شرایط و آداب سه گانه شادی

شرايط و آداب سه گانه شادى

شادى، شرايط و آدابى دارد كه ذيلاً به برخى از آنها اشاره مى نماييم:

۱. گناه و معصيت نباشد
بايد مجالس شادى، همراه با گناه و معصيت نباشد ؛ چنانچه امام صادق عليه السلام فرمودند: «لا تَسْخَطُوا اللّهَ بِرضى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِه وَ لا تَتَقَرَّبُوا اِلَى النّاسِ بِتَباعُدٍ مِنَ اللّهِ: خداوند را به غضب درنياوريد به خاطر رضايت و خشنودى احدى از مردم و نزديك نشويد به مردم به وسيله دورى از خدا». (۱)
و نيز امام صادق عليه السلام فرمود: «لا يَنْبَغى لِلْمُؤْمِنِ اَنْ يَجْلِسَ مَجْلِسا يُعصَى اللّهُ فيهِ وَ لا يَقْدِرُ عَلى تَغْييرِه: سزاوار نيست براى مؤمن در مجلسى بنشيند كه معصيت خدا در آن مى شود و نمى تواند جوّ مجلس را عوض كند». (۲)
و متأسفانه گاهى شادى‌ها آنچنان همراه با گناه است كه شادى مساوى با گناه است.


۲ .همراه با اذيّت و آزار نباشد

يكى از شرايط شادى و تفريح اين است كه با، اذيت و آزار ديگران همراه نباشد، متأسفانه امروزه، بسيارى از شادى‌ها همراه با اذيت و آزار ديگران است ؛ مانند بلندكردن صداى موسيقى و آهنگ هاى مبتذل، مزاحمت هاى تلفنى، كبوترپرانى، انفجارهاى تفريحى در شب هاى شادى، جشن پتو كه گاهى در جمع دانشجويان و جوانان انجام مى دهد به اين نحو كه بر سر فردى پتو مى اندازند و جمعى او را كتك مى زنند! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«مَنْ اذى مُؤْمِنا فَقَدْ آذانى: كسى كه مؤمنى را آزاردهد، مرا آزارداده است». (3)
«هشام بن سالم» مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: خداوند مى فرمايد: «لَيَأْذَنَ بِحَرْبٍ مِنّى مَنْ اذى عَبْدِى الْمُؤْمِنَ: آن كس كه بنده مؤمن مرا
بيازارد، با من اعلان جنگ مى دهد».
على عليه السلام فرمود:
«اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسانِه وَ يَدَه اِلاّ بِالْحَقِّ: مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش در آسايش باشند مگر جايى كه بايد (به حقّ) برخورد كند (مانند امر به معروف و نهى از منكر). (4)


۳. ميانه روى در غم و شادى

در زندگى انسان، هم غم و هم شادى، هر دو از نيازهاى روح هستند و بايد هر كدام به مقدار لازم وجود داشته باشد ؛ زيرا اگر سراسر زندگى انسان، مملوّ از غم و ناراحتى باشد، روح انسان فرسوده و آسيب سختى مى بيند، همچنين اگر تمام زندگى انسان مشحون از شادى و خوشى باشد، منشأ غفلت و دور شدن از خداوند مى گردد. پس شادى‌ها بايد به حدّى باشد كه انسان را از تعهّد و سوز و همدردى جدا نكند و همچنين غصه‌ها و اندوه‌ها نيز نبايد به حدّى باشد كه مايه افسردگى روح، يأس و دلسردى پديد آورد.
بعضى تصور مى كنند كه زندگى فقط شادى است در حالى كه حزن و غم نيز لازمه زندگى مى باشد. و بعضى نيز فكر مى كنند زندگى، فقط غم، درد و مصيبت است، در حالى كه انسان به شادى و نشاط هم نياز دارد. افراط و تفريط در غم و شادى، نشانه نوعى بيمارى روحى است و تعادل در غم و شادى، نشانه «سلامت روح» است.
على عليه السلام فرمود: «پارسايان در
سختى‌ها چنانند كه گويى در آسايش و راحتى فرود آمده اند، آنها با سختى‌ها و بلاها همان اندازه اُنس دارند كه با راحتى ها». (5)

پی نوشتها:

۱. ميزان الحكمة، جلد ۷، صفحه ۴۲۷

۲. بحارالانوار، جلد ۴۰، صفحه ۷۳، ميزان الحكمة، جلد ۷، صفحه ۱۳۱

3.وسائل الشيعة، جلد ۱۱، صفحه ۴۲۲.

4. وسائل الشيعة، جلد ۱۱، صفحه ۵۰۳.

5. نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه ۱۶۶.

ارتباط نماز و آرامش


ارتباط نماز و آرامش


اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى جَعَلَ الصَّلوةَ عَمُودَ الدّينَ وَ مِعراج الْمُؤْمِنين و سُلَّما يُرْتَقى بِه اِلى اَعلى عِلّيين
:

 سخن از نماز است، پيوند انسان خاكى با خالق يكتا و يگانه عالم و نماز راه اين عروج روحانى است، نماز نردبان انسان در سير تكامل است و تسبيح و حركت به سوى نور مطلق، نماز ذكراست و ياد معبودِ رحيم و لطيف و بى نياز، ترنمى است زيبا كه بر وقار و هيبت مخلوق افزونى مى بخشد و آرامش و آسايش صدچندان بر او نصيب مى سازد و براستى كه نماز بازدارنده از فحشاء و منكرات است.

اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر.(1)

امام صادق عليه السلام مى فرمايند: در قلب مؤمن رغبت به ثواب و رضوان الهى و ترس از عقوبت و عذاب خداوند قهار اجتماع نمى كند،
مگر خداوند بهشت را بر او واجب مى گرداند، پس هرگاه به نمازايستادى باتمام وجودت به خدا رو كن و متوجه او باش، زيراهيچ بنده مؤمن درنماز و دعايش باتمام وجود و حضورقلبى به خدامتوجه نمى گردد، مگرخداوند عزوجل باقلوب همه مؤمنين به او روى مى آورد و استقبالش مى كند و آن مؤمن نمازگزار را به دوستى آن مؤمنين براى دخول به بهشت تأييد مى نمايد و بهشتى خواهد شد. (2)
و اما علت اينكه نماز بر مردم واجب شد در ضمن حديثى از امام رضا عليه السلام خدا و تداوم ذكر او در تمام شب و روز مى باشد، تا بنده سرور و تدبيركننده و آفريننده خود را فراموش ننمايد، كه اگر فراموش كرد، ناسپاسى كند، ولى ياد خدا و ايستادن به نماز، از هرگونه فساد و تباهى جلوگيرى مى كند. (3)

بنده وقتى سر تعظيم بر آستان حق دو تا نمود، نهايت ارادت خويش را بر حق تعالى ابراز نموده، چراكه معتقد است: نماز صله و موهبتى است از طرف خداوند مهربان براى بنده از راه رحمت و عنايت و نماز مطالبه وصول و تقرب بنده به سوى خداوند است، وقتى با نيّت داخل نماز گرديد و با تعظيم و اجلال هرچه بيشتر براى خداوند تكبير گفت و با ترتيل قرائت كرد و با خشوع ركوع نمود و با تواضع سر از ركوع بلند كرد و با ذلت و خضوع سر بر سجده گذاشت و با اخلاص و آرزو و تشهد خواند، سپس نمازش را با رغبتى تمام و بااميد به رحمت واسعه الهى سلام داد و به پايان رساند، در حالى كه بين خوف و رجاء مى باشد، نمازى با حقيقت به جا آورده است. 

ضمرة بن حبيب گويد: راجع به نماز از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال كردم، فرمودند: نماز از واجبات دين است، موجب خوشنودى خداست، طريقه پيامبران است، محبت ملائكه را جلب مى كند، هدايت و ايمان است، نور معرفت و بركت رزق و راحت بدن است، براى شيطان ناخوشايند است، حربه اى در مقابل كفار، سبب مستجاب شدن دعا و قبولى اعمال اوست، توشه آخرت مؤمن است، شفيع نزد ملك الموت و مونس قبر و فرش زير پهلو است، جواب نكير و منكر است، نماز بنده در محشر، تاجى است بر سرش و نورى در
صورتش و لباسى بر تنش، پرده اى است بين او و آتش، حجّتى است بين او و آتش، موجب نجات از جهنم و عبور از پل صراط است، كليد بهشت و مَهر حورالعين و بهاى بهشت است، نماز است كه بندگان را به بالاترين درجات مى رساند، چون مشتمل بر تسبيح و تهليل و تكبير و تمجيد و تقديس خداوند و گفتار و دعاست. (4)
دل هر فرد با اتصال و اتكا به ذات اقدس الهى آرام و قرار مى گيرد و چه بسيار افتخاراتى كه در سايه سار نماز برانسان عطامى شود. مزيّت هاى نماز را پيامبر اكرم عليه السلام اينگونه برشمرده اند: نماز ستون دين است و ده مزيّت دارد، زيور صورت است و روشنايى قلب و آسايش تن و انيس قبر و محل نزول رحمت و چراغ آسمان و سنگينى ميزان و خوشنودى خدا و بهاى بهشت و سد در برابر آتش، هركه نماز را
بپا دارد، دين را بپا داشته و هركه ترك كند،دين را ويران كرده است. (5)
انسان وقتى بر درگاه خداوند قصد امتثال امر نمود، بايد بداند كه براى نماز و نيايش حقى است كه حضرت زين العابدين عليه السلام فرمودند: حق نماز اين است كه بدانى ورود به دربار خداوندى است و در آن حال برابر خدا ايستاده اى، چون اين معنى را دريافتى، شايسته است چنان بايستى كه
بنده اى ذليل بى مقدار، راغب و ترسان، اميدوار و بيمناك و بيچاره اى زار، در برابر مولايى پرعظمت ايستد، با كمال آرامش و وقارى ايستى، حضور قلب را رعايت مى كنى و نماز را با كليه حدود و شرايط انجام مى دهى (6)، كه اگر آداب ورود به قلمرو نياز را رعايت نمودى از نمازگزاران خواهى شد و پاداش اين نياز به درگاه بى نياز را درمى يابى.

امام محمدباقر عليه السلام فرمودند: براى نمازگزار سه خصلت است، از قدمش تا به آسمان‌ها ملائكه او را احاطه مى نمايند و از آسمان‌ها تا بالاى سرش خير و احسان نثار مى شود و فرشته اى كه بر او موكل است مى گويد: اگر اين نمازگزار بداند كه طرف مناجات او كيست، از نماز خويش جدا نمى گردد. (7)
لذّت مناجات با خداوند را مؤمنان راستين درك كرده اند و در پناه آن هر خير و خوبى را به ارمغان مى برند و خوشا حال آنانى كه ترنم آرامش و آسايش روح و جسم خويش را از وراى سجده نياز به درگاه بى نياز به دست مى آورد، پس بر ماست كه خود را مصداق سخن امام رضا عليه السلام گردانيم كه فرموده اند: بر تو باد در نماز به خشوع و خضوع و اينكه در پيشگاه خداوند خشيت و خوف از سيماى تو ظاهر گردد و به وسيله طمأنينه و آرامش، خوف و رجاء ظهور در جسم و جانت يابد. (8)

پی نوشتها:

۱. تفسير الميزان، علامه طباطبايى، انتشارات اسلامى، جلد ۱۱، صفحه ۴۸۷.

2.من لا يحضره الفقيه، جلد ۱، صفحه ۲۰۹.

3. وسائل الشيعه، جلد ۳، باب ۱.

4. امام رضا عليه السلام بحارالانوار، جلد ۸۴، صفحه ۲۴۶.

5.نصايح، آيت اللّه مشكينى، انتشارات الهادى، چاپ هفدهم، صفحه ۳۶۴.

6.نصايح، آيت اللّه مشكينى، انتشارات الهادى، چاپ هفدهم، صفحه ۳۴۵.

7. من لا يحضره الفقيه، جلد ۱، باب فضل الصلوة.

8.نصايح، آيت اللّه مشكينى، انتشارات الهادى، چاپ هفدهم، صفحه ۳۱۱.

منبع:شادی و آرامش از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه - محمد بیستونی - صفحه۴۹

دعا و تقدير الهى و مقدرات


دعا و تقدير الهى و مقدرات

از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:
«… قلم تقدير به هر چه تا روز قيامت خواهد بود جريان يافته و اگر همه آفريدگان بكوشند نتوانند نفعى را كه خدا براى تو ننوشته به تو برسانند. »(1)
منظور اين است كه تمام حوادث و جريانات از طرف پروردگار مقدر شده و اسباب و وسايل تأثير استقلالى و حقيقى در آن‌ها ندارند و تنها خداوند متعال است كه ملك و سلطنتش دائمى بوده و اراده و مشيتش پيوسته نفوذ دارد و سررشته امور را همواره به دست داشته و به هر نحوى كه بخواهد مى گرداند. بنابراين بايد تنها از او درخواست كرد و از او يارى جست.
 از ائمه اطهار عليه السلام مكررا نقل شده كه:
«دعا از مقدرات است. »(2)
مقدر شدن يك امر باعث نمى شود كه بدون اسباب و وسايل وجود پيدا كند. (مثلاً چيزى كه سوختن آن مقدر شده لازمه اش اين نيست كه بدون جهت و با نبودن هيچ امر سوزاننده اى بسوزد بلكه معنايش اين است كه آتش يا وسيله سوختن ديگرى فراهم شده و آن را مى سوزاند، ) و دعا خود يكى از اسباب است، پس موقعى كه شخص دعا مى كند اسباب آن فراهم مى شود و لذا تحقق مى پذيرد.
بنابراين مقدر بودن يك امر با تأثير دعا منافات ندارد زيرا معناى مقدربودنش اين است كه بواسطه دعاكردن و مستجاب شدن وجود بيابد، چنان كه تقدير سوختن معنايش اين است كه بوسيله وجود آتش در شرايط مخصوصى بسوزد.

 از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمودند:«قضا را جز دعا برنمى گرداند. »
و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه:
«دعا قضائى را كه محكم و پابرجا شده برمى گرداند. »
و از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه:
«بر شما باد دعا كردن، زيرا دعا و درخواست از خدا بلايى را كه از مرحله قدر و قضا گذشته و جز امضاء آن نمانده (يعنى تمامى اسباب آن فراهم شده ولى هنوز در خارج وجود پيدا نكرد، )برمى گرداند. »
و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه:
«دعا قضاء پابرجا شده را برمى گرداند پس زياد دعا كنيد زيرا دعاكردن كليد رحمت هاى الهى و موجب برآمدن حاجت هاست، و جز بوسيله دعا به چيزهايى كه نزد خداست نمى توان نائل شد؛ و هر درى را كه زياد بكوبى بالاخره بازمى شود. »
جمله آخر اشاره به اصرار در دعا است، و اصرار از چيزهايى است كه درخواست را جدّى و حقيقى مى كند زيرا انسان هر چه بيشتر يك مطلب را بطلبد قصد و توجهش صاف تر و خالص تر مى شود. (۱)
هدايت درخواست‌ها و دعاها بوسيله فطرت
«وَ اِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ اِلاّ اِيّاهُ، »
«وقتى در دريا كارتان به سختى كشيد و بيچاره شديد و نزديك شد غرق شويد آنوقت ديگر همه آلهه خود را كه همواره از آن‌ها حاجت مى خواستيد فراموش هدايت درخواست‌ها ودعاها بوسيله فطرت مى كنيد الاّ خداى تعالى! »(2)
«فَلَمّا نَجّيكُمْ اِلَى الْبَرِّ اَعْرَضْتُمْ»
«چون شما را از غرق شدن نجات داده و گرفتارى و بيچارگى تان را برطرف نمود، و شما را بارديگر به خشكى رسانيد، دوباره از او و از دعاى او اعراض كرديد. » (۶۷ / اسراء)
آيه فوق دلالت دارد بر اين كه ياد خداى تعالى هيچ وقت از دل آدمى بيرون نمى رود، و در هيچ حالى به غفلت سپرده نمى شود.
و اگر انسان دعا مى كند ذات و فطرت او وادارش مى كند كه در ضراء و سراء و در شدت و در رخاء او را بخواند، زيرا اگر بعضى از او اعراض مى كنند لابد او هست، وگرنه اگر چنين چيزى در ذات و فطرت آدمى وجود نداشت ديگر اعراض معنى نداشت، پس اين كه آيه مورد بحث مى فرمايد: انسان خداى را در بيچارگى هايش مى خواند ولى در خوشحالى‌ها از او اعراض مى كند بدين معنى است كه انسان هميشه بوسيله فطرتش به سوى خدا هدايت مى شود.«وَ كانَ الاِْنْسانُ كَفُورا» (۶۷ / اسراء) يعنى كفران نعمت عادت انسان است و از اين جهت است كه داراى طبيعت انسانى است كه همه سر و كارش با اسباب مادى و طبيعى است و در اثر عادت و خوكردن با اسباب مادى و طبيعى مسبب الاسباب را فراموش مى كند، با اين كه در هر آنى در نعمت هايى از او غوطه ور است.
آيه فوق مى فهماند اعراض آدمى از ياد خدا در غير حال بيچارگى امرى غريزى و فطرى نيست بلكه امرى عادى است، و عادت زشتى است از انسان كه او را به كفران نعمت وامى دارد.
هدايت درخواست‌ها و دعاها بوسيله فطرت
در آيه فوق دليلى مهم بر توحيد ربوبيت الهى هست و حاصلش اين است كه اگر آدمى در حادثه اى كار دلش به جايى برسد كه از هر سببى از اسباب ظاهرى جهان منقطع و مأيوس شود از كليه سبب و از اصل سبب منقطع نمى شود، و اميد نجاتش به كلى باطل نمى گردد بلكه هنوز اميد نجات داشته و به سببى كه تواناى بر امورى باشد كه هيچ سببى قادر در آن نيست، اميدوار است.
در واقع اگر چنين سببى كه مافوق همه اسباب عالم و مسبب همه آن‌ها يعنى خداى سبحان وجود نمى داشت چرا بايستى در دل آدمى و در فطرت او چنين ارتباط و تعلقى يافت مى شد؟ (3)
پی نوشتها:

۱- الميزان ج ۲۲، ص ۲۰۹.

2- الميزان ج ۳، ص ۵۶.

3- الميزان ج ۲۵، ص ۲۶۰.

منبع:دعاها و آرزوهای انسان از دیدگاه قرآن و حدیث - سید مهدی امین- صفحه۱۵

27نکته برای آرامش


۲۷ نكته براى آرامش و نشاط 

۱ .با افراد آرام و بانشاط نشست و برخواست كنيد.
۲. به هر جايى كه مى خواهيد برويد چند دقيقه زودتر حركت كنيد با اين كار، نه مجبوريدعجله كنيدونه دچارفشارعصبى شويد.
۳ .به مسائل كوچك فكر نكنيد.
۴. چاى را با شكوفه بهارنارنج يا نعناع و يا چاى سبز بنوشيد.
۵. كفش مناسب بپوشيد زيرا كفش مناسب موجب آرامش مى شود.
۶ .از همان كه هستيد راضى باشيد در نتيجه احساس آرامش بيشترى خواهيد كرد.
۷. به گذشته فكر نكنيد زيرا گذشته ديگر وجود ندارد.
۸. ريخت و پاش‌ها را مرتب كنيد تا به آرامش برسيد.
۹. به خاطر آرامش خودتان هرچه زودتر از بدى هاى ديگران گذشت نماييد زيرا منتقل كردن احساس ناراحتى براى شخص فرستنده زيانبارتر است تا طرف مقابل.
۱۰. در محل زندگى خود گل و گياه نگه داريد تا اكسيژن بيشترى دريافت كنيد و در نتيجه به آرامش بيشترى برسيد.
۱۱. از لباس هاى رنگ روشن و پارچه هاى الياف طبيعى استفاده كنيد.
۱۲. بدويد كه دويدن از بهترين راه هاى غلبه بر فشار روانى است.
۱۳. زندگى را ساده بگيريد تا فشار روانى كمترى بر شما وارد شود.
14. به هنگام عصبانیت حوله مرطوب و گرم روى صورت خود قرار دهيد.
۱۵. وانمود كنيد كه فرد آرامى هستيد.
۱۶. در استخر شنا يا در جايى پر آب مانند وان حمّام چند دقيقه شناور بمانيد.
۱۷. آنچه كه باعث نگرانى شما مى شوند روى دفترى يادداشت نموده و سپس يكى يكى احتمال وقوع آنها را بازنگرى كنيد آنگاه خواهيد ديد بسيارى از آنها تحقق نخواهد يافت.
۱۸. لحظه هاى زيباى زندگيتان را بنويسيد و سپس همه آنها را بياد بياوريد.
۱۹. گريه كردن، هم اثرات احساسى دارد. و هم فيزيكى گهگاهى گريه كنيد.
۲۰. دعا كنيد كه از روش هاى رسيدن به آرامش است.
۲۱. به دريا برويد زيرا آب دريا و صداى امواج آن موجب آرامش است.
۲۲ قبل از طلوع آفتاب بيدار شويد و سحرخيز باشيد.
۲۳. كاركردن فشار عصبى را كم مى كند و به شما كمك مى كند احساس خوبى داشته باشيد.
۲۴. آنقدر ورزش كنيد تا عرق كنيد و سپس بيست دقيقه به ورزش ادامه دهيد.
۲۵. براى اينكه زيربارقرض و فشارعصبى ناشى از آن نرويد قبل ازخريدفكر كنيد آن چيزى را كه مى خواهيد بخريد آياقدرت خريدش را داريد يا نه، آنگاه خريد كنيد.
۲۶. اگر مى خواهيد به آرامش برسيد بيشتر ميوه و سبزيجات خام، ماست، شير، تخم مرغ و… بخوريد.
۲۷. در مكان هاى مذهبى بنشينيد، زيرا فضاهاى مذهبى همچون مساجد و زيارتگاه‌ها در شما احساس آرامش ايجاد مى كند.

منبع: کتاب شادی و آرامش از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه - محمد بیستونی - صفحه۱۱۱

وصیت امام صادق(ع)


وصیت امام صادق

امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دیدند، دستور دادند که تمام خانواده و خویشان نزدیکش بر بالینش جمع گردند و پس از آنکه همه ی آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم باز نمودند و به صورت یکایک آنها نظر افکندند و فرمودند:
«ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة» [۱].
از کارهای دیگر امام صادق علیه السلام در ساعت رحلتش آنکه دستور دادند برای تمام خویشاوندان نزدیکش صله و تحفه ای فرستاده شود و حتی برای حسن افطس (که با خنجر سوء قصد به جان حضرت کرده بود) مبلغ هفتاد دینار فرستادند.
سالمه کنیز و خدمتکار آن حضرت پرسید: چگونه به مردی که با دشنه و خنجر به شما حمله آورده و قصد قتل شما را داشته است، چنین مبلغی را عطا می‌فرمائید؟
امام صادق علیه السلام در پاسخ فرمودند: می‌خواهی مشمول این آیه ی قرآن نباشم که فرمود:
و الذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب [2].
و آنان که فرمان خدا را در مورد صله ی رحم و دلجوئی از خویشاوندان اجرا می‌کنند و از خدایشان می‌ترسند و از محاسبه ی بدفرجام بیمناکند.
ای سالمه! خداوند بهشت را بیافرید و بوی آن را بسیار خوش و مطبوع گردانید که از فاصله ای به مسافت دو هزار ساله به مشام می‌رسد، لکن شخص عاق و کسی که قطع رحم کرده، بوی آن را احساس نمی کند و در نمی یابد.
امام کاظم علیه السلام پدرش را پس از شهادت در میان دو تکه ی پارچه ی سفید که لباس احرام او بود به اضافه ی پیراهنی که یادگار جدش حضرت سجاد علیه السلام بود و نیز در میان بردی که آن را به چهل دینار خریده بود پیچید و در بقیع به خاک سپرد.
امام موسی کاظم علیه السلام ضمنا دستور داد، چراغ اطاقی را که پدرش در آن می‌زیست همچنان روشن نگاه دارند و این چراغ تا امام موسی کاظم علیه السلام در مدینه بود، همه شب روشن بود تا اینکه او به عراق احضار شد. پیش از این نیز امام صادق علیه السلام چراغ
اطاق پدرش امام باقر علیه السلام را روشن نگاه داشته بود.
بدین ترتیب امام صادق علیه السلام در گورستان بقیع در کنار امام حسن مجتبی علیه السلام و جدش حضرت سجاد علیه السلام و پدرش امام باقر علیه السلام به خاک سپرده شد و او آخرین امامی بود که در بقیع دفن گردید و پس از او تمام فرزندان او جز امام رضا علیه السلام در سرزمین عراق به خاک سپرده شده اند.
بعد از شهادت امام صادق علیه السلام منصور ابتدا به والی مدینه نوشت: «ببین وصی جعفر بن محمد کیست؟ اگر او مخالف ماست او را به قتل برسان و در هر حال نتیجه را گزارش کن. » امام صادق علیه السلام که منبع وحی الهی است و بر وضع و اوضاع زمانش و جریان بعد از شهادتش آگاه است طبق دستور آن حضرت وصیت نامه ای ترتیب دادند که آن حضرت برای خود پنج وصی قرار داده بود.
والی مدینه برای منصور نوشت: جعفر بن محمد برای خود پنج وصی قرار داده است که یکی از آنها خود شما هستید. در اینجا بود که نقشه ی خطرناک منصور خنثی شد.
آری امام صادق علیه السلام برای خود پنج وصی قرار داده بود. اولی منصور دومی یکی از فرزندان آن حضرت به نام عبدالله بود که به لقب افطح شهرت داشت سومی حمیده مادر امام موسی کاظم علیه السلام چهارمی محمد بن سلیمان والی و عامل منصور در مدینه و پنجمی امام موسی کاظم علیه السلام.
از آنجا که خود منصور به عنوان وصی! معین شده بود، ناچار شد تا حدود زیادی (گرچه بر حسب ظاهر) با امام موسی علیه السلام به مدارا و احترام رفتار نماید تا بتواند در انجام امور مربوط به وصایت در حدود اختیاراتی که داشت اقدام کند. به طوری که دستور داد کسی متعرض آن حضرت نشود. و در این هنگام به خاطر تدبیر امام صادق علیه السلام در وصیت خویش فرصت مناسبی برای امام کاظم علیه السلام در تربیت شاگردان و ترویج احکام اسلامی به دست آمد.

پی نوشت:

1.بحارالانوار ،ج82، ص236

2.رعد، 21

منبع:کتاب بر امام صادق علیه السلام چه گذشت ؟ - محمد حسن موسوی-ص163

 
مداحی های محرم