مبارزه ادریس(ع) با طاغوت عصرش

از ابن عباس روايت شده: هنگامي كه يوشع بن نون بعد از موسي - عليه السلام - بر سرزمين شام مسلّط شد، آن را بين طوايف سبطي‌ها(ي دوازده‌گانه) تقسيم نمود، يكي از آن گروه‌ها كه الياس - عليه السلام - در ميانشان بود در سرزمين بَعْلُبَك (كه اكنون يكي از شهرهاي لبنان است) سكونت نمودند. خداوند الياس - عليه السلام - را به عنوان پيامبر، براي هدايت مردم بَعْلُبك فرستاد.
بَعْلُبك در آن عصر، شاهي به نام «لاجب» داشت كه مردم را به پرستش بت فرا مي‌خواند كه نام آن «بَعْلُ» بود. طبق سخن خدا در قرآن (آيات 124 تا 128 سوره صافات) «مردم بَعْلُبك، سخن الياس را تكذيب كردند و از دعوت او اطاعت ننمودند.»
شاه بَعْلُبك همسر بدكاري داشت كه وقتي شاه به سفر مي‌رفت، او جانشين شوهرش شده و بين مردم قضاوت و حكومت مي‌كرد، آن زن، مُنشي حكيم و با ايماني داشت كه سيصد مؤمن را از حكم اعدام او نجات داده بود، و در سراسر زمين زني زشت كارتر از همسر شاه نبود. با شاهان متعددي همبستر شده بود و از آنها داراي فرزندان بسيار بود.
شاه همسايه‌اي صالح از بني اسرائيل داشت كه داراي باغي در كنار قصر شاه بود، و در گوشه‌اي از آن باغ زندگي مي‌كرد. شاه به او احترام مي‌نمود، ولي همسر شاه در غياب شاه، آن مؤمن صالح را كشت، و باغ او را غصب و تصرف كرد. وقتي كه شوهرش از سفر آمد، زن ماجرا را به او گفت، شوهرش به او گفت: «كار خوبي نكردي» (بيش از اين، او را سرزنش نكرد)
خداوند متعال الياس - عليه السلام - را به بَعْلُبك فرستاد، الياس به آن شهر وارد شد و مردم آن جا را از بت پرستي بر حذر داشت و آنها را به سوي خداي يكتا و بي‌همتا فراخواند.
بت پرستان، آن حضرت را تكذيب كردند، و به ساحت مقدسش توهين نمودند، و او را از خود راندند و تهديد نمودند، ولي او با كمال مقاومت به دعوت و مبارزات خود ادامه داد، و آزار آنها را تحمل كرد، و آنها را به سوي توحيد دعوت نموده، ولي آنها بر طغيان خود افزودند و عرصه را بر حضرت الياس - عليه السلام - تنگ كردند.
الياس - عليه السلام - خدا را سوگند داد كه شاه و همسر بدكارش را، اگر توبه نكردند، به هلاكت برساند، و به آنها هشدار داد.
اين هشدار باعث شد كه شاه و طرفدارانش خشونت بيشتر نمودند و تصميم گرفتند تا الياس - عليه السلام - را شكنجه داده و به قتل رسانند.
الياس - عليه السلام - از دست آنها گريخت و به پشت كوه‌ها و درون غارها رفت و در آن جا هفت سال مخفيانه زندگي كرد، و از گياهان و ميوه درختها مي‌خورد و ادامه زندگي مي‌داد.
در اين ميان پسر شاه به بيماري سختي مبتلا شد و بيماري او درمان نيافت. با توجه به اين كه شاه در ميان فرزندانش، او را از همه بيشتر دوست داشت، براي شفاي او به بتها متوسل شدند، ولي نتيجه نگرفتند.
بت پرستان به شاه گفتند: بت بَعْلُ به تو غضب كرده، از اين رو پسرت را شفا نمي‌دهد، كساني را به نواحي شام بفرست. در آن جا خدايان ديگري وجود دارد. بايد آنها را نزد بت بَعْلُ واسطه قرار دهي، بلكه بت بَعْلُ او را شفا دهد.
شاه گفت: چرا بَعْلُ به من غضب كرده است؟
بت پرستان گفتند: زيرا تو الياس را كه بر ضد خدايان برخاسته بود، نكشتي و او هم اكنون سالم است و در كوه‌ها زندگي مي‌كند.
بت پرستان كنار كوه‌ها رفتند و فرياد زدند: «اي الياس! نزد ما بيا و شفاي پسر شاه را از درگاه خدا بخواه!»
الياس - عليه السلام - نزد آنها آمد و به آنها گفت: خداوند مرا به عنوان پيامبر به سوي شما فرستاده است، رسالت پروردگارم را بپذيريد. خداوند مي‌فرمايد:
«نزد شاه برويد و به او بگوييد؛ من خداي يكتا و بي‌همتا هستم، معبودي جز من نيست، من بني اسرائيل را آفريده‌ام و به آنها روزي مي‌دهم و آنها را زنده مي‌كنم و مي‌ميرانم و نفع و زيان مي‌رسانم، پس چرا شفاي پسرت را از غير من مي‌طلبي؟»
آنها نزد شاه رفتند و پيام الياس - عليه السلام - را به او رساندند، شاه بسيار خشمگين شد و به آنها گفت: «چرا وقتي كه الياس نزد شما آمد، او را دستگير نكرديد و زنجير بر گردنش نيافكنديد تا او را كشان كشان نزد من بياوريد، او دشمن من است.»
بت پرستان گفتند: «وقتي كه ما الياس - عليه السلام - را ديديم رعب و وحشتي از او در قلب ما نشست، از اين رو نتوانستيم كاري كنيم.»
سرانجام پنجاه نفر از سركشان و قهرمانان طرفدار شاه، آماده شدند تا به سوي كوه بروند و الياس - عليه السلام - را دستگير كرده نزد شاه بياورند. شاه به آنها سفارش كرد كه الياس را با تطميع و نيرنگ، غافلگير كنيد و نزد من بياوريد.
آنها به سوي كوه رفتند، و از پاي كوه به بالا حركت نمودند و در آن جا براي پيدا كردن الياس - عليه السلام - متفرق شده و به جستجو پرداختند.
در حالي كه فرياد مي‌زدند: «اي پيامبر خدا! نزد ما بيا، ما به تو ايمان آورده‌ايم.»
وقتي كه الياس - عليه السلام - صداي آنها را شنيد، در ميان غار بود. به ايمان آنها طمع كرد، و به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدايا! اگر اينها راست مي‌گويند، به من اجازه بده به سوي آنها بروم، و اگر دروغ مي‌گويند، مرا از گزند آنها حفظ كن، و با آتشي سوزان آنها را مورد هدف قرار بده.»
هنوز دعاي الياس - عليه السلام - تمام نشده بود كه از جانب بالا به سوي آنها آتش فرو ريخت و آنها را سوزانيد.
شاه از اين حادثه آگاه شد و بسيار ناراحت و خشمگين گرديد. در اين هنگام شاه منشي همسرش را كه مردي حكيم و مؤمن بود (و قبلاً از او ياد كرديم) همراه جماعتي به سوي آن كوهي كه الياس - عليه السلام - در آن جا بود فرستاد، و به او گفت: به الياس - عليه السلام - بگو: «اكنون وقت توبه فرا رسيده، نزد ما بيا نزد شاه برويم تا او به ما بپيوندد و ما را به آن چه كه مورد خشنودي خداوند است فرمان دهد، و به قومش دستور دهد كه از بت پرستي دست بردارند، و به سوي خداي يكتا و بي‌همتا جذب گردند.»
منشي مؤمن به اجبار همراه جماعتي اين مأموريت را انجام دادند، و بالاي كوه رفته و سخن خود را به سمع الياس - عليه السلام - رساندند.
الياس - عليه السلام - صداي آن منشي مؤمن را شناخت، و از طرف خدا به الياس - عليه السلام - وحي شد كه نزد برادر صالحت برو و به او خوش آمد بگو و از او احوالپرسي كن.
الياس - عليه السلام - نزد آن منشي مؤمن رفت، مؤمن گفت: «اين طاغوت (شاه) و اطرافيانش، مرا نزد تو فرستاده‌اند كه چنين بگويم كه گفتم، و من ترس آن دارم كه اگر همراه من نيايي، شاه مرا بكشد.»
در همين هنگام خداوند به الياس - عليه السلام - وحي كرد: همه اينها نيرنگي از سوي شاه است كه تو را دستگير كرده و اعدام كند، من با شديد نمودن بيماري پسر شاه و سپس مرگ او، كاري مي‌كنم كه شاه و اطرافيانش از منشي مؤمن غافل گردند، به مؤمن بگو باز گردد و نترسد.
منشي با ايمان با همراهان بازگشت. ديد بيماري پسر شاه شديد شده و همه سرگرم او هستند تا اين كه پسر شاه مُرد. شاه و اطرافيان بر اثر اشتغال به مصيبت آن پسر، مدتي همه چيز را فراموش كردند. پس از گذشت مدتي طولاني، شاه از منشي با ايمان پرسيد: «مأموريت خود را به كجا رساندي؟»
منشي مؤمن گفت: «من از مكان الياس - عليه السلام - آگاهي ندارم.»
سپس الياس - عليه السلام - مخفيانه از كوه پايين آمد و به خانه مادر حضرت يونس - عليه السلام - رفت و شش ماه در آن جا مخفي شد… سپس به كوه بازگشت و خداوند پس از هفت سال زندگي مخفيانه او، به او وحي كرد: «هر چه مي‌خواهي از من تقاضا كن.»
الياس - عليه السلام - عرض كرد: مرگم را برسان و مرا به پدرانم ملحق كن، كه من براي تو بني اسرائيل را خسته كردم و به خشم آوردم، و آنها مرا خسته كردند و به خشم آوردند.
خداوند فرمود: اكنون وقت آن نرسيده كه زمين و اهلش را از وجود تو خالي كنم، بلكه قوام و استواري زمين و اهلش به وجود تو است. تقاضا كن تا برآورم.
الياس - عليه السلام - عرض كرد: «انتقام مرا از آن كساني كه مرا آزردند و عرصه را بر من تنگ كردند بگير. باران رحمتت را از آنها قطع كن به طوري كه قطره‌اي آب باران نيايد مگر به شفاعت من.
خداوند سه سال قحطي را بر بني اسرائيل مسلّط كرد. گرسنگي و قحطي آنها را در فشار سختي قرار داد. بلا زده شدند و دچار مرگهاي پي در پي گشتند، و فهميدند كه همه آن بلاها بر اثر نفرين الياس - عليه السلام - است. با كمال شرمندگي و حالت فلاكت بار خود را نزد الياس - عليه السلام - رساندند و گفتند: «همه ما مطيع تو هستيم، به داد ما برس.»
الياس - عليه السلام - همراه آنها به شهر بَعْلُبك وارد شد، شاگردش «اَلْيسَع» نيز همراهش بود. به همراه هم نزد شاه رفتند و گفتگوي زير بين شاه و الياس - عليه السلام - رخ داد:
شاه: «تو بني اسرائيل را با قحطي، نابود كردي»
الياس: «بلكه آن كسي آنها را نابود كرد، كه آنها را گمراه نمود»
شاه: «از خدا بخواه كه آب به آنها برساند.»
وقتي نيمه‌هاي شب فرا رسيد، الياس - عليه السلام - به دعا و راز و نياز پرداخت. سپس به اَلْيسَع فرمود: به اطراف آسمان بنگر چه مي‌بيني.
او به آسمان نگريست و گفت: ابري را مي‌نگرم.
الياس - عليه السلام - گفت: «مژده باد به شما به باران و آب، خود را حفظ كنيد كه غرق نشويد.»
خداوند باران پي در پي براي آنها فرستاد. زمين سبز و خرم شد. الياس - عليه السلام - در ميان قوم آمد و مدتي آنها در اطراف او بودند و در راه خداپرستي استوار ماندند.
ولي پس از مدتي بر اثر غرور و سرمستي نعمت، بار ديگر غافل شدند، و حقّ الياس - عليه السلام - را انكار نموده، و از دستور او سركشي كردند. سرانجام خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلط كرد. دشمنان به ميانشان راه يافتند، و آنها را سركوب نموده، شاه و همسرش را كشتند. و پيكر آنها را به همان باغي كه همسر شاه آن را غصب كرده بود و صاحب صالحش را كشته بود افكندند.
الياس - عليه السلام - پس از نابودي طاغوتيان، وصيتهاي خود را به وصي خود «اَلْيسَع» نمود و سپس به سوي آسمان عروج كرد، و لباس نبوّت را از طرف خدا به اَلْيسَع - عليه السلام - پوشانيد. اَلْيسَع به هدايت بني اسرائيل پرداخت. بني اسرائيل از او اطاعت كرده و احترام شاياني به او نمودند.(1)
منبع:
1- بحار، ج 13، ص 393-396.

افزایش اشتها با مصرف دانه خردل


گياه خردل در حال حاضر بصورت وحشي و زراعي ديده مي شود. اين گياه در كنار جاده ها، حاشيه رودخانه ها و در زمينهاي پست و مرتفع يافت مي شود.

به گزارش خبرنگار مجله پزشكي مادر: خردل از نظر طبي گرم و خشك بوده و به دليل دارا بودن تركيبات گوگردي، ضدعفوني كننده اي قوي محسوب مي شود. دانه هاي گياه خردل داراي ارزش غذايي بالايي است و خاصيت آنتي باكتريال و ضد عفوني كنندگي دارد. استفاده از پودر دانه هاي خردل در سس ها يا غذاها طعم تندي به مواد غذايي مي دهد و براي رفع بداشتهايي و هضم و همچنين گوارش سودمند است. چنانچه ترشح شيره معده را افزايش و اشتها را تحريك مي كند.

اين ادويه براي جلوگيري از سوءهاضمه و نفخ مفيد است اما زياده روي در مصرف آن مضراتي مانند ابتلا به يبوست، احساس تشنگي و ورم كليه را به دنبال خواهد داشت.

دانه خردل سرشار از ريز مغذي موسوم به سلنيوم است كه اين ماده معدني خواص ضد التهابي فوق العاده اي دارد. همچنين دانه خردل منبع غني از عنصر منيزيم است كه به كاهش شدت حملات آسم و پايين آوردن فشار خون كمك مي كند.

اين ادويه منبع خوبي از اسيدهاي چرب امگا3، آهن، منيزيم، روي، پروتئين، كلسيم، نياسين و فيبر غذايي است.

استفاده از خردل در كاهش تكرار حمله هاي ميگرني و جلوگيري از بي نظمي خواب مفيد است. گياه خردل سياه به طور سنتي براي رفع دردهاي عصبي و روماتيسمي نيز به كار مي رود.

اما امروزه بيشتر ازسس هاي خردل استفاده مي كنند، چرا كه چاشني بسيار مناسبي براي انواع ساندويچ ها، پيتزا، ماكاروني و حتي سالاد محسوب مي شود و اگر شما دنبال يك طعم جديد و متفاوت هستيد، مي توانيد آن را امتحان كنيد.

احادیثی درباره مسافرت


(1)
امام علی (علیه السلام):
تغرب عن الاوطان فی طلب العلا وسافر ففی الاسفار خمس فوائد تفرج هم واکتساب معیشة و علم و آداب و صحبة ماجد؛
برای کسب مجد و عظمت از وطن دور شو و سفر کن که در مسافرت پنج فایده است: برطرف شدن اندوه، بدست آوردن روزی و دانش و آداب زندگی، و هم نشینی با بزرگواران.
(2)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):
سافروا تصحوا وترزقوا؛
مسافرت کنید، تا سالم بمانید و روزی کسب کنید.
(3)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):
من السنة اذا خرج القوم فی سفر أن یخرجوا نفقتهم، فان ذلک أطیب لانفسهم وأحسن لاخلاقهم؛
از سنت این است که وقتی گروهی به مسافرت می روند خرج سفرشان را خود بردارند که این کار موجب آرامش خاطر و خوش اخلاقی آنان می شود.
(4)
امام صادق (علیه السلام):
افتتح سفرک بالصدقة واخرج اذا بدالک فانک تشتری سلامة سفرک؛
مسافرت خود را با صدقه آغاز کن و هر گاه خواستی بیرون برو، زیرا (با صدقه دادن) سلامت سفرت را می خری.
(5)
امام صادق (علیه السلام):
کان أبو عبدالله (علیه السلام) اذا أراد سفراً، قال: اللهم خل سبیلنا وأحسن تسییرنا وأعظم عافیتنا؛
امام صادق (علیه السلام) وقتی تصمیم به سفر می گرفت عرض می کرد: خدایا راه را بر ما بگشای و سفرمان را به بهترین وجه قرار ده و به ما سلامت و عافیت کامل عطا کن.
(6)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):
(فی مروة السفر) وأما التی فی السفر فبذل الزاد و حسن الخلق والمزاح فی غیر المعاصی؛
(درباره مردانگی در سفر فرمودند): مردانگی در سفر عبارت است از بخشیدن از زاد و توشه خود به همراهان و خوش اخلاقی و شوخی کردن به شرط آن که معصیت خدا نباشد.
(7)
امام علی (علیه السلام):
لا یخرج الرجل فی سفر یخاف فیه علی دینه وصلاته؛
انسان نباید به سفری رود که می ترسد در آن به دین و نمازش لطمه ای وارد آید.
(8)
امام صادق (علیه السلام):
- لما سأله شهاب بن عبد ربه عن التوسع علی الاخوان فی السفر -: لا تفعل یا شهاب، ان بسطت وبسطوا أجحفت بهم، وان هم أمسکوا أذللتهم، فاصحب نظراءک، اصحب نظراءک؛
در پاسخ به سوال شهاب بن عبدربه از بخشش زیاد به برادران هنگام مسافرت فرمودند: ای شهاب، این کار را مکن؛ زیرا اگر تو گشاده دستی کنی و آنها نیز (از روی ناچاری) گشاده دستی کنند، آنان را به زحمت انداخته و اگر از گشاده دستی خودداری کنند، آنان را خوار و خجلت زده کرده ای پس با افراد هم سطح خودت مسافرت کن.
(9)
امام علی (علیه السلام):
أما مروءة السفر، فبذل الزاد وقلة الخلاف علی من صحبک و کثرة ذکر الله عزوجل فی کل مصعد مهبط و نزول وقیام وقعود؛
اما مردانگی در سفر عبارت است از بخشش از زاد توشه خود به همراهان، کمی مخالفت و ناسازگاری با همسفران و زیاد به یاد خدا بودن در هر فراز و نشیب و نشست و برخاست.
(10)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):
اذا خرج أحد کم الی سفر ثم قدم علی أهله فلیهدهم ولیطرفهم ولوحجارة؛
هر گاه یکی از شمابه سفر رفت، در بازگشت حتی اگر شده یک قطعه سنگ برای خانواده اش هدیه و تحفه بیاورد.

خواص شگفت انگیز خرما!


خرما هم نوعي ميوه به حساب مي آيد؛ ميوه اي كه در ايران و خاورميانه بخوبي شناخته شده است ولي در كشورهاي غربي به صورت ميوه و به شكلي كه ما آن را مصرف مي كنيم، استفاده نمي شود. در آن كشورها معمولاً فقط از شيره آن در تهيه شيريني ها و كيك استفاده مي كنند البته خرما در ايران طرفداران زيادي دارد و هم به تنهايي و همراه چاي مصرف مي شود و هم در تهيه كيك و شيريني و نان و… از آن استفاده مي كنند.
اين ميوه سرشار از فيبر طبيعي است و روغن، كلسيم، گوگرد، آهن، پتاسيم، فسفر، منگنز، مس و منيزيم به وفور در آن يافت مي شود. به علاوه خرما سرشار از ويتامين ها مانند ويتامين هاي A و B و E و مواد معدني مختلف است. به طوري كه گفته شده وجود خرما در يك رژيم غذايي سالم و متعادل اجتناب ناپذير است.
خوردن خرما در ماه مبارك رمضان و باز كردن روزه توسط آن باعث مي شود از زياده خوري پس از افطار جلوگيري شود. وقتي بدن مواد غذايي خرما را جذب مي كند، احساس گرسنگي رفع مي شود؛ بنابراين مي توان ساير مواد غذايي را كم تر و آرام تر خورد . امروزه برخي خوراكي ها مانند زولبيا و باميه جاي خرما را در سفره افطار گرفته است، اما كارشناسان تغذيه تاكيد مي كنند هيچ ماده ي غذايي براي باز كردن روزه خواص خرما را ندارد.
بدن انسان هنگام افطار، به غذايي نياز دارد كه به سرعت هضم شود و معده را اذيت نكند و آن را فعال كند و به سرعت مواد مورد نياز به بدن جذب شود و به مغز و عضلات برسد تا ذهن و بدن توانايي خود را باز يابند؛ همه ي اين ها با مصرف خرما امكان پذير است. هر صد گرم خرما بيش از 300 كالري انرژي توليد مي كند. خرما انرژي كافي را به افراد خسته مي رساند.
خرما در درمان يبوست، اختلالات روده اي، مشكلات قلبي، ضعف جنسي و اسهال مفيد است و جزو مواد غذايي ملين به شمار مي آيد. به همين دليل براي افرادي كه از يبوست رنج مي برند مفيد اعلام شده است. براي اين كه هر چه بهتر و بيشتر از اين خاصيت خرما استفاده كنيد، بهتر است خرما را يك شب كامل در آب خيس دهيد. صبح روز بعد خرماهاي خيس خورده را مانند شربت مصرف كنيد. مواد موجود در خرما، براي درمان هرگونه اختلال روده اي مفيد است و مصرف مداوم آن، رشد باكتري هاي مفيد در روده را افزايش مي دهد.
خرما بخشي از رژيم غذايي سالم است چرا كه قند، چربي، پروتئين و انواع ويتامين هاي ضروري در آن موجودند. بنابراين اين ماده ي غذايي در مقابله با كمبود وزن، كمك مؤثري خواهد بود. ثابت شده است خرمايي كه شب در آب خيس شده و صبح مصرف شود، براي قلب هاي ضعيف مفيد است. اگر اين كار را دو بار در هفته انجام دهيد به تقويت قلب خود كمك كرده ايد.
مقدار انرژي ناشي از خوردن خرما از قند ساده بسيار كمتر است و بسيار كمتر از قند، افراد را دچار چاقي و اضافه وزن مي كند. به عنوان مثال در 100 گرم قند و شكر معمولي 9/99 درصد خالص آن انرژي زا مي شود؛ در حالي كه در 100 گرم خرما حدود 30 درصد قند موجود است و بقيه آن، حاوي مواد ديگري است كه از جمله اين مواد مختلف، پروتئين است.
100 گرم خرما حاوي 5/1 درصد پروتئين گياهي از جنس مرغوب مي باشد. در خرما، مقداري نيز فيبر غذايي موجود است، فيبر موجود در خرما براي سلامت دستگاه گوارش و تغذيه بسيار مناسب است، علاوه بر آن خرما حاوي كاروتنوئيدها يا موادرنگي است كه پيش ساز ويتامين A و آنتي اكسيدان محسوب مي شود و جلوي ضايعات و سرطاني شدن سلول ها را مي گيرد.


خرما علاوه بر نكات گفته شده، مقدار قابل توجهي فولات و يا همان اسيدفوليك به بدن مي رساند كه جهت خون رساني براي بدن لازم است و زنان هنگام بارداري مجبور مي شوند علاوه بر دريافت فولات از طريق غذا، قرص آن را نيز مصرف كنند. فولات به عنوان ماده خون ساز در خرما موجود است؛ هرچند كه مقدار آهن خرما آنچنان زياد نيست، اما براي خون سازي، بدن احتياج به 3 ماده ي مغذي فولات، آهن و ويتامين 12 B دارد كه در غذاهاي حيواني يافت مي شوند. پس براي اين منظور بايستي از غذاهاي متنوع استفاده كرد.
ويتامين C يكي ديگر از مواد مغذي خرماست كه اين ويتامين براي جلوگيري از بيماري هاي خطرناك خونريزي دهنده يا همان اسكوربوت لازم است و بايد بدن هر فرد در طول روز، 60 ميلي گرم ويتامين C دريافت كند كه تقريباً در هر 100 گرم خرما 14 ميلي گرم ويتامين C موجود است.
پتاسيم در اين ميوه به ميزان قابل توجهي موجود است كه براي جلوگيري از پرفشاري خون و براي كار صحيح عضلات و اعصاب ضروري است كه به هم خوردن آن در بدن، بسيار خطرناك است. علاوه بر آن، خرما حاوي ميزان قابل توجهي منيزيم است كه براي اعصاب و عضلات ضروري است. پتاسيم نيز براي كنترل اسهال مفيد است. به علاوه اين محصول به راحتي قابل هضم بوده و از اين رو در بر طرف شدن مشكلات ناشي از اسهال كمك مي كند.
نتايج يك تحقيق علمي نشان مي دهد خرما بهترين غذا براي روزه داران در ماه مبارك رمضان است. بر اساس نتايج اين تحقيق، در ساعات پاياني روزه، قند خون كاهش پيدا مي كند و بر مغز تأثير مي گذارد و سبب مي شود فرد احساس كسالت و ضعف كند و از قدرت تمركز شخص روزه دار كاسته مي شود.
همچنين كاهش قند بر حركات جسمي نيز تأثير مي گذارد و معده تقريباً در حالت سكون قرار مي گيرد و فعاليت آنزيم هاي دستگاه گوارشي به علت كمي مايعات در بدن به شدت كم مي شود. با توجه به اين موضوع بدن انسان هنگام افطار، به غذايي نياز دارد كه به سرعت هضم شود و معده را اذيت نكند و آن را فعال كند و به سرعت مواد مورد نياز به بدن جذب شود و به مغز و عضلات برسد تا ذهن و بدن توانايي خود را باز يابند؛ همه ي اين ها با مصرف خرما امكان پذير است و ظرف بيست دقيقه، قدرت و توانايي را به شخص روزه دار باز مي گرداند.
اگر چه خرما حاوي مواد غذايي مهم و ارزشمند است و در كشور ما انواع خرماهاي مرغوب برداشت و به بازار عرضه مي شود اما در انتخاب آن بايد دقت زيادي كرد، زيرا سطحي چسبناك داشته و ناخالصي هاي مختلف را جذب مي كند. قبل از مصرف، خرما را بشوييد و از جايي آن را تهيه كنيد كه اطمينان داريد. هنگام خريد خرماهاي بسته بندي شده هم از سلامت بسته بندي آن مطمئن شويد.

امانت داری

از خصلت های بسیار زیبا و پسندیده، امانتداری و بازگرداندن بموقع و همراه با حفظ سلامت امانت است. معمولاً انسان در زندگی به انسان های امین نیازمند می شود، تا مال، وسیله، راز یا مطلب مهمی را نزد آنها به امانت بسپارد. امانت گذاری ناشی از اعتماد به امانت گیرنده است. حفظ امانت دیگران، مراعات اعتماد آنها و احترام به احساسات پاك انسانی است.
امانتداری در اسلام
همه ادیان مقدس الهی، خصوصاً اسلام در تقویت این صفت نیك توصیه های فراوان كرده اند. قرآن مجید می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»[1]
همانا خداوند به شما فرمان می دهد كه امانت ها را به اهل آن بدهید.
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ان الله عزوجل لم یبعث نبیاً الا بصدق الحدیث و اداء الامانه الی البر و الفاجر»[2]
خداوند هیچ پیامبری را بر نیانگیخته، جز به راستگویی و ادای امانت به نیكوكار و بدكار.
حضرت باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ثلاث لم یجعل الله عزوجل لاحد فیهن رخصه: اداء الامانه الی البر و الفاجر…»[3]
خداوند اجازه ترك سه چیز را به هیچ كس نداده: یكی رد امانت (به صاحبش) می باشد چه نیكوكار باشد چه بدكار… .
پیامبر اسلام، قبل و بعد از بعثت به «محمّد امین» معروف بود و مردم اشیای گرانبهای خود را نزد آن حضرت به امانت می سپردند. حتی در شب هجرت (لیله المبیت) كه رسول خدا مخفیانه از مكه خارج شد، امانتهای مردم را كه اغلب از كفار بودند، نزد «امّ ایمن» نهاد و به امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود كه در موقع مناسب به صاحبانش برگرداند.[4]
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: سوگند می خورم كه لحظه ای قبل از وفات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ سه بار از او شنیدم كه فرمود:
«یا اباالحسن اد الامانه الی البر و الفاجر فیما قل و جل حتی فی الخیط و المخیط»[5]
ای علی! امانت را به نیكوكار و بد كار پس بده، كم باشد یا زیاد، حتّی نخ و سوزن.
همچنین آن حضرت در یكی از وصیتهایش فرمود:
«ادّوا الامانات ولو الی قتله الانبیاء»[6]
امانتها را رد كنید، گرچه به قاتلان پیامبران باشد.
مطالبی كه بیان شد، اهمیت بسیار زیاد امانتداری را می رساند كه ضامن قوام و بقای روابط اجتماعی بر پایه اعتماد عمومی است.
ابوحمزه ثمالی می گوید: از امام سجاد ـ علیه السلام ـ شنیدم كه به شیعیان می فرمود: بر شما باید به ادای امانت، به خدا سوگند اگر قاتل پدرم حسین بن علی ـ علیه السلام ـ شمشیری را كه با آن پدرم را به قتل رسانده، نزد من امانت گذارد به او بر می گردانم.[7]
امانتداری، نشانه مسلمانی
خداوند سبحان در قرآن رعایت امانت را یكی از صفات مؤمنان دانسته و می فرماید:
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[8]
مؤمنان كسانی هستند كه امانتها و پیمان خویش را رعایت می كنند.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«راس الاسلام الامانه»[9]
سر اسلام، امانتداری است.
و نیز فرمود:
«اذا احب عبدا حبب الیه الامانه»[10]
وقتی خدا بنده ای را دوست بدارد، امانتداری را محبوب او می گرداند.
امانتداری، رحمت اجتماعی
امانتداری اگر در جامعه گسترش یابد، سایه رحمت «دیگر دوستی را» بر سر مردم می گستراند و پیوند میان افراد اجتماع را محكمتر می كند.
پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«لا تزال امتی بخیر مالم یتخاونوا و ادوا الامانه»[11]
امت من همیشه در خیر و سلامت است تا زمانی كه به یكدیگر خیانت نورزند و ادای امانت كنند.
امام كاظم ـ علیه السلام ـ فرمود:
«انّ اهل الارض لمرحومون ما تحابّوا ادّوا الامانات و عملوا بالحقّ»[12]
تا وقتی كه زمینیان به یكدیگر محبت كنند و امانت دار باشند و به حق عمل نمایند مورد رحمتند.
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«استعمال الامانه یزید فی الرّزق»[13]
به كارگیری امانت، روزی را زیاد می كند.
خیانت در امانت
در اسلام به همان اندازه كه امانتداری، شریف و ارجمند است، خیانت در امانت، نكوهیده و زشت است و در ردیف گناهان كبیره جا گرفته است.[14]
پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است:
«لیس منا من خان مسلماً فی اهله و ماله»[15]
آنكه به ناموس و مال مسلمانی خیانت كند، از ما نیست.
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«شر الناس من لا یعتقد الامانه و لا یجتنب الخیانه»[16]
بدترین مردم كسی است كه به امانت معتقد نباشد و از خیانت پرهیز نكند.
اقسام خیانت
اینك زشتی و حرمت خیانت بیان شد، به اقسام آن اشاره می كنیم:
الف و ب. خیانت به خدا و پیامبر: قرآن مجید می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[17]
ای مؤمنان! به خدا و پیامبر خیانت نورزید و به امانتهای خود نیز.
امام باقر ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه شریفه می فرماید:
«واجبات الهی نزد هر انسانی به امانت سپرده شده است و عمل نكردن بدان، خیانت محسوب می شود.»[18]
بنابراین، بی اعتنایی به قوانین و دستورات شرعی كه مجموعه ای از دستورات الهی و سیره و روش پیامبر و ائمه معصومین است، به منزله خیانت به آنان محسوب می شود كه مؤمن باید از آن اجتناب ورزد.
همچنین كلیه اموال مؤسسات دولتی، جزء داراییهای عمومی یا بیت المال است كه در دست كارمندان به امانت سپرده شده است و هر فردی به تنهایی موظف به حفظ و نگهداری و استفاده صحیح و قانونی از آنها است. حیف و میل بیت المال و استفاده شخصی و ناصحیح از آن، خیانت به اموال مسلمانان بوده و گناهی نابخشودنی است و در واقع، خیانت به خود نیز محسوب می شود.
كم كاری، گران فروشی، كم فروشی، حقوق گرفتن و كار نكردن و… همه از موارد خیانت به مردم است.
ج. خیانت به اسرار نظامی، سیاسی: آنان كه در مشاغل نظامی و سیاسی اشتغال دارند، در حقیقت امانتدار مردمند و اسرار تشكیلاتی بطور امانت، در اختیارشان قرار گرفته است.
آنان باید دقت كافی به خرج دهند و آگاه باشند كه حیات و نابودی یك ملت بسته به حفظ و افشای اسرار سیاسی، نظامی و اقتصادی آن كشور است، گاهی ممكن است افشای یك مسأله سیاسی یا نظامی، بخصوص اسرار جنگ، چنان ضربه ای به كشور وارد كند كه هرگز جبران نشود.
د. خیانت به ناموس، اموال و اسرار شخصی: ناموس و اسرار مردم همچون اموالشان محترم است و اگر به شكلی در اختیار دیگران قرار گیرد، به منزله امانت است كه باید به بهترین صورت از آن نگهداری شود. نگاه های هوس آلود به ناموس مردم و دست درازی به آنها خیانت است. همچنین افشای راز مردم، نوعی خیانت به آنهاست.
نیز افشای محتوای پرونده ها و نامه های مردم، خبر دادن از وضع داخلی افراد. اطلاع و آگاهی از عیوب و نقاط ضعف آنان و بر ملا كردن آن، خیانت محسوب می شود.
علي اصغر الهامي نيا ـ اخلاق اسلامي ص، 169

منابع:
[1] . نساء، آیه 58.
[2] . اصول كافی، ج 2، ص 85.
[3] . بحارالانوار، ج 74، ص 56.
[4] . مستدرك الوسائل، ج 2، ص 504.
[5] . بحارالانوار، ج 77، ص 275.
[6] . تحف العقول، ص 74.
[7] . بحارالانوار، ج 75، ص 114.
[8] . مؤمنون، آیه 8.
[9] . شرح غررالحكم، ج 4، ص 47.
[10] . همان، ج 3، ص 140.
[11] . بحارالانوار، ج 75، ص 172.
[12] . همان، ص 117.
[13] . همان، ص 172.
[14] . وسائل الشیعه، ج 11، ص 261.
[15] . بحارالانوار، ج 75، ص 172.
[16] . شرح غررالحكم، ج 4، ص 175.
[17] . انفال، آیه 27.
[18] . تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 144.
علي اصغر الهامي نيا ـ اخلاق اسلامي ص، 169