موضوعات: "ماه محرم" یا "احکام حسینی" یا "زنان در نهضت عاشورا" یا "پاسخ به شبهات عاشورایی" یا "یاوران حسینی" یا "آسیب شناسی فرهنگ عاشورا" یا "راه های مقابله با آسیب های فرهنگ عاشورا" یا "وظایف اهل منبر"

اهمیت زیارت امام حسین در روایات


اهمیّت زیارت امام حسین علیه السلام
امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ إِحْدَی وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» [1] (نشان‌های مؤمن پنج چیز است، اوّل: پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز (واجب و نافله)، دوّم: زیارت اربعین حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام، سوّم: انگشتر در دست راست نمودن، چهارم: پیشانی بر خاک گذاردن، پنجم: بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم).

در روایات به شیعیان و دوستداران اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم سفارش به زیارت شده، خصوصاً زیارت امام حسین علیه السلام، چرا که برکات زیادی در بر دارد. نظر شما را به روایاتی در این زمینه جلب می‌کنم. امام باقر علیه السلام می‌فرماید: «مُرُوا شِیعَتَنَا بِزِیَارَةِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ فَإِنَّ زِیَارَتَهُ تَدْفَعُ الْهَدْمَ وَ الْغَرَقَ وَ الْحَرَقَ وَ أَکْلَ السَّبُعِ وَ زِیَارَتُهُ مُفْتَرَضَةٌ عَلَی مَنْ أَقَرَّ لِلْحُسَیْنِ بِالْامامةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ» [2]
(زیارت امام حسین علیه السلام را به شیعیان ما دستور دهید، زیرا زیارت آن حضرت موجب دفع ویرانی و غرق شدن و آتش سوزی و طعمة درندگان شدن می‌گردد و زیارت او از جانب خداوند واجب است بر هر کسی که اقرار به امامت آن حضرت نمود).

ابوالحسن فارسی گوید: «بسیار به زیارت سرورمان حضرت امام حسین علیه السلام می‌رفتم. فقیر شدم و بخاطر کهولت سن ضعیف شدم. زیارت را رها کردم. یک شب در خواب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم در حالی که امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام همراه ایشان بودند. بر ایشان گذشتم! امام حسین علیه السلام فرمودند: ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم این مرد بسیار به زیارت من می‌آمد، امّا اکنون با من قطع رابطه نموده است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: آیا از کسی مانند امام حسین علیه السلام هجرت کرده (دوری گزیده) و زیارت او را رها می‌نمایی؟ گفتم: ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم! حاشا که از مولایم حضرت امام حسین علیه السلام دوری کنم. امّا ضعیف و پیر شده‌ام و به همین دلیل رفتن به زیارت ایشان برایم سخت شده است و بخاطر فقر، زیارت ایشان را رها کرده ام.

 پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر شب به پشت بام منزلت برو با انگشت سبابه به روی حرم حضرت امام حسین علیه السلام اشاره کن و بگو: «السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَی جَدِّکَ وَ أَبِیکَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَی أُمِّکَ وَ أَخِیکَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَی الْأَئِمَّةِ مِنْ بَخوش السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الدَّمْعَةِ السَّاکِبَةِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْمُصِیبَةِ الرَّاتِبَةِ لَقَدْ أَصْبَحَ کِتَابُ اللَّهِ فِیکَ مَهْجُوراً وَ رَسُولُ اللَّهِ فِیکَ مَحْزُوناً وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلَامُ عَلَی أَنْصَارِ اللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ السَّلَامُ عَلَی أُمَنَاءِ اللَّهِ وَ أَحِبَّائِهِ السَّلَامُ عَلَی مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ وَ حَمَلَةِ کِتَابِ اللَّهِ وَ أَوْصِیَاءِ نَبِیِّ اللَّهِ وَ ذُرِّیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ سَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّ زِیَارَتَکَ تُقْبَلُ مِنْ قَرِیبٍ وَ بَعِیدٍ» پس آنچه را که می‌خواهی طلب نما، پس همانا زیارت تو از نزدیک و دور قبول می‌شود» [3] .

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حَجَّةٍ مَقْبُولَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ» [4] (هر کسی حسین علیه السلام را با معرفت به حق و مقام او، زیارت کند، خداوند ثواب هزار حج پذیرفته و هزار عمره پذیرفته را برایش بنویسد و گناهان گذشته و آینده او را ببخشد). 

و نیز از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده که حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَتَجَلَّی لِزُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَبْلَ أَهْلِ عَرَفَاتٍ وَ یَقْضِی حَوَائِجَهُمْ وَ یَغْفِرُ ذُنُوبَهُمْ وَ یُشَفِّعُهُمْ فِی مَسَائِلِهِمْ ثُمَّ یَثْنِی بِأَهْلِ عَرَفَاتٍ فَیَفْعَلُ بِهِمْ ذَلِکَ» [5] (خداوند تبارک و تعالی پیش از جلوه کردن بر اهل عرفات بر زائران قبر حسین علیه السلام جلوه می‌کند و حاجاتشان را بر می‌آورد و گناهانشان را می‌بخشد و خواهشهای آنان از طرف دیگران را می‌پذیرد و سپس به اهل عرفات می پردازد و با آنان نیز چنین می‌کند).

در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «إِنَّ زَائِرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ زَائِرُ رَسُولِ اللَّهِ» [6] (زائر حسین بن علیc زائر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است).

 امام حسن مجتبی علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم سؤال کردند: «یَا أَبَتِ مَا جَزَاءُ مَنْ زَارَکَ فَقَالَ مَنْ زَارَنِی أَوْ زَارَ أَبَاکَ أَوْ زَارَکَ أَوْ زَارَ أَخَاکَ کَانَ حَقّاً عَلَیَّ أَنْ أَزُورَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّی أُخَلِّصَهُ مِنْ ذُنُوبِهِ» [7]
(ای پدرجان پاداش کسی که شما را زیارت کند چیست؟ حضرت صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: پسرم هر که زنده و مرده مرا یا پدر تو یا برادرت و یا خودت را زیارت کند، بر من است که در روز قیامت دیدارش کنم و او را از گناهان نجات دهم). 

امام صادق می‌فرماید: «مَنْ لَمْ یَأْتِ قَبْرَ الْحُسَیْنِ حَتَّی یَمُوتَ کَانَ مُنْتَقَصَ الدِّینِ مُنْتَقَصَ الْإِیمَانِ وَ إِنْ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ کَانَ دُونَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْجَنَّةِ» [8] (هر که تا زنده است به زیارت قبر حسین علیه السلام نرود، دین و ایمانش ناقص باشد و اگر به بهشت هم برود، مقامش در آن جا از همه مؤمنان پایین تر باشد).

 و در روایت دیگر حضرت فرمودند: «مَنْ لَمْ یَأْتِ قَبْرَ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ یَزْعُمُ أَنَّهُ لَنَا شِیعَةٌ حَتَّی یَمُوتَ فَلَیْسَ هُوَ لَنَا بِشِیعَةٍ وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَهُوَ مِنْ ضِیفَانِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» [9]
(هر کس به زیارت قبر امام حسین علیه السلام نرود تا بمیرد، در حالی که گمان می‌کند، از شیعیان ماست، او از شیعیان ما نیست و اگر از اهل بهشت باشد، مهمان بهشتی‌ها است و در بهشت خانه ندارد.

اگر زائر امام علیه السلام پیاده به زیارت حضرت علیه السلام برود، خداوند ثواب بیشتری به او عنایت می‌کند، امام صادق علیه السلام به عَلِیِّ بْنِ مَیْمُونٍ الصَّائِغ فرمودند: «یَا عَلِیُّ زُرِ الْحُسَیْنَ وَ لَا تَدَعْهُ قَالَ قُلْتُ مَا لِمَنْ أَتَاهُ مِنَ الثَّوَابِ قَالَ مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَی عَنْهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً فَإِذَا أَتَاهُ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکَیْنِ یَکْتُبَانِ مَا خَرَجَ مِنْ فِیهِ مِنْ خَیْرٍ وَ لَا یَکْتُبَانِ مَا یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ مِنْ شَرٍّ وَ لَا غَیْرَ ذَلِکَ فَإِذَا انْصَرَفَ وَدَّعُوهُ وَ قَالُوا یَا وَلِیَّ اللَّهِ مَغْفُوراً لَکَ أَنْتَ مِنْ حِزْبِ اللَّهِ وَ حِزْبِ رَسُولِهِ وَ حِزْبِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِهِ وَ اللَّهِ لَا تَرَی النَّارَ بِعَیْنِکَ أَبَداً وَ لَا تَرَاکَ وَ لَا تَطْعَمُکَ أَبَداً» [10]
(ای علی! امام حسین علیه السلام را زیارت کن و او را رها نکن. راوی می‌گوید: عرضه داشتم، هر کس به زیارت ایشان برود، چه ثوابی برای او می‌نویسند؟ حضرت علیه السلام فرمودند: هر کس پیاده به زیارت ایشان بیاید، خدا به ازای هر قدمی که بر می‌دارد، یک حسنه برای او می‌نویسد و یک گناه از گناهان او را محو می‌نماید و بر درجه او یک درجه می‌افزاید[نزد خدا گرامی تر می‌شود] هنگامی که به زیارتگاه حضرت رسید، خداوند بر او دو فرشته مأمور می‌کند، هر کار خوبی که انجام می‌دهد برای او می‌نویسند، امّا اگر کار بدی انجام دهد، برای او در نامة اعمال او نمی نویسند، چه از دهان او باشد یا از غیر آن و هنگامی که از زیارت باز می‌گردد و به بدرقه او می‌روند و می‌گویند: ای دوست خدا! خدا تو را بخشیده است، تواز سپاه خداوند و سپاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و سپاه اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستی، به خدا سوگند هرگز آتش را به چشم نخواهی دید و آتش تو را نخواهد دید و هرگز خوراک دوزخ نخواهی بود).

فرزند مرحوم علّامه حلّی،علّامه را در خواب دید، و از احوال ایشان در آخرت سؤال کرد، علّامه فرمود: «لَولا کِتابُ الاَلفَینِ وَ زِیارَةُ الحُسَینِ لَأهلَکتَنِی الفَتاوی» یعنی: اگر کتاب الفین و زیارت امام حسین علیه السلام نبود، فتواهایم مرا هلاک می‌کرد. (آن مرحوم در کتاب «الفین» دو هزار دلیل و برهان برای حقانیت و تقدم و افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام بر سایرین و بطلان خلافت دیگران اقامه نموده است) [۱1] . 

امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّی أَنَّهُ مِنْ زُوَّارِ الْحُسَیْنِ لِمَا یَرَی مِمَّا یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ مِنْ کَرَامَتِهِمْ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی» [12] (هیچ کس نیست در روز قیامت مگر اینکه آرزو می‌کند، ای کاش امام حسین علیه السلام را زیارت کرده بودم، آن هنگامی که می‌بیند که با زوار امام حسین علیه السلام چه می‌کنند، چقدر نزد خداوند مورد کرامت واقع می‌شوند).

 امام رضا علیه السلام می‌فرماید: «مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ» [13] (هر کس ابا عبد الله علیه السلام را کنار شط فرات زیارت کند، مانند کسی است که خداوند را در بالای عرش زیارت کرده است). 

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ فِی جِوَارِ نَبِیِّهِ وَ جِوَارِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ فَلَا یَدَعْ زِیَارَةَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ» [14] (هر که می‌خواهد در جوار پیامبرش صلی الله علیه و آله وسلم و جوار امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه باشد، زیارت امام حسین علیه السلام را رها نکند).

و در روایت دیگری فرمودند: «وَ اللَّهِ لَوْ أَنِّی حَدَّثْتُکُمْ فِی فَضْلِ زِیَارَتِهِ لَتَرَکْتُمُ الْحَجَّ رَأْساً وَ مَا
حَجَّ أَحَدٌ وَیْحَکَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اتَّخَذَ کَرْبَلَاءَ حَرَماً آمِناً مُبَارَکاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَ مَکَّةَ حَرَماً» [15] (به خدا قسم اگر در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام با شما سخن می‌گفتم، قطعاً حج را بطور کلی رها می‌کردید و هیچکدام از شما حج نمی رفت، مگر نمی دانی که خداوند سبحان قبل از اینکه مکه را حرم خود بگیرد، کربلا را حرم امن و مبارک خود گرفت… ). 

امام باقر علیه السلام می‌فرماید: «لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی زِیَارَةِ الْحُسَیْنِ مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَیْهِ حَسَرَاتٍ قُلْتُ وَ مَا فِیهِ قَالَ مَنْ أَتَاهُ تَشَوُّقاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ صَائِمٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ صَدَقَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ نَسَمَةٍ أُرِیدَ بِهَا وَجْهُ اللَّه» [16] (اگر مردم می‌دانستند، زیارت امام حسین علیه السلام چقدر فضیلت و ثواب دارد، به درستی که از شوق می‌مردند و نفسهایشان از روی حسرت بند می‌آمد. (راوی به امام عرض می‌کند) گفتم: چقدر فضیلت دارد، حضرت علیه السلام فرمودند: هر کس امام حسین علیه السلام را زیارت کند، از روی اشتیاقی که به او دارد، خدا برایش هزار حج مقبول و هزار عمره مبروره و اجر هزار شهید از شهدا بدر و اجر هزار روزه دارد و ثواب هزار صدقه قبول شده و ثواب هزار بنده آزاد کردن (مراد از آن رضای خدا باشد) می‌نویسد). 

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «زَائِرُ الْحُسَیْنِ مُشَفَّعٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِمِائَةِ رَجُلٍ کُلُّهُمْ قَدْ وَجَبَتْ لَهُمُ النَّارُ مِمَّنْ کَانَ فِی الدُّنْیَا مِنَ الْمُسْرِفِینَ» [17]
(زائر امام حسین علیه السلام شفیع صد نفر در روز قیامت می‌باشد، کسانی که آتش دوزخ برایشان واجب شده است و کسانی که در دنیا از مسرفین بودند).
انبیاء و ملائکه هم زائر امام حسین علیه السلام هستند، در زیارت مطلقه امام حسین علیه السلام می‌خوانیم: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا مَلَائِکَةَ رَبِّی الْمُحْدِقِینَ بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ».

 امام صادق علیه السلام فرمودند: «بین قبر امام حسین علیه السلام تا آسمان هفتم رفت و آمد فرشتگان است» [18]
و نیز فرمودند: «از آن جاست (یعنی کربلا) محل عروج ملائکه به سوی آسمان». هیچ ملک مقرب و پیامبر مرسلی نیست، مگر این که از خداوند اجازه می‌گیرد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شود (پس همیشه چنین است که) گروهی فرود آمده و گروهی بالا می‌روند و نیز از آن حضرت نقل شده است که آگاه باشید که هزار سال پیش از دفن جدم امام حسین علیه السلام در کربلا، فرشتگان به زیارت آن جا رفته اند و هیچ شب نیست مگر اینکه جبرئیل و میکائیل به زیارت آن حضرت علیه السلام می‌روند. در زیارت جامعه می‌خوانیم:
«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَةِ». هر کسی که به زیارت امام حسین علیه السلام می‌رود، در حقیقت به انبیاء و ملائکه و امامان خصوصاً به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خود اقتداء کرده است، چرا که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مرتب به زیارت جدشان می‌روند و بیاد مصائبشان اشک می‌ریزند.
به فرمایش امام صادق زیارت امام حسین علیه السلام بر هر شیعه و محبّی واجب است، حضرت خطاب به خانم مسنّی به نام أُمَّ سَعِید الْأَحْمَسِیَّة فرمودند: «یَا أُمَّ سَعِیدٍ تَزُورِینَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ قَالَتْ قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ لِی زُورِیهِ فَإِنَّ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ وَاجِبَةٌ عَلَی الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ» [19] (ای‌ام سعید آیا قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کرده ای؟‌ام سعید گوید: به حضرت علیه السلام عرضه داشتم، بله. حضرت علیه السلام فرمودند: ایشان را زیارت کنید، زیرا زیارت نمودن قبر امام حسین علیه السلام بر مردان و زنان واجب است).

 در روایت دیگر فرمودند: «عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ شِیعَةٌ لَنَا وَ یُقَالُ إِنَّ أَحَدَهُمْ یَمُرُّ بِهِ دَهْرَهُ وَ لَا یَأْتِی قَبْرَ الْحُسَیْنِ جَفَاءً مِنْهُ وَ [تَهَاوُناً وَ عَجْزاً وَ کَسَلًا] تَهَاوَنَ وَ عَجَزَ وَ کَسِلَ امّا وَ اللَّهِ لَوْ یَعْلَمُ مَا فِیهِ مِنَ الْفَضْلِ مَا تَهَاوَنَ وَ لَا کَسِلَ قُلْتُ جُعلّت فِدَاکَ وَ مَا فِیهِ مِنَ الْفَضْلِ قَالَ فَضْلٌ وَ خَیْرٌ کَثِیرٌ امّا أَوَّلُ مَا یُصِیبُهُ أَنْ یُغْفَرَ لَهُ مَا مَضَی مِنْ ذُنُوبِهِ وَ یُقَالَ لَهُ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ» [۲۰] (تعجّب است از گروهی که می‌پندارند شیعه هستند ولی گفته می‌شود روزگار بر ایشان می‌گذرد و احدی از ایشان به زیارت قبر حسین علیه السلام نمی روند، چه از روی جفا بوده و چه تنبلی و سستی کرده و چه عاجز و ناتوان باشند و چه کسلی و بی حالی منشأ آن باشد، به خدا سوگند اگر می‌دانستند در زیارت آن حضرت چیست هرگز تنبلی و کسلی را به خود راه نمی دادند. عرض کردم: فدایت شوم: چه فضیلتی در آن می‌باشد؟ حضرت فرمودند: فضل و خیر بسیاری در آن می‌باشد، اولین خیری که به زائر می‌رسد آن است که گناهان گذشته اش را خداوند آمرزیده و به او خطاب می‌شود: از ابتداء شروع به عمل بکن).

 امام رضا علیه السلام می‌فرماید: «إِنَّ لِکُلِّ امام عَهْداً فِی عُنُقِ أَوْلِیَائِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الْأَدَاءِ زِیَارَةَ قُبُورِهِمْ فَمَنْ زَارَهُمْ رَغْبَةً فِی زِیَارَتِهِمْ وَ تَصْدِیقاً بِمَا رَغِبُوا فِیهِ کَانَ أَئِمَّتُهُمْ شُفَعَاءَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» [۲۱] (همانا هر امامی به گردن دوستداران و شیعیانش عهد و پیمانی دارد. و همانا از جمله نشانه‌های کمال وفاداری و نیکو به پا داشتن این عهد، زیارت نمودن قبور امامان است. پس هر کس امامان را از روی اشتیاق به زیارت ایشان و تصدیق نمودن به (ثواب) آنچه بدان رغبت نموده اند، زیارت نماید. امام روز قیامت نزد خداوند از آنها شفاعت می‌کنند).

پی نوشت:

[۱]: . بحارالأنوار، ج۹۵، ص۳۴۸.

[۲]: . همان، ج۹۸، ص۱.

[۳]: . همان، ص۳۷۶.
[۴]: . همان، ج۹۷، ص۲۵۷.

[۵]: . همان، ص۱۶۵.

[۶]: . همان، ص۱۵۰.

[۷]: . الامّالی للصدوق، ص۵۹.

[۸]: . بحارالأنوار، ج۹۸، ص۴.
[۹]: . همان.

[۱۰]: . کامل الزیارات، ص۱۳۳.

[۱۱]: . روضات الجنات، ج۲، ص۲۸۲.

[۱۲]: . کامل الزیارت، ص۱۳۵.
[۱۳]: . تهذیب الاحکام، ج۶، ص۴۶.

[۱۴]: . کامل الزیارات، ص۱۳۵.

[۱۵]: . وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۵۱۴.

[۱۶]: . بحار الأنوار، ج۹۸، ص۱۸.

[۱۷]: . کامل الزیارات، ص۱۶۵.

[۱۸]: . من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۷۹.

[۱۹]: . کامل الزیارات، ص۱۲۲.

[۲۰]: . همان، ص۲۹۲.

[۲۱]: . الکافی، ج۴، ص۵۶۷.

منبع:شرح زیارت اربعین - سید محمود شکیبا - صفحه ۱۳.

محبوبیت اهل منبر



محبوبيت

مبلّغي كه در دل‌ها نفوذ كرده و از محبوبيت والا در جامعه برخوردار است حرفش بيشتر موثر واقع مي‌شود، پس هر كس مي‌خواهد با سخنوري مسؤوليت الهي خود را انجام دهد و مي‌خواهد از سخنراني‌هاي خود نتايج مثبت و سودمندي بگيرد بايد چنان زندگي كند كه در بين مردم محبوب باشد. عوامل محبوبيت به طور فهرست وار عبارتند از: خودشناسي و خودسازي، ساده زيستن، خدمت به مردم، تواضع به جا و نرمخويي، دفاع از ستمديدگان، عمل به گفته ها، و كرامت و عزت نفس، جلب رضايت حق، استقامت، داشتن شرح صدر، برخورداري از حيا و عفت، داشتن مطالعه در زمينه‌هاي مختلف؛ صراحت لهجه، واقع بيني و حقيقت گرايي، مقدم داشتن منافع ملي و مصالح ميهني بر اغراض و منافع شخصي، بي طمعي.

منبع:بایدها و نبایدهای عزاداری -  صفحه۲۶

رباب مادر سکینه و علی اصغر


رباب مادر سكينه و علي اصغر

رباب دخترِ سوم مردي مسيحي بود كه در زمان خليفه دوم، اسلام آورده بود. او به همسري امام حسين (ع) در آمده بود، ظاهراً تنها همسر امام حسين بود كه با كاروان حسيني به كربلا آمد و از نزديك شاهد آن مناظر دل خراش و تكان دهنده بود. رباب مادر دل سوخته علي اصغر و سكينه است. او از نزديك شاهد پرپر شدن شش ماهاش بود كه قوم دغا حنجرش روي دست پدر پاره پاره گردند. فرزندش علي اصغر نشان بارز مظلوميت امام حسين (ع) است. او نيز به سهم خود در مقابل تبليغات شوم و مسموم كننده دستگاه حكومت غاصب ايستاد و اجازه نداد تا با تحريف كربلا خون پاكان روزگارش را به هدر دهند. او در مجلس ابن زياد سر پاك حسين را به دامن گذارد و گفت: واحسينا فلانسيت حسيناً… ؛ واي حسينم! هرگز فراموشت نمي كنم… » چنان با اين مرثيه خواني خود، آهي از دل داغديده اش بر كشيد
كه احساسات پاكش حاضران مجلس را متأثر كرد…

منبع:زنان در نهضت عاشورا - ملیحه خادری- صفحه۲۰

زینب کبری(س) در کربلا



زينب كبري(س)

سرسلسله زنان شجاع نهضت امام حسين (ع) زينب كبري (س) است. او خداشناسي بود كه در تحمل مصائب به «ام المصائب» لقب يافت. در عفت و نجابت ثاني زهرا (س) بود. تنديس شرم و حيا و داراي عصمت صغري. او ولية الله بود، راضي به رضاي الله و امينة الله بود، عالمه غير معلمه. محبوب رسول خدا و فاطمه زهرا و اميرالمؤمنين، نائبة الزهرا، شريكة الحسين و در فصاحت و بلاغت وارث اميرالمؤمنين بود شجاعت ملكه وجودش بود. او قهرمان كربلا بود و در صبر و مقاومت مجسمه تقوا بود. در برخورد با مصيب ها، چون كوه ِ مقاوم و چون صخره در مقابل امواج خروشان، خم به ابرو نياورد. او كمر مصيبت را شكسته بود. در طول نهضت عاشورا، بلا گردان زن‌ها و بچه‌ها و امام سجاد (ع) بود؛ به عنوان مثال وقتي در كوفه پس از اين كه زينب افشاگري كرد و مردم را تهييج نمود. ابن زياد لعنة الله عليه بسيار غضبناك شد، چون ضرب و شتم زينب براي او افت داشت، علي بن الحسين (ع) را احضار نمود و گفت: تو كيستي؟ زين العابدين (ع) فرمود: من علي بن الحسين هستم. گفت: علي بن الحسين كه در كربلا كشته شد؟ فرمود: آن شير بيشه شجاعت كه شربت شهادت نوشيد، برادرم علي (ع) بود، كه بر خلاف گفتار تو، مردم او راشهيد كردند، نه خدا! ابن زياد غضبش بيشتر شد و گفت: هنوز آن جرأت و توان در تو باقي است كه پاسخ مرا بدهي و گفته مرا زير پا بگذاري؟ اينك بياييد جلادان، او را برده و گردن بزنيد! مدافع ولايت و امامت، زينب قهرمان بي تاب شد، خود را به دامان امام سجاد (ع) انداخت و فرمود: يابن مرجانه (پسر مرجانه) آن همه خون‌ها كه ريختي، هنوز كاسه انتقام تو را لبريز نكرده، باز هم مي‌خواهي گرگ وار خون ما را بياشامي؟ آن گاه دست به گردن امام سجاد (ع) انداخت و فرمود: به خدا! دست از يادگار برادرم برنمي دارم و از او جدا نمي شوم، اگر مي‌خواهي او را به قتل برساني، مرا هم با او بكش. مرا با او بكش تا هر دو با هم شويم آسوده از اين محنت و غم زينب (س) پا به پاي امام حسين (ع) در نهضت عاشورا آمد. او پسرش عون را پيش كش برادر برده بود، اگر حسين (ع) شهيد شد زينب هم با اسارت خود خط سرخ شهادت را پيمود، كاروان اهل بيت را به رهبري امام سجاد به مدينه رسانيد، الحق و الانصاف هيچ كم نگذاشت، چرا كه او عقيله بني هاشم بود و يادگار حيدر و يك سال پس از امام حسين (ع) در شهر دمشق در گذشت.

منبع:زنان در نهضت عاشورا - ملیحه خادری - صفحه۱۷

خدمت وسائل روز به نهضت امام حسین(ع)


خدمت وسايل روز

سابقا وسائل تمدن منحصر به مدرسه‌هاي ديني و منبرها و كتابها بود كه شيوه ديني داشتند و اجتماع هم در سايه اينها تعليمات روح بخش مذهبي خود را مي‌آموخت. اما امروزه مدرسه‌هاي جديد، راديو، تلويزيون، سينما، جرايد، مجلات و انجمنهاي ديگر اضافه شده است كه ناچارا بايد مسلمانان با اين وسائل برنامه‌هاي اسلامي را مطابق با نهضت و هدف امام حسين (ع) اجرا كنند تا در هر شهر و قريه، خانه و مدرسه و كارگاه و سربازخانه عموم مردم استفاده كنند. چون نقشه اي كه امام حسين (ع) طرح كرد از تحول علمي (فرويد) برتر و قيام مقدّسش از انقلاب فرانسه و ساير نهضتهائي كه زندگي مسلمين را به مخاطره افكند در صورتي كه رنگ تمدن بخود گرفته بهتر و بالاتر بود. اما جاي تأسف است كه انسان از صنايع و وسائل روز بهره مادي مي‌برد و استفاده معنوي نمي كند.

منبع:حسین (ع) پرچمدار آزادی - سید محمد حسینی شیرازی.

وظایف شیعیان نسبت به عاشورا


وظايف شيعيان

امت اسلامي نسبت به عاشورا مديون است و اداي دين، مسؤوليت‌هايي را ايجاب مي‌كند. گذشتگان از شيعيان و علويان در عصر و زمان خود مسؤوليت‌هايي داشتند كه آن را انجام دادند و اينك زمان و فرصتي ديگر و مسؤوليتي ديگر براي حاضران است كه براي گراميداشت عاشورا و ياد شهيدان و بيان هدف و معرفي آرمان شهيدان از جان بكوشند. مسؤوليت و تكليف شيعيان در قبال عاشوراي حسيني به قرار زير است: 

۱. شكرگزاري بر نعمت ولايت و تربيت بر طريق مكتب اهل بيت عليهم السلام و بر توفيق شركت و درك مجالس اهل بيت عليهم السلام و درخواست دوام آن.

 ۲. قدرشناسي و دعا به والدين و مربياني كه آنان را با مجالس حسيني مأنوس كردند و يادكرد كساني كه مجالس حسيني را به پاداشتند. 

۳. قدر مسلم پيروان راستين امام حسين عليه السلام - اگر متعهد باشند - خود را موظف به شناخت كامل از فلسفه قيام حضرت مي‌دانند و در رساندن پيام‌هاي عاشورا ساعي و كوشا هستند و در اين راستا براي خنثي كردن دسيسه عاشوراستيزان از هيچ گونه اقدام مالي و جاني دريغ نمي ورزند و تا مرز ايثار پيش مي‌روند. 

۴. هم و حزن قلبي كه اولين مرتبه عزاداري است. به اين معنا كه عزاداران امام حسين عليه السلام مصيبت اهل بيتش را به مراتب بزرگ تر از مصائب خود و خانواده اش به حساب آورند. 

۵. عزاداري و ابراز حزن و اندوه در ايام حزن آل محمّد كه مرتبه دوم عزاداري است. ريان بن شبيب گويد: در نخستين روز ماه محرم به محضر امام هشتم رسيدم به من فرمود: «يَابْنَ شَبيب، إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنا فِي الدَّرَجاتِ الْعَلي مِنَ الْجَنّاتِ فَاحْزُنْ لِحُزْنَنا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنا وَ عَلَيْكَ بِولايَتِنا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً تَولّي حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ. [۱] پسر شبيب، اگر دوست داري با ما در درجات عالي بهشت باشي، در حزن و اندوه ما اندوهگين و در شادي ما شادمان باش و محبت و دوستي ما پيشه كن كه اگر انسان در اين جهان سنگي را دوست داشته باشد، خداي متعال او را در روز قيامت با همان محشور مي‌كند». 

۶. سياه پوشيدن و سياه پوش كردن در و ديوار منازل، حسينيه ها، تكيه‌ها و مجالس عزاداري كه نشانه حزن و اندوه و كاشف از جوش عشق و علاقه شيعيان به مقام ولايت است. 

۷. تشكيل مجالس عزا و شركت در محافل سوگواري به منظور رونق بخشيدن به مجلس و آشنايي به وظايف و احكام شرعي و شناخت راه و روش سرور آزادگان. 

۸. ديگران را نيز به برگزاري مجالس هفتگي، ماهانه تشويق كند زيرا افراد هر چند متدين نباشند، در جلسات خانوادگي شركت مي‌كنند. در حديث است كه امام صادق عليه السلام با لحني تشويق گونه خطاب به فضيل بن يسار مي‌فرمايد: آيا مجلس تشكيل مي‌دهيد و با هم درباره ما سخن مي‌گوييد؟ فضيل مي‌گويد: آري. حضرت مي‌فرمايد: من مجالسي را كه در آن از ما ياد شود دوست دارم پس ياد ما را زنده بداريد. [۲]. 

۹. بهره برداري بهينه از مجالس با رعايت حريم و حقوق ديگران با خودداري از آزار و در تنگنا قرار دادن ديگران. در قرآن مي‌خوانيم: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُواْ فِي الْمَجَلِسِ فَافْسَحُوا… ». [۳]. 

۱۰. حزن و گريه به هنگام
ذكر مصيبت كه جزو برترين اعمال در عزاداري و دژ محافظي در برابر سختي‌هاي روز قيامت است.

 ۱۱. با كمال ادب و فروتني در مجالس حاضر شدن و خداي بزرگ را ناظر بر خود دانستن. 

۱۲. شركت در مجالسي كه خطباي صالح و مصلحت انديش و محقق دارد تا از وقتي كه در اختيار مي‌گذارد بهترين استفاده را ببرد. 

۱۳. توجه اساسي به عمق مجلس و پرهيز از رغبت به مجالس و مداحي‌هاي پرهياهو و بي محتوا يا كم محتوا.

 ۱۴. سلام كردن بر سلاله نور و حماسه ساز اعصار و قرون مولي الكونين، حضرت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام در هر روز كه از بزرگ ترين توفيق‌ها و ارزشمندترين نعمت‌ها است. 

۱۵. اعلام تنفر و دوري از دشمنان و پليداني كه زمينه قتل ائمّه عليهم السلام را آماده كردند و كشندگان و ظلم كنندگان به اهل بيت عصمت و طهارت كه آثار مثبت بسياري دارد. 

۱۶. تسليت گويي به امام عصرعليه السلام و به يكديگر در ايام عزاداري خصوصاً عزاي سيدالشهداءعليه السلام طبق نقلي از امام باقرعليه السلام اين گونه بگويد: «خداوند، پاداش ما را در مصيبت ما نسبت به حسين عليه السلام افزون بدارد و ما و شما را از خونخواهان او قرار دهد، در ركاب ولي خود، مهدي آل محمّد». [۴].

 ۱۷. پرهيز از هر رفتاري كه خارج از ضوابط اسلامي باشد. 

۱۸. بهره برداري بهينه از اين گونه مجالس در راستاي افزايش سطح آگاهي ديني و در ميان گذاردن مسائل شرعي، سؤالات اعتمادي، اخلاقي و… با سخنرانان مجلس.

 ۱۹. شناخت و مبارزه فرهنگي با آفات عزاداري با توجه به رهنمودهاي مراجع تقليد. 

۲۰. اقامه امر به معروف و نهي از منكر. اگر حاضران در مجلس شاهد منكري در عزاداري بودند (مانند
غناخواني مداح، به كار بردن آلات لهو و لعب) نبايستي از وظيفه امر به معروف و نهي از منكر غفلت كنند و اجازه دهند در چنين مجالس مقدسي كار منكر انجام شود. تا همچون كساني كه پيشتر به خاطر كوتاهي در انجام اين مسؤوليت مورد نفرين قرار گرفتند، مورد نفرين واقع نشوند «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن م بَنِي إِسْرَ ءِيلَ عَلَي لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ ذَ لِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ، كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ». [۵].

 ۲۱. احترام به خادمان و ذاكران و روحانيون و كليه كساني كه منتسب به هيئت حسيني هستند و حسين عليه السلام را دوست دارند زيرا محب حسين عليه السلام محبوب خداي بزرگ است. 

۲۲. ياري رساندن به گرداننده و يا گردانندگان اصلي آن و بانوان براي پذيرايي از بانوان داوطلب همكاري شوند.

 ۲۳. قدرداني و تشكر از برپا دارندگان و دست اندركاران مجلس. 

۲۴. در صورتي كه هيئت در منزل برگزار مي‌شود پس از صرف غذا زودتر پراكنده شويد و مشكل براي بانيان فراهم نياوريد.

 ۲۵. دست كشيدن از كار در عاشورا براي برپا داشتن آيين عزاداري، زيرا امام رضاعليه السلام فرمود: آن كس كه روز عاشورا كارهاي خويش را تعطيل كند، خدا حوائج دنيا و آخرتش را برآورد. [۶]. 

۲۶. قدرداني محترمانه از ذاكران و روحانيون، دانشمندان و پاسداران فرهنگ عاشورا.

 ۲۷. مواظبت بيشتر درباره امور شرعي پس از خروج از مجالس حسيني. 

۲۸. شركت فعال در ساختن حسينيه‌ها و تكيه‌هاي مذهبي كه گامي است در جهت گسترش آيين عزاداري.

پی نوشتها:

[1] امالي صدوق، مجلس ۲۷؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۵؛ عيون اخبار الرضاعليه السلام، ج ۱، ص ۳۰۰ - ۲۹۹. 

[2] وسائل الشيعة، ج ۱۴، ص ۵۰۱. 

[۳] سوره مجادله، آيه ۱۱. 

[4] وسائل الشيعة، ج ۱۴، ص ۵۰۹. 

[۵] سوره مائده، آيات ۷۹ - ۷۸. 

[۶] امالي صدوق، مجلس ۲۷، ح ۴.

منبع:بایدها و نبایدهای عزاداری - ناصر باقربیدهندی - صفحه۱۶.

برخورداری از اخلاق رفیع اسلامی اهل منبر

برخورداري از كردار نيك و اخلاق رفيع اسلامي
مبلّغ اسلامي بايد خود را به ادب نفس بيارايد و در امر تزكيه و تهذيب نفس كوشيده و مراحل مختلف صعود به قله تقوا و خويشتنداري را طي كرده باشد تا از كارايي لازم برخوردار بوده و بتواند در زمينه فراخواني مردم به راه خدا و برخورد با انسان‌هايي كه از روحيه‌هاي متفاوتي برخوردارند، موفقيت و پيروزي به دست آورد. مبلّغان بزرگ، به وسيله اخلاق بلند پسنديده و اندرون تهي از رزايل و مالامال از فضائل اخلاقي، توانستند به موفقيت‌هاي بزرگ نايل شوند. مهم ترين اخلاق و صفاتي كه يك مبلغ بايد به آنها آراسته باشد عبارتند از: خوش خويي، مهرباني، فروتني، نرمخويي، بردباري، شهامت حق گويي، عفت، عزت نفس و صداقت، روشني و وسعت انديشه، قدرت استدلال، رعايت نظم مطالب، گيرايي بيان.

منبع:بایدها و نبایدهای عزاداری - ناصر باقربیدهندی- صفحه۲۶

تطابق کردار و رفتار اهل منبر


تطابق كردار و گفتار

حاملان پرچم رسالت آسماني بايد خود پايبند گفته‌ها و الگويي از موعظه خويش باشند. اين حقيقي است كه مردم همواره از واعظان انتظار دارند، خود پايبند گفته هايشان باشند و آنچه را مي‌گويند، به كار بندند و از آنچه باز مي‌دارند، باز ايستند [1]. در اين صورت است كه مي‌توانند به ژرفاي وجود مخاطبان راه يابند. دل و زبان چو يكي شد سخن بلند شود به هيچ جا نرسد طائري كه يك بال استاگر گوينده اي بد عمل كند و يا خلاف آنچه به آن دعوت كرده رفتار نمايد، سخت ترين آسيب‌ها به دين و دينداري وارد مي‌شود! و اضافه بر اين اگر ناطقي اخلاق و ملكات خويش را اصلاح نكرد و از فضايل اخلاقي برخوردار نبود سخنانش در ديگران اثر قابل توجهي نگذاشته و مجالس او ارزش خود را از دست خواهد داد و بجاي هدايت، ضلالت آور خواهد شد. اگر قرار باشد كه شخصي چيزي بگويد و خود بدان عمل نكند، علاوه بر تمام آثار سوء اين كار، گناه بزرگي مرتكب شده و لااقل اثر آن اين است كه نوعي بدبيني نسبت به اسلام و تبليغ كنندگان آن در ميان مردم به وجود مي‌آورد و مشمول اين عتاب الهي خواهد بود كه: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ» [2] آيا مردم را به نيكي امر مي‌كنيد و خويشتن را فراموش مي‌كنيد؟

پی نوشتها:

[1] من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، و ليكن تأديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه، و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم. نهج البلاغه، حكمت، ج ۷۳. سعدي گويد: راستي كردند و فرمودند مردان خداي اي فقيه اول نصيحت گوي نفس خويش را. 

[2] سوره بقره، آيه ۴۴.

منبع:بایدها و نبایدهای عزاداری - ناصر باقر بیدهندی - صفحه۲۶

ارتباط منبر و حسین(ع)

ارتباط منبر و حسين (ع)

از وسائلي كه نهضت امام حسين (ع) را گسترش داده و اساس اين قيام را تاكنون درافكار جايگزين نموده منبر است، از اين رو مسلمانان پس از شهادت آن حضرت منبر را وسيله نشر آثار اين پيكار مقدّس قرار دادند. براي تبليغ، منبر وسيله خوبي است ولي ما براي اين وسيله مفيد دو شرط را لازم مي‌دانيم: اول اينكه زياد و در همه جا ادامه پيدا كند، چون تمام شهرها و نقاط اسلامي شيفته گوينده و تشنه مسائل ديني هستند تا با شنيدن امتيازات و خصوصيات اسلام آئين واقعي را درك كنند. و اين تبليغ وقت معيني ندارد بلكه هميشگي و همراه با مسير زندگي است. همانطور كه بدن هر روز به غذا احتياج دارد افكار نيز نيازمند غذاي دائمي است. نبايد از نظر دور داشت كه منبرهائي كه اكنون موجود است يك دهم نيازمندي ما را تأمين نمي كند و اينجاست كه بر توده مسلمين واجب است براي آراستين خطبا و گويندگان همكاري كنند و با گسترش مجالس در سراسر شهرها اين حق مهم حياتي را ادا كنند. در مرحله دوم بايد منبرها ژرف و عميق باشد چون حسين (ع) قيام مقدّس خويش را به خاطر اسلام و اعلاي كلمه حق آغاز كرد و روشن است كه اين نهضت تكميل نمي شود مگر اينكه گوينده بتواند ارتباط اين قيام را با عقيده و تفسير، تاريخ، احكام و اخلاق و شيوه اسلام در شئون مختلف زندگي مثل سياست، اقتصاد، تمدن، مذهب، معاشرت، خانواده و مسائل آنها كه هريك دليلي قاطع و عقلي براي امتياز اسلام بر ساير اديان و مكتبها، برنامه‌ها و قوانين و نيز عظمت مسلمين است به سايرين برساند. در منبر اگر اين دو جنبه رعايت گردد حق بزرگي ادا شده است، آن دسته از اهل منبر كه با دقت و اخلاص اين جنبه‌ها را منظور داشتند بزرگ و عالي مقام شدند، ما اميدواريم ديگران نيز از آنها پيروي كنند.

منبع:حسین (ع) پرچمدار آزادی - محمد حسینی شیرازی

حسین(ع) و اندیشه ها

حسين (ع) و انديشه ها

امام حسين (ع) با يك قيام مظلومانه مهياي فداكاري براي احياي دين و فضيلت گرديد و ياران او عالما و عامدا با او جان به كف گرفته و جنگيدند. مرحوم سيد شرف الدين عاملي، زندگاني امام مجتبي (ع).

آنچه تاريخ جانبازي حسين (ع) به ما مي‌آموزد اين است كه: براي ياري هر حقي و نابودي هر باطلي قيام كنيم. علامه اميني، الغدير ج۳ ص ۲۶۴.

 اگر مورخين حقيقت اين روز را مي‌دانستند و درك مي‌كردند كه: (عاشورا چه روزي است) اين عزاداري را مجنونانه نمي پنداشتند! موريس دو كبري، حسين پيشواي انسانها ص۴۸.

 براي امام حسين (ع) ممكن بود كه زندگي خود را با تسليم شدن به اراده يزيد نجات بخشد ليكن مسئوليت پيشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمي داد. واشنگتن ايرونيك، مورخ آمريكائي. 

من براي مردم هند چيز تازه اي نياوردم فقط: نتيجه اي كه از مطالعات و تحقيقاتم در باره تاريخ زندگي قهرمانان كربلا بدست آورده‌ام ارمغان ملّت هند مي‌كنم. اگر بخواهيم هند را نجات دهيم، واجب است همان راهي را بپيمائيم كه حسين بن علي (ع) پيمود! گاندي مصلح بزرگ هند، حماسه خورشيد ص۲۳.

 و گاهي از تظاهرات دامنه دار مردم در روزهائي امثال عاشورا سوء استفاده هائي عظيم نيز مي‌شود! و اينجاست كه عاشورا دردناكتر مي‌گردد و بايد عاشورائي براي عاشورا گرفت! ژرف بين بزرگ، محمد رضا حكيمي، سرود جهشها ص۵۱. 

فرق علي (ع) با معاويه اين است كه: اصحاب معاويه فريفته جاه و زر و زور و مقام و منصب بودند، ولي ياران علي (ع) فريفته اخلاق و فضيلت و كرامت او شدند و نمونه آن در اصحاب فرزندانشان هم پديدار بود. وقتي يزيد ملعون مأمورانش را به قتل و خون ريزي حسين (ع) تحريك مي‌كرد مي‌گفتند: كم تهب لنا، چه مبلغ مي‌دهي تا او را بكشيم؟! اما انصار حسين (ع) مي‌گفتند: نموت معك، با تو هستيم، جنگ مي‌كنيم و كشته مي‌شويم (اگر هفتاد بار كشته شويم باز آرزو مي‌كنيم در ركابت شمشير زنيم)! زندگاني اميرالمؤمنين (ع)، ص۶. 

در تاريخ كسي كه براي ترويج دين در آتيه عالما عامدا جان داده باشد جز حسين (ع) نيست. ماربين فيلسوف آلماني، سياست الحسينيه ص۵۱.

منبع:حسین (ع) پرچمدار آزادی - سید محمد حسینی شیرازی

گریستن و گریاندن در مصیبت سیدالشهداء

گريستن و گريانيدن

اشك و ندبه مثبت در مصيبت سيدالشهداء و [۱] برادران و يارانش شيوه ديگري است كه كارايي بسزايي در جاودانگي نهضت حسيني داشته و مورد تأكيد عترت طاهره بوده است.

آن بزرگواران در سوگ امام شهيدان و اصحابش هم خود اشك ريخته و گريه مي‌كردند [۲] و هم ديگران را بر گريه و ندبه و تباكي [۳] تشويق مي‌كردند. زيرا در بسياري از روايات به طرق مختلف به گريستن و گرياندن توصيه شده است. از جمله امام علي بن موسي الرضا - عليه آلاف التحية و الثنا - به ريان بن شبيب (دايي معتصم) فرمود: اگر مي‌خواهي بر چيزي بگريي، بر حسين بن علي عليه السلام مويه كن چرا كه سر آن بزرگوار از بدن جدا شد.[۴]اين گونه احاديث انگيزه اي قوي براي شيفتگان امام حسين عليه السلام ايجاد نمود تا خود را از اين بارش مغفرت و ريزش رحمت رحماني محروم نسازند.

اگر اين گريه‌ها و يادها نبود، چه بسا حادثه نينوا از خاطره‌ها محو مي‌شد و يا از طراوت و نشاط مي‌افتاد. و كسي امروز امام حسين عليه السلام را نمي شناخت و راه حسين گم شده بود.

پی نوشتها:

[1] نك: البكاء للحسين عليه السلام از مير جهاني. 

[۲] نك: بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۴۳۴. تباكي يعني خود را به گريه واداشتن و تعاون و همراهي و همياري در آن. 

[3] امالي شيخ صدوق، ص ۱۱۲. 

[4] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۶. ج ۱۰۱، ص ۱۰۳ به نقل از عيون الاخبار، ج ۱، ص ۲۹۹

منبع:بایدها و نبایدهای عزاداری - ناصر باقربیدهندی - صفحه۱۳

صلاحیت علمی و عملی اهل منبر

صلاحيت‌هاي علمي و عملي

تبليغ دين علاوه بر ايمان و باور دروني دعوتگر، نيازمند تفقه (فهم عميق) در دين و مجهز شدن به علوم و دانش‌هايي است كه به نوعي شناسايي و شناساندن آن به ديگران با بهترين شيوه و نيكوترين روش دخيل است. در واقع بدون ترديد علم و دانش مهم ترين سرمايه مبلغ و بي مايگي در علوم ديني مشكل ساز است. و اگر مبلغي استاد نديده باشد و مطالعه مستمر نداشته باشد نمي تواند معارف ژرف و در عين حال بلند قرآن و اهل بيت عليهم السلام را به خوبي درك كند و كسي كه خود مطلبي را به خوبي درك نكرده، قادر نيست آن را درست به ديگران تفهيم نمايد. به تعبير شاعر:  

ذات نايافته از هستي بخش /كي تواند كه شود هستي بخش/ خشك ابري كه بود ز آب تهي نايد از وي صفت آب دهي 

بنابراين پيش از كسب مهارت‌هاي لازم و فراگيري فن خطابه و سخنوري همان به كه از قبول سخنراني خودداري نمايند. به قول مولوي: مدتي مي‌بايدت لب دوختن وز سخندانان سخن آموختن تا نياموزد نگويد صد يكي ور بگويد، حشو گويد بيشكي

منبع:بایدها و نبایدهای عزاداری - ناصر باقربیدهندی - صفحه۲۵

وظایف اهل منبر

وظايف اهل منبر

قيام عاشورا، و مجالس و محافلي كه مورد توجه وجود مقدس بقية اللَّه الاعظم حضرت مهدي (عج) هستند، همچون سلاحي نيرومند و كارآمد در دست عالمان ديني و گويندگان مذهبي و ذاكران حسيني است. نقش اينان كه در راه حفظ اين گوهر گرانبها و گسترش آن تلاش و ايثار مي‌نمايند، همچون نقش انبياءدر ابلاغ پيام الهي خويش رقم زده شده است. لذا رسالت اين فرزانگان در جامعه ولايي بهره برداري مناسب از عاشورا به تناسب زمان و مكان است. بقاء دين در طول تاريخ و درخشان ماندن چهره آن عمدتاً مديون روشنگري و تحريف زدايي همين گروه است. اين همه آثار نيك از بناهاي خير عام المنفعه، مانند بيمارستان ها، پل ها، آب انبارها… و موقوفات براي نگهداري ايتام و اطعام بي نوايان و بسياري از كارهاي خير ديگر، نتيجه بهره برداري صحيح روحانيون حقيقي از مجالس حسيني است. امروز نيز آن گراميان بايد ضمن معرفي رهبران دين و عرضه معارف اسلام و استفاده شايسته از عواطف پاك مردم و جهت دادن به آنها در مسير تقوا، به حفظ و انتقال روحيه جهادگري و «فرهنگ شهادت طلبي» از طريق ياد شهداي كربلا بپردازند و مردم را به طاعت خداي رئوف و مهربان ترغيب و از معصيت دور نمايند. و معلوم است كه گذاردن وظيفه اي چنين سنگين و خطير، جز از بزرگمندان دين شناس و تقواپيشه برنمي آيد.

منبع:بایدها و نبایدهای عزاداری - ناصر باقربیدهندی - صفحه۲۵.

دقت و اعتراض مردم به تحریف فرهنگ عاشورا

دقت و اعتراض مردم به تحریف

شاید گفته شود که مردم چگونه می‌توانند به چیزی که از آن آگاهی ندارند، اعتراض کنند؟ این موضوع تا حدودی درست است و راه درمان آن نیز، همان ارتقای سطح دانش عمومی و تاریخی مردم است. البته مسأله در این جا دو بعد می‌یابد:
نخست آن که آن‌ها که می‌دانند باید تذکر دهند، و آن‌ها که تردید می‌کنند، باید در رفع تردید خود کوشیده و پاسخ آن را بخواهند. دیگر آن که برخی مسایل، با فطرت و عقل سلیم از سوی عامه مردم قابل درک است و به سواد و اطلاعات چندانی نیاز ندارد. از این روست که قرآن، عامه مردم را در برابر انحراف، مسئول می‌داند و آن‌ها را از پیروی و تقلید کورکورانه باز می‌دارد و گاه به این سبب آن‌ها را سرزنش می‌کند. [۱] برای مثال، آیا مردم رفتار متناقض برخی خطیبان را متوجه نمی شوند؟ آیا بی محتوایی و موهون بودن سخنرانی ها، مداحی‌ها و روضه‌ها را درنمی یابند؟ آیا دروغ بودن برخی خواب‌های نقل شده را درک نمی کنند؟ آیا نامناسب بودن و عدم تناسب برخی روش‌ها را با روح فرهنگ عاشورا و فرهنگ حسینی لمس نمی کند؟ آیا ریایی بودن یک عمل یا یک مجلس را نمی فهمند؟ به طور حتم مردم می‌توانند به خوبی این مسایل را تشخیص دهند. بنابراین، وظیفه دارند، با روش‌های مناسب تذکر، و از خود واکنش نشان دهند. هم چنین بانیان مجالس، باید در برگزاری درست مجالس سیدالشهدا علیه السلام، دقت و کوشش بیش تری روا دارند.

پی نوشت:

[۱]: جاثیه، ۱۸؛ یونس، ۸۹؛ بقره، ۱۷۰؛ لقمان، ۲۱.

منبع:بنیادها و آسیب های عزاداری امام حسین علیه السلام - علی آقاجانی - صفحه ۱۵۱

آموزش روشمند مبلغان و مداحان

 آموزش روش مند مبلغان و مداحان

امروزه، دانش، گستره پهناوری پیدا کرده است و بر شاخه‌ها و شعبه‌های آن افزوده شده است. همین مسأله، موجب شده که ورود به حیطه علوم، تخصص و مهارت بیش تری بطلبد. مداحی و تبلیغ نیز، از زمره دانش‌هایی است که بر خلاف بینش عمومی، به دانش گسترده و متنوعی نیاز دارد. یکی از عوامل جانبی تحریف را می‌توان بی نظمی و بی سلیقه ای بودن امور تبلیغی مداحی دانست. از این رو، باید آموزش روش مند مبتنی بر ضروریات، نیازها و اصول دینی، امری لازم و حساس تلقی شود؛ چرا که امروزه، گرایش به مداحی و روضه خوانی افزایش یافته و همین موضوع، آسیب‌ها را دو چندان کرده است. این آموزش منظم، زمان بندی و برنامه ریزی شده، باید بر پایه فلسفه درستی از عاشورا و فرهنگ آن بنا شود که به نظر می‌رسد همان فلسفه انسان شناختی و جامعی است که بیان گردید.
هم چنین بر پایه همین فلسفه، اشعار متن، اشعار دسته ها، اشعار سینه زنی و شورزنی، مقتل و روضه ها، تاریخ، ادبیات و دستگاه‌های موسیقی مرتبط با موضوع، و نیز معلومات عمومی و دیگر مسایلی که مرتبط با حسن مداحی و روضه خوانی و تبلیغ است، باید به شیوه ای جامع و البته در حد نیاز و کفایت آموزش داده شود. به نظر می‌رسد در این جهت، باید کتاب مقتلی که از هر حیث جامع و پیراسته بوده و حتما ترجمه فارسی داشته باشد، تهیه گردد و به عنوان متن مورد تأیید و رسمی، در میان مداحان آموزش داده شده و در میان مردم تبلیغ شود. هم چنین کتاب‌هایی در زمینه فلسفه قیام عزاداری و نیز کتابی که دربرگیرنده اشعار شاعران از گذشته تاکنون باشد، به صورت منتخب و پیراسته تدوین گردد. البته در این زمینه سازمان تبلیغات اسلامی گام‌هایی برداشته که باید تکمیل و تعمیم داده شده و نیز ارزیابی مداوم گردد.
نیز این آموزش، باید مسایل زمان را مد نظر قرار دهد و حالتی پویا داشته باشد. در این مرحله، رسانه‌های دیداری و شنیداری می‌تواند نقشی عمده و کارساز داشته باشند و با عمومی ساختن آموزش ها، به گسترش تفکر محکم اصلاحی یاری رسانند.

منبع:بنیادها و اسیب های عزاداری امام حسین علیه السلام -علی آقاجانی - صفحه ۱۵۲

تمایل به اسطوره سازی آسیب فرهنگ عاشورایی

 تمایل به اسطوره سازی و افسانه پردازی

تمایل بشر به افسانه پردازی و اسطوره سازی، از دیگر عوامل ایجاد و گسترش تحریف در تاریخ و فرهنگ عاشورا است. شاید شهید مطهری رحمه الله، نخستین کسی باشد که این عامل را به عنوان یکی از عوامل محوری تحریف برشمرده است. ایشان می‌گوید: «در بشر یک حس قهرمان پرستی هست که در اثر آن، درباره قهرمان‌های ملی و قهرمان‌های دینی افسانه می‌سازند… قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته، معلول حس اسطوره سازی است.

اروپایی‌ها می‌گویند در تاریخ مشرق زمین، مبالغه‌ها و اغراق‌ها زیاد است و راست هم می‌گویند». [۱] شهید مطهری ابتدا به افسانه سازی‌هایی در مورد بوعلی سینا و شیخ بهایی اشاره می‌کند که بوعلی صدای چکش مسگرهای کاشان را از اصفهان می‌شنیده است. [۲] هم چنین داستان هرات و وجود ۲۱ هزار احمد یک چشم کله پز را در آن مثال می‌آورد. [۳]

افسانه مجروح شدن پر جبرئیل در جنگ خیبر بر اثر اصابت ضربت شمشیر علی علیه السلام و دو نیم شدن کامل «مرحب خیبری» و نفهمیدن خودش، [۴] رساندن تعداد لشکریان کوفه به ششصد هزار سوار و یک میلیون و ششصد هزار نفر پیاده [۵]، ۷۲ ساعت بودن روز عاشورا [۶]، رساندن عدد کشته شده‌های به دست امام حسین علیه السلام را به سیصد هزار نفر و تعداد کشته‌ها به دست حضرت ابوالفضل را به بیست و پنج هزار نفر و نیز کشته شدگان به دست بقیه یاران به ۲۵ هزار نفر [۷] و داستان حضور هاشم مرقال که در جنگ صفین به شهادت رسید در جریان کربلا، [۸] از نمونه‌های اسطوره سازی و افسانه پردازی هستند. این‌ها همه از حس اغراق، مبالغه گویی و شخصیت سازی در خصوص بزرگان سرچشمه می‌گیرد، به گمان این که با این کار، چیزی بر عظمت آن شخصیت می افزایند.

شهید مطهری با دردمندی می‌گوید: «این حس اسطوره سازی خیلی کارها کرده است. ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانه سازها قرار دهیم…. ما وظیفه داریم حال برای هرات هرکس هرچه می‌خواهد بگوید [، ولی ]آیا صحیح است در تاریخ حادثه عاشورا، حادثه ای که ما دستور داریم هر سال آن را به صورت یک مکتب زنده بداریم، این همه افسانه وارد شود؟ » [9]

پی نوشت ها:

[۱]: حماسه حسینی، ج ۱، ص ۴۱.

[۲]: حماسه حسینی، ج ۱، ص ۴۴.

[۳]: حماسه حسینی، ج ۱، ص ۴۲.

[۴]: حماسه حسینی، ج ۱، ص ۴۵.

[۵]: حماسه حسینی، ج ۳، ص ۲۸۱.

[۶]: اسرار الشهادات، فاضل دربندی، ج ۳، ص ۴۳.

[۷]: اسرار الشهادات، فاضل دربندی، ج ۳، ص ۴۰.

[۸]: محرق القلوب، ملا مهدی نراقی، چ سنگی، صص ۱۰۱ ۱۰۲.

[9]: حماسه حسینی، ج ۱، ص ۴۶.

منبع:بنیادها و آسیب های عزاداری امام حسین علیه السلام - علی آقاجانی- صفحه ۹۳

نهراسیدن خواص از عوام و آگاهی دادن به مردم برای مقابله با آسیب های عاشورا


آگاهی دادن به مردم آسیب های عاشورا

نهراسیدن خواص از عوام و آگاهی دادن به مردم

در پاسخ به چگونگی بیرون رفتن از آسیب‌های فرهنگ عاشورا و عزاداری، یکی از نکات بسیار مهم و اساسی، توجه نکردن به دیدگاه‌های عامیانه مردم است. باید گفت که در ورود این آسیب‌ها به ساحت فرهنگ عاشورا، جهل توده مردم و عدم شناخت آنان از معارف دینی و جهل عمومی آن ها، در کنار عدم برخورد و انتقال درست آگاهی‌ها و معارف مؤثر است.

البته منصفانه آن است که انتظار از عالمان و نخبگان جامعه دینی بیش تر و از این رو، قصور و تقصیر آنان نیز نمایان تر است. عموم مردم جامعه دینی، پیرو و فرمان بردار رهبران و سرآمدان خود بوده و به آنان اقتدا می‌کنند. بنابراین، نقش آنان جدّی تر و پررنگ تر است. پس حرکت، فریاد و برخورد اندیشمندانه عالم، موجب از بین رفتن زمینه‌ها و زدودن تحریف‌ها و آسیب‌ها می‌شود. وظیفه عالمان آن است که هنگام ظهور بدعت‌ها و ناراستی‌ها در میان امّت، علم و دانایی خود را آشکار سازند؛ زیرا در غیر این صورت، مورد لعنت خدا خواهد بود. [۱]

قرآن نیز دانایانی را که تمامی آموزه‌های دین را، در میان مردم نشر نمی دهند و آن را کتمان می‌کنند، مورد لعنت خداوند دانسته است. [۲] علت کتمان حقایق و انتقال ندادن آن به مردم، چند چیز می‌تواند باشد: یا عمدی و به دلیل فسق، ناپاکی و نفاق آن عالم است؛ یا به سبب آن است که می‌خواهد از جهل مردم به زعم خود به نفع دیانت آن‌ها بهره گیرد؛ یا آن که از برخورد و اعتراض مردم به آن چه مقدس می‌پندارند واهمه دارد. تکلیف گروه نخست کاملاً مشخص است. شهید مطهری رحمه الله گروه دوم را نیز به دلیل آن که وظیفه اش را انجام نداده و کتمان حقایق نموده است، جزء گروه فقهیان و عالمان فاجر می‌شمارد. ایشان می‌فرماید: عالم وقتی در مقابل نقطه ضعف اجتماع قرار می‌گیرد، یا با آن مبارزه می‌کند که مصلح است، و یا این وظیفه را به جا نمی آورد، که مصداق فقیه فاجر است. [۳]

ایشان با ذکر دو ضعف مجالس عزاداری که تلاش برای ازدحام جمعیت و دستور واویلا به پا شدن در آن است، [۴] می‌گوید: با این نقطه ضعف چه باید کرد؟ آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده کرد؟ باید بهره برداری کرد و سوارشان شد؟ باید مانند تاج نیشابوری گفت که چون این‌ها احمقند، من از حماقتشان استفاده می‌کنم؟ نه! بزرگ ترین رسالت و بزرگ ترین وظیفه علما، مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است. [5]

درباره گروه سوم، اگر به ذهن خوانی آنان بپردازیم، یا آن که ذاتا اهل ترس و منفعت طلبند و از موقعیت‌های دشوار می‌هراسند؛ یا آن که به نظر خود، سخن گفتن و فریاد برآوردن را موجب از دست رفتن اعتقاد مردم می‌پندارند؛ در مجموع، ضرر اعتراض و برخورد را، بیش تر از سکوت می‌انگارند. آنان که منفعت و موقعیت خود را بر موقعیت و مقام دین مقدم می‌شمارند، وضعیتشان معلوم است. درباره گروه دیگر، باید وظیفه الهی شان یادآوری گردد. ضمن آن که باید به این نکته آگاه شوند که دم برنیارودن امروز آنان، نه تنها از حجم و عمق آسیب‌ها نمی کاهد، بلکه این آسیب‌ها در آینده به صورت هولناکی جلوه گر خواهد شد. «وظیفه علماست که در این موارد، حقایق را بی پرده به مردم بگویند، ولو مردم خوششان نیاید. وظیفه علماست که با اکاذیب مبارزه کنند. وظیفه علماست که مشت دروغ گویان را باز کنند». [6] شهید مطهری، این وظیفه را برای عالمان، حتی در برابر عالمان دیگری که در این مورد نادرست نگاشته اند، هم چون ملا حسین کاشفی و ملاّ آقادربندی مؤلف اسرار الشهادة، واجب می‌داند. به هر روی، اگر عالمانِ دینی، با دقت، جسارت و زیرکی تمام، در برابر این گونه آسیب ها، موضع محکم، متین و اصولی بگیرند، به طور حتم از حجم وسیعی از این تحریف‌ها کاسته خواهد شد. نمونه آن نیز فریادهای شهید مطهری بر تحریف هاست که تا حدود بسیاری، به ویژه در مقاطع زمانی خاصی، ثمر داد.

پی نوشتها:

[۱]: إذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه و الافعلیه لعنة اللّه ؛ روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله.

[۲]: بقره، آیه ۵۹.

[۳]: حماسه حسینی، ج ۱، صص ۱۰۱ ۱۰۳.

[۴]: حماسه حسینی، ج ۱، صص ۱۰۱ ۱۰۳.

[5]: حماسه حسینی، ج ۱، ص ۱۰۳.

[6]: حماسه حسینی، ج ۱، ص ۱۰۴.

منبع:بنیادها و اسیب های عزاداری امام حسین علیه السلام -علی آقاجانی- صفحه ۱۴۸

ضعف دانش و بینش عمومی در عزاداری

ضعف دانش و بینش عمومی

فقدان یا نقصان دانش و اندیشه در جامعه، زمینه ساز هر گونه انحراف و تحریفی است. در این زمینه، میزان و سطح سواد عمومی جامعه، عامل مهمی است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار و گروه‌های سنی تأثیرگذار چون جوانان، میانگین تحصیلات در جامعه، و نیز میانگین سواد نخبگان و سکان داران هدایت امور جامعه، اهمیت دارد.

به یقین، در جامعه ای که بیش تر افراد آن، بی سواد یا کم سواد باشند، میزان و شدت شیوع تحریفات و خرافات بسیار بالاست. از سوی دیگر، اظهار مطالب درست و علمی و عمیق از سوی عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آن‌ها دشوار است. مسأله دیگری که ارتباط محکمی با دانش عمومی پیدا می‌کند، بینش عمومی است که با سطح کیفی دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هرچه سطح بینش و فرهنگ عمومی که یکی از ارکان آن دانش است بالاتر باشد، روحیه پرسشگری، نقادی و نقدپذیری و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانی برای طرح کنندگان مطالب سست و بی پایه، و اعتلای جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.

منبع:بنیادها و آسیب های عزاداری امام حسین علیه السلام - علی آقاجانی - صفحه ۱۱۳.

تبدیل شدن عزاداری به عادت

تبدیل شدن عزاداری به عادت

این مقوله، از آسیب‌های کلی مربوط به آداب دینی است. منظور از عادت نیز، آن چیزی است که بار اندیشه ای، برهانی و معنایی خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهای تکراری تبدیل شده است. یکی از دلایل مهمی که فرهنگ عزاداری به طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزه‌های اصلاحی و احیاگرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است.

بار عاطفی این حادثه قوی است. از این رو، ظرفیت عادت پذیری آن، به شدت افزایش می‌یابد. بسیاری از آسیب‌های فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه می‌گیرد. هنگامی که موضوعی به عادت تبدیل شد، دیگر برای انسانِ به جاآورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جاآوردن آن، تخلیه روانی می‌شود. در چنین صورتی، انتظار معنا دار بودن این عمل و پویایی آن، انتظاری بی معناست؛ چرا که از هر تأمل عقلانی و حتی در حد افراط آن؛ هرگونه تأمل عرفانی نیز تهی است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزی دیگر.

این چنین است که از لحاظ اجتماعی، می‌تواند اثر نامطلوبی نیز داشته باشد؛ یعنی نقش توجیه گر و تخدیرگرانه به خود بگیرد. گاهی توجیه گر کار زشت به جا آورندگان می‌شود، گاه، دغدغه‌های وجدان را کاهش می‌دهد و گاه نفس ملامت گر را به خاموشی وامی دارد.

منبع:بنیادها و آسیب های عزاداری امام حسین علیه السلام - علی آقاجانی-صفحه ۱۱۲

یادگار و نشانه های حسین(ع)

 

يادگار و نشانه‌هاي حسين (ع)

نهضت امام حسين (ع) مربوط به زمان مخصوصي نبود تا در زمان‌هاي بعد فراموش شود بلكه يك نبرد حق بر باطل، عدالت بر ظلم، انسانيّت بر وحشي گري و هدايت بر گمراهي بود، از اين رو تا دنيا برقرار است حسين و جهادش فراموش نشدني است و هرگاه بين دو گروه حق و باطل پيكاري درگير شود اين خاطره تجديد مي‌شود.

 از اين جهت رسول اكرم (ص) مسلمانان را تشويق كرده تا مراسم عاشورا را براي هميشه برگزار كنند و مسلمين هم پيوسته به شکل های مختلف مجالس سوگواري و عزاداري مي‌گيرند و روايت (هر روزي عاشورا و هر زميني كربلاست) اشاره به همين معني دارد.

 مراسم عزاداري به هر صورت انجام پذيرد ممنوع نيست مگر آنجا كه از طرف شرع جلوگيري شده است. مثل اينكه كسي به عنوان عزاداري (خودكشي كند) همانطور كه بودائي‌ها براي رسيدن به اهداف ديني و ملّي انتحار مي‌كنند، زيرا اسلام از قتل نفس نهي كرده است. بنا بر اين هر عزائي كه نص خاصي بر حرام بودنش نباشد آزاد بلكه مستحب و پسنديده و يكي از مصاديق آيه (و من يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب) است و چنانچه گروهي بعضي از شعائر مذهبي را به باد مسخره بگيرند دليل نمي شود كه عمل شايسته اي نيست، چون پيامبران را هم همچنانكه قرآن مي‌فرمايد مسخره مي‌كردند: (افسوس بر بندگاني كه نيامد بر آنها پيامبري جز اينكه او را مسخره كردند) (۱).

پی نوشت:

۱ سوره يس: آيه ۳۰.

منبع:حسین (ع) پرچمدار آزادی - محمد حسینی شیرازی

.

خدمتی که امام حسین به اسلام کرد

خدمتي كه امام حسين به اسلام كرد

خدمتي كه امام حسين (ع) به اسلام كرد بر هر مسلمان است بوسيله حسين (ع) به اسلام خدمت كند، چون اين بهترين وسيله براي نشر و تبليغ اسلام است، و اين هدف در صورتي عملي مي‌شود كه بدانيم چگونه از اين نيروي بزرگ استفاده كنيم، زيرا آن قدرت روحي را كه امام (ع) زنده كرد قوي تر از هر نيروئي بود كه عالم بشريت از زمان آدم تا كنون شناخته بود. اين مقام غير از آن فضيلتي است كه امام (ع)، در مرتبه پنجم معصومين قرار گرفته است، نديديد كه چگونه براي مظلوميت وي مي‌شود مردم را جمع نمود، و اين كار جز در سايه معنويت امام (ع) امكان پذير نيست؟ وقتي داستان كودك شيرخوار حسين (ع) به ميان مي‌آيد انسان هرچند دلش سخت باشد و يا اصلا دين نداشته باشد متأثر مي‌شود و اشكش جاري مي‌گردد و آن وقت براي اندرز و هدايت آمادگي پيدا ميكند و فكرش ارشاد و اصلاح مي‌پذيرد. يكي از تجار آفريقا براي من نقل كرد: خطيبي در يكي از روزهاي محرم در يكي از قريه‌هاي آفريقا عبور مي‌كرد ديد گروهي عزا گرفته بودند اما معلوم شد كه آنها بت پرست مي‌باشند ولي به عنوان تقليد معتقد بودند كه به عنوان عزاي امام حسين (ع) مجلسي بگيرند. خطيب بالاي منبر رفته با اين كلمات آنها را مورد خطاب قرار داد: (حسين (ع) به اين قريه آمده لكن جد حسين و برنامه اش راه نيافته، آماده شويد حسين را واسطه قرار دهيم تا جدش با برنامه ديني بيايد). سپس پيرامون توحيد و نبوت و معاد و ساير اصول و فروع دين شرحي داد، به بركت حسين (ع) مردم قريه از پستي و كفر خلاص شده و به آستان مقدّس و جاويدان اسلام چهره سائيدند. لذا مي‌بينيم افراد غير مسلمان هم مراسم عزا برگزار مي‌كنند و بهترين شاهد آن سوگواريهائي است كه در هند و پاكستان و آفريقا مرسوم است. يكي از دانشمندان كراچي براي من نقل كرد كه كشيشي به او گفته بود: (اگر ما فقط حسين شما را داشتيم مي‌توانستيم عالم را زير پرچم او در آوريم، به اين نحو كه در هر جا پرچمي بنام حسين مي‌افراشتيم و مردم را اطراف آن جمع نموده و برنامه‌هاي ديني خود را منتشر مي‌كرديم اما شما مسلمانها نمي دانيد چگونه از حسين (ع) در راه پيشبرد هدفهاي اجتماعي و مذهبي استفاده كنيد). ما مثل تاجري هستيم كه كيسه‌هاي پول دارد اما راه تجارت را نمي داند، در مثل زدن مناقشه نيست، داستان حسين (ع) مانند معدن نفتي است كه زير زمين است انسان آن را بيرون نياورده تا از فروغ آن نفع ببرد و در شب با تاريكي بسر مي‌برد از اين جهت آنچه ما از سرگذشت حسين (ع) در راه هدفهاي تبليغي بهره مند شده ايم مثل نسبت (يك) به (ميليون) است.

منبع:حسین (ع) پرچمدار آزادی-سید محمد حسینی شیرازی.

ام وهب بن عبدالله در کربلا



ام وهب بن عبدالله

يكي از زنان فداكار مادر وهب پسر عبدالله است كه در كربلا به فرزندش گفت: برخيز اي پسرم! فرزند دختر رسول ِ خدا را ياري كن. گفت به چشم مادر! كوتاهي نمي كنم، حمله كرد و جمعي از لشكر را كشت و نزد مادر و همسر خود برگشت. برابر آن‌ها ايستاد وگفت: مادر راضي شدي؟ گفت: فرزندم، من وقتي از تو راضي مي‌شوم كه پيش حسين (ع) كشته شوي. پسر جانم برگرد و در ياري فرزند رسول خدا نبرد كن تا در قيامت پيش خدا شفيع تو باشد. او به ميدان بازگشت و جنگيد. دو دستش را قطع و اسيرش كردند و سر از بدنش جدا كرده، به طرف مادرش انداختند. مادر سر را برداشت و بوسيد و به طرف دشمن انداخت تيرك خيمه را برداشت و به سوي دشمن دويد. امام او را برگردانده و فرمودند: جهاد از زنان برداشته شده است، خدا تو را جزاي خير بدهد رحمك الله او به خيمه برگشت.

منبع:زنان در نهضت عاشورا - ملیحه خادری - صفحه۱۵

زني كه ثروت خود را در راه نهضت عاشورا بخشيد

زني كه ثروت خود را در راه نهضت عاشورا بخشيد

ماريه دختر منقذ، معروف به عبديه بصريه، خانه اش محل ألفت شيعيان بود كه در آن جا بحث علمي مي‌كردند، و مذهب اماميه (شيعه اثني عشري) را رواج مي‌دادند، او در امتداد همان رسالتي كه خديجه (س) در بذل ثروت خود در راه نشر اسلام كوشيد، قدم برداشت، اين بار ماريه ثروت خود را در خدمت نهضت عاشورا قرار داد. او كه همسر و فرزندانش در ركاب حضرت علي (ع) در واقعه جمل شهيد شده بودند، از اين رو، در راه به ثمر رسيدن نهضت امام حسين (ع) از هيچ بذل و بخششي ابا نمي كرد، و گاهي هم با گريه‌هاي احساسي خود مردان را به ياري امام حسين (ع) تشويق و تحريض مي‌كرد. درست از وقتي كه معاويه به درك واصل شد و يزيد سلطنت استبدادي و موروثي پدر را به دست گرفت، و امام حسين (ع) هم سر ناسازگاري و مبارزه با يزيد را در دستور كار خود قرار دادند، از همان بدو حركت از مدينه از حضور زنان و اهل بيت در كاروان به عنوان مكمّل و تمام كننده نهضت ياد مي‌كردند. و در اين راستا، اهل بيت: خود را به عنوان يار و ياور اصلي خويش به همراه بردند، و هيچ كس نتوانست امام را از اين مهم منصرف كند؛ زيرا اراده خدا بر اين بود كه اهل بيت (ع) با اسارت خود مراحل تكميلي و جاودانگي نهضت خونبار عاشورا را به انجام برسانند.

منبع:زنان در نهضت عاشورا - ملیحه خادری - صفحه۷

قیام امام حسین(ع)


قيام امام حسين

امام حسين (ع) و برادر بزرگ ترش امام حسن (ع)، به مدّت پنج سال در دامان حضرت رسول اكرم (ص) و دختر ايشان پرورش يافتد. پس از مرگ اين دو حضرت علي (ع)، با توجّه و مراقبت از اين دو چنان كرد كه هر دو الگوي رفتاري اسلامي شدند. امام حسين (ع) انديشمندي والا، اهل عمل و سازنده بود. او شناخت عميقي از قرآن و سنّت حضرت رسول اكرم (ص) و جانشينان او داشت. هيچ كس نمي توانست در شخصيت والاي امام (ع) تناقضي ببيند. آن حضرت در زهد همتا نداشت. او شخصيتي بي نظير و تجسّم عيني يك مسلمان واقعي و معتقد بود. امام حسين (ع) خالصانه معتقد بود كه كتاب خدا و رسالت پيامبر تنها راه نجات، رضايت، صلح و پيشرفت بشري است. براي ايشان قابل تحمّل نبود كه در حكومت اسلامي مردي منحرف و بي تعهد، از بالاترين قدرت برخوردار باشد. امام تأكيد مي‌فرمود كه برخورداري از يك شخصيت اخلاقي نيكو به تنهايي براي يك دولتمرد در مقام خلافت كافي نيست، بلكه خليفه
مي بايست مروّج حق باشد و حكومت را بپذيرد و با مسئوليت كامل انجام وظيفه كند. امام (ع) دريافت كه حكمران جديد مردي است كه از تربيت صحيح - كه از نشانه‌هاي حكم رانان مردمي است - بهره اي نبرده و اعمال او موجب خفّت اسلام است. امام با حمايت از اصلاحات و قيامي مؤثر، حكم ران جديد را به مبارزه فرا خواند. با اين هدف بي درنگ به دعوت مردم كوفه و عراق پاسخ مثبت داد. در اين جا مي‌بايست تأمل كرد و به تصميم امام حسين (ع) انديشيد. برخي از نويسندگان قيام امام حسين (ع) يك «خليفه مقبول» را نوعي بي سياستي مي‌دانند و معتقدند كه مقابله با قدرت امويان بدون آمادگي كافي يك اشتباه بوده است. به نظر آنها اين عمل بيشتر «جاه طلبانه» بوده است تا عاقلانه. آنان معتقدند كه امام بسان دولتمردان عمل نكرده و نگرش ايشان نسبت به اين قضيه عاقلانه نبوده است. بنا به گفته خود يزيد، امام حسين (ع) آن آيه قرآن كريم را از ياد برده بود كه مي‌فرمايد: «خداوند كه مالك همه چيز است قدرت را به هر آن كس كه بخواهد مي‌بخشد و از هر كه بخواهد دريغ مي‌كند، مقصود يزيد آن بود كه خداوند اراده كرده بود كه او (يزيد) رهبر حكومت اسلامي باشد. پاسخ اين است: اسلام و واقع گرايي اي كه اسلام منادي آن است اين دستاويزها را نمي پذيرد. آنان واقع بين نمي تواند بفهمد كه اين مكتب به اصطلاح پيشرفته فكري نوظهور در تاريخ اسلام به چه دليل امام حسين (ع) را مسئول اين واقعه شوم قلمداد مي‌كند و چگونه عمل يزيد را توجيه مي‌كند. آيا منظور اين افراد آن است كه تمامي قيام، تفكر و عمل امام حسين (ع)، در آن برهه حساس تاريخي سياسي اسلام اشتباه محض بوده است؟ آيا قيام عليه حاكمي كه جلوسش بر تخت از پيش و به نحو مشكوكي تعيين شده بود بي سياستي بود؟ اگر حب ّ قدرت انگيزه قيام امام بود، آن حضرت ابتدا كساني راگرد خود جمع مي‌كرد كه از نظر عقيدتي موافق او بودند. امام حسين (ع) مشاهده كرد كه بخشي از جامعه مسلمانان در شمال زير نظر حكومتي اداره مي‌شد كه آشكارا تعاليم وسنّت حضرت پيامبر (ص) را نفي مي‌كرد، آيا اعتراض و مبارزه عليه چنين حكومتي، عاقلانه و شايسته يك دولتمرد نبود؟ مردم متّقي و صلح دوست را با اعمال شريرانه و به زور ارعاب وادار به بيعت كرده بودند. آيا امام (ع) نبايد به مسئولان هشدار مي‌داد؟ امام پيش بيني كرد كه اگر ايمان به قدرت حياتي و ويژگي اسلام نابود شود، نسل‌هاي آينده نخواهند توانست تصور كنند كه اسلام اوّليه چه بوده و چگونه نظامي داشته است. آيا اين پيش بيني درست نبود؟ و بالا´خره تمسّك يزيد به قرآن مجيد براي توجيه رفتارش نسبت به خاندان بني فاطمه و حاميان آنها حركتي سياست مدارانه بود تا كينه و عناد او را پنهان كند. ظاهراً هنگامي كه سر سيد الشهداء را به يزيد نشان دادند، او آيه: (قل اللهم ّ مالك ِ المُلك.. ) را خوانده است. كنايه از آن كه امام حسين (ع) اين مسئله را «ناديده» گرفته است كه خداوند مالك كاينات است و قدرت را به هر كه بخواهد واگذار مي‌كند. امّا يزيدخود از همان آغاز حكومت با مخالفت، اعتقاد به عظمت پروردگار را زيرپا گذاشته بود و تنها معتقد به يك چيز بود و آن اين كه وي برگزيده پروردگار است. امام حسين (ع) بارها به او و ديگران يادآور شده بود كه اصول قرآن بايد در تمام شؤون زندگي اعمال شود، نه فقط در بخشي از آن. يزيد آشكارا در گمراهي بود. پيوندهاي امام حسين (ع) با حضرت محمّد (ص)، وارستگي شخصي او شناخت اصول اسلام و خود وجود او در اوج وقايع هراس انگيز دمشق سبب شد كه آن حضرت براي نجات كشتي جامعه و حكومت كه درحال غرق شدن بود، مسئولانه اقدام كند.

منبع:در افاق حماسه عاشورا - سعید خود محمدی خیرآبادی - صفحه۶

وجه تسمیه عاشورا


وجه تسميه عاشورا

در كتاب‌هاي لغت چنين آمده است: عاشورا با (الف مقصوره) و عاشوراء با (الف ممدوده) را روز دهم و بعضي روز نهم دانسته اند. زهري گفته است: جز در چند مورد، اسمي كه بر وزن فاعولاء باشد شنيده نشد. از ابن بزرج نقل شده: «ضاروراء» به معناي «ضرّا» (سختي) و «ساروراء» به معناي «سرّا» (گشايش و شادماني و «دالولا» به معناي «دلاّل» به كار رفته است. صاحب مجمع البحرين در اين باره گفته است: «عاشورا يك نام اسلامي است و آن روز دهم محرّم است و گاهي «الف» بعد از «عين» حذف مي‌گردد و «عشورا» تلفظ مي‌شود». نيز گفته اند: عاشورا كلمه اي است عبري و معرّب «عاشور» كه دهم تشري يهود باشد كه روزه آن روز «گپور» [كفّاره] است و چون آن روز را به ماه‌هاي عربي انتقال دادند، روز دهم اولين ماه تازيان شد. چنان چه در ماه‌هاي يهود هم در اولين ماه و روز دهم است.

منبع:در افاق حماسه عاشورا -سعید خودمحمدی خیرآبادی- صفحه۱

عظمت قیام امام حسین(ع)

عظمت قيام امام حسين

نهضت امام حسين (ع) نهضتي مقدّس، متعالي و روحاني بود، پاكي، خلوص، بي اعتنايي به دنيا، بري بودن از اغراض شخصي و آز و جاه طلبي و خودخواهي از ويژگي‌هاي اين قيام است. انقلاب آن حضرت درس قسط، عدالت، توحيد، شرافت، ايثار و فداكاري به مردم داد. فرزند پيامبر (ص) با خون خويش درخت اسلام را كه رو به خشكيدگي گذاشته بود، آبياري كرد و در تاريكي ظلم و فساد بني اميه درخششي به وجود آورد كه آن محيط ظلماني را نور و روشنايي بخشيد و بزرگ راه سعادت را نمايان كرد و ابرهاي تيره و تاري از آسمان بر جوامع اسلامي؛ بلكه انساني پراكنده شد و چهره اسلام را چنان كه هست بر جهانيان آشكار ساخت. به همين جهت
است كه سوره «الفجر» سوره «الحسين»نامگذاري شده است. از امام صادق (ع) نقل شده است كه اين سوره درباره حسين (ع) نازل شده و سوره حسين (ع) است و چون آن جناب با اخلاص كامل در راه خدا خاندان و اموالش را فدا نمود، بااطمينان و اشتياق فراوان به ديدار معبود خود شتافت و مصداق واقعي «نفس مطمئنه» واقع شد و در نزد پروردگار در جوار رحمتش قرار گرفت. لذا امام صادق (ع) فرمود: مقصود از«نفس مطمئنه» حسين و ياران اوست كه صاحب نفس مطمئنه اند كه در روز قيامت رضوان خدا براي ايشان است و خداوند از ايشان راضي است. او كسي است كه با نيل به درجه رفيع شهادت جاودانگي يافت، به ميزاني كه در راه موضوعي فدا و فاني مي‌شود ارزش آن را به خود مي‌گيرد و كسب مي‌نمايد. حسين بن علي (ع) كسي است كه تمام هستي و متعلقات خويش را با اخلاص در راه خدا كه اصل و منشأ تمام كمالات و تقدّس هاست، فدا و فاني نموده است. پس جاي شگفتي نيست كه بگوييم تمام تقدّس‌ها و كمالات و جاودانگي به وجود فدا شده اش انتقال يافته است هم چنين بي جهت نيست كه محبّت و عشق به آن حضرت در دل‌هاي مؤمنان جايگزين شده به همان گونه كه محبّت و علاقه به خداوند در آن دل‌ها جاي دارد. از رسول اكرم (ص) نقل شده است: «همانا براي شهادت حسين (ع) حرارتي وجود دارد كه هيچ گاه سرد نمي شود. » و نيز فرمود: «براي حسين (ع) در دل‌هاي مؤمنان محبّتي است. »آري! حضرت سيد الشهداء (ع) - كه از روي خلوص به پيشگاه معبود خويش سر عبوديّت فرود آورده و بر آن
مداومت ورزيده - به اوج كمال و قرب ذي الجلال رسيده و آن قدر شرافت و قداست پيدا كرده كه صحيح است او را به خدا نسبت دهند، مثلاً بگويند: دست او دست خدا، خون او خون خدا و گوش و زبان و چشم او گوش و زبان و چشم خداست و اين بدان جهت است كه توجه به خدا، فداشدن در راه او و استمرار بر طاعتش، چنان انقلابي در وي به وجود آورد كه عظمت خداوندي به او نسبت داده مي‌شود، زيرا او از معنويت ارتباط با خداوند متأثّر گشته است. در اين باره حديثي از امام باقر (ع) نقل شده است كه همين معنا را مي‌رساند و مي‌فهماند كه آدمي با رشته ارتباط و بندگي خالصانه خدا به مقامي مي‌رسد كه در فكر نگنجد و شرافت و قداست و ابديت ذات اقدس ربوبي او را متأثّر مي‌سازد و آن خصوصيات به او انتقال مي‌يابد: «… ان الله جل ّ جلاله قال: ما تقرّب الي ّ عبد من عبادي بشي ءٍ أحب ُّ الي ّ ممّاافترضت عليه وانّه يتقرب الي ّ بالنافلة حتّي أُحِبّه فاذا احببته كنت ُ سمعه الذي يسمع ُ به و بصره الذي يبصر به ولسانه الذي ينطق به ويده الّتي يبطش بها، ان دعائي اجبته و ان سألني أعطيته». حسين بن علي (ع) كه در راه خدا و در راه افكار عاليه اش شهيد شد وجود مادّي خود را نفي كرد اما به صورت منبع فضيلت و مركز شرافت و عظمت وجود جاودانه خود را اثبات نمود عقل و دين حكم مي‌كند كه بزرگان و افراد برگزيده را در حال حيات و ممات ارج نهيم و آنان را دوست بداريم و از
ياد نبريم و در سالروز وفات و شهادتشان مجالس يادبود برپا كنيم، به ويژه كه آن شخص تمام هستي خودش را در طبق اخلاص نهاده و از هيچ فداكاري در راه خدا دريغ نورزيده باشد. از اين جهت است كه در اقطار مختلف اسلامي به نام آن حضرت اقامه مجالس مي‌كنند و چنين نيست كه تكريم و تعظيم آن حضرت اختصاص به شيعيان داشته باشد؛مثلاً در كشور مصر در روز ولادت آن حضرت و خواهر بزرگوارش حضرت زينب مجالس جشن و سرور برپا مي‌دارند ودر باره فضايل ايشان قلم فرسايي مي‌كنند و كتاب‌ها و مقاله‌ها مي‌نويسند. حسين بن علي (ع) براي هدفي بس عالي در راه معبود خود با نفس نفيس جهاد نمود. براي احياي فضيلت، رافت و برقراري آزادي و بيداري بشر قيام كرد. پس سزاوار است كه تمام جوامع انساني - خواه مسلمان خواه غير مسلمان - به پاس احترام و بزرگ داشت آن شخصيت عظيم الشأن سال روز شهادت آن حضرت را بزرگ به شمارند و به سوك و ماتم بنشينند. او ابر مرد عالم و شخصيّت بسيار بزرگواري است كه تمام مكارم و فضايل را دارا بود؛ به گونه اي كه ابعاد گسترده بسيار وسيع جودش همگان را متحيّر ساخته است. از لحاظ نسب نيز كسي به پايه امام حسين (ع) نمي رسد: جدّش رسول خدا، سيدالمرسلين و خاتم النبيين و پدرش علي مرتضي، سيّد الوصيين و مادرش فاطمه زهرا، سيدة نساء العالمين و برادرش امام حسن مجتبي و عمويش جعفر طيار و عموي پدرش حمزه سيد الشهداء است. فكر او بر محور ابديت و ماوراي محسوسات دور مي‌زند. او شهادت را برگزيد و منيّه را بر دنيّه و كرامت قداست را بر لئامت اطاعت بدسگالان و نابكاران ترجيح داد. فرزند پيامبر (ص) چندان ثبات و استقامت و شجاعت و بردباري و صبر از خود بروز داده كه نظر همه متفكّران و بزرگان را به خود جلب نموده و همگان در برابر عظمتش سر تعظيم فرود آورده اند. هر كس كه در باره احوال و رفتار آن حضرت مطالعاتي داشته باشد غير ممكن است مجذوب فضايل و شخصيّت او نگردد و از مصايبي كه براي نجات اسلام و بشريت متحمل شده متأثر و اندهگين نشود.

منبع:در افاق حماسه عاشورا - سعید خود محمدی خیرآبادی- صفحه۲۵

زیباترین روایت درباره زیارت امام حسین(ع) 

محمد بن مسلم از امام باقر(ع)روایت کرده: اگر مردم می دانستند، زیارت امام حسین ع چقدر فضیلت و ثواب دارد، بدرستیکه از شوق می مردند و نفسهایشان از روی حسرت بند می آمد. 

گفتم: چقدر فضیلت دارد، حضرت فرمودند: هر کس امام حسین ع را زیارت کند از روی اشتیاقی که به او دارد،

 خدا برایش هزار حج مقبول و هزار عمره مبرورة و اجر هزار شهید از شهداء بدر و اجر هزار روزه دار و ثواب هزار صدقه قبول شده و ثواب هزار بنده آزاد کردن که مراد از آن رضای خدا باشد،می نویسد. 
منبع:( وسائل الشیعه/ ج14/ص453)

امر به معروف و نهی از منکر پیام امام حسین(ع)در سبک زندگی

امر به معروف و نهى از منكر در پيام حسين بن على (ع )
مساله (امر به معروف و نهى از منكر ) به عنوان يكى از مهمترين برنامه هاى شريعت و زيربناى نظام اسلامى و عامل اجرايى قوانين اين آيين مقدس به شمار مى آيد و در قرآن
مجيد با عناوين و تعبيرات مختلف از جمله به صورت ارائه يك وظيفه حتمى و تكليف موكد آمده است :
ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون .(1)
و گاهى به عنوان بيان اوصاف و نشانه هاى مومنان راستين از آن ياد شده است چنانچه مى فرمايد:
و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر… .(2)
و در كلمات پيامبر صل الله عليه وآله و سلم و ائمه معصومين عليه السلام هم در اين مورد تاكيدات فراوان وجود دارد؛ از جمله امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
(امر به معروف و نهى از منكر، دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيه واجبات با آنها برپا مى شوند و به وسيله اين دو، راهها امن مى گردد و كسب و كار مردم حلال مى شود، حقوق افراد تامين مى گردد و در سايه آنها زمينها آباد و از دشمنها انتقام گرفته مى شود و در پرتو آنها، همه كارها روبه راه مى گردد).(3)
با توجه به اين اهميت است كه عده اى از فقهاى بزرگ شيعه ، جهاد را با تمام عظمتش و با تمام ابعاد و احكامش ، بخشى از امر به معروف و نهى از منكر مى دانند و گوشه اى از اين وظيفه اسلامى به حساب مى آورند و جمله :
اشهد انك قد اقمت الصلاة و اتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر .
كه در زيارت حسين بن على عليه السلام آمده است ، گواه اين حقيقت است . و اين معنا را تفهيم مى كند كه آن حضرت با قيام و جهاد خود، وظيفه امر به معروف را به انجام رسانيده است .
به هر حال ، اين موضوع با توجه به اهميتى كه داراست ، در كلام و پيام حسين بن على عليه السلام در سه محور و سه بخش مختلف ، مورد توجه قرار گرفته است :
الف - اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى .
ب - نكوهش سستى كنندگان در امر به معروف و نهى از منكر.
ج - امر به معروف و نهى از منكر، عنصر اصلى و عامل مهم در قيام حسين بن على عليه السلام است .


الف - اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى

1 - ايها الناس ! ان رسول الله صل الله عليه و آله وسلم قال : من راءى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه
بفعل و لا قول كان حقا على الله ان يدخله مدخله .(4)
(مردم ! پيامبر خدا فرمود هر كس سلطان جائر و زور گويى را ببيند كه حرام خدا را حلال نموده و پيمان او را در هم شكسته ، با سنت پيامبر، مخالفت مى ورزد، در ميان بندگان خدا راه گناه و مخالفت با قانون الهى را در پيش مى گيرد و با چنين فردى با عمل و گفتارش مخالفت نكند، بر خداوند است كه چنين فرد (ساكت ) را به محل همان طغيانگر (آتش جهنم ) داخل كند ).
اين فراز، بخش اول از سخنرانى حسين بن على عليه السلام است كه در منزل (بيضه ) خطاب به سپاهيان حر ايراد فرمود.
2 - اعتبروا ايها الناس بما وعظ الله به اولياء من سوء ثنانه على الاخبار اذ يقول : لو لا ينهاهم الربانيون و الاخبار عن قولهم الاثم …و
قال : لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل - الى قوله - لبئس ما كانوا يفعلون .(5)
(اى مردم ! از پندى كه خدا به اوليا و دوستانش به صورت نكوهش از علماى يهود داده ، عبرت بگيريد، آنجا كه مى فرمايد: چرا دانشمندان نصارى علماى يهود، آنان را از سخنان گناه آميز و خوردن مال حرام ، نهى نمى كنند. و باز مى فرمايد:از بنى اسرائيل آن عده كه كافر شدند، مورد لعن و نفرين قرار گرفتند؛ زيرا آنان همديگر را از اعمال زشتى كه انجام مى دادند، نهى نمى كردند و چه بدكارى كه مرتكب مى شدند).
اين فراز و فرازهاى نه گانه از فرازهاى خطبه مفصل و تاريخى حسين بن على عليه السلام است كه دو سال قبل از مرگ معاويه ، در سرزمين منى آن را ايراد فرموده است .
3- و انما عاب الله ذلك عليهم لانهم كانوا يرون من الظلمة الذين بين اظهر هم المنكر و الفساد فلا ينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانوا ينالون منهم و رهبة مما يحذرون و
الله يقول : فلا تخشوا الناس و اخشون و قال : و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر… .(6)
(در حقيقت خدا سكوت آنان را از اين جهت عيب مى شمارد كه آنان با چشم خود مى ديدند كه ستمكاران به زشتكارى و فساد پرداخته اند و باز منعشان نمى كردند و اين سكوت به خاطر علاقه به چيزهايى بود كه از آن دريافت مى كردند و به خاطر ترسى بود كه از آزار و تعقيب آنان به دل راه مى دادند، در حالى كه خداوند مى فرمايد:از مردم نترسيد و از من بترسيد. و مى فرمايد:مردان و زنان مومن ، ولى (يار و ياور) يكديگرند، همديگر را امر به معروف و نهى از منكر مى كنند ).
4 - فبدا الله بالامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة منه لعمه بانها اذا اديت و اقيمت استقامت الفرائض كلها هينها وصعبها و ذلك ان الامر بالمعروف و النهى عن
المنكر دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفى ء و الغنائم و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها .(7)
(خداوند در اين آيه (كه فراز قبلى آورده شد) در شمردن صفات مومنان كه مظهر دوستى و همكارى هستند، از امر به معروف و نهى از منكر شروع مى كند و نخست آن را موجب مى شمارد؛ زيرا مى داند اگر اين دو امر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از آسان گرفته تا مشكل ، برقرار خواهد شد؛ چون امر به معروف و نهى از منكر، دعوت به اسلام ، باز گرداندن حقوق به ناحق گرفته شده ، ستيز با ستمگر و تقسيم ثروتهاى عمومى و غنايم جنگى است بر موازين اسلام و اخذ جمع آورى صدقات (زكات و مالياتهاى الزامى ) از موارد صحيح و واجب آن و به مصرف صحيح و شرعى رسانيدن آن است ).
مهم ترين بعد در امر به معروف و نهى از منكر
آنچه در اين فراز از پيام و سخن امام عليه السلام قابل توجه و حائز اهميت است ، بيان ابعاد وسيع و مفهوم گسترده امر به معروف و نهى از منكر و اشاره به مهمترين بعد و جنبه عملى در اين مساله اساسى و حياتى است ؛ زيرا آن حضرت با استناد به دو آيه از قرآن مجيد، مى فرمايد: (اگر امر به معروف و نهى از منكر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از كوچك و بزرگ ، عملى و همه مشكلات اجتماعى ، حل خواهد شد ).
آنگاه به عنوان نمونه و مثال ، پنج مورد از اين امور را بدين صورت بيان مى كند.
يك -« و ذلك ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر دعاء الى الاسلام:امر به معروف و نهى از منكر دعوت به اسلام است .»
دو - «مع رد المظالم :و باز گرداندن حقوق به ناحق گرفته شده است .»
سه - «و مخالفة الظالم :مبارزه با ستمگران است .»
چهار - «و قسمة الفى ء و الغنائم :توزيع عادلانه ثروتهاى عمومى و غنايم است .»
پنج - «و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها:و جمع آورى صدقات (زكات و مالياتهاى الزامى ) بجا و صحيح و صرف كردن آنها در موارد شرعى است.»
و پر واضح است كه قيام به امر به معروف و نهى از منكر در اين سطح وسيع مبارزه با ستمگران و گرفتن حقوق ستمديدگان و ريشه كن نمودن جور و فساد و اقامه عدل و داد در جامعه نمى تواند به صورت (فردى ) و يا با امر به معروف (قولى ) و بدون تشكيل حكومت اسلامى و ايجاد نيروى اجرايى ، امكان پذير باشد.

ب - نكوهش سستى كنندگان در امر به معروف و نهى از منكر

اينك بخش دوم پيام آن حضرت كه در اين قسمت از پيامش ‍ كسانى كه وظيفه خود را در مقابل فريضه بزرگ ( امر به معروف و نهى از منكر ) ناديده گرفته و در انجام اين
واجب ، سستى به خرج داده اند، مورد نكوهش و ملامت قرار داده ، آنگاه آثار شوم اين سهل انگارى و عواقب تلخ و ثمرات ناگوار اين ترك مسووليت را كه پيش از همه متوجه خود آنان گرديده است ، تذكر مى دهد و مى فرمايد:
5 - ثم انتم ايتها العصابة عصابة بالعلم مشهورة ، و بالخبر مذكورة ، و بالنصيحة معروفة ، و بالله فى انفس الناس ‍ مهابة ، يهابكم الشريف ، و يكرمكم
الضعيف ، و يؤ ثروكم من لا فضل لكم عليه و لا يدكم عنده ، تشفعون فى الحوائج اذا امتنعت من طلابها، وتمشون فى الطريق بهيبة الملوك و كرامة الاكابر .
(شما اى گروه حاضر! اى گروهى كه به علم و دانش شهرت داريد! و از شما به نيكى ياد مى شود و به خير خواهى و راهنمايى در جامعه ، معروف شده ايد و به خاطر خدا در دل مردم شكوه و مهابت داريد، به طورى كه افراد مقتدر از شما بيم دارند، شما را بر خود مقدم مى شمارند و نعمتهاى خدا را برخود دريغ و بر شما ارزانى مى دارند، مردم در حوائج و نيازهايشان ، شما را واسطه قرار مى دهند و در كوچه و خيابان با مهابت پادشاهان و شكوه بزرگان ، قدم بر مى دارند ).
6- اليس كل ذلك انما نلتموه بما يرجى عندكم من القيام بحق الله و ان كنتم عن اكثر حقه تقصرون ، فاستختففتم بحق الائمة ، فاما حق الضعفاء فضيعتم ، واما حقكم
بزعمكم فطلبتم ، فلا مالا يذلتموه ، و لا نفسا خاطرتم بها للذى خلقها، و لا عشيرة عاديتموها فى ذات الله .
(آيا بر همه اين احترامات و قدرتهاى معنوى از اين جهت نايل نگشته ايد كه از شما اميد مى رود تا به اجراى قانون خدا كمر ببنديد گرچه در موارد زيادى از قوانين خدا، كوتاهى كرده ايد، بيشتر حقوق الهى را كه به عهده داريد، فرو گذاشته ، حق ائمه را خوار و خفيف و حق افراد ناتوان را ضايع كرده ايد، اما در همان حال به دنبال آنچه حق خويش مى پندارند برخاسته ايد، نه پولى خرج كرده ايد و نه جان را در راه كسى كه آن را آفريده به خطر انداخته ايد. و نه با قبيله و گروهى به خاطر خدا در افتاده ايد ).
7- انتم تتمنون على الله جنته و مجاورة رسله و امانا من عذابه ، لقد خشيت عليكم ايها المتمنون على الله ان تحل بكم نقمة من نقمانه ، لانكم بلغتم من كرامة الله منزلة
فضلتم بها، و من يعرف الله لا تكرمون و انتم بالله فى عباده تكرمون .
(شما آرزو داريد و حق خود مى دانيد كه خداوند بهشتش و همنشينى پيامبرانش را ايمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد، اى كسانى كه چنين انتظارهايى از خدا داريد! من از اين بيمناكم كه عذابى از عذابهايش بر شما فرود آيد؛ زيرا در سايه عزت و عظمت خدا به منزلتى بلند رسيده ايد، ولى خدا شناسايى را كه مبلغ خداشناسى هستند، احترام نمى كنيد حال آنكه شما به خاطر خدا در ميان بندگانش احترام داريد ).
8 - و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون ، و انتم لبعض ذمم آبائكم تفزعون ، و ذمة رسول الله مخفورة محفورة و العمى و البكم و الزمنى فى المدائن مهملة ،
لا نرحمون و لا فى منزلتكم تعملون ، ولا من عمل فيها تعينون و بالادهان و المصانعة عند تاءمنون ، كل ذلك مما امركم الله به من النهى و التناهى و انتم غافلون .
(و نيز از آن جهت بر شما بيمناكم كه به چشم خود مى بينيد تعهدات و پيمانهاى در برابر خداوند گسسته ، اما نگران نمى شويد در حالى كه براى پاره اى از تعهدات پدرانتان آشفته مى شويد و اينك تعهداتى كه در برابر پيامبر انجام گرفته (تعهد اطاعت از او و جانشينش ) مورد بى اعتنايى است ، نابينايان و اشخاص كر و لال و زمينگير و ناتوان در همه شهرها بى سرپرست مانده اند، بر آنان ترحم نمى شود و نه مطابق شان و منزلتتان عمل مى كنيد و نه به كسى كه بدين سان عمل كند، مدد مى رسانيد. با چرب و چاپلوسى ، خود را در برابر ستمكاران ايمن مى سازيد، تمام اينها دستورهاى خداست به صورت نهى يا تناهى (باز داشتن يكديگر از منكر، كه شما از آن غفلت مى ورزيد ).
9- و انتم اعظم الناس مصيبة لما غلبتم عليه من منازل العلماء لو كنتم تشعرون ، ذلك بان مجارى الامور و الاحكام على ايدى العلماء بالله
، الامناء على حلاله و حرامه ، فانتم المسلوبون تلك المنزلة ، و ما سلبتم ذلك الا بتفرقكم عن الحق و اختلافكم فلى السنة بعد البينة الواضحة .
(و مصيبت شما را از مصايب همه مردم سهمگين تر است ؛ زيرا منزلت و مقامى كه بايد علما داشته باشند از شما باز گرفته اند؛ چون امور ادارى كشور و صدور احكام قضايى و تصويب برنامه هاى اجرايى به دست دانشمندان روحانى كه امين حقوق الهى و به حلال و حرام آگاهند، اجرا شود، اما اينك اين مقام را از دست شما ربوده اند و از دست دادن چنين مقامى ، هيچ علتى ندارد جز اينكه از پيرامون حق (قانون اسلام و حكم خدا) پراكنده ايد و درباره سنت پس از آنكه دلايل روشن بر حقيقت آن وجود دارد، اختلاف كرده ايد ).
10 - و لو صبرتم على الارض و تحملتم المؤ ونة فى ذات الله كانت امور الله عليكم ترد و عنكم تصدور و اليكم ترجع ، و لكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم ، و استسلمتم
امور الله فلى ايديهم ، يعملون بالشبهات ويسيرون فى الشهوات ، سلطهم على ذلك فرار كم من الموت ، واعجابك بالحياة التى هى مفارقتكم ، فاسلمتم الظعفاء فى ايديهم … .(8)
(شما اگر بر شكنجه و ناراحتى شكيبايى مى نموديد و در راه خدا متحمل ناگوارى بوديد، مقررات براى تصويب ، پيش شما آورده مى شد و به دست شما صادر مى گرديد و شما مرجع كارها بوديد، اما به ستمكاران مجال داديد تا اين مقام را از دست شما بستانند و اجازه داديد حكومت به دست آنان بيفتد تا بر اساس سنت حدس و گمان ، به حكومت پردازند و راه خود كامگى و اقناع شهوت پيشه سازند، سبب تسلط آنان بر حكومت ، فرارتان از كشته شدن و دلبستگى شما به زندگى كوتاه دنيا بود، شما با اين روحيه و رويه ، توده ناتوان را به چنگال اين ستمگران گرفتار كرديد ).

ج - امر به معروف و نهى از منكر، عنصر اصلى وعامل مهم در قيام حسين بن على (ع )

و اينك پس از نقل پيام حسين بن على عليه السلام در دو بخش از امر به معروف و نهى از منكر، به بخش سوم اين موضوع كه در آن پنج پيام نقل گرديده است ، مى پردازيم :
11 - اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان ، و لا التماسا من فضول الحطام ولكن لنرى المعالم من دينك ، ونظهر الاصلاح فى بلادك ، و ياءمن
المظلومون من عبادك ، و يعمل بفرائضك ، سننك و احكامك .(9)
(خدايا! بى شك تو مى دانى آن چه از ما سر زده (و مبارزه اى كه بر ضد بنى اميه شروع كرده ايم ) نه رقابت در به دست آوردن قدرت سياسى است و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى بيشتر، بلكه براى اين است كه ارزشهاى درخشان آيينت را ارائه دهيم و در بلاد و شهرها اصلاحات پديد آوريم و بندگان ستمديده ات را از حقوقشان برخوردار و ايمن سازيم و براى اين است كه به قوانين و احكام تو عمل شود ).
12- اللهم انى احب المعروف و انكر المنكر، و انى اسئلك يا ذاالجلال و الاكرام بحق هذا القبر و من فيه الا اخترت لى من امرى ما هو لك رضى و لرسولك رضى .(10)
(خدايا من دوستدار معروف و از منكر بيزارم . اى خداى بزرگ و كرامت بخش ! تو را به حق اين قبر و به حق كسى كه در ميان آن است ، سوگندت مى دهم كه در اين تصميم و اراده اى كه دارم ، راهى را براى منم بنمايى كه موجب رضا و خشنودى تو و پيامبرت باشد ).
امام عليه السلام اين جمله را در يك برهه حساس و در يك شرايط تاريخى در كنار قبر رسول خدا صل الله عليه وآله وسلم ايراد فرمود، آنگاه كه تصميم گرفت مدينه را به سوى مكه ترك گويد و براى آخرين بار به زيارت قبر رسول خدا (ص ) شتافت و با جد بزرگوارش وداع نمود.
13 - و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاطلاح فى امة جدى (ع ) اريد ان امر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدى وابى على بن ابى طالب .(11)
(و من نه از روى خود خواهى و يا براى خوشگذرانى و نه براى افساد و ستمگرى ، از مدينه خارج شدم بلكه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهى از منكر و خواسته ام از اين حركت ، اصلاح مفاسد امور است و احيا و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا (ص ) و راه و رسم پدرم على ابن ابيطالب است ).
اين جمله ها بخشى از متن وصيتنامه حسين بن على عليه السلام است كه هنگام حركت از مدينه خطاب به برادرش (محمد بن حنيفه ) نوشته است .
14- و انا ادعوكم الى كتاب و سنة نبيه ، فان السنة قد اميتت و البدعة قد احييت تسمعوا قولى اهدكم الى سبيل الرشاد .(12)
(من شما را به كتاب و سنت پيامبرش دعوت مى كنم ، زيرا سنت فراموش شده و بدعت ، جاى آن را گرفته است ، اگر سخن مرا بشنويد، به راه سعادت و خوشبختى رهنمونتان خواهم بود ).
اين جمله نيز كه بيانگر انگيزه قيام و حركت حسين بن على عليه السلام است ، از فرازهاى نامه اى است كه آن حضرت پس از ورود به مكه ، به سران شهر بصره مانند (مالك بن مسمع بكرى ، مسعود بن عمرو، منذر بن جارود و…) نگاشته است .
15 - الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان ، و تركوا طاعة الرحمان ، و اظهروا الفساد، و عطلوا الحدود، و استاثروا بالفى ء، واحلوا حرام الله ، و حرموا حلاله ، و انا احق ممن غير .(13)
(مردم آگاه باشيد! اينان (بنى اميه ) به پيروى از شيطان گردن نهاده و اطاعت خدا را ترك نموده اند، فساد را ترويج و حدود خدا را تعطيل نموده اند و بيت المال را به خود اختصاص داده ، حرام خدا را حلال و حلال خدا را تحريم كرده اند و اينك من سزاوار و شايسته ام بر حكومت مسلمانان نه اينان كه اسلام را تغيير داده اند ).
اين جمله بخشى از سخنرانى مشروح حسين بن على عليه السلام است كه در (منزل بيضه ) در نزديكى كربلا خطاب به سپاهيان (حر ) ايراد فرمود.
منابع:

1- آل عمران / 104. (بايد از ميان جمعى دعوت به نيكى كنند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند و آنان رستگارانند).
2- توبه / 71. (مردان و زنان با ايمان ، ولى (يار و ياور) يكديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند ).
3- ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر… فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تامن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر . (وسائل / ج 111، كتاب امر به معروف و نهى از منكر / 395).
4- مقتل مقرم / 185. طبرى 6 / 229. كامل ابن اثير. و مقتل خوارزمى 1 / 229.
5- مائده / 63 و 78 - 79.
6- توبه / 71.
7- خطبه حسين بن على عليه السلام در منى / 64 - 68.
8- خطبه حسين بن على عليه السلام در منى / 9 - 70.
10- خطبه حسين بن على عليه السلام در منى / 71.
11- مقتل خوارزمى 1 / 186 و عوالم / 177.
12- مقتل مقرم / 139.
13- مقتل مقرم / 141 - 142 و طبرى 6 / 200.

امام حسین(ع)،وارث نوح

 در زیارتهای مختلفی که برای امام حسین نقل شده، میخونیم که امام حسین وارث انبیاست، و از هر پیغمبری ارثی برده است.

یکی از انبیائی که در زیارتها نام برده میشه حضرت نوح است:

السَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ نُوحٍ نَبِیِ اللَّهِ

امّا چرا نوح؟

قرآن میگه، خدا به حضرت نوح فرمود:

 و اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا (هود/۳۷)  

 ای نوح! جلویِ چشم ما، یعنی در حضورِ ما و طبق وحیِ ما، کشتی بساز!

و یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ (هود/۸۳) 

 او مشغول ساختن کشتی بود، و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او می‌گذشتند، او را مسخره می کردند.

 نوح طبق دستور خدا، وسایل نجاریش رو برداشت و رفت وسط بیابان، شروع کرد به ساختنِ کشتی.

 خیلی‌ها مسخره‌اش کردند و گفتند اومده وسط بیابان داره کشتی می‌سازه.

امّا بالاخره کشتی رو ساخت و با اون کشتی، جانِ اهل ایمان رو نجات داد…

 حالا سوال اینه که، امام_حسین (ع) در چه چیزی وارث حضرت نوح است؟

اسمِ قرآنیِ کاری که امام حسین تو کربلا انجام داد ،کشتی_سازی بود

اصلاً کربلا شروعِ کارِ امام حسین بود.

 امام حسین هم مثل نوح، وسایل نجاریش رو برداشت رفت وسط بیابان، شروع به ساختن کشتی کرد، و خدا او را در این مسیر همراهی می‌کرد.

 با این تفاوت که، وسایل نجاریِ امام حسین، «خون خودش و یارانش» بود، و بیابانی که امام حسین کشتی‌اش رو در اون ساخت، «کربلا».

جلوی چشمانِ خدا

وسط بیابانِ گرمِ کربلا

بین آن همه دشمن، با اداوات جنگی

و هلهله‌هایشان و گاه جسارت و مسخره‌کردن‌هایشان

 امام حسین،  «بزرگترین کشتیِ عالم» را برای نجاتِ بشریت ساخت.

امام حسین هم، مثل نوح، جلوی چشمان خدا کارش رو انجام داد.

 خودِ حضرت، روز عاشورا با صورت خونین فرمود:

 هوَّنَ عَلَيَّ ما نَزَلَ بی أنَّهُ بِعَينِ اللَّهِ. 

 آنچه بر من وارد مى‌شود، برايم آسان است، چون جلوی چشم خدا و در محضر اوست.

کشتیِ نوح، یک جمعیتِ محدودی رو در خودش جا داد، امّا کشتیِ امام حسین، یک کشتیِ وسیع و بزرگه که تا قیامت برای همه جا داره…

 کشتی نوح در یک بازه زمانیِ کوتاه شناور بود و بعد تموم شد، امّا کشتی نجات امام حسین هنوز تو عالم شناوره و داره نجات میده..

 پس بزرگترین صنعتِ کشتی سازی عالم برای امام حسین بود.

به همین خاطر، پیغمبر اکرم (ص) فرمود که بر روی عرش خدا نوشته شده است:

 إنَّ الحُسَينَ مِصباحُ الهُدى وَ سَفينَةُ النَّجاةِ.

 حسین چراغ هدایت، و کشتیِ نجات است.

نماز در عاشوراو سبک زندگی


 در جامعه اسلامی، گاهی فراموش می‌کنیم که هدف از خلقت انسان، ذکر پروردگار و عبادت او بوده است. تمام کارها را انجام می‌دهیم و با خیالی راحت، به نماز و عبادت می بپردازیم؛ اما فرهنگ عاشورایی به ما یاد می‌دهد در میدان مبارزه، آنجا که برای زنده ماندن می‌جنگی، به همه چیز بگو «اول نماز، بعد کار»؛‌ که خوشبختانه نماز ظهر عاشورا، تداعی کننده این فرهنگ است که باید گسترش یابد. اگر «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را قلباً قبول داریم، باید این نمازهای ظهر عاشورا را به تمام نمازهای یومیه تعمیم داده و هر روز، نمازی عاشورایی برپا کنیم.

در دين مقدس اسلام (نماز) در راس همه اعمال و عبادات قرار گرفته است چنانچه خداوند در اوصاف متقين كه بهترين بندگان اويند مى فرمايد:
«الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوة .(1)
 (پرهيزكاران ) كسانى هستند كه به غيب ( آنچه از حس ‍ پوشيده و پنهان است ) ايمان مى آورند و نماز را بر پا مى دارند .»
اين عبادت از آن چنان اهميتى برخوردار است كه نه تنها در دين اسلام بلكه در اديان گذشته و در شرايط انبياى پيشين نيز در راس همه برنامه ها و عبادات بوده است و لذا حضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند براى خود و ذريه اش توفيق اقامه نماز را درخواست مى كند و مى گويد:
«رب اجعلنى مقيم الصلوة و من ذريتى ...:(2)»
و حضرت لقمان در به پا داشتن نماز به فرزندش توصيه مى كند:
«يا بنى اقم الصلوة …(3)»
و حضرت عيسى آن را از وظايف اوليه اش مى شمارد و مى گويد:
«و اوصانى بالصلوة و الزكاة ما دمت حيا:(4) تا زمانى كه زنده ام مرا به نماز و زكات توصيه كرده است .»
خلاصه در اهميت نماز، همين بس كه معيار قبول و رد همه اعمال و عبادات ديگر معرفى شده است .(5)
براين اساس است كه حسين بن على عليه السلام با پيام و شعارش ، پيروانش بر اهميت نماز متوجه ساخته است و از ياران و اصحابش كه در حساسترين شرايط از نماز حمايت كرده و حتى براى اقامه تنها يك نماز، جانشان را فدا كرده اند، تقدير به عمل آورد است :
1 - «ارجع اليهم فان استطعت ان توخرهم الى غدوة و تدفعهم عنا العشية لعلنا نصلى لربنا الليلة و ندعوه و نستغفره .(6)
ابوالفضل ! به سوى آنان بر گرد و اگر توانستى همين امشب را مهلت بگير و جنگ را تا فردا صبح به تاخير بينداز اميد است تا ما امشب به نماز، دعا و استغفار با پروردگار مان بپردازيم .»
2 -« فهو يعلم انى قد كنت احب الصلوة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار .(7)
زيرا او مى داند كه من به نماز و قرائت قرآن و استغفار و مناجات پرودگار علاقه شديد دارم .»
امام عليه السلام اين جمله را كه حاوى دو پيام و شعار مستقل در بيان اهميت نماز است ، عصر تاسوعا هنگامى كه دشمن به سوى خيمه ها حركت نمود، خطاب به برادرش ابوالفضل عليه السلام ايراد فرمود؛ زيرا در مرحله اول به وى دستور داد كه به سوى دشمن برود و علت حركت تا به هنگام آنان را سؤ ال كند و پاسخ آنان اين بود كه دستور جديد و اكيد از ابن زياد آمده است كه يا بايد همين الان جنگ شود يا بيعت با يزيد انجام گيرد.
وقتى حضرت ابوالفضل اين پيام دشمن را به امام ابلاغ نمود، در مرحله دوم آن حضرت مجددا اين دستور را صادر فرمود. آرى قرار بود عصر تاسوعا جنگ شروع شود، ولى امام عليه السلام براى اهتمام بر نماز و قرائت قرآن از دشمن فرومايه اش در خواست مهلت نمود.
3 - ذكرت الصلاة جعلك الله من المصلين الذاكرين .(8)
(ابوثمامه ! نماز را به ياد آورى ، خدا تو را از نماز گزارانى كه به ياد خدا هستند، قرار بدهد ).
4- نعم ، هذا اول وقتها، سلوهم ان يكفوا عنا حتى نصلى .(9)
(آرى اينك اول وقت نماز است ، از دشمن بخواهيد دست از جنگ بردارد تا نماز خود را به جاى آوريم ).
امام عليه السلام اين جمله را كه مانند جمله قبل ، مركب از دو شعار است ، در پاسخ (ابوثمامه صيداوى ) يكى از ياران وفادارش ‍ فرمود، آنگاه كه او را در
حال شدت جنگ متوجه گرديد كه اول ظهر است ، لذا به آن حضرت عرض نمود:
(بنفسى انت ؛ جانم به قربانت )، گرچه اين مردم به حملات خود ادامه مى دهند، ولى به خدا سوگند! تا مرا نكشته اند نمى توانند بر تو دست يابند و من دوست دارم آنگاه به لقاى خدايم نايل شوم كه اين يك نماز آخر را هم با امامت شما به جاى آورده باشم .
5 - «نعم ، انت امامى فى الجنة :(10)
سعيد! آرى تو پيش از من در بهشت (برين ) هستى .»
روز عاشورا براى اداى نماز ظهر، پيشنهاد آتش بس از سوى حسين بن على عليه السلام عملا مورد موافقت قرار نگرفت و آن حضرت بدون توجه به تيرباران دشمن در بيرون خيمه ها و در مقابل صفوف اهل كوفه ، به نماز ايستاد و چند تن از ياران با وفايش از جمله (سعيد بن عبدالله ) و (عمروبن قرظه كعبى ) در پيش روى آن حضرت ايستادند
و سينه خود را سپر كردند و در اثر تيرهايى كه به سرو سينه آنان اصابت نمود، پس از نماز به روى خاك افتادند و به شهادت رسيدند.
سعيد، پس از نماز آن حضرت كه با ضعف شديد و با پيكر خون آلود افتاده بود، چشمش را باز كرد و امام را در كنارش ديد كه در روى زمين نشسته و خاك و خون از صورت وى پاك مى كنند، در مقابل اين محبت امام عليه السلام كه سر از پا نمى شناخت ، چنين عرض كرد:«اوفيت يا ابن رسول الله صل الله عليه و آله وسلم ؛ اى فرزند رسول خدا! آيا من وظيفه خود را به نيكى انجام دادم ؟ »
امام عليه السلام هم در پاسخ وى فرمود: آرى تو پيش از من در بهشت (برين ) هستى .

منابع:

1- بقره / 3.

2- ابراهيم / 40.

3- لقمان / 17.

4- مريم / 31.

5- فان قبلت ماسواها…بحارالانوار ج 83 / 25.

6- ارشاد مفيد / 230. طبرى 6 / 238 و كامل ابن اثير 3 / 285.

7- همان

8- مقتل مقرم / 244. طبرى 6 / 251. كامل ابن اثير 3 / 291.

9- همان

10- مقتل مقرم / 246. مقتل عوالم 17 / 8 8. لهوف / 95 مثير الاحزان و تنقيح المقال مامقانى شرح حال سعيد بن عبدالله

آزادگی پیام نهضت کربلا

آزادگی
از مهمترين درسهاى نهضت كربلا و از الفباى نخستين فرهنگ عاشورا، آزادگى و حريّت و تن به ظلم ندادن و اسير ذلّت نشدن است . حسين بن على عليهما السّلام فرموده است : «مَوتٌ فى عِزٍّ خَيرٌ مِن حَياةٍ فى ذُلٍّ:(1)
مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلّت است .»

نيز در مقابل تسليم و بيعت ، فرمود : «لاوَاللّهِ، لا اُعطيهِم بِيَدِى إ عْطاءَ الذَّلِيلِ وَلا اُقِرُّ اِقرارَ العَبيد: دست ذلت به شما نمى دهم و چون بردگان تسليم شما نمى شوم .»

بهترین پیام سبک زندگی عاشورایی،عزت و آزادگی جهان اسلام و مؤمنین است که به دست امام حسین(ع) رقم خورد و اگر ما پیام عاشورا را خوب درک کرده باشیم عزتمندانه زندگی می‌کنیم،ما نمی توانیم ادعا کنیم که شیعه امام حسین(ع)هستیم،اما در مقابل سلطه مستکبران و زورگویان جهان اسلام سر تعظیم فرو بیاوریم.
در كربلا وقتى آن حضرت را ميان جنگ يا بيعت مخيّر كردند، فرمود :
«اَلا وَإ نَّ الدَّعِىَّ بنَ الدَّعِىِّ قَد رَكَزَنى بَينَ اثنَتَينِ، بَينَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ، هَيهَاتَ مِنَّا الذِّلَة …(2) ناپاكِ ناپاكزاده مرا بين دو چيز، شمشير و ذلت مخير قرار داده است ، ذلت از ما بسيار دور است .»

بر ما گمان بندگىِ زور برده اند
اى مرگ همّتى كه نخواهيم اين قيود
از آستان همّت ما ذلت است دور
واندر كُنامِ غيرت ما نيستش ورود

در نبرد عاشورا نيز در حمله هايى كه به صفوف دشمن مى كرد، رَجَز مى خواند و مى فرمود:
«المَوتُ اَولى مِن رُكُوبِ العارِ
وَالعارُ اَولى مِن دُخُولِ النّارِ:
(3)
مرگ ، بهتر از ننگ است و ننگ ، بهتر از دوزخ !»

 وقتى كه مجروح بر زمين افتاده بود، شنيد كه سپاه دشمن قصد حمله به حرم و خيمه گاه او را دارد، بر سرشان فرياد كشيد: «ياشيعَةَ آلِ اءبى سُفيان ! اِن لَمْ يَكنْ لَكُمْ دينٌ وَ كُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فَكُونُوا اَحرارا فى دُنياكُم …:(4) ؛ اى پيروان آل ابوسفيان ! اگر دين نداريد و از قيامت نمى ترسيد، پس در دنيايتان آزاده باشيد.»

گرشما را به جهان دينى و آيينى نيست
لااقل مردم آزاده به دنيا باشيد

نهضت عاشورا، به همه مظلومان ، درس مبارزه و به همه مبارزان ، الهام مقاومت و روحيّه آزادگى داده است . گاندى ، مصلح بزرگ هند گفته است :
«من براى مردم هند، چيز تازه اى نياوردم . فقط نتيجه اى را كه از مطالعات وتحقيقاتم درباره تاريخ زندگى قهرمانان كربلا به دست آورده بودم ، ارمغان ملّت هند كردم . اگر بخواهيم هند رانجات دهيم ، واجب است همان راهى رابپيماييم كه حسين بن على عليهما السّلام پيمود.(5)»

درس آزادى به دنيا داد رفتار حسين
بذر همت در جهان افشاند افكار حسين
با قيام خويش بر اهل جهان معلوم كرد
تابع اهل ستم گشتن بود عار حسين
مرگ با عزّت ، زعيش در مذلت بهتر است
نغمه اى مى باشد از لعل دُرَربار حسين (6)

منابع:

1- مناقب ، ابن شهر آشوب ، ج 4 ص 68 .
2- لهوف ، ص 57 .
3- كشف الغمّه ، ج 2 ص 32 .
4- بحار الانوار ، ج 45 ص 51 ، مقتل خوارزمى ، ج 2 ص 32 .
5- حسين ، پيشواى انسانها ، ص 30 .
6- طوفان .

قائم آل محمد (عج ) منتقم خون حسین علیه السلام


قائم آل محمد (عج ) منتقم خون حسین علیه السلام :
▫️ابوحمزه ثمالى میگويد:

از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم: اى پسر رسول خدا! مگر شما همگى قائم به حق نيستيد؟

فرمودند: آرى.

عرض كردم: پس چرا خصوص حضرت قائم (امام زمان علیه السلام)را به اين نام خوانده اند؟
▪امام باقر علیه السلام فرمودند: هنگامى كه جدّم امام حسين (عليه السلام) كشته شد، فرشتگان گريستند و ضجّه زده و به درگاه الهى ناليده و گفتند:

اى خدا و اى سرور ما! آيا از كسى كه برگزيده, و فرزند برگزيده و بهترين خلق تو را كشته، غافل هستى؟

خداى عزوجل به ايشان وحى فرمود:

اى ملائكه من! آرام باشيد. قسم به عزت و جلال خودم، از قاتلين او انتقام خواهم گرفت؛ اگر چه پس از گذشت مدتی طولانی باشد.
▫️سپس خدای متعال امامانی را كه از فرزندان امام حسين (عليه السلام) هستند، به ملائکه نشان داد. آنها مسرور و خوشحال شدند.

در بين آن ائمه، يكى از آنها ايستاده (قائم) بود و نماز میخواند.

خدای متعال فرمود: با اين قائم از قاتلين سیدالشهدا انتقام خواهم گرفت.
منبع: علل الشرایع جلد 1 صفحه 

سرنوشت شوم قاتلان امام حسین


یزید بن معاویه

از نظر تاريخ، خصوصاً تاريخ تشيع، مسلّم است كه عامل اصلی شهادت امام حسين (ع) و يارانش، يزيد بن معاويه بوده است. او پس از اینکه سر بریده حضرت را نزدش آوردند با چوب به دندان‌های مبارک امام می‌زد. ماجرای هلاکت یزید به این شرح است که او روزی با سربازانش برای شکار به صحرا رفت و برای شکار آهویی به اصحابش گفت: «خودم به تنهایی برای شکار این آهو اقدام می‌کنم و کسی با من نیاید.» فرار آهو باعث شد که یزید از سربازانش دور شود و آنها هر چه به دنبال او گشتند، او را پیدا نکردند. یزید بن معاویه در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد که یزید خشمگین شد و گفت: «اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می‌کنی»، آن اعرابی گفت: «ای برادر تو کیستی؟»، که یزید در پاسخ گفت: «من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم.» صحرانشین هنگامی که یزید بن معاویه را شناخت، خشمگین شد و شمیشر را به سمت یزید فرود آورد اما بر سر اسب اصابت کرد و اسب پا به فرار گذاشت و یزید آنقدر بر زمین کشیده شد که به هلاکت رسید.

عبیدالله بن زیاد

عبید الله زیاد عامل مهم قتل مسلم بن عقیل پیش از رسیدن امام حسین (ع) به کربلا و روانه کردن سپاهیان خود به سوی حضرت و به شهادت رساندن ایشان بود و پس از واقعه عاشورا، خاندان امام (ع) را به اسارت برد. عبیید الله پس از پیروزی لشکریان مختار، با سپاه خود به سوی آنان آمد، و سپاه مختار عقب نشینی کرد. مختار که اساساً در پی هلاک ابن زیاد و افراد دیگری بود که در واقعه کربلا دست داشتند، ابراهیم بن مالک اشتر را با سپاه برای مقابله با ابن زیاد فرستاد. ابراهیم که می‌خواست قبل از ورود ابن زیاد به سرزمین عراق، به وی برسد، در نزدیکی موصل به لشکر شام رسید. در جنگ شدیدی که میان عراقیان و شامیان آغاز شد، ابن زیاد شکست خورد (محرم ۶۷) و همراه با یارانش به قتل رسید. براساس روایتی از ابومخنف، ابراهیم بن اشتر خود در جنگ تن به تن، ابن زیاد را به قتل رسانده است.

عمر بن سعد

عمر بن سعد بن ابی وقّاص معروف به عمر سعد و ابن سعد ، فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در واقعه کربلا بوده است. او با لشکر چهار هزار نفری به کربلا رفت و نخستین تیر را به سوی حسین (ع) و یارانش رها کرد و پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانش دستور داد بر بدن آنان اسب بتازند. ابن سعد به حکومت ری نرسید و در سال ۶۶ ق به دست مختار ثقفی کشته شد. او از شخصیت‌های منفور نزد شیعیان بوده و در زیارت عاشورا لعن شده است.

ابن سعد به هنگام قیام سلیمان بن صُرَد خزاعی کوفی به خونخواهی از قاتلان امام حسین (ع) در سال 65 هجری قمری، از ترس کشته شدن به دست مردم، شب ها در دارالاماره می‌خوابید و یک سال بعد هنگامی که مختار بن ابی عبید ثقفی قیام کرد و بر کوفه مسلط شد همراه با محمد بن اشعث که او نیز از شرکت کنندگان اصلی جنگ کربلا بود، فرار کرد. اما بعد از شورش مردم کوفه بر ضد مختار، به کوفه بازگشت و با دیگر سران مخالف مختار، رهبری مردم را به دست گرفت، ولی با شکست کوفیان بار دیگر از کوفه گریخت و به سوی بصره رفت تا به مصعب بن زبیر پناهنده شود. مختار یکی از فرماندهان خود را به نام ابوقلوص شبامی به تعقیب آنان فرستاد. وی ابن سعد را دستگیر کرده به نزد مختار آورد و ابن سعد و پسرش حفص بن عمر بن سعد که او نیز در مجلس حاضر بود به دستور مختار کشته شدند. مختار پس از آتش زدن بدن آنان سرهای آن دو را برای محمد بن حنفیه به مدینه فرستاد. در روایت تاریخی دیگر آمده است که ابتدا مختار، ابن سعد را به شفاعت عبدالله ابن جَعده بن هُبیره مخزومی امان داد، زیرا خواهر مختار یا به قولی دختر مختار همسر عمر بن سعد بود؛ اما پس از اعتراض محمد بن حنفیه به مختار، وی به یکی از فرماندهان سپاه خویش دستور داد تا ابن سعد را در خانه‌اش دستگیر کرده سر از تنش برگیرد.

شمر بن ذی الجوشن

شمر یکی از منفورترین اشخاصی است که در جنگ با امام حسین (ع) شرکت داشته و از او به نفرت یاد می‌شود. در بسیاری از روایات، شمر را عامل به شهادت رساندن امام در گودال قتلگاه می‌دانند. هم چنین او پس از به شهادت رساندن امام حسین (ع) قصد حمله به امام سجاد (ع) داشته که عده ای مانع او می شوند. شمر نیز مانند بسیاری دیگر از عوامل دشمن در واقعه عاشورا، به فرمان مختار به هلاکت رسید. در پی قیام مختار ثقفی در سال ۶۶، شمر در جنگ علیه او شرکت کرد اما مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانة السَبیع (از محله‌های کوفه) شکست داد و شمر از کوفه گریخت. مختار جمعی را به همراه غلام خود به دنبال او فرستاد اما شمر غلام مختار را کشت و به قریه‌ای به نام کلتانیه (بین شوش و روستای صَیمره) رفت و نامه‌ای برای مُصعَب بن زبیر فرستاد که آماده جنگ با مختار بود، اما برخی از سپاهیان مختار، شمر را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند، مختار نیز سر شمر را برای محمد بن حنفیه فرستاد.

محمد بن اشعث

محمد بن اشعث از عوامل دستگیری مسلم بن عقیل بود و در روز عاشورا انتساب امام حسین (ع) به پیامبر اکرم (ص) انکار کرد و به همین دلیل، مورد نفرین امام (ع) قرار گرفت. در برخی روایات آمده است که او در روز عاشورا با نیش عقربی به هلاکت رسید اما منابع قوی تر، خبر از هلاکت او در قیام مختار می‌دهند. محمد بن اشعث و دیگر قاتلان امام حسین (ع)، هنگامی که شنیدند مختار در جستجوی آنان است، گریختند و زمانی که از شورش اهالی کوفه باخبر شدند به کوفه برگشتند و فرماندهی این شورش را بر عهده گرفتند اما بعد از اینکه شورش شکست خورد، محمد بن اشعث به همراه شبث بن ربعی و دیگر قاتلان امام حسین (ع) به بصره گریختند و مصعب بن زبیر را به جنگ با مختار تحریک کردند. ابن اشعث سال ۶۷ق در جنگ مصعب با مختار کشته شد.

هانی بن ثبیت حضرمی

او قاتل عبدالله بن علی بن ابی طالب و جعفر بن علی بن ابی طالب معرفی شده است و در زیارت ناحیه مقدسه به عنوان قاتل این دو فرزند امام علی(ع) لعن شده است. هانی بن ثبیت در روز عاشورا به همراه رحیل بن خیثمه جعفی و جریر بن مسعود حضرمی کمان و لباس‌های امام را ربودند. او که به دستور ابن سعد بر پیکر مطهر امام حسین (ع) تاخته بود، سرانجام به دستور مختار در سال 66 هجری قمری کشته شد.

حرمله بن کاهل اسدی

حرمله در روز عاشورا از تیراندازان سپاه عمر بن سعد بود. او حضرت علی اصغر را با تیر سه شعبه به شهادت رساند که به همین دلیل از او با نفرت زیادی یاد می‌شود و در زیارت عاشورا مورد لعن قرار گرفته است. او هم چنین در شهادت حضرت اباالفضل العباس (ع) نیز نقش داشت و حامل سر مبارک ایشان به کوفه بود. حرمله در قیام مختار، دستگیر شد و به فرمان مختار بن ابوعبید ثقفی، دست و پایش را قطع کردند و سپس او را در آتش سوزاندند. منهال بن عمرو هنگامی که از سفر حج به کوفه برگشت و صحنه مرگ حرمله را از نزدیک مشاهده کرد، ماجرای ملاقاتش با امام سجاد (ع) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را برای مختار تعریف کرد. مختار، از این که دعای امام سجاد (ع) به دست او تحقق یافته است، سجده شکر به جای آورد.

ابحر بن کعب

ابحر در واقعه عاشورا از سپاهیان عمر بن سعد بود. روز عاشورا هنگامی که لشکر دشمن، امام حسین (ع) را محاصره کرد، عبدالله بن حسن از خیمه بیرون آمد و خود را به عمویش رساند. ابحر بن کعب با شمشیر به امام حسین (ع) حمله کرد، عبدالله دستش را سپر آن حضرت کرد و بحر شمشیرش را فرود آورد و دست عبدالله را قطع کرد. در برخی روایات، غارت لباس امام حسین(ع) نیز به او نسبت داده شده است. امام حسین (ع) روز عاشورا جامه خود را پاره کرد تا کسی پس از شهادتش آن را از تنش بیرون نیاورد اما بحر بن کعب این لباس را غارت کرد. در برخی منابع آمده است که پس از واقعه عاشورا، دو دست بحر بن کعب، مبتلا به مرض شد. دستان او در زمستان آب (خونابه) می‌داد و در تابستان مانند چوب خشک می‌شد و پاهای او فلج شد.

عبدالله بن ابی حصین

عبدالله بن ابی حصین، در واقعه کربلا از لشکریان عمر بن سعد و در گروه عمرو بن حجاج بود که آب را بر روی امام حسین (ع) و یارانش بستند. روز هفتم محرم، عبیدالله بن زیاد در نامه‌ای از عمر بن سعد خواست که میان آب و امام حسین (ع) جدایی اندازد. هنگامی که این نامه به دست عمر بن سعد رسید، به عمرو بن حجاج دستور داد تا با سربازان خود، مانع دسترسی امام حسین (ع) و یارانش به شریعه فرات شوند. به نقل منابع، عبدالله بن ابی حصین ازدی بجلی به امام حسین (ع) گفت: «به خدا سوگند که جرعه ای از این آب نخواهی نوشید» که امام حسین (ع) در جواب این اقدام او را اینگونه نفرین کردند: «خداوندا! او را تشنه بمیران و هرگز نیامرز». به گزارش حمید بن مسلم ازدی، عبدالله بن ابی حصین پس از واقعه کربلا بیمار شد و هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه از دنیا رفت.

بجدل بن سلیم کلبی

بجدل از سپاهیان عمر بن سعد در واقعه عاشورا است که پس از شهادت امام حسین(ع)، به انگشتر امام (ع) طمع می کند و برای سرقت آن، انگشت مبارک حضرت را قطع کرد. بجدل بن سلیم در قیام مختار دستگیر شد، و به دستور مختار ابتدا انگشتان و سپس دو پای او را قطع کردند و آنقدر در خون خود غلتید تا اینکه جان داد.

اسحاق بن حیوه حضرمی

او در روز عاشورا از لشکریان عمر بن سعد بود که به دستور عمر بن سعد داوطلبانه به همراه تعدادی با اسب بر بدن مبارک امام حسین (ع) تاخت. هم چنین در برخی منابع، سرقت لباس های امام را به او نسبت داده اند. او پس از واقعه عاشورا به بیماری پیسی مبتلا، و چهره‌اش دگرگون شد و موهایش ریخت. مختار ثقفی، دست و پای ده نفری که بر بدن امام حسین (ع) اسب تاخته بودند را با میخ آهنین بست و بر پشتشان اسب تاخت تا آنکه کشته شدند.

سنان بن انس نخعی

سنان بن انس یکی از عوامل مهم در شهادت امام حسین (ع) بوده. او در آخرین لحظات حیات امام حسین (ع)، هنگامی که حضرت در گودال قتلگاه افتاده بودند و کسی از سپاه عمر سعد جرأت تمام کردن کار را نداشت؛ سنان بن انس تأثیر مهمی در تحریک دیگران برای به شهادت رساندن امام حسین (ع) داشت. در هنگام آشفتگی اوضاع کوفه پس از مرگ یزید، سنان که به عنوان یکی از قاتلان اصلی حسین(ع) شناخته می‌شد؛ زندگی پنهانی در پیش گرفت و در برخی از نقل‌ها، پس از قیام مختار ثقفی، از کوفه خارج شد و به بصره و اطراف آن گریخت و در برخی منابع آمده که سنان به دست یاران مختار ثقفی کشته شد.

منابع:
1- لهوف، سید بن طاووس
2- تاریخ طبری
3- مقتل الحسین، خوارزمی
4- کشف الغمه، اربلی
5- بحار الانوار، مجلسی
6- انساب الاشراف، بلاذری
7- البدایه و النهایه، ابن کثیر
8- المناقب، ابن شهر آشوب

شعر زیبا درباره محرم

احادیثی درباره محرم و امام حسین

قال ابو عبدالله ( علیه السلام ) : لا تدع زیارة الحسین بن على علیهما السلام و مر أصحابک بذلک یمد الله فى عمرک و یزید فى رزقک و یحییک‏ء الله سعیدا و لا تموت الا شهیدا . امام صادق (ع) فرمود : زیارت امام حسین علیه السلام را ترک نکن و به دوستان و یارانت نیز همین را سفارش کن ! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زیاد کند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نمیرى مگر شهید . منبع : کتاب وسائل الشیعه ، چ 10 ص335************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************* نشان شیعه بودن‏ : قال الصادق ( علیه السلام ) : من لم یأت قبر الحسین ( علیه السلام ) و هو یزعم انه لنا شیعة حتى یموت فلیس هو لنا شیعة و ان کان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة . امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : کسى که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد او شیعه ما نیست و اگر هم از اهل بهشت باشد از میهمانان اهل بهشت خواهد بود . منبع : کتاب کامل الزیارات ، ص 193، بحار الانوار، ج 98 ص4 *************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************* حدیث محبت‏ : عن ابى عبد الله قال : من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین ( علیه السلام ) و زیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین ( علیه السلام ) و بغض زیارته . امام صادق (ع) فرمود : هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او مى ‏اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه و خشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او مى‏ اندازد . منبع : کتاب وسائل الشیعه ، ج 10 ص 388، بحار الانوار ، ج 98، ص76 ************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************** زیارت عاشورا : قال الصادق ( علیه السلام ) : من زار الحسین ( علیه السلام ) یوم عاشورا وجبت له الجنة امام صادق (ع) فرمود : هر کس که امام حسین ( علیه السلام ) را در روز عاشوار زیارت کند بهشت بر او واجب می شود . منبع : کتاب اقبال الاعمال ، ص568 ************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************ تربت شفا بخش : عن موسى بن جعفر ( علیه السلام ) قال : و لا تأخذوا من تربتى شیئا لتبرکوا به فأن کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسین بن على علیهما السلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا . حضرت امام کاظم (ع) در ضمن حدیثى که از رحلت خویش خبرى مى ‏داد فرمود : چیزى از خاک قبر من برندارید تا به آن تبرک جویید چراکه خودرن هر خاکى جز تربت جدم حسین (ع) بر ما حرام است ، خداى متعال تنها تربت کربلا را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است . منبع : کتاب جامع الاحادیث الشیعه ، ج 12، ص533 ************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************* احادیث دیگر : امام صادق علیه السلام فرمودند : نفس کشیدن کسى که بخاطر مظلومیت ما محزون باشد ، ذکر و تسبیح است . منبع : کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمى (ره) *************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************ امام صادق علیه السلام به یکى از گریه ‏کنان امام حسین علیه السلام فرمودند : رَحِمَ‏اللَّهُ دَمْعَتَک ….خداوند این اشک هایت را رحمت نماید . منبع : کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از کامل ‏الزیارات ************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************ امام صادق علیه السلام فرمودند : گریه کننده جدَّم از جاى خود برنمى‏ خیزد مگر اینکه مانند روزى که از مادر متولد شده از گناهان پاک است. منبع : کتاب الکسیر العبادات به نقل از منتخب ************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************* حضرت زهرا علیها السلام فرمودند : هرگاه گریه کنندگان بر حسینم داخل بهشت شوند ، من هم داخل بهشت مى‏شوم . منبع : کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 86 ***************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************** حضرت صادق علیه السلام فرمودند : خدا حیا مى‏ کند گریه کننده بر حسین ابن على علیه السلام را عذاب نماید . منبع : کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 94 *************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************* حضرت صادق علیه السلام فرمودند : امام حسین علیه السلام دائماً به زوّار و گریه کنندگان و اقامه کنندگان عزایش نظر ( رحمت ) دارد . منبع : کتاب الکسیر العبادات به نقل از منتخب

حضرت زینب(س) بعد از واقعه عاشورا

در کوفه خطبه حضرت زینب در کوفه بعد از عاشورا، اسیران را به کوفه بردند و در آنجا با وضع دلخراشی گرداندند. در بدو ورود به کوفه، زینب (س) برای حاضران خطبه‌ای خواند به طوری که همه تحت تاثیر آن قرار گرفتند. حذیم بن شریک الاسدی درباره خطبه حضرت زینب (س) می‌گوید: «در این روز، من به زینب دختر علی (ع) نگریستم. سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم؛ چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) سخن می‌گوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد!»[1] حضرت زینب (س) با خطابه خود، هیجانی شدید در کوفه ایجاد کرد و وضع روحی مردم دگرگون شد. راوی می‌گوید: «پس از خطبه دختر علی(ع)، مردم کوفه شگفت زده دست‌ها را به دندان می‌گزیدند.»[2] در پایان خطبه، آشوبِ شهر و قیام علیه حکومت احساس می‌شد، از این روی، فرمانده نیروهای نظامی برای جلوگیری از انقلاب علیه ستمگران، اسیران خاندان پیامبر(ص) را به دارالاماره مرکز حکومت عبیدالله بن زیاد فرستاد.[3] حضرت زینب (س) همراه با اسرا وارد دار الاماره کوفه شد، و در آنجا با عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به مناظره و گفتگو پرداخت.[4] سخنان حضرت زینب (س) بر مردم اثری عمیق گذارد و خاندان اموی را رسوا ساخت، سپس عبیداللّه دستور زندانی کردن آنان را صادر کرد. خطبه حضرت زینب (س) و نیز سخنان امام سجاد (ع) و ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین در کوفه و دارالاماره و نیز اعتراض‌های عبدالله بن عفیف ازدی و زید بن ارقم به مردم کوفه جرئت بخشید و زمینه قیام برضد حکومت ظلم را فراهم ساخت.[5] حضرت زینب (س) خطاب به یزید: فکد کیدک واسع سعیک وناصب جهدک فوالله لا یرحض عنک عار ما اتیت إلینا ابدا والحمد لله الذی ختم بالسعادة والمغفرة لسادات شبان الجنان فأوجب لهم الجنة اسال الله ان یرفع لهم الدرجات وان یوجب لهم المزید من فضله فإنه ولی قدیر (ترجمه: هر حیله‌ای داری بکار دار. و از هر کوشش که توانی دست مدار. و دست دشمنی از آستین برآر. که به خدا این عار هرگز از تو شسته نشود. سپاس خدا را که پایان کار سادات جوانان بهشت را سعادت و آمرزش مقرر داشت و بهشت را برای آنان واجب انگاشت. از خدا می‌خواهم که پایه قدر آنان را والا و فضل فراوان خویش بایشان عطا فرماید که او مددکار تواناست.) شهیدی، زندگانی حضرت فاطمه زهرا، ص ۲۶۰. در شام حضرت زینب(س) خطاب به یزید: وسیعلم من بوأک ومکنک من رقاب المؤمنین إذا کان الحکم الله والخصم محمد صلی الله علیه وجوارحک شاهدة علیک فبئس للظالمین بدلا أیکم شر مکاناً واضعف جنداً مع انی والله یا عدوّ الله وابن عدوّه استصغر قدرک واستعظم تقریعک غیر أن العیون عبری والصدور حری وما یجزی ذلک أو یغنی عنا وقد قتل الحسین علیه‌السلام وحزب الشیطان یقربنا إلی حزب السفهاء لیعطوهم أموال الله علی انتهاک محارم الله فهذه الأیدی تنطف من دمائنا وهذه الأفواه تتحلب من لحومنا وتلک الجثث الزواکی یعتامها عسلان الفلوات فلئن اتخذتنا مغنماً لتتخذن مغرماً حین لا تجد إلا ما قدمت یداک (ترجمه: به زودی آنکه تو را بر این مسند نشانده و گردن مسلمانان را زیر فرمان تو کشانده، خواهد دانست که زیانکار کیست و خوار و بی‌یار چه کسی است. در آن روز، داور، خداو دادخواه، مصطفی و گواه برتو، دست و پاست. اما‌ای دشمن و دشمن زاده خدا! من هم اکنون تو را خوار می‌دارم و سرزنش تو را به چیزی نمی‌شمارم، اما چه کنم که دیده‌ها گریان است و سینه‌ها بریان. و دردی که از کشته شدن حسین(ع) به دل داریم، بی‌درمان. سپاه شیطان [یعنی عبیدالله بن زیاد و سپاهیان او]، ما را به جمع سفیهان [یعنی یزید و کسان او] می‌فرستند تا مال خدا را به پاداش هتک حرمت خدا بدو دهند. این دست جنایت است که به خون ما می‌آلایند. و گوشت ماست که زیر دندان می‌خایند. و پیکر پاک شهیدانست که گرگان بیابان از هم می‌ربایند. اگر ما را به غنیمت می‌گیری، غرامت خود را می‌گیریم، در آن روز، جز کرده زشت، چیزی نداری.) شهیدی، زندگانی حضرت فاطمه زهرا، ص ۲۵۹.   خطبه حضرت زینب در شام پس از واقعه کربلا، یزید از عبیداللّه خواست تا کاروان حضرت زینب (س) را همراه سرهای شهیدان به شام بفرستد. خاندان امام حسین (ع) به سوی شام راهی شدند.[6] موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام  بسیار محکم بود. شهری که مردم آن سال‌ها بغض خاندان علی (ع) را داشتند؛ چراکه سال‌ها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند، بنابراین، شگفت انگیز نیست که «هنگام ورود اهل بیت پیامبر (ص) در شام، مردم لباس‌های نو برتن کردند و شهر را زینت دادند و نوازندگان مشغول نواختن شدند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.»[7] ولی قافله اسیران در مدتی کوتاه، شرایط را به نفع خویش عوض کرد. خطابه‌هایی، که حضرت زینب و زین العابدین(ع) در شام ایراد کردند و در آن جنایت‌های بنی امیه را آشکارا بیان کردند، از یکسو، دشمنی شامیان نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) را به علاقه و محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین (ع) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربه‌های کوبنده‌ای بر پایه‌های حکومتش وارد آورد. در کاخ یزید یزید مجلسی ترتیب داده بود و اشراف و سران کشوری و لشکری شام در آن شرکت داشتند.[8] وی در حضور اسرا، اشعار کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، مطالبی گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.[9] یزید با چوبدستی، که در دست داشت، نسبت به سر بریده فرزند پیامبر(ص) اسائه ادب کرد.[10] و کینه‌ای که نسبت به پیامبر (ص) و اسلام در دل داشت، علنی ساخت و اشعاری را خواند که مضمون آن‌ها این بود: «کاش سران قبیله من، که در بدر کشته شدند، می‌بودند و می‌دیدند که طایفه خرزج چگونه از شمشیرهای ما به ناله آمدند، تا از خوشحالی فریاد می‌زدند: ای یزید! دست تو شل مباد! ما بزرگان بنی‌هاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزی را در برابر آن شکست قرار دادیم. هاشم با حکومت بازی کرد، وگرنه، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی‌ای نازل شد.[11] من از نسل خُندُف[یادداشت ۱] نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.» ناگهان زینب (س) از گوشه مجلس با سخنان یزید به مقابله برخاست و با صدای رسا، خطبه‌ای ایراد کرد. خطبه حضرت زینب (س) در کاخ سبز یزید، حقّانیت امام حسین (ع) و باطل بودن اعمال یزید را آشکار ساخت. خطبه منطقی حضرت زینب (س) در مجلس یزید، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد، به گونه‌ای که یزید نسبت به اسرا،اندکی نرمش و انعطاف نشان داد و از هرگونه واکنش سخت پرهیز نمود.[12] یزید از اطرافیان خود نظر خواست که با اسیران چه کند؟ هرچند بعضی گفتند: این‌ها را نیز به سرنوشت رفتگانشان مبتلا گردان، ولی نعمان بن بشیر، به او توصیه کرد تا رفتار ملایمی داشته باشد.[13] دراثر روشنگری حضرت زینب (س)، یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین (ع) را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.[14] یزید اجازه داد آنان چند روزی در شام عزاداری کنند. زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (ع) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (ص) را می‌بوسیدند، گریه و زاری می‌کردند و سه روز عزارداری بپا داشتند.[15] سرانجام، اسیران خاندان پیامبر (ص) با تکریم و احترام، به مدینه بازگشتند. منابع: 1-رک: طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص ۱۰۹-۱۱۰. 2-طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص ۱۱۳. 3- صادقی اردستانی، زینب قهرمان دختر علی، ۱۳۷۲ش، ص۲۴۶. 4- ابو مخنف، وقعة الطف، ۱۴۲۷ق، ص۲۹۹-۳۰۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۱۷۷. 5- رک: مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص ۱۱۷و ص۱۱۵. 6- هاشمی نژاد، درسی که حسین به انسانها آموخت، ۱۳۶۹ش، ص۳۲۶۶. 7- محمّدی اشتهاردی، حضرت زینب فروغ تابان کوثر، ۱۳۷۹ش، ص۳۲۷-۳۲۸۸. 8- هاشمی نژاد، درسی که حسین به انسانها آموخت، ۱۳۶۹ش، ص۳۳۰۰. 9- محمّدی اشتهاردی، حضرت زینب فروغ تابان کوثر، ۱۳۷۹ش، ص۲۴۸. 10-رک: طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص ۱۲۲. 11- ابو مخنف، وقعة الطف، ۱۴۲۷ق، ص۳۰۶-۳۰۷؛ سیدبن طاووس، اللهوف، ۱۳۷۸ش، ص۲۱۳۳. 12- مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۵؛ سیدبن طاووس، اللهوف، ۱۳۷۸ش، ص۲۲۱. 13- مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۵؛ سیدبن طاووس، اللهوف، ۱۳۷۸ش، ص۲۲۱. 14-الهی، زینب کبری عقیله بنی هاشم، ۱۳۷۵ش، ص۲۴۴؛ رک: سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۲۵ق، ص۱۵۸. 15- ابو مخنف، وقعة الطف، ۱۴۲۷ق، ص۳۱۱.

حضرت زینب(س) در کربلا

در کربلا

شیخ مفید از امام سجاد (ع) چنین روایت می‌کند: در آن شبی که صبح روز بعد پدرم کشته شد نشسته بودم و عمه‌ام زینب (س) کنارم بود و از من پرستاری می‌کرد که پدرم به خیمه‌ای رفت و جوین غلام ابوذر غفاری هم کنارش بود در حالی که مشغول اصلاح شمشیر خود بود و پدرم این شعر را می‌خواند:

یا دهر افّ لک من خلیل کم لک بالاشراق والاصیل
من صاحب او طالب قتیل والدّهر لا یقنع بالبدیل
وانّما الامر الی الجلیل وکلّ حی سالک سبیلی
(ترجمه:‌ای روزگار! اف بر دوستی تو! که چه بسا یاران و جویندگانت را در سپیده‌دمان و شامگاهان کشتی؛ و روزگار هیچگاه به غیر از آنچه می‌خواهد، رضایت نمی‌دهد. و البته زمام امور به دست خدا است؛ و سرانجام هر جانداری، مرگ است.)

پس این اشعار را دو یا سه بار تکرار کرد تا اینکه معنی آ‌نها را دریافتم و مقصودش را فهمیدم، پس بغض گلویم را گرفت ولی سکوت اختیار کردم و دانستم که مصیبت نازل شده است. اما عمه‌ام بر اثر رقت قلبى كه ويژه زنانست‏ با شنیدن آن شعر، طاقت نیاورد و با شتاب برخاست و دامن‌کشان نزد پدرم رفت و چون نزدیک او رفت، گفت: وامصیبتاه! ای کاش مرگ فرارسد و زندگی‌ام را از من بگیرد، امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن مردند، ای جانشین گذشتگان و ای دادرس بازماندگان. پس حسین (ع) به او نگاهی کرد و فرمود: خواهرم! شیطان بردباری را از تو نگیرد؛ سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: اگر پرنده را به حال خود بگذارند، می‌خوابد.

پس حضرت زینب (س) گفت:‌ای وای بر من! آیا جان تو را به زور می‌گیرند؟ پس این دلم را خونین‌تر می‌کند و بر من ناگوارتر است. سپس سیلی به صورت خود زد و گریبانش را گرفت و آن را پاره کرد و بیهوش افتاد. پس حسین (ع) برخاست و آب بر روی صورتش ریخت و به وی فرمود: خواهرم! از خدا بترس و به صبر و بردباری و تسلیت خداوند متکی باش و بدان که اهل زمین می‌میرند و اهل آسمان باقی نمی‌مانند و این‌که همه چیز رو به هلاکت و فنا است مگر وجه اللّه که خلایق را با قدرت خویش آفریده و آنان را برمی‌انگیزد و به سوی او بازگردند در حالی‌که او یگانه و یکتا است. پدرم بهتر از من بود و مادرم بهتر از من و برادرم از من بهتر بود و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله برای من و برای هر مسلمان دیگر نمونه و الگو است.

پس با این سخنان و مانند آن او را دلداری داد و فرمود: ای خواهر! من تو را سوگند می‌دهم پس تو سوگندم را نشکن، هیچ‌گاه به خاطر من گریبانت را چاک نکن و صورتت را سیلی نزن و وقتی که مردم جزع و بی‌تابی نکن. سپس او را آورد و نزد من نشانید، و خود به طرف یارانش رفت.[1]

 روز عاشورا
عصر عاشورا هنگامی که زینب (س) مشاهده کرد امام حسین (ع) روی زمین افتاده و دشمنان اطراف پیکر وی را با هدف کشتن ایشان گرفته‌اند، از خیمه بیرون آمد و پسر سعد (فرمانده لشکر دشمن) را این گونه مورد خطاب قرار داد:

«یابن سَعد! اَیقتَلُ اَبُو عبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟»[۲]
فرزند سعد! آیا ابوعبداللّه [= امام حسین(ع)] کشته می‌شود و تو تماشا می‌کنی؟!
او هیچ جوابی نداد و زینب (س) فریاد برآورد:

«وا اخاه! وا سیداه! وا اهل بیتاه! لیت السماء انطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل»[3]
«وای برادرم! وای سرورم! وای اهل بیتم!‌ای کاش آسمان بر زمین واژگون می‌شد! و ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر هامون می‌ریخت.»

وی هنگام رسیدن بر بالین برادرش چنین گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!»[4] نیز نقل شده است که رو به سوی مدینه نمود و خطاب به پیامبر(ص) گفت:

«وا محمّداه! بَناتُک سَبایا وَ ذُرّیتُک مُقَتّله، تسفی علیهم رِیحُ الصّبا، و هذا حُسینٌ مجزوزُ الَّرأسِ مِنَ القَفا، مَسلُوبُ العمامِةِ و الرِّداء…»[5]
«ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری می‌روند. اینان فرزندان شمایند که با بدن‌های خونین، روی زمین افتاده‌اند و باد صبا بر پیکر آنان می‌وزد! ای رسول خدا! این حسین است که سرش را از قفا بریده‌اند و عبا و ردایش را به غارت برده‌اند. پدرم فدای کسی که سپاهیان او را غارت کردند، سپس خیمه‌گاهش را سرنگون ساختند! فدای آن مسافری که دیگر امید بازگشتش نیست!»
سخن‌ها و ناله‌های وی، دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت.[6]

منابع:

1-مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۹۳-۹۴.
2- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص ۱۱۲.
3- سید بن طاووس، اللهوف، ۱۳۷۸ش، ص۱۵۹و۱۶۱.
4- فیض الاسلام، خاتون دوسرا، ۱۳۶۶ش، ص۱۸۵.
5- ابو مخنف، وقعة الطف، ۱۴۲۷ق، ص۲۵۹؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۵۹.
6- ابو مخنف، وقعة الطف، ۱۴۲۷ق، ص۲۹۵؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۸ق، ج۵، ص۳۴۸-۳۴۹.

سوگواری در روز عاشورا

سوگواری در روز عاشورا

صحنه ای از پرده‌خوانی؛ نوعی از عزاداری که تا دوره قاجاریه رونق داشته است.[1]
سوگواری محرم
روز عاشورا مهم‌ترین روز عزاداری در فرهنگ شیعیان است. در هر نقطه‌ای که گروهی از شیعیان حضور داشته باشند در این روز مراسم سوگواری برگزار می‌شود. کشورهای شیعه‌نشین در این روز تعطیل رسمی هستند. بازارها و کسب و کار نیز تعطیل است. عزاداری که در ده روز اول محرم معمولا شب‌ها و در مکان‌های سرپوشیده برگزار می‌شد به کوچه و خیابان‌ها منتفل می‌شود و مردم به صورت دسته‌های عزاداری حرکت می‌کنند. دسته‌های عزادار با خود پرچم‌های عزا، علم، کتل، توغ، سایر نشان‌های مربوط به عزاداری امام حسین(ع) را حمل می‌کنند. عزاداری روز عاشورا تا ظهر طول می‌کشد. دسته‌جات عزا معمولا به اماکن مذهبی عمومی مثل حرم امامان یا امامزادگان منطقه و منزل عالمان ساکن هر شهر می‌روند. در برخی مناطق نیز آخرین نقطه حرکت عزادارن قبرستان و محل دفن اموات است تا برای درگذشتگان طلب رحمت کنند.

نخستین بار آل بویه این روز را تعطیل عمومی اعلام کردند و مردم به عزاداری مشغول شدند.[2]

منابع:

1- کتابخانه مدرسه فقاهت
2- موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۷۹

اعمال روز عاشورا


اعمال روز عاشورا

شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان می‌گوید: شایسته است شخص در این روز مشغول کاری از کارهای دنیا نگردد و غمگین باشد و این امر در نحوه پوشش و خوراکش نمایان باشد. این روز را بر امام حسین (ع) عزاداری کند و آن حضرت را زیارت کند (به زیارت عاشورا). خواندن هزار مرتبه توحید، دعای عشرات، خودداری از خوردن و آشامیدن اما بدون قصد روزه و هزار مرتبه لعن بر قاتلان سید الشهدا نیز از اعمال ذکر شده برای این روز است.[۱]

منبع:

1-کلیات مفاتیح الجنان، ص ۲۸۹-۲۸۸

عاشورا


عاشورا، روز دهم از ماه محرّم. اهمیت این روز برای شیعیان به دلیل واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است. امام حسین(ع) در روز عاشورا به همراه یارانش در سرزمین کربلا در جنگ با سپاه کوفه به فرماندهی عمر بن سعد به شهادت رسید.

شیعیان همه‌ساله با آغاز ماه محرم به عزاداری می‌پردازند. مراسم عزاداری در بیشتر مناطق تا روزهای ۱۱ و ۱۲ محرم و در بعضی مناطق تا پایان ماه صفر ادامه می‌یابد. اوج این عزاداری‌ها در روز عاشوراست. این روز در تقویم رسمی ایران، عراق، افغانستان، پاکستان و هند، تعطیل است.

معنی لغوی

عاشور، عاشورا و عاشوراء، بنا به قول مشهور علمای لغت، دهم محرم را گویند و آن روزی است که حسین بن علی(ع) شهید شد.[۱] بعضی از واژه‌شناسان عاشورا را کلمه‌ای عبرانی و مُعَرَّب (عربی شده) واژه عاشور دانسته‌اند. عاشورا در زبان عبری برای نامیدن روز دهم ماه تشری (ماه یهودی) به کار می‌رود.[۲]

پیش از واقعه کربلا

در کتاب جامع احادیث الشیعه از کتاب من لا یحضره الفقیه از امام باقر(ع) نقل شده: روزه در عاشورا قبل از واجب شدن روزه ماه رمضان معمول بوده، ولی پس از آن ترک شده است.[۳]

اهل سنت روز عاشورا را سالگرد روزی می‌دانند که حضرت موسی(ع) دریای سرخ را شکافت و به همراه پیروانش از آن عبور کرد و این روز را گرامی داشته و روزه گرفتن در این روز را مستحب می‌دانند.[۴]

عاشورا پس از واقعه کربلا

واقعه کربلا در روز جمعه دهم مُحَرَّم سال ۶۱ ه.ق رخ داد. سن امام حسین (ع) در آن زمان ۵۶۶ سال و چند ماه بود.[۵]

بنی‏ امیه پس از واقعه کربلا با اقداماتی مانند شروع به ذخیره آذوقه یک سال خود، تبریک و شادباش گفتن و لباس‌های نو پوشیدن، و روزه گرفتن، روز عاشورا را مبارک شمردند[۶]. چنانکه در زیارت عاشورای امام حسین (ع) آمده، «هذا یومٌ تَبَرَّکت ‏بِهِ بَنُوأُمَیةَ».[۷]

امامان معصوم شیعه از روزه عاشورا نهی کرده‌اند و در برخی موارد گفته‌اند که در روز عاشورا تا نزدیک غروب چیزی نخورید و نیاشامید، اما نزدیک غروب چیزی بخورید تا روزه اصطلاحی نباشد.[۸]
شیعیان و حتی برخی اهل سنت و ادیان غیراسلامی، روز عاشورا را برای زنده‌داشت شهیدان کربلا به سوگ می‌نشینند. سوگواری محرم، در آغاز با گریه و شعرخوانی مُنشِدان صورت می‌گرفت؛ اما رفته‌رفته مداحی، روضه‌خوانی، شمایل‌کشی، سینه‌زنی، تعزیه و جز آن بر مراسم سوگواری افزوده شد. بیشتر این آیین‌ها در دوران آل‌بویه، صفویه و قاجار شکل گرفتند. برخی از عالمان دینی و روشنفکران مقابله‌هایی با بعضی از این آیین‌ها (به‌ویژه قمه‌زنی) داشته‌اند.

عاشورا پیش از اسلام

یهودیان، مسیحیان، و اعراب زمان جاهلیت در گذشته عاشورا را بزرگ می‌داشته و این روز را روزه می‌گرفته‌اند.[9] فَیّومی در مصباح المنیر می‌گوید: از رسول خدا(ص) روایت شده: یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از آن را هم روزه بگیرید تا از شباهت به یهود که فقط روز دهم را روزه می‌گرفتند خارج شوید.[10] مضمون همین روایت در کتاب‌های سنن دارمی[11]، سنن ابن ماجه[12]، صحیح مسلم[13]، جمهرة اللغة[۱4]، صحیح بخاری[۱5] و نیل الأوطار[۱6] هم نقل شده است.
منابع:

1- نک: دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه «عاشورا».
2- دایرة المعارف تشیع، ج۱۱، ص۱۵
3-عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از جامع أحادیث الشیعه، ج۹، ص ۴۷۹؛ و من لایحضره الفقیه، ج۲، ص ۸۵
4- اسحاق دبیری، روز عاشورا را چگونه بگذرانیم؟
5- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، موسسه اعلمی للمطبوعات، ص۸۴.
6- کلیات مفاتیح الجنان، ص۲۹۰
7- قمی، مفاتیح الجنان، ذیل «زیارت عاشورا».
8-نک: عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۴۲
9- نک: استادی، رضا، پیشینه عاشورا، در عاشوراشناسی، ص۳۹-۳۸
10- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از بیهقی، ج۴، ص ۲۸۷
11- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از سنن دارمی، ج۲، ص ۲۲
12- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از سنن ابن ماجه، ج۱، ص ۵۵۲
13- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از صحیح مسلم، ج۳، ص ۱۵۰
14- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از جمهرة اللغة، ابن درید، ج۳، ص ۳۹۰
15- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از صحیح بخاری، ج۳، ص ۵۷
16-عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از نیل الأوطار، ج۴، ص ۳۲۶

آثار و نتايج نهضت عاشورا


آثار و نتايج نهضت عاشورا
شهادت مظلومانه سيدالشهدا و يارانش در كربلا، تاءثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جوّ نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه ، در طول تاريخ ، جاودانه ماند. حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تاثيرات سياسى اين حادثه در انديشه هاى مردم آشكار شد. گروهى از اسرا را كه به شام مى بردند، چون به تكريت رسيدند، مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين عليه السّلام ، ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند. به شهر (لينا) نيز رسيدند. مردم آنجا همگى گرد آمدند و
بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند و امويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند. چون خبر يافتند كه مردم (جُهينه ) هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند. به قلعه (كفر طاب ) رفتند، به آنجا نيز راهشان ندادند. به حمس كه وارد شدند، مردم تظاهرات كردند و شعار دادند: (اَكُفْرا بَعدَ ايمانٍ وَ ضَلالا بَعدَ هُدىً؟) (آيا كفر پس از ايمان و گمراهى بعد از هدايت ؟) و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند.(1) برخى از تاثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است :
1- قطع نفوذ دينى بنى اميّه بر افكار مردم
2- احساس گناه وشرمسارى درجامعه ، بخاطريارى نكردن حق وكوتاهى در اداى تكليف
3- فروريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضدّ ستم
4-رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى
5- بيدارى روح مبارزه در مردم
6- تقويت و رشد انگيزه هاى مبارزاتى انقلابيّون
7- پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى (ارزشهاى نوين عاشورايى و حسينى )
8- پديد آمدن انقلابهاى متعدّد با الهام از حماسه كربلا
9- الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهايى بخش و حركتهاى انقلابى تاريخ
10- تبديل شدن (كربلا) به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت ، براى نسلهاى انقلابى شيعه
11- به وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول تاريخ ، بر محور شخصيّت و شهادت سيدالشهدا عليه السّلام
از نهضتهاى شيعى پس از عاشورا، مى توان (انقلاب توابين )، (انقلاب مدينه )، (قيام مختار)، (قيام زيد)، و … حركتهاى ديگر را نام برد. براى توضيح بيشتر، به مدخل خاص هر يك از اين نهضتها در همين مجموعه مراجعه شود. تاءثير حماسه عاشورا را در انقلابهاى بزرگى كه در طول تاريخ ، بر ضدّ ستم انجام گرفته ، چه در عراق و ايران و چه در كشورهاى ديگر، نبايد از ياد برد. (فرهنگ شهادت ) و انگيزه جهاد و جانبازى كه در انقلاب اسلامى ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها جلوه گر بود، گوشه اى از اين تاءثير پذيرى است . شعار (نهضت ما حسينيه ، رهبر ما خمينيه ) كه درمبارزات ملّت مسلمان ايران بر ضدّ طاغوت طنين افكن بود و نيز شور حسينى جبهه هاى رزم ايران ، گواه روشن تاثير گذارى كربلا در قرنها پس از آن حماسه مقدّس است . يكىاز نويسندگان محقّق ، نتايج نهضت كربلا را عبارت مى داند از:
1- پيروزى مساله اسلام و حفظ آن از نابودى
2- هزيمت امويان از عرصه فكرى مسلمين
3- شناخت اهل بيت بعنوان نمونه هاى پيشوايى امّت
4- تمركز شيعه از بُعد اعتقادى بر محور امامت
5- وحدت صفوف شيعه در جبهه مبارزه
6 -ايجاد حسّ اجتماعى در مردم
7- شكوفايى موهبتهاى ادبى و پديد آمدن ادبيات عاشورايى
8- منابر وعظ و ارشاد، به عنوان وسيله آگاهانيدن مردم
9- تداوم انقلاب بصورت زمينه سازى نهضتهاى پس از عاشورا(2)
حادثه كربلا، گشاينده جبهه اعتراض عليه حكومت امويان و سپس عباسيان شد، چه به صورت فردى كه روحهاى بزرگ را به عصيان و افشاگرى واداشت ، و چه به شكل مبارزه هاى گروهى و قيامهاى عمومى در شهرى خاصّ يا منطقه اى وسيع .(3)

منابع:

1- عاشورا فى الا دب العاملى المعاصر ، ص 54 به نقل از منتخب طريحى و مقتل ابى مخنف .
2- براى تفصيل آن ر . ك‍ : (حياة الا مام الحسين ) ، باقر شريف القرشى ، ج 3 ، ص 436 ، (معطيات الثورة ) .
3- در اين زمينه ها ر . ك‍ : (الا نتفاضات الشيعيّه ) ، هاشم معروف الحسنى ؛ (امامان وجنبشهاى مكتبى )، محمدتقى مدرّسى .

پاسخ به شبه دعوای عشقی میان امام حسین و یزید

شبهه: در کتاب تاریخ طبری یکی از دلایل جنگ، دعوای عشقی میان حسین و یزید بر سر دختری زیبارو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است؟ آیا این مطلب به نقل از تاریخ طبری صحیح است؟
در کتاب تاریخ طبری چنین مطلبی وجود ندارد و کذب محض است. این کتاب را می توانید از اینترنت دانلود و مطالعه فرمایید.
متن کامل این شبهه بدین صورت است:
سالهاست مردم ما برای حسین بر سر و سینه می زنند در حالی که نمی دانند او را برای چه کشتند: یکی از سرداران یزید زنی زیبا به نام اورینب داشت و یزید عاشق وی شد و شعرهای فراوان در مدح او خواند. از سویی با نامه های کوفیان، حسین مصمم می شود که به کوفه برود. در دمشق یزید با راهنمایی معاویه سردار را به سفر می فرستد و وقتی سردار برمی گردد شهر را از این شایعه پر می کنند که اورینب در غیاب شوهر زنا کرده است. شوهر هم فوراً زن را طلاق می دهد و حسین فوراً زن را ربوده، عقد می کند. یزید به حسین پیغام داد که اگر سرت را می خواهی زن را طلاق بده. حسین زن را پس نفرستاد و بخاطر نامه هانی به سوی کوفه رفت و در کربلا کشته شد.

پاسخ به شبهه:

این داستان در سایت های مختلف و توسط افراد گوناگون بیان می شود ولی متأسفانه معمولا به طور کامل نقل نمی شود و مدرکی نیز برای آن بیان نمی گردد. نکته ی جالب این است که این داستان در هیچ یک از کتب مهم تاریخی و یا روائی شیعه نقل نگشته است و جالب آنکه حتی کتب طراز اول اهل سنت در تاریخ و حدیث نیز کوچکترین اشاره ای به آن نمی کنند. با کمی جستجوی بیشتر، مشخص شد که اصل این قضیه را برای اولین بار، ابن قتیبه در کتاب «الإمامة و السیاسة» [1] نقل می کند و پس از او، کتب «سرح العیون فی شرح قصیده ابن بدرون» [2]، «ثمرات الأوراق» [3]، «نهایة الإرب» [4]، « قصص العرب» [5] نیز این قضیه را بازگو نموده اند. اگر متنی را که این کتب نقل کرده اند مورد بررسی قرار دهیم، از روی اختصاری که در نقل داستان دارند و با توجه به اینکه ابن قتیبه در کتاب خویش این قضیه را با شرح بیشتری نسبت به سایرین نقل نموده است و همچنین با در نظر گرفتن تقدم زمانی ابن قتیبه از بقیه، در می یابیم که سایر کتب نیز آن را از کتاب «الإمامة و السیاسة» نقل نموده اند. شگفت انگیز است که هرگز در بین نام این کتب، کتب معروف تاریخی و روائی اهل سنت نظیر تاریخ طبری، تاریخ ذهبی، صحاح شش گانه و… به چشم نمی خورد.
اما بجاست تا اصل داستان را آن گونه که ابن قتیبه در کتاب خویش آنرا نقل می کند، به صورت مختصر به همراه هم بررسی کنیم:
ارینب بنت اسحاق، همسر عبدالله بن سلام، والی عراق بود. او در زیبائی و کمال و شرافت و مال و دارائی، در میان اهل زمان خود، زبانزد بود. یزید به شدت به او دل می بندد و جریان را با معاویه در میان می گذارد و به او می گوید زیبائی و کمال ادب ارینب در میان مردم زبانزد و شایع است و من به او دل بسته بودم. اما عشق خود را پنهان نمودم تا اینکه او شوهر نمود. ولی آنچه در سینه ام بود روز
به روز توسعه یافت تا اینکه دیگر صبرم تمام شده است. هر چه معاویه او را به صبر و شکیبائی فرا می خواند، سودی نمی بخشد. سرانجام معاویه حیله ای می اندیشد تا یزید را به خواسته خود برساند.
نامه ای به عبدالله بن سلام می نویسد و او را از عراق به شام فرا می خواند. پس از ورود عبدالله به شام، او را در منزلی نیکو، جای می دهد. در این هنگام، ابوهریره و ابوالدرداء که دو تن از صحابه رسول خدا بودند و در نزد معاویه بسر می بردند، را احضار می کند و می گوید: «من قصد دارم در زمان حیات خویش، دخترم را شوهری نیکو دهم و برای این کار عبدالله را که مردی با فضیلت است، پسندیده ام. به پیش او روید و مطلب را با او در میان گذارید» آنان نیز همین گونه کردند. به این ترتیب عبدالله به خواستگاری دختر معاویه آمد. معاویه به او گفت که اختیار دخترم در دست اوست و او باید خود با این وصلت موافق باشد.
از طرف دیگر، معاویه جریان را با دختر خویش در میان گذارد و به او گفت که اگر عبدالله برای خواستگاری به نزد تو آمد، به او بگو که تو زن داری و اگر خواهان ازدواج با من هستی، شرط من آن است که همسر خویش را طلاق دهی. هنگامی که عبدالله به نزد دختر معاویه رفت و از شرط او آگاه شد، همسر خویش را طلاق داد و آن دو صحابی را نیز شاهد بر این کار گرفت. در این هنگام بود که متوجه شد معاویه او را فریب داده است، چرا که هرگز نتوانست به وصال دختر او برسد.
پس از این، معاویه، ابوالدرداء و ابو هریره را برای خواستگاری ارینب به سوی عراق فرستاد. هنگامی که به عراق رسیدند؛ ابوالدرداء به جهت احترامی که برای امام حسین علیه السلام قائل بود؛ پیش از هر چیز، ابتدا به نزد آن حضرت رفت تا آن حضرت را ببیند و قضیه را نیز با او در میان بگذارد. امام حسین علیه السلام هنگامی که آگاه شد ابوالدرداء قصد خواستگاری ارینب برای یزید را دارد، به او گفت که از جانب آن حضرت نیز از ارینب خواستگاری کند تا او به انتخاب خویش یکی را برگزیند.
ابوالدرداء به خواستگاری ارینب رفت و از سوی یزید و امام حسین علیه السلام هر دو، خواستگاری کرد، ارینب به او گفت: «اگر من می خواستم با کسی مشورت کنم، همانا با تو مشورت می کردم، تو اگر به جای من بودی، کدام را برمی گزیدی ؟»، بعد از اینکه به او اصرار کرد، ابوالدرداء به او گفت: «من اگر به جای تو بودم، حسین را بر می گزیدم، خودم دیدم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله لبان خود را بر لبان او می گذارد، تو نیز لبان خود را بر جائی قرار ده که پیامبر لبان خویش را قرار می داده است». به این ترتیب ارینب امام حسین را برگزید و به عقد سید الشهداء علیه السلام در آمد. هنگامی که معاویه از قضایا آگاه گشت، به شدت ابوالدرداء را مورد نکوهش قرار داد.
از سوی دیگر، عبدالله بن سلام که مورد بی مهری معاویه قرار گرفته بود و از حکومت عراق نیز عزل شده بود، روزگار را به سختی می گذراند و در فقر به سر می برد. به یاد آورد که در نزد ارینب کیسه ای از جواهرات به امانت گذارده است. از شام به عراق بازگشت و نزد سیدالشهدا علیه السلام رفت.
ماجرا را با او در میان گذارد و از حضرت خواست تا کیسه را از ارینب گرفته و به او بدهد. حضرت به او گفت که خود به نزد ارینب برو و کیسه را از او بگیر. او به اطاق مجاور رفت و کیسه را از ارینب مطالبه کرد. ارینب کیسه جواهرات را بدون اینکه آنرا باز نموده باشد، در جلوی او گذارد. او کیسه را گشود و مشتی از جواهرات آنرا به ارینب داد و هر دو به یاد دوران گذشته به گریه افتادند. در این لحظه امام حسین علیه السلام به اطاق وارد شد و با مشاهده این وضعیت فرمود: «اشهد الله أنی طالقها ثلاثا اللهم إنک تعلم أنی لم أستنکحها رغبه فی مالها و لا جمالها و لکنی اردت إحلالها لبعلها و ثوابک علی ما عاجلته فی أمرها؛ خدا را شاهد می گیرم که من او را 3 طلاقه کردم. خدایا تو می دانی که من به خاطر مال و زیبائی او با او ازدواج ننمودم، بلکه می خواستم او بدین واسطه به شوهرش (بعد از آنکه او را طلاق داد) حلال شود، و به ثواب تو برسم». در این هنگام عبدالله و ارینب دوباره با هم ازدواج نمودند و تا آخر عمر با هم در کمال محبت زندگی کردند.
نقد:
این داستان هم به لحاظ سند هم به لحاظ محتوا با مشکلات فراوانی روبرو است که به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم:
اشکال سندی:
روایت فوق مرسل است و هیچ گونه سندی برای آن ذکر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد. چون ابن قتیبه، نویسنده کتاب الامامة و السیاسة داستان را این چنین آغاز می کند: «ما حاول معاویه من تزویج یزید قال: وذکروا أن یزید بن معاویه سهر لیله من اللیالی، وعنده وصیف لمعاویه یقال له رفیق،…»
او که خود هم عصر این ماجرا نبوده است نمیگوید این ماجرا را از چه کسی شنیده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی کنیم. چه بسا فرد دروغگویی این ماجرا را به او گفته باشد.
از سوی دیگر ابودرداء که در این داستان می بنیم بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان مرده است. برخی هم مرگ او را 39 یا 38 هجری درگذشته است. [6] پس او چگونه می تواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ پس این داستان دارد از شخصیتی در ماجرا نام می برد که در آن زمان سال ها از مرگش گذشته بوده است!!!
از سوی دیگر از این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده است کتاب الامامة و السیاسة است که برخی در این که نویسنده آن ابن قتیبه باشد شک دارند. [7] از این گذشته اسناد معدودی هم که این ماجرا را نقل می کنند آن قدر آشفته هستند که در برخی از آنان این ماجرا را به فرد دیگری نسبت می دهند ولی روایت آنها در مورد ازدواج آن فرد با اورینب نیز قابل قبول نیست و تضاد کامل با عقل دارد ولی به علت عدم ارتباط با بحث از آوردنش خودداری می کنیم.
اشکالات محتوائی
1 - اگر از لحاظ تاریخی بررسی کنیم، تاریخ نام تمامی امراء عراق در زمان معاویه را نقل نموده است، در زمان معاویه، ابتدا «مغیرة بن شعبه»، والی عراق بود. پس از او ولایت عراق، از جانب معاویه به «زیاد بن ابیه» واگذار شد. سپس «عبیدالله بن زیاد» والی بصره (بخشی از عراق) شد و حکومت بخش دیگر عراق، یعنی کوفه به «نعمان بن بشیر» واگذار گشت. هر چه صفحات تاریخ را جستجو کنیم، به هیچ وجه با شخصی به نام عبدالله بن سلام در میان والیان عراق در زمان معاویه مواجه نمی شویم، چه برسد به این که پس از مدتی فرمانروائی، معاویه او را عزل نموده باشد.
2 - از طرف دیگر، تناقض بسیار روشنی دیگر نیز در این داستان وجود دارد. سیدالشهدا علیه السلام در شهر مدینه به دنیا آمدند و تمام مدت عمر خویش را در مدینه بودند. تنها در زمان حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام که آن حضرت به کوفه آمدند، امام حسین علیه السلام نیز به همراه پدر به کوفه وارد شدند. پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام که در 21 رمضان سال 40 هجری اتفاق افتاد، امام حسین علیه السلام تنها 5 ماه یا 6 ماه در کوفه ماندند و بنابر نقل تاریخ، در 15 ربیع الثانی و یا 15 جمادی الأول (یعنی 5 ماه یا 6 ماه بعد) به همراه برادر خویش، امام مجتبی علیه السلام به مدینه بازگشتند و تا آخر عمر و هنگامی که به سمت عراق حرکت نمودند، در مدینه بودند. از جانب دیگر، معاویه در سال 41 پس از صلح با امام مجتبی علیه السلام و قضایائی که روی داد، به حکومت رسید و در این سال بود که اهل عراق نیز از او اطاعت نمودند و خلافت او را پذیرفتند و زودترین هنگامی که می توانسته است تا شخصی را به عنوان والی عراق تعیین کند، سال 41 و پس از 5 و یا 6 ماهی بوده است که امام حسین علیه السلام در عراق بودند، چرا که تا قبل از آن هنوز عراق از معاویه تبعیت نمی کرد که او بتواند برای آن حاکمی بفرستد. لذا این داستان در شرایطی اتفاق افتاده است که بر طبق نقل آن، معاویه عبدالله بن سلام را به حکومت عراق منصوب نموده بود و لذا در این زمان امام حسین علیه السلام در مدینه بودند. بنابراین حتی اگر بپذیریم که شخصی به نام عبدالله بن سلام وجود داشته است و معاویه ابتدا او را به حکومت عراق منصوب کرد و سپس او را برکنار نمود، داستان تصریح می کند که او به عراق آمد و به پیش سیدالشهدا علیه السلام رفت، و یا بر طبق این افسانه، ابوالدرداء، هنگامی که برای خواستگاری ارینب به عراق آمد، با امام حسین علیه السلام مواجه شد، در حالیکه در آن زمان اصلا امام حسین علیه السلام در عراق نبودند.
3 - سومین تضاد آشکاری که در این ماجرا وجود دارد، آن است که اگر کسی مختصری با فقه اهل بیت و آیات قرآن کریم آشنائی داشته باشد، می داند که بر خلاف اهل سنت، اهل بیت به صریح آیات قرآن، بیان می کنند که اگر شخصی خواست تا همسر خویش را طلاق بدهد، با گفتن اینکه من تو را 3 طلاقه کردم، همسر او 3 طلاقه نمی شود، بلکه باید او را 3 بار طلاق بدهد و پس از هر طلاق دوباره او را عقد کند تا پس از طلاق سوم، او 3 طلاقه محسوب گردد. پس چگونه ممکن است که امام حسین علیه السلام این گونه عمل کرده باشند ؟ آیا عقل سلیم در درستی این ماجرا دچار تردید نمی شود؟
4 - آیا می توان پذیرفت جوانی 16 ساله همانند یزید که در شام به دنیا آمده و تا آخر نیز در آنجا بوده است، تنها به صرف شنیدن حرف مردم، عاشق زنی گردد که در عراق زندگی می کند و بدون آنکه حتی او را دیده باشد، عشق او تا بدان جا پیش رود که صبر را از کفش برباید؟
5 - یکی از شرایط طلاق در فقه امامیه حضور 2 شاهد عادل عاقل است که در اینجا از شاهد نیز خبری نیست.
«وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَهَ لِلَّهِ؛ و دو تن [مرد] عادل را از میان خود گواه گیرید، و گواهى را براى خدا به پا دارید» [8]
6 - در داستان فوق امام حسین علیه السلام به عبدالله سلام می فرماید: «بل أدخله علیک حتى تبرئی إلیه منه کما دفعه إلیک؛ تو داخل منزل من شده و با ارینب ملاقات کن و با تحویل اموال خود ذمه او را بری کن.» و این نیز با سیره اهل بیت علیهم السلام و غیرت مردانگی عرب سازگاری ندارد که یک مرد اجنبی و نامحرم را به اندرون خویش راهنمایی کنند. گذشته از این که بری شدن ذمه نیازی به خلوت با نامحرم ندارد.
7 - ابن قتیبه به عنوان اولین کسی که این ماجرا را نقل می کند و در حالی که که تا زمان حیات امام حسین علیه السلام حدود 200 سال نیز فاصله دارد، اما هیچ سندی برای این داستان نقل نمی نماید و به هیچ وجه نمی گوید که این مطلب را از چه کسی نقل می کنند.
اضافه بر آنچه که ذکر شد، این داستان و یا بهتر بگوئیم این افسانه، با تمام صفحات تاریخ اسلام که مورد اتفاق شیعه و سنی است، دارای تناقض است. همه نقل کرده اند که معاویه در سال 56 هجری قمری جهت گرفتن بیعت برای خلافت یزید، به حج رفت؛ ولی عده ای با او بیعت ننمودند و از جمله امام حسین علیه السلام به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نگشتند. پس از آنکه معاویه از دنیا رفت، یزید
نامه ای به والی مدینه که پسر عموی او بود و «ولید بن عتبه بن ابی سفیان» نام داشت، نوشت و به او گفت که از حسین بن علی بیعت بگیر، اگر بیعت کرد، محترم و مکرم باشد و اگر از بیعت سرباز زد، گردن او را بزن. اگر این داستان حقیقی بوده و یزید به دنبال تصفیه حساب شخصی باشد، دیگر نباید به والی مدینه بگوید که در صورت بیعت کردن، حسین را تکریم کن و به او احترام گذار. به علاوه پس از واقعه کربلا که امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند و اهل بیت آن حضرت به اسارت یزید برآمدند، هنگامی که او اهل بیت را مورد شماتت های بسیار و آزارهای گوناگون قرار داد، حتی یکجا نیز مشاهده نمی کنید که قضایای ارینب را مطرح نموده باشد و امام حسین را مورد شماتت قرار داده باشد. حتی هنگامی که یزید به امام سجاد علیه السلام اشکال می نمود، گفت که پدرت فراموش کرده بود که خدا ملک و پادشاهی را به هر کس بخواهد می دهد، اگر او بیعت می نمود، در نهایت عزت زندگی می نمود.
اگر از جانب امام حسین علیه السلام نیز به این قضیه بنگریم و حتی اگر آنرا صحیح نیز بدانیم، قطعا حضرت بر طبق این داستان به هدف خویش رسیده بود و ارینب را به عقد خویش در آورده بود، پس دیگر چه دلیلی دارد که پس از گذشت 20 سال، بخواهد برای انتقام جوئی قیام کند؟ و در طول مسیر هنگامی که انگیزه قیام حضرت را مکررا از او می پرسند، تنها یک جواب دهد که هدف او احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منکر است؟
مجموع این شواهد کاملا برای ما مشخص می کند که این داستان افسانه ای بیش نیست و شبیه هزاران داستان عاشقانه ایست که تخیل عرب در ساختن و پرداختن آنها، تبحری کامل دارد و کتبی نظیر قصص العرب که خود از ناقلان این افسانه است، در صفحات دیگر خود افسانه های عاشقانه دیگری را نیز نقل می کند که همگان بر تخیلی بودن آنها اعتراف دارند. هرچند که انگیزه سازندگان آن قصه، بیان سیادت و بزرگواری امام حسین علیه السلام، خدعه و نیزنگ بازی معاویه و بی پروائی یزید در عشقبازی بوده است، اما اصل این قضیه، مجعول و ساخته و پرداخته تخیل آنهاست. و حتی اگر نیز بپذیریم که این داستان واقعیت دارد، باز نیز ارتباط آن با کربلا و قیام سیدالشهدا علیه السلام، وصله ناچسبی است که تنها اگر منطق و عقل را کنار گذاریم می توانیم آنرا بپذیریم.

پی نوشت:
1. جلد 1، صص 202 - 193
2. صص 80 - 172
3. صص 36 - 229
4. ج 6، صص 5 - 180
5. ج 4، صص 8 - 291
6. ابن اثیر الکامل، ج 3، ص 129؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج 3، ص 1229 ـ 1230؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 4، ص 622.
7. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 459
8. طلاق:2
معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه

روزشمار واقعه عاشورا


روزشمار واقعه عاشورا

سال ۶۰ قمری
۱۵ رجب مرگ معاویه
۲۸ رجب خروج امام حسین (ع) از مدینه.
۳ شعبان ورود امام(ع) به مکه.
۱۰ رمضان رسیدن نخستین نامه‌های کوفیان به امام(ع).
۱۲ رمضان رسیدن ۱۵۰ نامه از کوفیان به امام(ع) توسط قیس بن مُسْهِر، عبدالرحمان ارحبی و عُمارَة سَلُولی.
۱۴‌رمضان وصول نامه سران و اهالی کوفه به امام(ع) توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی.
۱۵ رمضان خروج مسلم از مکه به سوی کوفه.
۵ شوال ورود مسلم بن عقیل به کوفه.
۱۱ ذی‌القعده نامه مسلم‌بن عقیل به امام حسین و دعوت از ایشان برای آمدن به کوفه
۸ ذیحجه خروج امام حسین(ع) از مکه.
۸ ذیحجه قیام مسلم بن عقیل در کوفه.
۹ ذیحجه شهادت مسلم بن عقیل در کوفه.
سال ۶۱ قمری
۱ محرم یاری خواستن امام از عبیدالله بن حر جعفی و عمرو بن قیس در قصر بنی مقاتل
۲ محرم ورود کاروان امام(ع) به کربلا
۳ محرم ورود عمر سعد به کربلا با سپاه چهار هزار نفری.
۶ محرم یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد برای یاری امام حسین(ع) و ناکامی او در این مأموریت
۷ محرم بستن آب بر روی امام حسین(ع) و یارانش.
۷ محرم پیوستن مسلم بن عوسجه به امام حسین(ع) و یارانش.
۹ محرم ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا.
۹ محرم امان‌نامه شمر به فرزندان ام‌البنین.
۹ محرم اعلام جنگ لشکر عمر سعد به امام(ع) و مهلت خواستن حضرت از عمر سعد.
۱۰ محرم واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، اهل بیت(ع) و یارانش.
۱۱ محرم محرم حرکت اسرا به سوی کوفه
۱۱ محرم دفن شهدا توسط بنی اسد (از اهل غاضریه)
۱۲ محرم دفن شهدا بنابر نقلی دیگر
۱۲ محرم ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه.
۱۹ محرم حرکت کاروان اسیران از کوفه به شام.
۱ صفر ورود اهل بیت(ع) و سر مطهّر امام حسین(ع) به شام.
۲۰ صفر اربعین حسینی
۲۰ صفر ورود اهل بیت امام(ع) به کربلا
۲۰ صفر بازگشت اهل بیت امام(ع) از شام به مدینه بنا بر برخی اقوال.

روایتی از امام جعفر صادق(ع) در توصیف تاسوعا


امام جعفر صادق(ع) در ضمن حدیثی در توصیف این روز فرمودند:

تاسوعا یَومٌ حوصِرَ فیهِ الحُسَینُ(ع) وَ اَصحابُهُ بِکربلاء وَ اجْتَمَعَ عَلَیهِ خَیلُ اَهلِ الشّامِ وَ اَناخوا عَلَیهِ وَ فَرِحَ ابنُ مَرجانَةَ و عُمَرُ بنُ سَعدٍ بِتَواتُرِ الخَیلِ وَ کَثرَتِها وَ استَضعَفوا فیهِ الحُسَینَ(ع) وَ اَصحابَهُ وَ اَیقَنوا اَنَّهُ لایَأتی الحُسینَ(ع) ناصِرٌ و لایَمُدُّهُ أهلُ العِراقِ؛[۱] (ترجمه: تاسوعا روزی است که حسین(ع) و اصحابش در کربلا محاصره شدند و سپاه شامی بر ضد آنان گرد هم آمدند. ابن زیاد و عمر بن سعد نیز از فراهم آمدن آن همه نیرو خوشحال شدند و آن روز حسین(ع) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او کمکی نخواهد رسید و عراقیان نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد.)

منبع:

1- کلینی؛ الکافی، ج۴، ص۱۴۷؛ مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۵، ص۹۵ و عاملی، شیخ حر؛ وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۴۶۰.

سخن امام حسین(ع)در عصر تاسوعا درباره یارانش


سخن امام(ع) در عصر تاسوعا درباره یارانش:

أمّا بَعد. فَإنّی لاأعلَمُ أصحاباً أوفی و لاخَیراً مِن أصحابی، و لاأهلَ بَیتٍ أبَرَّ وَ لاأوصَلَ مِن أهلِ بَیتی (ترجمه: من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیک‌تر از خویشاوندان خود نمی‌شناسم.)

ارشاد شیخ مفید، ص۴۹۶-۴۹۷

تاسوعا و وقایع آن روز


تاسوعا روز ۹ محرم است. اهمیت این روز برای شیعیان ناشی از واقعه کربلا در سال ۶۱ق. است. در چنین روزی شمر با نامه‌ای از طرف عبیدالله بن زیاد، وارد کربلا شد که در آن از عمر بن سعد خواسته شده بود یا در برخورد با امام حسین(ع) جدیت به خرج دهد یا فرماندهی لشکر را به شمر واگذار کند. عمر سعد از واگذاری فرماندهی به شمر خودداری کرد و آماده جنگ با امام حسین(ع) شد. با هجوم لشکریان در عصر این روز به خیمه‌گاه حضرت، امام(ع) با فرستادن برادرش عباس بن علی، از آنها خواست که شب را به آنها مهلت دهند.

همچنین، در این روز شمر امان‌نامه‌ای برای حضرت عباس و دیگر فرزندان ام البنین آورد؛ اما حضرت عباس نپذیرفت. شیعیان تاسوعا را روز عباس(ع) به شمار می‌آورند و آن را مانند روز عاشورا گرامی داشته، به ذکر فضائل آن حضرت و سوگواری می‌پردازند. این روز در ایران در کنار روز عاشورا تعطیل رسمی است.

معنای تاسوعا

روز نهم محرم را «تاسوعا» گویند. «تاسوعا» از ریشه «تسع» به معنای نُه و نهم می‌باشد. شهرت این روز به دلیل وقایعی است که در روز نهم ماه محرم سال ۶۱ هجری قمری، در سرزمین کربلا روی داد.

ورود شمر به کربلا
در پیش از ظهر روز نهم محرم -روز تاسوعا-، شمر بن ذی الجوشن همراه چهارهزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد.[۱] او حامل نامه‌ای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود. در این نامه، ابن زیاد از ابن سعد خواسته بود یا امام حسین(ع) را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد.

عبیدالله همچنین در این نامه عمر سعد را تهدید کرد که اگر از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار می‌کند.[۲]

ابن سعد با خواندن نامه به شمر گفت: «امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد. من در تو شایستگی این کار را نمی‌بینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند؛ تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش.»[۳]

امان‌نامه برای فرزندان ام البنین(س)
زمانی که شمر نامه ابن زیاد را -که خطاب به عمر بن سعد نوشته شده بود- از او می‌گرفت، همراه عبدالله بن ابی المحل-برادرزاده ام البنین- از عبیدالله برای خواهرزادگان خود امان‌نامه خواستند. عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت.[۴]

عبدالله بن ابی المحل امان‌نامه را به‌وسیله غلام خود -کزمان یا عرفان- به کربلا فرستاد او پس از ورود به کربلا متن امان‌نامه را برای فرزندان ام البنین(س) قرائت کرد؛ اما فرزندان ام البنین(س) مخالفت کردند.[۵]

در روایتی دیگر آمده که شمر خود امان نامه را نزد عباس(ع) و برادرانش عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب(ع) آورد.[۶]

عباس(ع) و برادرانش در محضر اباعبدالله الحسین(ع) نشسته بودند و جواب شمر را نمی‌دادند. امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «هر چند او فاسق است اما پاسخش را بده همانا او از دایی‌های شما است.» عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب(ع) بیرون آمدند و گفتند: «چه می‌خواهی؟» شمر به آنها گفت: «ای خواهرزادگان من، شما در امان هستید من برای شما از عبیدالله امان گرفته‌ام.»؛ اما عباس(ع) و برادرانش همگی گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند. ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر(ص) امان نداشته باشد.»[۷]

پس از رد امان‌نامه، به سپاه عمر بن سعد فرمان داده شد تا برای جنگ آماده شوند پس همگان سوار شدند در شامگاه پنجشنبه نهم محرم آماده نبرد با حسین(ع) و یارانش شدند.[۸]

علت اینکه شمر آنان را خواهرزاده خطاب کرد به‌دلیل هم قبیله بودن وی با ام البنین مادر حضرت عباس است؛ زیرا ام البنین دختر حزام بن خالد از قبیله بنی کلاب[۹] و شمر نیز فرزند ذی الجوشن از همان قبیله بود.[۱۰]

آماده شدن برای جنگ
در عصر روز نهم محرم الحرام تحرکات سپاه عمر سعد در صحرای کربلا افزایش یافت وعمر بن سعد خود را آماده جنگ با امام حسین(ع) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خَیلَ اللهِ ارکَبی و بِالجَنةِ اَبْشِری؛‌ ای لشکریان خدا! سوار شوید و به بهشت بشارت دهید.» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند. [۱۱]

هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام(ع) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش زینب(س) با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک می‌شوند، می‌شنوید؟» امام(ع) سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که به من فرمود: تو [به زودی] نزد ما خواهی آمد.» امام(ع) به عباس(ع) فرمود: «ای عباس؛ جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می‌خواهند و برای چه به پیش آمده‌اند؟»

حضرت عباس(ع) با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه می‌خواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس(ع) گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله(ع) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.» آنان پذیرفتند پس عباس(ع) به تنهایی نزد امام حسین(ع) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.[۱۲]

امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «اگر می‌توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا می‌داند که من نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می‌دارم.»[۱۳]

در طول مدتی که عباس(ع) با امام(ع) مشغول گفتگو بود همراهان او ـ حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین ـ هم از این فرصت استفاده کرده به گفتگو با سپاه عمر سعد پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین(ع) بر حذر می‌داشتند و در ضمن آنان را از پیشروی باز می‌داشتند.[۱۴]

ابوالفضل العباس(ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام(ع) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین(ع) و یارانش موافقت کرد.[۱۵] در این روز خیمه‌های امام حسین(ع) و اهل بیت و یارانش محاصره شد.

منابع:

1- الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ج۵، ص۹۴ و ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۹۸.
2- ابن سعد؛ الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۶۶؛ الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ص۹۴ و ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۹۸. الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، صص۴۱۴-۴۱۵؛ شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۸۸؛ مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، ج۲، صص۷۲-۷۳ و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۵.
3- البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص۱۸۳؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۵ و شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۸۹. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ص۷۳ و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ص۵۶. طبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۴.
4- الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۵؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ص۲۴۶ و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ص۵۶.
5-الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۵؛ الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ج۵، صص۹۳-۹۴؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ص۲۴۶ و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ص۵۶.
6-حسنی، ابن عنبه؛ عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، ص۳۲۷ و الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ص۲۴۶.
7- البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف ج۳، ص۱۸۴؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۶ و شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۸۹؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۶.
8-البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص۱۸۴؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۶ و شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۸۹. الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۲۴۹ و طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۴.
9-طبری، تاریخ، ج۴، ص۱۱۸
10-العقد الفرید، ابن عبدربّه، ج ۳، ص۳۱۸ـ۳۲۰.
11- البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص۱۸۴؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۶ و شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۸۹. الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۲۴۹ و طبرسی، طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۴.
12- البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، صص۱۸۴-۱۸۵؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، صص۴۱۶-۴۱۸ و الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ج۵، صص۹۷- ۹۸. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۰؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج۱، صص۲۴۹-۲۵۰ و مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، صص۷۳- ۷۴.
13- الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۱ و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ص۵۷.
14- الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، صص۴۱۶-۴۱۷؛ الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ص۹۸؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ص۲۴۹-۲۵۰ و با اندکی اختلاف در البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص۱۸۴.
15-الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۷؛ الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ص۹۸ و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ص۵۷.

حکم استفاده از آلات موسیقی در عزاداری


آیات عظام خامنه ای و مکارم شیرازی:«استفاده از آلات موسیقی مناسب با عزاداری سالار شهیدان نیست و شایسته است مراسم عزاداری به همان صورت متعارفی که از قدیم متداول بوده برگزار شود.»

آیت الله سیستانی:«اگر به نحوی که مناسب مجلس لهو و لعب است نباشد اشکال ندارد.»

آیت الله صافی:«استفاده از آلات موسیقی جایز نیست و مناسب با عزاداری سالار شهیدان نیست و شایسته است مراسم عزاداری به همان صورت متعارفی که از قدیم بوده برگزار شود.»

روزه ایام محرم


1-روزه گرفتن در روز اول،سوم و هفتم محرم مستحب است.۱

2-روزه گرفتن در روز عاشورا مکروه است.۲

در روایت آمده است که بنی امیه روز عاشورا را به شکرانه پیروزی خیالی خود روزه می گرفتند و آن را روز فرح و خوشحالی خود قرار می دادند و بدین جهت ائمه اطهار(ع) روزه آن روز را ممنوع فرمودند تا پیروان مکتب اهل بیت(ع) با دشمنان همرنگ و هم نوا نباشند از این رو کراهت روزه در روز عاشورا به معنای اقل ثواب نیست؛بلکه به معنای کراهت حقیقی و در مقابل اباحه است و بهتر است ترک شود.

منابع:

1-العروة الوثقی، المکتبة الداوری،قم،بی تا،ج1،ص243

2-همان

عکس نوشته امام زمان(عج) و محرم

احکام یاد حسین(ع)


برپایی مجالس امام حسین(ع) ویاد آن حضرت یکی از سرچشمه های رحمت الهی است که به برکت آن،ارادتمندان به اهل بیت(ع) با احکام و معارف دینی و وظایف شرعی خود آشنا می شوند.

«فاذْکُرُونِی أذْکُرْکُم و اشکُرُوا لِی و لا تَکْفُرُون:پس مرا به یاد آرید تا به یادتان آورم و شکر بگذارید و کفران نعمتم نکنید.»1

به طور طبیعی یاد بزرگان دین و حضرات معصومین(ع)هم انسان را به بزرگواری،فضایل اخلاقی و سیره ی عملی آنها نزدیک می کند و هم در مسیر دست‌یابی به مقام عصمت و دوری از گناه قرار می دهد.

بزرگترین مصداق یاد خدا،یاد امام حسین(ع) و خاندان عصمت و طهارت(ع)است ؛ زیرا ایشان آینه تمام نمای خدای متعال هستند و یاد ایشان نمی تواند جدا از یاد خدا باشد؛همانگونه که در زیارت جامعه می خوانیم:«مَنْ أَرادَ اللهَ بَدَأَ بِکُم…؛ هر کسی خداوند را اراده کند،از شما شروع می کند و هر کس او را قصد کند رو به سوی شما می آورد.»2 و از این جهت است که اطاعت ایشان، اطاعت خدا و معصیت ایشان، معصیت الهی بر شمرده شده است.«مَنْ أَطاعَکُم فَقَدْ أَطاعَ اللهَ و مَنْ عَصَاکُم فَقَدْعَصَی اللهَ و مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللهَ و مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللهَ…»3

زیارت و یاد امام حسین(ع) از مستحبات مورد تاکید اسلام و در همه اوقات سفارش شده است.سلام دادن له آن امام معصوم و مطلوم بعد از هر نماز و ذکر و یاد آن حضرت حتی بعد از خر بار نوشیدن آب تاکید شده است.

و این وصیت خود آن حضرت است که فرموده:«شیعیان من هرگاه آب نوشیدید و یا درباره غریب یا شهیدی شنیدید، مرا یاد کنید.»4

بیش از همه امام سجاد(ع) به این وصیت عمل می کرد؛به گونه ای که هرگاه در بازار می دید گوسفندی را ذبح می کنند، می ایستاد و گریه می کرد.وقتی علت را جویا می شدند، آن حضرت می فرمود:«آیا به این گوسفند آب دادید و… و از این راه یاد امام حسین(ع) و عطش ایشان در روز عاشورا را یاد می کرد.»

منابع:

1-بقره/152

2-زیارت جامعه کبیره

3-همان

4-عوالم العلوم و المعارف،عبدالله بحرانی اصفهانی،قم.مؤسسةالامام المهدی،ج11،ص958

کارت پستال شهادت حضرت علی اکبر

احکام عزاداری امام حسین(ع)


برپا کردن مجالس عزاداری سیدالشهدا از جمله کارهای مستحب مؤکد و از بهترین اعمال است و ثواب بسیار دارد از این رو باید با دقت کامل انجام شود تا موجبات رضای خداوند و آن امام همام را فراهم سازد.

الف.آن چه در مراثی،مدیحه و سخنرانی ها خوانده می‌شود،مشتمل بر مطالب دروغ و باطل نباشد.

ب.با مطالبی که وهن مذهب یا تنقیص و تحقیر و بدعت نسبت به آن حضرت است، همراه نباشد.

ج.مراسمات همراه با کار حرام،مثلا موسیقی لهوی نباشد.

د.موجب اضرار به نفس(ضرر قابل توجه) نباشد.

ھ.سبب ترک واجب نباشد که گاهی سبب ترک نماز یا قضا شدن آن می شود.1

سوال:در بعضی از هیئت های مذهبی، مصیبت هایی خوانده می شود که به مقتل معتبری مستند نیست و از هیچ عالم یا مرجعی هم شنیده نشده است و هنگامی که از خواننده مصیبت از منبع آن سؤال می شود،پاسخ می دهند که اهل بیت(ع)این گونه به ما فهمانده اند و یا مارا راهنمایی کرده‌اند و واقعه کربلا فقط. در مقاتل نیست و منبع آن هم فقط به گفته علما نمی باشد؛بلکه گاهی بعضی از امور برای مداح یا خطیب حسینی از راه اعلام و مکاشفه ی مکشوف می شود،سوال من این است که آیا نقل وقایع از این طریق صحیح است یا خیر؟و در صورتی که صحیح نباشد تکلیف شنودگان چیست؟

جواب:آیت الله خامنه ای:«نقل مطالب به صورت مزبور بدون اینکه مستند به روایتی باشد و یا در تاریخ ثابت شده باشد،وجه شرعی ندارد؛مگر نقل آن به عنوان بیان حال باشد و علم به خلاف بودن آن نداشته باشد و تکلیف شنودگان نهی از منکر است به شرطی که موضوع و شرایط آن نزد آنان ثابت شده باشد.»

شعر شهادت حضرت علی اصغر


یاس حرم ز شاخه جدا از سه شعبه شد
کوچکترین شهید فدا از سه شعبه شد

بین گلو و تیر ، که سنخیتی نبود
تکخال عشق بود و دو تا از سه شعبه شد

شش ماه او تمام شد و در منای عشق
قربان سیدالشهداء از سه شعبه شد

وقتی پدر ز حنجر او تیر را کشید
زد دست و پا به خون و رها از سه شعبه شد

در پاسخ به شادی شرم آور عدو
در خیمه های تشنه عزا از سه شعبه شد

دیدی دلا به محشر کبرای کربلا
شور قیامتی که به پا از سه شعبه شد

آنجا که کاخ صبر و امیدش خراب شد
غمخانه ی رباب بنا از سه شعبه شد

(سید محمد میرهاشمی)

روز هفتم محرم



روز هفتم محرم

در این روز عبدالله بن زیاد نامه‏اى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن حتى قطره‏اى آب را به امام ندهد، همانگونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!!(53)

عمربن سعد نیز فوراً عمر بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت. در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى كه از قبیله بجیله بود فریاد برداشت كه: اى حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید! به خدا سوگند كه قطره‏اى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى!

امام حسین علیه‏السلام فرمود: خدایا او را از تشنگى بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!

حمید بن مسلم مى‏ گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالى كه بیمار بود، قسم به آن خدایى كه جز او پروردگارى نیست، دیدم كه عبدالله بن حصین آنقدر آب مى‏آشامید تا شكمش بالا مى‏آمد، و آن را بالا مى‏آورد! و باز فریاد مى‏زد: العطش! باز آب مى‏خورد تا شكمش آماس مى‏كرد ولى سیراب نمى‌شد! و چنین بود تا جان داد.(54)

شهادت حضرت علي‌اصغر
مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علي اصغر (ع) مي‌روند و روضه‌ي آن طفل شهيد را مي‌خوانند. شهيدي كه به ظاهر، كودك است ؛ ولي به واقع پير عشق است.

حوريان، محو رخ مه‌پاره‌ات
كعبه‌ي خيل ملك، گهواره‌ات

گردش چشمان تو عشق‌آفرين
رشته‌ي قنداقه‌ات حبل‌المتين

زينت آغوش و دامان رباب
آينه‌گردانِ رويت، آفتاب

عالم و آدم همه محتاج تو
بر سر دوش پدر معراج تو

بسته بر هر تار موي تو نجات
تشنه‌ي لب‌هاي تو آب حيات

كودكي ، اما به معنا پير عشق
روي دستان پدر ، تفسيرِ عشق

تلخ‌ترين لحظات تاريخ نزديك مي‌شد؛ تمامي ياران و اصحاب امام حسين(ع) به ميدان رفته و كشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقي مانده بود: اباعبدالله الحسين(ع) و امام سجاد(ع) كه آن روز به اراده الهي بيمار بود تا زنده بماند و رهبري امت را پس از امام حسين(ع) به دست بگيرد.

امام(ع) چون خويشتن را تنها و بي ياور ديد آخرين حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عندالله في اعانتنا؟» يعني: «آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟».

صداي اين كمك ‏خواهي امام كه به خيمه‌ها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام به سوي خيمه‌ها رفت، شايد كه بانوان با ديدن او اندكي آرام گيرند؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماهه‌اش «عبدالله بن الحسين» ـ كه به علي اصغر معروف بود ـ را شنيد كه از شدت تشنگي مي‌گريست.

علي اصغر طفلي شيرخواره بود؛ كه نه آبي در خيمه‌ها بود تا وي را سيراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شيري در سينه داشت كه به وي دهد.

امام(ع) قنداقه‌ي علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نمي‌كنيد بر اين طفل ترحم نماييد … »

اما گويي كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جاي آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تيراندازي از بني‌اسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام(ع) به خون رنگين شد… سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره از بدن جدا شده بود…

آتش عشق تو در من شعله‌ور بود اي پدر
پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر

امام(ع) دستان خود را از خون علي اصغر پر كرد و به آسمان پاشيد و گفت: «هون علي ما نزل بي انه بعين الله» يعني: «تحمل اين مصيبت بر من آسان است چرا كه خداوند آن را مي‌بيند»… در همين حال، «حصين بن تميم» تير ديگري افكند كه بر لبان مبارك امام(ع) نشست و خون از دهان حضرت جاري شد. امام روي به آسمان كرد و اینگونه نیایش نمود: «خدايا! سوي تو شكايت مي‌كنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خويشانم مي‌كنند»…

اصغر كه به چهره ز عطش رنگ نداشت
ياراي سخن با من دلتنگ نداشت

يا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ي من
شد كشته‌ي ظلم و با كسي جنگ نداشت

آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشيرش قبر كوچكي كند‌؛ بدن علي اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازه‌ي كوچك را دفن كرد…

شهادت علي اصغر (ع) از سخت‌ترين و جانگدازترين مصيبت‌ها در نزد ائمه بوده است… «مـنهال بن عمرو كوفي» گويد: در مدينه خدمت على بن الحسين(ع) رسيدم. امام پرسید: «حرمله چه شد؟» عـرض كردم: مـوقـعـى كه من از كوفه بيرون آمدم زنده بود. امام دست‏ها را به طرف آسمان بلند كرد و سه بار دعا کرد: «اللّهمّ أذقـه حرَّ الحديد، اللّهمّ أذقه حرّ الحديد، اللّهمّ أذقه حرّ النّار». يعني: «خدايا حرارت آهن را به او بچشان»…

همچنين «عقبة بن بشير اسدي» مي‌گويد امام باقر(ع) به من فرمود: «ما از شما بني‌اسد خوني طلب داريم!» و سپس داستان ذبح شدن علي اصغر را بر من خواند.

اين نمونه‌ها، نشان‏دهنده آن است كه اين داغ چگونه بر دل اهل‌بيت: مانده است…

و اين داغ بر دل ما نيز هست؛ و بر دل انسانيت نيز؛ تا زماني كه مهدي آل‌محمد (عج) قيام كند و انتقام از ظالمان بستاند…

الا لعنة الله علی القوم الظالمين ؛ و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.

منبع:tebyan-zn.ir
tebyan.net

روز ششم محرم به نام قاسم بن الحسن


1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي‏فرستند.

2. در این روز “حبیب بن مظاهر اسدی” به امام حسین علیه‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.

امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي‏نمایم… .

در این هنگام مردی از بني‏اسد كه او را “عبداللّه‏ بن بشیر” مي‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:

قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ

“حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام.”

سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام “ازْرَق” را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بني‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.

حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه‏السلام فرمودند: “لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ”14

شهادت قاسم بن الحسن بن علی (ع)
سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن
رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن
نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن
ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن
ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد
گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال

قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي‌تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي‌فرمود:

سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن
بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ
اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن

پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نمي‌كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مي‌كنم و او را به قتل مي‌رسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نموده‌اي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده‌اند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين مي‌سايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت مي‌فرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.

آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده مي‌شد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مار ا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان.

آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد.

مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطه بنت الحسين (ع) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهماالسلام بست و الله تعالي العالم.

شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بي‌شوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممكن باشد. اما قصه زبيده و شهربانو و قاسم ثاني در خاك ري و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه.

بعضي از ارباب مقاتل گفته‌اند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند:

ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه
اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ
اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه
عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ

و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد.

مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاء‌الله تعالي.

و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد،‌ و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر:

وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ
وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا

منبع

کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی
rasekhoon.net

دلنوشته برای امام حسین(ع)

وقایع روز پنجم محرم

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام “شبث بن ربعی"(1) را به همراه یك هزار نفر به طرف كربلا گسیل داد.(2).
۲. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام “زجر بن قیس” بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد ۵۰۰ نفر بودند.(3)
۳. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام “عامر بن ابی سلامه” خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.(4)

پی نوشت ها:
۱. او پیامبر را درك كرد، ولی مرتد شده و خود را به عنوان مؤذّن فردی بنام “سجاح” كه ادعای نبوّت كرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفّین بر علیه امام علی علیه‏السلام جنگید و در كربلا نیز از لشكریان یزید بود.
2. عوالم العلوم، ج۱۷، ص۲۳۷.
3. مقتل الحسین(مقرّم)، ص۱۹۹.
4. همان.

منبع
: سایت آوینی

کرامات امام حسین(ع)


کرامات حضرت امام حسین علیه السلام
سلمان گويد:روزي به در خانه‌ي حضرت زهرا عليهاالسلام رفتم و اذن ورود گرفتم و چون داخل شدم ديدم كه حضرت زهرا عليهاالسلام مشغول آسياب كردن است و دستاس را مي‌چرخاند در حاليكه دستان مباركش مجروح شده است.عرض كردم: «اي سيده‌ي زنان و اي مخدره دوران! چرا به فضه دستور نمي‌دهيد تا دستاس نمايد.»جواب فرمود: «پدر بزرگوارم امر فرموده كه كارهاي خانه يك روز بر عهده‌ي من و يك روز بر عهده‌ي فضه باشد و اينك نوبت من است.»در اين سخن بوديم كه ناگاه امام حسين عليه السلام در گهواره به گريه درآمد. پس عرض كردم:«اي سيده‌ي عالميان! مرا نيز در كارتان شريك نماييد.»حضرت فرمود: «تو دستاس كن تا من حسين را آرام نمايم.»سلمان گويد: «من مشغول دستاس كردن شدم. مدتي بعد بانگ اذان برخاست و من جهت اقامه‌ي نماز عازم مسجد شدم.» پس از نماز اميرمومنان عليه السلام را گفتم:«اي اميرمومنان! شما اينجا نشسته‌ايد و فاطمه‌ي زهرا دستان مباركش از دستاس كردن مجروح شده است.»پس اميرمومنان عليه السلام گريان شد و فورا به خانه رفت. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه آن حضرت شادمان و خوشحال بازگشتند.حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:«يا علي! گريان رفتي و خندان آمدي؟!»عرض كرد:«يا رسول الله! چون وارد خانه شدم، فاطمه را ديدم كه از خستگي خوابيده است و دستاس بي آنكه كسي آنرا حركت دهد مي‌گردد و گهواره‌ي حسين بي‌آنكه كسي آنرا بجنباند در حال جنبش است و ندايي مي‌آمد كه براي حسين لالايي مي‌گفت و چنين مي‌خواند:ان في الجنه نهرا من لبن لعلي و لزهرا و حسين و حسن‌كل من كان محبا لهم يدخل الجنه من غير حزن» . پس حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:«يا علي! بشارت باد تو را به بهشت جاويدان و جوي شير كه طعم آن هرگز متغير نمي‌شود و بشارت باد دوستان تو را.»آنگاه فرمود: «يا علي! آيا دانستي كه چه كسي دستاس را مي‌چرخانيد و چه كسي گهواره را مي‌جنباند.»عرض كرد: خدا و رسولش بهتر مي‌دانند.»حضرت فرمود: «آنكه گهواره را مي‌جنباند، جبرييل و آنكه دستاس را مي‌چرخانيد ميكاييل بود.»

شفا يافتن فطرس ملك
هنگامي كه امام حسين عليه السلام متولد شد، خداوند هزار ملك را به همراهي جبرييل امين از براي تهنيت و مبارك باد، حضور خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد و جبرييل چون هبوط به زمين كرد با فطرس ملك كه از جمله‌ي فرشتگان مقرب بود ملاقات كرد.فطرس از جمله‌ي ملكه‌ي عرش بود و به دليل تاخير در اجراي امري از اوامر الهي (و ترك اولي) مورد غضب خداوند قرار گرفت و پرودگار او را مخير نمود كه عذاب خويش را در دنيا ببيند يا اينكه در آخرت گرفتاري شود و او عذاب دنيا را اختيار نمود، زيرا كه عذاب دنيا موقت و زودگذر و گرفتار آخرت سرمد و تمام‌نشدني است.پس خداوند پر و بال او را درهم شكست و در يكي از جزاير دورافتاده افكند و دود عظيمي هم در آن جزيره ايجاد نمود تا او در اذيت باشد. و او در حدود هفتصد سال در آن جزيره معذب بود، تا اينكه جبرييل با هزار ملك هبوط به زمين كرده و دانست كه امر مهمي در زمين روي داده است.پس از جبرييل سوال كرد: «با اين همه شكوه و جلالت به كجا مي‌رويد؟»جبرييل پاسخ داد:«خداوند مولودي به پيامبر اسلام عطا فرموده و ما از براي تهنيت و عرض تبريك به حضور او مي‌رويم.»فطرس عرضه داشت:«معلوم مي‌شود كه اين مولود در نزد خداوند بسيار گرامي و معزز است» و آنگاه گفت:«اي جبرييل! مرا نيز به همراه خود ببر؛ شايد به بركت آن مولود معظم خداوند از سر تقصير من بگذرد و مرا به مقام خويش برگرداند.»جبرييل تقاضاي فطرس را پذيرفت و او را به همراه خود به حضور حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم آورد و بعد از عرض سلام و ابلاغ تبريك و تهنيت از طرف حضرت سبحان، حال فطرس را تذكر داد.فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «يا فطرس! امسح جناحك علي هذا المولود»پس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «اي فطرس! پر و بال خود را به قنداقه‌ي اين مولود عزيز بكش».«فمسح فطرس جناحه علي الحسين عليه السلام فرده الله الي حالته الاولي.»«سپس فطرس پر و بال خويش را به قنداقه‌ي سيدالشهداء عليه السلام كشيد و به مجرد اين كار پر و بال شكسته‌اش به حالت اول بازگشت و مورد عفو خداوند سبحان قرار گرفت.»چون فطرس شفا يافت و بخشش خداوند را دريافت، بي‌نهايت شادمان گشت و گفت:«اي رسول خدا! به جهت منتي كه فرزندت حسين بر من دارد سه كار را تا روز قيامت براي او متعهد مي‌شوم:1 - هر كس در هر كجا بر حسين سلام كند، فورا سلام او را به آن حضرت ابلاغ مي‌كنم.2 - هر كس صلوات و درود و تحيت بر آن جناب بفرستد، صلوات او را به آن حضرت عرضه مي‌دارم.3 - هر كس از خانه‌ي خويش به قصد زيارت حسين حركت كند او را در راه از خطرات حفظ مي‌كنم تا اينكه موفق به زيارت قبر آن بزرگوار شود.»و چون فطرس به طرف آسمان پرواز كرد مي‌گفت:«من مثلي و انا عتاقه الحسين.»«چه كسي مثل من است و به مقام من نايل مي‌شود و حال آنكه من آزاد شده‌ي حسين هستم.»

منبع.کتاب كرامات و مقامات عرفاني امام حسين علیه السلام

چهل جرعه معرفت تا محرم

چهارم محرم:فرزندان حضرت زینب (س)


هر یک از شب های محرم به نام یکی از شهدای کربلا نام گذاری شده است آفتاب محرم برمی آید و کربلای دل را…

چهارم محرم:فرزندان حضرت زینب (س)

فرزندان حضرت زینب (س) در روز عاشورا
در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.

حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:

این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.

پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:

اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ

” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“
و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.

پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:

اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ

”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“

و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.

بارگاه
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.

شب چهارم: فرزندان حضرت زینب (س)
پس از شهادت خاندان عقیل حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (ع) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (ع) فرستاد.

در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.

ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:

?به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند.?

جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.

بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:

?اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است.?

نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.

منقول است حضرت زینب(س) زماني که هر یک از بنی هاشم(ع) به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (ع) براي تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.

منبع:

شرح شمع صفحه199

comkimiayeghalam.blogfa.com

aviny.com

روزه روز سوم محرم


روز سوم

روزي است كه حضرت يوسف عليه السّلام از زندان بيرون شده
هر كه آن روز را روزه دارد آسان فرمايد حق تعالي بر او كارهاي مشكل را و برطرف كند از او اندوه را و در روايت نبوي صلّي الله عليه و آله است كه دعايش مستجاب شود.

منبع:مفاتیح الجنان

وقایع روز سوم محرم


اعزام لشکر عمر بن سعد به سوی کربلا، خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام ، نامه عمر بن سعد، نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد، عبیدالله در نخیله.

عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا یعنی روز سوم محرم با چهارهزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد. بعضی از تاریخ نویسان نوشته اند که «بنوزهره» که قبیله عمر بن سعد بودند نزد او آمدند و گفتند تو را به خدا سوگند میدهیم از این کار درگذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو زیرا این باعث دشمنی میان ما و بنی هاشم میگردد عمر بن سعد نزد عبیدالله بن زیاد رفت و استعفا کرد، ولی عبیدالله استعفای او را نپذیرفت و او تسلیم شد.

خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام:

از وقایعی که در روز سوم ذکر شده است این است که امام علیه السلام قسمتی از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز مهمانی نمایند.

سوم محرم؛ روز حضرت رقیه
رقیه پدر را می‌خواهد، تاب تحمل دوری از پدر را ندارد، همه اینها بهانه است تا هرچه زودتر به سوی پدر پر کشد و از شر قساوت‌های زمانه رهایی یابد، لعنت خدا بر خبیث‌ترین افرادی که حرمت خاندان آل الله را شکستند و دیگر جایی برای بخشش باقی نگذاشتند.
روز سوم ماه‌ محرم‌الحرام به یاد بزرگ کوچک بانویی، نامگذاری کرده‌اند که خیل وسیعی از عاشقانش را رهسپار مرقد شریفش می‌کند، کودکی که سرنوشت غمبارش در کنار حماسه کربلا، دل خون شیعیان می‌کند، رقیه بابا، فقط سه چهار سال از عمر کوتاه خویش را در ناز و نوازش پدر گذارنده بود و یکباره در روز عاشورا این دختر آل طه، طعم یتیمی را می‌چشد، خداحافظی سوزناک با پدر، سیلی خوردن از دشمنان، آتش گرفتن خیمه‌ها، فرو رفتن تیغ‌ها در پا، فرار از سم اسبان، همه و همه چقدر برای یک دختر بچه قابل تحمل است؟!

امروز، روز رقیه حسین(ع) است، رقیه‌ای که همراه با برادر کوچکش علی اصغر حماسه بزرگی را در جهان ثبت کردند تا نامشان در صف اول مریدان امامت ثبت شود، درود بیکران خداوند بر کودکی که بدنش در اثر تازیانه کبود شده بود و درود خدا به آن هنگامی که با دیدن پدر جان از بدنش خارج ‌شد.

عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمه‌ها هجوم آورده‌اند، کودکان اهل‌بیت علیهم‌السلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) می‌برند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد، یکی از سپاهان دشمن پرسید «کجا می‌روی؟»، حضرت رقیه (س) فرمود «بابایم تشنه بود، می‌خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم»، او گفت «آب را خودت بخور، پدرت را با لب تشنه شهید کردند!»، حضرت رقیه (س) در حالی که گریه می‌کرد‌، فرمود «پس من هم آب نمی‌آشامم».

رقیه: پدرم تشنه‌ است، تا او آب نخورد، آب نمی‌نوشم

فاطمه کفیل استاد تاریخ جامعةالزهرا(س) در خصوص تشنگی حضرت رقیه در روز عاشورا به دو روایت اشاره می‌کند و می‌گوید: هنگامی که امام حسین علیه‌السلام در لحظات آخر رقیه را در آغوش می‌گیرد و لب‌های خشکیده نازدانه‌اش را می‌بوسد، در این هنگام رقیه به پدرش می‌گوید «العطش العطش، فان الظما قد احرقنی»؛ «بابا بسیار تشنه‌ام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است»، امام حسین (ع) به او فرمود «کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم»، آن گاه امام حسین(ع) برخاست تا به سوی میدان برود، باز هم رقیه(س) دامن پدر را گرفت و با گریه گفت «یا ابه این تمضی عنا؟»؛ «بابا جان کجا می‌روی؟ چرا از ما بریده‌ای؟»، امام (ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد، این نشان از رابطه عمیق عاطفی بین حضرت رقیه‌ علیهاالسلام و اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام دارد، با توجه به اینکه رقیه مادر نداشت و مادرش از دنیا رفته بود.

ورود امام حسین به کربلا

روز اول محرم روزی است که ذاکران اهل بیت(ع) به مسئله ورود کاروان امام حسین(ع) به کربلا اشاره کرده و با خواندن اشعاری سوزناک به بیان زبان حال امام حسین(ع) در سرزمین نینوا می پردازند و در ادامه با اشاره به وضعیت حرم اهل بیت(ع) در ابتدای ورود به کربلا با وجود مردانی شجاع و غیور، به مقایسه شرایط روز اول ورود با عصر عاشورا پرداخته و با ذکر مصیبت حضرت زینب(س) و اسارت کاروان اباعبدالله(ع) بر غربت اهل بیت رسول خدا(ص) اشک ماتم می ریزند.

ورود به کربلا

بيشتر منابع، در گزارشهای خود از روز پنج شنبه دوم محرّم سال 61 هجرى، به عنوان روز ورود امام حسين(ع) و يارانش به كربلا یاد كرده اند. با این وجود گزارش دینوری را كه روز ورود امام(ع) به كربلا را روز چهار شنبه اول محرم عنوان کرده است، نباید از نظر دور داشت.

پس از توقفی کوتاه در منزلگاه «البِیضة»،امام(ع) و همراهانش سوار بر مرکب شدند و با شتاب حرکت کردند تا اینکه نزدیک ظهر به سرزمین «نینوا» رسیدند، در این زمان سواری مسلح از دور پدیدار شد که کمانی بر شانه داشت و از کوفه می آمد؛ همه آمدن آن مرد را به نظاره نشستند تا اینکه نزدیک شد. سوار بی آنکه به امام حسین(ع) و اصحابش سلام کند، به حر و همراهانش سلام کرد و بعد نامه ای را به دست حر داد. در این نامه ابن زیاد خطاب به حر نوشته بود که: «چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بی حصار و بدون آب! به فرستاده ام دستور داده ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.»

حر خدمت امام حسین(ع) آمد و نامه ابن زیاد را برای آن حضرت(ع) قرائت کرد، امام(ع) به او فرمود: “بگذار در «نینوا» و یا «غاضریه» و یا در شُفَیّه فرود آییم.” حر گفت: “ممکن نیست، زیرا عبیدالله، این آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!”

زهیر گفت: “به خدا سوگند چنان می بینم که پس از این، کار بر ما سخت تر گردد، یابن رسول الله(ص)! اکنون جنگ با این گروه[حر و یارانش] برای ما آسان تر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه می آیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی می آیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست.” امام(ع) فرمود: «درست می گويي اي زهير؛ ولي من آغاز كننده جنگ نخواهم بود.» زهیر گفت: “در این نزدیکی و در کنار فرات آبادی است که دارای استحکامات طبیعی است به گونه ای که فرات از همه طرف به آن احاطه دارد مگر از یک طرف.” امام حسین(ع) فرمود: “نام این آبادی چیست؟” عرض کرد: «عقر». امام(ع) فرمود: “پناه می برم به خدا از “عقر!”

آنگاه، حضرت(ع) متوجه حر شدند و فرمودند: «با ما اندكي بيا. سپس، فرود می آييم.» پس با هم حركت كردند تا به كربلا رسيدند. حُر و يارانش، جلوي [کاروان] امام حسين(ع) ايستادند و آنان را از ادامه مسير، باز داشتند. حُر گفت: “همين جا فرود آی كه فرات، نزديك است.” امام(ع) فرمود: «نام اينجا چيست؟» گفتند: كربلا فرمود: اين جا، جايگاه كَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حركتش به سوي صِفّين، از اين جا گذشت و من با او بودم. ايستاد و از نام آن پرسيد. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اينجا، جايگاه فرود آمدن مَركب هايشان، و اينجا، جايگاه ريخته شدن خون هايشان است.» موضوع را پرسيدند. فرمود: «كارواني از خاندان محمّد(ص)، اين جا فرود می آيند.» سپس امام حسين(ع) فرمود: «اينجا، جايگاه مَركبها و بار و بُنه ماست و [ اينجا]قتلگاه مردانمان و جاى ريخته شدن خونمان است.». آنگاه فرمان داد كه بارهايش را در آن جا، فرود آوردند. آن روز مصادف بود با پنج شنبه، دوم محرّم و به نقلی دیگر مصادف با روز چهارشنبه، اوّل محرّم سال 61 بود.

نقل شده که پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان و برادران و اهل بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست سپس فرمود: «اللهم انا عترة نبیک محمد(ص) قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنی امیه علینا اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا علی القوم الظالمین؛ خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان[رسول خدا(ص)] بیرون شدیم و بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.» بعد رو به اصحاب کرده فرمودند: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فاذا محصول بالبلاء قل الدیانون؛ مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه است پس هرگاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می شوند.»

در تاریخ آمده که امام حسین (ع) قبل از شهادتش، همه زمین کربلا را از ساکنین غاضریه و نینوی به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنها شرط کرد که مردم را به محل قبر آن حضرت راهنمایی کنند و از آن زائران به مدت سه روز پذیرایی نمایند؛ لذا حرم و مزار امام حسین (ع) و یارانش در این شهر می باشد.

چرا شیعیان از شب اول محرم محزون میشوند؟

چرا شیعیان از شب اول محرم محزون میشوند؟

به امام صادق صلوات الله عليه عرض شد: آقای من به فدایتان شوم، وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او می گیرند؛ و من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه عزا می کنید. حضرت فرمودند:
این چه حرفی است! هنگامی که هلال ماه محرم دمیده می شود، ملائکه پیراهن امام حسین عليه السّلام را آویزان می کنند در حالیکه از ضربه های شمشیر پاره پاره شده و آغشته به خون است؛ ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم دل (و نه با چشم ظاهری) می بینیم، پس اشک های ما سرازیر می شود.

˝خصائص الزینبیة، ص 49 - ثمرات الأعواد، ص 36”

سلام من به محرم


ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا 

بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش 

بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش

سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی

به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی

سـلام من بــه مـحـرم  بـه کـربـلا و جـلالــش

  به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب

بـه بــی نـهــایــت داغ  دل شـکــستــه زیـنـب

سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل 

بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر

بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر

سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم

به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر

به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر

سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه

بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش

بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش

سلام من بـه محرم  بـه مسـلـم و به حـبـیـبش

به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش

سلام من بـه محرم  بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب

بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب

سلام من به محـرم  به شـور و حـال عیـانـش

سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش

دعای استهلال ماه محرم


اللَّهُمَّ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَسْأَلُكَ بِكَ وَ بِكَلِمَاتِكَ وَ أَسْمَائِكَ الْحُسْنَى كُلِّهَا

خداوندا، تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست، به تو و به سخنان تو و همه‌ى نام‌هاى نيك تو

وَ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ وَ مَلَائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ [الْمُؤْمِنِينَ‏] وَ جَمِيعِ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ

و به حق پيامبران، رسولان، دوستان، فرشتگان مقرب و همه‌ى بندگان شايسته‌ات،

أَلَّا تُخَلِّيَنِي مِنْ رَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ

از تو مى‌خواهم كه مرا از رحمت خود كه همه‌ى اشيا را فراگرفته است، خالى و محروم نگردانى،

يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا وَاحِدُ يَا حَيُّ يَا أَوَّلُ يَا آخِرُ يَا ظَاهِرُ يَا بَاطِنُ

اى خدا اى رحمت‌گستر [بر مؤمنان]، اى يگانه اى زنده، اى اول اى آخر، اى آشكار اى نهان،

يَا مَلِكُ يَا غَنِيُّ يَا مُحِيطُ يَا سَمِيعُ يَا عَلِيمُ يَا عَلِيُّ يَا شَهِيدُ يَا قَرِيبُ

اى فرمانروا اى بى‌نياز اى احاطه‌كننده، اى شنوا اى آگاه، اى بلندپايه اى گواه، اى نزديك

يَا مُجِيبُ يَا حَمِيدُ يَا مَجِيدُ يَا عَزِيزُ يَا قَهَّارُ يَا خَالِقُ يَا مُحْسِنُ

اى اجابت‌كننده، اى ستوده اى بلند جايگاه، اى سربلند اى چيره، اى آفريدگار اى نيكوكار،

يَا مُنْعِمُ يَا مَعْبُودُ يَا قَدِيمُ يَا دَائِمُ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا فَرْدُ يَا وَتْرُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ

اى نعمت‌بخش اى معبود، اى ديرينه اى جاودانه، اى زنده اى پاينده، اى تنها اى تك، اى بى‌همتا اى بى‌نياز،

يَا بَاعِثُ يَا وَارِثُ يَا سَمِيعُ يَا عَلِيمُ يَا لَطِيفُ يَا خَبِيرُ يَا جَوَادُ يَا مَاجِدُ

اى برانگيزاننده اى به ارث‌برنده، اى شنوا اى آگاه، اى لطيف اى دانا، اى بخشنده اى بلندپايه،

يَا قَادِرُ يَا مُقْتَدِرُ يَا قَاهِرُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا قَابِضُ يَا بَاسِطُ يَا حَلِيمُ يَا كَرِيمُ يَا عَفُوُّ يَا رَءُوفُ يَا غَفُورُ

اى توانا اى توانمند اى چيره، اى رحمت‌گستر اى مهربان، اى گيرنده اى رهاكننده، اى بردبار اى كريم، اى درگذرنده اى مهرورز اى بسيار آمرزنده.

هَا أَنَا ذَا صَغِيرٌ فِي قُدْرَتِكَ بَيْنَ يَدَيْكَ رَاغِبٌ إِلَيْكَ مَعَ كَثْرَةِ نِسْيَانِي وَ ذُنُوبِي

هان! اينك من در پيشگاه قدرت تو خردم و با وجود كثرت فراموشى و گناهانم به درگاه تو گراييده‌ام

وَ لَوْ لَا سَعَةُ رَحْمَتِكَ وَ لُطْفِكَ وَ رَأْفَتِكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهَالِكِينَ

و اگر رحمت، لطف و رأفت گسترده‌ى تو نبود، قطعا از هلاك‌شوندگان بودم.

يَا مَنْ هُوَ عَالِمٌ بِفَقْرِي إِلَى جَمِيلِ نَظَرِهِ وَ سَعَةِ رَحْمَتِهِ أَسْأَلُكَ بِأَسْمَائِكَ كُلِّهَا مَا عَلِمْتُ مِنْهَا وَ مَا لَمْ أَعْلَمْ

اى خدايى كه از نياز من به نظر و رحمت گسترده‌ات آگاهى، به همه‌ى نام‌هاى تو، خواه اسم‌هايى كه از آن‌ها آگاهم و يا آگاه نيستم

وَ بِحَقِّكَ عَلَى خَلْقِكَ وَ بِقِدَمِكَ وَ أَزَلِكَ وَ إِبَادِكَ وَ خُلْدِكَ وَ سَرْمَدِكَ

و به حق تو بر آفريده‌هايت و قديم بودنت، ازليت و ابديت، جاودانگى و پايندگى،

وَ كِبْرِيَائِكَ وَ جَبَرُوتِكَ وَ عَظَمَتِكَ وَ شَأْنِكَ وَ مَشِيَّتِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ

بزرگمنشى و شكوه چيره و عظمت و مقام و خواست تو، از تو درخواست مى‌كنم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى

وَ أَنْ تَرْحَمَنِي وَ تُقَدِّسَنِي بِلَمَحَاتِ حَنَانِكَ وَ مَغْفِرَتِكَ وَ رِضْوَانِكَ

و بر من رحم آورى و با نگاه‌هاى مهرورزى، آمرزش و خشنودى‌ات مرا پاكيزه سازى

وَ تَعْصِمَنِي مِنْ كُلِّ مَا نَهَيْتَنِي عَنْهُ وَ تُوَفِّقَنِي لِمَا يُرْضِيكَ عَنِّي

و از هرچه نهى كرده‌اى نگاه دارى و به آنچه تو را از من خشنود مى‌گرداند موفق كنى

وَ تُجْبِرَنِي عَلَى مَا أَمَرْتَنِي بِهِ وَ أَحْبَبْتَهُ مِنِّي

و بر آنچه به من دستور داده‌اى و دوست دارى انجام دهم، وادار كنى.

اللَّهُمَّ امْلَأْ قَلْبِي وَقَارَ جَلَالِكَ وَ جَلَالَ عَظَمَتِكَ وَ كِبْرِيَائِكَ وَ أَعِنِّي عَلَى جَمِيعِ أَعْدَائِكَ وَ أَعْدَائِي

خدايا، دلم را از آرامش، جلال و شكوه عظمت و كبريائيت خود آكنده ساز و مرا بر همه‌ى دشمنان تو و دشمنان من يارى ده،

يَا خَيْرَ الْمَالِكِينَ وَ أَوْسَعَ الرَّازِقِينَ وَ يَا مُكَوِّرَ الدُّهُورِ وَ يَا مُبَدِّلَ الْأَزْمَانِ

اى بهترين مالكان و گسترده‌ترين روزى‌رسان و اى گرداننده‌ى روزگاران و اى تغيير دهنده‌ى زمان‌ها

وَ يَا مُولِجَ اللَّيْلِ فِي النَّهَارِ وَ مُولِجَ النَّهَارِ فِي اللَّيْلِ يَا مُدَبِّرَ الدُّوَلِ وَ الْأُمُورِ وَ الْأَيَّامِ

و اى فروبرنده‌ى شب در روز و روز در شب و اى تدبيركننده‌ى دولت‌ها، امور و روزها.

أَنْتَ الْقَدِيمُ الَّذِي لَمْ تَزَلْ وَ الْمَالِكُ الَّذِي لَا يَزُولُ

تو همان خداى ديرينه‌اى هستى كه پيوسته بوده‌اى و مالكى كه همواره خواهى بود.

سُبْحَانَكَ وَ لَكَ الْحَمْدُ بِحَمْدِكَ وَ حَوْلِكَ عَلَى كُلِّ حَمْدٍ وَ حَوْلٍ دَائِماً مَعَ دَوَامِكَ وَ سَاطِعاً بِكِبْرِيَائِكَ

پاكى تو و ستايش تو را، همراه با ستايش و قدرت تو بر هر ستايش و توانايى، به‌گونه‌اى كه با جاودانگى تو بپايد و با بزرگمنشى تو روشن و نورانى گردد.

أَنْتَ إِلَهِي وَلِيُّ الْحَامِدِينَ وَ مَوْلَى الشَّاكِرِينَ

اى معبود من، تو سرپرست ستايشگران و سرور سپاسگزاران هستى.

يَا مَنْ مَزِيدُهُ بِغَيْرِ حِسَابٍ وَ يَا مَنْ نِعَمُهُ لَا تُجَازَى

اى خدايى كه روزى افزون تو بدون حساب و فراوان است و اى خدايى كه نمى‌توان نعمت‌هايت را پاداش داده و جبران نمود

وَ شُكْرُهُ لَا يُسْتَقْصَى وَ مُلْكُهُ لَا يَبِيدُ وَ أَيَّامُهُ لَا تُحْصَى

و نهايت شكر و سپاسگزارى از تو را به جا آورد و فرمانروايى‌ات پايان نمى‌پذيرد و روزهايت به شماره در نمى‌آيد،

صِلْ أَيَّامِي بِأَيَّامِكَ مَغْفُوراً لِي مُحَرَّماً لَحْمِي وَ دَمِي

روزهاى مرا به روزهاى خود وصل كن در حالى كه مرا آفريده و گوشت و خونم

وَ مَا وَهَبْتَ لِي مِنَ الْخَلْقِ وَ الْحَيَاةِ وَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ عَلَى النَّارِ

و آفرينش، زندگانى و توانايى و نيرويى كه به من ارزانى داشته‌اى، بر آتش جهنم حرام نموده‌اى،

يَا جَارَ الْمُسْتَجِيرِينَ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ‏ (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[1]‏)
اى پناهگاه پناه‌جويان و اى مهربان‌ترين مهربانان. به نام خداوند رحمت‌گستر مهربان.

تَوَكَّلْتُ‏ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ‏ (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ[2] الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[3] مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ[4] إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[5]‏)
بر خداوند زنده‌اى كه نمى‌ميرد توكل نمودم. «ستايش خدا را كه پروردگار جهانيان است، رحمت‌گستر، مهربان و مالك روز جزا است، تنها تو را مى‌پرستيم و تنها از تو يارى مى‌طلبيم.»

لِنَفْسِي وَ دِينِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ جَسَدِي وَ جَمِيعِ جَوَارِحِي وَ وَالِدَيَّ

براى خود، دين، گوش، چشم، تن و همه‌ى اعضا و جوارحم و براى پدر و مادر،

وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ أَوْلَادِي وَ جَمِيعِ مَنْ يَعْنِينِي أَمْرُهُ وَ سَائِرِ مَا مَلَكَتْ يَمِينِي

خانواده، مال، فرزندان و همه‌ى كسانى كه امورشان مورد اهتمام من است و ساير [تمام]آنچه تحت تصرف من است،

عَلَى جَمِيعِ مَنْ أَخَافُهُ وَ أَحْذَرُهُ بَرّاً وَ بَحْراً مِنْ خَلْقِكَ أَجْمَعِينَ اللَّهُ

جهت غلبه بر همه‌ى آنچه از تمامى آفريده‌هايت مى‌هراسم و از آنچه مى‌پرهيزم، خواه در خشكى باشد و يا در دريا.

أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِمَّا أَخَافُ

خداوند بزرگ‌تر است خداوند بزرگ‌تر است، سربلندتر، بلندتر و جلوگيرى‌كننده‌تر است از آنچه بيم و پرهيز دارم.

وَ أَحْذَرُ عَزَّ جَارُ اللَّهِ وَ جَلَّ ثَنَاءُ اللَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

هركس به خدا پناه برد سربلند است و ثناى او بزرگ است و معبودى جز خدا نيست.

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي جِوَارِكَ الَّذِي لَا يُرَامُ وَ فِي حِمَاكَ الَّذِي لَا يُسْتَبَاحُ

خدايا، مرا در پناه خود قرار ده كه كسى نمى‌تواند آهنگ آن را بكند و تحت حمايتت كه هيچ‌كس نمى‌تواند ورود به آن را آزاد بشمارد

وَ لَا يَذِلُّ وَ فِي ذِمَّتِكَ الَّتِي لَا تُخْفَرُ وَ فِي مَنْعَتِكَ الَّتِي لَا تُسْتَذَلُّ وَ لَا تُسْتَضَامُ

و هرگز خوار نمى‌گردد و در پيمان خود كه كسى نمى‌تواند آن را بكشند و در بازدارندگى تو كه خوار و مورد ستم قرار نمى‌گيرد

وَ جَارُ اللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ

و پناه‌جوى به خدا ايمن و محفوظ است و هيچ دگرگونى و نيرويى جز به [وسيله‌ى]خداوند بلندپايه و بزرگ تحقق نمى‌يابد.

اللَّهُمَّ يَا كَافِي مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَا يَكْفِي مِنْهُ شَيْ‏ءٌ يَا مَنْ لَيْسَ مِثْلَ كِفَايَتِهِ شَيْ‏ءٌ

خدايا، اى كفايت‌كننده از هر چيز كه هيچ‌چيز نمى‌تواند از تو كفايت كند و هيچ‌چيز همانند كفايت تو نيست،

اكْفِنِي كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى لَا يَضُرَّنِي مَعَكَ شَيْ‏ءٌ وَ اصْرِفْ عَنِّي الْهَمَّ وَ الْحُزْنَ

مرا از همه‌ى اشيا كفايت نما تا اين‌كه با وجود تو هيچ‌چيز به من آسيب نرساند و اندوه و ناراحتى را از من بازدار.

وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ [بك‏] الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ يَا اللَّهُ يَا كَرِيمُ

هيچ دگرگونى و نيرويى جز به [وسيله‌ى]خداوند [تو] بلندپايه و بزرگ تحقق نمى‌يابد.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَدْرَأُ بِكَ فِي نُحُورِ أَعْدَائِي وَ كُلِّ مَنْ يُرِيدُنِي سوء [بِسُوءٍ] وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهِمْ وَ أَسْتَعِينُكَ عَلَيْهِمْ

اى خدا اى كريم. خداوندا، من بر سينه‌ى دشمنانم و هركس كه بخواهد بدى به من برساند، دست رد مى‌زنم از شر آن‌ها به تو پناه مى‌آورم و از تو يارى مى‌طلبم،

فَاكْفِنِيهِمْ بِمَا شِئْتَ وَ كَيْفَ شِئْتَ وَ مِنْ حَيْثُ شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ‏

پس با هرچه خواهى و هرگونه خواستى و از هر كجا خواستى و هر وقت خواستى، مرا از شر آنان كفايت فرما.

(فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏[6])

«پس به زودى خداوند تو را از شر آنان كفايت خواهد نمود و او شنوا و دانا است.»

(سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ‏[7])

«به زودى تو را با برادرت يارى خواهيم نمود و براى شما تسلطى خواهيم داد، به حدى كه به واسطه‌ى معجزات ما، آنان به شما نخواهند رسيد، شما دو تن و پيروانتان پيروز خواهيد شد.»

(إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ[8])

«ما فرستادگان پروردگار توايم و هرگز به تو نخواهند رسيد.»

(لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى[9]‏)
«هرگز مترسيد، من با شما هستم، مى‌شنوم و مى‌بينم.»

( إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا [10])

«از تو اگر تقواپيشه باشى، به خداوند رحمت‌گستر پناه مى‌برم.»

(اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ‏[11])

«گم شويد و با من سخن مگوييد.»

أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَيْتُ بِعِزَّةِ اللَّهِ الَّذِي‏ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ مُمْتَنِعاً

صبح و شام كردم در حالى كه به عزت خداوندى كه هيچ‌چيز همانند او نيست، چنگ زده و خود را بازداشته‌ام

وَ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ كُلِّهَا مُحْتَرِزاً وَ بِأَسْمَاءِ اللَّهِ الْحَسَنَةِ مُتَعَوِّذاً

و با همه‌ى سخنان كامل خدا خود را نگاه داشته‌ام و به نام‌هاى نيك خدا پناه برده‌ام

وَ أَعُوذُ بِرَبِّ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ رَبِّ عِيسَى‏ (وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى[12])

و به پروردگار حضرت موسى و هارون و پروردگار حضرت عيسى و حضرت ابراهيم كه به خوبى وفا نمود پناه مى‌برم

مِنْ شَرِّ الْمَرَدَةِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ
از شر افراد سركش اعم از جنيان و انسان‌ها و از شر همه‌ى شيطان‌هاى سركش و از شر هر گردنكش ستيزه‌جو

أَخَذْتُ سَمْعَ كُلِّ طَاغٍ وَ بَاغٍ وَ عَدُوٍّ وَ حَاسِدٍ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ عَنِّي

و گوش هر طغيان‌گر و تجاوزكننده و دشمن و فرد حسود از ميان جنيان و انسان‌ها را از خود،

وَ عَنْ أَوْلَادِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ جَمِيعِ مَنْ يَعْنِينِي أَمْرُهُ

فرزندان، خانواده، مال و همه‌ى كسانى كه امورشان مورد اهتمام من است، برگرفتم

وَ أَخَذْتُ سَمْعَ كُلِّ مُطَالِبٍ وَ بَصَرَهُ وَ قُوَّتَهُ وَ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ وَ لِسَانَهُ وَ شَعْرَهُ وَ بَشَرَهُ وَ جَمِيعَ جَوَارِحِهِ بِسَمْعِ اللَّهِ

و نيز گوش، چشم، نيرو، دو دست و دو پا، زبان، مو، پوست و همه‌ى اندام‌هاى هركس را كه در پى من است، با شنوايى خدا

وَ أَخَذْتُ أَبْصَارَهُمْ عَنِّي بِبَصَرِ اللَّهِ وَ كَسَرْتُ قُوَّتَهُمْ عَنِّي بِقُوَّةِ اللَّهِ وَ بِكَيْدِ اللَّهِ الْمَتِينِ

و چشمانشان را با بينايى خدا و نيروهايشان را با نيروى خدا و نيرنگ استوار خدا از خود برگرفتم.

فَلَيْسَ لَهُمْ عَلَيَّ سُلْطَانٌ وَ لَا سَبِيلٌ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ حِجَابٌ مَسْتُورٌ

از اين‌رو، ديگر آنان هيچ تسلطى و راهى بر من نخواهند داشت و ميان ما و آنان پرده‌اى كاملا پوشاننده وجود دارد،

وَ بِسَتْرِ اللَّهِ وَ سَتْرِ النُّبُوَّةِ الَّذِي احْتَجَبُوا بِهِ مِنْ سَطَوَاتِ الْفَرَاعِنَةِ فَسَتَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ

با پوشش خدا و پوشش نبوت كه پيامبران از سخت‌گيرى‌هاى فرعون‌هاى زمان، خود را با آن پوشيدند و خداوند آنان را با آن پوشيده نگاه داشت،

جَبْرَئِيلُ عَنْ أَيْمَانِكُمْ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شَمَائِلِكُمْ وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ

به گونه‌اى كه جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ شما بود و حضرت محمد-درود خدا بر او و خاندان او -ميان ما و شما است

وَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ عَالٍ عَلَيْكُمْ وَ مُحِيطٌ بِكُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيكُمْ وَ مِنْ وَرَائِكُمْ

و خداوند-بلندپايه و سربلند-بر شما برترى دارد و از پيشارو و پشت شما فراگرفته

وَ آخِذٌ بِنَوَاصِيكُمْ وَ بِسَمْعِكُمْ وَ أَبْصَارِكُمْ وَ قُلُوبِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ وَ قُوَاكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ وَ أَرْجُلِكُمْ يَحُولُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ‏ شُرُورِكُمْ

و [موى]پيشانى، گوش، چشم، دل، زبان و همه‌ى نيروهاى شما و نيز دست و پاى شما را گرفته است و ميان ما و شرور شما حايل مى‌گردد.

( وَ جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ‏[13])

«و در گردن آنان زنجيرهايى قرار داديم و آن زنجيرها تا چانه و دور گردن آنان پيچيده شده است و از اين‌رو، آنان سرشان به بالا است و از پيشارو و پشت آنان سد و مانعى قرار داديم و چشم آنان را پوشانيدم، از اين‌رو نمى‌توانند ببينند.»

شَاهَتِ الْوُجُوهُ‏ (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ‏[14] ) (طه[15]‏ ) (حم[16]‏) لَا يُبْصِرُونَ

روى‌هايشان زشت باد و آنان كر، لال و كوراند. «طاها» «حا ميم» و آنان نمى‌بينند.

اللَّهُمَّ يَا مَنْ سِتْرُهُ لَا يُرَامُ وَ يَا مَنْ عَيْنُهُ لَا تَنَامُ

خدايا، اى كسى كه هيچ‌كس نمى‌تواند آهنگ پوشيده داشتن تو را بنمايد و اى كسى كه چشم [ذات، يا علم] تو به خواب نمى‌رود،

اسْتُرْنِي بِسِتْرِكَ الَّذِي لَا يُرَامُ وَ احْفَظْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لَا تَنَامُ مِنَ الْآفَاتِ كُلِّهَا

با آن پوششت كه هيچ‌كس نمى‌تواند آهنگ دريدن آن را بكند مرا بپوش و با آن چشمت كه هرگز به خواب نمى‌رود، مرا از همه‌ى آسيب‌ها نگاه دار.

حَسْبِيَ اللَّهُ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِهِ حَسْبِيَ اللَّهُ الَّذِي يَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَا يَكْفِي مِنْهُ شَيْ‏ءٌ

از شر همه‌ى آفريده‌ها خدا براى من كافى است، خدايى كه از هر چيز كفايت مى‌كند و هيچ‌چيز نمى‌تواند چيزى را از او كفايت كند، براى من كافى است.

حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ

آفريدگار از آفريدگان براى من كافى است، روزى‌رسان از روزى داده‌شدگان براى من كافى است، پروردگار از پرورده‌ها براى من كافى است،

حَسْبِي مَنْ لَا يَمُنُّ مِمَّنْ يَمُنُّ حَسْبِيَ اللَّهُ الْقَرِيبُ الْمُجِيبُ حَسْبِيَ اللَّهُ

كسى كه ارزانى مى‌دارد از كسانى كه به آنان ارزانى داشته مى‌شود براى من كافى است، خداى نزديك و اجابت‌كننده براى من كافى است،

مِنْ كُلِّ أَحَدٍ حَسْبِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ كَفَى

خدا از هركس ديگر براى من كافى است، خداوند كه يگانه است و شريكى براى او نيست براى من كافى است، خدا بس است و كافى است،

سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ دَعَا لَيْسَ وَرَاءَ اللَّهِ مُنْتَهَى وَ لَا مِنَ اللَّهِ مَهْرَبٌ

صداى دعاكنندگان را مى‌شنود و هيچ منتهايى بعد از خدا و هيچ گريزگاه

وَ لَا مَنْجَى‏ (حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ‏[17])

و راه نجاتى از دست خدا نيست، خدايى كه معبودى جز او نيست كافى است، بر او توكل نمودم و او پروردگار عرش بزرگ است.

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي جِوَارِكَ الَّذِي لَا يُرَامُ وَ فِي حِمَاكَ الَّذِي لَا يُسْتَبَاحُ

خداوندا، مرا در جوار و پناه خود كه هيچ‌كس نمى‌تواند آهنگ آن را بكند و در تحت حمايتت كه هيچ‌كس نمى‌تواند ورود به آن را آزاد بشمارد

وَ فِي ذِمَّتِكَ الَّتِي لَا تُخْفَرُ وَ احْفَظْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لَا تَنَامُ

و در پيمانت كه هيچ‌كس نمى‌تواند آن را بشكند قرار ده و با چشم خود كه به خواب نمى‌رود از من محافظت نما

وَ اكْنُفْنِي بِرُكْنِكَ الَّذِي لَا يُرَامُ

و با در كنار گرفتن خود كه هيچ‌كس نمى‌تواند آهنگ آن را بكند مرا تحت حمايت خود در آور

وَ أَدْخِلْنِي فِي عِزِّكَ الَّذِي لَا يُضَامُ وَ ارْحَمْنِي بِرَحْمَتِكَ يَا رَحْمَانُ

و در زير عزتت كه هيچ كس نمى‌تواند بدان جور و ستم روا دارد، وارد نما و با رحمتت بر من رحم آر، اى رحمت‌گستر.

اللَّهُمَّ يَا اللَّهُ لَا تُهْلِكْنِي وَ أَنْتَ رَجَائِي يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ

خداوندا، اى خدا، مرا دچار هلاكت مكن زيرا تو اميد من هستى، اى رحمت‌گستر اى مهربان.

(وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ[18])

من امورم را به خدا واگذار مى‌كنم، به راستى كه خداوند به بندگانش بينا است

وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ

و هيچ دگرگونى و نيرويى جز به [وسيله‌ى]خداوند بلندپايه و بزرگ تحقق نمى‌يابد و هرچه خدا بخواهد به وجود مى‌آيد.

أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ جَلَالِ وَجْهِهِ وَ مَا وَعَاهُ اللَّوْحُ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ مَا سَتَرَتِ الْحُجُبُ مِنْ نُورِ بَهَاءِ اللَّهِ

به عزت و عظمت روى [ذات، يا اسما و صفات]او و به آنچه لوح [محفوظ]از دانش او در بر دارد و به آنچه حجاب‌ها از نور حسن خدا پوشيده نگاه داشته‌اند، پناه بردم.

اللَّهُمَّ إِنِّي ضَعِيفٌ مُعِيلٌ فَقِيرٌ طَالِبُ حَوَائِجَ قَضَاؤُهَا بِيَدِكَ

خدايا، من ناتوان، نيازمند، فقير و خواهان برآوردن حاجت‌هايى هستم كه برآوردن آن‌ها به دست تو است.

فَأَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ الْكَبِيرِ الْمُتَعَالِ

بنابراين، اى خدا، به آن اسم يگانه، بى‌همتا، تك، بى‌نياز، بزرگ و متعالى تو

الَّذِي مَلَأَ الْأَرْكَانَ كُلَّهَا حِفْظاً وَ عِلْماً أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ [عَلَى‏] آلِ مُحَمَّدٍ

كه پايه‌هاى وجود هر چيز را از لحاظ نگاه‌دارى و آگاهى آكنده كرده است، از تو درخواست مى‌كنم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى

وَ أَنْ تَجْعَلَ أَوَّلَ يَوْمِي هَذَا وَ أَوَّلَ شَهْرِي هَذَا وَ أَوَّلَ سَنَتِي هَذِهِ صَلَاحاً

و آغاز اين روز، ماه و سال را براى من صلاح

وَ أَوْسَطَ يَوْمِي هَذَا وَ أَوْسَطَ شَهْرِي هَذَا وَ أَوْسَطَ سَنَتِي هَذِهِ فَلَاحاً

و ميانه‌ى اين روز، ماه و سال را رستگارى

وَ آخِرَ يَوْمِي هَذَا وَ آخِرَ شَهْرِي هَذَا وَ آخِرَ سَنَتِي هَذِهِ نَجَاحاً وَ أَنْ تَتُوبَ عَلَيَ‏( إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[19])

و پايان اين روز، ماه و سال را مايه‌ى كاميابى قرار دهى و توبه‌ام را بپذيرى، به راستى كه تو توبه‌پذير و مهربان هستى.

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي بَرَكَةَ هَذَا الشَّهْرِ وَ هَذِهِ السَّنَةِ وَ يُمْنَهُمَا وَ بَرَكَتَهُمَا وَ ارْزُقْنِي خَيْرَهُمَا وَ اصْرِفْ عَنِّي شَرَّهُمَا
خدايا، مرا با بركت، خجستگى و خيرخيزى اين ماه و سال آشنا گردان و خير آن دو را به من روزى كن و شر آن دو را از من باز دار

وَ ارْزُقْنِي فِيهِمَا الصِّحَّةَ وَ السَّلَامَةَ وَ الْعَافِيَةَ وَ الِاسْتِقَامَةَ وَ السَّعَةَ وَ الدَّعَةَ وَ الْأَمْنَ وَ الْكِفَايَةَ وَ الْحِرَاسَةَ وَ الْكِلَاءَةَ

و در آن دو، تندرستى، سلامتى، عافيت، استوارى، گشايش، آرامش، ايمنى، كفايت، نگاه‌بانى و حفاظت خود را روزى‌ام كن

وَ وَفِّقْنِي فِيهِمَا لِمَا يُرْضِيكَ عَنِّي وَ بَلِّغْنِي فِيهِمَا أُمْنِيَّتِي

و به آنچه تو را از من خشنود مى‌گرداند موفق گردان و به آرزويم برسان

وَ سَهِّلْ لِي فِيهِمَا مَحَبَّتِي وَ يَسِّرْ لِي فِيهِمَا مُرَادِي وَ أَوْصِلْنِي فِيهِمَا إِلَى بُغْيَتِي وَ فَرِّجْ فِيهِمَا غَمِّي

و دوستى‌ام را آسان ساز و خواسته‌ام را به من برسان و مرا به مقصود و خواسته‌ام برسان و غم مرا بزداى

وَ اكْشِفْ فِيهِمَا ضُرِّي وَ اقْضِ لِي فِيهِمَا دَيْنِي وَ انْصُرْنِي فِيهِمَا عَلَى أَعْدَائِي وَ حُسَّادِي

و رنجورى‌ام را برطرف نما و بدهى‌ام را ادا كن و مرا بر دشمنان و حسدورزان به من يارى ده

وَ اكْفِنِي فِيهِمَا أَمْرَهُمْ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

و از آنان كفايت فرما، به رحمتت اى مهربان‌ترين مهربانان.

لا (إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ‏[20]) وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ عَلَى آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً
معبودى جز تو نيست، پاكى تو و من از ستمگران هستم و درود خدا و سلام شايسته‌ى خدا بر پيامبرش حضرت محمد و خاندان او.

اللَّهُمَ‏ يَا رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ مِنْ الْمَهَالِكِ فَأَنْقِذْنِي وَ عَنِ الذُّنُوبِ فَاصْرِفْنِي وَ عَمَّا لَا يُصْلِحُ وَ لَا يُغْنِي فَجَنِّبْنِي

خدايا، اى پروردگار، سرور و مولاى من، مرا از مهالك نجات ده و از گناهان باز دار و از آنچه شايسته نيست و مرا بى‌نياز نمى‌گرداند، دور دار.

اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ ذَنْباً إِلَّا غَفَرْتَهُ وَ لَا هَمّاً إِلَّا فَرَّجْتَهُ

خدايا گناهى براى من مگذار جز آنكه بيامرزى و نه اندوهى جز آنكه بگشايى

وَ لَا عَيْباً إِلَّا سَتَرْتَهُ وَ لَا رِزْقاً إِلَّا بَسَطْتَهُ

و نه عيبى جز آنكه بپوشى و نه روزى‌ای جز آنكه وسيع گردانى

وَ لَا عُسْراً إِلَّا يَسَّرْتَهُ وَ لَا سُوءاً إِلَّا صَرَفْتَهُ

و نه سختى‌اى جز آنكه آسان سازى و نه بدى‌اى جز آنكه باز دارى

وَ لَا خَوْفاً إِلَّا أَمِنْتَهُ وَ لَا رُعْباً إِلَّا سَكَّنْتَهُ

و نه بيمى جز آنكه مرا از آن ايمن گردانى و نه هراسى جز آنكه آرام نمايى

وَ لَا سُقْماً إِلَّا شَفَيْتَهُ وَ لَا حَاجَةً إِلَّا أَتَيْتَ عَلَى قَضَائِهَا فِي يُسْرٍ مِنْكَ وَ عَافِيَةٍ

و نه بيمارى‌اى جز آنكه بهبودى بخشى و نه حاجتى جز آن كه به راحتى و عافيت برآورى.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسَأْتُ فَأَحْسَنْتَ وَ أَخْطَأْتُ فَتَفَضَّلْتَ

خدايا، من بد كردم و تو خوب كردى و من خطا كردم و تو تفضل نمودى

لِلثِّقَةِ مِنِّي بِعَفْوِكَ وَ الرَّجَاءِ مِنِّي لِرَحْمَتِكَ

و اين همه از روى اعتماد من به گذشت تو و اميد به رحمتت بود.

اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الدُّعَاءِ وَ بِحَقِيقَةِ هَذَا الرَّجَاءِ لَمَّا كَشَفْتَ عَنِّي الْبَلَاءَ

خدايا، از تو مى‌خواهم كه به حق اين دعا و حقيقت اين اميد، بلاى مرا برطرف كنى

وَ جَعَلْتَ لِي مِنْهُ مَخْرَجاً وَ مَنْجًى بِقُدْرَتِكَ وَ فَضْلِكَ

و به قدرت و فضل خود، راه خروج و نجاتى از آن براى من قرار دهى.

اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَالِمُ بِذُنُوبِنَا فَاغْفِرْهَا وَ بِأُمُورِنَا فَسَهِّلْهَا

خدايا، تو از گناهان ما آگاهى پس آن‌ها را بيامرز و از امور ما آگاهى پس آسان ساز

وَ بِدُيُونِنَا فَأَدِّهَا وَ بِحَوَائِجِنَا فَاقْضِهَا بِقُدْرَتِكَ وَ فَضْلِكَ‏ (إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ[21])

و از بدهى‌هاى ما آگاهى پس آن‌ها را ادا نما و از خواسته‌هاى ما آگاهى پس آن‌ها را برآور، به قدرت و تفضلت، به راستى كه تو بر هر چيز توانايى.

(وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً[22])

«و اگر قرآن بود كه كوه‌ها با آن به گردش در مى‌آمد و زمين به سرعت با آن طى مى‌شد و با مردگان سخن گفته مى‌شد، [اين قرآن است]؛ بلكه همه‌ى امور از آن خدا است.»

وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ‏

و هيچ دگرگونى و نيرويى جز به وسيله‌ى خداوند بلندپايه و بزرگ تحقق نمى‌يابد و هرچه خدا خواست همان مى‌شود.

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏[23]) عَلَى نَفْسِي وَ دِينِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ جَسَدِي وَ جَمِيعِ جَوَارِحِي وَ مَا أَقَلَّتِ الْأَرْضُ مِنِّي‏

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم بر خود، دين، گوش، چشم و همه‌ى اندام‌هايم و آنچه زمين از من به دوش مى‌كشد،

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[24]‏) عَلَى وَالِدَيَّ مِنَ النَّارِ

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم بر پدر و مادرم از گزند آتش جهنم.

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[25]‏) عَلَى أَهْلِي وَ مَالِي وَ أَوْلَادِي‏

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم بر خانواده، مال و فرزندانم.

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[26]‏) عَلَى جَمِيعِ مَنْ يَعْنِينِي أَمْرُهُ‏

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم بر همه‌ى كسانى كه امورشان مورد اهتمام من است.

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ [27]) عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ أَعْطَانِي رَبِّي

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم بر هر چيزى كه پروردگارم به من عطا كرده است.

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[28]‏) افْتَتَحْتُ شَهْرِي هَذَا وَ سَنَتِي هَذِهِ وَ عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم اين ماه و اين سال را آغاز نمودم و بر خدا توكل كردم

وَ لَا حَوْلَ لِي وَ لَا حِيلَةَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ

و هيچ دگرگونى و نيرويى جز به وسيله‌ى خداوند بلندپايه و بزرگ تحقق نمى‌يابد و هرچه خدا خواست همان مى‌شود.

اللَّهُ أَكْبَرُ كَبِيراً وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً وَ سُبْحَانَ اللَّهِ‏ (بُكْرَةً وَ أَصِيلًا [29])

خداوند بسيار بزرگ‌تر است و پاكا خدا در صبح و عصر،

(سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ[30])

پاكا پروردگار تو، كه پروردگار صاحب صفت عزت است، از آنچه او را بدان توصيف مى‌كنند و سلام بر فرستاده‌شدگان و ستايش خدا را كه پروردگار جهانيان است؛

‏ (فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
پس پاكا خدا هنگامى كه شام و يا صبح مى‌كنيد و ستايش او را در آسمان‌ها و زمين

وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ

و به هنگام شامگاه و آن‌گاه كه ظهر مى‌كنيد او زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مى‌كشد

وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ[31]‏ )

و زمين را بعد از مرگ، زنده مى‌كند و شما نيز [در قيامت]اين‌چنين بيرون آورده مى‌شويد.

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[32]‏ )

به نام خداوند رحمت‌گستر مهربان.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ هَذَا الْيَوْمِ وَ مِنْ شَرِّ هَذَا الشَّهْرِ وَ مِنْ شَرِّ هَذِهِ السَّنَةِ وَ مِنْ شَرِّ مَا بَعْدَهَا

خدايا، از شر اين روز و اين ماه و اين سال و شر بعد از آن، به تو پناه مى‌برم

وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ جَمِيعِ أَعْدَائِي أَنْ يَفْرُطُوا عَلَيَّ

و نيز از شر اين‌كه دشمنانم بر من زياده‌روى يا طغيان كنند، به تو پناه مى‌برم

وَ أَنْ يَطْغَوْا وَ أُقَدِّمُ بَيْنَ يَدَيَّ وَ مِنْ خَلْفِي وَ عَنْ يَمِينِي وَ عَنْ شِمَالِي وَ مِنْ فَوْقِي وَ مِنْ تَحْتِي‏

و از پيشاروى و پشت و سمت راست و چپ و از بالا سر و زير،

( بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ[33])

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم، بگو او خداى بى‌همتا است و خدا بى‌نياز است و نه كسى را زاده و نه كسى او را زاده است و هيچ همتايى براى او نيست.»

لِنَفْسِي بِي وَ مُحِيطٌ بِي وَ بِمَالِي وَ وَالِدَيَّ وَ أَوْلَادِي وَ أَهْلِي

او را مقدم مى‌دارم، براى خودم و خدا به من، پدر و مادر، فرزندان، خانواده‌ام

وَ جَمِيعِ مَنْ يَعْنِينِي أَمْرُهُ وَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ لِي وَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَعِي

و همه‌ى كسانى كه امورشان مورد اهتمام من است و هر چيز به من تعلق دارد و يا همراه من است، احاطه دارد.

تَوَكَّلْتُ عَلَى‏ الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَ اعْتَصَمْتُ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقَى الَّتِي‏ (لَا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[34]‏ )

بر خداى زنده‌اى كه هرگز نمى‌ميرد توكل نمودم و به دستاويز استوار او كه هيچ گسستى ندارد، چنگ زدم و خدا شنوا و دانا است.

اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي مِنْ قَدَرِكَ فِي هَذِهِ السَّنَةِ وَ مَا بَعْدَهَا حُسْنَ عَافِيَتِي وَ سَعَةَ رِزْقِي

خدايا، از مقدرات خود در اين سال و بعد از آن، عاقبت نيك و روزى گسترده را براى من قرار ده

وَ اكْفِنِي اللَّهُمَّ الْمُهِمَّ مِنْ أُمُورِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ اعْصِمْنِي أَنْ أُخْطِئَ وَ ارْزُقْنِي خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ

و-اى خدا-امور مهم من اعم از دنيا و آخرتم را كفايت نما و مرا از خطا نگاه دار و خير دنيا و آخرت را روزى‌ام كن.

( قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ [35])
«بگو: در شبانه روز چه كسى از شما محافظت مى‌كند؟»

مِنَ السَّبُعِ وَ السَّارِقِ وَ الْحَيَّاتِ وَ الْعَقَارِبِ وَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ وَ الْوَحْشِ وَ الْهَوَامِّ قُلِ اللَّهُ

از شر درنده، دزد، مارها، عقرب‌ها، جنيان و انسان‌ها، وحوش، پرندگان و حشرات. پاسخ ده خدا.

(وَ جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ

«و در گردن آنان زنجيرهايى قرار داديم و آن زنجيرها تا چانه‌ى آنان دور گردن آنان پيچيده شده است و از اين‌رو، آنان سرشان به بالا است

وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ‏ [36])

و از پيشارو و پشت آنان سد و مانعى قرار داديم و چشم آنان را پوشانيديم، از اين‌رو نمى‌توانند ببينند.»

اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَلِمَاتِكَ التَّامَّاتِ كُلِّهَا وَ آيَاتِكَ الْمُحْكَمَاتِ مِنْ غَضَبِكَ وَ مِنْ شَرِّ عِقَابِكَ وَ مِنْ شِرَارِ عِبَادِكَ وَ (مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ

خدايا، از گزند خشم تو و كيفرت و از شر بندگان بد و از وسوسه‌هاى شيطان‌ها، به همه‌ى سخنان كامل و آيات محكم تو پناه مى‌برم

وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ[37]‏ )وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ

و به تو پناه مى‌برم كه-اى پروردگار من- مبادا شيطان‌ها حاضر گردند و مرا وسوسه كنند و هيچ دگرگونى و نيرويى جز به وسيله‌ى خداوند بلندپايه و بزرگ تحقق نمى‌يابد و هرچه خدا خواست همان مى‌شود.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ بِعِلْمِكَ وَ أَسْتَقْدِرُكَ بِقُدْرَتِكَ وَ أَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ الْعَظِيمِ

خداوندا، من با توسل به آگاهى تو از تو طلب خير مى‌كنم و با قدرتت از تو طلب توانايى مى‌كنم و تفضل بزرگ تو را جويايم؛

فَإِنَّكَ تَعْلَمُ وَ تَقْدِرُ وَ لَا أَقْدِرُ وَ بِيَدِكَ مَفَاتِيحُ الْخَيْرِ وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ

زيرا تو آگاه و توانايى و من نمى‌توانم و كليدهاى خير به دست تو است و از همه‌ى نهانى‌ها آگاهى.

اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ مَا أُرِيدُهُ وَ يُرَادُ بِي خَيْراً لِي فِي دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ عَاقِبَةِ أَمْرِي فَيَسِّرْهُ لِي

خدايا، اگر آنچه من مى‌خواهم و يا درباره‌ى من از تو خواسته مى‌شود، به خير دين، دنيا و عاقبت امر من است، آن را به راحتى به من عطا كن

وَ بَارِكْ لِي فِيهِ وَ اصْرِفْ عَنِّي الْأَذَى فِيهِ

و آن را براى من خجسته گردان و آزار و اذيت را از من دور دار؛

وَ إِنْ كَانَ غَيْرُ ذَلِكَ خَيْراً فَاصْرِفْنِي عَنْهُ إِلَى مَا هُوَ أَصْلَحُ لِي بَدَناً وَ عَافِيَةً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ

و اگر غير آن به خير من است، مرا به آنچه بيشتر به صلاح تن و عافيت دنيا و آخرت من است، وادار

وَ اقْصِدْنِي إِلَى الْخَيْرِ حَيْثُ مَا كُنْتُ وَ وَجِّهْنِي إِلَى الْخَيْرِ حَيْثُ مَا تَوَجَّهْتُ بِرَحْمَتِكَ

و هر كجا باشم به سوى راه خير رهسپار ساز و به هرجا روى كنم، به سوى خير روانه ساز، به رحمتت.

وَ أَعْزِزْنِي اللَّهُمَّ بِمَا اسْتَعْزَزْتُ بِهِ مِنْ دُعَائِي هَذَا

خدايا، با هرچه از اين دعا خواهان سربلندى در آن شدم، مرا سربلند ساز

وَ أُقَدِّمُ بَيْنَ يَدَيْ نِسْيَانِي وَ عَجَلَتِي‏ (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[38]‏) وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ

و پيشاروى فراموشى و شتاب و عجله‌ام «بسم اللّه الرحمن الرحيم، و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم، و ما شاء اللّه كان» را مقدم مى‌دارم.

اللَّهُمَّ مَا حَلَفْتُ مِنْ حَلْفٍ أَوْ قُلْتُ مِنْ قَوْلٍ أَوْ نَذَرْتُ مِنْ نَذْرٍ

خدايا، هر سوگندى كه ياد كردم و هر سخنى كه بر زبان راندم و هر نذرى كه كردم،

فَمَشِيَّتُكَ بَيْنَ يَدَيْ ذَلِكَ كُلِّهِ مَا شِئْتَ مِنْهُ كَانَ وَ مَا لَمْ تَشَأْ لَمْ يَكُنْ

خواست تو پيشاپيش همه‌ى آن‌ها است و هرچه تو بخواهى مى‌شود و هرچه نخواهى، نمى‌شود.

اللَّهُمَّ مَا حَلَفْتُ فِي يَوْمِي هَذَا أَوْ فِي شَهْرِي هَذَا أَوْ فِي سَنَتِي هَذِهِ مِنْ حَلْفٍ أَوْ قُلْتُ مِنْ قَوْلٍ أَوْ نَذَرْتُ مِنْ نَذْرٍ فَلَا تُؤَاخِذْنِي بِهِ

خدايا، هر سوگندى كه در اين روز يا ماه يا سال خوردم و هر سخنى كه بر زبان راندم و هر نذرى كه كردم، مرا به واسطه‌ى آن بازخواست و كيفر منما،

وَ اجْعَلْنِي مِنْهُ فِي سَعَةٍ وَ فِي اسْتِثْنَاءٍ وَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِسُوءِ عَمَلِي وَ لَا تَبْلُغْ بِي مَجْهُوداً

بلكه مرا در رابطه با آن در گشايش و استثنا قرار ده و به واسطه‌ى اعمال زشتم كيفرم مكن و مرا به امور طاقت‌فرسا وادار مكن.

اللَّهُمَّ وَ مَنْ أَرَادَنِي بِسُوءٍ فِي يَوْمِي هَذَا أَوْ فِي شَهْرِي هَذَا أَوْ فِي سَنَتِي هَذِهِ فَأَرِدْهُ بِهِ وَ مَنْ كَادَنِي فَكِدْهُ

خدايا، هركس در اين روز يا ماه يا سال بخواهد به من بدى برساند، تو خود به او بدى برسان و هركس بخواهد مرا فريب دهد تو خود دچار نيرنگت كن

وَ افْلُلْ عَنِّي حَدَّ مَنْ نَصَبَ لِي حَدَّهُ وَ أَطْفِئْ عَنِّي نَارَ مَنْ أَضْرَمَ لِي وَقُودَهَا

و تندوتيزى هركس كه تيزى‌اش را متوجه من كرده است، كند بنما و آتش هركس كه آتشى عليه من شعله‌ور ساخته است، خاموش گردان.

اللَّهُمَّ وَ اكْفِنِي مَكْرَ الْمَكَرَةِ وَ افْقَأْ عَنِّي أَعْيُنَ عَيْنِ السَّحَرَةِ

خدايا، نيز مرا از مكر فريبكاران كفايت فرما و چشم ساحران را كور گردان

وَ اعْصِمْنِي مِنْ ذَلِكَ بِالسَّكِينَةِ وَ أَلْبِسْنِي دِرْعَكَ الْحَصِينَةَ وَ أَلْزِمْنِي كَلِمَةَ التَّقْوَى الَّتِي أَلْزَمْتَهَا الْمُتَّقِينَ

و مرا با آرامش از همه‌ى اين‌ها حفظ كن و زره نگاه‌دارنده‌ات را به من بپوشان و سخن و حقيقت تقوا را كه لازمه‌ى تقواپيشگان نموده‌اى، همراه من بگردان.

اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْ دُعَائِي خَالِصاً لَكَ وَ اجْعَلْنِي أَبْتَغِي بِهِ مَا عِنْدَكَ وَ لَا تَجْعَلْنِي أَبْتَغِي بِهِ أَحَداً سِوَاكَ

خدايا، نيز دعايم را براى خود خالص گردان و مرا چنان كن كه جوياى چيزهايى باشم كه در نزد تو است، نه آن‌چنان كه كسى جز تو را بجويم و بخواهم.

اللَّهُمَّ يَا رَبِّ جَنِّبْنِي الْعِلَلَ وَ الْهُمُومَ وَ الْغُمُومَ وَ الْأَحْزَانَ وَ الْأَمْرَاضَ وَ الْأَسْقَامَ

خدايا، پروردگارا، مرا از انواع كاستى‌ها، دلتنگى‌ها، غم‌ها، اندوه‌ها، امراض و بيمارى‌ها دور دار

وَ اصْرِفْ عَنِّي السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ وَ الْجَهْدَ وَ الْبَلَاءَ وَ التَّعَبَ وَ الْعَنَاءَ (إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ [39]) قَرِيبٌ مُجِيبٌ

و بدى، زشتى، طاقت‌فرسايى، بلا، رنج و ستوه را از من دور بدار، به راستى كه تو شنواى دعا و نزديك و اجابت‌كننده‌اى.

اللَّهُمَّ أَلِنْ لِي أَعْدَائِي وَ مُعَامِلِيَّ وَ مُطَالِبِيَّ وَ مَا غَلُظَ عَلَيَّ مِنْ أُمُورِي كُلِّهَا كَمَا أَلَنْتَ الْحَدِيدَ لِدَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

خدايا، دشمنان، بدرفتاران و جويندگان مرا و نيز همه‌ى امور مرا كه سخت و درشت گرديده، نرم كن، همان گونه كه آهن را براى حضرت داوود-سلام بر او-نرم كردى.

اللَّهُمَّ وَ ذَلِّلْهُمْ لِي كَمَا ذَلَّلْتَ الْأَنْعَامَ لِوُلْدِ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

خدايا، آنان را خوار گردان، همان گونه كه چهارپايان را براى حضرت آدم-سلام بر او-خوار نمودى.

اللَّهُمَّ وَ سَخِّرْهُمْ لِي كَمَا سَخَّرْتَ الطَّيْرَ لِسُلَيْمَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

خدايا، آنان را رام من بگردان، همان گونه كه پرندگان را مسخر حضرت سليمان-سلام بر او-ساختى.

اللَّهُمَّ وَ أَلْقِ عَلَيَّ مَحَبَّةً مِنْكَ كَمَا أَلْقَيْتَهَا عَلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

خدايا، محبتى از خود بر من بيفكن، همان گونه كه بر حضرت موسى بن عمران-سلام بر او-افكندى

وَ زِدْ فِي جَاهِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ قُوَّتِي وَ ارْدُدْ [وَ ازْدَدْ] نِعْمَتَكَ عَلَيَّ وَ أَعْطِنِي سُؤْلِي وَ مُنَايَ

و بر شكوه، شنوايى، بينايى و نيرويم بيفزا و نعمتت را به سوى من بازگردان و خواسته و آرزويم را عطا كن

وَ حَسِّنْ لِي خَلْقِي وَ اجْعَلْنِي مَهُوباً مَرْهُوباً مَخُوفاً

و اخلاقم را نيك گردان و مرا چنان كن كه [دشمنانم]از هيبت، هراس و بيم من بترسند

وَ أَلْقِ لِي فِي قُلُوبِ أَعْدَائِي وَ مُعَامِلِيَّ وَ مُطَالِبِيَّ الرَّأْفَةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ الْمَهَابَةَ وَ سَخِّرْهُمْ لِي بِقُدْرَتِكَ

و مهرورزى و ترحم نسبت به من و هيبت از من را در دل دشمنان، بدرفتاران و جويندگان من بيفكن و به قدرتت آنان را رام و مسخّر من بكن.

اللَّهُمَّ يَا كَافِيَ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ فِرْعَوْنَ وَ يَا كَافِيَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْأَحْزَابَ

خدايا، اى كفايت‌كننده‌ى حضرت موسى-سلام بر او-از فرعون و اى كفايت‌كننده‌ى حضرت محمد-درود بر او و خاندان او-از حزب‌هاى گوناگون

وَ يَا كَافِيَ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ نَارَ النُّمْرُودِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ

و اى كفايت‌كننده‌ى حضرت ابراهيم-سلام بر او-از آتش نمرود، بر محمد و آل محمد درود فرست

وَ اكْفِنِي كُلَّ مَا أَخَافُ وَ أَحْذَرُ بِرَحْمَتِكَ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ

و از تمامى آنچه بيم دارم و مى‌پرهيزم، كفايت نما. به رحمتت، اى رحمت گستر اى مهربان.

اللَّهُمَّ يَا دَلِيلَ الْمُتَحَيِّرِينَ وَ يَا مُفَرِّجُ عَنِ الْمَكْرُوبِينَ وَ يَا مُرَوِّحُ عَنِ الْمَغْمُومِينَ

خدايا، اى راهنماى سرگشتگان و اى گشاينده‌ى اندوه اندوهگينان و اى غم‌زداى غمگينان

وَ يَا مُؤَدِّي عَنِ الْمَدْيُونِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ فَرِّجْ كَرْبِي وَ هَمِّي وَ غَمِّي

و اى اداكننده‌ى بدهى بدهكاران و اى معبود جهانيان، ناراحتى گلوگير، اندوه و غم مرا بگشا

وَ أَدِّ عَنِّي وَ عَنْ كُلِّ مَدْيُونٍ وَ أَعْطِنِي سُؤْلِي وَ مُنَايَ وَ افْتَحْ لِي مِنْكَ بِخَيْرٍ وَ اخْتِمْ لِي بِخَيْرٍ

و بدهى من و همه را ادا كن و مطلوب و آرزويم را به من عطا كن و كار مرا با خير آغاز كن و ختم به خير بگردان.

اللَّهُمَّ يَا رَجَائِي وَ عُدَّتِي لَا تُقْطَعُ مِنْكَ رَجَائِي وَ أَصْلِحْ لِي شَأْنِي كُلَّهُ

خدايا، اى اميد و توشه‌ى من، اميد مرا از خود قطع مكن و همه‌ى امورم را سامان ده

وَ افْتَحْ لِي أَبْوَابُ الرِّزْقِ مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ أَعْلَمُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَعْلَمُ وَ مِنْ حَيْثُ أَرْجُو وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَرْجُو

و همه درهاى روزى را-از هرجا كه گمان دارم و يا گمان ندارم، مى‌دانم و يا نمى‌دانم، اميد دارم و يا ندارم-به روى من بگشا

وَ ارْزُقْنِي السَّلَامَةِ وَ الْعَافِيَةَ وَ الْبَرَكَةُ فِي جَمِيعِ مَا رَزَقْتَنِي وَ خِرْ لِي فِي جَمِيعِ أُمُورِي خِيَرَةً فِي عَافِيَةٍ

و در هرچه به من روزى دادى، سلامتى، عافيت و بركت را روزى‌ام كن و در همه‌ى امورم خير را براى من برگزين، گزينشى همراه با عافيت

وَ كُنْ لِي وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ لَقِّنِّي حُجَّتِي

و خود سرپرست، نگاه دار و ياور من باش و حجت و دليلم را به من تفهيم كن.

اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ إِمَائِكَ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهُ بِهَا

خدايا، هر بنده‌اى از بندگانت، اعم از مرد و زن، كه من در نزد او پيامد ستمى دارم و به او ستم كرده‌ام،

فِي مَالِهِ أَوْ سَمْعِهِ أَوْ بَصَرِهِ أَوْ قُوَّتِهِ وَ لَا أَسْتَطِيعُ رَدَّهَا عَلَيْهِ وَ لَا تَحِلَّتَهَا مِنْهُ

خواه در مالش و يا در گوش، چشم و يا نيرويش و من نمى‌توانم آن را به او برگردانم و از او حلاليت بطلبم،

فَأَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ أَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّي بِمَا شِئْتَ ثُمَّ تَهَبَ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً يَا وَهَّابَ الْعَطَايَا وَ الْخَيْرِ

اى خدا از تو مى‌خواهم كه او را با هرچه خواستى از من خشنود گردانى و بعد از آن رحمتى از نزد خود به من ارزانى دارى، اى بخشنده‌ى عطايا و خير.

اللَّهُمَّ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ الدُّنْيَا وَ لِأَحَدٍ فِي رَقَبَتِي تَبِعَةٌ وَ لَا ذَنْبٌ إِلَّا وَ قَدْ غَفَرْتَ ذَلِكَ لِي بِكَرَمِكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

خدايا، مرا در حالى كه پيامد بد در مورد كسى و يا گناهى بر گردن من است از دنيا مبر، جز آنكه آن را آمرزيده باشى، به كرم و رحمتت اى مهربان‌ترين مهربانان.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الثَّبَاتَ فِي الْأَمْرِ وَ الْعَزِيمَةَ عَلَى الرُّشْدِ

خدايا، از تو استوارى در امور و تصميم جدى بر هدايت را خواهانم

وَ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ يَا رَبِّ شُكْرَ نِعْمَتِكَ وَ حُسْنَ عِبَادَتِكَ

و نيز اى خدا، اى پروردگار من، از تو سپاسگزارى در برابر نعمت‌ها و عبادت نيكويت را خواهانم

وَ أَسْأَلُكَ قَلْباً سَلِيماً وَ لِسَاناً صَادِقاً وَ يَقِيناً نَافِعاً وَ رِزْقاً دَارّاً هَنِيئاً

و نيز اى خدا، از تو دل سالم، زبان راستگو، يقين سودمند، روزى فراوان و گوارا

وَ رَحْمَةً أَنَالُ بِهَا شَرَفَ كَرَامَتِكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

و رحمتى را خواستارم كه به واسطه‌ى آن به شرف كرامت دنيا و آخرت نايل گردم، اى مهربان‌ترين مهربانان.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَافِيَةَ عَافِيَةً تَتْبَعُهَا عَافِيَةٌ شَافِيَةٌ كَافِيَةٌ عَافِيَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ

خدايا، از تو عافيت را مى‌طلبم، عافيتى كه عافيت ديگر در پى آن درآيد، عافيتى كامل و كافى و عافيت دنيا و آخرت.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ أَنْ تَكُونَ لِي سَنَداً وَ مُسْتَنَداً وَ عِمَاداً وَ مُعْتَمَداً وَ ذُخْراً وَ مُدَّخَراً

خدايا، اى سرور و مولاى من، از تو خواهانم كه خود، تكيه‌گاه، مستند، پايه، مورد اعتماد، توشه و اندوخته‌ى من باشى

وَ لَا تُخَيِّبْ أَمَلِي وَ لَا تَقْطَعْ رَجَائِي وَ لَا تُجْهِدْ بَلَائِي وَ لَا تُسِئْ قَضَائِي وَ لَا تُشْمِتْ بِي أَعْدَائِي

و آرزويم را به نوميدى مبدل مكن و اميدم را قطع مكن و بلايم را طاقت‌فرسا قرار مده و سرنوشت حتمى بد برايم مقرر مكن و مرا دشمن‌شاد مكن.

اللَّهُمَّ ارْضَ عَنِّي بِرِضَاكَ وَ عَافِنِي مِنْ جَمِيعِ بَلْوَاكَ

خدايا، از من خشنود شو و از همه‌ى بلاها عافيت بخش.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ يَا اللَّهُ يَا أَكْبَرُ مِنْ كُلِّ كَبِيرٍ يَا مَنْ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا وَزِيرَ يَا خَالِقَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ الْمُنِيرِ

خدايا، از تو درخواست مى‌كنم اى خدا، اى بزرگ‌تر از هر بزرگ، اى كسى كه نه شريكى دارى و مشاورى، اى آفريننده‌ى آفتاب و مهتاب روشنگر،

يَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ يَا مُغْنِيَ الْبَائِسِ الْفَقِيرِ يَا مُغِيثَ الْمُمْتَهَنِ الضَّرِيرِ يَا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الْأَسِيرِ يَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ

اى روزى‌دهنده به كودك خردسال، اى بى‌نيازكننده‌ى فرد گرفتار و نيازمند، اى ياريگر نيازمند آسيب‌ديده، اى رهاننده‌ى اسير دربند، اى به‌هم‌آورنده‌ى استخوان شكسته،

يَا قَاصِمَ كُلِّ جَبَّارٍ مُتَكَبِّرٍ يَا مُحْيِيَ الْعِظَامِ‏ (وَ هِيَ رَمِيمٌ[40]‏) يَا مَنْ لَا نِدَّ لَهُ وَ لَا شَبِيهَ

اى سركوب‌كننده‌ى هر سركش متكبر، اى زنده‌كننده‌ى استخوان‌هاى پوسيده، اى خدايى كه نه همسانى دارى و نه مشابهى.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ [عَلَى‏] آلِ مُحَمَّدٍ

خدايا، از تو خواستارم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى.

وَ أَسْأَلُكَ يَا إِلَهِي بِكُلِّ مَا دَعَوْتُكَ بِهِ مِنْ هَذَا الدُّعَاءِ وَ بِجَمِيعِ أَسْمَائِكَ كُلِّهَا وَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ

اى معبود من، به حق دعاهايى كه كردم و به حق همه‌ى اسم‌هايت و به حق گره‌گاه‌هاى عزت از عرشت

وَ مُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ وَ بِجَدِّكَ الْأَعْلَى وَ بِكَ فَلَا شَيْ‏ءَ أَعْظَمُ مِنْكَ

و منتهاى رحمت از كتابت و به عظمت برترت و به تو كه هيچ‌چيز بزرگ‌تر از تو نيست،

أَنْ تَغْفِرَ لَنَا وَ تَرْحَمَنَا فَإِنَّا إِلَى رَحْمَتِكَ فُقَرَاءُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

خواستارم كه ما را بيامرزى و بر ما رحم نمايى؛ زيرا ما به رحمت تو نيازمنديم، اى مهربان‌ترين مهربانان.

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ

خداوندا، من و پدر و مادر و همه‌ى مردان و زنان مؤمن و مسلمان اعم از زنده و مرده‌ى آنان را بيامرز

وَ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ وَ اكْفِنِي اللَّهُمَّ يَا رَبِّي مَا لَا يَكْفِينِيهِ أَحَدٌ سِوَاكَ

و در خيرات، ما و آن‌ها را در يكجا گرد آور و-اى خدا، اى پروردگار من-از آنچه جز تو نمى‌تواند كفايت كند، كفايتم كن

وَ اقْضِ لِي جَمِيعَ حَوَائِجِي وَ أَصْلِحْ لِي شَأْنِي كُلَّهُ وَ سَهِّلْ لِي مَحَابِّي كُلَّهَا فِي يُسْرٍ مِنْكَ وَ عَافِيَةٍ

و همه‌ى خواسته‌هاى مرا برآور و همه‌ى امورم را سامان ده و همه‌ى آنچه را دوست دارم به صورت آسان و همراه با آسايش فراوان و عافيت به من عطا كن،

يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ

اى مهربان‌ترين مهربانان و هيچ دگرگونى و نيرويى جز به وسيله‌ى خداوند [بلندپايه و بزرگ]تحقق نمى‌يابد و هرچه خدا خواست همان مى‌شود

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ كَثِيراً مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ

و درود و سلام فراوان خداوند بر پيامبرش حضرت محمد و خاندان او. هرچه خدا خواست همان مى‌شود،

مَا شَاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ مَا شَاءَ اللَّهُ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ

هرچه خدا خواست و هيچ دگرگونى و نيرويى جز به خدا تحقق نمى‌يابد، هرچه خدا خواست و بر خدا توكل نمودم،

مَا شَاءَ اللَّهُ فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ مَا شَاءَ اللَّهُ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ كَفَى‏

هرچه خدا خواست و امورم را به خدا واگذار كردم، هرچه خدا خواست و خدا مرا بس و كافى است.

[1] ) سوره الفاتحه، آیه 1. [2] ) سوره الفاتحه، آیه 2.
[3] ) سوره الفاتحه، آیه 3. [4] ) سوره الفاتحه، آیه 4.
[5] ) سوره الفاتحه، آیه 5. [6] ) سوره البقره، آیه 137.
[7] ) سوره القصص، آیه 35. [8] ) سوره هود، آیه 81.
[9] ) سوره طه، آیه 46. [10] ) سوره مریم، آیه 18.
[11] )سوره مومنون، آیه 108. [12] ) سوره النجم، آیه 37.
[13] ) سوره یس، آیه 8-9. [14] ) سوره البقره، آیه 18.
[15] ) سوره طه، آیه 1. [16] ) سوره فصلت، آیه 1.
[17] ) سوره توبه، آیه 129. [18] ) سوره غافر، آیه 44.
[19] ) سوره البقره، آیه 128. [20] ) سوره الانبیاء، آیه 87.
[21] ) سوره آل عمران، آیه 26. [22] ) سوره الرعد، آیه 31.
[23] ) سوره الفاتحه، آیه 1. [24] ) سوره الفاتحه، آیه 1.
[25] ) سوره الفاتحه، آیه 1. [26] ) سوره الفاتحه، آیه 1.
[27] ) سوره الفاتحه، آیه 1. [28] ) سوره الفاتحه، آیه 1.
[29] ) سوره احزاب، آیه 43. [30] ) سوره الصافات، آیه 180-182.
[31] ) سوره الروم، آیه 17-19. [32] ) سوره الفاتحه، آیه 1.
[33] ) سوره توحید، آیه 1-4. [34] ) سوره البقره، آیه 256.
[35] ) سوره الانبیاء، آیه 42. [36] ) سوره یس، آیه 8-9.
[37] ) سوره مومنون، آیه 97-98. [38] ) سوره الفاتحه، آیه 1.
[39] ) سوره آل عمران، آیه 38. [40] ) سوره یس، آیه 78.

نماز پیامبر اکرم(ص)در روز اول محرم

اول: روزه گرفتن،در روايت ريّان بن شبيباز حضرت رضا (عليه السّلام)روايت شده: هركه در اينروز روزه بدارد، و خدا رابخواند خدا دعاي او رامستجاب كند، چنان كهدعاي زكرّيا را اجابت فرمود.

دوم: از حضرت رضا (عليه السّلام) روايت شده: رسولخدا (صلّي الله عليه و آله)روز اول محرّم دو ركعت نماز بجا آورد، و چونفارغ مي شد، دستها را بهآسمان برمي داشت و ايندعا را سه مرتبه مي خواند:

اَللَّهُمَّ أَنْتَ الإِْلَهُ الْقَدِيمُ وَ هَذِهِ سَنَهٌ جَدِيدَهٌ فَأَسْأَلُكَ فِيهَاالْعِصْمَهَ مِنَ الشَّيْطَانِ 

خدايا تويي معبود ازلي، و اين است سال نو، دراين سال از تو درخواست مي كنم حفظ شدنم را از شيطان، 

وَ الْقُوَّهَ عَلَي هَذِهِ النَّفْسِ الأَْمَّارَهِبِالسُّوءِ وَ الاِشْتِغَالَ بِمَا يُقَرِّبُنِيإلَيْكَ يَا كَرِيمُ 

و قدرت و غلبه و بر نفس فرمانده به گناه، ومشغول بودن به آنچه كه مرا به تو نزديك ميكند، 

يَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الإِْكْرَامِ يَا عِمَادَ مَنْ لاَ عِمَادَ لَهُ يَا ذَخِيرَهَ مَنْ لاَذَخِيرَهَ لَهُ يَا حِرْزَ مَنْ لاَ حِرْزَلَهُ 

اي صاحب بزرگي و بزرگواري، اي تكيه گاهكسي كه تكيه گاهي ندارد، اي اندوخته كسي كه اندوخته اي ندارد، اي پناهگاه كسي كهپناهگاهي ندارد، 

يَا غِيَاثَ مَنْ لاَ غِيَاثَ لَهُ يَاسَنَدَ مَنْ لاَ سَنَدَ لَهُ يَا كَنْزَ مَنْلاَ كَنْزَ لَهُ 

اي فريادرس كسي كه فريادرسي ندارد، ايپشتوانه كسي كه پشتوانه اي ندارد، اي گنجينهكسي كه گنجي ندارد، 

يَا حَسَنَ الْبَلاَءِ يَا عَظِيمَ الرَّجَاءِ يَا عِزَّ الضُّعَفَاءِ 

اي نيكو آزمايش، اي بزرگ اميد، اي عزّتناتوان، 

يَا مُنْقِذَ الْغَرْقَي يَا مُنْجِيَالْهَلْكَي يَا مُنْعِمُ يَا مُجْمِلُ يَامُفْضِلُ يَا مُحْسِنُ 

اي نجات بخش غرق شدگان، اي رهاننده هلاك شدگان، اي نعمت دهنده، اي زيباكار، اي فزون بخش، اي نيكوكار، 

أَنْتَ الَّذِي سَجَدَ لَكَ سَوَادُاللَّيْلِ وَ نُورُ النَّهَارِ وَ ضَوْءُ الْقَمَرِ وَ شُعَاعُ الشَّمْسِ 

تويي كه برايت سجده كرد، سياهي شب، و روشني روز، و تابش ماه، و شعاع خورشيد،

 وَ دَوِيُّ الْمَاءِ وَ حَفِيفُ الشَّجَرِ يَا اَللَّهُ لاَ شَرِيكَ لَكَ 

و خروش آب و صداي برگ درختان، اي خداشريكي براي تو نيست. 

اَللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّايَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لاَيَعْلَمُونَ وَ لاَ تُؤَاخِذْنَا بِمَايَقُولُونَ 

خدايا ما را بهتر از آنچه گمان مي كنند قرار ده،و از ما آنچه را نمي دانند بيامرز، و به آنچه از مامي گويند سرزنشمان مكن، 

حَسْبِيَ اللَّهُ لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ عَلَيْهِتَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِالْعَظِيمِ 

خدا مرا بس است، معبودي جز او نيست، بر اوتكيه كردم، و او پروردگار عرش بزرگ است، 
آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَايَذَّكَّرُ إلاَّ أُولُوا الأَْلْبَابِ 

به او ايمان آورديم. همه چيزها ازجانبپروردگار ماست، و يادآور نشوند مگر صاحبانخرد،

 رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَهً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ 

پروردگارا دلهاي ما را بعد از آنكه هدايتمانفرمودي منحرف مكن، و از نزد خود رحمتي بهما ببخش، همانا تو بخشنده اي.
شيخ طوسي فرموده: كه روزه دهه اول محّرم مستحبّاست ولي روز عاشورا تا بعداز عصر از خوراكي وآشاميدني خودداري كند، آنگاه كمي تُربت بخورد، وسيّد روايت كرده كه روزه يتمام اين ماه فضيلت دارد، و روزه آن روز روزه دار رااز هر گناهي حفظ مي كند.

نماز و احیا در شب اول محرم و


شب اول:
سيّد ابن طاووس در كتاب <اقبال> براي اين شب، چند نماز ذكر فرموده: 

اوّل: صد ركعت كه در هر ركعت سوره هاي <حَمد> و سوره <توحيد> خوانده مي شود. دوّم: دو ركعت كه در ركعت اول سوره هاي <حَمد> و <اَنعام> ، و در ركعت دوم سوره هاي <حَمد> و <يس> خوانده مي شود.

سوم: دو ركعت كه در هر ركعت سوره ي <حَمد> و يازده <توحيد> خوانده مي شود. از رسول خدا (صلّي الله عليه و آله) روايت شده: هركه اين دو ركعت نماز را در اين شب بجا آورد، و فردايش را كه اول سال است روزه بدارد، مانند كسي است كه همه طول سال را همواره كار خير كرده، و در آن سال محفوظ باشد، و اگر بميرد به بهشت مي رود.
سيّد ابن طاووس براي هلال اين ماه دعاي مبسوطي ذكر كرده است. و اگر ممكن شود احيا بدارد اين شب را به دعا و نماز و خواندن قرآن