موضوع: "امام رضا(ع)"
رام شدن درندگان در برابر امام رضا عليه السلام
سه شنبه 97/05/02
رام شدن درندگان در برابر امام عليه السلام
قضيه زينب كذاب مورد اتفاق ناقلان شيعه و سني است و گوشه اي از عظمت و مقام والاي امامت و ولايت تكويني را به نمايش ميگذارد. در نقل اين جريان اختلافاتي وجود دارد كه به اصل آن لطمه وارد نمي كند. اختلاف در اين است كه يا اين جريان در دوران امام رضا (عليه السلام) رخ داده يا امام هادي؟
در خراسان زني به نام زينب ادعا ميكرد كه علوي و از نسل فاطمه زهرا است. اين خبر به امام رضا (عليه السلام) رسيد. امام آن زن را احضار كرد و علوي بودن وي را تاييد نفرمود. آن زن امام را مسخره كرد و با كمال بي ادبي به امام گفت: تو نسب مرا زير سؤال بردي، من نيز نسب تو را زير سؤال ميبرم. در آن دوران سلطان مكاني داشت كه در آن درندگان بودند. آن مكان براي انتقام گرفتن از مفسدان و مجرمان بود. امام رضا (عليه السلام) آن زن را نزد سلطان حاضر كرد و فرمود: اين زن دروغگوست و بر علي و فاطمه دروغ ميبندد و از نسل اين دو نيست. اگر اين زن راست گفته و پاره تن فاطمه و علي باشد، بدنش بر درندگان حرام است. پس او را در ميان درندگان بيندازيد. اگر راستگو باشد، درندگان به وي نزديك نمي شوند و اگر دروغگو باشد، وي را ميدرند. وقتي كه زينب كذاب اين سخن را شنيد، پيش دستي كرد و به امام گفت: اگر راست ميگويي، خود تو داخل اين گودال شو. امام نيز بي هيچ سخني وارد گودال شد. مردم و سلطان از بالا نظاره گر اين جريان بودند. زماني كه امام وارد گودال شد، گويا درندگان رام شدند و يك يك نزد امام آمدند و دمهاي خودشان را به نشانه تسليم در برابر امام به زمين گذاشتند و دست و پا و صورت امام را بوسيدند. امام از آنجا بيرون آمد و سلطان دستور داد تا زن را داخل گودال بيندازند. زن امتناع كرد. سلطان دستور داد تا وي را داخل گودال بيندازند و طعمه درندگان شود. بعدها اين زن در خراسان به زينب كذاب مشهور شد. [1].
مسعودي معتقد است: اين قضيه بري امام هادي اتفاق افتاده است. [۲] با اين حال اين واقعه به تعبير اهل سنت، خبر مشهور نزد شيعه است. [3] بزرگان اهل سنت از جمله ابن حجر هيثمي اين قضيه را از بعضي حفاظ اهل سنت نقل كرده [4] و ابو علي عمر بن يحيي علوي نيز اين جريان را قطعي دانسته و نقل آن از طريق اهل سنت را تاييد كرده است. [5].
البته با توجه به بعضي قرائن ممكن است گفته شود اين جريان دو مرتبه (هم در زمان امام رضا (عليه السلام) و هم در زمان امام هادي) اتفاق افتاده است.
پی نوشتها:
[1] الفرج بعد الشده، قاضي ابو علي تنوخي، دار الصباعي المحمديي قاهره، مصر، چاپ اول ۱۳۷۵ق، ج۴، ۱۷۲۱۷۳؛ مطالب السؤول، ص۲۹۷.
[۲] مروج الذهب، علي بن حسين مسعودي، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، ج۴، ص۸۶.
[3] الفرج بعد الشده، ج۴، ص۱۷۲.
[4] الصواعق المحرقه، ص۲۰۵.
[5] الفرج بعد الشده، ج۴، ص۱۷۳.
منبع:کرامات امام رضا ( علیه السلام ) به روایت اهل سنت - محمد حسن طبسی
تقاضای گنجشک...
سه شنبه 97/05/02
« تقاضای گنجشک »
محمّد بن حسن صفار در بصائر الدرجات روایت میکند:
« سلیمان جعفری که از نسل جعفربن ابیطالب است، گوید: همراه حضرت رضا علیه السلام بودم که برروی دیوار خانه ایشان گنجشکی آمد، و در برابر حضرتش قرار گرفت، و شروع به جیک جیک کرد.
حضرت به من فرمودند: ای سلیمان آیا میدانی این گنجشک چه میگوید؟
عرض کردم: خدا و پیامبر او، و فرزند پیامبرش بهتر میدانند. فرمود: این گنجشک میگوید: ماری در لانهام آمده و میخواهد جوجهام را بخورد. پس ای سلیمان این چوبدست را بگیر، در لانه این گنجشک برو، و مار را به قتل برسان.
سلیمان گوید: چوبدستی را برگرفتم، به لانه گنجشک رفتم، و مار را کشتم ». [۱]
* * *
خداوند متعال، در سوره نمل، آیات ۱۸ و ۲۲، از سخن گفتن حضرت سلیمان علیه السلام با مور و هدهد، یاد میکند. و در آیه ۱۶ همان سوره میفرماید:
قالَ یا اَیُّهَا النّاسُ عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّیرِ، وَ اُوتینا مِن کُلِّ شَی ءٍ اِنَّ هذا لَهُوَ الفَضلُ المُبینُ
حضرت سلیمان گفت: ای مردم! فهم صدای مرغان را به ما آموخته اند. و از هر چیزی (که به انبیاء داده شود) به ما داده اند. این فضیلتی آشکار است.
مفسّر و محدّث بزرگ شیعی قرن یازدهم، مرحوم شریف لاهیجی ذیل این آیه مینویسد:
« نطق را حقیقتاً بر کلام انسان و غیر انسان میتوان اطلاق کرد. زیرا هر جانداری که خواسته درون خود را بیان کند، آن را ناطق و متکلم گویند. و علی بن عیسی اربلی (صاحب کتاب کشب الغمه) گفته است: سخن گفتن طیربا سلیمان علیه السلام مانند سخن گفتن انسان هاوبه طریق معجزه بوده است ». [2]
شریف لاهیجی، همچنین از کتاب بصائر الدرجات نقل میکند که امام صادق علیه السلام فرمود:
اِنَّ سُلَیمانَ بنَ داوُودَ قالَ: عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّیر وَ اُوتینا مِن کُلِّ شَیْ ءٍ. وَ قَدْ وَ اللّه عُلِّمنا مَنطَقَ الطَّیرِ، وَ عِلمَ کُلِّ شَیْ ءٍ
سلیمان بن داوود گفت: « به ما سخن گفتن با مرغان را آموخته اند، و (بخشی) از هر چیزی به ما داده اند ». امّا به خدا سوگند، به ما (اهل بیت) سخن گفتن مرغان را آموخته اند، و علم همه چیز را داده اند. [3]
علامه مجلسی نیز از امام صادق علیه السلام روایت میکند که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
« اِنَّ اللّهَ عَلَّمنا مَنطِقَ الطَّیرِ، کَما عَلَّمَهُ سُلیمانَ بنَ داوودَ، وَ مَنطِقَ کُلِّ دابَّةٍ فی بَرٍّ أَو بَحرٍ »
خداوند، سخن گفتن با مرغان را به ما آموخت، چنانکه به سلیمان بن داوود تعلیم کرده بود. و سخن گفتن با تمام جانداران در خشکی یا دریا را به ما آموخته است. [4]
در این دو روایت، دو نکته مهم میبینیم:
۱. این آیه در مورد حضرت سلیمان، فقط منطق الطیر را بیان میکند. ولی برای اهل بیت علیهم السلام، سخن گفتن با تمام جانداران در خشکی و دریا مطرح است.
۲. به حضرت سلیمان علیه السلام، بخشی از هر علم داده اند. ولی به اهل بیت علیهم السلام، تمام علم را عطا فرموده اند.
برتریِ امامان معصوم بر انبیای گذشته علیهم السلام حقیقتی است روشن، که این احادیث، یک جلوه از آن را بیان میکند.
علامه مجلسی قدّس سره در بیانی شیوا پیرامون این احادیث مینویسد:
« بدان که ردّ اخبار مستفیض که از ائمه هدی علیهم السلام وارد شده، تنها به محض بعید شمردن آنها یا تقلید فلاسفه که به پندارهای ناقص خود دل خوش دارند و به کلمات پیامبران معصوم علیهم السلام ایمان نمی آورند، شایسته افراد فاضل نیست. چرا که مشابه آن در قرآن کریم، تسبیح گفتن پرندگان همراه با حضرت داوود علیه السلام (سوره ص، آیه ۱۹). و سخن گفتن هدهد و مور با حضرت سلیمان علیه السلام (سوره نمل، آیات ۱۸ و ۲۲) نقل شده، و نیز آمده است:
وَالطَّیرُ صافّاتٍ کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ و تَسبیحَهُ
مرغان، در حالی که میان زمین و آسمان، بالها را گشاده اند، دعا و تنزیه خود را غیر انسان، تسبیح و ذکر مخصوص به خود دارند و خالق خود و مصالح و مفاسد خود را میشناسند، بیش از آن است که به شمارش آید… اگر
فرض کنیم که جانداران، نطق و کلام ندارند، میتوان گفت که خداوند سبحان، در بعضی از موارد، به آنها قدرت بر سخنگویی بدهد، تا معجزه پیامبر و امام صلوات اللّه علیه را ظاهر سازد. به طور خلاصه، ردّ آنچه از حجّتهای معصوم الهی علیهم السلام وارده شده، یا تأویل آن مطالب که بدون بحران قاطع صورت گیرد، جرأت ورزیدن برخدا و رسولش و حجّتهای او علیهم السلام است ». [5]
پی نوشتها:
[۱]: بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۸۸. تفسیر شریف لاهیجی، ج ۳، ص ۴۱۲.
[2]: تفسیر شریف لاهیجی، ج ۳، ص ۴۱۱.
[3]: تفسیر شریف لاهیجی، ج ۳، ص ۴۱۲.
[4]: بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۲۶۳، ح ۱۰.
[5]: بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۲۷۴-۲۷۳.
منبع:درس هایی از زندگانی امام رضا علیه السلام - حسین فریدونی- صفحه ۲۳
شعر آهوی از بند رسته
یکشنبه 97/04/31
بی تو اسیرم، اسیرم، گریان و در هم شکسته!
در کوچه زرد پاییز رنگ برگ بی روح و خسته
بی تو چه سخت است پرواز، پرواز تا عمق باران!
انگار زخمی است بالم، زخمی که خونش نبسته
من غربت یک تغزل بر شاخههای نسیمم
امید یک صبح آبی، از لحظه هایم گسسته
عاشق ترین شعر خود را دادم به چشمان آهو
یاد نگاه قشنگت: آهوی از بند رسته!
هر چند باران نیامد، از آسمان صدایت
گفتم برایت بگویم: ای عشق! قلبم شکسته!
شاعر:مریم روحبخش
مشهدالرضا در کلام اهل سنت
یکشنبه 97/04/31
مشهد الرضا عليه السلام در كلام اهل سنت
ذهبي در مواضع متعدد از تأليفات خود درباره ي مشهد الرضا چنين اظهار نظر ميكند: «و لعلي بن موسي مشهدٌ بطوس يقصدونه بالزياره» [1]، «و له مشهدٌٍ كبير بطوس يزار» [2]، «و مشهد مقصودٌ بالزياره» [۳]. ابن عماد حنبلي دمشقي نيز ميگويد: «و له مشهدٌ كبير بطوس يزار». [4]. برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا (عليه السلام) نيز جالب و شگفت انگيز است؛ مانند بسيار زيارت كردن قبر امام رضا از سوي ابن حبان بستي (۳۵۴ق) و ابو علي ثقفي (۳۲۸ق) و تواضع و تضرعات بسيار ابوبكر بن خُزيمه (۳۱۱ق) كه موجب شگفتي شاگردان وي شده بود. ۱. ابوبكر بن خزيمه (۳۱۱ق) و ابو علي ثقفي (۳۲۸ق): حاكم نيشابوري ميگويد: «سَمِعتُ محمد بن المؤمل بن حسين بن عيسي يقول خرجنا مع امام اهل الحديث ابي بكر بن خزيمه و عديله ابو علي الثقفي مع جماعة من مشيخنا و هم اذ ذلك متوافرون الي زيارة قبر علي بن موسي الرضا بطوس، قال: فريت من تعظيمه (ابن خُزَيمه) لتلك البقعه و تواضعه لها و تضرعه عندها ماتحيرنا؛ [5] حاكم ميگويد: از محمد بن مؤمل شنيدم: روزي با پيشواي اهل حديث ابوبكر بن خزيمه و ابو علي ثقفي و ديگر مشايخ خود به زيارت قبر علي بن موسي الرضا به طوس رفتيم؛ در حالي كه آنها بسيار به زيارت قبر ايشان ميرفتند. محمد بن مومل ميگويد: احترام و بزرگداشت و تواضع و گريه و زاري ابن خزيمه نزد قبر علي بن موسي همگي را شگفت زده كرده بود. ابن خزيمه نزد اهل سنت جايگاه ويژه اي دارد؛ به گونه اي كه از وي «شيخ الاسلام، امام الائمه، حافظ، حجه، فقيه، بي نظير، زنده كننده سنت رسول الله»، تعبير كرده اند و او در علم حديث و فقه و اتقان ضرب المثل است. [6]. در مورد ابو علي ثقفي نيز كه از نوادگان حجاج بن يوسف است تعابيري چون: «امام، محدث، فقيه، علامه، شيخ خراسان، مدرس فقه شافعي در خراسان، امام در اكثر علوم شرعي، حجت خدا بر خلق در دوران خودش» [7] به كار رفته كه نشان دهنده اهميت و جايگاه اين شخصيت نزد عامه است. ۲. ابن حبّان بُستي (۳۵۴ق): «علي بن موسي الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بيت و بني هاشم است. اگر از وي روايتي شود، واجب است حديثش معتبر شناخته شود … من به دفعات قبر ايشان را زيارت كرده ام. زماني كه در طوس بودم، هر مشكلي برايم رخ ميداد، قبر علي بن موسي الرضا را كه درود خدا بر جدش و خودش باد زيارت ميكردم و براي برطرف شدن مشكلم دعا ميكردم و دعايم مستجاب و مشكلم حل ميشد. اين كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفي و اهل بيتش كه درود خدا بر او اهل بيتش باد بميراند». [8]. ابن حبان بستي نيز از اهل سنت جايگاه والايي دارد؛ به گونه اي كه از وي به «امام، علامه، حافظ، شيخ خراسان، يكي از استوانههاي علم در فقه و لغت و حديث، و از عقلي رجال» تعبير كرده اند. [9]. اين جملات حاكي از نفوذ معنوي امام رضا (عليه السلام) بر قلوب است و پس از گذشت ساليان از شهادت ايشان، قبر و بارگاه ملكوتي ايشان مورد توجه خاص و عام است و كساني چون ابن خزيمه و ابن حبان علاوه بر زيارت قبر امام رضا (عليه السلام) به ايشان متوسل ميشدند و براي رفع مشكلات مادي و معنوي خود به اين مكان مقدس پناه ميبردند. پی نوشتها: [1] سير اعلام النبلاء، موسسه الرساله، بيروت، لبنان، چاپ يازدهم ۱۴۱۷ق، ج۹، ۳۹۳. [2] العبر، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، ج۱، ص۲۶۶. [۳] تاريخ الاسلام، حوادث، ۲۰۱ تا۲۱۰، دارالكتاب العربي، بيروت، لبنان، چاپ اول ۱۴۲۰ق، ص۲۷۲. [4] شذارت الذهب، دار بن كثير، دمشق، بيروت، چاپ اول ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۱۴. [5] تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، ۱۴۰۴ق، ج۷، ۳۳۹. [6] سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، ج۱۴، ص۳۶۵و۳۷۷. [7] سير اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۲۸۰۲۸۲. [8] كتاب الثقات، ابن حبان بستي، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، ۱۳۹۳ق، ج۸، ص۴۷۵. [9] سير اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۹۲؛ منبع:کرامات امام رضا ( علیه السلام ) به روایت اهل سنت - محمد محسن طبسی
وضعیت فرهنگی جامعه اسلامی معاصر امامت امام رضا(ع)
یکشنبه 97/04/31
وضعیت فرهنگی جامعة اسلامی معاصر امامت امام رضا (علیه السلام)
طبیعت علم دوستی اسلام سبب شده بود که علوم و دانشهای کشورهای مختلف جهان به جامعه اسلامی راه یابد، و کتب علمی دیگران از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و روم به زبان تازی که زبان اسلامی بود ترجمه شود.
ترجمة آثار علمی دیگران که از اواخر زمان امویان شروع شده بود، در عصر عباسیان مخصوصاً زمان هارون و مأمون به اوج خود رسید، همانگونه که در این زمان وسعت کشورهای اسلامی به بالاترین حدّ خود در طول تاریخ ارتقاء یافت. [۱] به طوریکه عصر هارون الرشید دوران طلایی حکومت عباسی محسوب میشود. [۲] البته این حرکت علمی چیزی نبود که به وسیلة امویان یا عباسیان پایه گذاری شده باشد، بلکه نتیجة مستقیم تعلیمات اسلام در زمینة علم بود که برای علم و دانش، وطنی قائل نبود. [۳]
دوران مأمون، از پیشرفته ترین دورانهای علمی عصر اول عباسی (۱۳۲-۲۳۲ق)، [۴] به حساب میآید به گونه ای که تلاشهای فرهنگی به اوج خود رسید. [5] مأمون با حکما خلوت مینمود و از معاشرت با آنها اظهار خشنودی میکرد. وی درترجمۀ کتابهای یونانی بسیار کوشش نمود و پول زیادی در این راه صرف کرد. [6] تا جایی که هیأتهایی علمی را در جستجوی کتابهای یونانی و انتقال آنها به «بیت الحکمه» اعزام نمود. [7] بیت الحکمه محلی برای مطالعه، نسخه برداری، ترجمه وتألیف کتب بود. [8] این بیت، تراث فرهنگی اسلامی را در کنار تراث فرهنگی خارجی جمع آوری کرد. [9] به این ترتیب نشر علوم و دانشهای دیگران در کنار دانشهای اسلامی، مسألۀ مطلوب روز شد، و در نتیجه مترجمان بسیاری از عراق، شام و ایران به بغداد آمدند. اما آنچه مایة نگرانی بود، این بود که در بین این مترجمان، افرادی از پیروان متعصب و سرسخت مذاهب دیگر مانند زردشتیان، صابئان، نسطوریان، رومیان و برهمنهای هند بودند که آثار علمی بیگانه را از زبانهای یونانی، فارسی، سریانی، هندی، لاتین و غیره به عربی ترجمه میکردند. [10] و البته نگاهی کوتاه به مترجمان برجستۀ آن دوران، نشان میدهد که یهود و نصاری در امر ترجمة کتاب های، نقش اند. [11]
در کنار مذاهب فقهی که باید آنها را مکاتب نقلی دانست مکاتب عقل گرا، کلام و فلسفه در حوزههای مختلف ممالک اسلامی فعالیت داشتند.
معتزلیان، جبهة مقابل سنت گرایان اهل حدیث بودند و عقیده داشتند در شناخت دین و اصول آن علاوه برنقل آیات و روایات از عنصر عقل وخرد نیز بایستی بهره گرفت. معتزلیان تأثیر بسزایی در تکوین و تکوّن علم کلام داشتند و مبدع نظریاتی بودند که با اندیشههای اهل حدیث تعارض داشت. از مشهورترین متکلمان معتزلی، ابوالهذیل علاف (م ۲۳۵ ق) بود که نظریات مشهوری در کلام داشته و پیروانش به هُذیله شناخته میشدند و از شاگردان برجستۀ او، ابوعمرو جاحظ (م ۲۵۵ ق) بود که طایفه ای نیز به او منتسب هستند. [12]
معتزله در ایام بین خلافت مأمون ومتوکل (۱۹۸ ۲۳۲ ق) به اوج اقتدار و اعتلای خود رسیدند، چنانچه مأمون غالب ایام خویش را با ابواسحق ابراهیم بن سیار نطّام و ابوالهذیل علاف و ثمامۀ بن اشرس و ابوعبدالله احمد بن ابی دواد ایادی (متوفی ۲۴۰) از رؤسای بزرگ معتزله میگذراند و در نتیجة این معاشرت، به فرقة معتزله تعلق قلبی پیدا کرده و طرفدار عقاید ایشان گردیده بود. [13] در این راستا، دینوری (م ۲۸۲) مینویسد: «[مأمون] در مدت خلافت خود مجالسی برای مناظره میان ادیان و مذاهب تشکیل میداد و استاد او در این مسائل ابوهذیل محمد بن هذیل علاف بود». [14] در ادامة معاشرت مأمون با سران معتزله و نفوذ آنها در دستگاه حکومت عباسی، [15] مأمون در سال ۲۱۸ ماجرای محنت قرآن مجید را به راه انداخت [16] .
پی نوشتها:
[۱]: ناصر مکارم شیرازی، «مناظرات تاریخی امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر»، مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا (علیه السلام)، کنگره جهانی حضرت رضا (علیه السلام)، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۶، ج۱، صص ۴۲۸ ۴۲۹.
[۲]: طقوش، پیشین، ص ۹۶.
[۳]: مکارم شیرازی، پیشین، ص ۴۲۹.
[۴]: برای آگاهی از چگونگی تقسیم بندی حکومت عباسی توسط مورخان به چهار عصر، ر. ک: طقوش، پیشین، ص ۳۹.
[5]: طقوش، پیشین، ص ۱۳۸.
[6]: مکارم شیرازی، پیشین، صص ۴۳۱ ۴۳۲.
[7]: طقوش، پیشین، صص ۱۳۸ ۱۳۹.
[8]: با اقتباس از: عصر المأمون، احمد فرید رفاعی، الطبعة الرابعة، دارالکتب المصریة، القاهرة، ۱۳۴۶/۱۹۲۸، ج ۱، ص ۳۷۵؛ برای آگاهی بیشتر در مورد بیت الحکمه ر. ک: یونس کرامتی، بیت الحکمه، دایرۀ المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، چاپ اول، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، صص ۲۷۴-۲۸۱.
[9]: طقوش، پیشین، ص ۱۳۹.
[10]: مکارم شیرازی، پیشین، ص ۴۳۲.
[11]: نعمت الله صفری، نقش تقیه در استنباط، چاپ اول، مؤسسه بوستان کتاب قم، قم، ۱۳۸۱، ص ۵۰۴.
[12]: حسن حسین زاده شانه چی، اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه در غیبت صغری، چاپ اول، پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی، قم، ۱۳۸۶، ص ۸۸.
[13]: عباس اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، چاپ سوم، کتابخانة طهوری، تهران، ۱۳۵۷، ص ۴۲.
[14]: دینوری، پیشین، ص ۴۰۱.
[15]: برای آگاهی از میزان نفوذ معتزله در دستگاه حکومت عباسی ر. ک: اقبال آشتیانی، پیشین، صص۴۲-۴۳.
[16]: برای آگاهی از قضیۀ محنت قرآن برای نمونه ر. ک: ابن اثیر، پیشین، ص ۴۲۳؛ همچنین ر. ک: رفاعی، پیشین، صص۳۹۵-۳۹۸.
منبع:رفتارشناسی امام رضا علیه السلام و فرقه های درون شیعی - نعمت الله صفری - صفحه۴۴
شخصیت و صفات امام رضا(ع)
شنبه 97/04/30
امام رضا علیه السلام به طور کلی دارای شخصیتی یگانه و صفاتی ویژه بوده است و از نظر طایفه امامیه دارای مرتبه ای است، که آنچه نسبت آن به همه رواست، به او روا نیست، مانند وقوع در خطا و اشتباه، بلکه آن حضرت دارای ملکه عصمت است که از لوازم امامت میباشد، زیرا امام از جانب پیغمبر صلی الله علیه و آله دقایق رسالت و اسرار نبوت را به امت میرساند و به همان دلایلی که عصمت، برای پیامبر صلی الله علیه و آله ثابت است، برای امام نیز قطعی و محقق میباشد جز این که پیامبر رسالت خود را از جانب خدا تبلیغ میکند و امام از طرف پیامبر، احکام و اسرار دین را به مردم میرساند حکمت و فلسفه لزوم عصمت برای امام این است که، اگر خطا و اشتباه برای پیامبر یا امام جایز باشد، طبعا در آنچه تبلیغ میکند، شک و ریب راه خواهد یافت و وثوق و اطمینان، به آنچه از جانب خدا و پیامبر آورده است، اعم از احکام و تعالیم و غیر از آن، از میان خواهد رفت و مردم اگر چه در عمل به تکلیف مخالف با واقع، که ناشی از خطا و اشتباه مبلغ باشد معذورند، ولی این امر با فلسفه بعثت پیامبران و ارسال رسولان، منافات دارد، زیرا غرض از بعثت پیامبران این است که واقع را برای بشر، بیان کنند و آنچه را که خدا از مردم میخواهد، بی کم و کاست و دور از خطا و اشتباه به مردم برسانند.
باری دلایل لزوم عصمت برای انبیا و ائمه علیهم السلام بحث گسترده ای دارد، که مجال شرح آن نیست و جداگانه باید مورد بررسی قرار گیرد و اگر فرصت دست دهد، بحث بیشتری در این باره خواهیم داشت.
آنچه در این جا باید گفته شود، این است که برحسب اعتقاد ما، امام دارای ویژگیها و امتیازاتی همچون عصمت است که گفتگو به طور مستقل درباره آنها با دیگران، منوط به این است که شنونده، در اساس مورد گفتگو، با گوینده اتفاق نظر داشته باشد و در غیر این صورت مانند کسی خواهیم بود، که بخواهد وجوب نماز را برای فردی که اصلا به رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله اعتقاد ندارد، اثبات کند. اساس و مبنایی که لازم است در آن اتفاق نظر باشد، نخست تعریف مفهوم امامت عامه و سپس تعیین امتیازاتی که لازمه امامت است میباشد و پس از روشن شدن اینها، باید از مصادیق امامت و کسانی که جامع این امتیازات میباشند بحث شود، در این صورت گفتگو میان دو طرف، معقول و منطقی خواهد بود و چون ما دلایل قوی و قانع کننده بسیاری بر آنانی که مصداق امامتند، در دست داریم و غور و بررسی و استقراء، ما را به حصر این مصادیق در ائمه اثنی عشر علیه السلام معتقد ساخته است، لذا به برتری و امتیاز آنان بر دیگران، اعتقاد جازم داریم و آنان را جامع مطلق کمالات میدانیم.
بنابر آنچه گفته شد، ناگزیر امام باید از همه مردم داناتر و به نیازهای افراد و خواستهای عموم، اعم از فکری و روحی و دیگر ضرورتهای زندگی آگاهتر باشد و نیز از همگان عابدتر و پارساتر و به صفات کریمه و اخلاق حسنه آراسته تر باشد و به طور کلی در تمامی عناصر کمال و شایستگیها و ارزشها، بر همه پیشی و فزونی داشته باشد، تا رهبری و پیشوایی در او تحقق یابد.
بر همین اساس، شخصیت امام رضا علیه السلام که یکی از ائمه دوازده گانه است و دارای جمیع این امتیازات میباشند، معلوم و بی نیاز از تعریف و توضیح است، اما ما به این اندازه بسنده نمی کنیم و با توجه به آنچه تاریخ، راجع به سیره و روش او بیان میکند و همچنین نظر دانشمندان و خلفای زمان نسبت به آن حضرت، درباره ابعاد شخصیت امام علیه السلام بحث خواهیم کرد.
منبع:تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام - محمد جواد فضل الله - صفحه ۴۵
کرامت امام رضا(ع) به طلبه بحرینی
شنبه 97/04/30
سيد جليل سيد محمد موسوي خادم روضه منوره رضويه كه بيشتر اوقات به زيارت عتبات ائمه (عليهم السلام) در عراق مشرف ميشد فرمود:
سيدي صالح در كاظمين بمن فرمود خوشا بحال تو كه از خدمتگذاران و خدام عتبه مقدسه سلطان خراسان هستي، زيرا كه كار دنيا و آخرت من به بركت وجود مبارك آن حضرت اصلاح گرديد و من از آن بزرگوار حكايتي دارم و آن اين است:
من در بحرين در مدرسه مشغول تحصيل علم بودم و در نهايت فقر و سختي ميگذرانيدم تا اينكه روزي به جهت شغلي از مدرسه بيرون آمدم ناگهان چشمم به دختري آفتاب طلعت افتاد و او
تازه از حمامي كه برابر مدرسه بود بيرون آمد. من تا او را ديدم عشق او در دل من جاي گرفت و محو جمال او شدم. غافل از اينكه او دختر شيخ ناصر لؤلؤي است كه متمول تر از او در بحرين نيست. با جمله صورت آن پري رخسار از نظرم نمي رفت و از مطالعه و مباحثه و عبادت بازماندم.
تا اينكه خبردار شدم كه جماعتي عزم زيارت امام غريبان و ضامن بي كسان حضرت رضا (ع) دارند. من با خود گفتم كه دواي اين درد جانكاه تو از دربار آن حضرت به درمان ميرسد و تو بايد شربت اين مرض سخت خود را از شربت خانه آن سرور بدست آوري. لذا من هم با آن جماعت حركت كرده و روبراه نهادم تا اينكه در اول ماه مبارك رمضان به آستان قدس آن بزرگوار مشرف شدم.
شب شد در عالم خواب خدمت آن حجت حق حضرت ثامن الائمه (ع) رسيدم. آن حضرت بمن فرمود تو در اين ماه مهمان مائي و بعد از آن تو را روانه بحرين مينمائيم و حاجت تو را برمي آوريم.
چون بيدار شدم يك نفر بمن سه تومان بعنوان هديه داد و من تمام ماه مبارك رمضان را به وظائف طاعات و عبادات قيام مينمودم تا اينكه ماه مبارك رمضان به آخر رسيد آنگاه خدمت آن حضرت مشرف شدم و آن سرور را وداع نمودم و از روضه مطهره بيرون آمدم تا اينكه به پائين خيابان رسيدم ناگهان از طرف راست خود كسي مرا باسم صدا زد. و به من گفت الا ن خواب بودم و در عالم خواب خدمت حضرت رضا (ع)
مشرف گرديدم.
آن حضرت به من فرمود طلبي كه از فلان شخص داري و از وصول آن مأيوس شده اي من آن وجه را بتو ميرسانم به شرط آنكه يك اسب و ده تومان بدهي به آن كسي كه الا ن كه بيدار ميشوي و از خانه بيرون ميروي به درخانه با تو مصادف خواهد شد پس آن مرد به فرموده امام (ع) عمل كرد يك اسب و ده تومان بمن داد و من سوار شدم و از شهر خارج گرديدم.
چون به منزل اول كه آنجا را طرق ميگويند رسيدم تاجري بمن رسيد كه بواسطه سدّ راه در آنجا متحير بود و امام هشتم (ع) را در خواب ديده بود كه آن حضرت به او فرموده بود كه اگر منافع فلان پانصد تومان خودت را به فلان سيد بحريني كه فردا به فلان هيئت و لباس ميآيد بدهي من تو را به صحت و سلامت به مقصدت ميرسانم و درباره تو نيز شفاعت خواهم كرد.
آن تاجر تا مرا ملاقات كرد با من مصاحبت نمود و با هم حركت كرديم تا رفتيم به اصفهان سپس آن تاجر صد تومان بمن داد و من از آن وجه اسباب دامادي خود را فراهم كردم و روبراه نهاده و به سلامتي وارد بحرين شدم و رفتم در همان مدرسه اي كه قبلا بودم ساكن شدم.
چند روز گذشت ناگهان ديدم شيخ ناصر لؤلؤئي كه پدر همان دختر است با حشم و خدم خود وارد مدرسه شد و يكسره نزد من آمد و خودش را روي دست و پاي من انداخت كه ببوسد من در مقام امتناع برآمدم.
گفت چگونه دست و پاي تو را نبوسم و حال آنكه من به بركت تو داخل در شفاعت حضرت رضا (ع) شده ام. زيرا من ديشب گذشته در خواب خدمت آن بزرگوار مشرف شدم آن حضرت به من فرمود كه اگر شفاعت مرا ميخواهي بايد فردا بروي به فلان مدرسه و فلان حجره كه سيدي از اهل اين شهر به زيارت من آمده بود و حال برگشته و دختر تو را خواهان است.
اگر دخترت را به او بدهي من شفيع تو ميشوم در روزي كه لا ينفع مال و لا به نون اين بود كه شيخ ناصر آن دختر را بمن تزويج كرد.
بعد از آن باز امام هشتم (ع) را در خواب ديدم فرمود برو بسوي نجف سپس من به نجف رفتم و يكسال در آنجا توقف نمودم. باز آن بزرگوار را در عالم رؤيا زيارت كردم كه فرمود يكسال در كربلا باش و يك سال در كاظمين تا باز امر من بتو برسد. و اينك من در كاظمين هستم تا اينكه يك سال تمام شود و بعد چه امر فرمايد.
اي ولي حق توئي چو روح روانم
من ز جوار تو دور مينتوانم
هجر تو چون ميبرد زتاب و توانم
گوشه ابروي تست منزل جانم
بهتر از اين گوشه پادشاه ندارد
منبع:کرامات رضویه : معجزات امام علی بن موسی الرضا ( علیه السلام ) بعد از شهادت - علی میر خلف زاده- صفحه۱۵۷