موضوع: "علما ومفاخر کرمانشاه"

زندگینامه آیت الله اشرفی اصفهانی

آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1281 ش در خمینی شهر اصفهان در خانواده ای روحانی متولد شد . شهید اشرفی تحصیلات ابتدایی مقدماتی را در خمینی شهر گذرانده و در سن 12 سالگی جهت ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و طی حدود ده سال از محضر علمایی چون آیت الله سید مهدی درچه ای ، آیت الله سید محمد نجف آبادی، مرحوم فشاركی مرحوم مدرس استفاده كردند.

ایشان دوران طلبگی خود را با نهایت عسرت و مشقت اقتصادی گذراند و در مدتی كه در حوزه اصفهان بودند هر هفته فاصله میان اصفهان تا خمینی شهر را كه دوازده كیلومتر بود طی می كردند خود می فرمود: دوشنبه خواركم تمام می شد سه شنبه دو ریال پولم را خرج می­كردم، چهارشنبه كه آخرین روز تحصیل بود بدون پول و غذا می گذراندم .

ایشان در توصیف شرایط تحصیلاتش در اصفهان می گوید:

در زمانی در حجره­ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی می­كردیم . بسیاری از روزها نه چای داشتیم نه نفت و نه قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالتهای مدرسه استفاده می كردم. در روزهای جمعه به یكی از مساجد دور افتاده اصفهان می­رفتم  و از صبح تا عصر درآن­مسجد درس های یك هفته را دوره می كردم در مدت دوازده ساعتی كه آنجا مطالعه می كردم غذای من فقط  مقداری دانه ذرت برشته بود.

در سال 1302ش در سن بیست سالگی جهت ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه و دینی رهسپار حوزه علمیه قم گردید. در تمام طول مدت بیست و سه سال اقامت در قم و ایشان تنها سه یا چهار ماه با خانواده خود بودند و بقیه این سالها را  تنها مجرد سپری كردند.

شهید اشرفی با همه مشكلات و مسائل آن زمان، در تحصیل علوم اسلامی و دینی جدیت به خرج می­داد. وپس از اندك زمانی از فضلا و مدرسین نامی و برجسته حوزه علمیه قم به شمار می­آمد و در سن 40 سالگی اجازه اجتهاد خود را از آیت الله خوانساری دریافت كرد.

لذا مدت دوازده سال كه آیت الله اشرفی در محضر ایشان حضور می یافت تمام دروس آن مرحوم را می­نوشت و این نوشته ها ما هنوز موجود می باشد .

در سال 1335 ش شهید اشرافی بنا به دستور مرحوم آیت الله بروجردی جهت تبلیغ و نشر معارف و احكام  دین و تقویت بنیه دینی و مذهبی اهالی كرمانشاه به انجام اعزام و رحل اقامت افكند پس از ورود به كرمانشاه طلاب و شاگردان بسیاری را تربیت نمود.

با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت آیت الله امام خمینی (ع) شهید اشرفی نیز حركت های وسیعی را در كرمانشاه پایه گذاری كرد . عمده ترین مراسم كه تا آن روز سابقه نداشت در واقع جرقه­ای بود در جهت شعله ور شدن یك آتش عظیم در این منطقه مجلس بزرگداشت شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی بود كه بنا به دعوت و اطلاعیه شهید اشرفی اصفهانی در مسجد آیت الله بروجردی منعقد گردید در مجلس سخنرانی های پر هیجان و انقلابی مطرح شد. و ساواك با و جود بسیج تمام نیرو وقوای خود برای دستگیری و كار شكنی در مراسم موفق نشد سخنرانان به طور مخفیانه از شهر خارج شدند.

شهید آیت الله اشرفی اصفهانی پس از 80 سال زندگی پرافتخار و خدمت به اسلام و قرآن، توسط یكی از مزدوران آمریكا و منافقین كوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلكه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد. این نوشتار خلاصه ای از زندگی نامه این شهید بزرگوار می باشد.

شهید بزگوار حضرت آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی در سال 1323 هجری قمری در یك خانواده روحانی در خمینی شهر متولد شد. وی فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین میرزا اسدالله فرزند مرحوم حجت الاسلام میرزا محمد جعفر بود و جد اعلای ایشان از علمای بزرگ جبل عامل بود. وی تنها فرزند ذكوری بود كه از پدرشان بیادگار مانده بود و پس از دوران كودكی جهت تحصیل علوم دینیه به شهر اصفهان رهسپار شد.

تحصیلات:

شهید آیت الله اشرفی از آغاز كودكی برای تحصیل علوم دینیه به حوزه علمیه آمد و ابتدا در یكی از مدارس قدیمی به نام مدرسه نوریه به تحصیل مشغول شد و مدت 10 سال بطور متوالی در حوزه علمیه اصفهان اشتغال به تحصیل داشتند. سپس در سن 22 سالگی جهت ادامه تحصیل و طی مدارج عالیه علوم اسلامی رهسپار حوزه علمیه قم شد.

ایشان جمعا مدت 23 سال در حوزه علمیه قم و 12 سال در حوزه علمیه اصفهان بود و در این مدتی كه در این دو حوزه علمیه اشتغال داشت ضمن كسب علم و دانش و نیل به درجات عالیه اجتهاد، مورد توجه خاص اساتید بزرگ و علما بود و مرحوم آیت الله بروجردی و مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری به ایشان عنایت خاصی داشتند. بطوریكه هر وقت به اصفهان می رفت و سپس به قم مراجعت می كرد این دو بزرگوار و همچنین دیگر علما از ایشان دیدن می كردند.

خدمات آن شهید بزرگوار:

1- تاسیس حوزه علمیه امام خمینی در باختران و اداره این حوزه با بیش از 60 نفر طلاب.

2- بازسازی مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی.

3- توسعه كتابخانه مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی كه قریب دو هزارجلد به كتابهای آن اضافه نمودند.

4- تاسیس حوزه علمیه جهت خواهران، كه پس از شهادت ایشان به نام حوزه علمیه شهید محراب نامگذاری شد.

5- ایجاد وحدت كامل بین روحانیت شیعه و سنی كه از بزرگترین خدمات آن شهید است كه در طول تصدی مسئولیت بعنوان امام جمعه در این رابطه سمینارهای متعددی در شهرهای مختلف بویژه با حضور برادران اهل سنت تشكیل داد كه اثرات بسیار مطلوبی داشته است.

6- بازسازی مسجد جامع باختران كه از بركت نماز جمعه این مسجد بازسازی كامل شده است.

7- بازنمودن شماره حسابهای متعدد به نام مهاجرین جنگی و جبهه جنگ و بازسازی مناطق جنگی و همچنین كمك به سیل زدگان خوزستان و زلزله كرمان و طبس كه تمام وجوه این شماره حسابها جمع آوری و برای نجات برادران و خواهران آسیب دیده و برادران رزمنده صرف شده است.

نقش شهید در دوران دفاع مقدس:

با آغاز جنگ تحمیلی و بسیج همه جانبه مردم و قوای مسلح برای حضور در جبهه و پشتیبانی جبهه های جنگ، آیت الله اشرفی نیز با مهم توصیف كردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبه های نماز جمعه و مصاحبه ها و پیام های خود به حضور مردم در جبهه ها تأكید می ورزیدند.

شهید محراب، دائماً با حضور در جبهه ها به دیدار رزمندگان می شتافت و مقید بود كه برای آنان سخنرانی كند. و با یكایك رزمندگان مصافحه می كرد و با آنان به گفتگو می نشست و می فرمود: “وقتی به جبهه می روم تا مدتی روحیه ام قوی می شود.”

علی رغم كهولت سن مسافت های طولانی و راه های صعب العبور را به عشق دیدار دلاور مردان جبهه توحید، با وسایل نقلیه نظامی در شرایط دشوار می پیمود. بارها در جبهه های ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور یافت و با سخنرانی های دلنشین، به سپاهان اسلام روحیه بخشید. پس از آزادی قصر شیرین به آن شهر سفر كرد و با خواندن دو ركعت نماز شكر در مسجد این شهر،‌ سپاسگزاری خود را به درگاه خداوند به جای آورد.

وجود آن روحانی جلیل القدر در مناطق عملیاتی سبب دلگرمی رزمندگان و باعث شور و شوق بسیار در آنها می گردید. یك بار پس از عزیمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزاد شده بستان گردید و زیر بمباران وحشیانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان شد. هنگام آغاز عملیات فتح المبین در دوم فروردین 1361، در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد كرد عملیات به نام حضرت زهرا سلام الله علیها نامگذاری شود.

در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادی خرمشهر، عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شكر را به امامت ایشان به جای آوردند. بعداز ظهر همان روز علی رغم مخالفت فرماندهان، وی و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، به مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافتند و فرمودند:

“امروز یكی از روزهای مهم اسلامی و یوم الله است و از جمله آرزوهای من فتح خرمشهر بود كه بحمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم.”

در شب جمعه هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عملیات مسلم بن عقیل با حضور شهید و تنی چند از مقامات كشوری و لشكری آغاز شد. ایشان در آن شب حال عجیبی داشت و یك لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظه ای هم به استراحت نپرداخت. نزدیكی های صبح بود كه یك عدد گلوله توپ در نزدیكی چادر ایشان منفجر شد.

فرماندهان جهت ترك آن محل اصرار كردند،‌اما ایشان نپذیرفت و فرمود:

“من از این محل نمی روم و آماده هر گونه مسئله ای هستم، زیرا خون من رنگین تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات اینجا باشم.” سرانجام شهید محلاتی، عبا و عمامه ایشان را برداشت و بر سر و دوش ایشان گذاشت و عصا را به دستش داده و او را عازم كرمانشاه كرد.

در پشت جبهه هم فعالیت های چشگیری داشت كه از جمله آنها افتتاح حسابی در بانك برای جمع آوری كمك های نقدی به جبهه ها بود. حساب دیگری نیز جهت كمك به مهاجران جنگ افتتاح كردند. حساب دیگری نیز جهت بازسازی منطقه گیلان غرب كه به استان كرمانشاه محول شده بود، اختصاص دادند.

شهید به مسئله وحدت بین شیعه و سنی اهمیتی فوق العاده می داد و اقدامات ایشان در این زمینه بسیار مؤثر واقع می شد.

شهادت آن شهید بزرگوار:

ایشان پس از 80 سال زندگی پرافتخار خود و خدمت به اسلام و قرآن توسط یكی از مزدوران امریكا و منافقین كوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلكه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد،‌ روحش شاد و نامش جاویدان باد.

زندگینامه آیت الله شیخ محمد هادی جلیلی کرمانشاهی

.آيةالله العظمیشيخ محمدهادي جليلي کرمانشاهي در شعبانالمعظم سال1288ق در کرمانشاه متولد شد. تحصيلات مقدماتي را در کرمانشاه نزد پدرخويش شيخ عبدالرحيم و برخي ديگر از علما گذراند، سپس براي تکميلتحصيلات خود عازم شهر علم و اجتهاد، نجف اشرف شد. ايشان در اين هجرتعلمي محضر بزرگاني همچون آخوند خراساني، شيخالشريعه اصفهاني، شيخهادي تهراني، سيدمحمد اصفهاني و… را درک نمود، اما در بين اساتيد خود بيشاز همه شيفته آخوند خراساني قدس سره بود و از منش و رفتار و شيوه تدريسايشان، بسيار تعريف مينمود و نيز تصوير آخوند خراساني را مقابل خود دراتاق مطالعه قرار داده بود و پيوسته به آن مينگريست و چون کسي واردميشد، ميگفت: «به چهره اين عالم رباني نگاه کنبه شير ميماند!»

خاطره از تدریس استاد:

آیت الله شبیری زنجانی که محضر شیخ هادی را درک کرده اند از ایشان درباره درس اخوند خراسانی نقل می کند که: «مرحوم آشیخ هادی جلیلی کرمانشاهی می گفت: ما پیش مرحوم آقای شریعت درس سطح می خواندیم، از اول استصحاب تا مقدمات استصحاب. در همان زمان مرحوم آخوند خیلی سریع تمام استصحاب را بحث کرد. آخوند در لبّیّات بحث می کرد و نوعا در ظرف دو سه سال از شاگردانش ملای درست و حسابی در می آورد.» و«وقتی آسید محمد فشارکی به نجف می‌آید مرحوم آخوند خیلی ایشان را ترویج می‌کند و معاریف شاگردان آخوند نوعاً به درس آقا سید محمد فشارکی می‌روند و بعضی هم در مبانی اصول به آقا سید محمد فشارکی متمایل می‌شوند. از مرحوم حاج شیخ هادی جلیلی کرمانشاهی شنیدم که آقا سید محمد فشارکی بحث ترتب را شروع کرده و چند ماه طول کشیده بود و شاگردان نوعاً آن مطالب را پذیرفته بودند. شیخ هادی کرمانشاهی می‌گفت: ماه رمضان بود. مرحوم آخوند می‌خواست بحث صوم را شروع کند. شاگردان گفتند: بحث دیگری شروع کنیم. آخوند پرسیدند: چه شروع کنیم؟ گفتند: بحث ترتب را. ایشان نمی‌خواستند، ولی سرانجام بر گردن او گذاشتند. شروع کرد به تدریس بحث ترتب. روز اول شاگردان شروع کردند به ایراد گرفتن و مطلب به جایی نرسید. روز دوم هم شاگردان مکرر ایراد گرفتند و مطلب به جایی نرسید. روز سوم هم به همین منوال گذشت. فرمودند: من از شما درخواست می‌کنم اشکال نکنید. هرچه به ذهن شما می‌آید، می‌گویم وجواب می‌دهم. ولی شما دیگر صحبت نکنید. شروع کرد: اگر گویی… جوابش این است که… و بیش از یک ساعت می‌گفت و رد می‌کرد و حرف خود را اثبات می‌کرد. بعد از این هم بحث صوم را شروع کرد. عبارت شیخ هادی این بود که مطلب چند ماه را تمام کرد و گفت دست بردارید از این حرف‌ها.»

……

بازگشت به زادگاه:

شیخ هادی جلیلی با کسب اجازات متعدد اجتهاد و روایت از اخوند خراسانی و سایر اساتیدش در سال 1316ق به کرمانشاه بازگشت.ایشان قبل از هجرت به نجف هم فعالیت های دینی داشته اند، ولی پس از بازگشت، مسئولیت ها و مناصب پدرش شیخ عبدالرحیم که مرحوم ملا حسین پیش نماز مشهور به حاج آخوند(از شاگردان آخوند خراسانی و جد خانواده های حاج آخوند و روشن) به عهده گرفته بود به ایشان مسترد می شود و در طول سالیان متمادی به انجام وظایف دینی و شرعی خود به عنوان یک مبلغ و عالم دینی می پردازد.

………………………………

صفات بارز:

شیخ هادی اخلاق حسنه و نیکویی داشت.در کمک به مستضعفان،فقرا و سادات بسیار ساعی بود و حوائج ایشان را به نحو احسن براورده می نمود.منصب قضا و رفع خصومات و ارشاد مردم را عهده دار بود و به تدریس و تالیف و منبر اهمیت بسیار می داد.در ترویج علما و اهل علم عنایت تام داشت.آیت الله سید مرتضی نجومی، از علمای کرمانشاه می گوید: ” شیخ کاظم شیرازی به هنگام رفتن به نجف، در کرمانشاه بر مرحوم آیت الله شیخ هادی جلیلی ـ قدس سره ـ وارد شد و ایشان به ما طلاب مدرسه حاج شهباز خان فرمود که همگی به استقبال ایشان برویم. ما با چند ماشین، به استقبال آقای حاج شیخ رفتیم. ایشان هم چند روز در کرمانشاه ماند و همه علما و روحانیان در منزل آیت الله جلیلی، از ایشان دیدن می کردند و پس از آن به نجف بازگشت".

……………….

در عرصه سیاست:

اگر چه نقش اول سیاست کرمانشاه را مرحوم فیض مهدوی و برخی دیگر بر عهده داشتند ولی شیخ هادی نیز از سیاست بر کنار نبود.ایشان حل کننده مشکلات طیف های مختلف سیاستمدار مشروطه بود و مثلا رجوع اعتدالیون و دموکرات ها به ایشان را میت وان از این موارد ذکر کرد.همچنین ایشان در هیئت صلح برای رام کردن داود کلهر-رئیس برکنار شده ایل کلهر، که برکناری اش را قبول نمی کرد- فرستاده شد. در قضیه انجمن ولایتی کرمانشاه هم در ابتدای مشروطه دوم، که ظهیرالدوله و اعیان و علماء حاضر بودند 7 نفر عضو برای انجمن با اکثریت آراء انتخاب می شودند که 4 تن از آنها از عالمان هستند و شیخ هادی هم جزو منتخبین است.در شعبان سال 1342 ق که مراجع نجف و قم(میرزای نائینی،سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ عبدالکریم یزدی) اقدام به معرفی طراز اول های مجتهد به مجلس شورا نمودند دو تن از علمای کرمانشاه(شیخ مهدی فیض مهدوی و شیخ هادی جلیلی) را در زمره بیست مجتهد عالم به وقایع زمانه به مجلس معرفی کردند.غرض اینکه شیخ هادی سیاست را با دیانت ممزوج می دانست.

………………..

بی اعتقادی به رضا شاه

رضا شاه در دوران جوانی مدتی در کرمانشاه بود و با روحیات شیخ هادی مطلع بود.لذا در زمانی که به پادشاهی رسید متعرض شیخ هادی نشد و به دروغ می گفت خلع لباس روحانیت برای تصفیه روحانیون غیر واقعی از روحانیون واقعی مثل شماست.ولی شیخ هادی از ابتدا به رضا شاه ظنین بود و او را دروغگو می خواند و می گفت:این شخص دین ندارد.ایشان از معدود روحانیون عصر رضا شاه بود که بدون احتیاج به اجازه از مراجع، لباس روحانیت بر تن داشت و علی رغم وجود روحانیون برجسته ای از خاندان آل آقا و تلامیذ آخوند خراسانی، ریاست تامه شهر را به عهده داشت.پس از فرار رضا شاه نیز اقدام به تاسیس مجدد حوزه منحل شده شهر نمود و این کار ایشان با تشویق سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله بروجردی همراه بود.

……………..

تعلیمات نو:

از اقدامات اصلاحی مرحوم جلیلی می توان تشکیل دارالتبلیغ، اعزام طلاب به نواحی اطراف کرمانشاه برای آگاه نمودن مردم به شریعت و تاسیس دبستان مذهبی را عنوان کرد.در عهد پهلوی وضع مدارس از دوران ابتدایی تا دانشگاه وضع رقت بار و فساد امیز و اسف انگیزی داشت.به گونه ای که معمولا محصیلن علوم در این مدارس و محل های تحصیلی دچار فساد اخلاقی و عقیدتی می شدند و ندرتا افرادی یافت می شدند که از گزند فساد محیط علمی و فساد بسیاری از آموزگاران آن دوره بر کنار باشند.بخصوص ماندگاری فساد عارض شده به نونهالان و کودکان بیشتر در آینده مملکت و جامعه اسلامی زیان بار نشان می داد لذا برخی اقدامات در شهرهای مختلف ایران- بویژه قم و تهران- در زمینه ایجاد نهاها و مدارس و موسسات علمی که فساد مدارس پهلوی را نداشته باشد انجام گرفت.از جمله اینها جامعه تعلیمات اسلامی بود.وقتی شعبه ای از این جامعه در کرمانشاه افتتاح شدعلمای شهر بیانیه ای در تایید آن صادر کردند و آیت الله بروجردی هم کمک نمودن به آن را با وجوه شرعی به نحو تبرع بلامانع و بلکه نیکو و مستحسن دانستند. تعداد زیادی از علمای کرمانشاه اعلانیه را امضا کردند که نام شیخ هادی در طلیعه آنها قرار دارد.چون مکان این مدرسه درعباسیه تکیه معاون الملک بود آن را دبستان عباسیه نامیدند و بناهای معاون الملک(تکیه،حسینیه،زینبیه و عباسیه) از دیدنی ترین آثار ساخته شده در عهد قاجار کرمانشاه است.

………………………….

تالیفات و شاگردان:

شیخ هادی جلیلی در عرصه تدریس و نگارش کتب کارنامه ای درخشان دارد. شیخ عبدالجلیل جلیلی، سید جواد نجومی و سید جعفر سجادی از شاگردان ایشان هستند.شیخ هادی از مشایخ روایی مرحوم آیت الله مرعشی نجفی هستند.از تالیفات ایشان می توان ارشاد الانظار که تتمیم شرح دره پدرش است،مقدمه الواجب، المشتق،حجیه الظن، الحبوه، المزارعه و المساقاه، رساله فی تقلید الاعلم و عدم جواز تقلید المیت،رساله فی منجزات المریض،رساله فی لفظ الجلاله و تقریرات دروس آخوند خراسانی را نام برد.

…………….

وفات:

عاقبت این عالم ربانی در دوم ماه رمضان سال 1377ق(1337ش) در حال خواندن نماز ظهر در نجف اشرف درگذشت و پس از تشییعی مهیب و نماز خواندن آیت الله شیخ حسین حلی بر جنازه شان در وادی السلام نجف دفن شدند.

………

بازماندگان:

از فرزندان برجسته شیخ هادی می توان این دو تن را ذکر کرد:

آیت الله شیخ عبدالجلیل جلیلی(متولد 1342ق) عالم و نویسنده پرکار، که هم اکنون در سن 90 سالگی در کرمانشاه می زیند و از شاگردان امام راحل و آیت الله بروجردی اند و مدیریت حوزه کرمانشاه در زمان مرحوم بروجردی، تاسیس کتابخانه جلیلی، توسعه مسجد اجدادی و مقابله شدید با نظام پهلوی از سوابق ایشان محسوب می شود.

محمد حسین جلیلی شاعر و مولف، که در اشعار تخلصش بیدار است و در سال 1358ش در تهران درگذشت.

حاج مجتبی حاج آخوند کرمانشاهی، آیینه غیرت کرمانشاه

 

حاج آخوند در شناساندن امام خميني به مردم، به عنوان مرجعي كامل و رهبري آگاه به مسائل زمان، بسيار تلاش كرد. تلاش هاي او در معرفي شخصيت علمي و سياسي امام خميني(قدس سره) تنها به سخنراني ها و ملاقات هايش با مردم و خواص محدود نمي شد؛ بلكه از خطيبان زبردست و آگاه سراسر ايران نيز به همين منظور دعوت كرد كه از جمله اند: آيةالله طالقاني، آيةالله خزعلي، شهيد سيّد علي اندرزگو؛ همان طور كه عالمان شهر نيز در اين راستا به روشنگري مردم مي پرداختند.

 آيت الله حاج مجتبي حاج آخوند، در 13 جمادي الثاني سال 1347 ق. (1308 ش) دركرمانشاه در خانداني پاك نهاد و منتسب به سلسله جليل روحانيت، ديده به جهان خاكي گشود.

پدرش آية الله شيخ حسن حاج آخوند متولد 1301 ق. از شاگردان ميرزاي نائيني و سيدابوالحسن اصفهاني در نجف اشرف بود. وي بعد از كسب اجازه اجتهاد و روايت از استادان بنام حوزه علميّه نجف، به قصد تبليغ احكام و معارف دين، ارشاد مردم و تقويت بنيه علمي حوزه علميه كرمانشاه، در آن شهر رحل اقامت افكند و سال ها منشأ خيرها و بركات بود.

 جدّش آية الله ملاحسين حاج آخوند اصفهاني، از عالمان و فقيهان طراز اوّل تاريخ كرمانشاه بود. وي در اصفهان متولد شد و در نجف تحصيل كرد و در كرمانشاه به تبليغ دين اشتغال داشت. او در جريان مشروطيت، به قصد هدايت و قطع دست ظالمان از سر مردم كرمانشاه در كنار ساير عالمان و فقيهان، فعاليت هاي زيادي انجام داد. مدفن وي و فرزندش شيخ حسن حاج آخوند در قبرستان وادي السلام نجف اشرف است.(1)*

روزگار كودكي ايشان در دامن پرمهر مادري نمونه از تبار سلسله جليل روحانيت و در سايه پدري عالم، فقيه و عارف سپري شد. محيط مناسب خانواده، زمينه دانش دوستي و كمال جويي را در او شكوفا كرد. وي بعد از طي تحصيلات كلاسيك در سال 1323 ش. (1363 ق) به خاطر اشتياق فراوان به تحصيل علوم ديني، وارد حوزه علميه كرمانشاه شد و از محضر استادان بنام آن شهر بهره هاي فراوان برد. مراحل مقدماتي ادبيات، منطق، فلسفه، فقه، اصول و ساير علوم اسلامي را در حدّ مطلوبي با جدّيت كامل فراگرفت. حافظه قوي، پشتكار، اهميت به مباحثه، شركت مستمر در درس ها، احترام به استادان و انس با آنها، از شيوه هاي تحصيلي وي بود.(2)

وي در سال 1332 ش. (1372 ق) براي كسب مراتب عالي علوم اسلامي و رسيدن به درجات بالاتر از نظر علمي و معنوي، به حوزه علميه قم وارد شد و در مدرسه حجّتيه سكونت گزيد و از محضر آيات عظام و استادان بنام اين شهر بهره هاي كافي و وافي برد.

شيخ مجتبي بعد از سال ها تحصيل و تحقيق در علوم اسلامي، اعم از معقول و منقول، با عنايات و الطاف خاصّه خداوند و توسّل به اهل بيت(ع) و استعداد فراوان، به درجه عالي اجتهاد رسيد و در اكثر علوم اسلامي، صاحب نظر گشت.(3) احاطه بر مسائل فلسفي، مباني و قواعد فقه و تطبيق آنها بر فروع فقهي هنگام تدريس و طرح مباحث عرفاني و نيز كرسي درس تفسير قرآن كريم در كرمانشاه، گوياي تبحّر وي در علوم عقلي و نقلي بود.(4)

 

استاداني كه حاج آخوند از آنها بهره علمي گرفته و از خرمن فضايل و دانش آنان خوشه علم و كمال چيده است، عبارتند از:

الف) استادان كرمانشاه

1 - شيخ حسن حاج آخوند.(5) وي از دانشمندان، فقيهان و استادان حوزه علميه كرمانشاه بوده و در مسجد شهبازخان آن شهر، به اقامه نماز جماعت و ارشاد اشتغال داشته است.(6)

2 - سيد محمد جواد حسيني نجومي (متوفّاي 1387 ق). وي از فقيهان عارف و هنرمند بود كه از آيات عظام: سيدابوالحسن اصفهاني، شيخ ضياء الدين عراقي، شيخ محمد حسن علامي و سيد حسين حايري اجازه اجتهاد و روايت داشت.(7)

3 - شيخ محمدحسن علامي (متوفّاي 1394 ق)(8). او از عالمان و فقيهان بنام تاريخ كرمانشاه، بلكه تاريخ ايران است. او را فقيهي پژوهشگر، دقيق، فاضل كامل، دانشمندي جامع در علوم عقلي و نقلي و خوش ادراك معرفي كرده اند.(9)

4 - سيد محمود معصومي لاري.(10) وي از عالمان اديب و فقيهان بزرگ تاريخ كرمانشاه است كه در تدريس علوم اسلامي، خصوصاً ادبيات عرب، تبحّري خاص داشته است.(11)

5 - سيد حسين معصومي لاري (12). او از عالمان و فقيهان كرمانشاه است كه در تواضع و فروتني ضرب المثل بوده است؛ چه اينكه با كهولت سن و مقام و منزلت علمي اش به تربيت طلاب و تدريس دروس مقدماتي مثل جامع المقدمات با تواضع و اشتياق كامل مي پرداخته است و كار خود را تقويت بنيه علمي طلاب سطح مقدمات در علوم اسلامي مي دانست.(13)

6 - محمد آل آقا.(14) او از خاندان آل آقا و منسوب به وحيد بهبهاني است كه در كرمانشاه به وعظ و ارشاد و تدريس اشتغال داشته است.(15)

ب) استادان قم

حاج آخوند درقوي ترين درس هاي خارج اصول، فقه و فلسفه در حوزه علميه قم حضور يافت و از محضر آيات عظام: امام خميني(قدس سره)، بروجردي، اراكي، محقق داماد، علامه طباطبايي، سلطاني و… بهره برد و علوم اسلامي را چون آبي زلال از چشمه هايي جوشان به كام جان خود نوشانيد.(16)

در قم بيش تر از امام خميني(قدس سره) تأثير پذيرفت؛ به طوري كه شيفته رفتار و مقام علمي و معنوي امام شد؛ چه اينكه بارها پيشنهاد و درخواست برگشت وي به كرمانشاه به او داده شد، ولي به دليل تعلّق خاطر فراوان به مراد خود، دل كندن از آن درياي جوشان علم و معرفت برايش سخت بود و تنها موقعي قم را ترك و به كرمانشاه هجرت كرد كه فرمان امام به وي، مبني بر هجرت به آن سامان، صادر شد.(17)

آيةالله شيخ مجتبي حاج آخوند در سال 1338 ش. (1378 ق) در سنّ سي سالگي با دختر آية الله محمد حسين مسجد جامعي، از مجتهدان حوزه علميه قم، ازدواج كرد كه خطبه عقد اين زوج بزرگوار به وسيله امام راحل خوانده شد.

همسرش بانويي با فضيلت، متّقي و برخوردار از عفّت و عزّت نفس، از خانواده اي فقيه و روحاني بود كه در بهمن 1377 ش. دارفاني را وداع گفت و در قم بعد از اقامه نماز به وسيله آية الله بهجت، بنابر فرمان آية الله خامنه اي در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.(18)

ثمره اين ازدواج، سه پسر و سه دختر است. پسران وي به نام هاي محمد مهدي، علي و حسن هستند كه محمد مهدي و علي از طلاب علوم ديني و هم اكنون در حوزه علميه قم به تحصيل مراحل عالي علوم اسلامي مشغول هستند.

فعاليت هاي سياسي حاج آخوند

پيشينه مبارزات سياسي آية الله حاج آخوند به قبل از سال 1342 ش. در جريان افشاگري امام خميني(قدس سره) در مورد مسئله انجمن هاي ايالتي و ولايتي بر مي گردد. وي در جريان مذكور و ديگر حركت هاي سياسي امام عليه دستگاه ستم شاهي پهلوي، در قم و در كنار امام شركت چشم گير داشت.(19)

وي در خاطراتش مي گويد:
«روزي همراه آية الله خامنه اي به محضر امام خميني(قدس سره) رسيديم. او به امام عرض كرد: آقا! ما توپ و تانك و اسلحه نداريم. چطور مي توانيم مبارزه كنيم؟ امام فرمود: «ما اگر مبارزه نكنيم بايد بنشينيم و استخاره كنيم؛ ما بيان داريم و بيان ما، قدرت ماست.» واقعاً هم همين طور بود. وقتي امام حرف مي زد، سخنراني مي كرد، به دل هاي مؤمنين قوّت و در دل دشمنان رعب ايجاد مي كرد و اين، جز اخلاص امام چيز ديگري نبود.»(20)

هجرت به كرمانشاه

آية الله حاج آخوند بنابر فرمان امام خميني(قدس سره) به ايشان، مبني بر هجرت به كرمانشاه، به قصد تقويت بنيه علمي طلاب و فضلا و رهبري سياسي مردم آن سامان، در سال 1342 ش. (1383 ق) به زادگاهش بازگشت. با ورود وي،روحي دوباره در كالبد ديني و سياسي مردم آن شهر دميد و حياتي ديگر گرفت.»(21)

رهبري مبارزه

وي در بدو ورودش به كرمانشاه، مسجد حاج شهبازخان را مركز حركت هاي سياسي و مبارزه با دستگاه ستم شاهي و اطلاع رساني ديني و سياسي به مردم قرار دارد. اين مسجد در سال 1235 ق. به وسيله حاج شهبازخان و شش برادرش كه بنيانگذار طايفه معروف «حاجي زادگان» كرمانشاه بودند، احداث شد؛ با شبستاني بزرگ و چندين حجره و مَدرس.(22)

در سال 1323 ش. (1363 ق) مَدرس و حجره هاي اين مسجد، بنابر فرمان آيةالله سيدابوالحسن اصفهاني (متوفّاي 1365 ق) تبديل به مدرسه علميه شد كه از آن هنگام تا كنون، طلاب بسياري در آن به تحصيل علوم ديني پرداخته اند.(23)

اين مسجد و مدرسه به علت گسترش ساخت و ساز شهر كرمانشاه، به مرور زمان در مركز شهر قرار گرفت. از اين رو، موقعيت بسيار مناسبي براي ارتباط با مردم پيدا كرد. حاج آخوند از اين موقعيت، استفاده نيكو برد و علاوه بر اقامه نماز جماعت و فعاليت هاي مذهبي و اداره امور مدرسه علميه، مبارزات و فعاليت هاي سياسي را نيز در اين مكان مهم متمركز كرد.

بينش سياسي حاج آخوند

بينش و خط مشي حركت هاي سياسي آية الله حاج آخوند، برگرفته از رفتارها و موضع گيري هاي اصولي امام خميني(قدس سره) در عرصه هاي مختلف سياسي بود؛ چه اينكه امام راحل در شكل گيري شخصيت علمي و معنوي وي نيز نقش اوّل را در بين استادان بزرگ او ايفا مي كرد.

او بر سه اصل «رهبري مرجع آگاه»، «وحدت، خصوصاً در بين خواص و عالمان» و «تديّن مردم و آگاهي آنان از دين و دنياي خود» تأكيد فراوان داشت. به همين دليل پس از ورود به كرمانشاه، در راستاي تحقق اين سه اصل، اقدامات جدّي و چشم گيري انجام داد كه در صفحه 21 پرونده وي در ساواك به اين جهات اشاره شده است. مضمون آن چنين است:
«شيخ مجتبي حاج آخوند كه مدت ها در ايّام تحصيل در قم زندگي نموده و ايّام تعطيل در كرمانشاه اقامت مي كند، اخيراً براي هميشه قم را ترك و قصد دارد در كرمانشاه اقامت كند. وي با بعضي از عالمان شهر ملاقات و اظهار مي كند: آقاي خميني به من پيغام داده است تا به شما بگويم: در هفته يك يا دو جلسه تشكيل و در آن جلسه ها، فعاليت هاي دولت را كه مخالف با دين و شئون روحانيت است، افشاگري كنيد.»(24)

امام محوري

حاج آخوند در شناساندن امام خميني به مردم، به عنوان مرجعي كامل و رهبري آگاه به مسائل زمان، بسيار تلاش كرد. تلاش هاي او در معرفي شخصيت علمي و سياسي امام خميني(قدس سره) تنها به سخنراني ها و ملاقات هايش با مردم و خواص محدود نمي شد؛ بلكه از خطيبان زبردست و آگاه سراسر ايران نيز به همين منظور دعوت كرد كه از جمله اند: آيةالله طالقاني، آيةالله خزعلي، شهيد سيّد علي اندرزگو؛ همان طور كه عالمان شهر نيز در اين راستا به روشنگري مردم مي پرداختند. در پرونده حاج آخوند در ساواك چنين آمده است:
«موضوع: تبليغ به نفع خميني

شيخ مجتبي آخوند (روشن) فرزند حسن متولد 1308 شماره شناسنامه 104 كرمانشاه و شيخ عبدالخالق عبداللهي فرزند محمد علي متولد 1305 شماره شناسنامه 14210 و شيخ محمد حسين زرندي فرزند علي اكبر متولد 1311 زرند شماره شناسنامه 18 ساوه و حسين معطري فرزند جواد متولد 1306 كرمانشاه شماره شناسنامه 4453 در پاسخ سؤالي كه مردم در مورد تعيين جانشيني آيةالله حكيم مي نمايند، اظهار مي دارند: «خميني مرجع تقليد مي باشد.»(25)

و نيز آمده است:
«شيخ مجتبي روشن از روحانيون طرفدار خميني و داراي پرونده مي باشد و اغلب مشاهده شده كليّه طلاب مخالف كه از شهرستان هاي ديگر به كرمانشاه وارد مي شوند، دور وي جمع و اقدام به صحبت هاي خلاف مي نمايند.»(26)

و باز آمده است:
«شيخ مجتبي روشن فرزند حاج آخوند، پيشنماز مسجد حاج شهبازخان يكي از وعّاظ متعصّب و ناراحت و طرفدار خميني بوده و كراراً نيز به ساواك استان هدايت شده است.»(27)

منشأ عشق حاج آخوند به امام خميني(قدس سره)

ريشه اين علاقه به اوّلين برخورد وي با امام در قم بر مي گردد. وي مي گويد:

«در اوايل طلبگي كه تازه به لباس روحانيت ملبّس شده بودم، روزي قصد زيارت امام كردم. ديدم جلوتر از من، يكي از شخصيت هاي مهمّ مملكتي دستگاه حاكم طاغوتي به قصد ملاقات با امام، وارد بر امام شد. امام با حالت عادي با وي برخورد كرد و جلوي پاي او بلند نشد و من در حالي كه اين عمل امام را نظاره گر بودم، به محضرشان رفتم، ديدم امام با كمال تواضع جلوي پاي بنده بلند شد و دستي بر سرم كشيد و اظهار محبت و شفقت كرد. در آنجا، آن چنان صحبت امام در دلم نشست كه مرا تاابد شيفته خود نمود؛ چه اينكه من را كه طلبه اي بيش نبودم، بر بالاترين مقام هاي دنيوي ترجيح داد.»(28)

اين عشق و علاقه حاج آخوند به امام باعث شده بود كه او را سربازي فداكار و تابع محض ايشان قرار دهد. او بارها مي گفت: «من در تمام ابعاد در امام فاني بودم.»(29)

وي در خاطراتش گفته است:

«به اتّهام طرفداري از «خميني(قدس سره)» ساواك كرمانشاه مرا دستگير و مورد بازجويي قرار داد. رئيس ساواك وقت كرمانشاه به من گفت: بيا، نه كار با خميني داشته باش و نه با شاه؛ ماهم با توكاري نداريم. گفتم: برو يك چاقوي تيز بياور! گفت: براي چه؟ گفتم: براي آنكه عملاً به تو بفهمانم چقدر به خميني علاقه مندم. گفت: به فرض چاقو را آوردم، چگونه اثبات مي كني؟ گفتم: مي خواهم شاه رگم را بزنم تا ببيني در تك تك گلبول هايم عشق به خميني است و قطره هاي خون من همه شهادت به عشق زياد من به خميني مي دهند. از اين رو، من نمي توانم از او دست بردارم. رئيس ساواك با تعجب بسيار به من نظاره مي كرد و بعد از مدتي، مكث دستور داد تا مرا آزاد كنند.»(30)

آيةالله حاج آخوند بارها به اتهام طرح مرجعيت و رهبري امام خميني و انتقاد از برنامه ها و سياست هاي حكومت پهلوي، به ساواك احضار شد و چون اين احضارها و تذكّرات ثمري نمي بخشيد و از مواضع خود دست برنمي داشت، طرح محدوديت و تضعيف موقعيت اجتماعي وي در استان كرمانشاه از طرف ساواك پيشنهاد مي شود.(سند شماره 1)

اسارت به جرم آزادگي

آيةالله حاج آخوند با آگاهي و ايمان به هدف مقدّس خود، هر روز بيش از پيش با توكّل بر خداوند متعال بر فعاليت ها و اقدامات روشنگرانه خود بر ضدّ نظام ستم شاهي پهلوي افزود، تا جايي كه تاب و تحمل ساواك مركز (تهران) نيز به پايان رسيد و به قصد خاموش كردن نواي آگاهي بخش و انقلابي او، دستور بازرسي منزل و دستگيري وي را به ساواك كرمانشاه ابلاغ كرد. (سند شماره 2)

بالآخره وي در تاريخ 12/ 8/ 1352 ش. به دستور ساواك مركز (تهران) دستگير و بعد از سه روز بازداشت در ساواك كرمانشاه محاكمه و به سه سال زندان محكوم شد و در تاريخ 15/ 8/ 1352 ش. به كميته ضد خرابكاري ساواك تهران تحويل و به زندان اوين انتقال داده شد و بارها مورد شكنجه قرار گرفت. همسر وي گفته است: «در يكي از ملاقات ها با همسرم در زندان اوين، متوجه شدم كه ناخن هاي وي را كشيده اند.»(31)

فعاليت هاي بعد از آزادي

آية الله حاج آخوند با كوشش عالمان كرمانشاه و قم بعد از شش ماه، از زندان آزاد شد و به كرمانشاه بازگشت. وي بعد از آزادي از زندان، نه تنها از مواضع خود دست برنداشت، بلكه بيش از پيش به فعاليت هاي سياسي خود افزود؛ آگاه كردن مردم نسبت به ظلم حاكم طاغوتي و برنامه هاي ضدّ ديني آن و اعلام مرجعيت امام خميني و امثال آن، از جمله اين فعاليت هاست. از اين رو، ساواك برنامه تضعيف وي را به مرحله اجرا گذاشت كه گوشه اي از آن در پرونده ايشان در ساواك آمده است.

خدمات فرهنگي و اجتماعي

آيةالله حاج آخوند، علاوه بر تدريس علوم ديني و تربيت طلاب و فضلا، خدمات فرهنگي و اجتماعي فراواني در سطح استان كرمانشاه، قبل و بعد از انقلاب، انجام داد كه هم اكنون نيز آثار و بركات زحمات بي شائبه وي جاري است.

از جمله خدمات فرهنگي و اجتماعي وي، تعمير و مرمّت مسجد و مدرسه حاج شهبازخان در سال 1367 ش. است كه به دليل شدت فرسودگي قابل استفاده نبود و با زحمت هاي فراوان وي به بهره برداري رسيد. اين مسجد و مدرسه يكي از مكان هاي مهم فرهنگي، مذهبي و اجتماعي در سطح استان به شمار مي رود و رونق آن، مرهون مديريت عالمانه و كوشش هاي بي دريغ آية الله حاج آخوند مي باشد. هم اكنون در اين مدرسه طلاب و فضلاي زيادي مشغول به تحصيل هستند و حتي اين ميراث فرهنگي، در ايّام تعطيلات حوزه پذيراي روحانياني است كه به قصد تبليغ و ارشاد به آن سامان هجرت مي كنند.(32)

مرحوم حاج آخوند در مبارزه با افكار منحرف، نيز بسيار جدّي بود و به صورت منطقي به افشاگري عليه مروّجان عقايد باطل و انحرافي مي پرداخت. ترويج افكار منحرف چنان وي را نگران مي سازد كه نامه اي به امام خميني(قدس سره) مي نويسد و امام در 18 صفر 1393 ق. خطاب به ايشان چنين مي نويسند:
بسمه تعالي

خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقةالاسلام آقاي حاج آقا مجتبي حاج آخوند(دامت افاضاته)

مرقوم محترم، كه حاوي مطالبي راجع به بعضي دستجات بود، واصل گرديد.

در اين موضوع مراجعه شده است و اين نحو اجتماعات و تبليغات به صورت مذهبي كه ممكن است براي سرگرم كردن مسلمين و انحراف آنها در اجتماع بر ضدّ اجانب باشد، هميشه بوده و است و موجب نگراني است. و ضمناً چون با اسماي فريبنده توأم است؛ نمي شود به طور صراحت نفي و اثباتي نمود.

از خداوند تعالي بيداري مسلمين و دستجات آنها را از شرّ اجانب خواستار است؛ از جنابعالي اميد دعاي خيردارم.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

روح الله الموسوي الخميني

حاج آخوند براي كاستن مشكلات مالي مردم، كه ريشه بسياري از معضلات اجتماعي است، صندوق قرض الحسنه ولي عصر(ع) را تأسيس كرد كه آثار مثبت زيادي به همراه داشته است. اين صندوق هنوز فعاليت مي كند.(33) البته ايشان به طور مستقيم نيز به نيازمندان كمك مالي مي كرد؛ چنان كه آية الله نجومي در مورد خدمات حاج آخوند مي نويسد: «ايشان تا جايي كه از نظر مالي ميسّر بود، به فقرا و افراد كم درآمد و نيازمند كمك مي كردند و در اين مورد مضايقه نداشتند.»(34)

آية الله حاج آخوند از سوي رهبر كبير انقلاب، ارگان ها و مردم، مناصب سياسي، فرهنگي و اجتماعي مختلفي را بر عهده گرفت كه از جمله آنهااست: فرماندهي كميته انقلاب اسلامي شهر كرمانشاه از طرف شوراي مركزي كميته انقلاب اسلامي، نماينده امام در جهاد سازندگي، نماينده مجلس خبرگان رهبري در دو دوره، نماينده امام در دانشگاه علوم پزشكي، مسئول اداره عقيدتي - سياسي ارتش در غرب كشور، نماينده امام در بنياد مسكن، نماينده امام در امور حسبيه، سرپرستي حوزه علميه كرمانشاه به همراه آيةالله محمد حسين زرندي.(35) (سند شماره 10)

ويژگي هاي اخلاقي و معنوي

توجه به عبادات

توجه فراوان به امور عبادي، از ويژگي هاي آيةالله حاج آخوند بود. بيشتر اوقات زبانش به ذكر خدا مشغول بود. به اقامه نماز شب، مقيّد بود، حتي در سفرها و در حال كسالت. بعد از نماز صبح نيز بيدار بود و به عبادت مي پرداخت.(36)

به مستحبات، مثل نماز جعفر طيّار و اعتكاف خصوصاً در ايّام اقامتش در قم، بسيار اهميت مي داد. از تلاوت قرآن غافل نبود و بيشتر اوقات به ويژه در سحرها، آن را تلاوت مي كرد.(37)

آيةالله نجومي در اين مورد مي گويد:

«در انجام عبادات خصوصاً نماز اوّل وقت، شديداً مراعات مي كرد و انجام آنها را بر امور دنيايي مقدّم مي داشت. در انجام مستحبات و مداومت بر آنها، جدّيت خاصّي داشت. وي هفت سفر به مكه مكرّمه به قصد زيارت و اظهار بندگي در برابر خداوند متعال مشرّف شد.»(38)

خوش خُلقي با خانواده

او همان گونه كه با مردم با اخلاق نيكو رفتار مي كرد، با افراد خانواده اش نيز چنين بود و همان احترام را براي اهل خانه اش قائل بود. به همين علت فرزندان وي نيز به سلك روحانيت درآمدند و به تحصيل علوم ديني پرداختند.

آيةالله نجومي در اين باره مي نويسد:

«در زندگي شخصي حتّي الامكان سعي مي كرد كارهاي شخصي خود را انجام دهد و افراد خانواده را به زحمت نيندازد و اگر كاري را به آنها محوّل مي كرد، هيچ وقت حالت آمرانه نداشت. هميشه به اين امر «كه مرد در زندگي بايد ياور و همراه همسرش باشد»، عمل مي كرد و در مواقع لزوم در كارهاي خانه به همسرش كمك مي كرد. در بچه داري هيچ ابايي نداشت. يك روز در خيابان فرزندشان را بغل گرفته بود كه يكي از آشنايان به وي گفت: چرا شما بچه را بغل كرده ايد؟ مگر روحاني بچه بغل مي كند؟ وي در جواب گفت: يك روحاني بيش از هركس بايد در امور خانواده، به افراد خانواده ياري كند.»(39)

رعايت آداب اسلامي

تنها معيار آية الله حاج آخوند در برخورد با مردم، رضايت خداوند بود. از اين رو، در معاشرت با مردم صداقت در گفتار و رفتار، وفاي به عهد، تواضع، يكرنگي قبل و بعد از رياست و تشويق به نيكي ها را رعايت مي كرد. وي با اينكه در برابر كژي ها و نادرستي ها مي ايستاد، ولي اخلاق و رفتار اجتماعي اش چنان جذّاب بود كه بسياري از افراد به او ارادت و عقيده خاصّي داشتند. و با اين كه از محبوبيت گريزان بود، ولي طبيعت رفتارش مردم را مجذوب خود ساخته بود. استقبال بي سابقه و اعجاب انگيز مردم كرمانشاه از وي بعد از بازگشت از زيارت خانه خدا در سال 1377 ش.، كه ساعت ها پشت درِ فرودگاه كرمانشاه و در منزل وي منتظر ورودش بودند، نشان دهنده چهره مردمي اين عالم جليل القدر است.(40)

عشق به معصومين(ع)

به اهل بيت علاقه فراواني داشت. اهتمام ويژه اي به برگزاري مراسم عزاداري و مدّاحي در مساجد و منازل به مناسبت هاي مختلف داشت و بارها به قصد تجديد عهد و بيعت با معصومين(ع) به كربلا و نجف و… مشرّف شد و ماه ها در جوار آن حضرات سكنا گزيد. به مدّاحان و روضه خوانان خاندان عصمت و طهارت احترام خاصّي قائل بود.(41)

يكي از مدّاحان، كه از سادات عالم و ساكن قم است، مي گويد: به مناسبتي نزد آيةالله حاج آخوند جرياني از جبهه دارخوين را نقل كردم و گفتم: در جبهه دارخوين، ديدم جوان 14 ساله اي روي خاكريز خطّ مقدّم جبهه رفت و انگشتش را به سوي كربلا گرفت و به امام حسين(ع) سلام داد كه ناگاه تيري به وي اصابت كرد و پاي خاكريز افتاد. او را بغل كردم و گفتم: چرا اين كار را كردي؟ گفت: شرط مادرم را به جا آوردم؛ چرا كه او به من گفته بود: به شرطي راضي مي شوم به جبهه بروي كه هر وقت بوي كربلا را استشمام كردي، به نيابت از من و پدرت به جدّت امام حسين(ع) سلام دهي.

به من گفت: بايد به نيّت پدرم هم سلام دهم. با اصرار روي خاكريز رفت و سلام ديگري داد كه ناگاه گلوله موشكي به وي اصابت كرد و بدنش كاملاً از بين رفت و من با حالت تأثّر به سراغ ساكش رفتم. وصيّت نامه اي در آن پيدا كردم كه در آن، خداوند را به اسما و صفات زيادي قسم داده بود و از او خواسته بود كه در جبهه بدنش از بين برود، تا همانند مادرش حضرت زهرا(س) بي قبر باشد.

وقتي اين واقعه را براي آيةالله حاج آخوند نقل كردم، گريه كرد و از من خواست تا چندين بار آن را تكرار كنم و از او هم چنان گريه مي كرد؛ چرا كه او به شنيدن نام حضرت زهرا، امام حسين و معصومين ديگر(ع) بسيار علاقه مند بود.(42)

حق گويي

وي در بيان حق و دفاع از آن، بسيار شجاع بود. حق را بيان مي كرد، چه به نفع او باشد و چه به ضرر او؛ توجّهي به شخصيت يا تعداد طرفداران آن نداشت و در اين امر از سرزنش ملامتگران هراسي به خود راه نمي داد. اين خصلت او ناشي از غيرت ديني او بود كه در طول زندگي سياسي و اجتماعي اش كاملاً نمود داشت.(43)

دنيا گريزي

وي از هرآنچه كه او را به دنيا نزديك و از خدا دور مي كرد، پرهيز داشت. داراي وارستگي و مناعت ذاتي خاصي نسبت به دنيا بود. مال و مقام وسيله خدمت به بندگان خدا مي دانست. با اين كه داراي مناصب مختلف اجتماعي بود، ولي به هيچ كدام دل نسپرد و هر وقت احساس مي كرد كه آن مناصب او را به طرف دنيا سوق مي دهند و او را از هدف اصلي اش كه همان بندگي خداوند بود، بازمي دارند، از آ ن مناصب دوري مي كرد.

قناعت، ساده زيستي، تشريفات گريزي و بي اعتنايي به وجهه اجتماعي، از ويژگي هاي بارز وي بود.

غيرت ديني

اهميت به امر به معروف و نهي از منكر، حساسيت در برابر انحراف به نام دين، دوري از مصلحت انديشي هاي نابه جا، دوري از تسامح در اجراي حدود الهي، ستيز با تفريط و افراط در آموزش معارف دين و اجراي برنامه هاي ديني، از ديگر ويژگي هاي بارز حاج آخوند بود.(44)

وفات و مدفن

آية الله حاج آخوند بعد از سال ها مجاهدت و تلاش در راه ترويج دين و تحقق آرمان هاي انقلاب اسلامي، بالآخره در شامگاه روز يكشنبه 15 مهر 1380 (19 رجب 1422)، در سنّ 72 سالگي شمع وجودش خاموش شد و استان كرمانشاه در سوگ فراق و در غم و اندوه جانكاهي فرو رفت. با درگذشت او، در كرمانشاه دو روز عزاي عمومي اعلام شد. مردم ناباورانه، دسته دسته براي عرض تسليت به منزلش روي آوردند و با پيكر پاك آن مجاهد بزرگ وداع كردند.

پيكر وي سه شنبه 17 مهر ماه، بر روي دوش مردم عالم دوست كرمانشاه به صورت بي سابقه اي تشييع و به شهر قم منتقل شد. پيكر وي در قم نيز با حضور بسياري از علما و برخي مسئولين كشوري و لشكري از مسجد امام حسن عسكري(ع) به سوي حرم مطهر تشييع شد. حضرت آيةالله العظمي بهجت بر وي نماز خواند و سپس به امر مقام معظّم رهبري، در حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.(45)

پي نوشت ها:

* جريان ملقب شدن اين خاندان به «حاج آخوند» بدين صورت بوده است كه جدّ ايشان، آية الله ملاحسين اصفهاني، به حج مشرف مي شود در بازگشت با استقبال بسيار پرشوري از طرف اهالي شهركرمانشاه مواجه مي گردد و مردم آن سامان در هنگام استقبال به يكديگر مي گفته اند: «حاجي آخوند آمد»، «حاجي آخوند آمد» از آن به بعد، وي كم كم به «حاج آخوند» معروف مي شود اين لقب در فرزندان و نوادگان وي نيز به يادگار ماند و شناسنامه خود را با اين شهرت گرفتند؛ گرچه بعضي از آنها بعدها فاميلي خود را به «روشن» و غير آن، تغيير دادند (مكاتبه با حجةالاسلام محمد مهدي حاج آخوند، ص 1، مورّخه 1380/11/11) .
1 - تاريخ كرمانشاه در عصر قاجار، هرمز بيگلري، انتشارات طاق بستان، كرمانشاه، ج 2، ص 143، 147 و 148 .
2 - همان، ص 4 .
3 - همان، ص 9 .
4 - مصاحبه با حجةالاسلام سيد مهدي سيدموسوي، مورّخه 1380/11/10 و حجةالاسلام سيد محمدحسين حائري زاده، مورّخه 1380/11/13 .
5 - كيمياي هستي، سيدمرتضي نجومي، مؤسسه فرهنگي نشر سها، 1379 ش، ص 71 .
6 - مكاتبه با محمد مهدي حاج آخوند، ص 3 .
7 - كيمياي هستي، ص 247 .
8 - مكاتبه با آيةالله سيدمرتضي نجومي، ص 3 .
9 - زندگاني سردار كابلي، كيوان سميعي، چاپخانه گيلان، 1363 ش، ص 229 و گنجينه دانشمندان، ج 6، ص 369 .
10 - مصاحبه با حجةالاسلام سيدمحمد حسين حائري زاده .
11 - كيمياي هستي، ص 71 .
12 - مكاتبه با محمد مهدي حاج آخوند، ص 3 .
13 - كيمياي هستي، ص 71 .
14 - مكاتبه با آيةالله نجومي، ص 3 .
15 - مصاحبه با حجةالاسلام علي اكبر آل آقا، مورّخه 1381/1/17 .
16 - مكاتبه با محمد مهدي حاج آخوند، ص 7 و 8 .
17 - همان، ص 17 .
18 - مكاتبه با آيةالله نجومي، ص 4 .
19 - مكاتبه با محمد مهدي حاج آخوند، ص 11 .
20 - همان، ص 16 .
21 - همان، ص 19 .
22 - كرمانشاهان و تمدن ديرينه آن، ايرج افشار، ج 1، ص 630، انتشارات زرين، تهران .
23 - كيمياي هستي، ص 70 .
24 - پرونده ش 5207 ساواك، ص 21، (با تغييرات) .
25 - همان، ص 18 .
26 - همان، ص 28 .
27 - همان، ص 29 .
28 - مصاحبه با عبدالحميد ترابي، از ساكنان نجف اشرف، مورّخه، 1380/11/10 .
29 - مكاتبه با محمد مهدي حاج آخوند، ص 8 .
30 - مصاحبه با عبدالحميد ترابي .
31 - مكاتبه با محمد مهدي حاج آخوند، ص 26 .
32 - همان، ص 33 .
33 - همان، ص 32 .
34 - مكاتبه با آية الله نجومي، ص 6 .
35 - مكاتبه با محمد مهدي حاج آخوند، ص 34؛ صحيفه امام، ج 1، ص 476 و ج 17، ص 258 .
36 - مصاحبه با حجةالاسلام سيد مهدي سيد موسوي .
37 - مصاحبه با حجةالاسلام صادق طهوري، 1380/11/12 .
38 - مكاتبه با محمد مهدي حاج آخوند، ص 6 و 43 .
39 - مكاتبه با آيةالله نجومي، ص 5 .
40 - مكاتبه با محمد مهدي حاج آخوند، ص 36 .
41 - مكاتبه با آيةالله نجومي، ص 6 و مصاحبه با عبدالحميد ترابي .
42 - مصاحبه با حجةالاسلام سيد محمدحسين حائري زاده .
43 - مصاحبه با حجةالاسلام صادق طهوري .
44 - مصاحبه با آيةالله شيخ حسن ممدوحي .
45 - مكاتبه با محمد مهدي حاج آخوند، ص 51 

زندگی نامه ید الله بهزاد از مفاخر کرمانشاهی

  استاد یدالله بهزاد

نگاهیکوتاه، به زندگی و آثار استاد یدالله بهزاد کرمانشاهی / به قلم استاد یدالله عاطفی 

“بیست و هفت سال از عمر پر برکت استاد بهزاد کرمانشاهی در خدمت به فرهنگ کرمانشاه و پرورش نسل جوان گذشت. در اوقات فراغت،‌ وقت ایشان به مطالعه،‌ سرودن شعر و پرداختن به خوشنویسی،‌سپری کرد

شاعر دانشمند و ادیب هنرمند،‌ استاد یدالله بهزاد، ‌فرزند مرحوم حسین ایوانی،‌ در نیمه ی بهمن ماه 1304خورشیدی در کرمانشاه پا به عرصه ی وجود گذاشت. پس از طیِّ دوران کودکی و گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه، به سال 1327خورشیدی، ‌راهی تهران شد و در دانشکده ی ادبیّات به تحصیل پرداخت. در آنجا، از محضر استادانی بزرگ همچون: جلال الدّین هُمایی، ‌بدیع الزّمان فروزانفر، احمد بهمن یار، دکتر محمّد معین،‌ دکتر ذبیح الله صفا،‌ دکتر پرویز خانلری و دیگر استادان دانشمند آن روزگار دانشگاه تهران،‌بهره ها برد و توشه ها اندوخت.

سال 1331 به استخدام فرهنگ درآمد و به عنوان دبیر ادبیّات،‌ در دبیرستان های کرمانشاه به تدریس پرداخت و شاگردانی پرورد که هر کدام از آنها، امروز استادی توانا شده اند و در سنگرهای گوناگون، خدمتگزار مردم بوده و هستند.

استاد بهزاد در جوانی ورزشکار بود و به ورزش های باستانی، وزنه برداری و بسکتبال روی آورد،‌ در کنار کلاس درس،‌ مدّتی هم مُربّیِ بسکتبال بود و با زحمت و تلاش فراوان توانست تیم های وزنه برداری و بسکتبال کرمانشاه را راه اندازی و آماده کند و به جوانان ورزشکار، علاوه بر فنون ورزشی، درس ایمان، اخلاق، ادب و انسانیّت بدهد.

او همچنین شاگردان علاقه مند به روزنامه نگاری، ‌نویسندگی،‌ شاعری،‌خوشنویسی، نقّاشی و کتابخوانی را زیر چتر حمایت خود می گرفت و برای آن ها کلاس های فوق برنامه می گذاشت و در تعلیم، ‌آموزش و راهنمایی آن ها کوشش فراوان می کرد. تا این اواخر هنوز خط ها،‌ نقّاشی ها و برخی از روزنامه های دیواری آن سال های دانش آموزان را چون یادگاری عزیز،‌ نگهداری می کرد.

کتابخانه ی خوبی هم از کتاب های مفید و آموزنده برای استفاده ی دبیران و دانش آموزان در دبیرستان، ترتیب داده بود که با همکاری و فعالیّت دانش آموزان و اشراف و نظارت خود استاد،‌ دایر بود. بسیاری از دانش آموزان آن سال ها از کتابخانه ی مذکور،‌ استفاده های شایان بُرده اند.

گروهی از شاگردان استاد،‌ که اکنون به مدارج عالی علمی رسیده اند و در آستانه ی پیری،‌ خود مقتدای دیگرانند، با آه و حسرت از گذشته های دور و سال های دانش آموزی خود یاد می کنند و می گویند: آن مرد بزرگ، در دبیرستان نه تنها معلّمی شاخص و دانشمند بود،‌ بلکه ایشان به همراه مدیر دبیرستان (جناب مصطفی پروینی)، برای ما بویژه برای برخی از شاگردان یتیم، پدری مهربان و پشتیبانی پر توان و در خارج از محیط مدرسه نیز همیشه نگران زندگی،‌ خورد و خواب،‌ مسکن و مراقب دوستی ها و معاشرت هایمان با دیگران بودند و از دلسوزی ها،‌محبت ها و راهنمایی های آینده ساز آن ها،‌برخوردار بودیم،‌حتی بعدها که بزرگ تر شده،‌در جست و جوی کار بودیم،‌ در تعیین شغل و مَمَرِّ درآمدمان هم،‌از کمک های فکری و معنوی دریغ نمی کردند.

بیست و هفت سال از عمر پر برکت او در خدمت به فرهنگ کرمانشاه و پرورش نسل جوان گذشت. در اوقات فراغت،‌ وقت ایشان به مطالعه،‌سرودن شعر و پرداختن به خوشنویسی،‌سپری می شد.

او دانشمندی فرزانه،‌ معلّمی ادیب و شاعری توانا بود که علاوه برشاعری،در هنر خوشنویسی نیز دست داشت و از تعلیمات استادان بزرگ خوشنویسی کشور، همانند: علی اکبر کاوه،‌حسن خطّاط،‌ محمّدرضا اقبال،‌ غلامحسین امیرخانی و شکسته نویس برجسته، ‌یدالله کابلی خوانساری، بهره مند شده بود.

استاد بهزاد با اکثر خوشنویسان و هنرمندان کرمانشاه، دوستی،‌ محبت و روابط هنری و معنوی عمیقی داشت که از آن میان می توان، فقیه فاضل و هنرمند، حضرت آیت الله استاد سیّد مرتضی نجومی، ‌استاد عبدالله جواری، اکبری، ‌احمدی و سلیمانی و گروهی دیگر را یاد کرد.

استاد بهزاد، در تمام عمر پربار خود،‌ وابسته به هیچ حزب، گروه و سازمانی نبود. ایشان به هیچ پست و مقامی نیز تن در نداد و تنها معلّمی ساده و صادق باقی ماند، جز خدای بزرگ،‌در برابر صاحبان زر و زور و قدرتمندان متکبّر،‌ هیچ گاه، سر تسلیم فرود نیاورد. از نظر فکر و اندیشه های سیاسی و اجتماعی به سیره و راه و روش مولایش علی (ع) عمل می کرد و همراره یار مظلوم و دشمن ظالم بود و می سرود:

نام زیبای تو شد ورد زبانم، یا علی

تا به دفع هر غمی بخشد توانم، ‌یا علی

در دل از مهر تو دارم آفتابی، نیست غم

اختری گر نیست در هفت آسمانم، یا علی

در جوانی به نهضت ملی ایران و مبارزات دکتر محمّد مصدق و یارانش با استعمارگران خارجی و مستبدان داخلی،‌ دل بسته بود و این علاقه تا آخر عمر،‌ در دل و جانش می جوشید. او همواره، آبادی، ‌آزادی و سرافرازی وطنش را بسیار دوست می داشت و با تمام وجود می گفت:

در میان آتش و خون ای وطن،‌ من با توام

ور بباید گفت ترک جان و تن،‌ من با توام

نیست غم گر روز شادی بهره ی رندان شود،

خوان رنگین تو، در روز محن، ‌من با توام

مرگ هم پیوند ما را نگسلد از هم، ‌که باز

در دل گور در آغوش کفن من با توام

ترک مادر کی تواند گفت فرزند شریف

ای گرامی مادر من، ‌ای وطن، ‌من با توام

از میان شعرا و دانشمندان معاصر ایران بیش از همه با استادان سخن،‌ محمّد حسین شهریار، امیری فیروز کوهی،‌حبیب یغمایی،‌ دکتر پرویز خانلری،‌ ایرج افشار، محمود فرّخ،‌ مهدی اخوان ثالث،‌ محمّد قهرمان، دکتر شفیعی کدکنی، باقرزاده بقا،‌ نوید،‌ قدسی، ‌سهی،‌ کمال خراسانی، جواد آذر، محمد گلبن و از همشهریان خود،‌ با بسیاری از شاعران،‌ نویسندگان،‌ هنرمندان،‌ فضلا و پژوهشگران کرمانشاهی دوستی، انس و الفت و ارادت مخصوص داشت،‌ که به عنوان نمونه می توان از جلیلی بیدار، کیوان سمیعی، نواب صفا، خانبابا جیحونی، علی اشرف نوبتی(پرتو)،‌ جلیل قریشی زاده(وفا)، مسعود مشکین پوش،‌ دکتر علی اکبر نقی پور،‌ حشمت الله کم گویان، محمد علی سلطانی و بسیاری دیگر از دوستان و سروران بزرگ نام برد که برای پرهیز از درازای سخن، ‌به همین مختصر، ‌بسنده می کنیم. استاد بهزاد، مطالعات عمیقی در شعر و ادب فارسی و عربی داشت و همواره در مورد عرفان،‌ فلسفه، ‌تاریخ، ‌هنر‌، ایران شناسی،‌ مطالعه، ‌پژوهش و جست و جو می کرد. در این زمینه ها، ‌شاید کتابخانه ی عظیم و پر بار او در غرب کشور،‌ منحصر به فرد باشد.

او اگر چه شاعری، ادیب و هنرمندی برجسته، وارسته، خلوت نشین و بی ادّعا بود،‌ ولی بر خلاف نظر برخی از معاصران، منزوی و دور از اجتماع نبود زیرا که او با دوستان صمیمی قدیم و همچنین با جوانان شاعر و هنرمند، نشست و برخاست می کرد و از معاشرت با این عزیزان لذّت می برد و به شکل های گوناگون پناه گاه،‌راهنما و مشکل گشای همگان بود.

در زمینه شعر بیشتر به سبک خراسانی و قصیده سرایان بزرگ آن سبک، سخن وری می کرد ولی به سبک های دیگر یعنی سبک عراقی یا شیوه ی سعدی و حافظ و سبک هندی-اصفهانی یا طرز نو و مضمون سازی ها و باریک اندیش های صائب تبریزی و پیروانش نیز توجّه خاص داشت و علاوه بر قصیده های بلند و محکم، غزل های پرشور و حال،‌ قطعه ها،‌ مثنوی ها،‌ رباعی ها،‌ دوبیتی ها و شعر نو، به شیوه نیما و اخوان ثالث،‌اشعار فراوانی سروده و آثار گران بهایی پدید آورده است که هر کدام از آن ها،‌فکر و مضمون تازه ای دارند، و ‌اندیشه و پیامی انسانی و اخلاقی را به خواننده می رسانند.

مضامین اشعارش متنوع و بیشتر شامل: اشعار لطیف عاشقانه، ‌عرفانی، اخلاقی، دینی و اعتقادی، اجتماعی و شعرهای تند، ‌انتقادی،‌ مبارزه جویانه و پرخاشگرانه در زمان خفقان رژیم ستم شاهی است.

این شاعر دانشمند حدود ده هزار بیت شعر نغز، لطیف و استوار سروده که تنها دو دهم از آن ها به صورت گزیده های اشعار«گلی بیرنگ» و «یادگار مهر»  چاپ و منتشر شده است.

تواضع و بی ادعّایی آن بزرگوار در انتخاب عنوان نخستین گزیده ی اشعارش، برای همگان آشکار است که ایشان شعرهای دلپذیر خود را که چون گل های زیبا و خوش رنگ و بو،‌ زینت دهنده ی گلزار ادب این مرز و بوم است با شکسته نفسی تمام، «‌گلی بیرنگ» نامیده است.

یک جلد از کلیّات چند جلدی اشعار منتشر نشده اش شامل اخوانیات و یک جلد دیگر آن،‌ در برگیرنده ی اشعار محلی و کُردی کرمانشاهی اوست.

یکی دیگر از خدمات برجسته و ماندگار ادبی استاد بهزاد در زمینه شعر و پژوهش، تالیف، تذکره ی، مفصل یا جُنگ بزرگ شعر کرمانشاه از عصر قاجار تا امروز است که در دو جلد،‌تنظیم شده است. مجموعه های خطی بسیاری از شعرای کرمانشاه را نیز جداگانه مدون و آمده چاپ کرده بود که به عنوان مثال می توان از دیوان های: نامی، بیدل، سلطانی کلهر، الله دوست سالک، بسمل و محرم کرمانشاهی نام برد.

برخی از اشعار استاد بهزاد، در سال های دور، (سال های قبل از انقلاب) آن هم بیشتر به وسیله دوستان و ارادتمندانش، ‌در مجلّه های وزین و ارزشمندی همچون: یغما، ‌سخن، آینده، صدف، جهان نو،‌ نگین و … چاپ و منتشر شده است.

استاد بهزاد بیست و هفت سال در دبیرستان های کرمانشاه به تدریس ادبیات اشتغال داشت و در سال 1359خورشیدی،‌بنا به در خواست خود،‌بازنشسته شد و اوقات خود را بیشتر به مطالعه وپژوهش در باره ی آثار شعرای کرمانشاه و گردآوری و تدوین آن ها و پرداختن به هنر خوشنویسی و سرودن شعر و معاشرت با دوستان دیرینش سپری می کرد.

از ویژگی های پسندیده ی آن استاد بزرگوار، اعتقادات عمیق دینی، ‌وطن دوستی،‌ پرهیز از خودنمایی،‌ داشتن انصاف، ‌وارستگی،‌ مبارزه با ظلم و ریاکاری،‌ بلند نظری،‌ دستگیری ناتوانان، لطف و محبت بی دریغ با دوستان، ارادتمندان و شاگردانش بود. همچنین به خانواده،‌بستگان و بویژه به خواهران فرشته سیرت،‌ بزرگوار و فداکارش که در تمام عمر، ‌یار و یاورش بودند، ‌علاقه ای فوق العاده داشت و در نهایت، تسلیم عارفانه اش در برابر پروردگار بود. مناعت طبع، ‌وارستگی و بزرگواری استاد،‌مقوله ای جدی است که باید بیشتر از هر چیز دیگر مورد توجّه باشد،‌یکی از آن موارد این است:

پس از آن که در اوایل انقلاب اسلامی به تقاضای خود از خدمت فرهنگ بازنشسته شد،‌ نظر به مراتب فضل و دانشی که استاد دکتر شفیعی کدکنی و دیگر استادان دانشمند دانشگاه تهران، در ایشان سراغ داشتند هرچند،‌ اصرار کردند که تدریس در دانشکده ی ادبیّات دانشگاه رازی کرمانشاه را بپذیرد، ایشان ضمن تشکّر از لطف آن ها پیشنهادشان را قبول نمی کرد و پیوسته می فرمود: من بازنشسته شده ام و دیگر توان کاری ندارم. مورد دیگر این که سالیان گذشته، قصیده پُرشور و محکمی از او به نام «وطن من» با مطلع - آباد بماند،‌ هماره وطن من کز اوست سرور دل و شور سخن من- به وسیله دوستدارانش، در روزنامه ی اطّلاعات چاپ شد، که بدون اطلاع ایشان، آن را در جشنواره ی شعر فجر شرکت دادند و به همراه شعر استاد مهدی اخوان ثالث «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» با رای هیئت داوران، بهترین شعر معاصر، در باره ی ایران شناخته و برنده ی جایزه شد ولی استاد بهزاد، مانند همیشه، از پذیرفتن جایزه و وجه نقد،‌سرباز زدند و گفتند: من برای وطنم شعر گفتم و از هیچ کس توقعی نداشته و ندارم.

سرانجام، آن عقاب دور پرواز قُلّهِ رفیع شعر و ادب و مردانگی پس از طّیِ دوره ای کوتاه بیماری،‌ به سبب ضعف جسمانی،‌ دعوت حق را لبیک گفت و در ساعت دو بامداد روز یکشنبه پنجم فروردین ماه سال 1386 روح پاکش به ملکوت اعلا پر کشید و یک دنیا شور و شوق و هنر و انسانیت در دل خاک آرمید. به قول خودش:

دارم دلکی به عشقبازی چالاک

کز هیچ بلاییش نه بیم است و نه باک

زنده ست به عشق و فارغ از خوف هلاک

حیف ست چنین دل که رود در دل خاک

خدایش بیامرزاد و نام،‌ یاد و آثارش جاودانه باد،‌در ختم کلام نیز چون آغاز مقال، شعر استاد بهزاد را می آوریم که گفت:

رسید از راه، پیری چهره پُر گرد

ره آورد وی انبانی غم و درد

عقابی را ز تیغ کوهساران

 فرود آورد و مرغ خانگی کرد

اشعار زیر به یاد استادِ دانشمندم، ‌شاعرِ هنرمند و ادیبِ خردمند، زنده یاد، استاد یدالله بهزاد کرمانشاهی و اشعار ماندگارش:

زد شبیخون خزانی،‌ناگهان بر نوبهارم

ابر اندوهم سراپا،‌چون ننالم؟ چون نبارم؟

از نسیم مهر او سرسبز می شد باغ جانم

صر صر قهر خزانش،‌ریخت یکسر برگ و بارم

چشمه سار طبع شعرم بود جوشان از وجودش

رفت فصل نوبهار و خشک شد آن چشمه سارم

ای که منعم می کنی از بی قراری،‌چون بگویم

ماهی ام کز آب،‌افتادم به خاک ار بی قرارم

*

ای بزرگ استاد وارسته،‌ کجایی تا ببینی

تا تو رفتی از کنارم، ‌ماند چشمی اشک بارم

مظهر هر شورِ شادی بودی و شوقِ رهایی

رفتی و در بندِ اندوهم،‌ز شادی برکنارم

لذتی دیگر به جان می داد شعرِ شکّرینت

چون «بهارم»،‌چون «امیرم»،‌چون «رهی»،‌چون «شهریارم»(1)

باغ سار شعر نابت بی خزان است و گُل افشان

گُلشنِ سبزِ امیدم،‌نوبهارِ مُشک بارم

مستی ام از دخترِ رَزنیست، می دانی که باشد

لطفِ مضمون های شعرت،‌باده های خوشگوارم

گلشن رنگینِ شعرت را «گلی بی رنگ» خواندی(2)

خاکساری را تو اوجی،‌اوستاد خاکسارم

خطّ تو زیبا چو شعرت،‌شعرِ تو محکم چو رایت

هست هر یک گنجِ گوهر،‌بِه ز دُرِّ شاهوارم

خوشنویسی چیره دست و شاعری آزاده بودی

پُر هنر مردی، ‌ادیبی، بی نظیر آموزگارم

آن ادیبانی که پروردی،‌ کنون مامِ وطن را

جان فدا و حق گُزارند و همه فخر دیارم

تو چو خورشیدی فروزان،‌بر سپهر شعر تابان

من چو خاک افتاده بودم، ‌بر کشیدی ذرّه وارم

تا که دیدی زاتش داغِ برادر سوخت جانم(3)

لطف تو شد چون برادر، مهر تو شد غمگسارم

تکیه گاهم بودی از روز جوانی تا به پیری

رفتی و بی تکیه گاهی،‌ می کُشد این روزگارم

تو نظیر کس نبودی جز خودت،‌در هر فرازی

فرد بودی،‌ لیک گویی،‌ رفته از کف صدهزارم

«شهسواران در غُبار فتنه گُم گشتند»،(4) اما

تو به میدان وطن خواهی،‌یگانه شهسوارم

 راهِ تو،‌راهِ سرفرازیست ایران و هنر را

یا به راهت می روم تا زنده ام، یا جان سپارم

*

شکوه ها کردی زپیری،‌ کز ستیغ کوهساران

در فکندت کُنجِ عُزلت، ای عقاب کوهسارم(5)

پاسدارِ قُلّه ی آزادگی بودی، که گفتی:

هیچ القابی نباشد غیر نامم بر مزارم(6)

در غمت «بهزاد» لبریزم ز بغض و اشک حسرت

تا که جان دارم،‌خدا داند،‌ز داغت سوگوارم

دردِ من از رفتنِ تو این بوَد،‌کاندر زمانه

یک قرینت را نبینم، ‌یک نظیرت را ندارم

هیچ تسکینی نمی یابد دلم، جز شعر نابت

چون برایم بهترین یاد است و خوش تر یادگارم

شعر های استوارت،‌گویدم:‌«آشفتگی» بَس

تا به دل ها جای دارم،‌زنده هستم،‌ ماندگارم

یدالله عاطفی

فروردین 1386-کرمانشاه

زیرنویس ها:

(1)شاعران معاصری که مورد علاقه ی مشترک ما بودند و بیشتر اوقات،‌شعرهایشان را می خواندیم و لذّت می بردیم.

(2) «گلی بیرنگ» نام فروتنانه ی گُزیده ی اشعار استاد بهزاد است که در سال 1381 به وسیله ی انتشارات آگه،‌چاپ و منتشر شد.

(3)اشاره به درگذشت نابهنگام برادر شاعر جوانمرگم،‌زنده یاد اسدالله عاطفی(1352-1321)

(4)تضمین مصرعی از غزل معروف «غبار فتنه ی» استاد که فرموده بودند:

شهسواران در غبار فتنه گم گشتند و رفت

نامشان از یادها، تصویرشان از قاب ها

(5)منظور دو بیتی بسیار دردناک استاد است به نام«ره آورد»،‌که درباره ی پیری خود سروده است:

رسید از راه پیری،‌چهره پر گرد

ره آورد وی انبانی غم و درد

عقابی را ز تیغ کوهساران

فرود آورد و مرغ خانگی کرد

شاعران فراوانی،‌جوابیه های گوناگونی با تعبیرهای مختلف برای این دوبیتی و خطاب به استاد سروده اند. در همان زمان بنده برای تسّلی خاطر ایشان دو بیتی ناقابل «اوج عزت» را عرض کردم:

عقاب اوج عزّت هستی ای مرد

چه غم گر پیری آمد،‌چهره پُر گرد

که پیری با همه دردو غم و درد

تو را از اوجِ خود،‌پایین نیاورد

(6)استاد بهزاد چند روز پیش از درگذشت وصیت کرده بودند که بر روی اعلامیه ترحیم و همچنین بر روی سنگ مزارشان،‌ هیچ عناوین و القابی،‌جز نام و نام خانوادگی،‌ ننویسند که این خواسته درس دیگر بود از همت بلندی و آزادگی او در لحظه های آخر،‌برای همه دوستداران و ارادتمندان بیشمارش. چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار

زندگینامه آیت الله نجومی چهره ماندگار جهان اسلام

آیت الله نجومی

حضرت آیت الله العظمی سید مرتضی نجومی فرزند مرحوم آیت الله آقا سید محمدجواد نجومی که ــ بنا به شجره نامه‌ای که به خطّ ایشان، در پشت نسخه بسیار نفیس نهج البلاغه خطی مرقوم شده ـ سلسله سیادت ایشان به امام سجاد علیه‏السلام می‏رسد. پدر و جد بزرگوارشان، متولد کرمانشاه و از سادات بسیار جلیل القدر و از صالحان زمان بودند که عمر مبارکشان را در همین شهر سپری کردند و برای دوست‏داران ائمه اطهار(ع) ملجأ و پناهی بی‏بدیل بودند.
استاد در همین نامه می‏فرماید: «والدة عفیفه و صالحة بنده که به راستی نمونة سلامت نفس، دیانت، تقوی، دلسوزی، مهر و محبت بود، فرزند مرحوم مغفور آیت الله شیخ مرتضی علم الهدی آل آقا بودند».
سال و محل تولد استاد ــ برابر آنچه در این کتاب قید فرموده‌اند به نقل از والد مکرّمشان که در پشت نسخة خطی کتاب «عین الیقین» فیض مرقوم داشته‌اند، ــ در ۲۳ جمادی الثانی ۱۳۴۶ مصادف با ۵ آذر ۱۳۰۷ در کرمانشاه می‏باشد، اما در شناسنامه، تاریخ تولدشان ۲۶ بهمن ۱۳۰۷ قید شده‌ است.
سید مرتضی در سال ۱۳۱۴ شمسی در دبستان هدایت کرمانشاه به تحصیل پرداخته و تا کلاس ششم همان‏جا بود. و بعد از آنکه در سال ۱۳۲۱ و ۱۳۲۲ دوران اول و دوم دبیرستان را گذراند، تحصیل در مدارس دولتی را رها و به تحصیل دروس حوزوی مشغول شد.
اساتید :
در زمانی که هیچ مدرسه علوم دینی و هیچ طلبه‌ای در کرمانشاه نبود، سید مرتضی تحصیل علوم حوزوی را نزد پدرشان و دیگر اساتید شهرآغاز نمودند تا اینکه پس از گذشت چند ماهی از این جریان علمای کرمانشاه به امر حضرت آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی حوزة علمیه را در کرمانشاه پایه گذاری نموده و در مسجد حاج شهباز خان، اوّلین مدرسه علوم دینی تشکیل شد.
ایشان در محضر اساتیدی چون آقا میرزا ابراهیم پور معتمد، حاج سید محمود معصومی لاری و حاج شیخ حسن حاج آخوند به تحصیل علوم دینی پایه پرداختند.
عزیمت به کوی دوست
وی جهت گذراندان دروس حوزوی و بهره جستن از محضر اساتید بزرگ شیعه به عتبات عالیات عراق یعنی «کربلا و نجف» مهاجرت کردند. ایشان در کتاب «کیمیای هستی» تحت عنوان تعبیر رؤیا و عزیمت به کوی دوست، از این اقدام یاد کرده‌اند.
آیت الله العظمی نجومی در بیان دلیل عزیمت به عراق، برای ادامة تحصیل در کتاب «کیمیای هستی» چنین نوشته‌اند که: «رفت و آمد علاقمندان و همشهریان را به منزل والد و معاشر بیش از اندازه را بلائی برای ادامة تحصیل دیدم، لذا تصمیم به عزیمت به عتبات مقدسه و انتقال به حوزة نجف اشرف گرفتم.» ایشان در سال ۱۳۶۹ هجری قمری به شهر نجف اشرف رفته، به تحصیل دروس حوزوی پرداخت و به درجه اجتهاد نائل آمد.
آیت‏‎الله هنرمند
آیت الله العظمی سید مرتضی نجومی علاوه بر اینکه عالمی مجاهد بود و دستی گشاده در فقه و اصول و علوم حوزوی داشت و تقریرات درس‏های فقهی استادان برجسته حوزه را به چاپ رسانده بود، از برترین‏های هنر خوش نویسی جهان هم بودند که تابلوهای زیبای ایشان هوش از سر هر صاحب ذوقی می‌برد. استاد نزد خطاطان بزرگی همچون هاشم بغدادی و احمد نجفی به تمرین پرداختند تا درانواع خطوط اسلامی استاد مسلم و در خط نسخ و ثلث یگانه و بی‏همتا گردیده‌ و در تذهیب و تشعیر و جلید و گل و بوته سازی آثار جاودانه‌ای پدید آورده‌اند. گفتنی است که حضرت آیت الله سید مرتضی نجومی به عنوان چهرة ماندگار ایران در عالم هنر هم مورد تقدیر قرار گرفته‌اند.
فعالیت‏های انقلابی
استاد در خصوص فعالیت‏های دوران انقلاب چنین نگاشته‌اند: «بعد از بازگشت از نجف اشرف تا شروع انقلاب مقدس اسلامی دیگر مجال نوشتن کتابی یا استنساخی پیدا نشد و به کارهای معمولی و وظایف مقرره روحانیت مشغول شدیم. تا اوان انقلاب اسلامی که جوانان عزیز و سر باخته ، دستگاه تکثیر و چاپ اعلامیه‌ها را مخفیانه به منزل ما آوردند، به‏طوری که خود آقایان روحانیون محترمی که کاملاً در جریان انقلاب بودند نمی‌دانستند که اعلامیه‌ها کجا تکثیر می‌شود، حتی گاهی جلسه آقایان علما منزل ما بود و در همان وقت جوانان عزیز در زیر زمین مشغول تکثیر و چاپ اعلامیه‌ها با انشاء این حقیر بودند.»
در کوران درگیری‏های انقلاب در ۹ مهر ماه ۵۷ داماد ایشان، جناب آقای صادق صابون‏پز در درگیری با عوامل رژیم شاه به شهادت رسید و به عنوان اولین شهید انقلاب اسلامی در کرمانشاه تقدیم به امام و انقلاب شد.
آثار و تألیفات
در آثار به ثبت رسیده از ایشان می‌توان به مجموعه عکسی از آثار خطی ایشان، چند رساله ارزشمند با عناوینی چون رساله بعد معنوی هنر خط، رساله التصویر و التمثیل، رسالة الغناء، رساله النجاسه ـ الخمر، تفسیر سورة مومن، کیمیای هستی، فیض قلم، سحر مبین و رساله‌ای در تعظیم شعائر اسلامی اشاره نمود.
وفات
عالم فرزانه، آیت الله العظمی سید مرتضی نجومی، پس از عمری مجاهدت و تلاش برای اعتلای کلمه حق در ایران و جهان، صبح دوشنبه، بیست و پنجم آبان ماه ۱۳۸۸ مصادف با بیست و هفتم ذی القعده سال۱۴۳۰ بر اثر بیماری و کسالت در منزل شخصی خود دار فانی را وداع گفت.
از تهران سرشناسان خوشنویسی پایتخت نشین برای سنجش عیار خطّ ایشان راهی کرمانشاه شده بودند. تبحر ایشان در ثلث نویسی بود، صلابت و راست نویسی یکی از ویژگی های مهم این خط است. با دستگاه های دقیق و اندازه گیری نگاه کرده بودند. صلابت حرف الفی که ایشان تحریر کرده بود بی نظیر بود و اندکی لرزش در این حروف دیده نمی شد. آن موقع سنشان بالای شصت بود …
اول سال(۱۳۸۸) تماس گرفته بود با یکی از مسئولان شهرداری کرمانشاه، گفته بود امسال سال آخر من است، امسال من می‌میرم. اگر وقت داری بیا با هم بگردیم جایی برای قبرم پیدا کنم. باغ فردوس کنار مزار شهدای کرمانشاه را انتخاب کرد. جایی که الآن دفن است دستچین خودش بود از میان قبور…
گفته بود آن مهر و سجاده‌ای را که در مسجد سال‌ها بر آن نماز خواندم با من در قبر بگذارید، آن را از مال شخصی خریداری کرده‌ام. هنگام مرگ مادرم هم یک مشت خاک از پایین پای او جمع کردم، روی چشم هایم بگذارید و مرا دفن کنید