موضوع: "ولادت حضرت علی(ع)وروز پدر"
فیلم اثبات ولایت حضرت علی(ع) از کتب اهل سنت توسط کودک 7 ساله+دانلود
دوشنبه 97/06/12
فیلم اثبات ولایت حضرت علی(ع) از کتب اهل سنت توسط کودک 7ساله
جایگاه پدر در روایات اسلامی
سه شنبه 96/01/22
تعالیم اسلامی سرشار از مباحثی است که شأن و جایگاه بیبدیل پدر را تبیین میکند. احترام و پاسداشت پدر، وظیفهای ایمانی است و اطاعت از او به دنبال فرمانبری از خالق هستی، تکلیف دینی شمرده شده است، بنابراین نقش او در تربیت را نباید نادیده گرفت؛ چرا که پدر همچون خورشید در آسمان زندگی فرزند میدرخشد و پرتو رأفت و محبت را در جان او میتاباند.
در اینجا برآنیم تا بر اساس آموزه های قرآنی و روایات نورانی به بررسی مسائلی چون مقام و منزلت، نقش تربیتی و حقوق متقابل پدر و فرزند بپردازیم.
مفهوم شناسی پدر
در زبان فارسی واژهایی چون «پدر»، «باب» و «بابا» وجود دارد. نقشهای گوناگون هر انسانی بیانگر نوع مسئولیتش خواهد بود. بر این اساس عنوان «پدر» در حقیقت به نقش و مسئولیت مرد در خانواده اشاره دارد و این عنوان به معنای مردی است که از او فرزند به وجود آمده است.1
در زبان عربی دو واژه «والد» و «أب» به کار میرود که والد از محدودیت معنایی برخوردار است و معمولاً دایره آن محدود به مردی است که از او فرزند به وجود میآید؛ امّا واژه «أب» از دامنه معنایی گسترده تری برخوردار است، به گونه ای که این عنوان بر پدر نَسَبی و هر کسی که سبب پیدایش، اصلاح یا پیرایش و ظهور چیزی شود، اطلاق میشود.2 بر این اساس، کسانی که سرپرستی و تربیت انسان را بر عهده گرفته باشند، در حکم «أب» میباشند. در قرآن از «آذر» عموی حضرت ابراهیم علیهالسلام به عنوان اب؛ یعنی پدری که سرپرستی او را به عهده داشته است، یاد میشود. باید توجه داشت که در آیات قرآنی هرگاه سخن از پدر به مفهوم خاص آن [پدر نَسَبی] در میان باشد، از واژه «والد» استفاده شده است.
گستره مفهوم أب
همان گونه که اشاره شد، واژه «أب» افزون بر پدر نسبی، افراد دیگری را که در زندگی انسان نقش دارند نیز شامل میشود. در منابع اسلامی از این شخصیتهای اثرگذار با واژه «أب» یاد شده است و همچون پدر حقیقی به اکرام و پاسداشت آنها سفارش گریده است. با نگاهی به روایات در مییابیم که برای «أب» سه معنا بیان شده است:
1. مراد از «أب»، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیهالسلام است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «أنا وَ عَلِیٌ أبَوَا هذِهِ الاُمَّ?؛3 من و علی پدران این امّت هستیم.»
اگر پدر حقیقی، سبب به وجود آمدن انسان و علّت تولّدِ فرزند باشد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیهالسلام سبب پیدایش عالم خلقت هستند. خداوند متعال در حدیث قدسی میفرماید: «لَولَاکَ لَمَا خَلَقتُ الأفلاک؛4 اگر تو [ای محمد صلی الله علیه و آله ] نبودی، عالم را نمیآفریدم.»
در روایتی از امام رضا علیهالسلام ، وجود پاک و منوّر ائمه علیهمالسلام به عنوان پدران دلسوز و مهربان معرفی شده است: «الْإِمَامُ الْأَمِینُ الرَّفِیقُ وَ الوَالِدُ الشَّفِیق؛5 امام، امینی همراه، و پدری مهربان است.»
در این عبارت اوج شفقت امام نسبت به انسانها بیان شده است. همان گونه که پدران دلسوز، خود را در مقابل فرزند مسئول میدانند، وجود مقدّس امام همواره به آرامش شیعیان میاندیشد و دغدغه هدایت و ارشاد آنها را دارد و برای اصلاح آنها در تلاش است که چه بسا ممکن است این قبول زحمات بیش از خواسته های مردم باشد.6
2. مراد از «أب»، معلّمیاست که سبب هدایت انسان است، و او را به واسطه تعلیم و تربیت از ضلالت و گمراهی نجات میدهد. علما و بزرگان دینی که شبانه روز با آموزش و تألیف کتاب، بشر را از گرداب گمراهی به راه راست، هدایت و با معارف الهی آشنا میکنند، سهم عمده ای در زندگی انسان دارند. اگر پدر سبب حیات دنیوی است، یقیناً آموزگاران دینی، سبب حیات معنوی ما هستند و نقش آفرینی ایشان در ادامه رسالت سترگ اولیای الهی است، پس بر همگان است که نسبت به آنها نیکی و مودّت کنند.
3. مراد از «أب»، پدر حقیقی و نَسَبی است که احترام و نکوداشت او بر همگان لازم است و آزار او از محرّمات شمرده شده است.
حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله ، است که در بردارنده موارد بالا میباشد: «الآباءُ ثلاثه: أبٌ وَلَّدَکَ وَ أبٌ زَوَّجَکَ و أبٌ عَلَّمَکَ؛7 پدران سه نفرند: پدری که از ناحیه او متولد شده ای [پدر نسبی] و پدری که به تو همسر داده است [پدر همسر] و پدری که به تو آموزش داده است [پدر علمیو روحانی].»
افزون بر موارد یاد شده، از «پدر همسر» که تربیت و حفاظت دخترش را بر عهده داشته و کمالات انسانی، سجایای اخلاقی و راه و رسم شوهرداری را به او آموخته است، با عنوان «أب» یاد شده است که بدون تردید در زندگی مرد نیز نقش آفرین میباشد.
مقام پدر
پدر در اسلام دارای مقامی ارجمند و چهره ای برجسته و مورد احترام است. در آیات و روایات، تعبیرهای بلندی در شأن پدر به کار رفته است. او به قدری رفعت یافته که گوی سبقت را از دیگران ربوده و با یار همیشه همراهش [مادر] در نزدیکیِ خدا سُکنی گزیده است. در قرآن، بعد از فرمان به اطاعت و پرستش خداوند، احسان به والدین توصیه شده است.8 به عنوان نمونه، در سوره اسراء میخوانیم: «وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»؛9 «پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.»
علامه طباطبایی رحمه الله در ذیل این آیه میفرماید: «مسئله احسان به پدر و مادر بعد از مسئله توحید خدا، واجب ترین واجبات است، همچنان که مسئله عقوق بعد از شرک ورزیدن به خدا از بزرگ ترین گناهان کبیره است.»10
حضرت رسول صلی الله علیه و آله شبیه پدر بودن را موهبتی الهی میداند و میفرماید: «مِن نِعمَ? اللهِ عَلَی الرَّجُلِ أن یُشبِهَ وَالِدَهُ؛11 از نعمتهای خداوند بر انسان آن است که شبیه پدرش باشد.»
امام باقر علیهالسلام فرمود: «پدرم به مردی نگریست که همراه پسرش راه میرفتند و پسر به بازوی پدرش تکیه داده بود. پدرم تا زنده بود با آن جوان [به خاطر این بی حرمتی نسبت به پدرش] صحبت نکرد.»12
حقوق پدر بر فرزند:
1. اطاعت:
بالاترین حقّی که پدر بر فرزندان خود دارد، حقّ اطاعت است. امیرمؤمنان علی علیهالسلام میفرماید: «فَحَقُّ الوَالِدِ عَلَی الوَلَدِ أن یُطیِعَهُ فِی کُلِّ شَیءٍ إلَّا فِی مَعصِیَه اللهِ سُبحَانَه؛13 حقّ پدر بر فرزند این است که فرزند در هر چیزی جز معصیت خداوند، از پدر اطاعت کند.»
برای مثال، اگر پدری فرزندش را از سفری نهی کرده باشد ولی فرزند، به مسافرت برود، باید در این سفر نمازش را تمام بخواند و روزه اش را بگیرد، هر چند که از حدّ مسافت شرعی گذشته باشد؛ زیرا سفر او حرام است.
اطاعتِ فرزند از پدر باید در حدّی باشد که اگر لازم شد، برای انجام فرامین او، خود را به سختی بیاندازد. در داستان حضرت یوسف علیهالسلام ، پسر بزرگ برای انجام دستور پدر میکوشد تا در مصر بماند و بنیامین را از دست حکومت نجات دهد و خطاب به برادرانش چنین میگوید: «فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّىَ یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْكُمَ اللّهُ لِی وَهُوَ خَیْرُ الْحَاكِمِینَ»؛14 «من از جای خود [یا از سرزمین مصر] حرکت نمیکنم مگر این که پدرم به من اجازه دهد، و یا خداوند فرمانی درباره من صادر کند که او بهترین حاکمان است.»
دایره اطاعت و فرمانبری از پدر، به حدی وسعت دارد که حضرت اسماعیل علیهالسلام برای انجام فرمان پدر بزرگوارش، ابراهیم خلیل علیهالسلام ، به قربانگاه میرود و با آسودگی خاطر به پدر میگوید: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»؛15 «ای پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.» بدون شک این رویداد تنها به عنوان یک داستان تراژدی مطرح نیست؛ بلکه بیانگر نوع برخورد فرزند نسبت به پدر و اطاعت از او است که میبایست تا پای جان نیز اطاعت کند.
باید توجه داشت که تنها در یک مورد فرزند میتواند از فرمان پدر تبعیت نکند و آن زمانی است که امر پدر، به ایمان او لطمه وارد کند و او را به شرک دعوت کند: «وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِی مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا»؛16 «و اگر آن دو [پدر و مادر] تلاش کنند که برای من [حتی] از روی جهل، همتا و شریکی قایل شوی، از آنها پیروی مکن!»
بدون تردید اطاعت از پدر در راستای اطاعت از فرامین الهی، موجبات خشنودی حق تعالی را فراهم میآورد و درهای احسان الهی را به روی انسان میگشاید. در مقابل، تمرد و سرکشی، نتیجه ای جز پشیمانی ندارد:
هر آن کس که پند پدر نشنود
یقین دان که روزی پشیمان شود
2. خوش سخنی:
در قرآن، توصیه به گفتار نیک نسبت به پدر و مادر با تأکید فراوان آمده است و این نگرانی را اعلام میکند که مبادا در هیچ شرایطی کم ترین بیحرمتی را به ساحت آنها روا دارید: «فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِیمًا»؛17 «هیچ گاه کم ترین اهانتی به والدین روا مدار و بر آنان فریاد مزن و گفتار [لطیف و سنجیده و] بزرگوارانه به آنها بگو!»
«اُف» کم ترین تعبیر بی ادبانه است. در اینجا سفارش شده است که مبادا با نیشِ زبان یا کلمات سبک و اهانت آمیز آنها را آزار دهید.
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام آمده است: «أدنَی العُقُوقِ اُفٍّ وَ لَو عَلِمَ اللهُ شَیئاً أیسَرَ مِنهُ وَ أهوَنَ مِنهُ لَنَهَی عَنهُ؛18 کم ترین مرتبه عقوق «اف» است، اگر چیزی آسان تر و ضعیف تر از «اُف» وجود داشت، خداوند از آن نهی میکرد.»
3. تواضع و فروتنی:
قرآن کریم به تواضع و فروتنی در برابر پدر و مادر دستور میدهد و در این خصوص میفرماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»؛19 «و بالهای تواضع خویش را از روی رحمت و مهربانی در برابر والدین فرود آر!»
4. احسان و نیکی:
خدای متعال، نیکی به پدر و مادر را به صورت یک قانون کلّی برای تمام انسانها بیان میکند و میفرماید: «وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا»؛20 «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند.»
تعبیر «انسان» در این آیه میفهماند که این قانون مخصوص مؤمنان نیست؛ بلکه برای تمام انسانها است.
امام علی علیهالسلام فرمود: «بِرُّ الْوَالِدَیْنِ أَكْبَرُ فَرِیضَةٍ؛21 نیکی به پدر و مادر، بزرگ ترین واجب است.»
شخصی به امام صادق علیهالسلام عرض کرد: «پدرم به حدّی پیر و ناتوان شده است که او را برای قضای حاجت، حمل میکنم. امام صادق علیهالسلام فرمود: اگرقدرت داری، خودت این کار را انجام بده و خودت بر دهان او غذا بگذار تا این عمل، سپر آتش فردایت باشد [و تو را به بهشت ببرد].»22
آقا سید محمد موسوی نجفی، معروف به «هندی» که از علمای پرهیزکار و امام جماعت حرم امیرمؤمنان علیهالسلام بود، از فرد مورد اعتمادی نقل میکرد که: «پدر پیری داشت و در خدمتگزاری به او هیچ گونه کوتاهی نمیکرد و حتی خودش او را به مستراح میبرد. هیچ وقت او را تنها نمیگذاشت و همیشه در خدمت او بود، به جز شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله میرفت و در آن شب، به واسطه اعمال این مسجد ازخدمت کردن به پدر معذور بود؛ ولی پس از مدتی منصرف شد و دیگر به مسجد سهله نرفت.
از او پرسیدم: چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟ گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم. شب چهارشنبه چهلم رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن وقت، به تنهایی بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه دادم. کم کم مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد. در این هنگام، شخص عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من میآید. در دل خود گفتم که این مرد راهزن است و مرا برهنه میکند. همین که به من رسید، با زبان عربی پرسید: کجا میروی؟ گفتم: مسجد سهله. گفت: چیزی برای خوردن داری؟ جواب دادم: نه. فرمود: دست خود را در جیبت کن. گفتم: در آن چیزی نیست. باز آن سخن را تکرار کرد. دستم را در جیبم کردم، مقداری کشمش یافتم. آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیکَ بِالعَودِ» عود به زبان عربهای بیابان نشین، پدر پیر را میگویند؛ یعنی سفارش میکنم تو را به پدر پیرت.
بعد از این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد. فهمیدم که او حضرت مهدی علیهالسلام بود و دانستم که آن حضرت علیهالسلام به ترک خدمت پدرم، حتی در شب چهارشنبه راضی نیست. از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک کردم.»23
5. دعا:
در سوره اسراء به دعا کردن برای پدر و مادر امر شده است: «وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»؛24 «و بگو: پروردگارا! بر آنها [والدین] رحم کن، همان طور که مرا در خردسالی ام تربیت کردند.»
طبق این آیه انسان نباید تنها به رحمت و مهربانی خود نسبت به پدر و مادر اکتفا کند؛ بلکه باید رحمت واسعه الهی را برای آنها طلب کند. نکته در خور توجه این که انسان به تنهایی یارای جبران مشقّتها، خدمات و حقوق پدر و به موازات او مادر را ندارد و باید از نیروی عظیم الهی استمداد جوید.
در قرآن کریم، الگوهای زیادی از انبیای الهی به چشم میخورد که در نیایشهایشان به یاد پدر بوده اند. از جمله حضرت ابراهیم خلیل علیهالسلام ، به درگاه خداوند چنین دعامیکند:
«رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ»؛25 پروردگارا! مرا و پدر ومادرم و تمام مؤمنان را در روزی که حساب برپا میشود، ببخش و بیامرز!»
حضرت نوح علیهالسلام برای چند نفر طلب آمرزش می کند: اول برای خودش که مبادا قصور و ترک اولایی از او سر زده باشد [چون انبیای الهی علیهمالسلام معصوم بودند] و دوم برای پدر و مادرش به عنوان قدردانی و حق شناسی از زحمات آنان و سپس برای مؤمنان و عرضه می دارد:
«رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا»؛26 «پروردگارا! مرا بیامرز و همچنین پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند.»
در روایات علاوه بر حقوق فوق، به موارد جزئی تری نیز اشاره شده است، مثل روایتی از امام موسی بن جعفر? که فرمودند: از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره حق پدر بر فرزند سؤال کردند، ایشان جواب داد: «لّا یُسَمِّیهِ بِاسْمِهِ وَ لَا یَمْشِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَا یَجْلِسُ قَبْلَهُ وَ لَا یَسْتَسِبُّ لَه؛27 فرزند نباید پدر خود را به نام صدا بزند و در راه رفتن و نشستن بر او سبقت بگیرد و موجب توهین دیگران به او شود.» همچنین با او بلند و پرخاشگرانه سخن نگوید و خدمتگزاری به او را وظیفه ای بزرگ بداند و نیازهای او را برآورده کند. خداوند در قرآن کریم، انفاق به والدین را مقدّم بر هر انفاقی می داند و می فرماید: «[ای پیامبر] از تو می پرسند که چه انفاق کنند؟ بگو: هر مالی که می بخشید پس به والدین و نزدیکان و… ببخشید.»28
حقوق پدران معنوی
همان گونه که قبلاً اشاره شد، در روایات، از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیهالسلام به عنوان پدران معنوی امت اسلام نام برده شده است. بنابراین همان گونه که پدر، به سبب پدید آوردن جسم انسان، حقوق بسیاری بر او دارد، آن دو بزرگوار سبب پیدایش هویت دینی و معنوی ما هستند و ما وام دار حقوق عظیم معنوی ایشان هستیم. البته حقوق این پدران معنوی بسیار گسترده تر و پاس داشت آن بسی سخت تر است؛ زیرا سعادت دنیوی و اخروی [که ره آورد اسلام است] دستاورد مجاهدتهای آن عزیزان است. از امیر مؤمنان علیهالسلام نقل شده است: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «وَ لَحَقُّنَا عَلَیْهِمْ أعْظَمُ مِنْ حَقِّ وَالِدَیُهِمْ؛29 همانا حق ما بزرگ تر از حق پدران و مادران آنها است.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره حقّ امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند: «حَقُّ عَلِیٍّ عَلَی النّاسِ کَحَقِّ الْوَالدِ عَلی وَلَدِه؛30 حقّ علی علیهالسلام بر مردم، مانند حقّ پدر بر فرزندش است.»
همان گونه که بر فرزندان لازم است حقوق پدران خود را رعایت کنند، بر امّت نیز لازم، بلکه واجب است که حقّ امیر المؤمنین علیهالسلام و ائمه اطهار علیهمالسلام را رعایت نمایند. «انس بن مالک» می گوید: «در یک ماه رمضان نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام نشسته بودم. حضرت علیهالسلام ، فرزندش امام حسن علیهالسلام را صدا زد و فرمود: یا ابا محمد! بالای منبر برو و خدای را زیاد ستایش کن و از جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله به بهترین وجه یاد کن و آن گاه بگو: «لَعَنَ اللهُ وَلداً عَقَّ أبَوَیْهِ لَعَنَ اللهُ وَلَداً عَقَّ أبَوَیْهِ لَعَنَ اللهُ وَلَداً عَقَّ أبَوَیْهِ، لَعَنَ اللهُ عَبْداً أبَقَ عَنْ مَوَالِیهِ لَعَنَ اللهُ غَنَماً ضَلَّتْ عَنِ الرَّاعِی؛ از رحمت خدا دور باد فرزندی که عاقّ پدر و مادر خود شود. از رحمت خدا دور باد فرزندی که عاق پدر و مادر خود شود. از رحمت خدا دور باد فرزندی که عاق پدر و مادر خود شود. از رحمت خدا دور باد بنده ای که از مولا و سروران خود فرار کند. از رحمت خدا دور باد گوسفندی که از چوپان خود [دور و] گمراه شود.»
امام حسن علیهالسلام بالای منبر رفت و دستور پدر را اطاعت کرد. مؤمنان گرد او جمع شدند و عرض کردند: یابن امیرالمؤمنین! و یابن بنت رسول الله! کلامت را توضیح بده! حضرت علیهالسلام فرمود: جواب را از پدرم امیرمؤمنان علیهالسلام بگیرید! مردم نزد حضرت علیهالسلام آمدند و پرسیدند: منظور از کلماتی که فرزندت حسن علیهالسلام گفت، چیست؟ حضرت علیهالسلام فرمود: روزی با رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز خواندم، آن گاه حضرت دست راست خود را بر شانه ام زد و مرا به سینه چسبانید و فرمود: «یَا عَلِیُّ! فَقُلْتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ الله! قالَ: اَنَا وَ اَنْتَ اَبَوا هَذِهِ الْاُمَّة، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ عَقَّنَا، قُل: آمِینَ! قُلْتُ: آمِینَ. قالَ: اَنَا وَ اَنْتَ مَوْلَیَا هَذِهِ الْاُمَّةِ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ اَبَقَ عَنَّا، قُلْ: آمِینَ! قُلْت: آمِینَ. ثُمَّ قَالَ: اَنَا وَ اَنْتَ رَاعِیا هَذِهِ الْاُمَّةِ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ ضَلَّ عَنَّا، قُلْ: آمِینَ! قُلْتُ: آمِینَ؛
ای علی! گفتم: لبیک ای رسول خدا! فرمود: من و تو پدران این امت هستیم، پس خدا لعنت کند کسی که عاقّ ما شود! بگو: آمین! گفتم: آمین. سپس فرمود: من و تو مولا و سرور این امت هستیم، پس خدا لعنت کند کسی که از ما بگریزد! بگو: آمین! گفتم: آمین. آن گاه فرمود: من و تو [سرپرست و] راهنمای این امّت هستیم، پس خدا لعنت کند کسی که از ما گمراه شود! بگو: آمین! گفتم: آمین.»
امیرمؤمنان علیهالسلام در ادامه فرمود: شنیدم کس دیگری نیز با ما آمین می گوید. از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم: صدای کیست؟ فرمود: جبرئیل.»31
به هر حال، اهل بیت علیهمالسلام به عنوان پدران مردم معرفی شده اند که حقّ حیات بر گردن شیعیان و پیروان خود دارند.
بزرگان و علمای دینی همواره در حفظ احترام پدران امت پیشرو بوده اند. در احوال مرحوم «مقدّس اردبیلی» می گویند: ایشان سالهای متمادی [بیش از 15 سال] که در نجف بود، به احترام حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام پایشان را دراز نکردند؛ بلکه نشسته یا به حال سجده می خوابیدند.
پی نوشت:
1 . فرهنگ فارسی، معین، ج1، ص706.
2 . مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ج1، ص57.
3 . معانی الأخبار، ابن بابویه، ص52.
4 . بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج16، ص406.
5 . کمال الدین و تمام النعمة، ابن بابویه، ج1، ص678.
6 . بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج53، ص175.
7 . تحریر المواعظ العددیة، علی مشکینی، ص247.
8 . چنین مطالبی مکرر در آیات 36 سورة نساء، 151 سورة انعام، 8 سورة عنکبوت و 15 سورههای لقمان و احقاف نیز آمده است.
9 . اسراء/ 23.
10 . المیزان، علامه طباطبایی، ج13، ص79.
11 . بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج71، ص84.
12 . کافی، شیخ کلینی، ج2، ص349.
13 . نهج البلاغة، سید رضی، حکمت 399.
14 . یوسف/ 80.
15 . صافات/ 102.
16 . عنکبوت/ 8.
17 . اسراء/ 23.
18 . بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج71؛ ص42.
19 . اسراء/ 24.
20 . عنکبوت/ 8.
21 . غرر الحکم، عبد الواحد آمدی، ج2، ص576.
22 .وسائل الشیعة، شیخ حرّ عاملی، ج21، ص506.
23 . منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2، ص683.
24 . اسراء/ 24.
25 . ابراهیم/ 41.
26 . نوح/ 28.
27 .کافی، شیخ کلینی، ج2، ص159.
28 . بقره/ 215.
29 . بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج36، ص9.
30 .روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج1، ص128.
31 . معانی الأخبار، ابن بابویه، ص118.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 153
سبک زندگی حضرت علی (ع)
سه شنبه 96/01/22
هر فردی بخواهد سبک زندگی قرآنی اسلامی داشته باشد، باید زندگی را از امام علی بیاموزد
سبک زندگی امام علی(ع) همان سبک زندگی قرآنی و اسلامی است که باید شناخت و بر اساس آن زندگی کرد؛ زیرا آن حضرت(ع) در سایه تربیت پیامبر(ص) و قرآن بود و یکی از تبیینکنندگان و مفسران علمی و عملی قرآن بشمار میرود. نویسنده در این مطلب ضمن معرفی آن حضرت(ع) برخی ویژگیهای سبک زندگی ایشان را نیز بر اساس روایات بیان کرده است.
کیستی امیرمؤمنان علی(ع)
بر اساس آیات قرآن امامعلی(ع) نفس و جان پیامبر(ص) است. (آلعمران، آیه61) او یکی از اولواالامرهایی است که اطاعت ایشان واجب است. (نساء، آیه59) در آیات قرآن حضرت علی(ع) به عنوان عالم و دانای به تمام کتاب (رعد، آیه 43 و روایات تفسیری)، از راسخون در علم (آلعمران، آیه7 و روایات تفسیری)، از اهل عصمت و طهارت (احزاب، آیه 33 و روایات تفسیری)، اهل الذکر (انبیاء، آیه 7 و روایات تفسیری)، خویشان و ذویالقربایی که مودت آنان واجب است (شوری، آیه23)، از ابرار و مقربان (سوره انسان و روایات تفسیری)، و دهها عنوان و دارنده فضایل بسیار دیگر معرفی شده است.
آن حضرت مجموع فضایل حتی اضداد بود. فهرست فضائلی را خداوند و پیامبر(ص) برای آن حضرت(ع) بیان میکنند که میتوان گفت همه صفات و اسمای الهی را تجلی و ظهور میبخشید. پیامبر خدا(ص) در بیان برخی از فضایل ایشان فرموده است: هر که میخواهد به «آدم» و علم او و «نوح» و تقوای او و «ابراهیم» و بردباری او و «موسی» و هیبت او و «عیسی» و عبادت او بنگرد، به «علیبنابیطالب» بنگرد. (ارشاد القلوب، ص217)
ایشان پرورده دامان رسولالله (ص) است؛ چنانکه خودش میفرماید: شما خود در پیوند با رسول خدا هم به دلیل خویشاوندی و هم به سبب موقعیت ویژه من، جایگاه مرا میشناسید. او مرا از روزگاری که نوزادی بودم در دامن خود مینشاند و بر سینه میچسبانید و از عطر دلپذیرش بهرهمندم میساخت، لقمه را میجوید و در دهانم میگذاشت و هرگز در گفتارم دروغی نشنید و در رفتارم لغزش و سبکسری ندید. (نهجالبلاغه، ح192)
علی(ع) محرم راز پیامبر(ص) بود و پیامبر اسرارش را با ایشان در میان میگذاشت. حضرت علی(ع) در این باره فرموده است: موقعیتی که من در محضر پیامبر خدا داشتم برای هیچ کس دیگر نبود. من هر روز سحر محضر ایشان میرفتم. (مسند احمد، ج1، ص77-85)
بریده الأسلمی میگوید: هرگاه که با پیامبر(ص) به سفر میرفتیم، علی(ع) مسئول توشه و بار پیامبر بود، آنها را از خودش جدا نمیکرد و هنگامی که در جایی منزل میکردیم توشه و اثاث پیامبر را وارسی مینمود و اگر نیاز به ترمیم و اصلاح داشت اصلاح میکرد و اگر کفش و نعلین پیامبر نیاز به تعمیر و دوخت داشت آن را انجام میداد. (بحارالانوار، ج37، ص303)
این انس و ارتباط و پیوند حضرت علی(ع) با پیامبر(ص) موجب میشود تا در فرصتهای مختلف، از علوم بیپایان رسول خدا بهره گیرد. پیامبر(ص) هم این جان خویش به تعبیر قرآن را عزیز و گرامی میداشت و به او عنایت ویژه داشت. این گونه است که گفتنیهای بسیار و اسرار مهمی را با او در میان میگذاشت. البته این موقعیت برای هیچ کس دیگر فراهم نبود و همین فضیلت بود که حسد برخی بدخواهان را برمیانگیخت.
مجموعهای که ایشان از پیامبر(ص) دریافت کرد او را به گنجینه وحی مبدل ساخت. ایشان در خلوتهای خویش با پیامبر(ص) یا میپرسید یا پیامبر(ص) خود علومش را به وی انتقال میداد. امیرمؤمنان علی(ع) در این باره نیز فرموده است: هرگاه از پیامبر خدا سؤال میکردم، خواستهام را پاسخ میداد و اگر من سکوت میکردم او خود پیشگام میشد و از دانش خود بهرهمندم میساخت. (المصنف، ج6، ص368، ح32061)
آن حضرت(ع) چنانکه قرآن میفرماید از راسخون در علوم قرآنی و اهل ذکر است که باید دین را از او یاد گرفت و متشابهات را فهمید؛ زیرا توان ارجاع متشابهات به محکمات را دارد و آشنای کامل به قرآن و معارف آن و قرآن ناطق است. حضرت علی(ع) خود میفرماید: به خدا سوگند آیهای از قرآن کریم نازل نشده است مگر اینکه من میدانم در چه موضوعی و در کجا نازل شده است، زیرا پروردگارم به من دلی اندیشمند- ژرفاندیش- و زبانی پرسشگر عنایت کرده است. (انساب الاشراف، ج2، ص98 ح27)
لزوم بهرهگیری از سبک زندگی امام علی(ع)
با توجه به آیات و روایات پیش گفته و غیر آنها باید گفت که هر فردی اگر بخواهد سبک زندگی قرآنی اسلامی داشته باشد، باید زندگی را از امیرمؤمنان علی(ع) بیاموزد. از نظر پیامبر(ص) هر کسی که شیعه امام علی(ع) شد و پا در جای پای ایشان گذاشت رستگار خواهد شد و وارد بهشت میشود. بنابراین، لازم است تا هر مسلمانی سبک زندگی امام را بشناسد و براساس آن رفتار نماید.
ابن کهمس گوید: به حضرت صادق(ع) عرض کردم: عبدالله بن ابی یعفوربر شما درود فرستاد. حضرت فرمود: بر تو و بر او درود باد، وقتی پیش او رفتی سلام مرا به او برسان و بگو: جعفر بن محمد میگفت: نیک بنگر هر آن ویژگی که باعث شد تا علی(ع) به آن مقام بلند نزد پیامبر خدا برسد، خود را ملازم آن خصلت نما و یقین بدان هر مقامی که علی نزد پیامبر یافت تنها و تنها به خاطر راستگویی و امانتداری بود. (الکافی، ج 2، ص 104، ح 5)
در این روایت ضمن اینکه شناخت سبک زندگی اسلامی امام علی(ع) به عنوان یک واجب برای بهرهگیری از آن مطرح شده، به برخی از ویژگیهای اخلاقی تاکید خاص و ویژهای مبذول شده است؛ زیرا این فضایل اخلاقی ریشه دیگر فضایل اخلاقی است و هر کسی به اینها متخلق شود بستری برای تخلق به فضایل دیگر فراهم میآورد. از نظر آموزههای قرآنی معیار ارزش انسانها و میزان مسلمانی بر اصول و فضایلی چون «صدق» و «امانت» است. در روایات بسیاری آمده است که به نماز و رکوع و سجود اشخاص نگاه نکنید، بلکه بنگرید که راستگویی و امانتداری او چگونه است؟ زیرا این امور است که شرافت و کرامت انسانی را نمایان میسازد و انسان دروغگو و خائن هرگز بهرهای از انسانیت نبرده چه رسد که بهرهمند از مسلمانی باشد و در مسیر ایمان قرار گیرد.
سبک زندگی امام علی(ع) همان سبک زندگی قرآنی و اسلامی است
برخی از ویژگیهای سبک زندگی امیرمومنان(ع)
در اینجا به برخی از مهمترین ویژگیهای سبک زندگی اسلامی امیرمومنان(ع) اشاره میشود.
1- حلالخواری و خشنودی خدا و پیامبر: از مهمترین ویژگیهایی که یک انسان مومن را از غیر مومن متمایز میکند همین اموری است که حضرت صادق(ع) در این حدیث فرموده است: به خدا سوگند علیبنابیطالب(ع) تا روزی که از این دنیا رفت مال حرامی نخورد و هیچگاه بر سر دو راهی - که هر دو راه مورد خشنودی خدا باشد- قرار نگرفت مگر اینکه پرزحمتترین آنها را برگزید و هر حادثه مهمی که برای پیامبر خدا پیش میآمد - به دلیل اعتمادی که به علی داشت- از او کمک میگرفت. در میان این امت هیچکس نتوانست همانند علی(ع) راه پیامبر را- بیکم و کاست- طی کند و با این همه تلاش و کوشش، همواره چون بیمناکان کار میکرد، چشمی به بهشت و چشم دیگر بر آتش داشت، از سویی امیدوار پاداش بهشت و از سوی دیگر هراسناک از کیفر آتش بود. (الارشاد، ص 255) ابن عباس نیز درباره طالب رضای حق بودن ایشان میگوید: علی(ع) در تمامی کارهای خود همواره در پی رضایت الهی بود و به همین جهت «مرتضی» نامیده شد. (المناقب، ج 3، ص 110)
در مدینه آن حضرت(ع) برای محافظت از جان پیامبر(ص) در مسجد خود را آماده مقابله با توطئهها میکرد، زیرا منافقانی درصدد ضربه زدن به آن حضرت(ص) بودند، از همین رو مراقبت و حفاظت از جان پیامبر لازم بود و امام به عنوان محافظ رسول خدا(ص) کنار ستون محرس در مسجدالنبی مینشسته و مراقب اوضاع بود. آن ستون هم در مسجدالنبی و کنار قبر حضرت رسول مشخص است و روی آن نوشته است: «اسطوانه الحرس»
2- پشتیبانی حق و سازشناپذیری: از ویژگیهای آن حضرت(ع)، نداشتن سازش با مخالفان حق و عدل و برخورداری از قاطعیت انقلابی در راه انجام وظیفه بود. خود آن حضرت(ع) میفرماید: به جان خودم سوگند، در نبرد با کسی که مخالفت حق کند و راه گمراهی پیش گیرد، نه مداهنه و سازش میکنم نه سستی. (نهجالبلاغه، الخطب: 24) و در جایی دیگر میفرماید: در تمامی زندگی من، نقطه سیاهی نیست تا عیب جویان و اشارهکنندگان با چشم و ابرو اشاره کنند و سخنی گویند. خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را بستانم و نیرومند نزد من ناتوان است تا حق دیگران را از او بازگیرم. ما با تمام وجود به قضای الهی خشنود و در برابر فرمانش تسلیم هستیم. (نهجالبلاغه، الخطب: 37) آن حضرت(ع) به آنچه میگفت عمل میکرد و از همین رو، قاطعیت، در اجرای حق و عدالت و پشتیبانی از مظلوم در برابر ظالم از ویژگیهای «حکومت علوی» بود. هرچند اجرای دقیق عدالت، به کام دنیا خواهان خوش نمیآمد و عدهای از او میرنجیدند، اما دلخوشی آن حضرت این بود که خدایش از او راضی است. آن حضرت(ع) میفرماید سخن گفتن از عدل و حق آسان ولی عمل بدان سخت و دشوار است.
3- رضایت خداوند اصل اساسی در سیاست علوی: امیرمؤمنان(ع) جز برای رضایت خداوند گامی برنداشت و بر آن بود تا با خداوند در حالت «راضیه مرضیه» با نفسی مطمئن ملاقات کند. (فجر، آیات 27 تا 30) اینگونه است که در دوره جاهلیت و اسلام هرگز از این اصل در هیچ یک از سیاستهایش عدول نکرد. آن حضرت(ع) درباره این راهبرد اساسی در سیاست عمومی خویش می فرماید: به خدا سوگند، من همواره در زمره پیشتازان این حرکت بودم تا روزی که جبهه دشمن تار و مار شد و جاهلیت از صحنه بیرون رفت، بیآنکه کمترین ضعف یا ترسی داشته باشم و امروز نیز در همان راستا قدم برمیدارم و تصمیم دارم باطل را بشکافم تا حق از پهلوی آن بیرون آید. مرا با قریش چه کار؟ که دیروز در موضع کفر بودند و با آنان جنگیدم و امروز نیز که گرفتار فتنه و انحراف شدهاند به پیکارشان خواهم خاست. من همانگونه که دیروز با آنان برخورد کردم امروز نیز همانم. (نهجالبلاغه، خ 33) همین سیاست است که دیگران را به دشمنان وی تبدیل کرد و اجازه ندادند تا به عنوان خلیفه خدا و پیامبر(ص) بر منصب ولایت الهی خود در ظاهر قرار گیرد و او را از ولایتظاهری و خلافت دنیوی محروم کردند. در حقیقت تنها گناه امام(ع) از نظر دیگران همان سازش ناپذیری و سیاست راهبردی رضایت خدا است. همین رضایتجوئی خداوند و عدم تکیه و اعتماد به غیر خدا موجب میشود تا ایشان به جنگاوری بیباک تبدیل شود و در زمان تنزیل و تاویل از مشرکان و منافقان نهراسد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمود:… و از شگفتیهای زمانه این است که - شامیان- به من پیام دادهاند که خود را برای مقابله با سرنیزهها آماده کنم و برای ضربههای شمشیر شکیبا باشم، مادران گریان به سگوشان بنشینند! تاکنون کسی مرا با دعوت به جنگ تهدید نکرده است و از زخمهای نیزه و شمشیر هراسی نداشتهام، چرا که بر یقین به پروردگارم تکیه دادم و دینم را زنگار شبهه نیالوده است. (نهجالبلاغهًْ خ 22)
4. عدالتخواهی و عدالتمحوری: از دیگر سیاستهای راهبردی امام علی(ع) در سبک زندگی ایشان عدالتخواهی و عدالتمحوری است. همین عنصر نیر بسیاری را از وی و حکومتش دور میکند؛ زیرا اجرای عدالت در حق خود و خویشان بسیار سخت و دشوار است؛ این در حالی است که آموزههای اسلامی تاکید دارد که عدالت را حتی در حق دشمنان چنان اجرا کنید که به وی ظلمی روا نشود و به خاطر خویشان و دوستی با افراد از عدالت عدول نکنید. (مائده، آیه 8؛ انعام، آیه 152) سیاستهای عدالتی امیرمومنان(ع) بر بیتقوایان سخت میآمد؛ زیرا از نظر قرآن عدالت نزدیکترین حالت به تقوای الهی است. (همان) در روایت است آنگاه که حضرت امیر به دلیل رعایت مساوات در تقسیم بیتالمال مورد عتاب قرار گرفت فرمود: آیا به من امر میکنید و اصرار میورزید تا پیروزی را به بهای ستم بر کسانی که مسئولیت سرپرستی آنها بر دوشم نهاده شده است به دست آورم؟ به خدا سوگند که تا روزگار در گردش است و ستارگان آسمان در پی هم حرکت میکنند، چنین کار ناروایی نخواهم کرد. اگر این مال، ثروت شخصی من بود در تقسیم آن مساوات را رعایت میکردم، چه رسد به اینکه مال، مال الله است. (نهجالبلاغهًْ، خ 124) آن امام را تندیس عدالت میگویند؛ چنان که خود میفرماید: به خدا سوگند اگر اقلیمهای هفتگانه زمین را با هر چه در زیر آسمان آنها است به من دهند تا خدا را در حد گرفتن پوست جوی از دهان موری نافرمانی کنم، نخواهم کرد. چرا که این دنیای شما در نزد من از برگ نیم جویدهای در دهان ملخی ناچیزتر است. علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای گذرا و ناپایدار چه کار! (نهجالبلاغهًْ، خ 222)
5. همدلی و همدردی با درماندگان: در شیوه حکومت، سیاست مردمی و جانبداری از مظلومان و محرومان از اصول کلی زمامداری امیرمؤمنان(ع) بود. ایشان با همدلی و همدردی با مردم بر آن بود تا حق و عدالت را اجرا کند؛ زیرا با چنین سیاستی است که میتوان مردم را در جایگاه کرامت و شرافت خودشان قرار داد. آن حضرت(ع) مردم را دوست داشت، مردم هم او را دوست داشتند. پیامبر گرامی اسلام(ص) به این ویژگی امام علی(ع) به عنوان یک عطای الهی اشاره کرده و فرموده است: یا علی، خدای متعال تو را چنین قرار داده که بینوایان را دوست بداری و آنان را به عنوان پیروان خویش بپسندی و آنان هم تو را پیشوایی و امامت بپسندند. (حلیهًْ الاولیاء، ج 1، ص 71)
6. همدردی با مردم و یاوری محرومان: گرایش به مردم و روحیه مهرورزی به آنان، از ویژگیهای رهبران الهی است. بر اساس آموزههای قرآنی مومن باید مهارت همدلی و همدردی را بیاموزد و نسبت به دیگران اجرا کند. این که خداوند یکی از ویژگیهای اهل ایمان و نماز را کمک به محروم و سائل دانسته در همین چارچوب است. (ذاریات، آیات 19 و 20؛ معارج، آیات 24 و 25) کمک و انفاق و اطعام به دیگران و احسان به مردمان از اصولی است که در اسلام بسیار مورد تاکید است و رهبران الهی به عنوان الگوهای حسنه باید در این امور پیشگام باشند چنانکه بودند و هستند. مغیرهًْ - الضبی - میگوید: علی(ع) به موالی - شهروندان غیر عرب و بردگان آزاد شده - تمایل بیشتری داشت و نسبت به آنان مهربانتر بود. در صورتی که - خلیفه دیگر به شدت از آنان دوری میگزید و پرهیز میکرد (الغارات: ص 341) درباره همدردی آن حضرت(ع) با مردم میتوان به این سخن آن حضرت استناد کرد که فرمود: هیهات که هوی و هوسم بر من چیره شود و شکمبارگی به گزینش طعامهای لذیذ وادارم کند، در حالی که چه بسا در یمامه و یا حجاز کسانی باشند که امید دستیابی به قرص نانی نداشته و خاطرهای از سیری ندارند و هرگز مباد که من با شکم پر بخوابم در حالی که شاید پیرامون من شکمهای به پشت چسبیده و جگرهای سوخته باشد. (نهجالبلاغهًْ، نامه: 45) بیخبری مسئولان حکومتی از وضع زندگی مردم جامعه، ناپسند است. در حکومتهای غیرمردمی، حاکمان به راحتی و رفاه خود میاندیشند و همه وسایل آسایش را برای خود و بستگان خویش فراهم میکنند و به رنج و محرومیت و گرسنگی و نیاز طبقات محروم توجهی ندارند. حضرت علی(ع) این شیوه را از شأن حکومت دور میداند و به یاد گرسنگان جامعه در دور افتادهترین مناطق است.
7. پیشتاز در عمل نیک و خیر: قرآن از سرعت و سبقتگیری مومنان در کارهای نیک و خیر سخن به میان آورده و آنان را تشویق میکند. (بقره، آیه 148؛ مائده، آیه 48) اسوههای ایمان و عمل همواره در هر کار خیر و نیکی پیشگام بوده و هستند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) درباره خود میفرماید: ای مردم! به خدا سوگند من هرگز شما را به هیچ طاعتی فرا نمیخوانم مگر آنکه خود بر شما - در عمل به آن - پیشی میجویم و از هیچ گناهی نهی نمیکنم - مگر آنکه پیش از شما، خود را از عمل به آن بازمیدارم. (نهجالبلاغهًْ، خ 173)
امیرمؤمنان (ع) جز برای رضایت خداوند گامی برنداشت
8. ارشاد و موعظهگری: خداوند در قرآن بر موعظه دیگران و اینکه انسان دیگری را به کارهای خیر و آخرت یادآور شود و از دلبستگی به دنیا باردارد تاکید دارد. انسانها همواره نیازمند پند و موعظه و نصیحت هستند. به این معنا که گاه لازم است به شکل عام مسائل خیر و اخلاقی گوشزد شود یا به شکل خاص درباره رفتار شخصی به خودش تذکر داده شود. امامعلی(ع) دلسوزانه به این امر اقدام میکرد. زاذان میگوید: حضرت امیرالمؤمنین(ع) به تنهایی در بازار میگشت و گمشده را راهنمایی و ناتوان را کمک میکرد و به هنگام عبور از پیش فروشندگان و کسبه، قرآن کریم را در برابر آنها میگشود و این آیه را برای آنها میخواند «خانه آخرت - سعادت ابدی - را برای کسانی قرار دادیم که قصد سرکشی و فساد در زمین ندارند و عاقبت - نیک - تنها از آن پرهیزکاران است». (المناقب ج 2، ص 104) البته گاه لازم است به شکل امر به معروف و نهی از منکر به این فریضه عمل شود؛زیرا اگر ترک این فریضه شود ممکن است ارزشها با ضد ارزشها جابهجا شده و به شکل یک فرهنگ درآید. از این رو، امام علی(ع) نسبت به اوضاع جامعه و رفتار کسبه و مردم بیتفاوت نبود، شخصا امر به معروف و نهی از منکر میکرد و با «تذکر لسانی» مردم را به یاد خدا و قیامت میانداخت، تا به وظیفه خویش عمل کنند.
9- سفره و خوراک: راوی میگوید از حضرت صادق(ع) شنیدم که فرمود: حضرت امیرالمومنین در نوع غذا شبیهترین افراد به پیامبر خدا(ص) بود. او خود نان و سرکه و روغن زیتون میخورد و به مردم- مهمانان خود- نان و گوشت میداد. (الکافی، ج6، ص 328)
10- کار و تلاش: آن حضرت(ع) با توجه به موقعیتهای زندگی کاری را انجام میداد که نیاز جامعه بدان بود و امکانش برایش فراهم بود. ایشان به حکم قرآنی به آبادانی زمین میپرداخت (هود، آیه 61) و کارش را بیهوده نمیدانست؛ چنانکه قرآن میفرماید: ایحسب الانسان ان یترک سدی؛ آیا انسان گمان میکند که رها شده است؟ (قیامت، آیه 36) در روایت است که امام علی(ع) هنگام شخم زدن زمین این آیه را میخواند. حضرت امام صادق(ع) درباره کار و تلاش آن حضرت(ع) فرموده است: گاهی امیرالمومنین به سوی صحرا میرفت و همراه خود باری از هسته خرما میبرد، وقتی سوال میشد این چیست که به همراه داری؟ میفرمود: هر دانه از اینها یک نخل است انشاءا… آنگاه میرفت و همه آنها را میکاشت و دانهای از آنها را نمیخورد. (الکافی، ج 5، ص 75) آن حضرت(ع) زندگیاش را از راه کار و تلاش تامین میکرد و خود را وابسته به بیتالمال نمیکرد، بلکه چنان بود که دیگران نیز از کار و تلاش وی بهرهمند میشدند. خود آن حضرت میفرمود: ای مردم کوفه اگر- مرا دیدید- با اندوختهای بیشتر از وسایل شخصی زندگی و مرکب و غلام خود از نزد شما برگشتم، بدانید که خائن بودهام- آن حضرت در مدت حکومت، از بیتالمال مصرف نمیکرد- و هزینه زندگی او از زمینهای کشاورزی که در ینبع داشت تامین میشد. (الغارات، ص 44)
11- سادهزیستی: آن حضرت(ع) با آن که درآمد خوبی از کار و تلاش خویش در زمینها و نخلستانها داشت، ولی همه آنها را در راه خدا انفاق میکرد و خود بهرهای نمیبرد. در دوران عزلت از سیاست و در اوج قدرت یکسان زیست و تفاوتی در زندگیاش پدید نیامد و به سوی تجملات نرفت، با آنکه وضع مسلمانان در آن دوره خوب بود و اقتصاد شکوفایی داشتند، ایشان به کمترین چیزها قناعت میکرد و بسیار ساده میزیست. حضرت خود در این باره فرموده است: به خدا سوگند تنپوش خود را چندان وصله کردهام که از وصلهکنندهاش شرم دارم. روزی گویندهای به من گفت: آیا زمان دور افکندن آن فرا نرسیده است؟ و من گفتم: دور شو، که هنگام بامداد، از مردم شبرو سپاسگزاری میشود (یعنی نتیجه این رنج من در آینده مورد تمجید قرار خواهد گرفت). امیرالمومنین(ع) پنج سال حکومت کرد و در طول این مدت آجری بر آجر و خشتی روی خشت ننهاد و زمینی را به خود اختصاص نداد و درهم سفید و دینار سرخی به ارث نگذاشت. (المناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص95)
12- عبادت و طریق بندگی: امام به حکم آیه 56 سوره ذاریات فلسفه آفرینش انسان را عبادت و عبودیت و بندگی دانسته و بر آن مسیر حرکت میکرد. حضرت صادق(ع) فرموده است: حضرت امیرالمومنین به هنگام وضو گرفتن اجازه نمیداد کسی برایش آب بریزد و میفرمود: دوست ندارم در نمازم به درگاه خدا کسی را شریک قرار دهم. (عللالشرایع، ج1، ص 323) از نظر ایشان نماز، امانت الهی است که بندگان را به بندگی میرساند. برای همین بر آن اهتمام خاص داشت. در تفسیر قشیری آمده است: هرگاه وقت ادای نماز میرسید، رنگ چهره امیرالمومنین تغییر مییافت و بر خود میلرزید. وقتی به او میگفتند: این چه حالت است؟ میفرمود: هنگام ادای امانتی رسیده است که بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد و آنها از حمل آن سرباز زدند و انسان این بار امانت را برداشت. (المناقب، ج2، ص 124؛ الاحزاب، آیه 72) از همینرو، ایشان نمازخانهای داشت که در آنجا به عبادت و بندگی میپرداخت. حضرت صادق(ع) فرمود: حضرت امیرالمومنین در خانه خود اتاقی را که نه کوچک بود و نه بزرگ، اختصاص به نماز خود داده و هر شب کودکی را برای خوابیدن به همراه خود میبرد و در همان جا نمازهایش را میخواند. (المحاسن، ج2، ص 425 ح 2557) در این حدیث دو نکته وجود دارد که هر دو از آداب و مستحبات اسلامی است:
1- اختصاص دادن جای معینی برای نماز و عبادت در خانه 2- پرهیز از تنها خوابیدن در یک خانه که مکروه است. اختصاص یک مکان برای نماز و عبادت، آنجا را قداست میبخشد و حضور قلب و تمرکز روحی بهتری برای نمازگزار فراهم میکند.
13- نقش نگین: نقش نگین انگشتری ایشان پیامهای اساسی را به دیگران یادآور میشد. از اینرو، توجه به این نقشها به عنوان شعار زندگی هر مسلمانی اساسی و مهم است. عبد خیر میگوید: علی(ع) چهار انگشتر داشتند که به دست میکردند: یاقوتی برای نجابت و بزرگی- فرزانگی- و فیروزه برای پیروزی و حدید چینی برای نیرومندی و عقیق را نیز برای محافظت. نقش نگین یاقوت: «لااله الاالله المک الحق المبین» و نقش فیروزه: «الله الملک الحق» و نقش حدید: «العزهًْ لله جمیعا» و در نگین عقیق سه سطر نقش بسته بود: «ماشاءالله، لاقوهًْ الا بالله، استغفرالله» (الخصال، ص 199)
14- پیمان روزانه با فرشتگان: حضرت صادق(ع) فرموده است: حضرت امیر(ع) هر بامداد- خطاب به دو فرشته نویسنده اعمال میفرمود: مرحبا بر شما دو فرشته بزرگوار و یادداشتکننده اعمال- به خواست خدا امروز نیز- آنچه دوست دارید بر شما املا خواهم کرد و به دنبال این تعهد به ذکر: «سبحانالله و لااله الاالله» مشغول میشد تا خورشید طلوع میکرد و هنگام عصر نیز تا غروب آفتاب، به همان ذکرها میپرداخت. (بحارالانوار، ج 84، ص 267 ح 38)
15- فرزند صالح، روشنایی چشم: از نظر امام علی(ع) فرزند صالح همان چشم روشنی بشر است. از نظر آن حضرت(ع) فرزندان صالح، دیندار و مفید برای جامعه، مایه روشنی چشم والدین و ذخیره صالح برای آنان است و پس از مرگ پدر و مادر هم، خوبیهای آنان سبب یاد خیر و طلب رحمت مردم برای پدر و مادرش میشود. تربیت دینی اولاد، از مهمترین وظایف والدین است و ادب، برترین میراث آنان است. حضرت در اینباره فرموده است: به خدا سوگند هیچگاه از پروردگار خود فرزندانی خوشسیما و نه فرزندانی سرو قامت نخواستهام، بلکه فرزندانی مطیع خداوند و ترسان از او خواستهام تا هرگاه به فرزندم نگریستم و او را در حال اطاعت خدا دیدم، چشمانم روشن شود. (تفسیرالصافی، ج4، ص 27)
آنچه بیان شد تنها گوشهای از جنبههای سبک زندگی امام علی(ع) بود و قطعا پرداختن به همه این جنبهها نیاز به یک کتاب قطور خواهد داشت.
منبع:kayhan.ir
ولادت امام علی(ع)وحسب ونسب ایشان
سه شنبه 96/01/22
ولادت و حسب و نسب
بنا به نوشته مورخين ولادت على عليه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سىام عام الفيل (1) به طرز عجيب و بي سابقه اى در درون كعبه يعنى خانه خدا به وقوع پيوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نیز گويد:
اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست
بطحا صدف گوهر يكدانه تست
گر مولد تو بكعبه آمد چه عجب
اى نجل خليل خانه خود خانه تست
پدر آن حضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر اين على عليه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (2)
اما ولادت اين كودك مانند ولادت ساير كودكان بسادگى و بطور عادى نبود بلكه با تحولات عجيب و معنوى توأم بوده است مادر اين طفل خدا پرست بوده و با دين حنيف ابراهيم زندگى ميكرد و پيوسته بدرگاه خدا مناجات كرده و تقاضا مينمود كه وضع اين حمل را بر او آسان گرداند زيرا تا باين كودك حامل بود خود را مستغرق در نور الهى ميديد و گوئى از ملكوت اعلى بوى الهام شده بود كه اين طفل با ساير مواليد فرق بسيار دارد.
شيخ صدوق و فتال نيشابورى از يزيد بن قعنب روايت كردهاند كه گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين در حاليكه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو آمدهاند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم كه اين كار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در حاليكه امير المؤمنين عليه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زيرا آسيه خدا را به پنهانى پرستيد در آنجا كه پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مريم دختر عمران نخل خشك را بدست خود جنبانيد تا از خرماى تازه چيد و خورد(و هنگاميكه در بيت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسيد كه از اينجا بيرون شو اينجا عبادتگاه است و زايشگاه نيست) و من داخل خانه خدا شدم و از ميوههاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بيرون آيم هاتفى ندا كرد اى فاطمه نام او را على بگذار كه او على است و خداوند على الاعلى فرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأديبش كردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانيدم و اوست كه بتها را از خانه من ميشكند و اوست كه در بام خانهام اذان گويد و مرا تقديس و تمجيد نمايد خوشا بر كسيكه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و نافرمانيش كند. (3)
و چنين افتخار منحصر بفردى كه براى على عليه السلام در اثر ولادت در اندرون كعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آينده بدست نيامده است و اين سخن حقيقتى است كه اهل سنت نيز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانكه ابن صباغ مالكى در فصول المهمه گويد:
و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتكرمته. (4)
يعنى پيش از آنحضرت احدى در خانه كعبه ولادت نيافت مگر خود او واين فضيلتى است كه خداى تعالى به على عليه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجليل و تكريم نمايند.
در جلد نهم بحار در مورد وجه تسميه آنحضرت بعلى چنين نوشته شده است كه چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسينه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پيشگاه خداوند تعالى چنين مناجات نمود.
يا رب هذا الغسق الدجى
و القمر المبتلج المضىء
بين لنا من حكمك المقضى
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (5)
هاتفى ندا كرد:
خصصتما بالولد الزكى
و الطاهر المنتجب الرضى
فاسمه من شامخ على
على اشتق من العلى (6)
علماى بزرگ اهل سنت نيز در كتب خود بهمين مطلب اشاره كردهاند و محمد بن يوسف گنجى شافعى با تغيير چند لفظ و كلمه در كفاية الطالب چنين مينويسد كه در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و اين دو بيت را گفت.
يا اهل بيت المصطفى النبى
خصصتم بالولد الزكى
ان اسمه من شامخ العلى
على اشتق من العلى (7)
و در بعضى روايات آمده است كه فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پيش از اينكه بوسيله نداى غيبى نام او على گذاشته شود) نام كودك را حيدر نهاد و هنگاميكه او را قنداق كرده بدست شوهر خود ميداد گفت خذه فانه حيدرة و بهمين جهت آنحضرت در غزوه خيبر بمرحب پهلوان معروف يهود فرمود:
انا الذى سمتنى امى حيدرة
ضرغام اجام و ليث قسورة (8)
و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حيدر جزو ساير القاب بر او اطلاق گرديد و از القاب مشهورش حيدر و اسد الله و مرتضى و امير المؤمنين و اخو رسول الله بوده و كنيه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است.
همچنين خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نيز از روايات گذشته معلوم ميشود كه آنها در جاهليت موحد بوده و براى تعيين نام فرزند خود بدرگاه خدا استغاثه نمودهاند،فاطمه بنت اسد براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولين گروهى است كه به آنحضرت ايمان آورد و بمدينه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيراهن خود را براى كفن او اختصاص داد و بجنازهاش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقين فرمود و دعا نمود. (9)
و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بدو ايمان آورده و چون شيخ و رئيس قريش بود لذا ايمان خود را مصلحة مخفى مينمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا آگاه گردان كه آيا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حاليكه ميگفت:
و قد علموا ان ابننا لا مكذب
لدينا و لا يعبأ بقول الا باطل
يعنى مشركين مكه دانستند كه فرزند ما(محمد صلى الله عليه و آله و سلم) نزد ما مورد تكذيب نيست و بسخنان بيهوده اعتناء نميكند مثل ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه ايمان خود را در دل مخفى نگهميداشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق عليه السلام هم فرمود مثلابوطالب مثل اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو پاداش (يكى براى ايمان و يكى براى تقيه) بآنها داد. (10)
اشعار زيادى از ابوطالب در مدح پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مانده است كه اسلام وى از مضمون آنها كاملا روشن و هويداست چنانكه به آنحضرت خطاب نموده و گويد:
و دعوتنى و علمت انك ناصحى
و لقد صدقت و كنت قبل امينا
و ذكرت دينا لا محالة انه
من خير اديان البرية دينا (11)
بحضرت صادق عرض كردند كه(اهل سنت) گمان كنند كه ابوطالب كافر بوده است فرمود دروغ گويند چگونه كافر بود در حاليكه ميگفت:
ألم تعلموا انا وجدنا محمدا
نبيا كموسى خط فى اول الكتب (12)
شيخ سليمان بلخى صاحب كتاب ينابيع المودة درباره ابوطالب گويد:
و حامى النبى و معينه و محبه اشد حبا و كفيله و مربيه و المقر بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابياتا كثيرة و شيخ قريش ابوطالب. (13)
يعنى ابوطالب كه رئيس و بزرگ قريش بود حامى و كمك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و او را بسيار دوست داشت و كفيل معيشت و مربى آنحضرت بود و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زيادى سروده است.(درباره اثبات ايمان ابوطالب مطالب زيادى در كتب دينىنوشته شده و كتابهاى مستقلى نيز مانند كتاب ابوطالب مؤمن قريش برشته تأليف در آمده است) .
بارى ولادت على عليه السلام در اندرون كعبه مفاخر بنى هاشم را جلوه تازهاى بخشيد و شعراى عرب و عجم در اينمورد اشعار زيادى سرودهاند كه در خاتمه اين فصل بچند بيت از سيد حميرى ذيلا اشاره ميگردد.
ولدته فى حرم الاله امه
و البيت حيث فنائه و المسجد
بيضاء طاهرة الثياب كريمة
طابت و طاب وليدها و المولد
فى ليلة غابت نحوس نجومها
و بدت مع القمر المنير الاسعد
ما لف فى خرق القوابل مثله
الا ابن امنة النبى محمد (14)
مادرش او را در حرم خدا زائيد در حاليكه بيت و مسجد الحرام آستانه او بود.
آن مادر نورانى كه لباسهاى پاكيزه ببر داشت و خود پاكيزه بود و مولود او و محل ولادت نيز پاكيزه بود.
در شبى كه ستارههاى منحوسش ناپيدا بوده و سعيدترين ستاره بهمراه ماه پديد آمده بود .
قابله هاى(دنيا) هيچ مولودى را مانند او لباس نپوشايندهاند(يعنى هرگز مولودى مانند او بدنيا نيامده) بجز پسر آمنه محمد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم.
پی نوشتها:
(1) حبشىهاى فيل سوار كه باصحاب فيل سوار كه باصحاب فيل مشهورند تحت فرماندهى ابرهه براى ويران كردن كعبه بمكه آمده بودند كه خداوند همه آنها را هلاك نمود و خود ابرهه نيز آخرين نفر بود كه بهلاكت رسيد چنانكه در قرآن كريم فرمايد: (ألم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل؟) اعراب حجاز آن سال را مبارك شمرده و نامش را عام الفيل گذاشتند و ولادت نبى اكرم نيز در همانسال بوده است تا 71 سال پس از آنواقعه يعنى تا سال 18 هجرى عام الفيل مبدأ تاريخ مسلمين بود ولى در سال مزبور كه ششمين سال خلافت عمر بود برهنمائى حضرت امير از عام الفيل صرفنظر و سال هجرت نبوى مبدأ تاريخ مسلمانان قرار گرفت.
(2) ابوطالب پيش از ولادت على عليه السلام داراى سه پسر ديگر هم بود كه به ترتيب عبارتند از طالب،عقيل،جعفر.
(3) امالى صدوق مجلس 27 حديث 9ـروضة الواعظين جلد 1 ص 76ـبحار الانوار جلد 35 ص 8ـكشف الغمه ص .19
(4) فصول المهمه ص .14
(5) اى پروردگار صاحب شب تاريك و ماه نور دهنده از حكم مقضى خود براى ما آشكار كن كه اسم اين كودك را چه بگذاريم.
(6) شما دو نفر (ابوطالب و فاطمه) اختصاص يافتيد بفرزند پاكيزه و برگزيده و پسنديده پس نام او على است و على از نام خداوند على الاعلى مشتق شده است.
(7) ينابيع المودة باب 56 ص 255 ـكفاية الطالب ص .406
(8) من آنكسم كه مادرم نام مرا حيدر نهاد،شير بيشهام چنان شيرى كه زورمند و پنجه افكن باشد.
(9) اعلام الورىـاصول كافى جلد 2 ابواب تاريخـامالى صدوق مجلس 51 حديث .14
(10) امالى صدوق مجلس 89 حديث 12 و 13ـروضة الواعظين جلد 1 ص 139
(11) بحار الانوار جلد 35 ص 124ـمرا(بدين خود) دعوت كردى و من دانستم كه يقينا تو خير خواه منى و تو از اين پيش راستگو و امين بودى و دينى را بمردم عرضه داشتى كه آن بهترين اديان است.
(12) اصول كافى جلد 2 باب ابواب التاريخـآيا ندانستيد كه ما محمد(ص) را مانند موسى به پيغمبرى يافتيم كه در كتابهاى گذشته نامش نوشته شده است.
(13) ينابيع المودة باب 52 ص .152
(14) روضة الواعظين جلد 1 ص .81