضعف و كاستی بالفعل خویش آگاه می گردد و ضرورت شناخت مسیر و شیوه حركت به سوی مقصد را در می یابد و ثانیاً شناخت های دیگر برای او ممكن می گردد. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرموده اند:
كیف یعرف غیره من یجهل نفسه؛[1]
كسی كه به خویشتن جاهل است چگونه غیر خود را می شناسد.
بنابراین اهمیت و امكان تحصیل علم و شناخت، از طریق خودشناسی بر ما آشكار می گردد و وقتی علم برای رسیدن به كمال و غایت وجودی انسان ضرورت و اهمیت داشته باشد، پرورش قوه درك حقایق نیز اهمیت خواهد داشت. قوه عاقله انسان هر چه در درك حقایق تواناتر باشد، مقصد و مسیر و موانع حركت به سوی مقصد را بهتر می شناسد و امكان رسیدن به كمال را بیشتر فراهم می كند. و بالعكس، اگر قوه شناخت انسان كارآیی خود را از دست دهد، حركت در مسیر كمال ناممكن می شود و گمراهی و هلاكت را در پی می آورد.
این مطالب هم از طریق خودشناسی فهمیده می شود و هم كتاب و سنت آن را تأیید می كند. در قرآن كریم و روایات معصومین ـ علیهم السلام ـ در فضیلت علم و علم آموزی سخنان زیبایی وجود دارد كه در اینجا برخی از آنها را ذكر می كنیم:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ؛[2]
خدا كه همواره به عدل قیام دارد گواهی می دهد كه جز او هیچ معبودی نیست و ملائكه و صاحبان دانش نیز (شهادت می دهند).
رسیدن به مرتبه درك توحید پروردگار و شهادت به آن، برای صاحبان علم امكان پذیر است و این در فضیلت و ضرورت علم به تنهایی كافی است. چون علم چنین ثمره دلپذیری دارد خداوند فرموده است:
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛[3]
خداوند كسانی را كه ایمان آوردند و آنان را كه علم داده شدند بسیار بلندمرتبه می فرماید.
خداوند در مواضع فراوانی برتری عالم را نمایان ساخته است و در آیاتی به این برتری تصریح نموده است:
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ؛[4]
بگو آیا كسانی كه می دانند و كسانی كه نمی دانند یكسانند؟
قرآن به علم آموزی تشویق و بلكه امر می كند:
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛[5]
پس اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید.
از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت شده است كه:
خداوند چون برای كسی نیكی بخواهد او را عالمی ژرف نگر در دین می سازد؛[6]
همچنین از ایشان نقل شده است:
عالم هفتاد درجه از عابد برتر است. [7]
اهمیت دانش آموزی
علم چنان نقش ارزنده ای در حیات الهی انسان دارد كه علم آموزی به فرموده پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فریضه است:
طلب العلم فریضه علی كل مسلم؛[8]
علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.
و نیز فرموده اند:
كسی كه دوست دارد به آزادشدگان از آتش نگاه كند، باید به دانش آموزان نظر نماید. قسم به كسی كه جانم به دست اوست هیچ دانشجویی كه در مسیر علم رفت و آمد می كند نیست مگر آنكه خداوند برای هر قدمش عبادت یكسال را می نویسد و برایش با هر قدمی كه بر می دارد شهری در بهشت می سازد و در حالی كه بر زمین گام می زند زمین برایش آمرزش می طلبد و او در حالی كه بخشوده است صبح و شام می كند و فرشتگان گواهی می دهند كه دانش طلبان، آزادشدگان خدا از آتشند.[9]
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در روایت دیگری فرموده اند:
كسی كه راه علم آموزی را می پوید خداوند او را در راهی به سوی بهشت پیش می برد[10].
اهمیت علم و علم آموزی چنان كه گفته شد از آن روست كه معارف لازم برای سعادت از طریق علم آموزی و بكارگیری قوه تفكر و اندیشه به دست می آید. معارف سعادت بخش اعم از معرفت خداوند و شناخت راه رسیدن به اوست. هر حركتی كه انسان انجام می دهد و هر گامی كه بر می دارد فقط در پرتو نور علم می تواند در راه صحیح و به سوی خداوند باشد. امام علی ـ علیه السّلام ـ خطاب به كمیل فرمودند:
ای كمیل! هیچ حركتی نیست جز آنكه تو در آن نیازمند دانشی هستی. [11]
دانش عمل را سودمند می سازد. زیرا عمل بدون آگاهی انسان را به هدف نمی رساند، حتی اگر صورت ظاهری عمل درست باشد. آگاهی، روح عمل است؛ چرا كه عمل با نیت جان می گیرد و عمل بدون آگاهی كاری بدون نیت و یا با نیت نادرست است.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
چون شناخت آنچه از خیرخواهی انجام ده ـ خواه اندك یا بسیار ـ زیرا عملِ (همراه با شناخت) پذیرفته می شود. [12]
عقل و اندیشه
علم ارزش والایی دارد و رستگاری انسان به آن وابسته است؛ ولی علم خود متكی به عقل است. علم محصول تعقل و اندیشه است. كسی كه از قوه عاقله خود كه هدیه الهی است بهره نمی برد و شناخت او همراه بصیرت و سنجش نیست، عالم نیست؛ زیرا علم یعنی شناخت آنچه هست آن گونه كه هست. بنابراین چون انسان خیر و كمال بودن خیرات و كمالات حقیقی را فقط به كمك عقل در می یابد، كسی كه تعقل نمی كند فاقد علم است و آثار و بركات علم به او نمی رسد. پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند:
انّما یدرك الخیر كله بالعقل؛[13]
همه نیكی ها به وسیله عقل درك می شوند.
بنابراین علم باید با تعقل همراه باشد. امام علی ـ علیه السّلام ـ از همین رو مردم را به درایت و اندیشیدن دعوت می كنند: «علیكم بالدرایات لا بالروایات»[14]، و نیز می فرمایند: «فقد البصر اهون من فقد البصیره»[15].
علم ثمره عقل است. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «العقل مركب العلم»[16] زیرا علم بدون عقل پیشرفت و حركتی ندارد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز روایت شده است:
پشتوانه انسان عقل است، و هوشمندی و دانایی و حافظه و دانش از عقل است. و چون عقل انسان او را پشتیبانی كند عالم، حافظ، زیرك، هوشمند و دانا می شود. و انسان به وسیله عقل كمال می یابد و عقل راهنمای او و بیناكننده او و كلیدكار اوست. [17]
عقل و اندیشه چنان اهمیت دارند كه بدون آن نمی توان از آیات خداوند بهره ای برد:
وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِكَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ؛[18]
شب و روز و خورشید و ماه را برای شما رام گردانید، و ستارگان به فرمان او مسخر شده اند. مسلماً در این امور برای مردمی كه تعقل می كنند نشانه هاست.
كسی كه از قوه عقل خویش استفاده می كند و به وسیله آن به تفكر می پردازد، از تلاش خود بهره بسیار می برد و كار او از عابدی كه بدون اندیشیدن عبادت می كند بسیار پر ثمرتر است:
یك ساعت اندیشیدن از عبادت یكسال بهتر است. [19]
زیرا تفكر باعث بینایی است «من تفكر ابصر»[20]، و كسی كه حقایق عالم را می بیند، راه و مقصد خویش را می یابد و به سوی مقصد هدایت می شود.
آثار تعقل و تفكر
درباره آثار تعقل و تفكر آیات و روایات بسیاری وجود دارد. چنان كه قبلاً اشاره كردیم، تعقل منشأ بهره گیری از آیات الهی است. كسی كه درباره پدیده های پیرامون خود می اندیشد به سرچشمه هستی پی می برد:
وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِكَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ ؛[21]
و آنچه در آسمانها و آنچه را در زمین است به سود شما رام كردیم، همه از اوست قطعاً در این (امر) برای مردمی كه می اندیشند نشانه هایی است.
كسی كه تعقل نمی كند، از مبدأ هستی غافل می شود و به عبادت غیر خدا مبتلا می شود:
أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ؛[22]
اف بر شما و بر آنچه غیر از خدا می پرستید. مگر نمی اندیشید؟
غفلت از آخرت و حیات جاوید و محدود شدن در دنیا و جلوه های آن، از ترك تعقل ناشی می شود:
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ ؛[23]
و هر آنچه به شما داده شده است، كالای زندگی دنیا و زیور آن است و آنچه پیش خداست بهتر و ماندگارتر است، مگر نمی اندیشید؟
ترك اندیشه علاوه بر بی بهره گی از آیات الهی، باعث غفلت از پروردگار و فراموشی آخرت جاوید و موجب لغزشهای عملی و جدا شدن از صراط مستقیم هدایت و رستگاری است:
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِیراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ ؛[24]
و شیطان گروهی انبوه از شما را گمراه كرد آیا اندیشه نمی كردید؟
عقل مایه حیات انسانی است. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ می فرمایند: «فقد العقل فقد الحیاه و لایقاس الا بالاموات»[25]، و نیز فرموده اند:
انسان تركیبی از عقل و صورت است، پس كسی كه عقل از او روی گرداند و صورت با او بماند كامل نیست و همچون جسمی بدون روح است. [26]

منابع:
[1] . شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص 565.
[2] . آل عمران، 18.
[3] . مجادله، 11.
[4] . زمر، 9.
[5] . نحل، 43.
[6] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 17.
[7] . همان، ص 18.
[8] . همان.
[9] . همان.
[10] . اصول كافی، ج 1، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم و المتعلم.
[11] . الحیاه، ج 8، ص 35.
[12] . همان، ص 38.
[13] . همان، ص 43.
[14] . همان، ص 35.
[15] . همان.
[16] . الحیاه، ج 1، ص 43.
[17] . همان، ص 46.
[18] . نحل، 12.
[19] . الحیاه، ج 1، ص 48.
[20] . همان.
[21] . جاثیه، 13.
[22] . انبیاء، 67.
[23] . قصص، 60.
[24] . یس، 62.
[25] . الحیاه، ج 1، ص 44.
[26] . همان.

ادب

از قیمتی ترین سرمایه ها و میراثهای حیات آدمی «ادب» است،
حتی بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در بر خورد ها چیزی به زیبایی و جذابیت ادب نمی رسد. باید آن را آموخت، به كار بست تا روابطی سالم و احترام آمیز و پایدار میان افراد، حاكم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهی تعریفی ناشناخته و حدّ و مرزی مبهم دارد. ازاین رو مناسب است كه بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تأملی مجدد داشته باشیم و بدانیم كه به راستی «ادب چیست؟»
ادب چیست؟
این صفت كه سر مایه ارزشمند رفتاری انسان و رسالت پدر و مادر و مربی است بر چه پایه هایی استوار است؟ آیا یك خصلت درونی است؟ آیا رفتاری اجتماعی است یا حالتی روحی؟ رمز اینكه انسان ازافراد مؤدب، خوشش می آید چیست؟
وقتی سخن از«ادب» به میان می آید، نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از كوچك و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر می آید. این رفتار كه از تربیت شایسته نشأت می گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، در خواست، سؤال، جواب و … مربوط می شود.
ادب، هنری آموختنی است. می توان گفت:«ادب، تربیت شایسته است»، خواه مربی، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربی.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم مرا به سه نكته ادب كرد… فرمود: هر كس با رفیق بد همنشینی كند، سالم نمی ماند و هر كس كه مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می گردد و هر كس به جاهای بد، رفت و آمد كند، متهم می شود: «ادبنی ابی بثلاث… قال لی:یا بنی! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم ومن ید خل مداخل السوء یتهم.»[1]
آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن « دوستی» و «گفتار» و«معاشرت» است. دوست داری با تو چگونه رفتار كنند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نَه اینكه از توهین و تحقیر و استهزای دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنحیده می شوی؟ مگر نه اینكه دوست داری در جمع مردم، مورد تكریم و تشویق و توجه قرار گیری؟ یكی از نكات مهم مربوط به معاشرت، آن است كه آنچه را درباره خود نمی پسندی، در باره دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در كار دیگران زشت می شماری، برای خود نیز زشت بدانی. اگر از كارهای ناپسند دیگران انتقاد می كنی، همان كارها و صفات در تو نباشد. این نوعی «خود ادب كردن» است و كسی به این موهبت دست می یابد كه از فرزانگی و هوشیاری و عقلانیّتی تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر (علیه السّلام):
«كفاك ادبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غیرك»؛[2]
در ادب كردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس كه آنچه را از دیگری ناپسند می بینی از آن پرهیز كنی.
هر كس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، دارای ادب است. بی ادبی، نوعی ورود به منطقه ممنوعه و پایمال كردن حدّ و حریم در برخورد هاست. این سخن بلند علویّ را هم در این زمینه بخوانیم كه فرمود:
«افضل الادب ان یقف الانسان علی حده و لا یتعدیّ قدره»؛[3]
برترین ادب، آن است كه انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودی خود یك ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین، هم برای فرزندان، هم برای اولیاء كه تربیت كننده آنانند.
ادب در هر كه و هر كجا باشد، هاله ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست داشتنی می كند.
ادب، خودش یك سرمایه است و هر سر مایه ای بدون آن بی بهاست.
مدالی است بر سینه صاحبش كه چشمها و دلها را خیره و فریفته می سازد.
آراستگی هر چیزی به چیزی است.
آن گونه كه علم، با حلم آراسته می گردد،
وشجاعت، با گذشت و عفو زینت می یابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا می كند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج می یابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگی و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشی سطحی بر چهره‎ای زشت است. این سخن حضرت علی(علیه السلام) است كه:
«لاشرف‎مع‎سوءالادب»؛
با بی ادبی؛ هیچ شرافتی نیست.
كسی كه بی اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می یابد.ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم می پوشاند. كلام امیرالمؤمنین( علیه السلام) چنین است:
«حسن‎الادب‎یستر‎قبیح النّسب»[4]
نشانه ها و جلوه ها
هر یك از ادب و بی ادبی نشانهایی دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهای بی ادبی میسر نمی گردد. این نمودها و نشانه ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد.
اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتارو وقار در رفتار، نشانه ادب است. بی خردی، گفتار زشت، بددهانی، تند خویی زشت گویی، دشنام و توهین، سبكسری و خیره سری، لجاجت و عناد و … هم بی ادبی است.
اگر كنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بی ادبی یعنی رفت و آمد با افراد ناباب و بی دقتی در گزینش دوستان و بی تعهدی در مجالستها و رفاقتها. آنكه زشت گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت علی( علیه السلام) از ادب بی بهره است: «لا ادب لسیی النطق.» [5]
كسی كه در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تكریم یاد كند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنكه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامی زشت تر پاسخ می دهد، آنكه در مجالس و محافل و صفها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سكوت و نوبت را نمی كند، آنكه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، كسی كه در گفتگو و بحث، داد می زند، گلو پاره می كند و جانب انصاف و حق را مراعات نمی كند، آنكه … اینها همه نشانه هایی از فقدانِ ادب است.
ار آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت بودن، خلال كردن، دهن درّه، سرفه، عطسه و … نشان ادب است. بی ادبی، بی اعتنایی به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست . اگر كسی هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفكند، یا به طرز مشمئز كننده ای غذا بخورد، یا به جای تقدیم دو دستیِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت كند یا حتی یك دستی بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا كند، یا هنگام خلوت، سر زده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، اینها نمونه هایی از مراعات نكردن ادب اجتماعی است.
جالب این است كه اسلام برای همه این موارد، دستور العمل دارد. «تربیت اسلامی» و اخلاق مكتبی، همه دستورها و«یابد» و «نباید» هایش، «ادب آموزی» است. كسی كه پای بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادی بی ادبی پای نهاده است.
ادب از كه آموزیم؟
رفتار نیك دیگران، بر انسان تأثیر مثبت می گذارد. این امری روشن و طبیعی است. ناپسندیهای اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء می گذارد. این هم عادی است. هنر انسانهای فرزانه و هوشمند آن است كه از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می آموزند.
هم نیكان الگوی نیكی اند، هم بدان سر مشق بدی برای غافلان. امام عاقلتر كسی است كه از بدیهاراه خوبیها را می آموزد. این همان حكمتِ لقمانی است كه از فرزانگی او سر چمشه می گیرد. به قول سعدی:
«لقمان را گفتند: ادب از كه آموختی؟ گفت: از بی ادبان، كه هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز كردم.»[6]
و اگر جز این بود، لقمان به لقبِ «حكیم» مشهور نمی شد. آری… ادب آموختن از بی ادبان. همچنان كه باید كم حرفی را از ورّاجان پر حرف و بیهوده گوی الهام گرفت. بزرگواری و كرامت نفس را هم باید از زشتیِ كارِ تنگ نظران و خسیس طبعان فرا گرفت. هیچ كس از زشتی و بدی، خوشش نمی آید. پس چرا ما خود را از آن پاك نسازیم كه محبوب شویم؟ اگر از زشتیهای دیگران، آموختیم كه به خوبیها روی آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان (علیه السّلام) است كه فرمود:
«اذا رأیت فی غیرك خلقا ذمیماً فتجنب من نفسك امثاله»؛[7]
هر گاه در دیگری اخلاق ناپسندی را دیدی، بپرهیز كه آن گونه رفتار در خودت نباشد!
عیسای مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه كسی تو را ادب آموخت؟فرمود: كسی مرا ادب نكرد. من، زشتی جهل را دیدم و از آن پرهیز كردم. [8]
نشست و بر خاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوی و رفتارمان را به زینت «ادب» می آراید.
از ادب پیامبر (صلی الله علیه و اله)
رسول اكرم (صلی الله علیه و اله) كه اسوه ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیكو است، خود را ادب كرده پرودگار دانسته و می فرماید: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی»؛[9]
پروردگارم مرا ادب كرد و نیكو ادب كرد!
«سیره پیامبر»، یك كتابِ ادب آموزی است. رفتار پیامبر، نمونه عالی اخلاقی و معاشرت و الاست. وبه چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره می كنیم:
رسول خدا با هر كس رو به رو می شد، سلام می داد، هم به كوچك، هم بزرگ.[10]
هیچ گاه پای خود را پیش كسی دراز نمی كرد. هنگام نگاه، به صورت كسی خیره نمی شد، با چشم ابرو به كسی اشاره نمی كرد، هنگام نشستن، تكیه نمی داد.[11]
وقتی با مردم دست می داد و مصافحه می كرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمی كشید، تا طرف مقابل دست خود را بكشد.[12] هیچ خوراكی را مذمّت نمی كرد. به هیچ[13] كس دشنام و ناسزا نمی گفت و سخن ناراحت كننده ای بر زبان نمی آورد و بدی را با بدی پاسخ نمی گفت.

منابع:
[1] . بحارالانوار، ج 75، ص261.
[2] . میزان الحكمه، ج 1، ص 72.
[3] . غررالحكم.
[4] . همان.
[5] . همان.
[6] . گلستان سعدی، باب 2، حكایت 20.
[7] . میزان الحكمه، ج 1، ص 70، حدیث 374.
[8] . ما ادبنی احد رأیت قبح الجهل فجانبته(بحار الانوار، ج 14، ص 326).
[9] . میزان الحكمه، ج 1، ص 78.
[10] . سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 41، 43و75.
[11] . همان، ص 45، 46، 47، 73 و61.
[12] . همان، ص 41 و47.
[13] . همان.

ادای واجبات الهی


یكی از مهمترین نقاط آغاز، اداء فرایض و اهتمام به واجبات است به ویژه نماز، روزه، زكات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر. مؤمن سالك باید نماز را در وقت بخواند، نه تنها در وقت كه در اول وقت و همیشه باید پیش از وقت خود را آماده كند تا در اول وقت به نماز برخیزد، كه امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«أوَّل الْوقْتِ رِضْوانُ اللهِ و اخرُهُ عَفْوُاللهِ و الْعفْوُ لا یكونُ إلا منْ ذَنبٍ.»[1]
نماز اول وقت سرشار از خشنودی خدا و در پایان وقت مشمول عفو و بخشش خداوند می شود. بدیهی است عفو و بخشش جز در مورد گناه صدق نمی كند.[2]
اهتمام به فرایض، كاشف از روح انقیاد و موجب تقویت اساس تقوا و ایمان و اخلاق است.
رسول خدا ـ صل الله علیه و آله و سلم ـ فرمود:
«إعْمل بِفَرائِض اللهِ تَكُن اَتْقَی النّاسِ.»[3]
به آنچه خدا واجب كرده عمل كن تا باتقواترین مردم باشی.
ابوحمزه ثمالی از امام سجّاد ـ علیه السّلام ـ نقل می كند كه فرمود:
«مَن ْعمِلَ بمَا افْتَرَضَ الله عَلَیْهِ فَهُو مِنْ خیرِ النّاس.»[4]
هر كس عمل كند به آنچه خدا بر او واجب كرده از بهترینِ مردم است.
و در حدیث دیگر فرمود:
«… فَهُو منْ أعْبَدِ النّاس.»[5]
… هر كس بجای آورد آنچه را كه خدا واجب كرده از عابدترینِ مردم است.
و در حدیث قدسی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمده است:
«قال اللهُ تبارَكَ و تَعالی ما تَحبَّبَ إلیَّ عبْدی بِأحَبَّ ممَّا افْترضْتُ علیِه.»[6]
هیچ عبادتی به اندازه ادای واجبات، بنده ام را نزد من محبوب نمی كند.
قطب راوندی می گوید روایت شده است كه فرشته ای از كعبه ندا در می دهد: هر كس فرایض و واجبات خدا را ترك كند از امان خدا بیرون آمده است.[7]
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«… وَ‌لا عبادهَ كَأداءِ الْفرائِض…»[8]
… هیچ عبادتی مانند ادای فرایض و واجبات نیست….
و در بعضی از كتابها، حدیث قدسی را با این عبارت آورده اند:
«ما تَقَرَّبَ إلیَّ عَبْدی بِشَیْ ءٍ أحبَّ إلیَّ ممَّا افْترضْتُهُ علیْهِ و إنَّهً لیَتَقَرَّبُ إلیَّ بِالنّافِلهِ…»[9]
بنده من تقرّب نجوید به سوی من به چیزی محبوب تر و بهتر از آنچه من بر او واجب كرده ام و به وسیله نوافل نیز به من نزدیك می شود… .
سالك الی الله پیش از شروع به هر كار باید آن را بشناسد و وظیفه و حكم شرع را درباره آن بداند و پس از علم، رفتار و كردار خویش را با موازین شریعت منطبق سازد. ادای وظیفه و تأدّب به آداب بدون علم به وظایف و مقررات شرعی امكان پذیر نیست. بنابراین، بر همه لازم است كه احكام دینی خود را به اندازه ضرورت و نیاز (تقلیداً یا اجتهاداً) بدانند و حدّاقل گروهی می بایست در تفقّه (فهم و درك عمیق) در دین و یادگیری مسائل و معارف دینی پیشگام باشند تا بتوانند دیگران را نسبت به وظایف دینی آگاه سازند. خداوند متعال می فرماید:
«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَه لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»[10]
… چرا از هر فرقه ای گروهی بسیج نمی شوند تا اینكه معارف دینی را خوب یاد بگیرند و آنگاه كه به وطن خویش برگشتند قوم خود (: خویشاوندان و بستگان) را به وظایفشان آگاه سازند (و آنها را از بی تفاوتی در برابر مسئولیتها بر حذر دارند، باشد كه آنان متنّبه شوند و از بیراهه بازگردند)؟
در حدیث آمده است:
«عَنِ الصّادق علیه السلام أنَّه سُئِل عن قوْلِهِ تعالی «فَللّهِ الْحُجَّهُ الْبالغهُ» فقال: إنَّ اللهَ تعالی یقولُ لِلْعبدِ یوْم القیمَهِ عبدی أكُنْتَ عالماً؟ فانْ قال نَعَمْ قال لَهُ أفلا عَمِلْتَ‌بما علِمتَ و إنَ كانَ جاهلاً قالَ لهُ افلا تَعَلَّمْتَ حتی تَعْمَلَ؟…[11]
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره معنی این آیه كه می فرماید «برای خدا دلیل رسا (و قاطع) است» سؤال شد، فرمود: خداوند در روز رستاخیز به بنده گنهكار خود می گوید: بنده من! چرا تكالیف خود را خوب انجام ندادی؟ آیا می‎دانستی و گناه كردی؟ اگر بگوید آری، می فرماید: چرا به آنچه می دانستی عمل نكردی؟ و اگر بگوید نمی دانستم، می‎گوید: چرا یاد نگرفتی تا عمل كنی؟ …
نتیجه آنكه بندگی و عبادت با دو شرط متحقّق می شود: محبّت و اطاعت، و اطاعت بدون علم و سپس عمل به خواست معبود و رضای محبوب امكان ندارد. آنها كه از خود چیزی می تراشند و پیش خود مطالبی را سرهم می كنند و به عنوان عبادت و اطاعت انجام می دهند آنها بنده خویشند نه بنده خدا.

منابع:
[1] . من لا یحضره الفقیه، ج 1 / صفحه 140.
[2] . پس معلوم می شود كه تأخیر نماز به آخر وقت گناه است و حتی المقدور باید سعی كرد كه بدون عذر، نماز از اول وقت به تأخیر نیفتد.
[3] . اصول كافی، ج 2 / صفحه 82.
[4] . همان، صفحه 81.
[5] . جامع احادیث الشیعه، ج 14 / صفحه 98.
[6] . اصول كافی، ج 2 / صفحه 82.
[7] . جامع احادیث الشیعه، ج 14 / صفحه 99 از كتاب مستدرك الوسائل.
[8] . نهج البلاغه صبحی صالح، حكمت 113.
[9] . كتاب لقاء الله مرحوم حاج میرزا جواد ملكی رحمهالله، صفحه 29؛ جواهر السنیه، صفحه 99؛ جامع احادیث الشیعه, ج 7 / صفحه 99 با اندكی تفاوت در عبارت.
[10] . توبه / 122.
[11] . تفسیر صافی، چاپ اسلامیه، ج 1 / صفحه 555، ذیل آیه 149 انعام؛ تفسیر نورالثقلین، ج 1 / صفحه 776.
محمد رضا مهدوي كني - نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي- ص 325

اخلاص

اخلاص به معنی «خالص كردن، ویژه كردن، ارادت صادق داشتن …» است.[1]
بر اساس این معنی، مخلص كسی است، كه طاعات عبادات و تمامی اعمال صالح خود را از هرگونه آلودگی و آمیختگی به غیر خدا خالص كرده ، انگیزه ای جز تقرّب به درگاه خدا ندارد. از این رو، فقط به او دل می بندد و تعریف و تكذیب دیگران، در نظرش یكسان است و هدف از عبادت، جلب رضایت خالق است نه كس دیگر.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«العباده الخالصه أن لا یرجو الرّّجل إلاّ ربَّهُ، و لا یخاف إلا ذنبه»[2]
عبادت خالص آن است كه مرد جز به پروردگارش امیدوار نبوده و جز از گناه خویش نهراسد.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«لا یصیر العبد عبداً خالصاً لله عزََّوجلَّ حتّی یصیر المدح و الذَّمُّ عنده سواء ً…»[3]
انسان، بنده خالص خدای بزرگ نمی شود تا اینكه تعریف و تكذیب (دیگران) در نظرش یكسان باشد.
ارزش و اهمّیّت اخلاص
اخلاص، معیار ارزش عبادت، مقامی از مقامات مقرّبان الهی و هدف دین است. هر كس آن را یافت، موهبتی الهی نصیبش گشته كه به وسیله آن به مقامات بزرگی خواهد رسید. چرا چنین نباشد، در حالی كه خداوند متعال، بندگانش را به آن امر كرده، می فرماید:
«فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»[4]
خدا را بخوانید، در حالی كه تنها برای او در دین اخلاص می ورزید، اگر چه كافران را ناخوش آید.
در سخنان پیشوایان معصوم، تعابیر گوناگونی، از قبیل بهترین عبادت، ثمره عبادت، غایت دین، عبادت مقرّبان الهی و مانند آن دربار فضیلت اخلاص آمده است. در اهمیت اخلاص همین بس كه شرط قبولی عمل است و اگر در عملی موجود نباشد، بی هدف و بی نتیجه خواهد بود. از این رو، علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«من لم یصحب الإخلاص عمله لم یقبل»[5]
عمل هر كس كه با اخلاص همراه نباشد، قبول نمی شود.
مراتب اخلاص
خالص كردن و پاكیزه نمودن عمل از غیر خدا مراتبی دارد. هر چه درجه اخلاص بیشتر باشد، عمل ارزش بیشتری نزد خدا پیدا می كند، به هدف و مقصد نزدیك‌تر شده و شخص را زودتر به كمال مطلوب خود می رساند و هر چه درجه اخلاص كمتر باشد، به همان اندازه از ارزش عمل كاسته شده و شخص از كمال مطلوب باز می ماند و از این رهگذر درجات مؤمنان در نزد خدا متفاوت خواهد بود، چنانچه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود:
«بالإخلاص تتفاضل مراتب المؤمنین»[6]
درجات مؤمنان به وسیله اخلاص برتری می یابد.
اینك برای رعایت اختصار، سه مرتبه از مراتب اخلاص را ذكر می كنیم:[7]
الف ـ خالص كردن عمل، به دلیل ترس از عذاب روز قیامت،‌ كه گرچه عمل مخلصانه است، اما این نوع عبادت، عبادت بردگان است.
ب ـ اخلاص در عمل، برای رسیدن به بهشت و آنچه در آن است مثل حورالعین، قصرهای بهشتی و مانند آن؛ كه این گونه مخلصانه عمل كردن نیز روشن اجیران است.
ج ـ تصفیه عمل از هر نوع شایبه ای، اعم از طمع به بهشت، ترس از جهنم، رضای مخلوق و جلب قلوب آنها، طمع به مقاصد دنیوی و مانند آن، كه فقط منظور رضایت خداست.
این مرتبه كه بالاترین مراتب اخلاص می باشد، از آن كسانی است كه غرق در محبت، عظمت و جمال الهی هستند و خدا را سزاوار پرستش یافته، عبادتش می كنند و این، عبادت آزادگان است.[8]
راه های كسب اخلاص
همان گونه كه ذكر شد، اخلاص، پاكیزه كردن عمل از هرگونه آلودگی به غیر خداست و انسان مخلص، در انجام عمل محرّكی غیر از خداوند ندارد، فقط قصد تقرّب به خداست كه او را به كار وا می دارد و بس. این حالت، مقام بسیار بزرگی است و كسی می تواند، به آن برسد كه غرق در محبّت خدا باشد، به حدّی كه در دلش برای محبت های دنیایی، جایی نبوده و اگر از خوراك، پوشاك، مسكن و امور مادی استفاده می كند، به خاطر لذّت بردن از آنها نباشد، بلكه به خاطر آن باشد كه نیروی بیشتری برای عبادت خدا، به دست آورد.
حال چه كنیم كه به این درجه از اخلاص برسیم؟
در سخنان پیشوایان معصوم، راه هایی برای رسیدن به اخلاص بیان شده كه به اختصار ذكر می كنیم؛
الف ـ قطع طمع از غیر خدا
امام باقر ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:
«بنده، پرستشگر واقعی خدا نمی شود، مگر آنكه از همه مخلوقات بریده و به او بپیوندد، آن گاه خداوند می فرماید: این عمل خالص برای من است و به كرمش آن را می پذیرد.»[9]
ب ـ افزودن بر علم و یقین
علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«ثمره العلم إخلاص العمل»[10]
اخلاص عمل، ثمره و میوه علم است.
یعنی هر چه آگاهی انسان از حقایق هستی بیشتر شود و به عظمت خالق و ناچیزی خود علم پیدا كند، اخلاص او بیشتر می شود. و نیز فرمود:
«اخلاص العمل من قوّه الیقین…»[11]
اخلاص عمل از قوت یقین است.
ج ـ كم كردن آرزوها
امیر مؤمنان در این زمینه فرمود:
«قلِّل الامال تخلص لك الأعمال»[12]
آرزوها را كم كن، با اعمالت خالص گردد.
د ـ پرهیز از گناه و هوای نفس
پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود:
«تمام الاخلاص اجتناب المحارم»[13]
دوری كردن از كارهای حرام كمال اخلاص است.
آثار اخلاص
اخلاص، آثار ارزنده ای در سعادت انسان دارد كه برخی از آنها به شرح زیر است؛
الف ـ تقرّب به خدا
حضرت علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«تقرّب العبد إلی الله سبحانه بإخلاص نیَّته»[14]
نزدیك شدن بنده به خدای سبحان به سبب خالص كردن نیت اوست.
ب ـ امدادهای الهی
اثر دیگر رعایت اخلاص، یاری، پشتیبانی و امدادهای الهی در زندگی فرد مخلص است. حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود
«من أصعد إلی الله خالص عبادته، أهبط الله إلیه أفضل مصلحته»[15]
كسی كه عبادت خالصانه اش را به سوی خدا بالا بفرستد، خداوند بهترین مصلحتش را به سوی او فرو خواهد فرستاد.
ج ـ بصیرت و حكمت
از دیگر آثار رعایت اخلاص، اعطای روشن بینی، بصیرت، حكمت و معیار شناسایی حق و باطل از جانب خدا به فرد مخلص است، بگونه ای كه این اثر در تمام برخوردهای او به روشنی دیده می شود. چنانچه رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود:
«ما أخلص عبد لله عزَّوجلّ أربعین صباحاً إلاّ جرت ینابیع الحكمه من قلبه علی لسانه»[16]
هیچ بنده ای برای خدا چهل روز اخلاص نورزید، مگر اینكه چشمه های حكمت از قلب او، بر زبانش جاری گردید.
همچنین حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«عند تحقیق الإخلاص تستنیر البصائر»[17]
همگام محقق شدن اخلاص، دیدگاهها نورانی می شوند.
د ـ پیروزی و موفّقیّت
موفقیت در كارها، یكی دیگر از آثار اخلاص است. علی ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود:
«فی إخلاص النّیّات نجاح الأمور»[18]
موفقیت در كارها، به خالص كردن نیتهاست.
ه ـ هیبت و شوكت
انسان مخلص بر اثر رعایت اخلاص، چنان هیبتی به دست می آورد كه حتی همه جنبندگان، حیوانات وحشی و پرندگان نیز از هیبت و شوكت او می هراسند، چنانچه امام صادق ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود:
«إنّ المؤمن لیخشع له كلّ شیءٍ و یهابه كلّ شیءٍ ثمّ قال: إذا كان مخلصاً لله أخاف الله منه كلّ شیءٍ حتّی هوامّ الأرض و سباعها و طیر السّماء»[19]
همانا همه چیز برای مومن خشوع می كند و او را بزرگ و باشكوه می دارد. سپس فرمود: هرگاه مومن، مخلص خدا شد خداوند همه چیز را از او می ترساند حتی جنبندگان و درندگان زمین و پرندگان آسمان را.
عابدان مخلص
پس از بیان آثار اخلاص، اكنون به معرفی نمونه هایی از انسانهای پاكباخته كه درون و برون خود را از هر آلودگی، پاك و مبرّا كرده اند، می پردازیم، باشد تا این راه یافتگان به عالم بقا را سرمشق و الگو قرار داده، از آنان شیوه اخلاص بیاموزیم.
خدای تعالی در حدیث قدسی فرمود:
«الإخلاص سرُّ من أسراری إستودعته قلب من أحببت من عبادی»[20]
اخلاص، سرّی از اسرار من است كه در دل بندگان محبوب خویش به امانت نهاده ام.
اگر كسی به باین مرتبه دست یافت، بزرگترین نعمت الهی نصیبش شده است گویند:
«روزی سید بحرالعلوم (ره) را شاگردانش خندان و متبسّم دیدند. سبب پرسیدند در پاسخ گفت: پس از بیست و پنج سال مجاهدت، اكنون كه در خود نگریستم، دیدم دیگر اعمالم ریایی نیست و توانسته‌ام به رفع آن موفّق گردم.»[21]
در مورد امام خمینی قرس سرّه گفته اند:
«از روز جوانی كه به مقام اجتهاد رسید، تا روزی كه بر كرسی قیادت و امامت نشست در راه شناساندن خود و به دست آوردن مقام و مسند، كوچكترین گامی برنداشت.»[22]
هر كه با خدا باشد، خدا همراه اوست. این عظمت و قدرت و شوكتی كه امام خمینی (ره) در دنیا كسب كرده، نه به خاطر تلاش برای خودش بود، بلكه این نتیجه اخلاص، سعی و تلاش برای انجام فرمان خدا بود كه او را به آن مرتبه و مقام رساند.
«درباره میرزای بزرگ شیرازی نقل شده هنگامی كه شاگردان شیخ انصاری پس از درگذشت شیخ با اصرار فراوان میرزا را وادار به قبول این مسؤولیت كردند. قطرات اشك بر گونه و ریش مباركش جاری شد و سوگند یاد كرد كه هرگز به ذهنم خطور نكرده بود كه روزی این مسؤولیت عظیم بر دوشم می آید.»[23]
درباره فرزند وحید بهبهانی كه نامش عبدالحسین بود نوشته اند:
«در كربلا متولد شده خدمت پدرش علوم دینی و شرعی را تحصیل كرد و در عصر آن مرحوم مرجع مردم در مسائل شرعی شد. وحید بهبهانی اجازه مبسوط به ایشان داد و مردم را به رجوع و استفتا از خدمتش حكم فرمود. پس از رحلت پدر، مردم، علما و مؤمنین از او خواهش كردند كه به جای آقا نماز بخواند. پس از اصرار، چند روزی مشغول امامت شد و مأمومین فراوانی حاضر می شدند پس از دو ماه، دیگر نیامد و گفت: امامت مقامی است عظیم و تحمّل آن بر من مشكل است و با آن زهد و تقوا، كناره گرفت.»[24]
منابع:
[1] . لغت نامه دهخدا، ذیل لغت اخلاص.
[2] . شرح غرر الحكم، ج 2، صفحه‌ 144.
[3] . بحارالانوار، ج 73، صفحه 294.
[4] . غافر (40)، آیه 14.
[5] . شرح غررالحكم، ج 5، صفحه 418.
[6] . همان، ج 3، صفحه 217.
[7] . ر. ك: جامع السعادات، ج 2، صفحه 402، داوری؛ پرواز در ملكوت، ج 2، صفحه 80 ـ 81.
[8] . ر. ك، بحارالانوار، ج 70، صفحه 255.
[9] . مستدرك الوسائل، ج 1، صفحه 101، آل البیت.
[10] . شرح غررالحكم، ج 3، صفحه 332.
[11] . همان، ج 1، صفحه 343.
[12] . شرح غررالحكم، ج 4، صفحه 511.
[13] . میزان الحكمه، ج 3، صفحه 63.
[14] . همان، صفحه 279.
[15] . بحارالانوار، ج 71، صفحه 184.
[16] . همان، ج 70، صفحه 243.
[17] . شرح غررالحكم، ج 4، صفحه 315.
[18] . همان، صفحه 407.
[19] . بحارالانوار، ج 70، صفحه 248.
[20] . مستدرك الوسائل، ج 1، صفحه 101.
[21] . سیمای فرزانگان، ج 3، صفحه 122.
[22] . سیمای فرزانگان، ج 3، صفحه 133.
[23] . همان، صفحه 135.
[24] . ر.ك: همان، صفحه 146.
علي اصغر الهامي نيا- غلامعباس طاهر زاده - اخلاق عبادي، ص43

احترام به علما و اساتید


ارزش علم و دانش در قرآن:
یكی از ارزش‌های اسلامی در قرآن، «علم و دانش» است.
«… هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ…»[1] «آیا دانایان و نادانان با هم برابرند؟».
آیا كسانی كه در تحصیل فضایل و آگاهی‌های مفید و مؤثر در كمال خویش گام بر می‌دارند، با گروهی كه از حیات جز خواب و خوراك و… چیزی نمی‌دانند برابرند؟
شكی نیست كه برتری و ارجحیت، همانا از آن كسانی است كه در راه تحصیل علم گام بر می‌دارند، و ساعت‌هایی را به تعلیم و تعلم سپری می‌سازند و از دیار جهالت و لو چند قدم در شبانه روز به سوی عالم علم و نور،‌ هجرت می‌كنند:
آن را كه فضل و دانش و تقوا مسلّم است
هر جا قدم نهد قدش خیر مقدم است
در پیشگاه علم مقامی عظیم نیست
از هر مقام و مرتبه‌ای علم، اعظم است
جاهل اگر چه یافت تقدّم مؤخر است
عالم اگر چه زاد مؤخّر مقدّم است
جاهل به روز فتنه ره خانه گم كند
عالم چراغ جامعه و چشم عالم است
در دین مقدس اسلام و سیره عملی پیامبر و اهل بیت همواره بر تكریم علما و دانشمندان دین تأكید شده است. چنانكه امام موسی كاظم ـ علیه السّلام ـ فرمود: «عَظِّمِ الْعالِم لِعِلمِهِ وَدَعْ مُنازَعَتَهُ[2]؛ عالم را به جهت علمش تعظیم و احترام كن و با او منازعه منما.»
امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّهُ[3]؛ كسی كه به عالمی احترام نماید، به خدا احترام نموده است.»
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَكْرِمُوا الْعُلَماءَ فَاِنَّهُمْ وَرَثَهُ الْأَنْبِیاءِ فَمَنْ أَكْرَمَهُمْ فَقَدْ اَكْرَمَ اللهَ وَرَسُولَهُ[4]؛ دانشمندان را گرامی دارید كه آنها وارثان پیامبرانند و هر كه آنان را احترام نماید، خدا و رسولش را احترام نموده است.»
انگیزه‌ تكریم علما
این همه تكریم و احترام نسبت به عالمان در فرهنگ دین، بدین جهت است كه آنان انسان‌های متعهد، راهنمای مردم، مخالف بدعت‌ها، پاسدار اندیشه‌های ناب، طرفدار حقوق محرومان، روشن كننده‌ی چراغ امید در دل آنان و… هستند و گرنه، این همه تكریم برای كسانی كه از تعهد و مسئولیت بهره‌ای نبرده‌اند معنا ندارد. كسی كه اندك آشنایی با تاریخ حوزه‌ها داشته باشد، می‌داند كه تنها عالمان الهی بوده‌اند كه از میان مردم برخاسته‌اند و همراه آنان زندگی كرده‌اند و در غم و شادی شریك آنان بوده‌اند و هر جا خطر و دشواری بوده است، ‌خود را سپر بلا نموده و از شرافت و عزت مردم دفاع كرده‌اند. اینها و صدها ویژگی دیگر، زمینه‌ی تجلیل و تكریم از علمای صالح و راستین را فراهم نموده است.
چگونه به علما احترام كنیم؟
1ـ با تكذیب نكردن آنان:
گفته‌ی علما را به مجرد اینكه با فكر و عقیده‌ی شما جور در نمی‌آید، تكذیب نكنید.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: در برابر عالم زیاد نگویید كه «قال فُلان و قال فُلان خلافاً لقوله[5]؛ فلان عالم چه فرموده و فلان عالم دیگر چه مطلبی بر خلاف گفته‌ی شما فرموده است.»
2ـ با خدمت كردن به آنان؛
علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «إذا رَأَیْتَ عالِماً فَكُنْ لَه خادِماً[6]؛‌اگر عالمی را دیدی به او خدمت كن.
3ـ با دیدار و زیارت آنان:
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «مَنْ زارَ الْعُلَماء فَقَدْ زارَنِی وَ مَن جالَس الْعُلَماء فَقَد جالَسَنِی وَ مَنْ جالَسَنِی فَكَأَنَّما جالس رَبِّی[7]؛ كسی كه به دیدن علما برود، گویا به دیدن من آمده و كسی كه همنشین علما شود، گویا همنشین من شده و كسی كه همنشین من باشد، گویا همنشین خداوند و مأنوس با اوست».
و در روایت دیگر، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «زیارت كردن علما نزد خدا محبوب‌تر است از هفتاد حج و عمره‌ مقبول و خداوند هفتاد درجه، مقام زائر علما را بالا می‌برد و رحمتش را بر او نازل می‌كند.»[8]
4ـ بیشتر شنیدن:
امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «إذا جَلَسْتَ إلی عالِم فَكُنْ عَلی اَنْ تَسْمَعَ أحْرص مِنْكَ عَلی أن تَقُول[9]؛ هرگاه با دانشمندی همنشین شدی، سعی كن بیشتر از آنكه سخن بگویی، گوش كنی.»
حكایت‌هایی از احترام به علمای اسلام
1ـ از آیت الله وحید بهبهانی؛ آن عالم جلیل القدر و مرجع عصر، پرسیدند كه چگونه به این مقام رسیده‌ای؟
فرمود: اگر به جایی رسیده‌ام، مرهون احترامی است كه برای فقها و علمای اسلام گذاشته‌ام.[10]
2ـ مرحوم آیت الله بروجردی؛ در مسجد بالاسر كنار مرقد مطهر حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ تدریس می‌كردند؛ در یكی از روزها هنگام درس، آقا متوجه شدند كه یكی از شاگردان او به قبر حاج شیخ عبدالكریم حائری تكیه داده است، با تندی به او فرمود: آقا به قبر تكیه نكنید، این بزرگان برای اسلام زحمت كشیده‌اند، به آنان احترام بگذارید.
آیت الله بروجردی برای كتب علمی و دینی، احترام بسیاری قایل بودند و می‌فرمودند: «در تمام عمرم در اتاقی كه كتب حدیث، حتی دارای یك حدیث باشد نخوابیده‌ام.»[11]
3ـ در یكی از روزها مجلس مباحثه‌ای با حضور مأمون (خلیفه‌ی عباسی) و علمای عصر تشكیل شده بود مردی پریشان حال با لباسی كهنه وارد شد و در آخرین صف حضّار نشست. مسأله‌ای در مجلس مطرح گردید، آن مرد، جوابی بسیار عالی داد، به طوری كه توجه عموم به وی جلب شد و تمام علمای مجلس، تحسینش كردند. خلیفه دستور داد او را بالای مجلس در صف علمای بزرگ نشاندند. مسأله‌ی دیگری طرح شد و همان مرد دوباره بهترین پاسخ را گفت. این بار به فرمان مأمون او را بالاتر از همه‌ی حضار، نزدیك جایگاه خلیفه جای دادند. پس از ساعتی مجلس پایان یافت و علما تدریجاً بازگشتند. مرد ژنده پوش نیز از جای برخاست تا برود، خلیفه امر كرد بماند. طولی نكشید كه بزم شراب گسترده شد و ساقیان آماده‌ی كار شدند. مرد عالم از مشاهده‌ی آن وضع، سخت نگران گردید، از جا برخاست و با كسب اجازه آغاز سخن كرد و گفت: «من امروز با پریشانی حال و زشتی صورت و كهنگی لباس در مجمع علما شركت كردم، عقل ناچیزم مرا از آخر مجلس به صف بزرگان رسانید و سپس مرا به كنار خلیفه‌ی مسلمانان رسانید، سزاوار نیست شراب بنوشم و عقلی كه باعث ترفیع مقامم گردید از خویشتن جدا سازم، به علاوه من خائفم از اینكه مستی،‌عنان نفسم را از كفم برباید و مرتكب عمل نامناسبی شوم و در نظر خلیفه‌ی مسلمانان خوار گردم. مأمون سخنان مرد عالم را شنید و او را از شركت در مجلس شراب معاف داشت و دستور داد صد درهم به وی دادند.»[12]
4ـ در دو گوشه‌ی مسجد، دو گروه دور هم حلقه زده و نشسته بودند، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ وارد شد و به هر كدام نظری افكند و پرسید: آقایان چه می‌كنند؟ به عرض رسید كه یكی از این دو دسته به ذكر خدا و دعا مشغولند و گروه دیگر مشغول مذاكره‌ی علمی هستند.
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «هر دو دسته در راه خیر و سعادتند، ولی من به گروهی ملحق می‌شوم كه مذاكرات علمی دارند؛ زیرا من مبعوث شده‌ام كه مردم را به علم و كمال سوق دهم و سپس به جمع آنها پیوست.»[13].
5ـ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مجلسی كه بزرگان و سالخوردگان اصحابش حضور داشتند، از هشام بن حكم كه جوانتر از همه بود، احترام فراوان به عمل آورد و او را بالاتر از همه نشانید، به خاطر اینكه جوانی عالم و گوینده‌ای توانا بود. [14]
احترام امام هادی ـ علیه السّلام ـ به عالم
6ـ یكی از فقهای شیعه بر امام هادی ـ علیه السّلام ـ وارد گردید، در حالی كه جمعی از علویین و بنی هاشم در محضر امام ـ علیه السّلام ـ بودند. حضرت به آن عالم احترام نمود و جای خود را به او داد. این كار بر علویین و بنی هاشم گران آمد. یكی از آنها نتوانست تحمل كند، به خدمت امام ـ علیه السّلام ـ رفت و عرض كرد: «یابن رسول الله! آیا شما یك عالم را بر بنی هاشم مقدّم می‌داری؟» حضرت فرمود: مگر خداوند در قرآن نفرموده: «… اِذا قیلَ لَكُمْ تَفَسَّحوُا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللهُ لَكُمْ…[15]؛ ای مؤمنان! هرگاه به شما گفته شد كه جایی را در مجلس بگشایید، چنین كنید تا خداوند نیز نسبت به شما در كارهایتان گشایش به وجود آورد.»
و بعد فرمود: «… یَرْفَعِ اللهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذینَ اُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ…[16]؛ خداوند، مؤمنان و عالمان را بر دیگران به درجاتی برتری داده است.» پس چرا ناراحتید از اینكه من یك عالم را به خاطر اینكه خداوند او را بالا برده و عظمت داده برتری داده‌ام؟ این عالم فلان ناصبی را با اقامه‌ی دلیل و برهان محكوم كرده است و این فضیلت بزرگی است.»[17]
حكایت‌هایی از احترام به استاد
1ـ فرزند حضرت آیت الله العظمی حائری ـ رحمه الله ـ بنیانگذار حوزه‌ی علمیه قم، از پدرش نقل كرده كه فرمود: توفیقاتی كه در زندگی نصیب من شد و در پرتو آنها توانستم حوزه را تشكیل دهم، همه مرهون خدماتی است كه به استادم؛ مرحوم سید محمد فشاركی ـ رحمه الله ـ كرده‌ام. زمانی ایشان به شدت بیمار شدند و كار بدان جا كشید كه من مدت شش ماه، برای قضای حاجت ایشان، طشت مهیّا می‌كردم و بدین عمل افتخار می‌كردم.
2ـ بسیاری از علمای بزرگ هنگام یاد كردن از استاد خود با جمله‌ی «روحی فداه» علاقه و محبت عمیق و سرشار خود را به استاد ابراز می‌كردند كه در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می‌كنیم:
امام خمینی ـ قدس سره الشریف ـ نسبت به استاد خود آیت الله شاه آبادی ـ رحمه الله ـ چنین شیوه‌ای داشتند هرگاه به مناسبتی نام او به میان می‌آمد، می‌فرمودند: «شیخ عارف كامل ـ روحی فداه ـ ».
__________________
[1] . زمر/9.
[2] . بحارالانوار، ج78، ص309.
[3] . غرر الحكم، ج5، ص351.
[4] . نهج الفصاحه، حدیث 450.
[5] . اصول كافی، ج1، ص37.
[6] . میزان الحكمه، ج6، ص489.
[7] . میزان الحكمه، ج6، ص489.
[8] . عده الداعی، ص66.
[9] . بحارالانوار، ج2، ص43، ح11.
[10] . سرگذشت‌های ویژه‌ای از زندگی امام خمینی، ج5، ص165.
[11] . داستان دوستان، ج5، ص258.
[12] . جوامع الحكایات، ص373.
[13] . تعالیم آسمانی اسلام، ص49.
[14] . تعالیم آسمانی اسلام، ص49.
[15] . مجادله/11.
[16] . مجادله/11.
[17] . احتجاج طبرسی، ج2، ص455.

امر به معروف و نهی منکر

نقش هر مسلمان در تعیین سرنوشت جامعه و تعهدی كه باید در پذیرش مسؤولیت های اجتماعی داشته باشد، ایجاب می كند كه او ناظر و مراقب همه اموری باشد كه پیرامون وی اتفاق می افتد. این مطلب در فقه اسلامی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منكر مطرح شده و از مهم ترین مبانی تفكر سیاسی یك مسلمان به شمار می رود؛ چنان كه از مهم ترین فرایضی است كه وجوب كفایی آن ضروری دین شناخته شده و ضامن بقای اسلام است.[1]
قرآن كریم در بیان صفات ممتاز مؤمنان می فرماید:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[2]
مردان و زنان با ایمان ولی (و یار و یاور) یكدیگرند، امربه معروف و نهی ازمنكر می كنند، نماز را برپا می دارند و زكات را می پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می كنند.
به موجب این آیه، افراد مؤمن به سرنوشت یكدیگر علاقمند بوده و به منزله یك پیكر می باشند. پیوند سرنوشت ها موجب می شود كه تخلف و انحراف یك فرد، در كل جامعه تأثیر بگذارد؛ چنان كه یك بیماری واگیر در صورتی كه معالجه نگردد، از فرد به جامعه سرایت نموده و سلامت آن را به خطر می اندازد.
پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در این زمینه می فرماید:
یك انسان گنهكار در میان مردم، همانند فرد ناآگاهی است كه با گروهی سوار كشتی شده و آن گاه كه كشتی در وسط دریا قرار می گیرد، تبری برداشته و به سوراخ نمودن جایگاه خود می پردازد، هر كسی به او اعتراض می كند او در پاسخ می گوید: من در سهم خودم تصرف می كنم؛ به یقین این یك حرف احمقانه است. اگر دیگران او را از این عمل خطرناك باز ندارند، طولی نمی كشد كه همگی غرق می شوند.[3]
معروف و منكر كه دو مفهوم متقابلند، در لغت به معنای شناخته شده و ناشناخته می باشند؛[4] و در اصطلاح كارهایی كه نیكی یا زشتی آن ها توسط عقل یا شرع، شناخته شده باشند، به ترتیب معروف و منكر نامیده می شوند.[5]
به كارگیری لفظ معروف و منكر در امور مربوط به بایدها و نبایدهای دین، بدین لحاظ است كه فطرت پاك انسانی با كارهای معروف آشنا و مأنوس و با زشتی ها و امور ناپسند، بیگانه و نامأنوس است.
بنابراین معروف ومنكر قلمرو وسیعی دارد و در محدوده عبادات یا یك سری از گناهان كبیره نمی گنجند. معروف شامل امور اعتقادی، اخلاقی، عبادی، حقوقی، اقتصادی، ‌نظامی (همانند مرزداری و پیكار در راه خدا) سیاسی (مثل حضور در صحنه های انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای آن) و امور فرهنگی می شود و منكر نیز شامل منكرات اعتقادی، عبادی، اخلاقی، اقتصادی (مانند كم فروشی و احتكار)، سیاسی (همانند جاسوسی و كمك به ضدانقلاب)، نظامی (نظیر فرار از جبهه و جنگ، عدم رعایت سلسله مراتب فرماندهی) و… می شود در مجموع می توان از معروف و منكر، به ارزش ها و ضد ارزش ها تعبیر نمود.
شرایط وجوب امربه معروف و نهی ازمنكر
1 . باید امر به معروف و نهی از منكر كننده بداند آنچه مكلف ترك نموده، واجب و یا آنچه مرتكب گردیده از منكرات است و بر كسی كه چنین علم و آگاهی از كار دیگری ندارد، واجب نیست.
2 . باید آمر یا ناهی احتمال تأثیر دهد پس اگر مطمئن باشد كه امر و نهیش مؤثر واقع نمی شود، امر و نهی بر وی واجب نیست.
3 . لازم است امر و نهی كننده بداند كه شخص بر گناهش باقی است پس اگر دانست كه وی گناهش را ترك نموده و آن را تكرار نخواهد كرد، امر به معروف و نهی از منكر بر او واجب نیست.
4 . برخورد با گنهكار ضرر و مفسده ای برای امرونهی كننده یا خویشان و برادران دینی اش نداشته باشد؛ مگر معروف و منكر از اموری باشند كه شارع مقدس اهتمام ویژه ای نسبت به آن ها دارد؛ مانند حفظ اسلام و شعائر آن و امنیت جان و ناموس مسلمانان، بنابراین اگر شعائر اسلامی یا جان عده ای از مسلمانان در معرض خطر و نابودی شد، باید اصل اهم و مهم مورد توجه قرار گیرد و صرف ضرردیدن موجب سقوط وظیفه نمی شود.[6]
اقسام امر به معروف و نهی از منكر
امر به معروف و نهی از منكر به دو قسم واجب و مستحب تقسیم می شود كه عبارتند از:
1 . آنچه انجام آن از نظر عقل یا شرع لازم و واجب و یا ارتكابش از نظر آن دو، زشت و قبیح باشد، امر و نهی در موردشان واجب می گردد.
2 . هر كاری كه انجامش از نظر عقل یا شرع خوب و مستحب یا ارتكابش از دیدگاه آن دو، پسندیده نیست، امر و نهیش مستحب است.
گفتنی است امر به معروف و نهی از منكر از واجبات توصلی است یعنی قصد قربت در آن شرط نیست؛ هر چند با داشتن قصد قربت از پاداش الهی نیز برخوردار خواهد شد.
مراتب امر به معروف و نهی از منكر
نخستین و مؤثرترین روش برای دعوت دیگران به نیكی ها و بازداشتن از منكرات، آراستگی خود انسان به تقوی و اخلاق حسنه است. صاحب جواهر از فقهای شیعه در این باره می نویسد:
آری، از بزرگ ترین افراد امربه معروف و نهی ازمنكر و والاترین و مؤثرترین آن ها، خصوصاً نسبت به زعیمان دینی این است كه جامه كار نیك بپوشند و در كارهای خیر از واجب و مستحب پیشقدم باشند و جامه زشت كاری را از اندام خود دور كنند و نفس خویش را به اخلاق عالی تكمیل و از اخلاق زشت پاك سازند كه این خود سبب مؤثر و كاملی است تا مردم، به معروف گرایش پیدا كرده و از منكر دوری گزینند… .[7]
در فقه اسلامی سه مرحله برای این وظیفه مهم در نظر گرفته شده است. هر مرحله نیز خود دارای مراتب و درجاتی است و در صورت مؤثر بودن یك مرحله یا یك مرتبه، اقدام به مرحله یا مرتبه بعدی جایز نیست. آن سه مرحله عبارتند از:
الف) اظهار تنفر قلبی: امرونهی كننده ناراحتی قلبی خود را از منكر واقع شده آشكار كند و به طرف بفهماند كه منظورش از این كار، این است كه وی معروف را انجام داده و یا منكر را ترك نماید. برای این كار چند درجه است از قبیل روی هم فشردن پلك های چشم و روی ترش كردن، روگرداندن، پشت كردن، ترك رفت و آمد و امثال این ها.
گفتنی است تنفر قلبی از گناه لازمه ایمان بوده و بر همگان واجب عینی است، گرچه توان هیچ گونه امر به معروف و نهی از منكر نداشته باشند و آنچه به عنوان امر به معروف و نهی از منكر باید انجام گیرد، اظهار تنفر قلبی از گناه است.[8]
ب) امر و نهی گفتاری: امام خمینی (قدس سره الشریف) در این زمینه می نویسد:
اگر بداند كه از مرتبه اول امربه معروف و نهی ازمنكر نتیجه نمی گیرد، واجب است از مرتبه دوم استفاده كند، در صورتی كه احتمال تأثیر بدهد و اگر احتمال دهد كه با موعظه و زبان نرم، نتیجه حاصل می شود، نباید به مراحل بعدی تجاوز نماید. اگر بداند كه مرحله قلبی اثر ندارد و بایستی با لحن آمرانه امر و نهی كند، باید همین كار را بكند در عین حال باید درجات تندی در گفتار را رعایت نماید.[9]
ج) استفاده از زور و قدرت: اگر دو مرحله قبلی كارآیی نداشته باشند؛ باید از زور و قدرت استفاده گردد، بدین معنا كه با اِعمال فشار جلوی انجام گناهان گرفته شود و بین شخص و گناه مورد نظرش فاصله ایجاد گردد. در این مرحله نیز باید از مراتب سبك تر شروع كرد؛ اما در فرضی كه بازداری از گناه متوقف بر كتك كاری و ایجاد جراحت و امثال آن باشد، باید با اذن فقیه جامع الشرایط انجام گیرد[10] و در شرایط فعلی كه نهادهای قانونی جمهوری اسلامی شكل گرفته، چنین كاری باید با اجازه نهادهای مربوط باشد.
گفتنی است آنجا كه از فرد كاری ساخته نیست، باید امربه معروف و نهی ازمنكر به شكل جمعی و گروهی انجام گیرد. همچنین از تدابیر عملی نباید غفلت كرد یعنی باید دید چه طرح و رفتاری، مردم را نسبت به كار نیك تشویق می كند و یا از كار زشت باز می دارد و این به معنای دخالت دادن عقل و منطق، در اجرای قانون امربه معروف و نهی ازمنكر است؛ چرا كه اسلام در شیوه های اجرایی این اصل مهم، آن را به عقل و تدبیر انسان وانهاده است تا از هر راه ممكن و مفید، ریشه منكرات را از جامعه بركند. برخلاف واجبات عبادی همانند نماز كه شكل انجام آن نیز باید با تعبد به دستور شرع صورت پذیرد.[11]
نتیجه این كه امر به معروف و نهی از منكر همچون خون در پیكره دین جریان دارد و ضامن حیات اسلام است. خیزش و قیام مصلحان در جامعه‌ اسلامی نیز، بازتابی از عمل به این فریضه می باشد و اگر مصلحان بزرگی همچون امام حسین ـ علیه السلام ـ نمی بودند، ارزش های انسانی و الهی از بین رفته و اسلام قرن ها پیش توسط تبهكاران دفن شده بود، انقلاب اسلامی ایران، خود یكی از ثمرات و نتایج با ارزش این اصل در جنبه های سیاسی و حكومتی است كه توسط مصلح بزرگ، امام خمینی(رحمه الله علیه) رهبری شده و به پیروزی رسید و هم اكنون به زعامت رهبر معظم انقلاب اسلامی به راه خود ادامه می دهد.
تولی و تبرّی
قرآن كریم برای تنظیم روابط اجتماعی وسیاسی پیروان خود، ‌اصلی را به عنوان «تولّی و تبرّی» مشخص كرده و از آنان خواسته تا آن را پایه و محور تلاش ها و روابط خود با دیگران قرار دهند. به موجب این اصل هر فرد مسلمان باید در برابر صالحان و تبهكاران و در مقابل جریان های سیاسی، موضع گیری مناسبی اتخاذ نماید.
منابع:
[1] . ر.ك: وسائل الشیعه، ج 11، ص 395.
[2] . توبه (7)، آیه 71.
[3] . ر.ك: تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 4 ـ 3، ص 142.
[4] . ر.ك: مفردات راغب، ماده عرف.
[5] . ر.ك: تحریرالوسیله، ج 1، ص 397.
[6] . ر.ك: تحریرالوسیله، ج 1، ص 400 ـ 406.
[7] . جواهر المكارم، محمد حسن نجفی، ج 21، ص 382.
[8] . ر.ك: تحریرالوسیله، ج 1، ص 409 ـ 411، مسأله 7 ـ 8.
[9] . ر.ك: تحریرالوسیله، ج 1، ص 411.
[10] . ر.ك: همان، ص 412 ـ 413، مسأله 1 و 11.
[11] . برای آگاهی از شرایط امر به معروف و نهی از منكر و دیگر احكام مربوط به آن ر.ك: تحریرالوسیله، ج 1، كتاب امربه معروف و نهی ازمنكر.

اخلاق نیکو

حسن خلق دو معنا دارد: معنای عام ومعنای خاص.[1]
حسن خلق به معنای عام عبارت است از مجموعه خصلت های پسندیده ای كه لازم است انسان روح خود را به آنها بیاراید.
حسن خلق به معنای خاص عبارت است از خوشرویی، خوشرفتاری، حسن معاشرت و برخورد پسندیده با دیگران. امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان حسن خلق به معنای خاص فرمود:
«تُلَیِّنُ جانِبَكَ وَ تُطَیِّبُ كَلامَكَ وَ تَلْقی اَخاكَ بِبِِشرٍ حَسَنٍِ»[2]
حسن خلق آن است كه برخوردت را نرم كنی و سخنت را پاكیزه سازی و برادرت را با خوشرویی دیدار نمایی.
در كتاب های اخلاق و روایات اسلامی هر جا سخن از حسن خلق است، اغلب مراد، همین معنای دوم است.
جایگاه حسن خلق در اسلام
دین مقدس اسلام، همواره پیروان خود را به نرمخویی و ملایمت در رفتار با دیگران دعوت می كند و آنان را از درشتی و تندخویی باز می دارد. قرآن كریم در ستایش پیغمبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«اِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»[3]
بدرستی كه تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای.
حسن خلق و گشاده رویی از بارزترین صفاتی است كه در معاشرت های اجتماعی باعث نفوذ محبت شده و در تأثیر سخن اثری شگفت انگیز دارد. به همین جهت خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان هایی عطوف و نرمخو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر گذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند. این مردان بزرگ برای تحقّق بخشیدن به اهداف‌ الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده رویی با مردم رو به رو می شدند كه نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می كردند، بلكه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می كردند.
مصداق كامل این فضیلت، وجود مقدّس رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ است. قرآن كریم، این مزیّت گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی ذات مقدس خداوند دانسته، می فرماید:
«فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ‌لَو كُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضوُا مِنْ حَولِكَ»[4]
در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرمخو شده ای و اگر خشن و سنگدل بودی، از گردت پراكنده می شدند.
بسیار اتفاق می افتاد كه افراد با قصد دشمنی و به عنوان اهانت و اذیّت به حضور ایشان می رفتند ولی در مراجعت مشاهده می شد كه نه تنها اهانت نكرده اند بلكه با كمال صمیمیت اسلام را پذیرفته و پس از آن، رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ محبوب‌ترین فرد در نزد آنان به شمار می رفت.
ارزشی كه اسلام برای انسان خوشرفتار قائل است، تنها به مؤمنان محدود نمی شود، بلكه غیر آنان نیز اگر این فضیلت را دارا باشند، از مزایای ارزشی آن بهره مند می شوند. در تاریخ چنین آمده است:
علی ـ علیه السلام ـ از سوی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ مأمور شد تا با سه نفر كه برای كشتن ایشان هم پیمان شده بودند، پیكار كند. آن حضرت، یكی از سه نفر را كشت و دو نفر دیگر را اسیر كرد و خدمت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آورد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اسلام را بر آن دو عرضه كرد و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر كرد. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد و عرض كرد: خدای متعال می فرماید، یكی از این دو نفر را كه مردی خوش خلق و سخاوتمند است، عفو كن، پیامبر نیز از قتل او صرف نظر كرد، وقتی علّت عفو را به فرد مزبور اعلام كردند و دانست كه به خاطر داشتن این دو صفت نیكو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین را گفت و اسلام آورد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره اش فرمود:
او از كسانی است كه خوشخویی و سخاوتش او را به سمت بهشت كشانید.[5]
حدود حسن خلق
از جمع بندی آیات و روایات و سیره معصومین ـ علیهم السّلام ـ به دست می آید. كه حسن خلق از نظر آیین مقدّس اسلام «ارزش ذاتی» دارد، چه در برخورد با مؤمن باشد و چه در برخورد با كافر، اكنون برای روشن شدن حدود حسن خلق، موضوع را از چند جهت بررسی می كنیم:
الف ـ حسن خلق مؤمنان با یكدیگر
بدیهی است كه خوشرفتاری مؤمنان با یكدیگر، یكی از ارزش های والای اخلاقی به حساب می آید. قرآن كریم، یاران رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به این صفت ستوده، می فرماید:
«مُحَمَّدٌ رَسوُلُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الْكُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ…»[6]
محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرستاده خداست و كسانی كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و در میان خود مهربانند.
براساس این آیه، مسلمانان باید نسبت به عموم امّت، مهربان و دلسوز باشند، با آنان خوشرفتاری نمایند، به كمكشان بشتابند، در غم و شادی مردم سهیم باشند و با چهره ای متبسم، مؤدّب و خوشرویی با آنان رو به رو شوند و از این راه سبب ترویج حسن خلق و پیوند با مردم شوند.
ب ـ با مجرمان و منحرفان
جرم و انحراف با روح شریعت، سر ناسازگاری دارد و از هر كس كه سر بزند زیانبار است و خردمندان موظند از آن جلوگیری كنند و عقل و شرع می گوید؛ خندیدن به روی مجرم، كاری نابخردانه است. بنابراین مسلمانان ـ گرچه از خصلت زیبای حسن خلق برخوردارند ـ ولی مجرمان و منحرفان، شایسته چنین موهبتی نیستند و نباید لبخند را تأیید اعمال ناشایست خود بدانند. بلكه در این گونه موارد وظیفه اسلامی، عمل به نخستین مرحله نهی از منكر است كه رویگردانی و نشان دادن حالت تنفّر و انزجار از عمل خلاف است و اگر خلافكار با ترشرویی و گرفتگی چهره ما دست از خلاف نكشد، نوبت به امر و نهی زبانی می رسد كه البته در این مقام باید مستدّل، محكم، منطقی و در عین حال با خوش خلقی و ادب، خلافكار را نصیحت و موعظه كنیم چنان كه قرآن مجید می فرماید:
«اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ و جادِلْهُم بالَّتی هیَ اَحْسَنُ…»[7]
با حكمت و اندرز نیكو، به راه پروردگارت دعوت كن و با آنها با نیكوترین وجه، مناظره نما.
در چنین مواردی باید به ذكر آیه یا روایت یا طرح قانون و مقررات یا بیان صلاح و مصلحت فرد و مملكت، همین طور بازگو كردن آثار ناهنجار گناه و خلاف و پیامدهای زیانبار آن، خلافكار را به اشتباهی كه مرتكب شده واقف كرد تا آن را ترك گوید و باید دانست كه حلاوت گفتار، خوشرویی، استدلال قوی و منطق در سخن و اخلاص و دلسوزی بیش از هر چیز دیگر برطرف مقابل تأثیر می گذارد و سبب اصلاح می شود.
ج ـ خوش خلقی و پرهیز از چاپلوسی
متأسفانه بعضی به دلیل عدم شناخت و آگاهی لازم، حسن خلق و رفتار نیكو را با تملّق و چاپلوسی اشتباه می گیرند و به نا حقّ به مدح و ستایش صاحبان زور و زر می پردازند و در برابر آنان كرنش و كوچكی می كنند و شخصیت و ارزش والای انسانی خود را لگدكوب می سازند و با كمال وقاحت نام این رفتار ناشایست را حسن خلق و رفق و مدارا با مردم می گذارند، نشانه چنین كسانی آن است كه وقتی به افراد عادی و تهیدست می رسند، گشاده رویی و نرمخویی را فراموش می كنند و حتّی چهره ای عبوس و خشن به خود می گیرند. این صفت ناپسند نه تنها یك ارزش نیست، بلكه گناهی بزرگ است كه موجب خشم خداوند می شود. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در این باره می فرماید:
«اِذا مُدِحَ الْفاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرشُ وَ‌ غَضِبَ الرَّبُّ»[8]
هرگاه شخص فاجری ستایش شود، عرش الهی می لرزد و خداوند خشمگین می شود.
پس ضروری است كه در برخوردهای اجتماعی خود، رفتار پسندیده را با چاپلوسی اشتباه نگیریم و افراد متخلّفی را كه گاه درصددند با چرب زبانی و چاپلوسی، حق و باطل را بر ما مشتبه كنند، طرد كرده و خود را از نیرنگ آنان ایمن سازیم.
د ـ خوش خلقی و مزاح
یكی دیگر از موضوعات مرتبط با حسن خلق، بحث مزاح است. باید دانست كه مزاح و شوخی در حدّی كه موجب زدودن غم و اندوه و شاد كردن مؤمن باشد و به گناه و افراط و جسارت و سخنان زشت و دور از ادب كشیده نشود، عملی پسندیده است. آنچه در این باره از پیشوایان دین به ما رسیده، در همین محدوده است. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اِنّی لَاَمْزَحُ وَ لا اَقوُلُ اِلّا حَقّاً»[9]
من شوخی می كنم، ولی جز سخن حق نمی گویم.
شخصی به نام یونس شیبانی می گوید: حضرت صادق ـ علیه السلام ـ از من پرسید: مزاح شما با یكدیگر چگونه است؟ عرض كردم بسیار اندك! حضرت فرمود: «این گونه نباشید، چراكه مزاح كردن از حسن خلق است و تو می توانی به وسیله آن برادر دینی ات را شادمان كنی. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز با افراد شوخی می كرد و منظورش شادكردن آنان بود.»[10]
هـ ـ حسن خلق آری، بی تفاوتی نه!
از نظر اسلام، حسن خلق هرگز به این معنا نیست كه اگر با منكری رو به رو شدیم، در برابر آن سكوت كرده، لبخند بزنیم، یا در برابر اعمال زشت دیگران واكنش منفی نشان ندهیم. زیرا برخورد منفی و توأم با تندی و خشونت، زمانی مذموم و ناپسند است كه پای بی اعتنایی به دین و ارزش های والای آن در میان نباشد وگرنه رنجیدن نزدیك ترین افراد به انسان نیز اگر به دلیل حفظ ارزش ها و پایبندی به آن باشد، نه تنها زشت نیست، بلكه در ردیف مهم ترین وظایف شرعی و از مراتب نهی از منكر است.
منابع:
[1] . جامع السعادات، ج 1، ص 342 ـ 343.
[2] . بحارالانوار، ج 71، ص 389.
[3] . قلم (68)، آیه 4.
[4] . آل عمران (3)، آیه 159.
[5] . بحارالانوار، ج 71، ص 390.
[6] . فتح (48)، آیه 29.
[7] . نحل (16)، آیه 125.
[8] . بحارالانوار، ج 77، ص 152.
[9] . بحارالانوار، ج 16، ص 298.
[10] . اصول كافی، ج 2، ص 663.

آثار فضیلت جویی و عبادت

مسئله اخلاق،‌تهذیب نفس و آراسته شدن به فضائل اخلاقی در همه ادیان توحیدی و خصوصاً اسلام از اهمیت بسیار بالائی برخوردار است، به طوری كه از اهداف بعثت انبیاء و نزول قرآن كریم، تربیت انسان ها و آراسته شدن آنها به فضائل والای اخلاقی است. خداوند در قرآن كریم می فرماید: «اوست خدایی كه در میان مردم اُمّی پیامبری از خود آنها برانگیخت تا آیات وحی را بر آنان تلاوت كرده و به تزكیه و تربیت اخلاقی آنان بپردازد.».[1]
به فرموده حضرت امام (ره) : «انبیای خدا برای این مبعوث شدند كه آدم تربیت كنند، انسان بسازند؛ بشر را از زشتیها، پلیدیها، فسادها و رذایل اخلاقی دور سازند و با فضایل و آداب حسنه آشنا كنند. «بُعثتُ‌لاُتمّمَ مكارمَ الاخلاق»[2] چنین عملی كه خداوند متعال به آن، آن قدر اهتمام داشته كه انبیاء را مبعوث فرموده است…»[3]
در اهمیت فضائل و خصلتهای اخلاقی همین بس كه در قرآن كریم آن را ملاك ارزش انسان دانسته و در مقام ستایش و تمجید پیامبران الهی آنان را به جهت دارا بودن صفات اخلاقی نیكو می ستاید. به عنوان مثال حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ به خاطر برخورداری از سه صفت اخلاقی نیكو ستوده شده است. «انّ ابراهیم لحلیم أوّاه منیب»[4] همانا ابراهیم بردبار، بسیار مهربان و بازگشت كننده به سوی خدا بود.» و درباره پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرماید: «و انّك لعلی خلق عظیم»[5] «همانا تو صاحب اخلاق عظیم و برجسته ای هستی» و همین آراستگی به اخلاق الهی است كه رمز موفقیت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در تبلیغ اسلام می گردد، «در پرتو رحمت الهی تو با مردم مهربان شدی در حالی كه اگر خشن و تندخو و سنگدل بودی از اطراف تو پراكنده می شدند.»[6] در قرآن كریم به همین مقدار هم اكتفاء نشده است بلكه خداوند در جای جای این كتاب الهی، انسان ها را امر و ترغیب به كسب فضائل اخلاقی اعم از عبادات واجب و یا مكارم اخلاقی نموده است، كه در برخی از موارد به صورت مستقل امر شده و در مواردی نیز به صورت عام ترغیب به كسب فضائل صورت گرفته است از جمله در این آیات: «فاستبقوا الخیرات»[7] «در فضائل و اعمال نیك از یكدیگر سبقت بگیرید.» «و سارعوا الی مغفرهٍ من ربّكم و جنّهٍ…»[8] «بشتابید به سوی آمرزش و مغفرت پروردگار و بهشت برین» كه تنها در صورت آراسته شدن به فضایل میسر می گردد.
هدف از خلقت انسان و نقش فضائل اخلاقی در وصول به آن؛
میزان اهتمام قرآن كریم به كسب فضائل اخلاقی جای بسی شگفتی دارد و بیانگر نقش كلیدی و مهم آنها در سرنوشت بشر می باشد. از آنجا كه در نگاه مكاتب توحیدی هدف از خلقت انسان عبادت پروردگار و رسیدن به مقام خلیفه اللهی و سیر مراتب كمال تا وصول به كمال مطلق و قرب پروردگار است. چنانچه خداوند در قرآن فرموده است: «و ما خلقت الجنّ والانس الا لیعبدون»[9] «جنّ‌ و انس را خلق نكردم مگر اینكه مرا عبادت كنند» «و بیاد آر زمانی كه خداوند به ملائكه فرمود من در زمین به جای خود خلیفه و جانشین قرار خواهم داد.»[10] تحقق این هدف جز در پرتو تهذیب نفس و آراسته شدن به فضایل والای اخلاقی میسر نمی باشد؛ زیرا انسان در بدو تولد حیوان بالفعل و انسان بالقوه است و تنها با پرورش دادن ارزشهای والای انسانی است كه می توان او را از مرز حیوانیت فراتر برده و انسانیت را در او به فعلیت و ظهور رساند تا جایی كه به كمال نهایی خویش دست یابد، و گرنه ممكن است تا جایی تنزل یابد كه به فرموده قرآن از مقام حیوانیت نیز فروتر برود، «اولئك كالانعام بل هم اضلّ»[11].
بنابراین هر چقدر انسان فضائل اخلاقی را در درون خود تقویت نماید، یك قدم از مرز حیوانیت فراتر رفته و به كمال حقیقی خویش كه قرب پروردگار است نزدیك تر شده است. چنانچه در كلام نورانی پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ به این حقیقت مهم اشاره شده است: «خداوند سبحان فضائل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خود و بندگانش قرار داده، همین بس كه هر یك از شما دست به اخلاقی بزند كه او را به خدا مربوط و متصل سازد.»[12]
و از همین روست كه نبی مكرم اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ كه به بالاترین درجه كمال انسانی و مقام خلیفه اللهی و قرب خدا نائل شده اند، در قرآن با این بیان ستوده شده كه: «و انّك لعلی خُلُق عظیم»[13] آراسته شدن به فضائل اخلاقی در عالیترین درجه آن، حضرت را شایسته دارا شدن آن مقام نموده است.
آثار فضائل اخلاقی
نظام آفرینش بر مبنای قانون علت و معلول پایه ریزی شده است و در این نظام هر مؤثری اثر مربوط به خود را می گذارد و تمام اعمال انسان اعم از مثبت و منفی دارای نقش خاصی در سعادت و فلاح دنیوی و اخروی او دارا هستند. فضائل اخلاقی نیز از این قانون مستثنی نبوده و آثار مثبتی را برای زندگی دنیا و آخرت بشر به دنبال دارند، كه در این قسمت به نمونه هایی از این آثار با استفاده از آیات و روایات اشاره می كنیم. قبل از پرداختن به این آثار ذكر این نكته لازم است كه مراد از فضیلت اخلاقی در اینجا تمام آن چیزهایی است كه در وصل انسان به كمال حقیقی و قرب الی الله نقش دارند كه بنابراین شامل عبادات اعم از واجب و مستحب آن نیز می شود.در اینجا به ذكر برخی از آثار فضائل كه مربوط به همه آنها و یا مجموعه ای از آنها می شود، اكتفاء شده و چند مورد هم اثر برخی از فضائل گزینش شده است و تفصیل آثار هر یك از فضایل اخلاقی به صورت مستقل در بحث مربوط به خود باید بررسی شود كه بیان آنها در این مقال نمی گنجد.
الف) آثار مادی
1. نزول بركات از آسمان و زمین
«و لو أنّ اهل القری آمنوا واتّقوا لفتحنا علیهم بركاتٍ‌من السّماء والارض»[14] «و چنانچه مردم شهرها و آبادیها ایمان آورده و پرهیزكار می شدند همانا ما درهای بركات آسمان و زمین را بر روی آنها می گشودیم.» مسلم است كه ایمان و تقوی از بزرگترین فضائل است كه لازمه‌ آراسته شدن به آنها، دارا شدن بسیاری فضائل اخلاقی است.
2. دارا شدن حیوه طیّبه و زندگی سرشار از طهارت، پاكی و صفا:
«هر كس كار شایسته ای انجام دهد خواه مرد باشد یا زن، در حالی كه مؤمن است او را به حیاتی پاك زنده می داریم.»[15]
3. صحت جسم و جان
آراسته شدن به برخی از فضائل تأثیر مستقیم در سلامت جسم و روان انسان دارد. «الا بذكرِ‌ الله تطمئن القلوب»[16] «آرامش روحی در پرتو یاد خداوند محقق می شود.» «صوموا تصحّوا»[17] پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمودند: «روزه بگیرید تا سالم شوید.» و امام سجاد ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «حج و عمره بجا آورید تا بدنهای شما سالم گردد.»[18]
4. روزی فراوان
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «فی سعهِ الاخلاق كنوزُ الارزاق»[19] «گنجینه های روزی در اخلاق نیك و گشاده رویی است.» و در بیان دیگری نیز اداء زكات را موجب ازدیاد روزی دانستند «خداوند زكات را واجب كرد تا سبب ازدیاد روزی شود.»[20]
5. بی نیازی از مردم
انسانی كه به فضائل اخلاقی آراسته شده، برای رفع نیاز خویش هیچگاه دست به سوی بندگانی كه خود نیازمند بی نیاز مطلق هستند دراز نمی كند و تنها بر در خانه معبود خویش اظهار نیاز می كند. خداوند نیز به اینگونه عبادت كنندگان قول داده كه قلب آنها را سرشار از بی نیازی نماید. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند در تورات چنین نوشته است: «یابن آدمَ تفرّغ لعبادتی أملأ قلبَكَ غنا…»[21] «ای فرزند آدم برای عبادت من خود را فارغ كن تا قلبت را از بی نیازی پركنم.»
6. عامل عزت انسان در دنیا
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «چه بسا انسان عزیزی كه اخلاق بد او، او را در نظر دیگران ذلیل كند و چه بسا انسان فرومایه ای كه با اخلاق نیك در جامعه عزیز شود.»[22]
7. بهبود موقعیت اجتماعی و محبوب دیگران شدن
امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «چه بسا فرد بی مقداری كه اخلاق نیكش او را به مقام بالایی در نزد دیگران می رساند.»[23] و در بیان دیگری فرمودند: «كسی كه حسن خلق داشته باشد، دوستداران او زیاد می شوند.»[24]
8. موجب آبادی سرزمینها و طول عمر
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «بدرستی كه نیكوكاری و خوش خلقی،‌سرزمینها را آباد می كند و بر عمرها می افزاید.»[25]
آثار معنوی
1. هدایت به رستگاری و صراط مستقیم:
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در بیان آثار فضائل اخلاقی فرمودند: «لو كنّا لا نرجوا جنّهً‌ و لا نخشی ناراً و لا ثواباً و لا عقاباً لكان ینبغی لنا أن نُطالبَ بمكارمِ الاخلاق فانّها ممّا تدلّ علی سبیل النّجاح»[26] «اگر به بهشت و ثواب آخرت امیدار نباشیم و از آتش و عذاب جهنم نهراسیم باز هم شایسته است كه فضلیت های اخلاقی را طلب كنیم؛ زیرا فضائل اخلاقی از چیزهایی است كه ما را به راه رستگاری هدایت می كند.»
2. محبوبیت نزد پروردگار:
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «بر شما لازم است كه مكارم و فضائل اخلاقی را ملتزم شوید، زیرا خداوند آنها را دوست می دارد.»[27] و همین طور كسی كه به این فضائل آراسته شود محبوب پروردگار خواهد بود.
3. موجب ارتباط بنده با خدا و قرب پروردگار:
پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمودند: «خداوند سبحان فضائل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خود و بندگانش قرار داده، همین بس كه هر یك از شما دست به اخلاقی بزند كه او را به خدا مربوط و متصل سازد.»

منابع:
[1] . سوره جمعه، آیه 2.
[2] . میزان الحكمه، ج 3، ص149، ح 5058، محمدی ری شهری، دفتر تبلیغات اسلامی ، چاپ دوم، 67.
[3] . اخلاق، 3، (گزیده آثار اخلاقی امام خمینی (ره) )، ص 58، تهیه مركز تدوین و نشر متون درسی حوزه، نشر دانش حوزه، چاپ اول، 82.
[4] . هود/75.
[5] . قلم/4.
[6] . آل عمران/159.
[7] . بقره/148.
[8] . آل عمران/133.
[9] . ذاریات/56.
[10] . بقره/30.
[11] . اعراف/179.
[12] . اخلاق در قرآن، ج 1، ص 23، مكارم شیرازی، اول، 77، مدرسه الامام علی بن ابی طالب، به نقل از كتاب تنبیه الخواطر، ص 362.
[13] . قلم/4.
[14] . اعراف/96.
[15] . نحل/97.
[16] . رعد/28.
[17] . بحارالانوار، ج 96، ص 255، علامه مجلسی، مكتبه الاسلامیه، دوم، 1364، هـ ش، تهران.
[18] . میزان الحكمه، ج 2،‌ص 266، ح 3272.
[19] . تصنیف غررالحكم، ص 255، ح 5383، عبدالواحد آمدی، دفتر تبلیغات، چاپ اول،‌بی تا.
[20] . نهج البلاغه، كلمه‌قصار، 244، ص 1197، فیض الاسلام، 1366 ناشر فیض الاسلام.
[21] . اصول كافی، ج 2، ص 83، مرحوم كلینی، ناشر مكتبه الصدوق، تهران، چاپ دوم، 1381 هـ ق.
[22] . بحارالانوار، ج 71، ص 396، باب حسن خلق، ح 79.
[23] . تصنیف غررالحكم و دررالكلم، ص 255، ح 5388، عبدالواحد آمدی، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول.
[24] . همان، ص 255، ح 5375.
[25] . بحارالانوار، ج 71، ص 395.
[26] . میزان الحكمه، ج 3، ص 146، ح 5044.
[27] . بحارالانوار، ج 69، ص 370.
[28] . اخلاق در قرآن، ج 1، ص 23، مكارم شیرازی.

تفکّر!!!

«تفكّر» كه در لغت به معنای اندیشیدن است،[1] با تأمّل و تدّبر، هم معناست.[2] و در اصطلاح عبارت است از تشكیل دو مقدّمه (صغری و كبری) برای دستیابی به یك نتیجه. مثال: 1ـ آنچه پایدار است بر ناپایدار رجحان دارد.
2ـ آخرت پایدار و دنیا ناپایدار است.
پس: آخرت بر دنیا رجحان دارد.[3]
رابطه عبادت و تفكّر
طرح بحث «تفكّر» در «اخلاق عبادی» به دو جهت است:
نخست اینكه تفكّر، خود، عبادتی بزرگ، بلكه از بهترین عبادتهاست، تا آنجا كه حضرت صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«تفكر ساعه خیر من عباده سنه انما یتذكر اولوالألباب»[4]
ساعتی اندیشه از سالی عبادت بهتر است. همانا تنها خردمندان درك می كنند.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«التفكر فی ملكوت السموات و الأرض عباده المخلصین»[5]
اندیشیدن در حقیقت آسمانها و زمین، پرستش مخلصان است.
دوّم آن كه عبادت واقعی و ارزشمند، با تأمّل و اندیشیدن توأم است و زیباترین پرستش را انسانهای اندیشمند و خردمند انجام می دهند، چنانكه قرآن مجید می فرماید:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لآیاتٍ لِاولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»[6]
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی است. آنان كه خدا را (در حالتهای) ایستاده و نشسته و به پهلو خفته، یاد می كنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و گویند:) ای پروردگار ما! اینها را بیهوده نیافریده ـ ای، تو منزّهی، ما را از عذاب آتش نگهدار.
شب زنده داران عاشق در قیام و قعود با «تفكّر» به «ذكر» و «تسبیح» خدا پرداخته، این حقیقت را در پهنه هستی به اثبات رساندند كه اندیشمندان خردمند، عابد و ذاكر خدایند و پرستشگران، متفكّرند و خردمند.
شبی، رسول اكرم ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ آن قدر گریسته بود كه محاسن و جای سجده اش خیس شده بود، بامداد كه برای برپا نمودن نماز از منزل خارج شد، بلال پرسید: ای رسول خدا! چرا این قدر گریسته ای؟ فرمود:
«امشب آیه «إِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ…» بر من نازل شد، وای بر كسی كه آن را قرائت كند و پیرامونش نیندیشد.»[7]
ارزش تفكّر
با توجّه به آنچه گذشت، بروشنی در می یابیم كه چرا اسلام این گونه برای تفكّر ارزش قائل شده و رهبر آن فرموده است:
«اول ما خلق الله العقل»[8]
نخستین آفریده خدا عقل است.
شهید مطهری در این باره می نویسد:
«دین اسلام ركن اساسی و پایه اصلی خود را توحید قرار داده است، توحید بالاترین و عظیم ترین اندیشه ای است كه به دماغ بشر رسیده، بسیار دقت و نازك كاری می خواهد، و از طرفی در اصول این دین و بالاخص در اصل اصول آن یعنی و توحید، تقلید محكوم شده و تحقیق لازم شمرده شده، ناچار باید این دین، «تفكّر» و «تدّبر» و «تحقیق و جستجو» را فرض بشمارد، و قسمت مهمی از آیات (كتاب) خود را به این موضوع اختصاص بدهد و همین كار را كرده است.»[9]
منابع تفكّر
دین مقدّس اسلام علاوه بر ارج نهادن به فكر و اندیشه، راه تفكّر صحیح را نیز به بشر نشان داده است، تا پیروان خویش را از آلودگی به افكار پلید و بیهوده باز دارد. متفكّر بزرگ اسلام خواجه نصیرالدین طوسی در این باره می نویسد:
«تفكّر، سیر درونی از مبادی به مقاصد است و هیچ كس از كاستی به كمال نمی رسد، مگر به این سیر درونی. مبادی تفكّر «آفاق» و «انفس» است به این بیان كه در اجزا و ذرّات عالم از قبیل كرات آسمانی، ستارگان، حالات و حركات و تأثیر و هدف آنها اندیشه كند. همچنین در موجودات زمینی بویژه در اجزا و اعضای انسان و غیر آن كه قابل شمارش نیست، بیندیشد آن گاه با تفكّر درباره منافع و مصالح اینها بر كمال، عظمت، علم و قدرت آفریننده و ناپایداری غیر خدا استدلال كند … و از همین قبیل است، تأمّل در تاریخ گذشتگان و كوتاه شدن دست آنها از دنیا و رهسپار شدن به دیار آخرت. چنین تفكّری سبب قطع محبّت از غیر خدا، وابستگی كامل به ‌آفریننده، تقویت تقوی و اطاعت پذیری می گردد. همچنین می توان دامنه تفكّر را گسترده تر كرد تا شامل تفكّر در آیات، روایات، احكام و مسایل دینی نیز بشود.»[10]
قرآن ما را به تفكّر در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز[11] و آفرینش روح و جسم انسان[12] و بسیاری دیگر از مظاهری قدرت و حكمت خدا تشویق می كند تا به عظمت خدا و هدف از آفرینش اشیاء توجه كنیم و از این راه پرده غفلت را از جلو چشم خود كنار زنیم.
در تاریخ آمده است كه روزی رسول اكرم ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ بر عده ای گذشت كه در حال اندیشه بودند، فرمود: چرا ساكتید و سخن نمی گویید؟ پاسخ دادند: درباره مخلوقات خدا اندیشه می كنیم. فرمود:
«چنین كنید و پیرامون مخلوقات بیندیشید نه پیرامون خالق».[13]
روشن است كه تفكر در مخلوقات باعث می شود كه انسان به عظمت و قدرت الهی بیشتر پی ببرد در حالی كه تفكر در ذات خداوند به دلیل اینكه كمال بی انتهاست قابل حصول برای انسان با ظرفیت محدود نیست.
آثار تفكّر
تفكّر و اندیشیدن، آثار پرباری برای اندیشمند دارد و همان گونه كه منابع تفكّر، فراوان و بی شمار است، آثار و فواید آن را نیز نمی توان شماره كرد. در اینجا به چند نمونه آن بگونه ای گذرا اشاره می كنیم:
الف ـ رأی صائب
اوّلین اثر نیكوی تفكّر، به دست آوردن رأی پخته و درست پیرامون كار موردنظر است؛ زیرا متفكّر عجولانه عمل نمی كند و به قول معروف «بی گدار به آب نمی زند» بلكه با اندیشیدن پیرامون موضوع، راه حل صحیحی برای آن می یابد. به تعبیر امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ
«من طال فكره حسن نظره»[14]
هر كس زیاد اندیشه كند رأیش نیكو گردد.
ب ـ مصونیّت از لغزشها
شخص خردمند پیش از انجام هر كاری به فرجام آن می اندیشد، آرای دیگران را جویا می شود، تجربیات پیشینیان را به كار می بندد و پس از یك جمعبندی اندیشمندانه به كار اقدام می كند، از این رو، احتمال خطا و خسران در چنین كاری بشدّت كاهش می یابد و در برابر، بازدهی آن زیاد می شود. به فرموده ـ علیه السلام ـ
«من فكر قبل العمل كثر صوابه»[15]
هر كس پیش از اقدام به كار بیندیشد درستی كارش فزونی می یابد.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
مردی نزد رسول خدا ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ آمد و اندرز خواست رسول اكرم ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ سه بار فرمود: اگر اندرزی گویم به كار می بندی؟‌آن مرد، در هر بار جواب مثبت داد، آن گاه فرمود:
«إذا انت هممت بامر فتدبر عاقبته فإن یك رشد فامضه و إن یك غیا فانته عنه»[16]
هر گاه قصد كاری كردی در فرجامش بیندیش، اگر صحیح بود انجامش بده وگرنه از آن صرف نظر كن.
ج ـ دعوت به نیكیها
فكر و اندیشه صحیح، انسان را به بسیاری از نیكیها سوق می دهد و بسان محرّكی قوی، چرخ نیكوكاری را به گردش می اندازد. حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«إن التفكر یدعو إلی البر و العمل به»[17]
اندیشیدن (انسان را) به نیكی و انجام آن فراهم می خواند.
حضرت صادق ـ علیه السلام ـ نیز ضمن تجلیل و ارج نهادن به تفكّر و اندیشه، هشت اثر ارزنده برای آن بیان كرده، می فرماید:
«الفكره مراه الحسنات و كفاره السیئات و ضیاء القلوب و فسحه الخلق و إصابه فی صلاح المعاد، و اطلاع علی العواقب و استزاده فی العلم و هی خصله لا یعبد الله بمثلها»[18]
تفكّر و اندیشه:
1. آیینه نیكیهاست. 2. كفّاره گناهان است.
3. فروغ دلهاست. 4. گشاده رویی است.
5. موفقیت در آبادی آخرت است. 6. آگاهی به فرجام كارهاست.
7. افزایش دانش است. 8. خصلتی است كه خداوند به (چیزی) مانند آن پرستیده نمی شود.
د ـ سلامت و نیك فرجامی
اثر مهمّ دیگر اندیشه، سلامت و خوش عاقبتی در كارهاست، چرا كه شخص خردمند با تدّبر و تأمّل پیرامون كارها و برنامه های خویش تلاش می كند تا آفتها و پیامدهای ناهنجار را شناسایی و دفع نماید، از این رو، كمتر دچار زیانهای مادی و معنوی می گردد و به ندرت گرفتار لغزش و اشتباه می شود. حضرت علی ـ علیه السلام ـ این راستا فرمود:
«أصل السلامه من الزلل، الفكر قبل الفعل…»[19]
اساس سالم ماندن از اشتباهات، اندیشیدن پیش از انجام كار است.
پرهیز از اندیشه های هوس آلود
نكته دیگری كه اسلام در زمینه تفكّر با دید منفی به آن نگریسته و پیروان خویش را از آن باز داشته است، اندیشه های هوس آلود است كه علاوه بر بی ثمر بودن، انسان را به وادیهای خطرناك نیز سوق می دهند.
امیرمؤمنان صلوات الله علیه، اندیشه غیر منطقی و دور از حكمت را هوا و هوس و بی معنی دانسته، فرمود:
«الفكر فی غیر الحكمه هوس»[20]
اندیشه در (چیزی) جز حكمت، هوس است.
نسبت به چنین اندیشه هایی هشدار داده می فرماید:
«فكرك فی المعصیه یحدوك علی الوقوع فیها»[21]
اندیشه ات پیرامون گناه تو را به انجام آن می كشاند.
بنابراین، مؤمن خردمند باید از نظر تجزیه و تحلیل ورزیده شود و عقل و اندیشه خود را كنترل كرده، تنها در مسائل جدّی و سودآور به كار اندازد، تا به سعادت مادّی و معنوی دست یابد. از سوی دیگر باید فكر خویش را از هرگونه اندیشه ناشایست باز دارد و به تعبیر امام علی علیه السلام، همان گونه كه روزه بدنی می گیرد، روزه فكری هم بگیرد:
«صیام القلب عن الفكر فی الاثام أفضل من صیام البطن عن الطعام»[22]
روزه دل از فكر گناه آلود، برتر از روزه شكم از خوردنیهاست.

منابع:
[1] . المنجد، واژه «فكر».
[2] . محجهالبیضا، ج 8، صفحه 197.
[3] . همان، صفحه 196.
[4] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 327، بیروت.
[5] . شرح غررالحكم، ج 2، صفحه 49.
[6] . آل عمران (3)، آیات 190، 191.
[7] . محجه البیضا، ج 8، صفحه 194.
[8] . بحارالانوار، ج 1، صفحه 97.
[9] . بیست گفتار، صفحه 207، انتشارات اسلامی.
[10] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 319.
[11] . إِنَّ فِی خَلْقِ السَماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لاَیاتِ لِأُولِی الْأَلْبابِ (آل عمران (3)، آیه 190).
[12] . وَ فِی أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (ذاریات (51)، آیه 21).
[13] . محجه البیضا، ج 8، صفحه 193.
[14] . شرح غررالحكم، ج 5، صفحه 155.
[15] . همان، صفحه 276.
[16] . وسائل الشیعه، ج 11، صفحه 223.
[17] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 328.
[18] . همان، صفحه 326.
[19] . شرح غررالحكم، ج 2، صفحه 418.
[20] . شرح غررالحكم، ج 1، صفحه 337.
[21] . همان، ج 4، صفحه 424.
[22] . همان، صفحه 214.
علي اصغر الهامي نيا- غلامعباس طاهر زاده - اخلاق عبادي، ص135