متن ادبی وشعر ویژه ولادت امام زمان(ع)
صدای پای مهربانی میآید، که گوش جان بشریت قرنها این موسیقی حیاتبخش را در سیاهچاله ظلوم هجران خیر و خوشی، به انتظار نشسته است، تن خسته و جان نژند فرزندان آدم در گوشه گوشه این گوی خاکی چوگان عدل او را منتظرند تا روح انسانیت را از پرتگاه جهالت برباید و برهاند.
مهدی آل محمد، منتظر اعظم، قرنهاست که کوچه کوچه عالم را در جستجوی اعوان و انصار خویش است، علیوار دستان مهربان خود را بر سر ایتام پیامبر خدا کشیده تا در هجران آن رحمت مطلق الهی روزگار بسپرند و انتظار را که جان فرساست برای عاشقان راستین آن سلاله فاطمه سهل نماید. این بار در میلاد خود، «نیمه شعبان» نسیم لطف و کرامت خود را در کوی و برزن شهر و دیارمان پراگنده و ریشه جانمان را از آب حوض کوثر ولایت که عطش هزار ساله را سیراب میکند، جامی ارزانی کرده است.
حجة الله آمد؛ زمین را عدل و داد فراگرفت، همانگونه که از ظلم و جور پر شده بود، راستی را که نیمه شعبان پایان نیمی از انتظار است، و نیم دیگر نه چراغانی کردن کوچه و کوی و خانه ظاهر؛ که روشن کردن جان جان با نور معرفت جانان و تقوای عملی و ایمان است.
اینک نشستهایم بر مصطبه انتظار با کشکولی از ارادت و خواست آمدن یار، چارهها ناچار است و گریزو گزیری که عقل با هزار توی خرد و کلان خود برایمان پیافکنده بود، خراب و یران شده که معمور کردن آن جز با دست دل و ترنم الهم عجل لولیک فرج و النصر و معماری که وارث علم محمدی باشد، ساخته نیست.
هرچه پیش میرویم، نوری نیست که بتواند این راه ظلمانی را بر ما روشن کند و این حجب نورانی را از پیش چشمان آدمی بردارد؛ اینک نزدیک است که دستی از آستین غیب برآید و وعده عظیم الهی به بار بنشیند؛ تا کوران و کران و منکران و ظالمان همه دورانها را در حسرت عظیم فرو برد و مظلومان و منتظران را سعادت ابدی به ارمغان آورد.
ای منتظر ادیان، ای وعده و افتخار پیامبران و ای صالح و اباصالح دوران و ای صاحب و زبان قرآن آنک جهان مرگ را در پیش چشم دارد و مظلومان و مصلحان جز تو را سراغ ندارند، از خدای خود طلب ظهورکن که جانها ، به لب رسید و چشمه اشک چشمها خشکید، خون در دل موج میزند و تیر طعنه طاعنان روح و جانمان را ریش ریش کرد. تو خواهی آمد نه، تو آمدی؛ اما ما را آماده آمدنت ندیدی؛ اما بدان که منتظران حقیقی تو برگ و بار یاری و همراهیت را آماده دارند؛ بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم!
میدونم یه شب میای خاکو چراغون میکنی
شیشه عمر شبو میشکنی داغون میکنی
شنیدم وقتی بیای از آسمون گل می ریزه
کوچه باغا رو پر از بیدای مجنون می کنی
شنیدم وقتی بیای غصه هامون تموم میشه
قحطی گریه میآد، خنده رو ارزون میکنی
آسمون به احترامت پا میشه به اون نشون
که تو سفره زمین خورشید و مهمون میکنی
دلامون خیلی گرفته، شبامون خیلی سیاس
میدونم یه شب می آی خاکو چراغون میکنی!
منبع:razavi.ir1
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط پریساعسکری در 1396/02/22 ساعت 06:34:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |