علت وفات حضرت زینب چه بود؟+ویژگی های آن حضرت
پنجشنبه 96/01/24
زینب(س) بانویی که نه تنها در زنان، بلکه در مردان عالم، کمتر نظیرش را میتوان دید. توانا بانویی که عالیترین نمونهای از شهامت و دلیری، دانش و بینش، کفایت و خردمندی، قدرت روحی و تشخیص موقعیت بوده وهر وظیفهای از وظایف گوناگون اجتماعی را که به عهده گرفت، به خوبی انجام داد. در تاریخ وفات حضرت زینب کبری(س) سومین فرزند امیرمومنان حضرت علی(ع) اختلاف نظر وجود دارد، اما مشهور این است که آن حضرت در 15 رجب سال 62 هجری روز یکشنبه وفات کرده است.
یکی از سوالاتی که در ارتباط با آن بانوی بزرگوار و بی مثال مطرح میشود که البته محققان و پژوهشگران تاریخی به آن پاسخ دادهاند درباره چگونگی وفات ایشان است.
باید گفت: براساس برخی از نوشتهها آن حضرت مریض شد و به طور طبیعی وفات کرد1″ و این احتمال طبیعیتر به نظر میرسد چون آن حضرت آن همه سختی و مصیبت دید و در سایه آنها بیمار شد.
براساس برخی از احتمالات حضرت زینب کبری توسط عوامل یزید مسموم شد و به شهادت رسید که این احتمال هم دور نیست چون حضرت زینب همه وقایع کربلا را دیده و وجود او یادآور مصائب کربلا و یادآور فجایع حکومت یزید است و یزید نمیتواند او را تحمل کند. البته دشمن در انجام این کارها سند به دست کسی نمیدهد و در خفا و پنهانی دست به این اعمال میزنند2″.
در تاریخ و روز وفات آن حضرت هم اختلاف هست. مشهور این است که آن حضرت در 15 رجب سال 62 هجری روز یکشنبه وفات کرده است.
در ادامه گوشههایی از تاریخ پر فراز و نشیب زندگانی آن حضرت از بدو ولادت تا وفات را به این بهانه مرور میکنیم:
ولادت، همسر و فرزندان
حضرت زینب کبری (س) در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری در شهر مدینه منوّره متولّد شدند. نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغری، عصمة الصغری، ولیة اللّه العظمی، ناموس الکبری، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و …
پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشوای شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) و مادر گرامی آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا (س) میباشد. همسر گرامی آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الوری برای آن بانوی بزرگوار سه پسر به نامهای علی، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.
هوش و ذکاوت بی نظیر
صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوی بزرگوار چنین مینویسد: در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوی بزرگوار همین بس که خطبه طولانی و بلندی را که حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) در دفاع از حق امیرالمؤمنین (ع) و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم (ص) ایراد فرمودند، حضرت زینب(س) روایت فرموده است.
و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر میکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل مینویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه (س) را از حضرت زینب (س) روایت کرده و میگوید: حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی علیهالسّلام..» دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دختری خردسال (یعنی هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوی معارف اسلامی و فسلفه احکام و مطالب زیادی است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکی از راویان این خطبه بلیغه و غراء میباشد.
علاقه ویژه زینب به امام حسین (ع)
علامه جزایری در کتاب ( الخصائص الزینبیه)مینویسد: وقتی که حضرت زینب (س) شیرخوار و در گهواره بود، هرگاه برادرش حسین (ع) از نظر او غایب میشد، گریه میکرد و بی قراری مینمود. هنگامی که دیدهاش به جمال دل آرای حسین (ع) میافتاد، خوشحال و خندان میشد. وقتی که بزرگ شد، هنگام نماز قبل از اقامه، نخست به چهره حسین (ع) نگاه میکرد و بعد نماز میخواند.
با حسین بودن شرط ازدواج زینب (س ) با عبدالله
گفتهاند: حضرت امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که زینب (س) را به پسر برادرش عبدالله بن جعفر تزویج کرد، در ضمن عقد، شرط نمود هر گاه زینب خواست با برادرش حضرت امام حسین (ع) سفر رود، او را از آن منع نکرده و باز ندارد، و چون عبدالله بن جعفر خواست حضرت امام حسین (ع) را از سفر عراق باز دارد و حضرت آن را نپذیرفت و عبدالله مایوس و نومید گردید، دو فرزندش عون و محمد را فرمان داد که به همراه آن بزرگوار به عراق روند و در برابر آن حضرت جهاد و کارزار نمایند.
شجاعتی نظیر حسین (ع)
درباره آن بانوی بی نظیر بیشتر راجع به حضور ایشان در کربلا و همراهی برادر بزرگوارشان و همچنین سرپرستی اسرای کربلا و ابلاغ پیام عاشورا سخن گفته شده است. شجاعت حسین (ع) در خواهرش زینب (س) هم بود؛ یا زینب (س) هم در مقام شجاعت قطع نظر از جهت امامت، چیزی کم از حسین (ع) ندارد قوت قلبش به برکت اتصالش به مبداء تعالی راستی محیرالعقول است. شیخ شوشتری میگوید: اگر حسین (ع ) در صحنه کربلا یک میدان داشت، مجلله زینب (س) دو میدان نبرد داشت: میدان نبرد اولش مجلس ابن زیاد، و دومی مجلس یزید پلید. اما تفاوتهایی که از حیث ظهور دارد، نبرد حسین (ع) با لباسی که از پیغمبر به او رسیده بود، عمامه پیغمبر بر سر و جبه او به دوش، نیزه به همراه و شمشیر به دستش سوار بر مرکب رسول خدا (ص) گردید با عزت و شهامت وارد نبرد مشرکین گردید تا شهید شد.
زینب و گذشتن از راحتی دنیا
او در خانه شوهرش از کمال وسایل موجود به بهترین وجهی برخوردار است، غلامها و کنیزها و وسایل راحتی، غرض زینب در چنین خانهای زندگی میکند که هیچ کسری ندارد ناگهان میبیند حسین (ع) میخواهد حرکت کند تمام خوشیها و راحتیها را رها میکند و خود را در دریای ناراحتیها و ناملایمات میافکند اگر جریان را نمیدانست، مهم نبود، لیکن از همان شب 28 رجب که به اتفاق برادرش با ترس و هراس از مدینه فرار کرده به سمت مکه حرکت نمودند، برای آنچه جدش رسول خدا (ص) و پدر و مادرش گزارش داده بودند از مصیبتها آماده شد. او با علم به این معنی، و یقین به این که در بلاهای سخت سخت میرود، برای مثل زینبی که دختر سلطان حقیقی و ظاهری و همسر عبدالله است برود در یک دستگاهی که آخرش اسیری است، آواره بیابانها و زحمت مسافرتها گردد؟
زینب از حسین(ع) جدا نمیشود
حضرت زینب کبری (س) از سوم شعبان سال 60 هجری در مکه بود. چون سربازان یزید میخواستند در مکه و در حرم امن الهی امام حسین (ع) را مخفیانه بکشند، لذا امام روز ترویه که روز هشتم ذی الحجه است، مکه را به سوی عراق ترک کرد. زینب (س) نیز در این کاروان حضور داشت. ابن عباس گفت: یا حسین! اگر خود مجبور به رفتن هستی، زنان را با خود همراه مبر. زینب (س) چون این سخن را شنید، سر از کجاوه بیرون کرد و گفت: ابن عباس! میخواهی مرا از برادرم حسین جدا کنی؟! من و جدایی از حسین؟!هرگز.
اسارت افتخار زینب و رمز ماندگاری قیام عاشورا
“پس از حادثه کربلا حضرت زینب (س)، حدود یک سال و شش ماه زندگی کرد. حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه رهبری بازماندگان بر عهده امام سجاد بود، زینب کبری (س) نیز سرپرستی را برعهده داشت.
سخنرانی قهرمانانه زینب (س) در کوفه، موجب دگرگونی افکار عمومی شد. وی در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش مینازید و میگفت: “کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟!” با شهامت و شجاعت وصف ناپذیری گفت: جز زیبایی چیزی ندیدهام. شهادت برای آنان مقدر شده بود. آنان به سوی قربانگاه خویش رفتند به زودی خداوند آنان و تو را میآورد تا در پیشگاه خویش داوری کند».
آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد را صادر کرد، زینب (س) با شهامت تمام، برادر زادهاش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستی او را بکشی مرا هم بکش. به دنبال اعتراض زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام پشیمان شد.
کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز زینب (س) توانست افکار عمومی را دگرگون نماید. جلسهای یزید به عنوان پیروزی ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریده حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوبدستی به صورتش میزد، زینب کبری (س) با سخنرانی خویش غرور یزید را در هم کوفت و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.
در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پی تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخی حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخی دیگر گفتهاند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاریخ پانزدهم رجب سال 62 هجری درگذشت3،4″.
منابع:
1- منتخب التواریخ، ص 67
2- زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص 592
3- لهوف، ص 218؛ مقرم، مقتل الحسین، ص 324؛ ارشاد، ج2، ص 144.
4- ارشاد، ص 116 117؛ بحار الانوار، ج 45، ص 117.
اعمال ام داوود نیمه ماه رجب
سه شنبه 96/01/22
عمده اعمال اين روز است و براي برآمدن حاجات و كشف كربات و دفع ظلم ظالمان مؤثر است و كيفيت آن بنا بر آنچه در مصباح شيخ است آن است كه چون خواهد اين عمل را بجا آورد روزه بگيرد روز سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم را ،پس در روز پانزدهم نزد زوال غسل كند و چون وقت زوال داخل شود نماز ظهر و عصر را بجا آورد در حالتي كه ركوع و سجودشان را نيكو كند و در موضع خلوتي باشد كه چيزي او را مشغول نسازد و انساني با او تكلم ننمايد، پس چون از نماز فارغ شود رو به قبله كند و بخواند <حمد> را صد مرتبه و سوره <اخلاص >را صد مرتبه و <آيه الكرسي> را ده مرتبه و بعد از اينها بخواند سوره <انعام> و <بني إسرائيل> و <كهف> و <لقمان> و< يس> و <صافات> و <حم سجده> و< حمعسق> و <حم دخان >و <فتح >و <واقعه> و< ملك> و <ن >و <إذا السماء انشقت >و ما بعدش را تا آخر قرآن و چون از اينها فارغ شود بگويد در حالتي كه رو به قبله باشد : صَدَقَ اللَّهُ الْعَظِيمُ الَّذِي لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ صدق است كلام خداي بزرگ كه هيچ خدايي جز او نيست او زنده پاينده است ذُو الْجَلاَلِ وَ الإِْكْرَامِ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ و صاحب جلالت و بزرگواري و بخشش و مهرباني و حلم و كرم است اَلَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ الْبَصِيرُ الْخَبِيرُ آن خدايي كه هيچكس مثل و مانندش نيست و او شنوا و دانا و بينا و آگاه است شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ وَ الْمَلاَئِكَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ ذاتش خود گواهي دهد كه هيچ خدايي جز او نيست و فرشتگان و دانايان عالم همه گواهي مي دهند و او نگهبان عدل و داد است لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ بَلَّغَتْ رُسُلُهُ الْكِرَامُ وَ أَنَا عَلَي ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ و خدايي جز آن ذات با حكمت و عزّت و اقتدار نيست و رسولان بزرگوارش تبليغ امر او نمودند و من بر اين امور چون شاهدان ديگر شاهد و گواه مي باشم اَللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَ لَكَ الْمَجْدُ وَ لَكَ الْعِزُّ وَ لَكَ الْفَخْرُ وَ لَكَ الْقَهْرُ وَ لَكَ النِّعْمَهُ اي خدا ستايش و مجد و عزّت و فخر و قهر همه مخصوص توست و نعمت وَ لَكَ الْعَظَمَهُ وَ لَكَ الرَّحْمَهُ وَ لَكَ الْمَهَابَهُ وَ لَكَ السُّلْطَانُ و بزرگواري و مهرباني و هيبت و پادشاهي وَ لَكَ الْبَهَاءُ وَ لَكَ الاِمْتِنَانُ وَ لَكَ التَّسْبِيحُ وَ لَكَ التَّقْدِيسُ وَ لَكَ التَّهْلِيلُ وَ لَكَ التَّكْبِيرُ و بهاء و بخشش و پاكي و پاكيزگي و يكتايي و كبريايي اختصاص به تو دارد وَ لَكَ مَا يُرَي وَ لَكَ مَا لاَ يُرَي وَ لَكَ مَا فَوْقَ السَّمَاوَاتِ الْعُلَي و در ملك وجود آنچه به چشم ديده شود و آنچه ديده نشود و آنچه فوق آسمانهاي بلند وَ لَكَ مَا تَحْتَ الثَّرَي وَ لَكَ الأَْرَضُونَ السُّفْلَي وَ لَكَ اﻵْخِرَهُ وَ الأُْولَي و زمينهاي پست و هر چه زير زمين است و دنيا و آخرت همه از توست وَ لَكَ مَا تَرْضَي بِهِ مِنَ الثَّنَاءِ وَ الْحَمْدِ وَ الشُّكْرِ وَ النَّعْمَاءِ و هر حمد و ثناء و شكر بر نعماء كه تو پسندي خاصّ توست اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي جَبْرَئِيلَ أَمِينِكَ عَلَي وَحْيِكَ وَ الْقَوِيِّ عَلَي أَمْرِكَ اي خدا درود فرست بر جبرئيل كه امين وحي است و در اطاعت امرت نيرومند وَ الْمُطَاعِ فِي سَمَاوَاتِكَ وَ مَحَالِّ كَرَامَاتِكَ الْمُتَحَمِّلِ لِكَلِمَاتِكَ النَّاصِرِ لأَِنْبِيَائِكَ الْمُدَمِّرِ لأَِعْدَائِكَ و در سماوات و مقامات عالي از جانبت فرمانده مطاع است و نگهبان سخنان وحي و ياري كننده پيغمبران و هلاك كننده دشمنان توست اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مِيكَائِيلَ مَلَكِ رَحْمَتِكَ وَ الْمَخْلُوقِ لِرَأْفَتِكَ وَ الْمُسْتَغْفِرِ الْمُعِينِ لأَِهْلِ طَاعَتِكَ اي خدا درود فرست بر ميكائيل كه فرشته رحمت است و براي ظهور رأفتت خلق شده و آمرزش طلب و ياري رسان بر اهل طاعتت اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي إِسْرَافِيلَ حَامِلِ عَرْشِكَ وَ صَاحِبِ الصُّورِ الْمُنْتَظِرِ لأَِمْرِكَ الْوَجِلِ الْمُشْفِقِ مِنْ خِيفَتِكَ اي خدا درود فرست بر اسرافيل كه حامل عرش و صاحب صور و نداي توست و آماده فرمان و ترسان و هراسان از خوف توست اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي حَمَلَهِ الْعَرْشِ الطَّاهِرِينَ وَ عَلَي السَّفَرَهِ الْكِرَامِ الْبَرَرَهِ الطَّيِّبِينَ وَ عَلَي مَلاَئِكَتِكَ الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ خدايا درود فرست بر حاملان عرشت كه از پاكانند و هم بر سفيران بزرگوار نيكوكار پاكيزه ات و هم بر فرشتگان با كرامت نويسنده اعمال وَ عَلَي مَلاَئِكَهِ الْجِنَانِ وَ خَزَنَهِ النِّيرَانِ وَ مَلَكِ الْمَوْتِ وَ الأَْعْوَانِ يَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الإِْكْرَامِ و هم بر فرشتگان خازن بهشت و دوزخت و بر ملك الموت و اعوانش اي خداي صاحب جلال و بزرگواري اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي أَبِينَا آدَمَ بَدِيعِ فِطْرَتِكَ الَّذِي كَرَّمْتَهُ بِسُجُودِ مَلاَئِكَتِكَ وَ أَبَحْتَهُ جَنَّتَكَ خدايا درود فرست بر پدر ما آدم ابو البشر خلق بديع بي نظيرت كه او را شرافت بخشيدي و مسجود فرشتگانش ساختي و بهشت را بر او مباح فرمودي اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي أُمِّنَا حَوَّاءَ الْمُطَهَّرَهِ مِنَ الرِّجْسِ الْمُصَفَّاهِ مِنَ الدَّنَسِ الْمُفَضَّلَهِ مِنَ الإِْنْسِ الْمُتَرَدِّدَهِ بَيْنَ مَحَالِّ الْقُدْسِ و هم درود فرست بر حوّا مادر ما پاك و پاكيزه از پليدي و آلودگي كه از نوع آدميانش فضيلت دادي و در ميان(بهشت)مقامات قدس اجازه رفت و آمدش دادي اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي هَابِيلَ وَ شَيْثٍ وَ إِدْرِيسَ وَ نُوحٍ وَ هُودٍ وَ صَالِحٍ خدايا درود فرست بر هابيل و شيث و ادريس و نوح و هود و صالح وَ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ يُوسُفَ وَ الأَْسْبَاطِ وَ لُوطٍ وَ شُعَيْبٍ و ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و يوسف و اسباط يعقوب و لوط و شعيب وَ أَيُّوبَ وَ مُوسَي وَ هَارُونَ وَ يُوشَعَ وَ مِيشَا وَ الْخِضْرِ وَ ذِي الْقَرْنَيْنِ و ايّوب و موسي و هرون و يوشع و ميشا و خضر و ذي القرنين وَ يُونُسَ وَ إلْيَاسَ وَ الْيَسَعِ وَ ذِي الْكِفْلِ وَ طَالُوتَ وَ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ وَ زَكَرِيَّا وَ شَعْيَا وَ يَحْيَي و يونس و الياس و يسع و ذي الكفل و طالوت و داود و سليمان و زكريّا و شعيا و يحيي وَ تُورَخَ وَ مَتَّي وَ إِرْمِيَا وَ حَيْقُوقَ وَ دَانِيَالَ وَ عُزَيْرٍ وَ عِيسَي و تورخ و متّي و ارميا و حيقوق و دانيال و عزيز و عيسي وَ شَمْعُونَ وَ جِرْجِيسَ وَ الْحَوَارِيِّينَ وَ الأَْتْبَاعِ وَ خَالِدٍ وَ حَنْظَلَهَ وَ لُقْمَانَ و شمعون و جرجيس و حواريّين و تابعان آنها و خالد و حنظله و لقمان اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ بَارِكْ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ خدايا درود فرست بر محمّد و آل محمّد و رحمت فرست بر محمّد و آل محمّد و بركت ده بر محمّد و آل محمّد كَمَا صَلَّيْتَ وَ رَحِمْتَ (وَ تَرَحَّمْتَ) وَ بَارَكْتَ عَلَي إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ چنانكه درود و رحمت و بركت بر ابراهيم و آلش فرستادي كه تويي سزاوار حمد و ثناء و مجد و بزرگواري اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الأَْوْصِيَاءِ وَ السُّعَدَاءِ وَ الشُّهَدَاءِ وَ أَئِمَّهِ الْهُدَي خدايا درود فرست بر اوصياي پيغمبرانت و سعيدان و شهيدان و پيشوايان هدايت خلق اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الأَْبْدَالِ وَ الأَْوْتَادِ وَ السُّيَّاحِ وَ الْعُبَّادِ وَ الْمُخْلِصِينَ وَ الزُّهَّادِ وَ أَهْلِ الْجِدِّ وَ الاِجْتِهَادِ خدايا درود فرست بر ابدال و اوتاد و سيّاحان و اهل عبادت و بندگان با اخلاص و زهّاد و اهل كوشش و جهد، وَ اخْصُصْ مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِكَ وَ أَجْزَلِ كَرَامَاتِكَ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ مِنِّي تَحِيَّهً وَ سَلاَماً بر همه درود فرست و محمّد و آلش را به بهترين درود و بزرگترين مقام كرامتت مخصوص گردان و به روح و جسد شريفش از من تحيّت و سلام رسان وَ زِدْهُ فَضْلاً وَ شَرَفاً وَ كَرَماً حَتَّي تُبَلِّغَهُ أَعْلَي دَرَجَاتِ أَهْلِ الشَّرَفِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الأَْفَاضِلِ الْمُقَرَّبِينَ و بر فضيلت و شرافت و بزرگواريش بيفزا تا آنكه او را به عاليترين درجات اهل شرافت از انبياء و رسل و بهترين مقرّبان درگاهت برساني اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَي مَنْ سَمَّيْتُ وَ مَنْ لَمْ أُسَمِّ مِنْ مَلاَئِكَتِكَ وَ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَهْلِ طَاعَتِكَ خدايا درود فرست بر آنان كه نام بردم و يا نام نبردم از فرشتگان و انبياء و رسل و اهل طاعتت وَ أَوْصِلْ صَلَوَاتِي إلَيْهِمْ وَ إلَي أَرْوَاحِهِمْ وَ اجْعَلْهُمْ إِخْوَانِي فِيكَ وَ أَعْوَانِي عَلَي دُعَائِكَ و درود مرا به آنها و به ارواح پاك آنها برسان و آنها را برادران من در راهت و ياوران من در دعاي به درگاهت قرار ده اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَشْفِعُ بِكَ إلَيْكَ وَ بِكَرَمِكَ إلَي كَرَمِكَ اي خدا من تو را بسوي تو شفيع مي گردانم و به كرمت بسوي كرمت وَ بِجُودِكَ إلَي جُودِكَ وَ بِرَحْمَتِكَ إلَي رَحْمَتِكَ وَ بِأَهْلِ طَاعَتِكَ إلَيْكَ و به جودت بسوي جودت و به رحمتت بسوي رحمتت و به اهل طاعتت بسوي تو متوسّل مي شوم وَ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ بِكُلِّ مَا سَأَلَكَ بِهِ أَحَدٌ مِنْهُمْ مِنْ مَسْأَلَهٍ شَرِيفَهٍ غَيْرِ مَرْدُودَهٍ و از تو درخواست مي كنم آنچه از خواهشهاي بلند مرتبه مقبول تو كه اين بندگاني كه نام بردم از تو درخواست كنند وَ بِمَا دَعَوْكَ بِهِ مِنْ دَعْوَهٍ مُجَابَهٍ غَيْرِ مُخَيَّبَهٍ و هر دعاي مستجاب آنها كه نوميدي در آن نيست يَا اَللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا حَلِيمُ يَا كَرِيمُ يَا عَظِيمُ يَا جَلِيلُ يَا مُنِيلُ يَا جَمِيلُ اي خدا اي بخشنده اي مهربان اي بردبار اي كريم اي بزرگ اي بزرگوار اي عطا بخش اي نيكو يَا كَفِيلُ يَا وَكِيلُ يَا مُقِيلُ يَا مُجِيرُ يَا خَبِيرُ يَا مُنِيرُ يَا مُبِيرُ يَا مَنِيعُ يَا مُدِيلُ يَا مُحِيلُ اي كفيل خلق اي وكيل اي گذشت كننده اي پناه دهنده اي آگاه اي روشن كننده اي هلاك كننده اي با مناعت اي دولت بخش اي با تدبير يَا كَبِيرُ يَا قَدِيرُ يَا بَصِيرُ يَا شَكُورُ يَا بَرُّ يَا طُهْرُ يَا طَاهِرُ يَا قَاهِرُ يَا ظَاهِرُ يَا بَاطِنُ اي بزرگ اي توانا اي بينا اي پاداش دهنده شاكران اي نيكو اي پاك اي پاكيزه اي قادر غالب اي پيدا اي پنهان يَا سَاتِرُ يَا مُحِيطُ يَا مُقْتَدِرُ يَا حَفِيظُ يَا مُتَجَبِّرُ يَا قَرِيبُ يَا وَدُودُ يَا حَمِيدُ يَا مَجِيدُ اي ساتر گناهان اي محيط به خلق اي با اقتدار اي نگهبان اي جبران كننده اي نزديك اي مهربان اي ستوده صفات اي با مجد و عزّت يَا مُبْدِئُ يَا مُعِيدُ يَا شَهِيدُ يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ يَا قَابِضُ يَا بَاسِطُ يَا هَادِي اي آفريننده اي برگرداننده اي گواه اي احسان كننده اي نيكويي كننده اي نعمت بخش اي افزوني بخش اي باز گيرنده اي گستراننده اي رهنما يَا مُرْسِلُ يَا مُرْشِدُ يَا مُسَدِّدُ يَا مُعْطِي يَا مَانِعُ يَا دَافِعُ يَا رَافِعُ يَا بَاقِي يَا وَاقِي اي فرستنده اي هدايت كننده اي قوّت بخشنده اي عطا بخش اي منع كننده اي دفع كننده اي رفعت بخش اي باقي ابدي اي نگهدار يَا خَلاَّقُ يَا وَهَّابُ يَا تَوَّابُ يَا فَتَّاحُ يَا نَفَّاحُ يَا مُرْتَاحُ يَا مَنْ بِيَدِهِ كُلُّ مِفْتَاحٍ يَا نَفَّاعُ يَا رَءُوفُ يَا عَطُوفُ اي آفريننده اي روزي دهنده اي بخشنده بي عوض اي توبه پذير اي گشاينده اي بخشنده اي سود دهنده اي كسي كه هر كليد به دست توست اي منفعت بخش اي مهربان اي با عطوفت يَا كَافِي يَا شَافِي يَا مُعَافِي يَا مُكَافِي يَا وَفِيُّ يَا مُهَيْمِنُ يَا عَزِيزُ يَا جَبَّارُ يَا مُتَكَبِّرُ يَا سَلاَمُ اي كفايت كننده اي شفا بخشنده اي صحّت بخش اي پاداش دهنده اي وفادار اي نگهبان اي با عزّت اي جبران كننده اي با تكبّر و جلال اي سلام يَا مُؤْمِنُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا نُورُ يَا مُدَبِّرُ يَا فَرْدُ يَا وِتْرُ يَا قُدُّوسُ يَا نَاصِرُ يَا مُونِسُ اي ايمني بخش اي يكتا اي بي نياز اي نور اي تدبير كننده اي متفرّد اي يگانه اي منزّه اي ياري كننده اي مونس يَا بَاعِثُ يَا وَارِثُ يَا عَالِمُ يَا حَاكِمُ يَا بَادِي يَا مُتَعَالِي يَا مُصَوِّرُ يَا مُسَلِّمُ يَا مُتَحَبِّبُ اي برانگيزنده مردگان اي وارث بندگان اي دانا اي حكم فرما اي پديد آور اي راهبر اي بلند مقام اي صورت نگار اي سلامت بخش اي دوست يَا قَائِمُ يَا دَائِمُ يَا عَلِيمُ يَا حَكِيمُ يَا جَوَادُ يَا بَارِئُ يَا بَارُّ يَا سَارُّ اي قائم به ذات اي ابديّ الذّات اي باعلم اي باحكمت اي با جود و بخشش اي آفريننده اي نيكوكار اي ناپيدا يَا عَدْلُ يَا فَاصِلُ يَا دَيَّانُ يَا حَنَّانُ يَا مَنَّانُ يَا سَمِيعُ يَا بَدِيعُ يَا خَفِيرُ يَا مُعِينُ (مُغَيِّرُ) اي دادگر اي جدا كننده اي كيفر دهنده اي مشفق و مهربان اي اهل احسان اي شنوا اي پديد آور اي پناه بخش اي ياور يَا نَاشِرُ يَا غَافِرُ يَا قَدِيمُ يَا مُسَهِّلُ يَا مُيَسِّرُ يَا مُمِيتُ يَا مُحْيِي يَا نَافِعُ يَا رَازِقُ اي نشر دهنده اي آمرزنده اي قديم الذّات اي سهل و آسان گير اي ميراننده اي زنده كننده اي سود بخشنده اي روزي دهنده يَا مُقْتَدِرُ (مُقَدِّرُ) يَا مُسَبِّبُ يَا مُغِيثُ يَا مُغْنِي يَا مُقْنِي يَا خَالِقُ يَا رَاصِدُ اي با اقتدار اي سبب ساز اي فريادرس اي بي نيازي بخش اي سرمايه بخش اي آفريدگار اي مراقب يَا وَاحِدُ يَا حَاضِرُ يَا جَابِرُ يَا حَافِظُ يَا شَدِيدُ يَا غِيَاثُ يَا عَائِدُ يَا قَابِضُ اي يگانه اي حاضر اي جبران كننده اي حفظ كننده اي محكم كار اي فريادرس اي فايده رسان اي قبض كننده يَا مَنْ عَلاَ فَاسْتَعْلَي فَكَانَ بِالْمَنْظَرِ الأَْعْلَي يَا مَنْ قَرُبَ فَدَنَا وَ بَعُدَ فَنَأَي وَ عَلِمَ السِّرَّ وَ أَخْفَي اي كه بلند مقامي و از هر مقام بلند كه تصوّر شود برتري و به بالاترين منظري اي كسي كه نزديك و بسيار نزديكي و دوري و بسيار دوري و داناي اسرار و پنهانترين اسراري يَا مَنْ إِلَيْهِ التَّدْبِيرُ وَ لَهُ الْمَقَادِيرُ وَ يَا مَنِ الْعَسِيرُ عَلَيْهِ سَهْلٌ يَسِيرٌ يَا مَنْ هُوَ عَلَي مَا يَشَاءُ قَدِيرٌ اي كسي كه تدبير و تقدير امور عالم با اوست و اي كسي كه هر مشكل نزدش آسان است اي كسي كه بر هر چيز تواناست يَا مُرْسِلَ الرِّيَاحِ يَا فَالِقَ الإِْصْبَاحِ يَا بَاعِثَ الأَْرْوَاحِ يَا ذَا الْجُودِ وَ السَّمَاحِ اي فرستنده بادها و پديد آرنده صبحها و برانگيزنده روحها اي صاحب جود و بخشش يَا رَادَّ مَا قَدْ فَاتَ يَا نَاشِرَ الأَْمْوَاتِ يَا جَامِعَ الشَّتَاتِ يَا رَازِقَ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ اي برگرداننده گذشته ها اي زنده كن مرده ها اي گرد آرنده پراكنده ها اي روزي بخش به هر كه خواهي بي حساب وَ يَا فَاعِلَ مَا يَشَاءُ كَيْفَ يَشَاءُ وَ يَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الإِْكْرَامِ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ و اي كسي كه هر چه بخواهي و هر گونه بخواهي تواني كرد اي صاحب جلال و بزرگواري اي زنده پاينده ابدي يَا حَيّاً حِينَ لاَ حَيَّ يَا حَيُّ يَا مُحْيِيَ الْمَوْتَي يَا حَيُّ لاَ إلَهَ إلاَّ أَنْتَ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَْرْضِ اي زنده هنگامي كه هيچكس زنده نيست اي زنده اي كه مردگان را زنده مي كند اي زنده اي كه خدايي جز تو نيست اي پديد آرنده زمين و آسمانها يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ اي خدا و آقاي من درود فرست بر محمّد و آل محمّد و رحمت فرست بر محمّد و آلش وَ بَارِكْ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و بركت ده بر محمّد و آلش كَمَا صَلَّيْتَ وَ بَارَكْتَ وَ رَحِمْتَ (تَرَحَّمْتَ) عَلَي إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ چنانكه درود و بركت و رحمت فرستادي بر ابراهيم و آلش كه همانا تو ستوده صفات و بزرگواري وَ ارْحَمْ ذُلِّي وَ فَاقَتِي وَ فَقْرِي وَ انْفِرَادِي وَ وَحْدَتِي وَ خُضُوعِي بَيْنَ يَدَيْكَ وَ اعْتِمَادِي عَلَيْكَ وَ تَضَرُّعِي إلَيْكَ اي خدا و به خواري من و بر فقر و فاقه و تنهايي و بي كسيم ترحّم كن و به فروتنيم در پيشگاه تو و اعتمادم به تو و تضرّع و زاريم به درگاه تو كرم فرما أَدْعُوكَ دُعَاءَ الْخَاضِعِ الذَّلِيلِ الْخَاشِعِ الْخَائِفِ الْمُشْفِقِ الْبَائِسِ الْمَهِينِ الْحَقِيرِ الْجَائِعِ الْفَقِيرِ الْعَائِذِ الْمُسْتَجِيرِ اي خدا تو را مي خوانم به دعايي با حال خضوع و خشوع و ذلّت و ترس و هراس و پريشاني و خواري و بي مقداري و گرسنگي و فقر و در حالتي كه به تو پناه آورده اَلْمُقِرِّ بِذَنْبِهِ الْمُسْتَغْفِرِ مِنْهُ الْمُسْتَكِينِ لِرَبِّهِ دُعَاءَ مَنْ أَسْلَمَتْهُ ثِقَتُهُ (نَفْسُهُ) و معترف است به گناه خود و از تو آمرزش مي طلبد و به درگاه خداي خود زاري مي كند تو را مي خواند به دعاي كسي كه ياران معتمدش او را تسليم بلا كرده وَ رَفَضَتْهُ أَحِبَّتُهُ وَ عَظُمَتْ فَجِيعَتُهُ دُعَاءَ حَرِقٍ حَزِينٍ ضَعِيفٍ مَهِينٍ بَائِسٍ مُسْتَكِينٍ بِكَ مُسْتَجِيرٍ و دوستانش او را ترك گفته باشند و مصيبتش سخت باشد دعاي كسي كه در آتش حزن و اندوه مي سوزد ناتوان و خوار و پريشان حال و بينواست و به تو پناه آورده اَللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ مَلِيكٌ وَ أَنَّكَ مَا تَشَاءُ مِنْ أَمْرٍ يَكُونُ وَ أَنَّكَ عَلَي مَا تَشَاءُ قَدِيرٌ اي خدا و از تو درخواست مي كنم كه تو پادشاه ملك وجودي و هر چه بخواهي به امرت موجود مي شود و بر هر چيز توانا هستي وَ أَسْأَلُكَ بِحُرْمَهِ هَذَا الشَّهْرِ الْحَرَامِ وَ الْبَيْتِ الْحَرَامِ وَ الْبَلَدِ الْحَرَامِ وَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ و از تو درخواست مي كنم به حرمت اين ماه(رجب)و به شهر محرّم( مكّه)و بيت الحرام و ركن و مقام وَ الْمَشَاعِرِ الْعِظَامِ وَ بِحَقِّ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلاَمُ و شعارها و عبادتهاي بزرگ و به حقّ پيغمبر اكرمت محمّد(ص)كه بر او و آلش سلام باد يَا مَنْ وَهَبَ ﻵِدَمَ شَيْثاً وَ لإِِبْرَاهِيمَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَا مَنْ رَدَّ يُوسُفَ عَلَي يَعْقُوبَ اي خدايي كه به آدم ابو البشر شيث را عطا كردي و به ابراهيم اسمعيل و اسحق را اي خدايي كه يوسف را به يعقوب برگردانيدي وَ يَا مَنْ كَشَفَ بَعْدَ الْبَلاَءِ ضُرَّ أَيُّوبَ يَا رَادَّ مُوسَي عَلَي أُمِّهِ وَ زَائِدَ الْخِضْرِ فِي عِلْمِهِ و اي آنكه رنج و درد ايّوب را پس از ابتلا برطرف ساختي اي آنكه موسي را به مادرش برگردانيدي و علم و دانش خضر را افزودي وَ يَا مَنْ وَهَبَ لِدَاوُدَ سُلَيْمَانَ وَ لِزَكَرِيَّا يَحْيَي وَ لِمَرْيَمَ عِيسَي اي آنكه به داود سليمان را عطا كردي و به زكريّا يحيي را و به مريم عيسي را بخشيدي يَا حَافِظَ بِنْتِ شُعَيْبٍ وَ يَا كَافِلَ وَلَدِ أُمِّ مُوسَي اي نگهدار دختر شعيب(زن موسي) و اي كفالت كننده فرزند مادر موسي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي كُلَّهَا وَ تُجِيرَنِي مِنْ عَذَابِكَ از تو درخواست مي كنم كه درود بر محمّد و آلش فرستي و گناهان مرا تمام بيامرزي و مرا از عذابت در پناه گيري وَ تُوجِبَ لِي رِضْوَانَكَ وَ أَمَانَكَ وَ إِحْسَانَكَ وَ غُفْرَانَكَ وَ جِنَانَكَ و مقام رضاي خود را و امان و احسان و غفران و بهشت و رضوانت را به من عطا فرمايي وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَفُكَّ عَنِّي كُلَّ حَلْقَهٍ بَيْنِي وَ بَيْنَ مَنْ يُؤْذِينِي وَ تَفْتَحَ لِي كُلَّ بَابٍ و باز درخواست مي كنم از تو كه هر حلقه تنگ عداوتي ميان من و آزار كنندگان من است باز كني و هر در خير به رويم بگشايي وَ تُلَيِّنَ لِي كُلَّ صَعْبٍ وَ تُسَهِّلَ لِي كُلَّ عَسِيرٍ وَ تُخْرِسَ عَنِّي كُلَّ نَاطِقٍ بِشَرٍّ وَ تَكُفَّ عَنِّي كُلَّ بَاغٍ و هر كار مشكل را بر من سهل كني و هر سخت را آسان سازي و هر كه را بر من زبان بد گشايد زبانش ببندي و شرّ هر ستمگر را از من دفع كني وَ تَكْبِتَ عَنِّي كُلَّ عَدُوٍّ لِي وَ حَاسِدٍ وَ تَمْنَعَ مِنِّي كُلَّ ظَالِمٍ وَ تَكْفِيَنِي كُلَّ عَائِقٍ يَحُولُ بَيْنِي وَ بَيْنَ حَاجَتِي و هر دشمن و حسودم را به رو در افكني و هر ظالم را از من منع فرمايي و هر چه مانع ميان من و حاجتهاي من است وَ يُحَاوِلُ أَنْ يُفَرِّقَ بَيْنِي وَ بَيْنَ طَاعَتِكَ وَ يُثَبِّطَنِي عَنْ عِبَادَتِكَ و خواهد كه ميان من و طاعتت جدايي افكند و مرا از عبادتت باز دارد او را از من كفايت كني يَا مَنْ أَلْجَمَ الْجِنَّ الْمُتَمَرِّدِينَ وَ قَهَرَ عُتَاهَ الشَّيَاطِينِ وَ أَذَلَّ رِقَابَ الْمُتَجَبِّرِينَ اي آنكه ديو سركش را لجام كرده اي و گردنكشان شياطين را مقهور ساخته اي و متكبّران و جبّاران عالم را ذليل نموده اي وَ رَدَّ كَيْدَ الْمُتَسَلِّطِينَ عَنِ الْمُسْتَضْعَفِينَ أَسْأَلُكَ بِقُدْرَتِكَ عَلَي مَا تَشَاءُ و مكر و فريب مقتدران را از ضعيفان برگردانيده اي از تو درخواست مي كنم به حقّ قدرتت كه به هر چه خواهي شامل است وَ تَسْهِيلِكَ لِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاءُ أَنْ تَجْعَلَ قَضَاءَ حَاجَتِي فِيمَا تَشَاءُ و به آسان بودن نزدت هر چه را بخواهي و هر گونه بخواهي كه حاجتهاي مرا هر چه را مي خواهي روا گرداني. پس سجده كن بر زمين و بر خاك بگذار دو طرف روي خود را و بگو: اَللَّهُمَّ لَكَ سَجَدْتُ وَ بِكَ آمَنْتُ فَارْحَمْ ذُلِّي وَ فَاقَتِي وَ اجْتِهَادِي وَ تَضَرُّعِي وَ مَسْكَنَتِي وَ فَقْرِي إلَيْكَ يَا رَبِ خدايا براي تو سجده مي كنم و به تو ايمان دارم تو به خواري و پريشانيم ترحّم كن كه جهد و كوششم و زاري و مسكنت و فقرم به درگاه توست اي پروردگار من. و كوشش كن كه اشك بريزد چشمهاي تو اگر چه بقدر سر مگسي سوزني باشد بدرستي كه اين علامت استجابت است.
جایگاه پدر در روایات اسلامی
سه شنبه 96/01/22
تعالیم اسلامی سرشار از مباحثی است که شأن و جایگاه بیبدیل پدر را تبیین میکند. احترام و پاسداشت پدر، وظیفهای ایمانی است و اطاعت از او به دنبال فرمانبری از خالق هستی، تکلیف دینی شمرده شده است، بنابراین نقش او در تربیت را نباید نادیده گرفت؛ چرا که پدر همچون خورشید در آسمان زندگی فرزند میدرخشد و پرتو رأفت و محبت را در جان او میتاباند.
در اینجا برآنیم تا بر اساس آموزه های قرآنی و روایات نورانی به بررسی مسائلی چون مقام و منزلت، نقش تربیتی و حقوق متقابل پدر و فرزند بپردازیم.
مفهوم شناسی پدر
در زبان فارسی واژهایی چون «پدر»، «باب» و «بابا» وجود دارد. نقشهای گوناگون هر انسانی بیانگر نوع مسئولیتش خواهد بود. بر این اساس عنوان «پدر» در حقیقت به نقش و مسئولیت مرد در خانواده اشاره دارد و این عنوان به معنای مردی است که از او فرزند به وجود آمده است.1
در زبان عربی دو واژه «والد» و «أب» به کار میرود که والد از محدودیت معنایی برخوردار است و معمولاً دایره آن محدود به مردی است که از او فرزند به وجود میآید؛ امّا واژه «أب» از دامنه معنایی گسترده تری برخوردار است، به گونه ای که این عنوان بر پدر نَسَبی و هر کسی که سبب پیدایش، اصلاح یا پیرایش و ظهور چیزی شود، اطلاق میشود.2 بر این اساس، کسانی که سرپرستی و تربیت انسان را بر عهده گرفته باشند، در حکم «أب» میباشند. در قرآن از «آذر» عموی حضرت ابراهیم علیهالسلام به عنوان اب؛ یعنی پدری که سرپرستی او را به عهده داشته است، یاد میشود. باید توجه داشت که در آیات قرآنی هرگاه سخن از پدر به مفهوم خاص آن [پدر نَسَبی] در میان باشد، از واژه «والد» استفاده شده است.
گستره مفهوم أب
همان گونه که اشاره شد، واژه «أب» افزون بر پدر نسبی، افراد دیگری را که در زندگی انسان نقش دارند نیز شامل میشود. در منابع اسلامی از این شخصیتهای اثرگذار با واژه «أب» یاد شده است و همچون پدر حقیقی به اکرام و پاسداشت آنها سفارش گریده است. با نگاهی به روایات در مییابیم که برای «أب» سه معنا بیان شده است:
1. مراد از «أب»، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیهالسلام است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «أنا وَ عَلِیٌ أبَوَا هذِهِ الاُمَّ?؛3 من و علی پدران این امّت هستیم.»
اگر پدر حقیقی، سبب به وجود آمدن انسان و علّت تولّدِ فرزند باشد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیهالسلام سبب پیدایش عالم خلقت هستند. خداوند متعال در حدیث قدسی میفرماید: «لَولَاکَ لَمَا خَلَقتُ الأفلاک؛4 اگر تو [ای محمد صلی الله علیه و آله ] نبودی، عالم را نمیآفریدم.»
در روایتی از امام رضا علیهالسلام ، وجود پاک و منوّر ائمه علیهمالسلام به عنوان پدران دلسوز و مهربان معرفی شده است: «الْإِمَامُ الْأَمِینُ الرَّفِیقُ وَ الوَالِدُ الشَّفِیق؛5 امام، امینی همراه، و پدری مهربان است.»
در این عبارت اوج شفقت امام نسبت به انسانها بیان شده است. همان گونه که پدران دلسوز، خود را در مقابل فرزند مسئول میدانند، وجود مقدّس امام همواره به آرامش شیعیان میاندیشد و دغدغه هدایت و ارشاد آنها را دارد و برای اصلاح آنها در تلاش است که چه بسا ممکن است این قبول زحمات بیش از خواسته های مردم باشد.6
2. مراد از «أب»، معلّمیاست که سبب هدایت انسان است، و او را به واسطه تعلیم و تربیت از ضلالت و گمراهی نجات میدهد. علما و بزرگان دینی که شبانه روز با آموزش و تألیف کتاب، بشر را از گرداب گمراهی به راه راست، هدایت و با معارف الهی آشنا میکنند، سهم عمده ای در زندگی انسان دارند. اگر پدر سبب حیات دنیوی است، یقیناً آموزگاران دینی، سبب حیات معنوی ما هستند و نقش آفرینی ایشان در ادامه رسالت سترگ اولیای الهی است، پس بر همگان است که نسبت به آنها نیکی و مودّت کنند.
3. مراد از «أب»، پدر حقیقی و نَسَبی است که احترام و نکوداشت او بر همگان لازم است و آزار او از محرّمات شمرده شده است.
حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله ، است که در بردارنده موارد بالا میباشد: «الآباءُ ثلاثه: أبٌ وَلَّدَکَ وَ أبٌ زَوَّجَکَ و أبٌ عَلَّمَکَ؛7 پدران سه نفرند: پدری که از ناحیه او متولد شده ای [پدر نسبی] و پدری که به تو همسر داده است [پدر همسر] و پدری که به تو آموزش داده است [پدر علمیو روحانی].»
افزون بر موارد یاد شده، از «پدر همسر» که تربیت و حفاظت دخترش را بر عهده داشته و کمالات انسانی، سجایای اخلاقی و راه و رسم شوهرداری را به او آموخته است، با عنوان «أب» یاد شده است که بدون تردید در زندگی مرد نیز نقش آفرین میباشد.
مقام پدر
پدر در اسلام دارای مقامی ارجمند و چهره ای برجسته و مورد احترام است. در آیات و روایات، تعبیرهای بلندی در شأن پدر به کار رفته است. او به قدری رفعت یافته که گوی سبقت را از دیگران ربوده و با یار همیشه همراهش [مادر] در نزدیکیِ خدا سُکنی گزیده است. در قرآن، بعد از فرمان به اطاعت و پرستش خداوند، احسان به والدین توصیه شده است.8 به عنوان نمونه، در سوره اسراء میخوانیم: «وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»؛9 «پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.»
علامه طباطبایی رحمه الله در ذیل این آیه میفرماید: «مسئله احسان به پدر و مادر بعد از مسئله توحید خدا، واجب ترین واجبات است، همچنان که مسئله عقوق بعد از شرک ورزیدن به خدا از بزرگ ترین گناهان کبیره است.»10
حضرت رسول صلی الله علیه و آله شبیه پدر بودن را موهبتی الهی میداند و میفرماید: «مِن نِعمَ? اللهِ عَلَی الرَّجُلِ أن یُشبِهَ وَالِدَهُ؛11 از نعمتهای خداوند بر انسان آن است که شبیه پدرش باشد.»
امام باقر علیهالسلام فرمود: «پدرم به مردی نگریست که همراه پسرش راه میرفتند و پسر به بازوی پدرش تکیه داده بود. پدرم تا زنده بود با آن جوان [به خاطر این بی حرمتی نسبت به پدرش] صحبت نکرد.»12
حقوق پدر بر فرزند:
1. اطاعت:
بالاترین حقّی که پدر بر فرزندان خود دارد، حقّ اطاعت است. امیرمؤمنان علی علیهالسلام میفرماید: «فَحَقُّ الوَالِدِ عَلَی الوَلَدِ أن یُطیِعَهُ فِی کُلِّ شَیءٍ إلَّا فِی مَعصِیَه اللهِ سُبحَانَه؛13 حقّ پدر بر فرزند این است که فرزند در هر چیزی جز معصیت خداوند، از پدر اطاعت کند.»
برای مثال، اگر پدری فرزندش را از سفری نهی کرده باشد ولی فرزند، به مسافرت برود، باید در این سفر نمازش را تمام بخواند و روزه اش را بگیرد، هر چند که از حدّ مسافت شرعی گذشته باشد؛ زیرا سفر او حرام است.
اطاعتِ فرزند از پدر باید در حدّی باشد که اگر لازم شد، برای انجام فرامین او، خود را به سختی بیاندازد. در داستان حضرت یوسف علیهالسلام ، پسر بزرگ برای انجام دستور پدر میکوشد تا در مصر بماند و بنیامین را از دست حکومت نجات دهد و خطاب به برادرانش چنین میگوید: «فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّىَ یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْكُمَ اللّهُ لِی وَهُوَ خَیْرُ الْحَاكِمِینَ»؛14 «من از جای خود [یا از سرزمین مصر] حرکت نمیکنم مگر این که پدرم به من اجازه دهد، و یا خداوند فرمانی درباره من صادر کند که او بهترین حاکمان است.»
دایره اطاعت و فرمانبری از پدر، به حدی وسعت دارد که حضرت اسماعیل علیهالسلام برای انجام فرمان پدر بزرگوارش، ابراهیم خلیل علیهالسلام ، به قربانگاه میرود و با آسودگی خاطر به پدر میگوید: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»؛15 «ای پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.» بدون شک این رویداد تنها به عنوان یک داستان تراژدی مطرح نیست؛ بلکه بیانگر نوع برخورد فرزند نسبت به پدر و اطاعت از او است که میبایست تا پای جان نیز اطاعت کند.
باید توجه داشت که تنها در یک مورد فرزند میتواند از فرمان پدر تبعیت نکند و آن زمانی است که امر پدر، به ایمان او لطمه وارد کند و او را به شرک دعوت کند: «وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِی مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا»؛16 «و اگر آن دو [پدر و مادر] تلاش کنند که برای من [حتی] از روی جهل، همتا و شریکی قایل شوی، از آنها پیروی مکن!»
بدون تردید اطاعت از پدر در راستای اطاعت از فرامین الهی، موجبات خشنودی حق تعالی را فراهم میآورد و درهای احسان الهی را به روی انسان میگشاید. در مقابل، تمرد و سرکشی، نتیجه ای جز پشیمانی ندارد:
هر آن کس که پند پدر نشنود
یقین دان که روزی پشیمان شود
2. خوش سخنی:
در قرآن، توصیه به گفتار نیک نسبت به پدر و مادر با تأکید فراوان آمده است و این نگرانی را اعلام میکند که مبادا در هیچ شرایطی کم ترین بیحرمتی را به ساحت آنها روا دارید: «فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِیمًا»؛17 «هیچ گاه کم ترین اهانتی به والدین روا مدار و بر آنان فریاد مزن و گفتار [لطیف و سنجیده و] بزرگوارانه به آنها بگو!»
«اُف» کم ترین تعبیر بی ادبانه است. در اینجا سفارش شده است که مبادا با نیشِ زبان یا کلمات سبک و اهانت آمیز آنها را آزار دهید.
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام آمده است: «أدنَی العُقُوقِ اُفٍّ وَ لَو عَلِمَ اللهُ شَیئاً أیسَرَ مِنهُ وَ أهوَنَ مِنهُ لَنَهَی عَنهُ؛18 کم ترین مرتبه عقوق «اف» است، اگر چیزی آسان تر و ضعیف تر از «اُف» وجود داشت، خداوند از آن نهی میکرد.»
3. تواضع و فروتنی:
قرآن کریم به تواضع و فروتنی در برابر پدر و مادر دستور میدهد و در این خصوص میفرماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»؛19 «و بالهای تواضع خویش را از روی رحمت و مهربانی در برابر والدین فرود آر!»
4. احسان و نیکی:
خدای متعال، نیکی به پدر و مادر را به صورت یک قانون کلّی برای تمام انسانها بیان میکند و میفرماید: «وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا»؛20 «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند.»
تعبیر «انسان» در این آیه میفهماند که این قانون مخصوص مؤمنان نیست؛ بلکه برای تمام انسانها است.
امام علی علیهالسلام فرمود: «بِرُّ الْوَالِدَیْنِ أَكْبَرُ فَرِیضَةٍ؛21 نیکی به پدر و مادر، بزرگ ترین واجب است.»
شخصی به امام صادق علیهالسلام عرض کرد: «پدرم به حدّی پیر و ناتوان شده است که او را برای قضای حاجت، حمل میکنم. امام صادق علیهالسلام فرمود: اگرقدرت داری، خودت این کار را انجام بده و خودت بر دهان او غذا بگذار تا این عمل، سپر آتش فردایت باشد [و تو را به بهشت ببرد].»22
آقا سید محمد موسوی نجفی، معروف به «هندی» که از علمای پرهیزکار و امام جماعت حرم امیرمؤمنان علیهالسلام بود، از فرد مورد اعتمادی نقل میکرد که: «پدر پیری داشت و در خدمتگزاری به او هیچ گونه کوتاهی نمیکرد و حتی خودش او را به مستراح میبرد. هیچ وقت او را تنها نمیگذاشت و همیشه در خدمت او بود، به جز شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله میرفت و در آن شب، به واسطه اعمال این مسجد ازخدمت کردن به پدر معذور بود؛ ولی پس از مدتی منصرف شد و دیگر به مسجد سهله نرفت.
از او پرسیدم: چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟ گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم. شب چهارشنبه چهلم رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن وقت، به تنهایی بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه دادم. کم کم مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد. در این هنگام، شخص عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من میآید. در دل خود گفتم که این مرد راهزن است و مرا برهنه میکند. همین که به من رسید، با زبان عربی پرسید: کجا میروی؟ گفتم: مسجد سهله. گفت: چیزی برای خوردن داری؟ جواب دادم: نه. فرمود: دست خود را در جیبت کن. گفتم: در آن چیزی نیست. باز آن سخن را تکرار کرد. دستم را در جیبم کردم، مقداری کشمش یافتم. آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیکَ بِالعَودِ» عود به زبان عربهای بیابان نشین، پدر پیر را میگویند؛ یعنی سفارش میکنم تو را به پدر پیرت.
بعد از این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد. فهمیدم که او حضرت مهدی علیهالسلام بود و دانستم که آن حضرت علیهالسلام به ترک خدمت پدرم، حتی در شب چهارشنبه راضی نیست. از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک کردم.»23
5. دعا:
در سوره اسراء به دعا کردن برای پدر و مادر امر شده است: «وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»؛24 «و بگو: پروردگارا! بر آنها [والدین] رحم کن، همان طور که مرا در خردسالی ام تربیت کردند.»
طبق این آیه انسان نباید تنها به رحمت و مهربانی خود نسبت به پدر و مادر اکتفا کند؛ بلکه باید رحمت واسعه الهی را برای آنها طلب کند. نکته در خور توجه این که انسان به تنهایی یارای جبران مشقّتها، خدمات و حقوق پدر و به موازات او مادر را ندارد و باید از نیروی عظیم الهی استمداد جوید.
در قرآن کریم، الگوهای زیادی از انبیای الهی به چشم میخورد که در نیایشهایشان به یاد پدر بوده اند. از جمله حضرت ابراهیم خلیل علیهالسلام ، به درگاه خداوند چنین دعامیکند:
«رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ»؛25 پروردگارا! مرا و پدر ومادرم و تمام مؤمنان را در روزی که حساب برپا میشود، ببخش و بیامرز!»
حضرت نوح علیهالسلام برای چند نفر طلب آمرزش می کند: اول برای خودش که مبادا قصور و ترک اولایی از او سر زده باشد [چون انبیای الهی علیهمالسلام معصوم بودند] و دوم برای پدر و مادرش به عنوان قدردانی و حق شناسی از زحمات آنان و سپس برای مؤمنان و عرضه می دارد:
«رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا»؛26 «پروردگارا! مرا بیامرز و همچنین پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند.»
در روایات علاوه بر حقوق فوق، به موارد جزئی تری نیز اشاره شده است، مثل روایتی از امام موسی بن جعفر? که فرمودند: از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره حق پدر بر فرزند سؤال کردند، ایشان جواب داد: «لّا یُسَمِّیهِ بِاسْمِهِ وَ لَا یَمْشِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَا یَجْلِسُ قَبْلَهُ وَ لَا یَسْتَسِبُّ لَه؛27 فرزند نباید پدر خود را به نام صدا بزند و در راه رفتن و نشستن بر او سبقت بگیرد و موجب توهین دیگران به او شود.» همچنین با او بلند و پرخاشگرانه سخن نگوید و خدمتگزاری به او را وظیفه ای بزرگ بداند و نیازهای او را برآورده کند. خداوند در قرآن کریم، انفاق به والدین را مقدّم بر هر انفاقی می داند و می فرماید: «[ای پیامبر] از تو می پرسند که چه انفاق کنند؟ بگو: هر مالی که می بخشید پس به والدین و نزدیکان و… ببخشید.»28
حقوق پدران معنوی
همان گونه که قبلاً اشاره شد، در روایات، از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیهالسلام به عنوان پدران معنوی امت اسلام نام برده شده است. بنابراین همان گونه که پدر، به سبب پدید آوردن جسم انسان، حقوق بسیاری بر او دارد، آن دو بزرگوار سبب پیدایش هویت دینی و معنوی ما هستند و ما وام دار حقوق عظیم معنوی ایشان هستیم. البته حقوق این پدران معنوی بسیار گسترده تر و پاس داشت آن بسی سخت تر است؛ زیرا سعادت دنیوی و اخروی [که ره آورد اسلام است] دستاورد مجاهدتهای آن عزیزان است. از امیر مؤمنان علیهالسلام نقل شده است: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «وَ لَحَقُّنَا عَلَیْهِمْ أعْظَمُ مِنْ حَقِّ وَالِدَیُهِمْ؛29 همانا حق ما بزرگ تر از حق پدران و مادران آنها است.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره حقّ امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند: «حَقُّ عَلِیٍّ عَلَی النّاسِ کَحَقِّ الْوَالدِ عَلی وَلَدِه؛30 حقّ علی علیهالسلام بر مردم، مانند حقّ پدر بر فرزندش است.»
همان گونه که بر فرزندان لازم است حقوق پدران خود را رعایت کنند، بر امّت نیز لازم، بلکه واجب است که حقّ امیر المؤمنین علیهالسلام و ائمه اطهار علیهمالسلام را رعایت نمایند. «انس بن مالک» می گوید: «در یک ماه رمضان نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام نشسته بودم. حضرت علیهالسلام ، فرزندش امام حسن علیهالسلام را صدا زد و فرمود: یا ابا محمد! بالای منبر برو و خدای را زیاد ستایش کن و از جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله به بهترین وجه یاد کن و آن گاه بگو: «لَعَنَ اللهُ وَلداً عَقَّ أبَوَیْهِ لَعَنَ اللهُ وَلَداً عَقَّ أبَوَیْهِ لَعَنَ اللهُ وَلَداً عَقَّ أبَوَیْهِ، لَعَنَ اللهُ عَبْداً أبَقَ عَنْ مَوَالِیهِ لَعَنَ اللهُ غَنَماً ضَلَّتْ عَنِ الرَّاعِی؛ از رحمت خدا دور باد فرزندی که عاقّ پدر و مادر خود شود. از رحمت خدا دور باد فرزندی که عاق پدر و مادر خود شود. از رحمت خدا دور باد فرزندی که عاق پدر و مادر خود شود. از رحمت خدا دور باد بنده ای که از مولا و سروران خود فرار کند. از رحمت خدا دور باد گوسفندی که از چوپان خود [دور و] گمراه شود.»
امام حسن علیهالسلام بالای منبر رفت و دستور پدر را اطاعت کرد. مؤمنان گرد او جمع شدند و عرض کردند: یابن امیرالمؤمنین! و یابن بنت رسول الله! کلامت را توضیح بده! حضرت علیهالسلام فرمود: جواب را از پدرم امیرمؤمنان علیهالسلام بگیرید! مردم نزد حضرت علیهالسلام آمدند و پرسیدند: منظور از کلماتی که فرزندت حسن علیهالسلام گفت، چیست؟ حضرت علیهالسلام فرمود: روزی با رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز خواندم، آن گاه حضرت دست راست خود را بر شانه ام زد و مرا به سینه چسبانید و فرمود: «یَا عَلِیُّ! فَقُلْتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ الله! قالَ: اَنَا وَ اَنْتَ اَبَوا هَذِهِ الْاُمَّة، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ عَقَّنَا، قُل: آمِینَ! قُلْتُ: آمِینَ. قالَ: اَنَا وَ اَنْتَ مَوْلَیَا هَذِهِ الْاُمَّةِ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ اَبَقَ عَنَّا، قُلْ: آمِینَ! قُلْت: آمِینَ. ثُمَّ قَالَ: اَنَا وَ اَنْتَ رَاعِیا هَذِهِ الْاُمَّةِ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ ضَلَّ عَنَّا، قُلْ: آمِینَ! قُلْتُ: آمِینَ؛
ای علی! گفتم: لبیک ای رسول خدا! فرمود: من و تو پدران این امت هستیم، پس خدا لعنت کند کسی که عاقّ ما شود! بگو: آمین! گفتم: آمین. سپس فرمود: من و تو مولا و سرور این امت هستیم، پس خدا لعنت کند کسی که از ما بگریزد! بگو: آمین! گفتم: آمین. آن گاه فرمود: من و تو [سرپرست و] راهنمای این امّت هستیم، پس خدا لعنت کند کسی که از ما گمراه شود! بگو: آمین! گفتم: آمین.»
امیرمؤمنان علیهالسلام در ادامه فرمود: شنیدم کس دیگری نیز با ما آمین می گوید. از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم: صدای کیست؟ فرمود: جبرئیل.»31
به هر حال، اهل بیت علیهمالسلام به عنوان پدران مردم معرفی شده اند که حقّ حیات بر گردن شیعیان و پیروان خود دارند.
بزرگان و علمای دینی همواره در حفظ احترام پدران امت پیشرو بوده اند. در احوال مرحوم «مقدّس اردبیلی» می گویند: ایشان سالهای متمادی [بیش از 15 سال] که در نجف بود، به احترام حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام پایشان را دراز نکردند؛ بلکه نشسته یا به حال سجده می خوابیدند.
پی نوشت:
1 . فرهنگ فارسی، معین، ج1، ص706.
2 . مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ج1، ص57.
3 . معانی الأخبار، ابن بابویه، ص52.
4 . بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج16، ص406.
5 . کمال الدین و تمام النعمة، ابن بابویه، ج1، ص678.
6 . بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج53، ص175.
7 . تحریر المواعظ العددیة، علی مشکینی، ص247.
8 . چنین مطالبی مکرر در آیات 36 سورة نساء، 151 سورة انعام، 8 سورة عنکبوت و 15 سورههای لقمان و احقاف نیز آمده است.
9 . اسراء/ 23.
10 . المیزان، علامه طباطبایی، ج13، ص79.
11 . بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج71، ص84.
12 . کافی، شیخ کلینی، ج2، ص349.
13 . نهج البلاغة، سید رضی، حکمت 399.
14 . یوسف/ 80.
15 . صافات/ 102.
16 . عنکبوت/ 8.
17 . اسراء/ 23.
18 . بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج71؛ ص42.
19 . اسراء/ 24.
20 . عنکبوت/ 8.
21 . غرر الحکم، عبد الواحد آمدی، ج2، ص576.
22 .وسائل الشیعة، شیخ حرّ عاملی، ج21، ص506.
23 . منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2، ص683.
24 . اسراء/ 24.
25 . ابراهیم/ 41.
26 . نوح/ 28.
27 .کافی، شیخ کلینی، ج2، ص159.
28 . بقره/ 215.
29 . بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج36، ص9.
30 .روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج1، ص128.
31 . معانی الأخبار، ابن بابویه، ص118.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 153
سبک زندگی حضرت علی (ع)
سه شنبه 96/01/22
هر فردی بخواهد سبک زندگی قرآنی اسلامی داشته باشد، باید زندگی را از امام علی بیاموزد
سبک زندگی امام علی(ع) همان سبک زندگی قرآنی و اسلامی است که باید شناخت و بر اساس آن زندگی کرد؛ زیرا آن حضرت(ع) در سایه تربیت پیامبر(ص) و قرآن بود و یکی از تبیینکنندگان و مفسران علمی و عملی قرآن بشمار میرود. نویسنده در این مطلب ضمن معرفی آن حضرت(ع) برخی ویژگیهای سبک زندگی ایشان را نیز بر اساس روایات بیان کرده است.
کیستی امیرمؤمنان علی(ع)
بر اساس آیات قرآن امامعلی(ع) نفس و جان پیامبر(ص) است. (آلعمران، آیه61) او یکی از اولواالامرهایی است که اطاعت ایشان واجب است. (نساء، آیه59) در آیات قرآن حضرت علی(ع) به عنوان عالم و دانای به تمام کتاب (رعد، آیه 43 و روایات تفسیری)، از راسخون در علم (آلعمران، آیه7 و روایات تفسیری)، از اهل عصمت و طهارت (احزاب، آیه 33 و روایات تفسیری)، اهل الذکر (انبیاء، آیه 7 و روایات تفسیری)، خویشان و ذویالقربایی که مودت آنان واجب است (شوری، آیه23)، از ابرار و مقربان (سوره انسان و روایات تفسیری)، و دهها عنوان و دارنده فضایل بسیار دیگر معرفی شده است.
آن حضرت مجموع فضایل حتی اضداد بود. فهرست فضائلی را خداوند و پیامبر(ص) برای آن حضرت(ع) بیان میکنند که میتوان گفت همه صفات و اسمای الهی را تجلی و ظهور میبخشید. پیامبر خدا(ص) در بیان برخی از فضایل ایشان فرموده است: هر که میخواهد به «آدم» و علم او و «نوح» و تقوای او و «ابراهیم» و بردباری او و «موسی» و هیبت او و «عیسی» و عبادت او بنگرد، به «علیبنابیطالب» بنگرد. (ارشاد القلوب، ص217)
ایشان پرورده دامان رسولالله (ص) است؛ چنانکه خودش میفرماید: شما خود در پیوند با رسول خدا هم به دلیل خویشاوندی و هم به سبب موقعیت ویژه من، جایگاه مرا میشناسید. او مرا از روزگاری که نوزادی بودم در دامن خود مینشاند و بر سینه میچسبانید و از عطر دلپذیرش بهرهمندم میساخت، لقمه را میجوید و در دهانم میگذاشت و هرگز در گفتارم دروغی نشنید و در رفتارم لغزش و سبکسری ندید. (نهجالبلاغه، ح192)
علی(ع) محرم راز پیامبر(ص) بود و پیامبر اسرارش را با ایشان در میان میگذاشت. حضرت علی(ع) در این باره فرموده است: موقعیتی که من در محضر پیامبر خدا داشتم برای هیچ کس دیگر نبود. من هر روز سحر محضر ایشان میرفتم. (مسند احمد، ج1، ص77-85)
بریده الأسلمی میگوید: هرگاه که با پیامبر(ص) به سفر میرفتیم، علی(ع) مسئول توشه و بار پیامبر بود، آنها را از خودش جدا نمیکرد و هنگامی که در جایی منزل میکردیم توشه و اثاث پیامبر را وارسی مینمود و اگر نیاز به ترمیم و اصلاح داشت اصلاح میکرد و اگر کفش و نعلین پیامبر نیاز به تعمیر و دوخت داشت آن را انجام میداد. (بحارالانوار، ج37، ص303)
این انس و ارتباط و پیوند حضرت علی(ع) با پیامبر(ص) موجب میشود تا در فرصتهای مختلف، از علوم بیپایان رسول خدا بهره گیرد. پیامبر(ص) هم این جان خویش به تعبیر قرآن را عزیز و گرامی میداشت و به او عنایت ویژه داشت. این گونه است که گفتنیهای بسیار و اسرار مهمی را با او در میان میگذاشت. البته این موقعیت برای هیچ کس دیگر فراهم نبود و همین فضیلت بود که حسد برخی بدخواهان را برمیانگیخت.
مجموعهای که ایشان از پیامبر(ص) دریافت کرد او را به گنجینه وحی مبدل ساخت. ایشان در خلوتهای خویش با پیامبر(ص) یا میپرسید یا پیامبر(ص) خود علومش را به وی انتقال میداد. امیرمؤمنان علی(ع) در این باره نیز فرموده است: هرگاه از پیامبر خدا سؤال میکردم، خواستهام را پاسخ میداد و اگر من سکوت میکردم او خود پیشگام میشد و از دانش خود بهرهمندم میساخت. (المصنف، ج6، ص368، ح32061)
آن حضرت(ع) چنانکه قرآن میفرماید از راسخون در علوم قرآنی و اهل ذکر است که باید دین را از او یاد گرفت و متشابهات را فهمید؛ زیرا توان ارجاع متشابهات به محکمات را دارد و آشنای کامل به قرآن و معارف آن و قرآن ناطق است. حضرت علی(ع) خود میفرماید: به خدا سوگند آیهای از قرآن کریم نازل نشده است مگر اینکه من میدانم در چه موضوعی و در کجا نازل شده است، زیرا پروردگارم به من دلی اندیشمند- ژرفاندیش- و زبانی پرسشگر عنایت کرده است. (انساب الاشراف، ج2، ص98 ح27)
لزوم بهرهگیری از سبک زندگی امام علی(ع)
با توجه به آیات و روایات پیش گفته و غیر آنها باید گفت که هر فردی اگر بخواهد سبک زندگی قرآنی اسلامی داشته باشد، باید زندگی را از امیرمؤمنان علی(ع) بیاموزد. از نظر پیامبر(ص) هر کسی که شیعه امام علی(ع) شد و پا در جای پای ایشان گذاشت رستگار خواهد شد و وارد بهشت میشود. بنابراین، لازم است تا هر مسلمانی سبک زندگی امام را بشناسد و براساس آن رفتار نماید.
ابن کهمس گوید: به حضرت صادق(ع) عرض کردم: عبدالله بن ابی یعفوربر شما درود فرستاد. حضرت فرمود: بر تو و بر او درود باد، وقتی پیش او رفتی سلام مرا به او برسان و بگو: جعفر بن محمد میگفت: نیک بنگر هر آن ویژگی که باعث شد تا علی(ع) به آن مقام بلند نزد پیامبر خدا برسد، خود را ملازم آن خصلت نما و یقین بدان هر مقامی که علی نزد پیامبر یافت تنها و تنها به خاطر راستگویی و امانتداری بود. (الکافی، ج 2، ص 104، ح 5)
در این روایت ضمن اینکه شناخت سبک زندگی اسلامی امام علی(ع) به عنوان یک واجب برای بهرهگیری از آن مطرح شده، به برخی از ویژگیهای اخلاقی تاکید خاص و ویژهای مبذول شده است؛ زیرا این فضایل اخلاقی ریشه دیگر فضایل اخلاقی است و هر کسی به اینها متخلق شود بستری برای تخلق به فضایل دیگر فراهم میآورد. از نظر آموزههای قرآنی معیار ارزش انسانها و میزان مسلمانی بر اصول و فضایلی چون «صدق» و «امانت» است. در روایات بسیاری آمده است که به نماز و رکوع و سجود اشخاص نگاه نکنید، بلکه بنگرید که راستگویی و امانتداری او چگونه است؟ زیرا این امور است که شرافت و کرامت انسانی را نمایان میسازد و انسان دروغگو و خائن هرگز بهرهای از انسانیت نبرده چه رسد که بهرهمند از مسلمانی باشد و در مسیر ایمان قرار گیرد.
سبک زندگی امام علی(ع) همان سبک زندگی قرآنی و اسلامی است
برخی از ویژگیهای سبک زندگی امیرمومنان(ع)
در اینجا به برخی از مهمترین ویژگیهای سبک زندگی اسلامی امیرمومنان(ع) اشاره میشود.
1- حلالخواری و خشنودی خدا و پیامبر: از مهمترین ویژگیهایی که یک انسان مومن را از غیر مومن متمایز میکند همین اموری است که حضرت صادق(ع) در این حدیث فرموده است: به خدا سوگند علیبنابیطالب(ع) تا روزی که از این دنیا رفت مال حرامی نخورد و هیچگاه بر سر دو راهی - که هر دو راه مورد خشنودی خدا باشد- قرار نگرفت مگر اینکه پرزحمتترین آنها را برگزید و هر حادثه مهمی که برای پیامبر خدا پیش میآمد - به دلیل اعتمادی که به علی داشت- از او کمک میگرفت. در میان این امت هیچکس نتوانست همانند علی(ع) راه پیامبر را- بیکم و کاست- طی کند و با این همه تلاش و کوشش، همواره چون بیمناکان کار میکرد، چشمی به بهشت و چشم دیگر بر آتش داشت، از سویی امیدوار پاداش بهشت و از سوی دیگر هراسناک از کیفر آتش بود. (الارشاد، ص 255) ابن عباس نیز درباره طالب رضای حق بودن ایشان میگوید: علی(ع) در تمامی کارهای خود همواره در پی رضایت الهی بود و به همین جهت «مرتضی» نامیده شد. (المناقب، ج 3، ص 110)
در مدینه آن حضرت(ع) برای محافظت از جان پیامبر(ص) در مسجد خود را آماده مقابله با توطئهها میکرد، زیرا منافقانی درصدد ضربه زدن به آن حضرت(ص) بودند، از همین رو مراقبت و حفاظت از جان پیامبر لازم بود و امام به عنوان محافظ رسول خدا(ص) کنار ستون محرس در مسجدالنبی مینشسته و مراقب اوضاع بود. آن ستون هم در مسجدالنبی و کنار قبر حضرت رسول مشخص است و روی آن نوشته است: «اسطوانه الحرس»
2- پشتیبانی حق و سازشناپذیری: از ویژگیهای آن حضرت(ع)، نداشتن سازش با مخالفان حق و عدل و برخورداری از قاطعیت انقلابی در راه انجام وظیفه بود. خود آن حضرت(ع) میفرماید: به جان خودم سوگند، در نبرد با کسی که مخالفت حق کند و راه گمراهی پیش گیرد، نه مداهنه و سازش میکنم نه سستی. (نهجالبلاغه، الخطب: 24) و در جایی دیگر میفرماید: در تمامی زندگی من، نقطه سیاهی نیست تا عیب جویان و اشارهکنندگان با چشم و ابرو اشاره کنند و سخنی گویند. خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را بستانم و نیرومند نزد من ناتوان است تا حق دیگران را از او بازگیرم. ما با تمام وجود به قضای الهی خشنود و در برابر فرمانش تسلیم هستیم. (نهجالبلاغه، الخطب: 37) آن حضرت(ع) به آنچه میگفت عمل میکرد و از همین رو، قاطعیت، در اجرای حق و عدالت و پشتیبانی از مظلوم در برابر ظالم از ویژگیهای «حکومت علوی» بود. هرچند اجرای دقیق عدالت، به کام دنیا خواهان خوش نمیآمد و عدهای از او میرنجیدند، اما دلخوشی آن حضرت این بود که خدایش از او راضی است. آن حضرت(ع) میفرماید سخن گفتن از عدل و حق آسان ولی عمل بدان سخت و دشوار است.
3- رضایت خداوند اصل اساسی در سیاست علوی: امیرمؤمنان(ع) جز برای رضایت خداوند گامی برنداشت و بر آن بود تا با خداوند در حالت «راضیه مرضیه» با نفسی مطمئن ملاقات کند. (فجر، آیات 27 تا 30) اینگونه است که در دوره جاهلیت و اسلام هرگز از این اصل در هیچ یک از سیاستهایش عدول نکرد. آن حضرت(ع) درباره این راهبرد اساسی در سیاست عمومی خویش می فرماید: به خدا سوگند، من همواره در زمره پیشتازان این حرکت بودم تا روزی که جبهه دشمن تار و مار شد و جاهلیت از صحنه بیرون رفت، بیآنکه کمترین ضعف یا ترسی داشته باشم و امروز نیز در همان راستا قدم برمیدارم و تصمیم دارم باطل را بشکافم تا حق از پهلوی آن بیرون آید. مرا با قریش چه کار؟ که دیروز در موضع کفر بودند و با آنان جنگیدم و امروز نیز که گرفتار فتنه و انحراف شدهاند به پیکارشان خواهم خاست. من همانگونه که دیروز با آنان برخورد کردم امروز نیز همانم. (نهجالبلاغه، خ 33) همین سیاست است که دیگران را به دشمنان وی تبدیل کرد و اجازه ندادند تا به عنوان خلیفه خدا و پیامبر(ص) بر منصب ولایت الهی خود در ظاهر قرار گیرد و او را از ولایتظاهری و خلافت دنیوی محروم کردند. در حقیقت تنها گناه امام(ع) از نظر دیگران همان سازش ناپذیری و سیاست راهبردی رضایت خدا است. همین رضایتجوئی خداوند و عدم تکیه و اعتماد به غیر خدا موجب میشود تا ایشان به جنگاوری بیباک تبدیل شود و در زمان تنزیل و تاویل از مشرکان و منافقان نهراسد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمود:… و از شگفتیهای زمانه این است که - شامیان- به من پیام دادهاند که خود را برای مقابله با سرنیزهها آماده کنم و برای ضربههای شمشیر شکیبا باشم، مادران گریان به سگوشان بنشینند! تاکنون کسی مرا با دعوت به جنگ تهدید نکرده است و از زخمهای نیزه و شمشیر هراسی نداشتهام، چرا که بر یقین به پروردگارم تکیه دادم و دینم را زنگار شبهه نیالوده است. (نهجالبلاغهًْ خ 22)
4. عدالتخواهی و عدالتمحوری: از دیگر سیاستهای راهبردی امام علی(ع) در سبک زندگی ایشان عدالتخواهی و عدالتمحوری است. همین عنصر نیر بسیاری را از وی و حکومتش دور میکند؛ زیرا اجرای عدالت در حق خود و خویشان بسیار سخت و دشوار است؛ این در حالی است که آموزههای اسلامی تاکید دارد که عدالت را حتی در حق دشمنان چنان اجرا کنید که به وی ظلمی روا نشود و به خاطر خویشان و دوستی با افراد از عدالت عدول نکنید. (مائده، آیه 8؛ انعام، آیه 152) سیاستهای عدالتی امیرمومنان(ع) بر بیتقوایان سخت میآمد؛ زیرا از نظر قرآن عدالت نزدیکترین حالت به تقوای الهی است. (همان) در روایت است آنگاه که حضرت امیر به دلیل رعایت مساوات در تقسیم بیتالمال مورد عتاب قرار گرفت فرمود: آیا به من امر میکنید و اصرار میورزید تا پیروزی را به بهای ستم بر کسانی که مسئولیت سرپرستی آنها بر دوشم نهاده شده است به دست آورم؟ به خدا سوگند که تا روزگار در گردش است و ستارگان آسمان در پی هم حرکت میکنند، چنین کار ناروایی نخواهم کرد. اگر این مال، ثروت شخصی من بود در تقسیم آن مساوات را رعایت میکردم، چه رسد به اینکه مال، مال الله است. (نهجالبلاغهًْ، خ 124) آن امام را تندیس عدالت میگویند؛ چنان که خود میفرماید: به خدا سوگند اگر اقلیمهای هفتگانه زمین را با هر چه در زیر آسمان آنها است به من دهند تا خدا را در حد گرفتن پوست جوی از دهان موری نافرمانی کنم، نخواهم کرد. چرا که این دنیای شما در نزد من از برگ نیم جویدهای در دهان ملخی ناچیزتر است. علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای گذرا و ناپایدار چه کار! (نهجالبلاغهًْ، خ 222)
5. همدلی و همدردی با درماندگان: در شیوه حکومت، سیاست مردمی و جانبداری از مظلومان و محرومان از اصول کلی زمامداری امیرمؤمنان(ع) بود. ایشان با همدلی و همدردی با مردم بر آن بود تا حق و عدالت را اجرا کند؛ زیرا با چنین سیاستی است که میتوان مردم را در جایگاه کرامت و شرافت خودشان قرار داد. آن حضرت(ع) مردم را دوست داشت، مردم هم او را دوست داشتند. پیامبر گرامی اسلام(ص) به این ویژگی امام علی(ع) به عنوان یک عطای الهی اشاره کرده و فرموده است: یا علی، خدای متعال تو را چنین قرار داده که بینوایان را دوست بداری و آنان را به عنوان پیروان خویش بپسندی و آنان هم تو را پیشوایی و امامت بپسندند. (حلیهًْ الاولیاء، ج 1، ص 71)
6. همدردی با مردم و یاوری محرومان: گرایش به مردم و روحیه مهرورزی به آنان، از ویژگیهای رهبران الهی است. بر اساس آموزههای قرآنی مومن باید مهارت همدلی و همدردی را بیاموزد و نسبت به دیگران اجرا کند. این که خداوند یکی از ویژگیهای اهل ایمان و نماز را کمک به محروم و سائل دانسته در همین چارچوب است. (ذاریات، آیات 19 و 20؛ معارج، آیات 24 و 25) کمک و انفاق و اطعام به دیگران و احسان به مردمان از اصولی است که در اسلام بسیار مورد تاکید است و رهبران الهی به عنوان الگوهای حسنه باید در این امور پیشگام باشند چنانکه بودند و هستند. مغیرهًْ - الضبی - میگوید: علی(ع) به موالی - شهروندان غیر عرب و بردگان آزاد شده - تمایل بیشتری داشت و نسبت به آنان مهربانتر بود. در صورتی که - خلیفه دیگر به شدت از آنان دوری میگزید و پرهیز میکرد (الغارات: ص 341) درباره همدردی آن حضرت(ع) با مردم میتوان به این سخن آن حضرت استناد کرد که فرمود: هیهات که هوی و هوسم بر من چیره شود و شکمبارگی به گزینش طعامهای لذیذ وادارم کند، در حالی که چه بسا در یمامه و یا حجاز کسانی باشند که امید دستیابی به قرص نانی نداشته و خاطرهای از سیری ندارند و هرگز مباد که من با شکم پر بخوابم در حالی که شاید پیرامون من شکمهای به پشت چسبیده و جگرهای سوخته باشد. (نهجالبلاغهًْ، نامه: 45) بیخبری مسئولان حکومتی از وضع زندگی مردم جامعه، ناپسند است. در حکومتهای غیرمردمی، حاکمان به راحتی و رفاه خود میاندیشند و همه وسایل آسایش را برای خود و بستگان خویش فراهم میکنند و به رنج و محرومیت و گرسنگی و نیاز طبقات محروم توجهی ندارند. حضرت علی(ع) این شیوه را از شأن حکومت دور میداند و به یاد گرسنگان جامعه در دور افتادهترین مناطق است.
7. پیشتاز در عمل نیک و خیر: قرآن از سرعت و سبقتگیری مومنان در کارهای نیک و خیر سخن به میان آورده و آنان را تشویق میکند. (بقره، آیه 148؛ مائده، آیه 48) اسوههای ایمان و عمل همواره در هر کار خیر و نیکی پیشگام بوده و هستند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) درباره خود میفرماید: ای مردم! به خدا سوگند من هرگز شما را به هیچ طاعتی فرا نمیخوانم مگر آنکه خود بر شما - در عمل به آن - پیشی میجویم و از هیچ گناهی نهی نمیکنم - مگر آنکه پیش از شما، خود را از عمل به آن بازمیدارم. (نهجالبلاغهًْ، خ 173)
امیرمؤمنان (ع) جز برای رضایت خداوند گامی برنداشت
8. ارشاد و موعظهگری: خداوند در قرآن بر موعظه دیگران و اینکه انسان دیگری را به کارهای خیر و آخرت یادآور شود و از دلبستگی به دنیا باردارد تاکید دارد. انسانها همواره نیازمند پند و موعظه و نصیحت هستند. به این معنا که گاه لازم است به شکل عام مسائل خیر و اخلاقی گوشزد شود یا به شکل خاص درباره رفتار شخصی به خودش تذکر داده شود. امامعلی(ع) دلسوزانه به این امر اقدام میکرد. زاذان میگوید: حضرت امیرالمؤمنین(ع) به تنهایی در بازار میگشت و گمشده را راهنمایی و ناتوان را کمک میکرد و به هنگام عبور از پیش فروشندگان و کسبه، قرآن کریم را در برابر آنها میگشود و این آیه را برای آنها میخواند «خانه آخرت - سعادت ابدی - را برای کسانی قرار دادیم که قصد سرکشی و فساد در زمین ندارند و عاقبت - نیک - تنها از آن پرهیزکاران است». (المناقب ج 2، ص 104) البته گاه لازم است به شکل امر به معروف و نهی از منکر به این فریضه عمل شود؛زیرا اگر ترک این فریضه شود ممکن است ارزشها با ضد ارزشها جابهجا شده و به شکل یک فرهنگ درآید. از این رو، امام علی(ع) نسبت به اوضاع جامعه و رفتار کسبه و مردم بیتفاوت نبود، شخصا امر به معروف و نهی از منکر میکرد و با «تذکر لسانی» مردم را به یاد خدا و قیامت میانداخت، تا به وظیفه خویش عمل کنند.
9- سفره و خوراک: راوی میگوید از حضرت صادق(ع) شنیدم که فرمود: حضرت امیرالمومنین در نوع غذا شبیهترین افراد به پیامبر خدا(ص) بود. او خود نان و سرکه و روغن زیتون میخورد و به مردم- مهمانان خود- نان و گوشت میداد. (الکافی، ج6، ص 328)
10- کار و تلاش: آن حضرت(ع) با توجه به موقعیتهای زندگی کاری را انجام میداد که نیاز جامعه بدان بود و امکانش برایش فراهم بود. ایشان به حکم قرآنی به آبادانی زمین میپرداخت (هود، آیه 61) و کارش را بیهوده نمیدانست؛ چنانکه قرآن میفرماید: ایحسب الانسان ان یترک سدی؛ آیا انسان گمان میکند که رها شده است؟ (قیامت، آیه 36) در روایت است که امام علی(ع) هنگام شخم زدن زمین این آیه را میخواند. حضرت امام صادق(ع) درباره کار و تلاش آن حضرت(ع) فرموده است: گاهی امیرالمومنین به سوی صحرا میرفت و همراه خود باری از هسته خرما میبرد، وقتی سوال میشد این چیست که به همراه داری؟ میفرمود: هر دانه از اینها یک نخل است انشاءا… آنگاه میرفت و همه آنها را میکاشت و دانهای از آنها را نمیخورد. (الکافی، ج 5، ص 75) آن حضرت(ع) زندگیاش را از راه کار و تلاش تامین میکرد و خود را وابسته به بیتالمال نمیکرد، بلکه چنان بود که دیگران نیز از کار و تلاش وی بهرهمند میشدند. خود آن حضرت میفرمود: ای مردم کوفه اگر- مرا دیدید- با اندوختهای بیشتر از وسایل شخصی زندگی و مرکب و غلام خود از نزد شما برگشتم، بدانید که خائن بودهام- آن حضرت در مدت حکومت، از بیتالمال مصرف نمیکرد- و هزینه زندگی او از زمینهای کشاورزی که در ینبع داشت تامین میشد. (الغارات، ص 44)
11- سادهزیستی: آن حضرت(ع) با آن که درآمد خوبی از کار و تلاش خویش در زمینها و نخلستانها داشت، ولی همه آنها را در راه خدا انفاق میکرد و خود بهرهای نمیبرد. در دوران عزلت از سیاست و در اوج قدرت یکسان زیست و تفاوتی در زندگیاش پدید نیامد و به سوی تجملات نرفت، با آنکه وضع مسلمانان در آن دوره خوب بود و اقتصاد شکوفایی داشتند، ایشان به کمترین چیزها قناعت میکرد و بسیار ساده میزیست. حضرت خود در این باره فرموده است: به خدا سوگند تنپوش خود را چندان وصله کردهام که از وصلهکنندهاش شرم دارم. روزی گویندهای به من گفت: آیا زمان دور افکندن آن فرا نرسیده است؟ و من گفتم: دور شو، که هنگام بامداد، از مردم شبرو سپاسگزاری میشود (یعنی نتیجه این رنج من در آینده مورد تمجید قرار خواهد گرفت). امیرالمومنین(ع) پنج سال حکومت کرد و در طول این مدت آجری بر آجر و خشتی روی خشت ننهاد و زمینی را به خود اختصاص نداد و درهم سفید و دینار سرخی به ارث نگذاشت. (المناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص95)
12- عبادت و طریق بندگی: امام به حکم آیه 56 سوره ذاریات فلسفه آفرینش انسان را عبادت و عبودیت و بندگی دانسته و بر آن مسیر حرکت میکرد. حضرت صادق(ع) فرموده است: حضرت امیرالمومنین به هنگام وضو گرفتن اجازه نمیداد کسی برایش آب بریزد و میفرمود: دوست ندارم در نمازم به درگاه خدا کسی را شریک قرار دهم. (عللالشرایع، ج1، ص 323) از نظر ایشان نماز، امانت الهی است که بندگان را به بندگی میرساند. برای همین بر آن اهتمام خاص داشت. در تفسیر قشیری آمده است: هرگاه وقت ادای نماز میرسید، رنگ چهره امیرالمومنین تغییر مییافت و بر خود میلرزید. وقتی به او میگفتند: این چه حالت است؟ میفرمود: هنگام ادای امانتی رسیده است که بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد و آنها از حمل آن سرباز زدند و انسان این بار امانت را برداشت. (المناقب، ج2، ص 124؛ الاحزاب، آیه 72) از همینرو، ایشان نمازخانهای داشت که در آنجا به عبادت و بندگی میپرداخت. حضرت صادق(ع) فرمود: حضرت امیرالمومنین در خانه خود اتاقی را که نه کوچک بود و نه بزرگ، اختصاص به نماز خود داده و هر شب کودکی را برای خوابیدن به همراه خود میبرد و در همان جا نمازهایش را میخواند. (المحاسن، ج2، ص 425 ح 2557) در این حدیث دو نکته وجود دارد که هر دو از آداب و مستحبات اسلامی است:
1- اختصاص دادن جای معینی برای نماز و عبادت در خانه 2- پرهیز از تنها خوابیدن در یک خانه که مکروه است. اختصاص یک مکان برای نماز و عبادت، آنجا را قداست میبخشد و حضور قلب و تمرکز روحی بهتری برای نمازگزار فراهم میکند.
13- نقش نگین: نقش نگین انگشتری ایشان پیامهای اساسی را به دیگران یادآور میشد. از اینرو، توجه به این نقشها به عنوان شعار زندگی هر مسلمانی اساسی و مهم است. عبد خیر میگوید: علی(ع) چهار انگشتر داشتند که به دست میکردند: یاقوتی برای نجابت و بزرگی- فرزانگی- و فیروزه برای پیروزی و حدید چینی برای نیرومندی و عقیق را نیز برای محافظت. نقش نگین یاقوت: «لااله الاالله المک الحق المبین» و نقش فیروزه: «الله الملک الحق» و نقش حدید: «العزهًْ لله جمیعا» و در نگین عقیق سه سطر نقش بسته بود: «ماشاءالله، لاقوهًْ الا بالله، استغفرالله» (الخصال، ص 199)
14- پیمان روزانه با فرشتگان: حضرت صادق(ع) فرموده است: حضرت امیر(ع) هر بامداد- خطاب به دو فرشته نویسنده اعمال میفرمود: مرحبا بر شما دو فرشته بزرگوار و یادداشتکننده اعمال- به خواست خدا امروز نیز- آنچه دوست دارید بر شما املا خواهم کرد و به دنبال این تعهد به ذکر: «سبحانالله و لااله الاالله» مشغول میشد تا خورشید طلوع میکرد و هنگام عصر نیز تا غروب آفتاب، به همان ذکرها میپرداخت. (بحارالانوار، ج 84، ص 267 ح 38)
15- فرزند صالح، روشنایی چشم: از نظر امام علی(ع) فرزند صالح همان چشم روشنی بشر است. از نظر آن حضرت(ع) فرزندان صالح، دیندار و مفید برای جامعه، مایه روشنی چشم والدین و ذخیره صالح برای آنان است و پس از مرگ پدر و مادر هم، خوبیهای آنان سبب یاد خیر و طلب رحمت مردم برای پدر و مادرش میشود. تربیت دینی اولاد، از مهمترین وظایف والدین است و ادب، برترین میراث آنان است. حضرت در اینباره فرموده است: به خدا سوگند هیچگاه از پروردگار خود فرزندانی خوشسیما و نه فرزندانی سرو قامت نخواستهام، بلکه فرزندانی مطیع خداوند و ترسان از او خواستهام تا هرگاه به فرزندم نگریستم و او را در حال اطاعت خدا دیدم، چشمانم روشن شود. (تفسیرالصافی، ج4، ص 27)
آنچه بیان شد تنها گوشهای از جنبههای سبک زندگی امام علی(ع) بود و قطعا پرداختن به همه این جنبهها نیاز به یک کتاب قطور خواهد داشت.
منبع:kayhan.ir