ولادت امام سجاد(ع)
یکشنبه 97/02/02
ولادت زين العابدين عليه السلام
در سحرگاه روز پنجم شعبان سال سي و هشت هجري قمري، امام سجّادعليه السلام در شهر مدينه ديده به جهان گشود. او در همان ابتداي تولّد مادر گرامي اش را از دست داد و توسط دايه اي مهربان، دوران كودكي خود را در شهر مدينه سپري نمود. دو ساله بود كه جدّش اميرالمؤمنين عليه السلام به شهادت رسيد. پس از آن به مدّت ده سال شاهد حوادث دوران امامت عموي خويش، امام مجتبي عليه السلام بود. پس از شهادت امام مجتبي عليه السلام در سال ۵۰ هجري، به مدّت ده سال نيز در دوران امامت پدرش حسين بن علي عليه السلام همراه وي با معاويه در ستيز و مبارزه قرار داشت.
مادر گرامي امام سجّادعليه السلام شهربانويه، دختر يزدگرد، پادشاه ايران بود كه بعد از جنگ سپاه اسلام با سپاه يزدگرد، اين خانم محترم اسير گشت و به مدينه آورده شد. زماني كه او را وارد شهر كردند حضرت علي عليه السلام فرمودند: پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله فرموده است: «به بزرگ هر طايفه اي احترام بگذاريد اگر چه مخالف شما باشد و اينان از بزرگان فارس هستند».
حال سزاوار نيست او را كه خود صاحب كنيزان و خادمان فراوان بوده بفروشيد.
يكي پرسيد: «پس چاره چيست؟ »
امام علي عليه السلام فرمود: «او را آزاد بگذاريد تا شوهري انتخاب كند. »
او از بين جوانان امام حسين عليه السلام را برگزيد و بدين ترتيب با امام حسين عليه السلام ازدواج نمود.
منبع:کتاب امام سجاد علیه السلام - تالیف واحد پژوهش مسجد جمکران - صفحه۱
امام حسین(ع) مولود خجسته
پنجشنبه 97/01/30
پگاه روز سوّم شعبان از سال سوّم هجرت یکی از درخشانترین وزیباترین سحرگاهان به شمار میرود.
چرا او که در این روز با انگشتانی از نور مولودی مبارک و بزرگ را به نوازش گرفت.
در سوّم شعبان نوری پاک و درخشان، منزلگاه رسالت را در خود فرو برد.
مولودی فرخنده پا به عرصه وجود گذاشت در واقع خداوند او را برگزید تا تداوم بخش رسالت و مقتدای امّت باشد و انسانها را از تاریکیهای جهل و بندگی برهاند.
بی گمان دچار شگفتی خواهیم شد، هنگامی که میبینیم منزلگاه رسالت با شادی و افتخار به استقبال این مولود میشتابد.
خانه کوچک وساده ای که در بلندای آن پیامبرصلی الله علیه وآله، جدّی مهربان و پدری پر محبّت جای دارد.
به پیامبر خبر داده شد که فاطمه زهرا پسری زاده است، حالتی آمیخته از سرور و اندوه آن حضرت را فرا گرفت و با حسرت و رغبت خواستار کودک شد.
مگر چه حادثه ای رخ داده است ای رسول خدا! پدرم و مادرم فدایت باد آیا مگر این نوزاد عیب و نقصی دارد؟! هرگز.
که
اندیشه طلایه دار رسالت بسی گسترده تر و دورتر از افکاری است که دیگران بدان میاندیشند.
مسئولیت و وظیفه او بزرگتر از مسئولیت یک پدر یا وظایف یک پدر بزرگ یا وظایف یک رهبر است.
او در حقیقت سازنده یک امّت و یک تاریخ است و پیامبری است که برای بیم دادن جهانیان از سوی خداوند مأموریت یافته است.
او در اندیشه صواب خود بسی دورتر میرود و میگوید: گریزی از مرگ نیست و به ناچار باید در یکی از روزها بار سفر آخرت را بست و باید برای آینده راهی گسترده تر از آنچه که امروز هست باز کرد و در آن آینده امّتی خواهد بود که خود را (امت اسلامی) میخواند و شخص پیامبر خدا را نمونه و راهبر واقعی خود تلقی میکند.
باید این امّت از وجود هدایتگران پاک و رهبرانی معصوم برخوردار باشد تا مردم را به راه راست و به سوی خداوند بزرگ هدایت کنند.
این پیشوایان، چنان که وحی بارها پیامبر را بدان آگهی داده بود، کسانی جز خاندان وی یعنی حضرت علی پسر عمویش و دو فرزند او وسپس نسل پاک آن دو، نبودند.
امّا آیا کارها در آینده، همان گونه که پیامبر اکرم میخواهد، پیش خواهد رفت؟! در واقع وجود عناصر منحرف در میان مسلمانان، هشداری آشکار به پیامبر در مورد آینده امّت به شمار میآمد.
وحی بارها به آن حضرت آگهی داده بود که سرنوشت حقّی که در وجود شخص پیامبرصلی الله علیه وآله تجلّی یافته همان سرنوشت حقی است که خداوند آن را در وجود خاندان پاک وی متبلور میبیند، عناصری هم که در روزگار
پیامبر در برابر دعوت او جبهه گرفتند همان کسانی هستند که بعداً با زور و پا فشاری در مقابل خاندان پاک آن حضرت موضع میگیرند.
موج عناد و مخالفت دشمنان در آینده به نقطه جوش خود خواهد رسید، وصف یاری دهندگان حق و باطل در روزگار امام حسین همین کودک شیر خواره ای که اکنون دیده بر جمال پاک پیامبر دوخته و بر دستان مبارک او در حال جنب و جوش است، از هم جدا خواهد شد.
پیامبر نیز به آینده ای دور مینگرد و در اندیشههای خود غوطه میخورد.
دگر بار نگاهی به این کودک خجسته شیر خواره میافکند.
گاه شادمانی او را در خود فرو میگیرد و زمانی حزن و اندوه در دلش راه مییابد.
او مدتی را در این حالت به سرمی برد تا آنکه قطرات اشک از چشمان درخشان و پر مهرش باریدن میگیرد.
شگفتا!! پیامبر صلی الله علیه وآله با آن همه دلیری و شجاعت میگرید!! حال آنکه او همان کسی است که علی بن ابی طالب علیه السلام شجاع ترین و دلاورترین مرد قریش در دشوارترین و بحرانی ترین شرایط بدو پناه میبرد.
کسی که به قول امام علی در میدان جنگ از دیگران به دشمن نزدیکتر بود و سختی نبرد هیچ گاه در عزم و اراده پولادینش خللی وارد نمی کرد.
امّا او اینک در میان زنانی که در مراسم تولد این کودک گرد آمده اند، میگرید!! اسماء خدمتکار اهل بیت میگوید از آن حضرت پرسیدم: پدر و مادرم به فدایت چرا میگریی؟! پیامبر خدا پاسخ میدهد: بر این فرزندم میگریم.
گفتم:
او همین ساعت به دنیا آمد ای رسول خدا؟! فرمود: مردمان سرکش پس از من او را خواهند کشت.
خداوند آنان را از شفاعت من بی بهره کند. (۱).
مسأله ای که در دل رسول خدا صلی الله علیه وآله خلجان میکرد، عاطفه ای انسانی یا تمایلی بشری نبود تا او را به حفظ نام و نشانش در خاندانش تحریک کند.
بلکه این مسأله پیامبری بود که خداوند او را برگزیده و با علم به عزم و اراده، راستی و ایمانش او را انتخاب کرده بود.
مسأله کسی بود که مسئوولیتی بر دوش داشت که کوههای سترگ و آسمانها و زمین تاب برداشتن آن را نداشتند.
مسئولیت او رساندن پیام مکتب به گوش همه جهانیان بود.
امام حسین علیه السلام نیز فقط پسر او نبود بلکه او مقتدا و پیشوای کسانی بود که پس از وی بیم دهنده آنان بود.
بنابر این خبر کشته شدن وی طبعاً خبر نبرد حق با باطل و راست با دروغ و عدالت با ظلم و به شمار میآمد.
ازاین رو پیامبر صلی الله علیه وآله بر این مولود میگریست که واقعاً سزاوار گریستن هم بود.
جشن تولد عجیبی در خانه رسالت بر پا بود.
شادمانی با اشک و خنده با اندوه و درد توأم بود.
آری که جشن صالحان همواره میان ترس و امید، خنده و گریه جریان مییابد.
اینک اندکی گوش فرا دهیم و بشنویم که آیا کروبیان نیز در جشن ساکنان این کانون گرم و ساده نیز شرکت دارند یا نه؟ آری اینک نجوایی آهسته میشنویم که اندک اندک نزدیک میشود.
گویی این نجوای کروبیان است.
آنان فضای خانه را از عطر حضور خود در
آکنده اند.
جبرئیل علیه السلام پیش میآید و میگوید: ای محمّد! خداوند تو را سلام میرساند و میفرماید: علی برای تو به منزله هارون است برای موسی.
جز آنکه پیامبری پس از تو نیست.
پس این فرزندت را به نام پسر هارون بخوان.
پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: فرزند هارون چه نام داشت؟ جبرئیل پاسخ میدهد: شبیر.
پیامبر میفرماید: امّا زبان من عربی است! پس پیامبر وی را حسین مینامد. (۲).
فطرس نیز پیش میآید.
او فرشته ای است، شکسته بال که اینک دیگر فرشتگان او را بدین محفل آورده اند.
فطرس از درگاه خداوند رانده شده بود و همواره در زندان مورد شکنجه قرار داشت، تا آنکه افواج ملائکه را دید.
از آنان پرسید: چه شده که شما را چنین میبینم پیاپی بالا میروید و فرود میآیید، آیا قیامت برپا شده است؟ جبرئیل پاسخ داد: هرگز، بلکه پیامبر خاتم، صاحب فرزندی شده که اینک ما برای گفتن شاد باش به نزدش روانه ایم.
فطرس پرسید: آیا میتوانید مرا نیز با خود نزد او ببرید، باشد که او از من شفاعت کند و شفاعتش مورد قبول قرار گیرد.
آنگاه جبرئیل او را با خود آورد.
فطرس نزد پیامبر خدا آمد و به او متوسّل شد.
آن حضرت به گهواره حسین اشاره کرد.
حسین در میان گهواره آرمیده بود.
فطرس به طرف گهواره رفت و بالهای شکسته اش را به کنارههای آن مالید.
پس خداوند به خاطر حسین بن علی، سلامت بالهای فطرس را بدو باز گردانید.
جشن پایان مییابد و پیامبرصلی الله علیه وآله این کودک شیر خوار و مبارک را میگیرد و در آغوشش می
فشارد، در یک گوشش اذان و در گوش دیگرش اقامه میگوید و آنگاه زبانش را در دهان کودک میگذارد و از آب دهان خود، کودک را تا آنجا که میخواهد، تغذیه میکند.
پس از دو هفته دو گوسفند برای او عقیقه میکند و موهای سرش رامی تراشد و به اندازه و زن آنها صدقه میدهد و سپس به اسماء اشاره میکند و میفرماید: خون از رسوم جاهلیت است بدین سان این جد مهربان به صورت نمونه و الگویی مناسب برای مسلمانان جلوه میکند.
او تنها به اجرای آداب اسلامی بسنده نمی کرد، اگر چه در آن هنگام آداب و رسوم اسلامی در منتهای اوج و شکوفایی خود بود.
با این وصف پیامبر صلی الله علیه وآله علاوه بر نسخ عملی آداب جاهلی، در گفتار خود نیز به آنها فرمان میداد.
بد نیست بدانید که در بین اعرابِ روزگار جاهلیت مرسوم آن بود که چون کودکی در میانشان متولّد میشد سر او را به خون میآلودند تا بدین وسیله توحش خود را نمایان سازند و به او اجازه میراث خواهی دهند.
این کودک در آغوش مکتب و تحت نظر پیامبر اکرم و امیر مؤمنان رشد و پرورش مییافت تا آنکه دو سال از عمرش گذشت.
امّا با این وجود هنوز زبان به گفتار نگشوده بود! شگفتا! خطوط چهره کودک بر هوش وافر و اراده پولادین او دلالت دارد پس چرا حرف نمی زند؟ آیا ممکن است در زبانش عارضه ای پدید آمده باشد؟ یک روز، مسلمانان برای اقامه نماز جماعت در پشت رسول گرامی اسلام به صف ایستاده بودند و
حسین نیز در کنار پیامبر جای گرفته بود.
حاضران برای گفتن تکبیرة الاحرام آماده میشدند.
خضوع و خشوع بر دلها سایه گسترده و سکوت بر همه جا حکمفرما بود.
همه در انتظار آن بودند که پیامبر صلی الله علیه وآله تکبیر گوید تا آنان در پی وی تکبیر گویند.
ناگهان صدایی با وقار و سنگین سکوت را در هم شکست و گفت: الله اکبر و درپی آن صدایی نازک و آهسته که تمام حرکات وسکنات آن مطابق با صدای پیامبر بود، به گوش رسید که در کمال خشوع و آرامش نغمه الله اکبر را سر داد.
این، صدای حسین بن علی بود.
پیامبر اکرم دو باره تکبیر گفت و حسین نیز زبان به تکبیر گشود.
نمازگزاران که شاهد این صحنه بودند، میشنیدند و تکبیر میگفتند و تعجب میکردند!! پیامبر هفت بار تکبیر گفت و حسین نیز هفت بار پاسخ تکبیر پیامبر را داد.
آنگاه پیامبر خدا به نماز ایستاد و حسین نیز آنچه را که میشنید، تکرار میکرد.
بدین ترتیب نخستین کلمه ای که امام حسین بر زبان آورد، کلمه توحید یعنی الله اکبر بود.
هنگامی که با تاریخ همگام میشویم، میبینیم این کودکی که نخستین گفتارش در دو سالگی الله اکبر بود پس از پنجاه و پنج سال، در حالی که آخرین گامهای جهاد مقدّس خویش را برمی داشت و واپسین لحظات درد و اندوه خویش را در مینورد و در حالی که پیکر پاکش بر شنهای داغ صحرا و زیر تابش خورشید افتاده و جگرش از سوزش تشنگی پاره پاره شده بود و گرمی شمشیرهای انبوه او را در خود گرفته بودند، لبهایش را
که با لبهای پیامبرصلی الله علیه وآله بسیار تماس یافته بود، از هم گشود و با زاری به درگاه پروردگار عرض کرد: معبودا من به خشنودی تو خشنودم و هیچ معبودی جز تو نیست! لبهای او تا زمانی که روح پاک و بزرگوارش به آسمان پرکشد، همچنان بدین نغمه مترنّم بود.
از آنجا که دانش جدید ثابت کرده است که وراثت دارای آثار شگرفی است وتربیت سهم عمده ای در رشد اخلاق کودک و شکل گیری صفات و خصایص او دارد، جای تردید باقی نمی ماند که شیوه تربیتی پدر و جد امام حسین که از خوش خلق ترین و گرامی نسب ترین مردمان بوده اند، بهترین و والاترین شیوهها بوده و آنان با این شیوه بخوبی میتوانسته اند فضایل اخلاقی و صفات پسندیده را در درون انسان رشد و پرورش دهند.
بنابر این آیا میتوان در باره دست پرورده شخص رسول الله صلی الله علیه وآله، (امام حسین علیه السلام) و نیز پدر و مادر وی که آنان هم از دست پروردگان پیامبر بوده اند به گمان و تردید افتاد؟ آیا نباید به این سخن خداوند در قرآن قانع شد که فرموده است: (بَینَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یبْغِیانِ - فَبِأَی آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ - یخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ) (۳).
اوست که دو دریا را به هم آمیخت و میان آن دو دریا برزخ وفاصله ای است که تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند.
الا ای جن و انس کدامین نعمتهای خدایتان را انکار میکنید.
از آن دو دریا، لؤلؤ و مرجان بیرون آید.
مقصود از دو دریا، یکی دریای نبوّت است که منبع آن از جانب
پیامبرصلی الله علیه وآله، حضرت فاطمه زهراعلیها السلام میباشد و دیگری دریای وصایت است که از طرف علی علیه السلام نشأت میگیرد.
این دو دریا چون با یکدیگر درآمیزند، بدیهی است که لؤلؤ (حسن) و مرجان (حسین) از آن بیرون خواهند آمد.
این وراثت پاکتر و برتر از آن چیزی است که تصور میشود هیچ گاه نمی توان آن را از تربیت جدا دانست.
تربیت امام حسین با تربیت دیگر مردمان تفاوت بسیار داشت.
شخص پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت به تربیت امام حسین اهتمام جدی نشان میداد و مستقیماً در این مهم عمل میکرد.
برای نشان دادن میزان توجّه پیامبر اکرم نسبت به تربیت سیدالشّهداء میتوان به دو حدیث زیر استناد کرد.
این احادیث بر این تأکید میکنند که امام حسین تنها پرورده علی و فاطمه علیهما السلام نبود بلکه علاوه بر تربیت آن دو زیر نظر پیامبر صلی الله علیه وآله هم پرورش مییافت.
۱ - از یعلی عامری نقل شده است که رسول خدا برای رفتن به میهمانی بیرون آمد.
ناگهان با حسین رو به رو شد که با کودکان سر گرم بازی بود، حسین با دیدن پیامبر به استقبال آن حضرت آمد.
آنگاه پیامبر دستانش را دراز کرد امّا کودک جست و خیز میکرد و این سو و آن سو میرفت وپیامبر خدا به حرکات او میخندید تا آنکه بالاخره او را گرفت آنگاه یکی از دستهایش را زیر چانه ودست دیگرش را پشت گردن او گذارد و دهانش را در دهان او قرار داد و بوسیدش. (۴).
۲ - حسن بن علی، آب خواست پیامبر اکرم برخاست و
برای او آب آورد.
حسین نیز گفت: پدر من هم آب میخواهم امّا پیامبرصلی الله علیه و آله نخست آب را به حسن داد و آنگاه برای حسین نیز آب آورد.
فاطمه که شاهد این صحنه بود، گفت: گویا حسن را بیش از حسین دوست میداری؟ پیامبر صلی الله علیه وآله پاسخ داد: حسن پیش از وی آب خواسته بود.
و بدان که من و تو و این دو و آن خوابیده - به علی علیه السلام اشاره کرد - در جایی از بهشت جای داریم. (۵).
این کودک هوشمند تحت نظر پیامبر و در زیر سایه پدر و مادر، پاکش رشد میکرد و بزرگ میشد.
پیامبر در حق او چنان توجّه و اهتمام نشان میداد که صحابه را متحیر ساخته بود.
بسیار اتفاق میافتاد که پیامبر اکرم با سخنان روشنایی بخش خود به صدها تن از مسلمانان گوشزد میکرد که: حسن و حسین سرور جوانان بهشتی اند.
و یا میفرمود: حسن وحسین هر دو امامند چه قیام کنند و چه بنشینند.
و نیز میفرمود: حسین از من و من از حسینم.
آن حضرت حسین را در میان مردم بالا میبرد و خطاب به آنان میفرمود: ای مردم این حسین پسر علی است او را بشناسید.
آنگاه در ادامه گفتار خود میافزود: سوگند به کسی که جانم به دست اوست او بهشتی است و دوستدارانش نیز با اویند.
گاه نیز پیامبر صلی الله علیه وآله، او را در دامن خود مینشاند و میفرمود: خداوندا، من حسین را دوست دارم توهم او را دوست بدار.
و بسیاری از اوقات آن دو را - حسن و
حسین - بر دوش مبارک خود مینشاند و در برابر چشمان مسلمانان به این طرف و آن طرف میبرد.
بدین سان این مولود گرامی در سایه رسالت و در کنف تربیت پیامبر پرورش یافت و از این طریق از مجد و بزرگی بهره ای کامل بُرد.
پی نوشت ها:
(۱) بحار الانوار، ج ۱۰.
(۲) قاموس اللغة ذیل ماده شبر و نیز بحار الأنوار، ج ۱۰۴، ص ۱۱۱.
(۳) سوره الرحمن، آیه ۲۴ - ۲۰.
(۴) مستدرک، ج ۲، ص ۶۲۶.
(۵) معالم الزلفی، ص ۲۵۹.
منبع:هدایتگران راه نور ( زندگانی امام حسین علیه السلام ) -محمد تقی مدرسی- صفحه۲
آيات و احاديث درباره مبعث پيامبرصلي الله عليه وآله
شنبه 97/01/25
آيات و احاديث درباره مبعث پيامبرصلي الله عليه وآله
يا أيُّهَا النَّبِي إنّا أرسَلناكَ شاهِداً و مُبَشِّراً و نَذيراً و داعِياً إلَي اللَّهِ بِإذنِهِ و سِراجاً مُنيراً
ترجمه:
اي پيامبر! ما تو را گواه و نويد دهنده و هشدار دهنده فرستاديم كه به فرمان خدا به سوي او دعوت كني و چراغي روشني بخش باشي.
«احزاب، آيه ۴۶ - ۴۵.»
پيامبر صلي الله عليه وآله: إنَّما بُعِثتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الأخلاقِ
من مبعوث شدم تا بزرگواريهاي اخلاقي را كامل كنم.
«بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۲۱۰.»
پيامبر صلي الله عليه وآله: بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأخلاقِ و مَحاسِنِها
ترجمه:
من براي [احياي] مكارم و نيكيهاي اخلاقي مبعوث شدم
«بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۲۸۷».
امام علي عليه السلام: أرسَلَهُ عَلي حِينِ فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ و طُولِ هَجعَةٍ مِنَ الاُمَمِ و اعتِزامٍ مِنَ الفِتَنِ وَانتِشارٍ مِنَ الاُمُورِ و تَلَظٍّ مِنَ الحُرُوبِ و الدُّنيا كاسِفَةُ النُّورِ، ظاهِرَةُ الغُرورِ عَلي حِينِ اصفِرارٍ مِن وَرَقِها و إياسٍ مِن ثَمَرِها
ترجمه:
خداوند او را در زماني فرستاد كه روزگاري بود پيامبري برانگيخته نشده بود، و مردم در خوابي طولاني به سر ميبردند، و فتنهها بالا گرفته و كارها پريشان شده بود، و آتش جنگها شعله ميكشيد، و دنيا بي فروغ و پر از مكر و فريب گشته، برگهاي درخت زندگي به زردي گراييده و از به بار نشستن آن قطع اميد شده بود
«نهج البلاغه، خطبه ۸۹.»
امام علي عليه السلام: أرسَلَهُ بِالضِّياءِ و قَدَّمَهُ فِي الاِصطِفاءِ فَرَتَقَ بِهِ المَفاتِقَ و ساوَرَ بِهِ المُغالِبَ و ذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ و سَهَّلَ بِهِ الحُزُونَةَ حَتّي سَرَّحَ الظَّلالَ عَن يَمينٍ و شِمالٍ
ترجمه:
او را با نور فرستاد و در گزينش مقدّم داشت. به واسطه او گسستگيها را به هم آورد و چيره جو را شكست داد و مشكلات را آسان و ناهمواريها را هموار كرد تا جايي كه گمراهي را از راست و چپ دور كرد.
«ميزان الحكمه، ح ۱۹۸۴۱.»
امام علي عليه السلام: … إلي أن بَعَثَ اللَّهُ سُبحانَهُ مُحَمَّداً رَسولَ اللَّهِ لإِنجازِ عِدَتِهِ و إتمامِ نُبُوَّتِهِ
ترجمه:
… تا اين كه خداوند سبحان محمّد پيامبر خود را فرستاد تا وعده خويش را به انجام رساند و سلسله نبوتش را كامل كند.
«نهج البلاغه، خطبه ۱.»
امام مهدي عليه السلام: إنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً رَحمَةً لِلعالَمينَ و تَمَّمَ بِهِ نِعمَتَهُ
ترجمه:
خداوند محمّد را برانگيخت تا رحمتي براي جهانيان باشد و نعمت خود را تمام كند.
«بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۹۴.»