خبر دادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از رحلت خود

خبر دادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از رحلت خود

رسول اكرم صلی الله علیه و آله در آخرين سفر حج (در عرفه)، در مكه، در غدير خم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران يا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا صلی الله علیه و آله را آگاه ساخته بود كه پيامبر هم در نياز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد.
در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم. هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد. هنگام بازگشت نيز در اجتماع بزرگ حاجيان فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم.
عبدالله بن مسعود گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله يك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود… عرض كرديم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزديك شده و بازگشت به سوى خداوند است.
زمانى نيز فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى گذارم و مى روم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم… و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود.
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و امام علی بن ابى طالب علیه السلام تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر داده اند شما از مرگ پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد…
در فرصتى ديگر مردم را به رعايت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزديك است، من دعوت شده و دعوت را پذيرفته ام…
بدانيد دو چيز است كه از نظر من بين آن دو هيچ تفاوتى نيست. اگر بين آن دو مقايسه شود به اندازه تارمويى بين آن دو فرقى نمى گذارم. هر كس يكى را ترك كند مثل اين است كه آن ديگرى را هم ترك كرده است… آن دو كتاب آسمانى و اهل بيت رسالت هستند… سفارش مرا در مورد اهل بيت من رعايت كنيد و…
نيز فرمود: آيا شما را به چيزى راهنمايى نكنم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از آن هرگز به ضلالت نيفتيد؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن (چيز) على است. با دوستى من دوستش بداريد و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بداريد. آن چه گفتم جبرئيل از طرف خداوند به من دستور داده بود.
ابن حجر هيثمى گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در بيمارى خود كه به رحلتش انجاميد. فرمود: مرگ من به همين زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشيد، من كتاب پروردگارم و اهل بيت خود را در ميان شما مى گذارم و مى روم.
سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: اين شخص على بن ابى طالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از يكديگر جدانشوند تا روز قيامت كه با من ملاقات نمايند.
در روز دوشنبه آخرين روز از زندگى رسول اكرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گرديده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاريك شب روى آورده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد كه سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شيون كنان، رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافيان خبر داد. در اين زمان ابوبكر به محل سكونت خود در«سنح » رفته بود و عايشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آيد.

علت وفات پیامبر اکرم (ص)


​در تاريخ رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله ميان شيعه و اهل سنت، اتفاق نظر نيست. زيرا تاريخ نگاران و سيره نويسان شيعه به پيروى از اهل بيت علیهم السلام، تاريخ رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله را روز دوشنبه 28 صفر سال  يازدهم هجرى قمرى دانسته اند، وليكن علماى اهل سنت تاريخ آن را در ماه ربيع الاول ذكر كرده اند و در اين كه چه روزى از ربيع الاول بوده است، اختلاف دارند. برخى روز اول، برخى روز دوم و برخى روز دوازدهم و عده اى روز ديگرى از اين ماه را بيان كردند. شیخ عباس قمی می گوید اكثر علماى اهل سنّت آن را در روز دوازدهم ماه ربيع الأوّل گفته‌‌اند. 

واقدى از جمله كسانى است كه رحلت آن حضرت را در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول مى داند.[۳]
علت وفات پیامبر اکرم (ص)

دلایل بسیاری وجود دارد که رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ناشی از خوراندن سم به ان حضرت بوده است. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، می توان موضوع مورد بحث را ثابت نمود. از جمله امام صادق (ع) می فرمایند: چون پیامبر اسلام (ص)، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست می داشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند
در جای دیگری آن حضرت فرمودند: “پیامبر اکرم (ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمه ای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا می رود".در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا (ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره می شود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمی روند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت می نماید.
علاوه بر روایات شیعه روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید می نماید که به عنوان نمونه، به سه مورد آن اشاره می نماییم:
روایت اول: در معتبرترین کتاب اهل سنت، نقل شده که پیامبر (ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: “من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نموده ام، در بدنم احساس می کردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد".همین موضوع در سنن دارمی نیز بیان شده است. علاوه بر این که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر (ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.
روایت دوم: احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان می نماید که طی آن، بانویی به نام ام مبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر (ص)، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی می دهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمی بینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.
مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند، علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر (ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده اند.

روایت سوم: محمد بن سعد؛ از قدیمی ترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم (ص) را این گونه نقل می نماید: هنگامی که پیامبر (ص)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش می نمود که پیامبر (ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست می دارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن را. سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سم ها، سمی که تمام آنان معتقد بودند، کسی از آن جان سالم به در نمی برد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردست ها را مسموم نمود. هنگامی که آفتاب غروب نموده و پیامبر (ص) نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشسته است! پیامبر (ص) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیه ای برایتان آوردم! پیامبر (ص) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند … بعد از مدتی، پیامبر (ص) فرمودند که دست نگه دارید! گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب، سپس نتیجه می گیرد که شهادت پیامبر (ص) به همین دلیل بوده است.[۱۰]
بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت، می توان نظریه شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر (ص) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.

موقوفات پيامبر اسلام و اهل بيت


موقوفات پيامبر اسلام و اهل بيت

پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) گذشته از اين که به فقرا،ضعفا،مستمندان وقشرهاي محروم اجتماع کمک مي کردند،آيندگان را نيز فراموش نمي کردند وبا به جا گذاشتن صدقات و موقوفات زيادي از املاک وزمينها و اموال خويش،سنت حسنه وقف را پايه ريزي کردند. يکي از فصول درخشان زندگاني اين پيشوايان بزرگ،اقدامات آنان در زمينه وقف است که هم مردم را به وقف تشويق مي کردندو هم شخصا املاک وداراييهاي ارزنده اي را وقف مي کردند. پيش از بررسي اين موضوع،چند مساله مقدماتي درباره وقف را از نظر مي گذارنيم:

مالکیت واقف:

نکته اي که در اين جا نبايد از آن غفلت ورزيد اين است که غرض ازذکر اين مسائل و بيان وقفها وصدقه هاي اهل بيت (عليهم السلام) اين است که آنان اموالي که وقف مي کردند، ملک شخصي شان بود که از طرق گوناگون جزء اموالشان به حساب مي آيد و اگر ملک شخصي آنها نبود نمي توانستند وقف کنند. چرا که انسان به طور قطع وقتي مي تواند تمام يا قسمتي از اموال خود را وقف نمايد و در راه خدا براي استفاده يک قشر خاص يا جميع مسلمانان و… قرار دهد که ملک شخصي او باشد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در غابه(جايي نزديک مدينه در راه شام) وقتي کنار چاه هم رسيد، مسلمانان گفتند: اي رسول خدا آيا اين چاه را مصادره نمي کنيد؟ فرمود: خير، ولي يک نفر اين چاه را بخرد و بهاي آن صدقه داده شود. طلحه بن عبيدالله آن را خريد و وقف کرد.(المغازي / ج1/ ص547)
به ديگر سخن، وقف کردن چيزي وابسته به ملکيت خصوصي است که اگر شخصي مالک چيزي نباشد نمي تواند وقف کند. واقف بايد مالک باشد تا بتواند به ديگري تمليک کند،همان گونه که در کتب فقهي آمده است(به عنوان نمونه رجوع شود به: شرايع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام /ج2/ ص 212) موقوفه اگر مملوک نباشد؛ يعني مال ديگري باشد و غاصب بخواهد آن را وقف کند صحيح نيست. از اين رو وقف هم مانند ديگر صدقات مشروط است بر اين که مال وقف شده به گونه اي باشد که انسان بتواند با وقف کردن آن به خدا نزديک بشود. پس اگر واقف مال حرام را بخواهد وقف نمايد، چون آن مال «غصب» و تصرف در آن حرام و معصيت است نمي شود با همان چيزي که به وسيله آن خدا را نافرماني کرده در پيشگاه خدا مقرب گردد.

وقف در آیات قرآن کریم

وقف در آيات قرآن کريم

در قرآن آيه اي که بر وقف و احکام آن صريحا دلالت کند، وجود ندارد. ولي دانشمندان مسلمان و مفسران قرآن کريم از کليت برخي مفاهيم اخلاقي که در قرآن ذکر شده است، چنين دريافته اند که وقف مورد تاييد قرآن کريم است. چرا که اعمال خير و صالح همواره در آيات اين کتاب شريف و نوراني ستوده شده وبه طور عموم هر آنچه که بر انجام کارهاي نيکو و تشويق بدان دلالت داشته باشد، بر وقف نيز دلالت مي کند. به تعبير ديگر مي توان گفت که روح وقف مورد تاييد قرآن کريم قرار گرفته است.
در نهايت مواردي از اعمال صالح، مانند صدقه، قرض الحسنه،تعاون، انفاق، محبت و کمک به همنوعان و…. ذکر شده و به نوعي با روح وقف سازگاري دارد که به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف: آياتي که انسان را به عمل صالح ترغيب و توصيه نموده و مي دانيم وقف کردن نيز نوعي کار خير و عملي خدا پسندانه است:
1. «و اما الذين امنوا و عملوا الصالحات فيوفيهم اجورهم»(آل عمران/ 57)
[و اما کساني که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند، (خداوند) مزدشان را به تمامي به آنها مي دهد.]
در اين آيه، «ايمان و عمل صالح» دو عامل مهم براي استحقاق پاداش دانسته شده است. ايمان، مقتضاي اوليه و فطري انسانها است و بايد با عمل صالح،ثبوت آن به نمايش گذاشته شود. صالحات در آيه ي مذکور مي تواند بر هر عمل شايسته اي – از جمله وقف – دلالت کند.
2. «المال و البنون زينه الحيوه الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير أملا»(کهف/ 46)
[مال و فرزندان آرايش زندگاني جهان اند ولکن، اعمال صالح که تا قيامت باقي است، نزد پرودگار بسي بهتر و عاقبت آن نيکوتر است.]
در آيه ي مذکور، باقيات صالحات مي تواند شامل: نماز، تهجد، ذکر خدا و صدقات جاري هم چون بناي مساجد، مدارس و موقوفات و خيرات در راه خدا باشد.
که بدين ترتيب بايد گفت: وقف مصداق بارز باقيات صالحات است.
ب: آيه هايي که به تاليف قلوب و جلب محبت ديگران دلالت دارد و چون يکي از مصارف در آمدهاي وقف در جهت تحکيم و تثبيت روح همبستگي و محبت بوده و در عين حال احساني است عاري از منت، و اقدامي است که در بسياري از موارد، استفاده کننده از منافع وقف، واقف را ملاقات نکرده وچه بسا او را نمي شناسد، ولي از نتيجه لطف او بهره مند مي شود، در نهايت تاثير اين عمل خدا پسندانه به مراتب عميق تر و ماندني تر خواهد بود:
1. «انما الصدقات للفقراء و المساکين و العاملين عليها و المولفه قلوبهم و في الرقاب و الغارمين و في سبيل الله وابن السبيل» (توبه/ 60)
[صدقات منحصرا مختص است به: فقيران و عاجزان ومتصديان اداره صدقات وکساني که بايد تاليف قلوب آنها کرد و آزادي بندگان و قرض داران و در راه خدا (راه تبليغ و ترويج دين خدا) و به راه ماندگان.]
ج: آياتي که مردم را به روح تعاون،احسان و برادري دعوت نموده است، مانند:
1. «تعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان»(مائده / 2)
[بر نيکي و تقوي همکاري کنيد وبر گناه و دشمني همکاري نکنيد.]
2. «ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي»(نحل/ 90)
[يقينا خداوند به عدل و احسان وبخشش به نزديکان دستور مي دهد.]
د: آياتي که وقف را از طريق تقرب الهي معرفي مي کند،مثل:
1. «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون»(آل عمران/ 92)
[هرگز به مقام بر و نيکي نخواهيد رسيد مگر اين که از آنچه که دوست داريد، انفاق کنيد.]
بدون شک براي انفاق،راههاي گوناگوني وجود دارد که وقف يکي از مهم ترين مصاديق ان مي باشد. در ضمن نيل به مقام ابرار ومقربين نيازمند انفاق از چيزهايي است که محبوب انسان است و معمولا دل کندن از آنها کاري بس دشوار به نظر مي رسد به ويژه در وقف که موقوفه از ملکيت واقف خارج شده و به مالک حقيقي يعني خداوند متعال واگذار مي گردد.
2. «ليس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و اليوم الاخر والملائکه و الکتاب و النبيين و اتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل….»(بقره/ 177)
[نيکوکاري آن نيست که روي خود را به سوي مشرق و مغرب بگردانيد،بلکه نيکي آن است که کسي به خداوند و روز باز پسين و فرشتگان و کتاب (آسماني) و پيامبران ايمان آورد ومال خود را با وجود دوست داشتنش، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان ودر راه ماندگان و….بدهد]
هنگام تعريف نيکي، خداوند به معرفي نيکان مي پردازد تامردم تنها به فراگيري مفاهيم بسنده نکنند. البته بايد دانست که ريشه نيکي و نيکوکاري در اعتقاد و ايمان نهفته است.پس از اعتقاد و ايمان به اصول دين، خداوند به بيان اعمال صالح مي پردازد و از بخشش مال شروع مي کند و اين بخشش نشان از عمق ايمان به مبدأ ومعاد دارد،زيرا از آنچه به آن محبت دارد در راه خدا مي دهد.
بدون شک وقف اموال نيز مي تواند مصداق روشني براي بر و نيکي به شمار آيد.
و آيات فراوان ديگري که نقطه مشترک تمامي آنها بيان محبوبيت و مطلوبيت عمل وقف و شخص واقف در بارگاه الهي است. در حقيقت وقف،خروج مال از ملکيت مجازي انسان و پيوستن به ملکيت حقيقي خالق متعال است.
دو نکته مهم ديگر از آيات مذکور استنباط مي شود:
الف: در آيات مذکور موارد استعمال وقف به خوبي تبيين شده است تا واقف آگاه گردد که مال خود را بايد در چه راههايي به مصرف برساند.
ب: يکي از مهم ترين شرايط مال وقفي براي آن که در درگاه الهي مقبول افتد،اين است که بايد از اموال دوست داشتني واقف انتخاب شود و همين نکته مي تواند بيانگر ايمان و عقيده واقعي واقف به خدا و روز جزا باشد.

تعریف وقف


یکي از مهم ترين تمهيدات دين اسلام در راستاي دور انديشي و تامين آينده مسلمين و فرزندان ايشان پايه ريزي سنت حسنه وقف است،چنان که وقتي به قرآن کريم و روايات اهل بيت (عليهم السلام) و سنت عملي ايشان رجوع مي کنيم، اهميت دو چندان اين سنت زيبا را در مي يابيم. گر چه در قرآن کريم آيه اي به صراحت دال بر وقف وجود ندارد اما از آيات متعددي مي توان وقف را به عنوان يکي از مصاديق بارز اعمال صالحه يا باقيات صالحات يا…. معرفي نمود.

پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت مکرم ايشان نيز در زمان حيات گهربار خويش نه تنها در پي احسان و نيکي به اطرافيان و مسلمانان بودند بلکه به جهت آينده نگري و تامين منافع و مصالح مسلمين به طور عملي به ديگران سنت نيکوي وقف را آموزش مي دادند. تاريخ اسلام آکنده است از موقوفات وصدقات گرانسنگ اين عزيزان است که مطالعه آنها ضرورت و اهميت طرح بحث درباره وقف را نمايان مي سازد. ابوشکور بلخي در بيان اهميت وقف مي گويد:
«توانگر بَرَد آفرين سال و ماه
و درويش نفرين بَرَد بي گناه»
اگر اين سنت جميل مورد تبليغ وترويج قرار گرفته و همگان به آن هدايت و تشويق شوند، نه تنها آثار مثبت و ماندگار دنيوي بلکه ثمرات اخروي فراواني نصيب واقف خواهد شد. اينک در دو بخش وقف در قرآن کريم و سيره معصومين (عليه السلام) مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد و از منابع ارزشمندي نيز بهره برده شده که وجود اين منابع متعدد مبين اهميت وقف نيز مي تواند باشد.

وقف

وقف در زبان فارسي به معناي ايستادن، توقف، حبس کردن،منحصر کردن چيزي به کسي است درماده 55 قانون مدني آمده: وقف عبارت است از اين که عين مال حبس و منافع آن تسليم شود. منظور از حبس نمودن عين مال نگاه داشتن عين مال از نقل و انتقال و هم چنين از تصرفاتي است که موجب تلف عين گردد، زيرا مقصود ازوقف،انتفاع هميشگي موقوف عليهم، از مال موقوفه است و بدين جهت هم آن را وقف گفته اند. منظور از سبيل منافع، واگذاري منافع در راه خداوند، و امور خيريه و اجتماعي است. از نظر فقها نيز حبس عين ملک و بخشيدن منفعت آن (حبس العين – تسبيل المنفعه) وقف است.

موقوف عليهم

به فرد يا افرادي اطلاق مي شود که اموال موقوفه را در راستاي تامين منافع ايشان وقف مي شود.

واقف

کسي است که عمل وقف را انجام مي دهد.