حضرت زینب(س) بعد از واقعه عاشورا
چهارشنبه 96/07/12
در کوفه خطبه حضرت زینب در کوفه بعد از عاشورا، اسیران را به کوفه بردند و در آنجا با وضع دلخراشی گرداندند. در بدو ورود به کوفه، زینب (س) برای حاضران خطبهای خواند به طوری که همه تحت تاثیر آن قرار گرفتند. حذیم بن شریک الاسدی درباره خطبه حضرت زینب (س) میگوید: «در این روز، من به زینب دختر علی (ع) نگریستم. سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم؛ چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) سخن میگوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد!»[1] حضرت زینب (س) با خطابه خود، هیجانی شدید در کوفه ایجاد کرد و وضع روحی مردم دگرگون شد. راوی میگوید: «پس از خطبه دختر علی(ع)، مردم کوفه شگفت زده دستها را به دندان میگزیدند.»[2] در پایان خطبه، آشوبِ شهر و قیام علیه حکومت احساس میشد، از این روی، فرمانده نیروهای نظامی برای جلوگیری از انقلاب علیه ستمگران، اسیران خاندان پیامبر(ص) را به دارالاماره مرکز حکومت عبیدالله بن زیاد فرستاد.[3] حضرت زینب (س) همراه با اسرا وارد دار الاماره کوفه شد، و در آنجا با عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به مناظره و گفتگو پرداخت.[4] سخنان حضرت زینب (س) بر مردم اثری عمیق گذارد و خاندان اموی را رسوا ساخت، سپس عبیداللّه دستور زندانی کردن آنان را صادر کرد. خطبه حضرت زینب (س) و نیز سخنان امام سجاد (ع) و ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین در کوفه و دارالاماره و نیز اعتراضهای عبدالله بن عفیف ازدی و زید بن ارقم به مردم کوفه جرئت بخشید و زمینه قیام برضد حکومت ظلم را فراهم ساخت.[5] حضرت زینب (س) خطاب به یزید: فکد کیدک واسع سعیک وناصب جهدک فوالله لا یرحض عنک عار ما اتیت إلینا ابدا والحمد لله الذی ختم بالسعادة والمغفرة لسادات شبان الجنان فأوجب لهم الجنة اسال الله ان یرفع لهم الدرجات وان یوجب لهم المزید من فضله فإنه ولی قدیر (ترجمه: هر حیلهای داری بکار دار. و از هر کوشش که توانی دست مدار. و دست دشمنی از آستین برآر. که به خدا این عار هرگز از تو شسته نشود. سپاس خدا را که پایان کار سادات جوانان بهشت را سعادت و آمرزش مقرر داشت و بهشت را برای آنان واجب انگاشت. از خدا میخواهم که پایه قدر آنان را والا و فضل فراوان خویش بایشان عطا فرماید که او مددکار تواناست.) شهیدی، زندگانی حضرت فاطمه زهرا، ص ۲۶۰. در شام حضرت زینب(س) خطاب به یزید: وسیعلم من بوأک ومکنک من رقاب المؤمنین إذا کان الحکم الله والخصم محمد صلی الله علیه وجوارحک شاهدة علیک فبئس للظالمین بدلا أیکم شر مکاناً واضعف جنداً مع انی والله یا عدوّ الله وابن عدوّه استصغر قدرک واستعظم تقریعک غیر أن العیون عبری والصدور حری وما یجزی ذلک أو یغنی عنا وقد قتل الحسین علیهالسلام وحزب الشیطان یقربنا إلی حزب السفهاء لیعطوهم أموال الله علی انتهاک محارم الله فهذه الأیدی تنطف من دمائنا وهذه الأفواه تتحلب من لحومنا وتلک الجثث الزواکی یعتامها عسلان الفلوات فلئن اتخذتنا مغنماً لتتخذن مغرماً حین لا تجد إلا ما قدمت یداک (ترجمه: به زودی آنکه تو را بر این مسند نشانده و گردن مسلمانان را زیر فرمان تو کشانده، خواهد دانست که زیانکار کیست و خوار و بییار چه کسی است. در آن روز، داور، خداو دادخواه، مصطفی و گواه برتو، دست و پاست. اماای دشمن و دشمن زاده خدا! من هم اکنون تو را خوار میدارم و سرزنش تو را به چیزی نمیشمارم، اما چه کنم که دیدهها گریان است و سینهها بریان. و دردی که از کشته شدن حسین(ع) به دل داریم، بیدرمان. سپاه شیطان [یعنی عبیدالله بن زیاد و سپاهیان او]، ما را به جمع سفیهان [یعنی یزید و کسان او] میفرستند تا مال خدا را به پاداش هتک حرمت خدا بدو دهند. این دست جنایت است که به خون ما میآلایند. و گوشت ماست که زیر دندان میخایند. و پیکر پاک شهیدانست که گرگان بیابان از هم میربایند. اگر ما را به غنیمت میگیری، غرامت خود را میگیریم، در آن روز، جز کرده زشت، چیزی نداری.) شهیدی، زندگانی حضرت فاطمه زهرا، ص ۲۵۹. خطبه حضرت زینب در شام پس از واقعه کربلا، یزید از عبیداللّه خواست تا کاروان حضرت زینب (س) را همراه سرهای شهیدان به شام بفرستد. خاندان امام حسین (ع) به سوی شام راهی شدند.[6] موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام بسیار محکم بود. شهری که مردم آن سالها بغض خاندان علی (ع) را داشتند؛ چراکه سالها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند، بنابراین، شگفت انگیز نیست که «هنگام ورود اهل بیت پیامبر (ص) در شام، مردم لباسهای نو برتن کردند و شهر را زینت دادند و نوازندگان مشغول نواختن شدند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.»[7] ولی قافله اسیران در مدتی کوتاه، شرایط را به نفع خویش عوض کرد. خطابههایی، که حضرت زینب و زین العابدین(ع) در شام ایراد کردند و در آن جنایتهای بنی امیه را آشکارا بیان کردند، از یکسو، دشمنی شامیان نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) را به علاقه و محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین (ع) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربههای کوبندهای بر پایههای حکومتش وارد آورد. در کاخ یزید یزید مجلسی ترتیب داده بود و اشراف و سران کشوری و لشکری شام در آن شرکت داشتند.[8] وی در حضور اسرا، اشعار کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، مطالبی گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.[9] یزید با چوبدستی، که در دست داشت، نسبت به سر بریده فرزند پیامبر(ص) اسائه ادب کرد.[10] و کینهای که نسبت به پیامبر (ص) و اسلام در دل داشت، علنی ساخت و اشعاری را خواند که مضمون آنها این بود: «کاش سران قبیله من، که در بدر کشته شدند، میبودند و میدیدند که طایفه خرزج چگونه از شمشیرهای ما به ناله آمدند، تا از خوشحالی فریاد میزدند: ای یزید! دست تو شل مباد! ما بزرگان بنیهاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزی را در برابر آن شکست قرار دادیم. هاشم با حکومت بازی کرد، وگرنه، نه خبری از آسمان آمد و نه وحیای نازل شد.[11] من از نسل خُندُف[یادداشت ۱] نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.» ناگهان زینب (س) از گوشه مجلس با سخنان یزید به مقابله برخاست و با صدای رسا، خطبهای ایراد کرد. خطبه حضرت زینب (س) در کاخ سبز یزید، حقّانیت امام حسین (ع) و باطل بودن اعمال یزید را آشکار ساخت. خطبه منطقی حضرت زینب (س) در مجلس یزید، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد، به گونهای که یزید نسبت به اسرا،اندکی نرمش و انعطاف نشان داد و از هرگونه واکنش سخت پرهیز نمود.[12] یزید از اطرافیان خود نظر خواست که با اسیران چه کند؟ هرچند بعضی گفتند: اینها را نیز به سرنوشت رفتگانشان مبتلا گردان، ولی نعمان بن بشیر، به او توصیه کرد تا رفتار ملایمی داشته باشد.[13] دراثر روشنگری حضرت زینب (س)، یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین (ع) را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.[14] یزید اجازه داد آنان چند روزی در شام عزاداری کنند. زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (ع) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (ص) را میبوسیدند، گریه و زاری میکردند و سه روز عزارداری بپا داشتند.[15] سرانجام، اسیران خاندان پیامبر (ص) با تکریم و احترام، به مدینه بازگشتند. منابع: 1-رک: طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص ۱۰۹-۱۱۰. 2-طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص ۱۱۳. 3- صادقی اردستانی، زینب قهرمان دختر علی، ۱۳۷۲ش، ص۲۴۶. 4- ابو مخنف، وقعة الطف، ۱۴۲۷ق، ص۲۹۹-۳۰۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۱۷۷. 5- رک: مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص ۱۱۷و ص۱۱۵. 6- هاشمی نژاد، درسی که حسین به انسانها آموخت، ۱۳۶۹ش، ص۳۲۶۶. 7- محمّدی اشتهاردی، حضرت زینب فروغ تابان کوثر، ۱۳۷۹ش، ص۳۲۷-۳۲۸۸. 8- هاشمی نژاد، درسی که حسین به انسانها آموخت، ۱۳۶۹ش، ص۳۳۰۰. 9- محمّدی اشتهاردی، حضرت زینب فروغ تابان کوثر، ۱۳۷۹ش، ص۲۴۸. 10-رک: طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص ۱۲۲. 11- ابو مخنف، وقعة الطف، ۱۴۲۷ق، ص۳۰۶-۳۰۷؛ سیدبن طاووس، اللهوف، ۱۳۷۸ش، ص۲۱۳۳. 12- مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۵؛ سیدبن طاووس، اللهوف، ۱۳۷۸ش، ص۲۲۱. 13- مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۵؛ سیدبن طاووس، اللهوف، ۱۳۷۸ش، ص۲۲۱. 14-الهی، زینب کبری عقیله بنی هاشم، ۱۳۷۵ش، ص۲۴۴؛ رک: سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۲۵ق، ص۱۵۸. 15- ابو مخنف، وقعة الطف، ۱۴۲۷ق، ص۳۱۱.
حضرت زینب(س) در کربلا
چهارشنبه 96/07/12
در کربلا
شیخ مفید از امام سجاد (ع) چنین روایت میکند: در آن شبی که صبح روز بعد پدرم کشته شد نشسته بودم و عمهام زینب (س) کنارم بود و از من پرستاری میکرد که پدرم به خیمهای رفت و جوین غلام ابوذر غفاری هم کنارش بود در حالی که مشغول اصلاح شمشیر خود بود و پدرم این شعر را میخواند:
یا دهر افّ لک من خلیل کم لک بالاشراق والاصیل
من صاحب او طالب قتیل والدّهر لا یقنع بالبدیل
وانّما الامر الی الجلیل وکلّ حی سالک سبیلی
(ترجمه:ای روزگار! اف بر دوستی تو! که چه بسا یاران و جویندگانت را در سپیدهدمان و شامگاهان کشتی؛ و روزگار هیچگاه به غیر از آنچه میخواهد، رضایت نمیدهد. و البته زمام امور به دست خدا است؛ و سرانجام هر جانداری، مرگ است.)
پس این اشعار را دو یا سه بار تکرار کرد تا اینکه معنی آنها را دریافتم و مقصودش را فهمیدم، پس بغض گلویم را گرفت ولی سکوت اختیار کردم و دانستم که مصیبت نازل شده است. اما عمهام بر اثر رقت قلبى كه ويژه زنانست با شنیدن آن شعر، طاقت نیاورد و با شتاب برخاست و دامنکشان نزد پدرم رفت و چون نزدیک او رفت، گفت: وامصیبتاه! ای کاش مرگ فرارسد و زندگیام را از من بگیرد، امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن مردند، ای جانشین گذشتگان و ای دادرس بازماندگان. پس حسین (ع) به او نگاهی کرد و فرمود: خواهرم! شیطان بردباری را از تو نگیرد؛ سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: اگر پرنده را به حال خود بگذارند، میخوابد.
پس حضرت زینب (س) گفت:ای وای بر من! آیا جان تو را به زور میگیرند؟ پس این دلم را خونینتر میکند و بر من ناگوارتر است. سپس سیلی به صورت خود زد و گریبانش را گرفت و آن را پاره کرد و بیهوش افتاد. پس حسین (ع) برخاست و آب بر روی صورتش ریخت و به وی فرمود: خواهرم! از خدا بترس و به صبر و بردباری و تسلیت خداوند متکی باش و بدان که اهل زمین میمیرند و اهل آسمان باقی نمیمانند و اینکه همه چیز رو به هلاکت و فنا است مگر وجه اللّه که خلایق را با قدرت خویش آفریده و آنان را برمیانگیزد و به سوی او بازگردند در حالیکه او یگانه و یکتا است. پدرم بهتر از من بود و مادرم بهتر از من و برادرم از من بهتر بود و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله برای من و برای هر مسلمان دیگر نمونه و الگو است.
پس با این سخنان و مانند آن او را دلداری داد و فرمود: ای خواهر! من تو را سوگند میدهم پس تو سوگندم را نشکن، هیچگاه به خاطر من گریبانت را چاک نکن و صورتت را سیلی نزن و وقتی که مردم جزع و بیتابی نکن. سپس او را آورد و نزد من نشانید، و خود به طرف یارانش رفت.[1]
روز عاشورا
عصر عاشورا هنگامی که زینب (س) مشاهده کرد امام حسین (ع) روی زمین افتاده و دشمنان اطراف پیکر وی را با هدف کشتن ایشان گرفتهاند، از خیمه بیرون آمد و پسر سعد (فرمانده لشکر دشمن) را این گونه مورد خطاب قرار داد:
«یابن سَعد! اَیقتَلُ اَبُو عبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟»[۲]
فرزند سعد! آیا ابوعبداللّه [= امام حسین(ع)] کشته میشود و تو تماشا میکنی؟!
او هیچ جوابی نداد و زینب (س) فریاد برآورد:
«وا اخاه! وا سیداه! وا اهل بیتاه! لیت السماء انطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل»[3]
«وای برادرم! وای سرورم! وای اهل بیتم!ای کاش آسمان بر زمین واژگون میشد! و ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر هامون میریخت.»
وی هنگام رسیدن بر بالین برادرش چنین گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!»[4] نیز نقل شده است که رو به سوی مدینه نمود و خطاب به پیامبر(ص) گفت:
«وا محمّداه! بَناتُک سَبایا وَ ذُرّیتُک مُقَتّله، تسفی علیهم رِیحُ الصّبا، و هذا حُسینٌ مجزوزُ الَّرأسِ مِنَ القَفا، مَسلُوبُ العمامِةِ و الرِّداء…»[5]
«ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری میروند. اینان فرزندان شمایند که با بدنهای خونین، روی زمین افتادهاند و باد صبا بر پیکر آنان میوزد! ای رسول خدا! این حسین است که سرش را از قفا بریدهاند و عبا و ردایش را به غارت بردهاند. پدرم فدای کسی که سپاهیان او را غارت کردند، سپس خیمهگاهش را سرنگون ساختند! فدای آن مسافری که دیگر امید بازگشتش نیست!»
سخنها و نالههای وی، دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت.[6]
منابع:
1-مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۹۳-۹۴.
2- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص ۱۱۲.
3- سید بن طاووس، اللهوف، ۱۳۷۸ش، ص۱۵۹و۱۶۱.
4- فیض الاسلام، خاتون دوسرا، ۱۳۶۶ش، ص۱۸۵.
5- ابو مخنف، وقعة الطف، ۱۴۲۷ق، ص۲۵۹؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۵۹.
6- ابو مخنف، وقعة الطف، ۱۴۲۷ق، ص۲۹۵؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۸ق، ج۵، ص۳۴۸-۳۴۹.
سوگواری در روز عاشورا
یکشنبه 96/07/09
سوگواری در روز عاشورا
صحنه ای از پردهخوانی؛ نوعی از عزاداری که تا دوره قاجاریه رونق داشته است.[1]
سوگواری محرم
روز عاشورا مهمترین روز عزاداری در فرهنگ شیعیان است. در هر نقطهای که گروهی از شیعیان حضور داشته باشند در این روز مراسم سوگواری برگزار میشود. کشورهای شیعهنشین در این روز تعطیل رسمی هستند. بازارها و کسب و کار نیز تعطیل است. عزاداری که در ده روز اول محرم معمولا شبها و در مکانهای سرپوشیده برگزار میشد به کوچه و خیابانها منتفل میشود و مردم به صورت دستههای عزاداری حرکت میکنند. دستههای عزادار با خود پرچمهای عزا، علم، کتل، توغ، سایر نشانهای مربوط به عزاداری امام حسین(ع) را حمل میکنند. عزاداری روز عاشورا تا ظهر طول میکشد. دستهجات عزا معمولا به اماکن مذهبی عمومی مثل حرم امامان یا امامزادگان منطقه و منزل عالمان ساکن هر شهر میروند. در برخی مناطق نیز آخرین نقطه حرکت عزادارن قبرستان و محل دفن اموات است تا برای درگذشتگان طلب رحمت کنند.
نخستین بار آل بویه این روز را تعطیل عمومی اعلام کردند و مردم به عزاداری مشغول شدند.[2]
منابع:
1- کتابخانه مدرسه فقاهت
2- موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبتخوانی، ص۷۹
اعمال روز عاشورا
یکشنبه 96/07/09
شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان میگوید: شایسته است شخص در این روز مشغول کاری از کارهای دنیا نگردد و غمگین باشد و این امر در نحوه پوشش و خوراکش نمایان باشد. این روز را بر امام حسین (ع) عزاداری کند و آن حضرت را زیارت کند (به زیارت عاشورا). خواندن هزار مرتبه توحید، دعای عشرات، خودداری از خوردن و آشامیدن اما بدون قصد روزه و هزار مرتبه لعن بر قاتلان سید الشهدا نیز از اعمال ذکر شده برای این روز است.[۱]
منبع:
1-کلیات مفاتیح الجنان، ص ۲۸۹-۲۸۸
عاشورا
یکشنبه 96/07/09
عاشورا، روز دهم از ماه محرّم. اهمیت این روز برای شیعیان به دلیل واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است. امام حسین(ع) در روز عاشورا به همراه یارانش در سرزمین کربلا در جنگ با سپاه کوفه به فرماندهی عمر بن سعد به شهادت رسید.
شیعیان همهساله با آغاز ماه محرم به عزاداری میپردازند. مراسم عزاداری در بیشتر مناطق تا روزهای ۱۱ و ۱۲ محرم و در بعضی مناطق تا پایان ماه صفر ادامه مییابد. اوج این عزاداریها در روز عاشوراست. این روز در تقویم رسمی ایران، عراق، افغانستان، پاکستان و هند، تعطیل است.
معنی لغوی
عاشور، عاشورا و عاشوراء، بنا به قول مشهور علمای لغت، دهم محرم را گویند و آن روزی است که حسین بن علی(ع) شهید شد.[۱] بعضی از واژهشناسان عاشورا را کلمهای عبرانی و مُعَرَّب (عربی شده) واژه عاشور دانستهاند. عاشورا در زبان عبری برای نامیدن روز دهم ماه تشری (ماه یهودی) به کار میرود.[۲]
پیش از واقعه کربلا
در کتاب جامع احادیث الشیعه از کتاب من لا یحضره الفقیه از امام باقر(ع) نقل شده: روزه در عاشورا قبل از واجب شدن روزه ماه رمضان معمول بوده، ولی پس از آن ترک شده است.[۳]
اهل سنت روز عاشورا را سالگرد روزی میدانند که حضرت موسی(ع) دریای سرخ را شکافت و به همراه پیروانش از آن عبور کرد و این روز را گرامی داشته و روزه گرفتن در این روز را مستحب میدانند.[۴]
عاشورا پس از واقعه کربلا
واقعه کربلا در روز جمعه دهم مُحَرَّم سال ۶۱ ه.ق رخ داد. سن امام حسین (ع) در آن زمان ۵۶۶ سال و چند ماه بود.[۵]
بنی امیه پس از واقعه کربلا با اقداماتی مانند شروع به ذخیره آذوقه یک سال خود، تبریک و شادباش گفتن و لباسهای نو پوشیدن، و روزه گرفتن، روز عاشورا را مبارک شمردند[۶]. چنانکه در زیارت عاشورای امام حسین (ع) آمده، «هذا یومٌ تَبَرَّکت بِهِ بَنُوأُمَیةَ».[۷]
امامان معصوم شیعه از روزه عاشورا نهی کردهاند و در برخی موارد گفتهاند که در روز عاشورا تا نزدیک غروب چیزی نخورید و نیاشامید، اما نزدیک غروب چیزی بخورید تا روزه اصطلاحی نباشد.[۸]
شیعیان و حتی برخی اهل سنت و ادیان غیراسلامی، روز عاشورا را برای زندهداشت شهیدان کربلا به سوگ مینشینند. سوگواری محرم، در آغاز با گریه و شعرخوانی مُنشِدان صورت میگرفت؛ اما رفتهرفته مداحی، روضهخوانی، شمایلکشی، سینهزنی، تعزیه و جز آن بر مراسم سوگواری افزوده شد. بیشتر این آیینها در دوران آلبویه، صفویه و قاجار شکل گرفتند. برخی از عالمان دینی و روشنفکران مقابلههایی با بعضی از این آیینها (بهویژه قمهزنی) داشتهاند.
عاشورا پیش از اسلام
یهودیان، مسیحیان، و اعراب زمان جاهلیت در گذشته عاشورا را بزرگ میداشته و این روز را روزه میگرفتهاند.[9] فَیّومی در مصباح المنیر میگوید: از رسول خدا(ص) روایت شده: یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از آن را هم روزه بگیرید تا از شباهت به یهود که فقط روز دهم را روزه میگرفتند خارج شوید.[10] مضمون همین روایت در کتابهای سنن دارمی[11]، سنن ابن ماجه[12]، صحیح مسلم[13]، جمهرة اللغة[۱4]، صحیح بخاری[۱5] و نیل الأوطار[۱6] هم نقل شده است.
منابع:
1- نک: دهخدا، لغتنامه دهخدا، ذیل واژه «عاشورا».
2- دایرة المعارف تشیع، ج۱۱، ص۱۵
3-عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از جامع أحادیث الشیعه، ج۹، ص ۴۷۹؛ و من لایحضره الفقیه، ج۲، ص ۸۵
4- اسحاق دبیری، روز عاشورا را چگونه بگذرانیم؟
5- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، موسسه اعلمی للمطبوعات، ص۸۴.
6- کلیات مفاتیح الجنان، ص۲۹۰
7- قمی، مفاتیح الجنان، ذیل «زیارت عاشورا».
8-نک: عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۴۲
9- نک: استادی، رضا، پیشینه عاشورا، در عاشوراشناسی، ص۳۹-۳۸
10- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از بیهقی، ج۴، ص ۲۸۷
11- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از سنن دارمی، ج۲، ص ۲۲
12- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از سنن ابن ماجه، ج۱، ص ۵۵۲
13- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از صحیح مسلم، ج۳، ص ۱۵۰
14- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از جمهرة اللغة، ابن درید، ج۳، ص ۳۹۰
15- عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از صحیح بخاری، ج۳، ص ۵۷
16-عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از نیل الأوطار، ج۴، ص ۳۲۶