مولودی بسیار زیبا حاج محمود کریمی-ولادت امام حسین(ع)

گوشه ای از زندگانی وکرامات امام حسین (ع)

امام حسين (عليه السلام)

اين امام همام در سوم شعبان سال چهارم هجرت در شهر مدينه به دنيا آمد. پدر بزرگوار ايشان امير المؤمنين على(عليه السلام) و مادر ايشان حضرت فاطمه(عليها السلام) سيد زنان اهل عالم است. پس از آن كه عالم وجود به وجود ذى وجود ايشان منوّر شد پيامبر اكرم به على(عليه السلام) فرمود: چه نامى بر اين فرزندم نهادى. ايشان عرض كرد ما در نام گذارى اين فرزند بر شما پيشى نمى گيريم. پيامبر فرمود: من نيز در اين نام گذارى بر خداوند سبقت نمى گيرم. پس از مدتى جبرئيل بر پيامبر نازل شد و عرضه داشت يا رسول الله خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد نسبت على به تو بمانند نسبت هارون به موسى است پس فرزندت را به نام فرزند هارون بنام. پيامبر فرمود نام فرزند هارون چه بود جبرئيل عرض كرد «شبير» پيامبر فرمود: زبان ما عربى است او را به عربى چه بنامم و جبرئيل گفت او را حسين بنام.

رسول خدا علاقه بسيارى نسبت به ايشان و برادر عزيزشان امام حسن(عليه السلام) داشت به طورى كه محبت خويش را به صورت علنى نسبت به آنان ابراز مى نمود بدين صورت كه گاه از منبر به زير آمده آنان را بوسيده و مجدداً از منبر بالا مى رفت و گاه آن دو را به دوش مى گرفت و با آنها به بازى مى پرداخت و گاه بدين صورت مى شد كه حضرت در بين اصحاب نشسته بود و حسين(عليه السلام) وارد مى شد آنگاه حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)كلام خود را قطع مى نمود برمى خاست و از او استقبال مى كرد. وى را به دوش گرفته و در دامان خود مى نشاند و مى فرمود: انه مهجة قلبى



در حكايت ديگرى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه ايشان روزى حسين(عليه السلام) را در كوچه ديد كه با اطفال بازى مى كند حضرت به سوى او رفت و دست خود را به طرف او دراز كرد ولى حسين(عليه السلام) از سويى به سويى ديگر مى گريخت تا اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را گرفت آنگاه يك دست زير چانه و دست ديگرش را بر سر حسين(عليه السلام) گذاشت پس لب هاى او را بوسيد و فرمود: من از حسين هستم و حسين از من است


از ويژگى هاى ديگر امام حسين(عليه السلام) كه پيامبر به آنها اشاره نموده است اين است كه:

حسين روح من و ثمره، سكون و طمأنيه قلب من است هرگاه به حسين نگاه مى كنم گرسنگى من تمام مى شود و حسين ريحانه من و نور دو چشم من است.

وگاه اين طور مى شد كه حسين(عليه السلام) در سجده بر شانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بالا مى رفت آن حضرت سجده خويش را طولانى مى كرد تا اين كه حسين به اختيار پايين بيايد اصحاب از طولانى شدن سجده سؤال مى كردند كه آيا وحى شده است و حضرت مى فرمود: نه ليكن فرزندم (حسين) بر پشت من سوار شده بود.

و حكايت ديگر در فضل امام حسين(عليه السلام) اين كه روزى پيامبر طفلى را در كوچه ديد نشست و با او به مهربانى و لطف پرداخت شخصى علت ملاطفت را سؤال نمود ايشان فرمود: اين طفل حسين مرا دوست دارد زيرا من ديدم كه خاك قدم او را مى گرفت و به صورت خود مى ماليد.

روايات بسيارى از پيامبر در فضيلت اين دو برادر وارد شده است كه برخى از آن روايات به حد تواتر رسيده است نظير رواياتى از قبيل:

الحسن والحسين سيد اشباب اهل الجنه، امام حسن و امام حسين سرور جوانان اهل بهشت هستند

كسى كه مرا دوست دارد اين دو را نيز دوست بدارد.

كسى كه امام حسن و امام حسين را دوست بدارد همانا مرا دوست دارد و كسى كه آن دو را دشمن داشته باشد مرا دشمن داشته است

امام حسين در حدود هفت سال داشت كه جدش پيامبر در بيست و هشت صفر سال يازده هجرى از دنيا رفت، وى در سنين كودكى شاهد آن بود كه ياران ديروز جدش حق مسلم پدرش را غصب نموده و از گرد وى پراكنده شده و وى را خانه نشين نمودند. وى در همان كودكى به همراه مادر و برادرش در طلب حق پدر مى كوشيد و شبانه به در خانه انصار مى رفت و از آنان كمك طلب مى كرد.

در همان ايام در ميان حزن رحلت جدش پيامبر و خانه نشينى پدر، مادر عزيزش كه رنج بسيارى را تحمل كرده بود از دست داد.

روزى در ايام خلافت خليفه ثانى در مسجد رو به او كرد و گفت: «إنزل عن منبر أبى» از منبر پدرم  پايين بيا و به روى منبر پدر خودت برو. عمر وى را گرفته و به خانه برد و سعى كرد بفهمد آيا پدرش وى را مأمور به اين كار نموده است يا وى از جانب خودش اين حرف را زده است كه حضرت پاسخ داد اين سخن را خودم مى گويم و كسى به من نياموخته است پدرش على(عليه السلام) نيز در مقام فرمود اين كلام را خود گفته و من به وى نياموخته ام.

حضرت بعد از رحلت پيامبر پيوسته به همراه پدر بزرگوارش بود چنانچه در جنگ هاى جمل، صفين و نهروان حضور داشت و در كنار پدر به جنگ با پيمان شكنان و ظالمان پرداخت از آن حضرت خطبه اى در جنگ صفين نقل شده است كه در ضمن آن مردم را به جنگ ترغيب مى كردند. امام در همان مراحل مقدماتى صفين در گرفتن چشمه آب از دست شاميان نقش عمده داشت كه امام على(عليه السلام) پس از آن فرمود: اين اولين پيروزى به بركت حسين(عليه السلام) است.

و در ماجرايى ديگر وقتى عبيدالله بن عمر در صفين به امام گفت پدر تو قريش را چنين و چنان كرد امام وى را متهم به پيروى از قاسطين كرده و فرمودند اينان به زور اسلام را قبول كردند اما در اصل مسلمان نشده اند.

ايشان سى و هفت ساله بود كه پدر بزرگوارشان در بيست و يكم رمضان سال 41 قمرى به شهادت رسيده و اهل بيت را به غمى جانگاه مبتلا نمودند.

امام حسين پس از شهادت پدر در كنار برادرش امام حسن(عليه السلام) بود و از سياست هاى وى دفاع مى نمود، حتى پس از آن كه او با معاويه بيعت كرد شيعيان كوفه همان روز صلح نزد او رفته و خواهان نقض صلح و قيام عليه معاويه شدند ولى ايشان نپذيرفت و بر ادامه صلح برادر تأكيد نمود پس از خروج معاويه از كوفه هم مجدد به نزد ايشان رفته و خواستار قيام شدند كه آن حضرت باز هم نپذيرفت.

اهل بيت پس از قضيه صلح از كوفه به مدينه برگشتند و پس از حدود 10 سال بعد از شهادت امام حسن(عليه السلام) ايشان به امامت رسيده و در سن چهل و هفت سالگى نگهبانى از دين خدا و حفاظت از شيعيان به آن حضرت سپرده شد.

حضرت پس از شهادت امام حسن نيز در برابر درخواست هاى مكرر مردم عراق براى آمدن آن حضرت به كوفه مقاومت كرده و فرمودند تا معاويه زنده است نبايد دست به اقدامى زد و اين بدان معناست كه امام در فاصله ده سال به اجبار حكومت معاويه را تحمل كرده بودند. تسليم ناپذيرى امام از لحاظ سياسى در برابر مشروعيت مطلق معاويه على رغم اين كه دست به قيام زدن را نيز به صلاح نمى دانستند از سخنان امام در 10 سال حكومت آخر معاويه پيداست چنانكه از نامه امام به معاويه نيز چنين برمى آيد:

ايشان در اين نامه خطاب به معاويه ضمن اين كه مى فرمايند من قصد جنگ و مخالفت با تو را ندارم تأكيد مى نمايد به خدا سوگند جنگ با تو را ترك كردم در حالى كه در اين مورد از خداوند خوفناك هستم… من براى دين خود چيزى را بالاتر از جهاد با تو نمى دانم كه اگر آن را انجام دهم به پروردگار نزديك شده ام. و من فتنه اى سهمگين تر از حكومت تو براى امت سراغ ندارم.

و بعدها وقتى كه معاويه رو در رو با امام حسين(عليه السلام) قرار گرفت و گفت ما حجر بن عدى و اصحاب او و شيعيان پدرت را كشتيم كفن كرديم نماز بر آنها خوانديم و دفن كرديم امام فرمود: اگر ما ياران تو را بكشيم نه آنها را كفن مى كنيم و نه بر آنها نماز مى خوانيم و نه دفن مى كنيم.

شخصيت امام حسين(عليه السلام)


امام حسين همچون ساير ائمه داراى شخصيت، ممتاز و عالى بودند. گرچه ذكر تمامى اوصاف حضرت در اين مقال نمى گنجد اما ما به فراخور حال و رعايت اختصار قطره اى از درياى بى كران و عميق شخصيت آن حضرت را به قلم مى آوريم و از اين روز به چند صفت از او صاف كماليه وى اشاره مى كنيم.

حلم و بردبارى


على رغم قرار داشتن امام حسين در بحرانى ترين شرايط حلم و بردبارى اجازه عرض اندام به لغزش و فرو افتادن ايشان در گودال غضب نداد چنانچه سيراب كردن لشكر حر و حتى اسبان آنها در گرماى شديد نمونه اى از نمايش حسن خلق، حلم و كرامت آن حضرت در برابر عوامل خشم و كينه است.

عصام بن مطلق از پرورش يافتگان مكتب معاويه در مواجهه با مام حسين(عليه السلام) مى گويد: وقتى او را ديدم سيماى او مرا به شگفتى وا داشت ولى نتوانستم بغض و عداوت خويش را نسبت به پدرش بروز ندهم و چنين گفتم: تو پسر بوترابى.

حضرت فرمود: اى مرد، كار را بر خود آسان ساز و سخت گير مباش، براى تو خود از خدا طلب آمرزش مى كنم اگر يارى بخواهى ياريت مى كنم اگر كمك مالى بخواهى به تو مى دهم چنانچه اگر هدايت بخواهى تو را ارشاد مى كنم. عصام گويد حسين(عليه السلام) از چهره ام شرمندگيم را دريافت ضمن خواندن آيه اى از قرآن در باب بخشش گفت اى مرد آيا از اهل شام هستى گفتم آرى امام فرمود اى مرد بدون ترس و مضايقه خواسته ها و گرفتارى هايت را با ما درميان بگذار كه مرا در بالاترين درجه كمال و اميد خواهى يافت.

عصام به قدرى از برخورد وحسن اخلاق امام مجذوب و دچار حيرت شده بود كه مى گويد:

زمين پهناور چنان در نظرم تنگ شد كه دوست داشتم دهان باز كند و مرا ببلعد با شرمندگى از امام دور شدم در حالى كه كسى نزد من محبوب تر از او و پدرش نبود.

علم امام


عبدالله بن عمر در خصوص علم و دانش حضرت چنين اعتراف مى كند: همچنان كه مرغ جوجه خود را با منقار غذا مى دهد حسين(عليه السلام) نيز در بيت نبوت و ولايت از سر انگشت علوم رسول الله(صلى الله عليه وآله) غذا مى خورد.

فروتنى و تواضع


امام حسين(عليه السلام) روزى بر گروهى از فقرا كه در حال غذا خوردن بودند گذشت و به ايشان سلام كرد آنان جواب دادند و ايشان را به شركت در سفره و خوردن غذا خواندند امام(عليه السلام) كنار سفره آنان نشست و از غذاى آنان ميل فرمود آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود كه: «إنَّ اللهَ لايُحِبُّ المُسْتَكْبِرين» سپس همه آنها را به خانه خود دعوت كرد و غذايى براى آنها فراهم و به هر يك لباسى عطا فرمود.

وقتى سپاهيان سنگ دل بدن مطهر امام حسين را به خاك افكندند بر شانه مباركش زخمى ديدند علت آن را از امام سجاد(عليه السلام) جويا شدند فرمود: اثر آن انبان ها كه در مدينه بر دوش مى گرفت و به خانه هاى فقرا، ايتام و بيوه زن ها مى برد.

رقت قلب و مهربانى امام حسين(عليه السلام)


آن حضرت مثل ساير اهل بيت از قلبى مهربان و پرعاطفه برخورد بودند كه در اين باب حكايت حضرت با اسامة بن زيد خالى از لطف نيست. اسامه كه آخرين فرمانده سپاه اسلام در زمان رسول الله بود و در زمان حكومت امير المؤمنين(عليه السلام) كه از بيعت با آن حضرت سر باز زده بود و با آن حضرت بيعت نكرد تا سال 58 هجرى قمرى زنده بود وى در آخر عمر شديداً مقروض شد و پرداخت آن برايش ممكن نبود. امام حسين(عليه السلام) كه از بيمارى وى آگاه شده بود به عيادت وى رفت و او را غمگين يافت. فرمود: برادر چرا ناراحتى؟ اسامه گفت بدهى و قرض زياد است و بالغ بر شصت هزار درهم مى شود. حضرت فرمود: بدهى تو بر عهده من و من آن را خواهم پرداخت. اسامه گفت: مى ترسم قبل از اداى دينم بميرم و امام فرمود: تو هنوز زنده خواهى بود كه من قرض هاى تو را خواهم پرداخت و سپس دستور داد همه بدهى هاى او را پرداختند و اين در حالى بود كه اسامه با پدر بزرگوار امام حسين(عليه السلام) يعنى امير المؤمنين(عليه السلام) به مخالفت برخاسته بود و از بيعت با آن حضرت سر باز زده بود.

شرح ولادت امام حسین

ویرایش

مشهور نزد علمای شیعه این است که ولادت حضرت امام حسین علیه السلام در مدینه روز سوم شعبان سال چهارم هجری بوده است.

an style="line-height: 18.4px; font-size: 12pt;">در توقیع حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به قاسم بن علاء همدانی وکیل حضرت امام حسن عسکری علیه السلام آمده که؛ مولای ما حضرت حسین علیه السلام روز پنج شنبه سوم شعبان متولد شدند پس آن روز را روزه دار و این دعا را بخوان:

«اللهم انی اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم…»

ولی بعضی چون شیخ طوسی رحمة الله (با استناد به روایتی از امام صادق علیه السلام) و شیخ مفید رحمه الله ، ولادت آن حضرت را در شب پنجم شعبان و ابن نما رحمه الله روز پنجم نقل کرده اند.

به سند معتبر از حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از علیی بن الحسین علیهم السلام روایت شده که چون حضرت حسین علیه السلام متولد شد حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم به اسماء بنت عمیس فرمود: «فرزندم را بیاور» من آن بزرگوار را در جامه ای سفید پیچیده خدمت ان حضرت بردم، آن جناب در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت، و او را در دامن خود نهاد و گریست.

اسماء عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، گریه شما از چیست؟ فرمود: برای این فرزندم می گریم. عرض کرد: این کودک که الان به دنیا آمده فرمود: بعد از من گروهی از ستمکاران او را خواهند کشت. خداوند شفاعت مرا به آنها نرساند.

آنگاه فرمود: دخترم فاطمه را از این جریان باخبر نکن چون تازه این فرزند برایش متولد شده است.

سپس به حضرت علی علیه السلام فرمود: او را چه نام می گذاری؟ گفت در نامگذاری بر شما سبقت نمی گیرم؛ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من هم بر پروردگارم سبقت نگیرم، جبرئیل نازل شد و فرمود:

ای محمد! خدای بزرگ تو را سلام می رساند و می فرماید:

«عَلیٌّ مِنْکَ کَهارونَ مِنْ موسی؛ علی مسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی است»

او را به اسم پسر هارون نام گذار که شبیر است.

پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم فرمود: زبان من عربی است، جبرئیل عرض کرد نام او را «حسین» بگذار.

چون روز هفتم شد دو گوسفند سیاه و سفید برای او عقیقه کردند و یک رانش را به قابله دادند و سرش را تراشیده به وزن موی سرش نقره تصدق نمودند و خلوق (که چیز خوشبویی است) بر سرش مالیدند و فرمودند: ای اسماء

«الدَّمُ فِعْلُ الجاهلیّةِ؛ خون (بر سر نوزاد مالیدن) از آداب دوران جاهلیت است».



حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: چون حضرت حسین علیه السلام به دنیا امد خداوند به جبرییل دستور داد که با هزار ملک فرود آید تا از جانب خداوند و خودش به حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم تهنیت بگوید.

چون جبرئیل نازل می شد در جزیره ای به ملکی از حاملان عرش عبور نمود که نامش فُطرُس بود که خداوند به او دستوری داده که در اجرای آن سستی ورزیده پس بالش را در هم شکسته و در ان جزیره انداخته بود و فطرس هفتصد سال در آنجا به عبادت خداوند مشغول بود تا روزی که امام حسین علیه السلام متولد شد.

چون دید که جبرئیل با ملائکه فرود می آیند از جبرئیل پرسید به کجا می روید؟ فرمود: خداوند نعمتی به حضرت محمد عطا فرموده مرا برای تهنیت و مبارک باد فرستاده است. فطرس گفت: مرا نیز با خود ببر شاید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم برایم دعا کنند. جبرئیل او را به همراه خود برد.

چون خدمت پیامبر صلوات الله علیه رسید و از جانب خداوند و خود تهنیت گفت شرح حال فطرس را به عرض رسانید حضرت فرمود: به او بگو خود را به این مولود بمالد و به جایگاه خود برگردد.

فطرس خود را به حضرت حسین علیه السلام مالید و بالا رفت و در آن حال می گفت ای رسول خدا به زودی امت تو این مولود را شهید می کنند. چون ان بزرگوار بر من حق دارد هر کس او را زیارت کند من زیارت او را به حضرتش می رسانم و هیچ مسلمانی به او سلام ندهد یا بر او صلوات نفرستد مگر آنکه به حضرتش می رسانم.

به روایت مناقب؛ چون فطرس به آسمان بالا رفت می گفت: کیست مثل من و حال آنکه من آزاد شده حسین –فرزند علی و فاطمکه علیهما السلام- هستم.

منبع: سحاب رحمت، تألیف عباس اسماعیلی یزدی

مناجات شعبانیه

مناجات شعبانيه

بخواند اين مناجات مرويه از ابن خالويه را كه نقل كرده و گفته اين مناجات حضرتامير المؤمنين و امامان ازفرزندان او عليهم السلاماست كه در ماه شعبان ميخواندند:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

اي خدا درود فرست بر محمّد و آلش 

وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَاسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ 

و چون تو را بخوانم دعاي مرا اجابت فرما وهرگاه تو را ندا كنم ندايم بشنو 

وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْهَرَبْتُ إلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِيناً لَكَ مُتَضَرِّعاً إلَيْكَ 

و چون با تو مناجات كنم به حالم توجّه فرما كهمن بسوي تو گريخته ام و در حضور حضرتتايستاده در حالي كه به درگاهت به حال پريشاني تضرّع و زاري مي كنم 

رَاجِياً لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ تَخْبُرُ حَاجَتِيوَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي 

و به آنچه نزد توست چشم اميد دارم و تو ازدلم آگاهي و حاجتم را مي داني و ضمير مرا مي شناسي 

وَ لاَ يَخْفَي عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِيوَ مَثْوَايَ 

و هيچ امري از امور دنيا و آخرت من بر توپنهان نيست 

وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْمَنْطِقِي وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِيوَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِي 

و آنچه مي خواهم كه به زبان اظهار كنم و ازحوايجم سخن گويم و آنچه براي حسن عاقبتمبه تو اميد دارم همه را مي داني 

وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِيرُكَ عَلَيَّ يَاسَيِّدِي فِيمَا يَكُونُ مِنِّي إلَيآخِرِ عُمْرِي 

و حكم تقدير تو بر من اي سيّد من در باطن وظاهرم تا آخر عمر جاري و نافذ است 

مِنْ سَرِيرَتِي وَ عَلاَنِيَتِي وَبِيَدِكَ لاَ بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَنَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضَرِّي 

و هر زيادت و نقصان و سود و زيان بر من واردآمد همه به دست توست نه غير تو 

إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَاالَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِيفَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي 

اي خدا اگر تو مرا از رزقت محروم سازي ديگركه تواند مرا روزي دهد و اگر تو مرا خوارگرداني كه مرا ياري تواند كرد 

إِلَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَحُلُولِ سَخَطِكَ 

اي خدا به تو پناه مي برم از غضب تو و از ورودخشم و سخطت 

إِلَهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍلِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْتَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ 

اي خدا اگر من لايق رحمتت نيستم تو لايقيكه بر من از فضل و كرم بي پايانت جود وبخشش كني 

إِلَهِي كَأَنِّي بِنَفْسِي وَاقِفَهٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُتَوَكُّلِي عَلَيْكَ فَقُلْتَ (فَفَعَلْتَ) مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِي بِعَفْوِكَ 

اي خداي من گويا من اكنون در حضور توايستاده ام و حسن توكّلم بر تو به سرم سايهلطف انداخته و آنچه از كرم و احسان تو راشايسته است با من بجا آورده اي عفو وآمرزشت مرا فرا گرفته است 

إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَیمِنْكَ بِذَلِكَ 

اي خدا اگر تو مرا عفو كني كه از تو سزاوارتر بهعفو است 

وَ إِنْ كَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِي وَلَمْ يُدْنِنِي (يَدْنُ) مِنْكَعَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الإِْقْرَارَ بِالذَّنْبِ إلَيْكَ وَسِيلَتِي 

و اگر اجلم نزديك شد و عمل صالحم مرا به تونزديك نكرد من هم اقرار به گناهانم را وسيلهعفوت قرار داده ام 

إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَي نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا 

خدايا من در توجّهم به نفس خود بر خويشستم كردم پس اي واي بر نفس من اگر تو او رانيامرزي 

إِلَهِي لَمْ يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيَّامَحَيَاتِي فَلاَ تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَمَاتِي 

اي خدا چنانكه لطف و احسانت در تمام مدّتزندگي شامل حالم بود پس در مرگ مرا ازاحسانت محروم مساز 

إِلَهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِنَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَنْتَلَمْ تُوَلِّنِي إلاَّ الْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي 

اي خدا چگونه مايوس از احسانت بعدمردنمشوم و حال آنكه تو در تمام عمرم با من جزنيكي و احسان نكردي 

إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَأَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلَيمُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ 

اي خدا با من آن كن كه تو را شايد(نه آنجه مرابايد)و باز هم به فضل و كرم بر گنهكاري كه درلجّه گناه از جهل و ناداني فرو رفته ترحّم فرما 

إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوباً فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إلَي سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الأُْخْرَي 

اي خدا تو در دار دنيا گناهانم را از تمام خلقپنهان داشتي و من در آخرت به ستّاريت از دنيامحتاجترم 

إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إلَيَّ إِذْ لَمْتُظْهِرْهَا لأَِحَدٍ مِنْ عِبَادِكَالصَّالِحِينَ 

و چون لطف كردي و گناهانم را بر هيچ بندهصالحي آشكار نكردي 

فَلاَ تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَهِ عَلَي رُؤُسِ الأَْشْهَادِ 

پس روز قيامت هم مرا مفتضح و رسوا درحضور جميع خلايق مگردان 

إِلَهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي وَعَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي 

خدايا جود و بخششت بساط آرزوي مراگسترده و عفو تو بهتر از عمل من است 

إِلَهِي فَسُرَّنِي بِلِقَائِكَ يَوْمَتَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبَادِكَ إلَهِي اِعْتِذَارِي إلَيْكَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْيَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ 

اي خدا آن روزي كه ميان بندگانت حكم ميكني آن روز مرا به لقاء خود شاد گردان اي خدامن چون كسي به درگاهت عذر مي خواهم كهبه قبول عذر سخت محتاج است 

فَاقْبَلْ عُذْرِي يَا أَكْرَمَ مَنِاعْتَذَرَ إلَيْهِ الْمُسِيئُونَ 

پس عذرم بپذير اي كريمترين كسي كهگنهكاران از او معذرت مي طلبند 

إِلَهِي لاَ تَرُدُّ حَاجَتِي وَ لاَ تُخَيِّبْ طَمَعِي وَ لاَ تَقْطَعْ مِنْكَ رَجَائِي وَ أَمَلِي 

اي خدا حاجتم را رد مكن و دست طمعم را ازدرگاهت محروم برمگردان و اميد و آرزويم ازلطف و كرمت منقطع مساز 

إِلَهِي لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِي لَمْ تَهْدِنِي وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِيلَمْ تُعَافِنِي 

اي خدا اگر تو اراده خواري من داشتي بههدايت و احسانت سرافرازم نمي كردي و اگرمي خواستي مرا رسوا سازي در دنيا معافم نمي فرمودي 

إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِيحَاجَهٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِيطَلَبِهَا مِنْكَ 

اي خداي من هرگز به تو اين گمان نمي برم كهحاجتي كه به تو دارم و عمرم را در طلبش فاني كردم باز روان سازي 

إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دَائِماًسَرْمَداً يَزِيدُ وَ لاَ يَبِيدُ كَمَاتُحِبُّ وَ تَرْضَي 

اي خدا حمد و ثنا مختصّ توست حمد ابدي ودايم سرمدي كه همي بيفزايد و هرگز فنانپذيرد چنانكه تو دوست بداري و بپسندي 

إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِيأَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْأَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَبِمَغْفِرَتِكَ 

اي خدا اگر مرا به جرمم مؤاخذه كني تو را بهعفوت مؤاخذه مي كنم و اگر مرا به گناهانمبازخواست كني تو را به مغفرتت باز خواست كنم 

وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُأَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ 

و اگر مرا به آتش دوزخ بري اهل آتش را آگاهخواهم كرد كه من تو را دوست مي داشتم 

إِلَهِي إِنْ كَانَ صَغُرَ فِيجَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِي فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجَائِكَ أَمَلِي 

اي خدا اگر در مقابل طاعتت عملم اندك استدر مقابل رجاء و اميد به كرمت آرزويم بسيار است 

إِلَهِي كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَبِالْخَيْبَهِ مَحْرُوماً وَ قَدْ كَانَحُسْنُ ظَنِّي بِجُودِكَ أَنْتَقْلِبَنِي بِالنَّجَاهِ مَرْحُوماً 

اي خدا چگونه از درگاه لطفت محروم و نااميدبرگردم در صورتي كه به جود و احسان توحسن ظنّ بسيار داشتم كه به حالم ترحّم كرده و عاقبت از اهل نجاتم مي گرداني 

إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمْرِي فِي شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُشَبَابِي فِي سَكْرَهِ التَّبَاعُدِ مِنْكَ 

اي خدا عمرم را با درد و غفلت از تو فانيساختم و بفرسودم جوانيم را در مستي بعد از تو 

إِلَهِي فَلَمْ أَسْتَيْقِظْ أَيَّامَاغْتِرَارِي بِكَ وَ رُكُونِي إلَي

سَبِيلِ سَخَطِكَ 

اي خدا پس بيدار نشدم روزگاري را كه مغروركرمت بودم و به راه سخط و غضبت مي رفتم 

إِلَهِي وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ مُتَوَسِّلٌبِكَرَمِكَ إلَيْكَ 

اي خدا من بنده تو و فرزند بنده توام كه در پيشگاه حضورت ايستاده ام و كرم و رحمتت را بسويت وسيله خود قرار داده ام 

إِلَهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إلَيْكَ مِمَّا كُنْتُ أُوَاجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّهِاسْتِحْيَائِي مِنْ نَظَرِكَ 

اي خدا منم بنده اي كه به عذر خواهي بهدرگاهت آمده ام از اعمال زشتي كه بواسطهقلّت حيا به حضورت و در نظرت بجا آورده ام 

وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ إِذِ الْعَفْوُنَعْتٌ لِكَرَمِكَ 

و از تو عفو و بخشش مي طلبم كه عفو وصفكرم توست 

إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إلاَّ فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ 

اي خدا من قدرتي كه از معصيت باز گردمندارم مگر آنكه تو به عشق و محبّت مرا بيدارگرداني 

وَ كَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَكُونَكُنْتُ فَشَكَرْتُكَ بِإِدْخَالِي فِيكَرَمِكَ وَ لِتَطْهِيرِ قَلْبِي مِنْأَوْسَاخِ الْغَفْلَهِ عَنْكَ 

يا آنكه چنانكه تو مي خواهي باشم و شكر توگويم چون مرا به كرمت داخل كردي و قلبم را ازپليديهاي غفلت پاك و پاكيزه گردانيدي 
إِلَهِي انْظُرْ إِلَيَّ نَظَرَ مَنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُبِمَعُونَتِكَ فَأَطَاعَكَ 

اي خدا از لطف به حال من چنان بنگر كه بهكسي كه او را خواندي و اجابت كرد و به كارطاعت واداشتي و اطاعتت نمود مي نگري 

يَا قَرِيباً لاَ يَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّبِهِ وَ يَا جَوَاداً لاَ يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ 

اي نزديكي كه هرگز دور از آنكه فريفته توستنمي شوي و اي با جود و كرمي كه هرگز بخل برآنكه اميد احسانت دارد نمي كني 

إِلَهِي هَبْ لِي قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ وَ لِسَاناً يُرْفَعُ إلَيْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ 

اي خدا به من دلي عطا كن كه مشتاق مقامقرب تو باشد و زباني كه سخن صدقش بسويتو بالا رود و نظر حقيقتي كه تقرّب تو جويد 

إِلَهِي إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُمَجْهُولٍ وَ مَنْ لاَذَ بِكَ غَيْرُمَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُوكٍ 

اي خدا آنكه به تو معروف شد هرگز مجهول وبي نام نشود و هر كه به تو پناه آورد هرگز خوار نگردد و هر كه تو به او توجّه كني بنده ديگرينشود 

إِلَهِي إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَلَمُسْتَنِيرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَبِكَ لَمُسْتَجِيرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِكَ يَا إِلَهِي 

اي خدا هر كه به تو راه يافت روشن شد و هركه به تو پناه برد پناه يافت و من به درگاه تو پناه آورده ام پس تو اي خدا 

فَلاَ تُخَيِّبْ ظَنِّي مِنْ رَحْمَتِكَوَ لاَ تَحْجُبْنِي عَنْ رَأْفَتِكَ 

حسن ظنّ مرا به رحمتت نوميد مساز و ازفروغ رأفت و عنايتت مرا محجوب مگردان 

إِلَهِي أَقِمْنِي فِي أَهْلِ وَلاَيَتِكَمُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّيَادَهَ مِنْ مَحَبَّتِكَ 

اي خدا مرا در ميان اولياء خود مقام آنكس رابخش كه به اميد زياد شدن محبّت توست 

إِلَهِي وَ ألْهِمْنِي وَلَهاً بِذِكْرِكَإلَي ذِكْرِكَ وَ هِمَّتِي فِي رَوْحِنَجَاحِ أَسْمَائِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِكَ 

اي خدا و مرا واله و حيران ياد خود براي يادخود گردان و همّتم را بر نشاط و فيروزي دراسماء خود و مقام قدس خويش موقوف ساز 

إِلَهِي بِكَ عَلَيْكَ إلاَّ ألْحَقْتَنِیبِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِكَ وَ الْمَثْوَيالصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِكَ 

اي خدا به ذات پاكت و به حقّي كه تو را برخلق است قسم كه مرا به اهل طاعتت ملحقساز و منزل شايسته از مقام رضا و خوشنوديتعطا فرما 

فَإِنِّي لاَ أَقْدِرُ لِنَفْسِي دَفْعاً وَ لاَ أَمْلِكُ لَهَا نَفْعاً 

كه من قادر نيستم دفع شرّي از خود يا جلبنفعي براي خود كنم 

إِلَهِي أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوكُكَ الْمُنِيبُ(اَلْمَعِيبُ) فَلاَ تَجْعَلْنِي مِمَّنْصَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَ حَجَبَهُسَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ 

اي خدا من بنده ضعيف گنهكار و مملوك تايب پر عيب و نقص توام پس مرا از آنان كه روي ازآنها مي گرداني و به غفلت از عفوت محجوبشدند قرار مده 

إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الاِنْقِطَاعِإلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِنَظَرِهَا إِلَيْكَ 

اي خدا مرا انقطاع كامل بسوي خود عطا فرما وروشن ساز ديده هاي دل ما را به نوري كه بهآن نور تو را مشاهده كند 

حَتَّي تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِحُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلَيمَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِيرَأَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِكَ 

تا آنكه ديده بصيرت ما حجابهاي نور را بر دردو به نور عظمت واصل گردد و جانهاي ما بهمقام قدس عزّتت در پيوندد 

إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُفَأَجَابَكَ وَ لاَحَظْتَهُ فَصَعِقَلِجَلاَلِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً 

اي خدا مرا از آنان قرار ده كه چون او را ندا كنيتو را اجابت مي كند و چون به او متوجّه شوي از تجلّي جلال و عظمتت مدهوش مي گردد پس تو با او در باطن راز مي گويي و او به عيان به كار تو مشغول است 

إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَي حُسْنِ ظَنِّيقُنُوطَ الاَْيَاسِ وَ لاَ انْقَطَعَرَجَائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ 

اي خدا بر حسن ظنّم به تو يأس و نااميديمسلّط مساز و دست اميدم از دامن كرمنيكويت جدا مگردان 

إِلَهِي إِنْ كَانَتِ الْخَطَايَا قَدْأَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ فَاصْفَحْ عَنِّيبِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ 

اي خدا اگر خطاهايم مرا نزد تو پس و خوارگردانيده هم بواسطه حسن اعتمادم به تو ازمن عفو كن 

إِلَهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَكَارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِيالْيَقِينُ إلَي كَرَمِ عَطْفِكَ 

اي خدا اگر گناهانم مرا از لطف و كرامتهايتدور كرده مقام يقينم مرا به كرم و عطوفتتتذكّر مي دهد 

إِلَهِي إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَهُ عَنِالاِسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِيالْمَعْرِفَهُ بِكَرَمِ آلاَئِكَ 

و اگر غفلت مرا از مهيّاي لقاي تو شدن بهخواب غرور افكند معرفتم به نعمتهاي بزرگوارتبيدار مي گرداند 

إِلَهِي إِنْ دَعَانِي إلَي النَّارِ عَظِيمُ عِقَابِكَ فَقَدْ دَعَانِي إلَي الْجَنَّهِ جَزِيلُ ثَوَابِكَ 

اي خدا اگر عقاب و انتقام تو مرا به آتش دوزخخواند ثواب و عنايتت مرا بسوي بهشت ابددعوت كرد 

إِلَهِي فَلَكَ أَسْأَلُ وَ إلَيْكَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَعَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 

اي خدا پس من هر چه بخواهم از تودرخواست مي كنم و به درگاه كرمت با ناله و زاري و شوق و رغبت مي نالم و از تو مي طلبم كه درود فرستي بر محمّد(ص)و آل محمّد 

وَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُذِكْرَكَ وَ لاَ يَنْقُضُ عَهْدَكَ وَلاَ يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ وَ لاَيَسْتَخِفُّ بِأَمْرِكَ 

و مرا از آنان قرار دهي كه دايم به ياد تواند هرگز عهد تو نشكنند و شكر و سپاست را لحظهاي فراموش نكنند و امرت را سبك نشمرند 

إِلَهِي وَ ألْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَالأَْبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفاً وَعَنْ سِوَاكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَخَائِفاً مُرَاقِباً 

اي خدا و مرا به نور مقام عزّتت كه بهجت ونشاطش از هر لذّت بالاتر است در پيوند تاآنكه شناساي تو باشم و از غير تو رو بگردانم و از تو ترسان و مراقب فرمان باشم 

يَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الإِْكْرَامِ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً 

اي خداي صاحب جلال و بزرگواري و درود خدابر رسولش محمّد(ص)و بر اهل بيت پاكش وسلام و تحيّت بسيار باد.

و اين از مناجاتهاي جليلالقدر ائمه (عليهم السلام)است و بر مضامين عاليهمشتمل است و در هر وقتكه حضور قلبي باشدخواندن آن مناسباست.

صلوات هرروز ماه شعبان

​ 


صلوات مرويه از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام)

در هر روز از شعبان در وقت زوال و در شب نيمه آن بخواند اين صلوات مرويه از حضرت امام زينالعابدين (عليه السلام) را:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد و آلش 

شَجَرَهِ النُّبُوَّهِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَهِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَئِكَهِ وَمَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ 

كه درخت نبوّتند و محلّ رسالت و جايگاه رفتو آمد فرشتگان و معدن علم و حكمت وخاندان وحي اند 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد(ص)و آلش 

الْفُلْكِ الْجَارِيَهِ فِي اللُّججِ الْغَامِرَهِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَيَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا 

كه آنان كشتي درياي معرفتند و روان در اعماقآن دريا هر كس بر آن كشتي در آيد از غرق ايمن است و هر كس در نيايد بدرياي هلاكتغرق خواهد شد 

اَلْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُعَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللاَّزِمُ لَهُمْلاَحِقٌ 

هر كس بر آنها تقدّم جويد از دين خارج شود وهر كس از آنان عقب ماند نابود گردد و هركس همراه آنان باشد ملحق به آنها خوهد شد 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد و آلش 

الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَهِ الْمُعْتَصِمِينَ 

كه حصار محكم امّتند و فريادرس بيچارگان ودرماندگان و پناه گريختگان و نگهبان عصمتطلبان اند 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد(ص)و آلش 

صَلاَهً كَثِيرَهً تَكُونُ لَهُمْ رِضًا وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْكَوَ قُوَّهٍ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ 

درود بسيار كه آن درود موجب خشنودي آنهاباشد و اداي حقّ آنها بر ما شود به حول و قوّهتو اي خداي عالميان 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد(ص)و آلش 

الطَّيِّبِينَ الأَْبْرَارِ الأَْخْيَارِ الَّذِينَأَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَطَاعَتَهُمْ وَ وِلاَيَتَهُمْ 

كه پاكان و نيكان و برگزيدگان عالمند كه بر ماواجب كردي حقوقشان را و طاعت و محبّتشان را فرض نمودي 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ 

خدايا درود فرست بر محمّد و آلش 

وَ اعْمُرْ قَلْبِي بِطَاعَتِكَ وَ لاَتُخْزِنِي بِمَعْصِيَتِكَ 

و قلب مرا به طاعتت پر نور و معمور ساز و مرابه عصيان خود رسوا و خوار مگردان 

وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاهَ مَنْ قَتَّرْتَعَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَعَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ 

و روزيم كن كه مواسات كنم با فقيران كهرزقشان تنگ نمودي به وسعتي كه از فضل وكرمت به من عطا كردي 

وَ نَشَرْتَ عَلَيَّ مِنْ عَدْلِكَ وَأَحْيَيْتَنِي تَحْتَ ظِلِّكَ 

تا عدالت تو را منتشر گردانم و مرا زنده بدار درسايه عنايتت 

وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَبِالرَّحْمَهِ وَ الرِّضْوَانِ 

و اين است شعبان ماه رسولت سيّد پيغمبرانكه اين ماه را به رحمت و رضا و خوشنوديت درپوشيده اي 

الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّياللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ 

و رسولت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم جهد و كوشش بسيار به نماز و روزه 

فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَفِي إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إلَي مَحَلِّ حِمَامِهِ 

در شبها و روزهاي اين ماه داشت و برايفروتني به درگاه تو اين ماه را تا به آخر محترمو گرامي مي داشت 

اَللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَي الاِسْتِنَانِبِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَهِ لَدَيْهِ 

اي خدا پس تو ما را هم ياري فرما بر پيروي سنّتش و به شفاعتش نايل گردان 

اَللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعاً مُشَفَّعاًوَ طَرِيقاً إلَيْكَ مَهْيَعاً 

خدايا و حضرتش را براي من شفيع مقبول الشفاعه قرار ده و طريق مستقيم هموار بسويخود گردان 

وَ اجْعَلْنِي لَهُ مُتَّبِعاً حَتَّي ألْقَاكَيَوْمَ الْقِيَامَهِ عَنِّي رَاضِياً وَ عَنْ ذُنُوبِي غَاضِياً 

و مرا پيرو آن بزرگوار ساز تا روزي كه تو راملاقات مي كنم كه روز قيامت است در آن روز ازمن خوشنود باشي و از گناهانم چشم پوشي 

قَدْ أَوْجَبْتَ لِي مِنْكَ الرَّحْمَهَوَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِي دَارَالْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الأَْخْيَارِدر حالي كه لطف و رحمتت را بر من حتم فرموده و مرا در منزل هميشگي بهشت ابد كهمحلّ خوبان است منزل دهي.