احادیثی درباره توبه


(1)
امام علی (علیه السلام):
التوبة تستنزل الرحمة؛
توبه، رحمت الهی را نازل می کند.
(2)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):
یا علی من أنعم الله علیه فشکر واذا ابتلی فصبرو اذا أساء استغفر دخل الجنة من أی باب شاء؛
ای علی هر کس شکر گزار نعمت خدا باشد و چون گرفتار شد صبر نماید و اگر مرتکب گناهی شد توبه کند، از هر دری که بخواهد وارد بهشت می شود.
(3)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):
لله أفرح بتوبة عبده من العقیم الوالد ومن الضال الواجد ومن الظمآن الوارد؛
هر آینه شادی خداوند از توبه بنده خود بیشتر است تا شادی نازایی که بچه می آورد و گم کرده ای که گمشده خود را می یابد و تشنه ای که به آب می رسد.
(4)
امام علی (علیه السلام):
ثمرة التوبة استدراک فوارط النفس؛
جبران خطاها میوه توبه است.
(5)
امام علی (علیه السلام):
عاص یقر بذنبه خیر من مطیع یفتخر بعمله؛
گنهکاری که به گناه خود اعتراف کند، بهتر است از اطاعت کننده ای که به کار خویش ببالد.
(6)
امام کاظم (علیه السلام):
لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسناً استزاد الله وان عمل سیئاً استغفر اللهه منه وتاب الیه؛
از ما نیست کسی که هر روز اعمال خود را محاسبه نکند تا اگر نیکی کرده از خدا بخواهد که بیشتر نیکی کند و اگر بدی کرده از خدا طلب آمرزش نموده و توبه کند.
(7)
امام علی (علیه السلام):
التوبة ندم بالقلب واستغفار باللسان وترک بالجوارح واضمار أن لایعود؛
توبه پشیمانی با دل است و آمرزش خواهی با زبان و ترک گناه در عمل و مصمم شدن بر تکرار نکردن آن.
(8)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):
اذا عملت سیئة فأحدث عندها توبة السر بالسر والعلانیة بالعلانیة؛
هر گاه کار بدی از تو سر زد، از آن توبه کن، برای گناه پنهانی، توبه پنهانی و برای گناه آشکار، توبه آشکار.
(9)
امام صادق (علیه السلام):
أوحی الله عزوجل الی داود (علیه السلام): یا داود ان عبدی المومن اذا أذنب ذنباً ثم رجع وتاب من ذلک الذنب واستحیی منی عند ذکره غفرت له وأنسیته الحفظة و أبدلته الحسنة ولاابالی وأنا أرحم الراحمین؛
خدای عزوجل به داود پیامبر (علیه السلام) وحی کرد: ای داود هر گاه بنده مومن من گناهی کند و سپس از آن بر گردد و توبه نماید و به هنگام یاد کردن از آن گناه از من شرم کند، او را بیامرزم و آن گناه را از یاد فرشتگان نگهبان اعمال ببرم و آن را به نیکی بدل کنم. و از این کار مرا باکی نیست که من مهربان ترین مهربانانم.
(10)
امام علی (علیه السلام):
الناس یوشکون أن ینقطع بهم العمل و یسد علیهم باب التوبة، فلا ینفع نفساً ایمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی ایمانها خیراً؛
مردم هر لحظه در معرض آن اند که فرصت عملشان به پایان رسد و در توبه بر آنان بسته شود و در نتیجه ایمان کسی که پیش از مرگ ایمان نیاورده و کار خیری انجام نداده سودی ندارد.

خواص گلابی

گلابي ميوه اي است سبز يا زرد رنگ ، آبدار و مخروطي شكل كه داراي طعمي خوش و معطر است. گلابي را شاه ميوه يا آمرود هم مي نامند و به ميوه پيوندي و شاداب آن شاه آمرود گويند. گياه گلابي بومي آسياي غربي و اروپاي شرقي مخصوصاً نواحي شمال غربي ايران و كوههاي قفقاز مي باشد. گلابي بعد از سيب مهم ترين ميوه دانه دار دنيا و ايران به شمار مي آيد. گلابي را در زبان عربي سَفرجَل يا عَرمُوط و در زبان انگليسي PEAR مي گويند.
گونه هاي مختلف گلابي طعم هاي گوناگون از ترش تا شيرين دارند . اين ميوه حاوي ويتامين هاي E و C ، كلسيم ، آهن، منيزيم و روي است. چون گلابي ميوه اي آبدار و حاوي ويتامين C مي باشد ، در زيبايي پوست شما بسيار مؤثر است. يكي از خواص گلابي ملين بودن آن است . همچنين دانه هاي ريزي كه در موقع خوردن گلابي زير دندان احساس مي كنيد، براي دفع مواد زائد بدن بسيار مؤثر است.
گياه گلابي و انواع آن
درخت گلابي در برابر سرما از سيب حساس تر است. گل هاي گلابي در بهار كمي زودتر از سيب باز مي شوند ، به همين دليل بيشتر در معرض خطر سرماي بهاره قرار مي گيرند . در تابستان، گياه گلابي گرما را بيشتر از سيب تحمل مي كند. گل و ميوه گلابي در انتهاي شاخه ها و سيخك هاي دو ساله بوجود مي آيد ، بنابراين هنگام هرس درختان بارور ، بايد در حفظ سيخك ها دقت كرد. ميزان محصول در باغ هاي معمولي به 45 تن در هكتار مي رسد. تعداد ارقام گلابي موجود در ايران حدود 120 نوع است. مهمترين ارقام بومي عبارتند از :
شاه ميوه كرج ، شاه ميوه خراسان ، شاه ميوه اصفهان ، گلابي نطنز كاشان ، محمدعلي مشهد ، سه فصله كرج ، سيبري ، گلابي پيغمبري .
از گلابي هاي خارجي نيز كه كم و بيش در ايران كشت مي شوند مي توان : آنژو، وينترنليس، بارتلت، دوشس، ژاندارك، باسه، كولمار، بوره ژيفار و دوينه دوكوميس را نام برد. بارتلت كه در اروپا بنام ويليامز مشهور است، مهم ترين و پر كشت ترين گلابي در دنيا به شمار مي رود.
يك نوع گلابي جنگلي كه در كهكيلويه مي رويد و تخم آن زياد است را انجوجك مي نامند. ميوه آن قابل استفاده نيست، ولي زماني كه ميوه روي خاك مي افتد و مي پوسد، تخم آن را جمع آوري مي كنند كه استفاده درماني زيادي دارد.

خواص درماني گلابي
قسمت هايي از درخت گلابي كه مورد استفاده غذايي و درماني قرار مي گيرد: 1- ميوه 2- برگ 3- پوست درخت آن است. گلابي را مي توان بصورت خام يا پخته ( مربا و كمپوت) مصرف كرد.
• گلابي ميوه اي عالي و گوارا و پرآب است كه خاصيت لينت دهندگي دارد. افرادي كه يبوست دارند سعي كنند 1 تا 2 عدد گلابي در روز بخورند و بلافاصله 1 ليوان آب ولرم بنوشند كه خاصيت ملين آن قوي تر شود.
• گلابي ميوه اي است كه به آساني هضم و جذب بدن مي شود.
• گلابي داراي دانه هاي بسيار ريزي است كه خصوصاً نزديك هسته آن زياد است. اين دانه ها از جنس سلولزاست و در دستگاه گوارش هضم نمي شود. از اين رو با عبور از دستگاه گوارش ، معده و روده را پاك مي كند و كليه مواد زائد باقيمانده در شكم را دفع مي كند.
• پوست گلابي كه در معرض نور خورشيد قرار دارد ، از نظر ويتامين ها غني تر است. به علاوه قسمت عمده فيبر گلابي در پوست آن است ، لذا نبايد هنگام خوردن ، پوست آن را جدا كنيد.
• كساني كه مبتلا به فشار خون هستند ، اگر به طور مرتب گلابي بخورند خون آنها تصفيه خواهد شد .
• گلابي براي غدد داخلي بدن بسيار مفيد است . تانن و پتاسيم آن، اسيد اوريك را به هر اندازه كه باشد حل مي كند. به همين جهت افراد مبتلا به نقرس، آرتروز و رماتيسم مي توانند از آن بهره زيادي ببرند.
• گلابي براي معالجه امراض سينه يك ميوه عالي است و اين خاصيت مربوط به تانن آن است و اگر گلابي كمي گس باشد براي سينه بهتر است.
• گلابي به علت دارابودن ارسنيك رعشه را درمان مي كند.
• ماده مهم ديگري كه در گلابي موجود است عنصر بور( BORON ) است كه با افزايش جذب كلسيم ، از بروز پوكي استخوان به خصوص در زنان يائسه جلوگيري مي كند.
• موادي كه براي استخوان ها مفيدند، براي مغز نيز نافع اند. گلابي هم از اين قاعده مستثني نيست و از ميوه هايي است كه براي حافظه و تمركز حواس مفيد است.
• مواد موجود در گلابي براي تقويت بدن پس از بيماري هايي كه نيرو و توان انسان را تحليل مي برد، بسيار مفيد است. شايد به همين دليل است كه براي بيماران كمپوت گلابي مي بريم. در دوران نقاهت بيماري هايي چون سل، كم خوني و ضعف شديد خوردن مخلوط آب گلابي و به بسيار مفيد است.
• گلابي يكي از ميوه هاي ضدعفوني كننده يا ضد مسموميت است و اين خاصيت به دليل ادرارآور و ملين بودنش است.• گلابي موجب شادابي و طراوت بدن و پوست مي شود.
• گلابي براي بيماران ديابتي ميوه بسيار مناسبي است ، چون قسمت اعظم قند آن سلولز، سوربيتول و لوولوز است . شايد به همين دليل حكيم عاليقدر ايراني ابوعلي سينا، گلابي يا كمپوت آن را براي اكثر بيماران مجاز دانسته و آن را” شاه ميوه” خوانده است.
• گلابي ترشح بزاق را افزايش مي دهد ،در نتيجه هضم غذا را آسان مي كند . پس پوره آن براي سالمندان بسيار مفيد است.
• فيبر موجود در گلابي لينين(LININ) است كه غيرقابل حل بوده و براي كاهش كلسترول خون بسيار مؤثر است.
در مورد برگ آن؛
• جوشانده برگ گلابي براي كليه بسيار مفيد است ، چون ادرارآور ، ضدعفوني كننده و ميكروب كش مثانه است. از اين رو مبتلايان به عفونت ادراري حتماً بايد آن را مصرف كنند. سنگ مجراي ادرار را دفع مي كند ، براي اين منظور100 گرم برگ جوان درخت گلابي را در يك ليتر آب به مدت 20 دقيقه دم كنيد و آن را در سه وعده به ميزان 1 تا 2 استكان تناول كنيد.
• دم كرده برگ گلابي دارويي شفابخش براي بي خوابي است، اعصاب را آرام مي كند و سردردهاي ميگرني را درمان مي كند.
• انجوجك كه تخم گلابي جنگلي است ، دفع كننده كرم است و اعصاب متشنج را تسكين مي دهد و اگر آن را كوبيده و شيره آن را بگيرند ، براي بندآمدن خونريزي زياد در قاعدگي مفيد است.
تذكر :
* هضم پوست گلابي كمي مشكل است، از اين رو كساني كه معده ضعيفي دارند آن را با پوست نخورند يا آن را بصورت كمپوت مصرف كنند.
* بهتر است گلابي كاملاً رسيده را مصرف كنيد تا خواص آن بيشتر و هضم آن راحت تر باشد.
* بهتر است پس از خوردن گلابي آب سرد ننوشيد ، زيرا در افراد حساس ايجاد نفخ مي كند.

احاديث و نظرات بزرگان
در مورد نظر ابوعلي سينا در مورد گلابي صحبت كرديم . ولي جالب است بدانيد كه احاديث زيادي در مورد گلابي وجود دارد مثلا در حديثي آمده:
” هر كس ناشتا گلابي بخورد ، آب نطفه او پاك و فرزندش نيكو خواهد شد.”
امام صادق عليه السلام فرمودند :
” گلابي معده را پاك و آن را تقويت مي كند” و باز فرموده اند: ” خوردن گلابي در حال سيري سودمندتر از خوردن آن در حال گرسنگي است. كسي كه دلش گرفته و اندوهناك است ، بايد گلابي را بعد از غذا بخورد.”

پايان سرگذشت نمرود


نمرود هم چنان با مركب سلطنت و غرور، تاخت و تاز مي‌كرد، و به شيوه‌هاي طاغوتي خود ادامه مي‌داد، خداوند براي آخرين بار حجّت را بر او تمام كرد، تا اگر باز بر خيره سري خود ادامه دهد، با ناتوانترين موجوداتش زندگي ننگين او را پايان بخشد.
خداوند فرشته‌اي را به صورت انسان، براي نصيحت نمرود نزد او فرستاد، اين فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنين گفت:
«… اينك بعد از آن همه خيره سري‌ها و آزارها و سپس سرافكندگي‌ها و شكستها، سزاوار است كه از مركب سركش غرور فرود آيي، و به خداي ابراهيم - عليه السلام - كه خداي آسمانها و زمين است ايمان بياوري، و از ظلم و ستم و شرك و استعمار، دست برداري، در غير اين صورت فرصت و مهلت به آخر رسيده، اگر به روش خود ادامه دهي، خداوند داراي سپاه‌هاي فراوان است و كافي است كه با ناتوانترين آنها تو و ارتش عظيم تو را از پاي درآورد.»
نمرود خيره سر، اين نصايح را به باد مسخره گرفت و با كمال گستاخي و پررويي گفت: «در سراسر زمين، هيچ كس مانند من داراي نيروي نظامي نيست، اگر خداي ابراهيم - عليه السلام - داراي سپاه هست، بگو فراهم كند، ما آماده جنگيدن با آن سپاه هستيم.»
فرشته گفت: اكنون كه چنين است سپاه خود را آماده كن.
نمرود سه روز مهلت خواست و در اين سه روز آن چه توانست در يك بيابان بسيار وسيع، به مانور و آماده سازي پرداخت، و سپاهيان بي‌كران او با نعره‌هاي گوش خراش به صحنه آمدند.
آن گاه نمرود، ابراهيم را طلبيد و به او گفت: «اين لشكر من است!»
ابراهيم جواب داد: شتاب مكن، هم اكنون سپاه من نيز فرا مي‌رسند.
درحالي كه نمرود و نمروديان، سرمست كيف و غرور بودند و از روي مسخره قاه قاه مي‌خنديدند، ناگاه از طرف آسمان انبوه بي‌كراني از پشه‌ها ظاهر شدند و به جان سپاهيان نمرود افتادند (آنها آنقدر زياد بودند كه مثلاً هزار پشه روي يك انسان مي‌افتاد، و آن قدر گرسنه بودند كه گويي ماه‌ها غذا نخورده‌اند) طولي نكشيد كه ارتش عظيم نمرود در هم شكست و به طور مفتضحانه به خاك هلاكت افتاد.
شخص نمرود در برابر حمله برق آساي پشه‌ها به سوي قصر محكم خود گريخت، وارد قصر شد و درِ آن را محكم بست، و وحشت زده به اطراف نگاه كرد. در آن جا پشه‌اي نديد، احساس آرامش كرد، با خود مي‌گفت: «نجات يافتم، آرام شدم، ديگر خبري نيست…»
در همين لحظه باز همان فرشته ناصح، به صورت انسان نزد نمرود آمد و او را نصيحت كرد و به او گفت: «لشكر ابراهيم را ديدي! اكنون بيا و توبه كن و به خداي ابراهيم - عليه السلام - ايمان بياور تا نجات يابي!»
نمرود به نصايح مهرانگيز آن فرشته ناصح، اعتنا نكرد. تا اين كه روزي يكي از همان پشه‌ها از روزنه‌اي به سوي نمرود پريد، لب پايين و بالاي او را گزيد، لبهاي او ورم كرد، سرانجام همان پشه از راه بيني به مغز او راه يافت و همين موضوع به قدري باعث درد شديد و ناراحتي او شد، كه گماشتگان سر او را مي‌كوبيدند تا آرام گيرد، سرانجام او با آه و ناله و وضعيت بسيار نكبت باري به هلاكت رسيد و طومار زندگي ننگينش پيچيده شد(1) به تعبير قرآن:
«وَ اَرادُوا بِهِ كَيداً فَجَعَلْناهُمُ الْاَخْسَرِينَ؛ نمروديان باتزوير و نقشه‌هاي گوناگون خواستند تا ابراهيم را شكست دهند، ولي خود شكست خوردند».(2)
به گفته پروين اعتصامي:
خواست تا لاف خداوندي زند *** برج و باروي خدا را بشكند
پشه‌اي را حكم فرمودم كه خيز *** خاكش اندر ديده خودبين بريز
جالب اين كه: حضرت علي - عليه السلام - در ضمن پاسخ به پرسشهاي يكي از اهالي شام فرمود: «دشمنان در روز چهارشنبه ابراهيم - عليه السلام - را در ميان منجنيق نهادند و در درون آتش پرتاب نمودند، سرانجام خداوند در روز چهارشنبه، پشه‌اي بر نمرود مسلّط گردانيد…»
و امام صادق - عليه السلام - فرمود: «خداوند ناتوانترين خلق خود، پشه را به سوي يكي از جبّاران خودكامه (نمرود) فرستاد، آن پشه در بيني او وارد گرديد، تا به مغز او رسيد، و او را به هلاكت رسانيد، و اين يكي از حكمت‌هاي الهي است كه با ناتوانترين مخلوقاتش، قلدرترين موجودات را از پاي در مي‌آورد.(3)
و از ابن عباس روايت شده: پشه لب نمرود را گزيد، نمرود تلاش كرد تا آن را با دستش بگيرد، پشه به داخل سوراخ بيني او پريد، او تلاش كرد كه آن را از بيني خارج سازد، پشه خود را به سوي مغز او رسانيد، خداوند به وسيله همان پشه، چهل شب او را عذاب كرد تا به هلاكت رسيد.(4)
نيز روايت شده: آن پشه نيمه فلج بود، و يك قسمت از بدنش قوّت نداشت، وقتي كه وارد مغز نمرود شد به زبان حال چنين گفت: «اي نمرود اگر مي‌تواني مرده را زنده كني، اين نيمه مرده مرا زنده كن، تا با قوّت آن قسمت از بدنم كه فلجي آن خوب شده، از بيني تو بيرون آيم، و يا اين قسمت بدنم را كه سالم است بميران تا خلاص شوي.»(5)

منابع:
1- اقتباس از روضة الصّفا، ج 1؛ حيوة القلوب، ج 1، ص 175.
2- انبياء، 70.
3- بحار، ج 12، ص 37.
4- همان، ص 18.
5- جوامع الحكايات، ص 20.

به آتش افكندن ابراهيم (ع)


به فرمان نمرود، ابراهيم را زنداني نمودند، از هر سو اعلام شد كه مردم هيزم جمع كنند، و يك گودال و فضاي وسيعي را در نظر گرفتند، بت پرستان گروه گروه هيزم مي‌آوردند و در آن جا مي‌ريختند.
گر چه يك بار هيزم براي سوزاندن ابراهيم كافي بود، ولي دشمنان مي‌خواستند هر چه كينه دارند نسبت به ابراهيم آشكار سازند، وانگهي اين حادثه موجب عبرت براي همه شود، و عظمت و قلدري نمرود در قلبها سايه بيافكند تا در آينده هيچ كس چنين جرئتي نداشته باشد.
روز موعود فرا رسيد، نمرود با سپاه بي‌كران خود، در جايگاه مخصوص قرار گرفتند، در كنار آن بيابان، ساختمان بلندي براي نمرود ساخته بودند، نمرود بر فراز آن ساختمان رفت تا از همان بالا صحنه سوختن ابراهيم را بنگرد و لذت ببرد.
هيزم‌ها را آتش زدند، شعله‌هاي آن به سوي آسمان سركشيد، آن شعله‌ها به قدري اوج گرفته بود كه هيچ پرنده‌اي نمي‌توانست از بالاي آن عبور كند، اگر عبور مي‌كرد مي‌سوخت و در درون آتش مي‌افتاد.
در اين فكر بودند كه چگونه ابراهيم را در درون آتش بيفكنند، شيطان يا شيطان صفتي به پيش آمد و منجنيقي ساخت و ابراهيم را در درون آن نهادند تا به وسيله آن او را به درون آتش پرتاب نمايند.
در اين هنگام ابراهيم تنها بود، حتي يك نفر از انسانها نبود كه از او حمايت كند، تا آن جا كه پدر خوانده‌اش «آزر» نزد ابراهيم آمد و سيلي محكمي به صورت او زد و با تندي گفت: «از عقيده‌ات برگرد!»
ولي همه موجودات ملكوتي نگران ابراهيم بودند، فرشتگان آسمانها گروه گروه به آسمان اول آمدند و از درگاه خدا درخواست نجات ابراهيم - عليه السلام - را نمودند، همه موجودات ناليدند، جبرئيل به خدا عرض كرد: «خدايا! خليل تو، ابراهيم بنده تو است و در سراسر زمين كسي جز او تو را نمي‌پرستد، دشمن بر او چيره شده و مي‌خواهد او را با آتش بسوزاند».
خداوند به جبرئيل خطاب كرد: «ساكت باش! آن بنده‌اي نگران است كه مانند تو ترس از دست رفتن فرصت را داشته باشد، ابراهيم بنده من است، اگر خواسته باشم او را حفظ مي‌كنم، اگر دعا كند دعايش را مستجاب مي‌نمايم».
استجابت دعاي ابراهيم - عليه السلام - و تبديل آتش به گلستان
ابراهيم در ميان منجنيق، لحظه‌اي قبل از پرتاب، خدا را چنين خواند:
«يا اَللهُ يا واحِدُ يا اَحَدُ يا صَمَدُ يا مَنْ لَمْ يلِدْ وَ لَمْ يولَدْ وَ لَمْ يكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ نَجِّنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ؛ اي خداي يكتا و بي‌همتا، اي خداي بي‌نياز، اي خدايي كه هرگز نزاده و زاده نشد، و هرگز شبيه و نظير ندارد، مرا به لطف و رحمتت، از اين آتش نجات بده».(1)
جبرئيل در فضا نزد ابراهيم آمد و گفت: «آيا به من نياز داري؟» ابراهيم گفت: «به تو نيازي ندارم ولي به پروردگار جهان نياز دارم.»(2)
جبرئيل انگشتري را در انگشت دست ابراهيم نمود، كه در آن چنين نوشته شده بود: «معبودي جز خداي يكتا نيست، محمد - صلّي الله عليه و آله - رسول خدا است، به خدا پناهنده شدم، و به او اعتماد كردم، و كارم را به او سپردم».
در همين لحظه فرمان الهي خطاب به آتش صادر شد:
«يا نارُ كُوني بَرْداً؛ اي آتش براي ابراهيم سرد باش».
آتش آن چنان خنك شد، كه دندانهاي ابراهيم از سرما به لرزه در آمد، سپس خطاب بعدي خداوند آمد:
«و سَلاماً عَلي اِبْراهيمَ؛ بر ابراهيم، سالم و گوارا باش».
آن همه آتش به گلستاني سبز و خرّم مبدَل شد، جبرئيل كنار ابراهيم - عليه السلام - آمد و بااو به گفتگو پرداخت.
بهتر اين است كه در اين جا به اشعار ناب مولانا در كتاب مثنوي گوش جان فرا دهيم:
چون رها از منجنيق آمد خليل *** آمد از دربار عزّت، جبرئيل
گفت: هَل لَك حاجَة يا مُجتبي *** گفت: اَمّا مِنكَ يا جبريلُ لا
من ندارم حاجتي با هيچ كس *** با يكي كار من افتاده است و بس
آن چه داند لايق من آن كند *** خواه ويران خواه آبادان كند
گفت اين جا هست نامحرم مقال *** عِلْمُهُ بِالحالِ حَسْبِي مَا السُّؤال
گر سزاوار من آمد سوختن *** لب ز دفع او بيايد دوختن
من نمي‌دانم چه خواهم زان جناب *** بهر خود و اللهُ اَعْلَم بالصَّواب
نمرود ابراهيم را در گلستان ديد كه با پيرمردي گفتگو مي‌كند، به آزر رو كرد و گفت: «به راستي پسرت چقدر در نزد پروردگارش ارجمند است!»
و نيز گفت: «اگر بنا است كسي براي خود خدايي انتخاب كند، سزاوار است كه خداي ابراهيم را انتخاب نمايد.»
يكي از رجال چاپلوس دربار نمرود (براي رفع وحشت نمرود) گفت: «من دعا و وِردي بر آتش خواندم، تا آتش ابراهيم را نسوزاند.
همان دم ستوني از همان آتش به سوي او آمد و او را سوزانيد، در حالي كه آتش‌هاي تمام دنيا، تا سه روز، سوزنده نبود.(3)
ياد امام حسين - عليه السلام - از توكّل كامل ابراهيم به خدا
در ماجراي كربلا، امام سجّاد - عليه السلام - سخت بيمار بود، به طوري كه با زحمت - آن هم با تكيه بر عصا - مي‌توانست برخيزد، امام حسين - عليه السلام - با او ديدار كرد و فرمود: «پسرم! چه ميل داري؟!»
امام سجاد - عليه السلام - عرض كرد:
«اَشتَهِي اَنْ اَكونَ مِمَّنْ لا اَقْتَرِحُ عَلَي اللهِ رَبِّي ما يدَبِّرُهُ لِي؛ ميل دارم به گونه‌اي باشم كه در برابر خواسته‌هاي تدبير شده خدا براي من، خواسته ديگري نداشته باشم.»
امام حسين - عليه السلام - فرمود:
احسن و آفرين! تو هم چون ابراهيم خليل - عليه السلام - هستي كه جبرئيل از او پرسيد: آيا خواهش و حاجتي داري؟ او در پاسخ گفت: «هيچ گونه پيشنهادي به خدا ندارم، بلكه او مرا كفايت مي‌كند و نگهبان نيكي است.»(4)

منابع:
1- و مطابق بعضي از روايات، امام صادق - عليه السلام - فرمود: ابراهيم - عليه السلام - در مناجات خود، انوار پنج تن آل عبا - عليه السلام - را واسطه قرار داد و گفت: «اللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِي وَ فاطِمَة وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ…؛ خدايا از درگاهت مسئلت مي‌نمايم به حق محمد - صلّي الله عليه و آله - و علي و فاطمه و حسن و حسين - عليهم السلام - مرا حفظ كن.» (نور الثقلين، ج 1، ص 68).
2- قال: «يا اِبْراهِيمُ اَلَكَ حاجَة؟ فَقالَ اَمّا اِلَيْكَ فَلا» (علل الشرائع، ص 23 و 24).
3- مجمع البيان، ج 7، ص 54 و 55؛ بحار، ج 12، ص 32 و 33.
4- اعيان الشيعه، ط ارشاد، ج 1، ص 635؛ انوار البهيه، ص 166.

احادیثی درباره خواص خوراکی ها


(1)
امام علی (علیه السلام):
أکل السفر جل قوة للقلب الضعیف وهو یطیب المعدة ویذکی الفؤاد ویشجع الجبان ویحسن الولد؛
خوردن به قلب ضعیف را قوی، معده را پاک، ترسو را شجاع و فرزند را زیبا می کند.
(2)
امام صادق (علیه السلام):
لو یعلم الناس ما فی التفاح، ماداووا مرضاهم الا به، ألا وانه أسرع شی ء منغعة للفؤاد خاصة وانه نضوحة؛
اگر مردم می دانستند چه خواصی در سیب وجود دارد، بیماران خود را تنها با آن درمان می کردند. سیب از هر چیزی سریع تر به قلب فایده می بخشد به ویژه آن که خوشبو کننده می باشد.
(3)
امام علی (علیه السلام):
العسل شفاء من کل داء و لا داء فیه یقل البلغم ویجلو القلب؛
عسل شفای هر بیماری ای است و هیچ بیماری در آن نیست، بلغم را کم و قلب را جلا می دهد.
(4)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):
یا علی علیک بالعدس فانه مبارک مقدس وهو یرق القلب ویکثر الدمعة وانه بارک علیه سبعون نبیاً؛
ای علی تو را سفارش می کنم به خوردن عدس، زیرا مبارک و پاک کننده است، قلب را رقیق و اشک را زیاد می کند و هفتاد پیامبر پیوسته از آن استفاده می کردند.
(5)
امام صادق (علیه السلام):
نعم الطعام الزیت یطیب النکهة ویذهب بالبلغم ویصفی اللون و یشد العصب ویذهب بالوصب ویطفی ء الغضب؛
زیتون غذای خوبی است، دهان را خوشبو می کند، بلغم را از بین می برد، چهره را باز، اعصاب را محکم می کند و مرض را می برد و خشم را خاموش می کند.
(6)
امام رضا (علیه السلام):
التین یذهب بالبخر ویشد العظم وینبت الشعر ویذهب بالداء یحتاج معه الی دواء؛
انجیر بوی بد دهان را بر طرف، استخوآنها را محکم، رویش مو را زیاد، بیماری را برطرف می کند و با وجود آن احتیاجی به دارو نیست.
(7)
امام صادق (علیه السلام):
(سمعت أبا عبدالله (علیه السلام) یقول فی الغبیرا:) ان لحمه ینبت اللحم وعظمه ینبت العظم وجلده ینبت الجلد ومع ذلک فانه یسخن الکلیتین ویدبغ المعدة المعدة وهو أمان من البواسیر والتقطیر ویقوی الساقین ویقمع عرق الجذام؛
از امام صادق (علیه السلام): درباره سنجد شنیدم که می فرمودند: گوشت سنجد برای گوشت، هسته آن برای استخوان و پوست آن برای پوست مفید است و در عین حال کلیه ها را گرم، معده را ضدعفونی کرده و بازدارنده از بواسیر و تسلسل بول است. ساق پا را تقویت و جذام را از بدن ریشه کن می کند.
(8)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):
کلوا الثوم وتداووا به فان فیه شفاء من سبعین داء؛
بخورید سیر را و مداوا کنید با او، که هفتاد بیماری را شفا می دهد.
(9)
امام علی (علیه السلام):
کلوا التمر فانه فیه شفاء من الادواء؛
خرما بخورید که شفای دردهاست.
(10)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):
علیکم بالزبیب فانه یکشف المرة ویذهب بالبلغم ویشد العصب ویذهب بالاعیاء ویحسن الخلق ویطیب النفس ویذهب بالغم؛
شما را سفارش می کنم به خوردن مویز، زیرا صفرا را برطرف می کند، بلغم را از بین می برد، اعصاب را قوی، خستگی را دور، اخلاق را خوب می کند، به روح آرامش می بخشد و غم را می برد.