ماجرای ساخت کشتی حضرت نوح(ع) و حوادث بعد از آن
پنجشنبه 96/05/19
ساختن كشتي نجات
حضرت نوح - عليه السلام - هم چنان شب و روز در فكر رستگاري و نجات مردم از چنگال جهل و بت پرستي بود، ولي هر چه آنها را نصيحت كرد نتيجه نگرفت و هر چه آنها را به عذاب الهي هشدار داد و اعلام خطر كرد، دست از اعمال زشت خود برنداشتند، تا آن جا كه با كمال گستاخي، بيپرده گفتند:
«اي نوح! با ما جرّ و بحث كردي، و بسيار بر حرف خود پافشاري نمودي (بس است!) اكنون اگر راست ميگويي، آن چه را از عذاب الهي به ما وعده ميدهي بياور.»
از سوي خدا به نوح - عليه السلام - وحي شد: «جز آنان كه (تاكنون) ايمان آوردهاند، ديگر هيچ كس از قوم تو، ايمان نخواهد آورد، بنابراين از كارهايي كه بت پرستان انجام ميدهند غمگين مباش».(1)
در اين هنگام بود كه خداوند دستور ساختن كشتي را به حضرت نوح - عليه السلام - داد، و به او چنين وحي كرد:
«وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْينِنا وَ وَحْينا وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ؛ و اكنون در حضور ما و طبق وحي ما كشتي بساز! و درباره آنها كه ستم كردند شفاعت مكن كه همه آنها غرق شدني هستند.»(2)
حضرت نوح - عليه السلام - نيز مطابق فرمان خدا، قوم خود را از عذاب سخت الهي و بلاي عظيم طوفان برحذر ميداشت، ولي آنها به لجاجت خود ميافزودند.
تمسخر قوم نوح - عليه السلام -
حضرت نوح - عليه السلام - طبق فرمان خدا براي ساختن كشتي آماده شد. تختههايي را فراهم ساخت و آنها را بريده و به هم متصل ميكرد، و چندين ماه (بلكه چندين سال) به ساختن كشتي پرداخت. توضيح اين كه اين كشتي، بسيار بزرگ بوده است؛ بعضي نوشتهاند: داراي هفت طبقه و داخل هر طبقه در جهت عرض، داراي نه بخش بوده و به نقل بعضي ديگر؛ داراي سه طبقه بوده است. حضرت نوح - عليه السلام - هنگام طوفان، چهار پايان را در طبقه اول آن جاي داد و انسانها را در طبقه دوم و طبقه سوم را جايگاه پرندگان نمود.
نخستين حيواني كه وارد اين كشتي شد، مورچه بود، و آخرين حيوان، الاغ و ابليس بود.(3)
نيز روايت شده امير مؤمنان علي - عليه السلام - در پاسخ مردي از اهالي شام كه از اندازه كشتي نوح - عليه السلام - پرسيد، فرمود: «طول آن 800 ذراع، و عرض آن پانصد ذراع، و ارتفاع آن هشتاد ذراع بود.» و نيز فرمود: «در آن بخشي كه حيوانات قرار داشتند، داراي نود اطاق بود».
اين كشتي در بيابان كوفه ساخته شد، و مطابق بعضي از روايات، حضرت نوح آن را در سرزمين كنوني مسجد اعظم كوفه ساخت.(4)
حضرت نوح - عليه السلام - در ساختن اين كشتي همواره مورد تمسخر و آزار و نيشخند قوم قرار ميگرفت. آنها نزد نوح ميآمدند و با انواع پوزخندها و مسخرهها و سرزنشها، حضرت نوح - عليه السلام - را ميآزردند، ولي نوح - عليه السلام - به آنها ميفرمود: «روزي خواهد آمد كه ما نيز شما را مسخره ميكنيم و به زودي خواهيد دانست كه عذاب خوار كنندهاي بر شما نازل خواهد شد.»(5)
فرار و گريز خرابكاران از حمله نوح - عليه السلام -
هنگامي كه نوح - عليه السلام - طبق فرمان خدا به ساختن كشتي مشغول شد، مشركان شبها در تاريكي كنار كشتي ميآمدند و آن چه را نوح - عليه السلام - از كشتي درست كرده بود، خراب ميكردند (تختههايش را از هم جدا كرده و ميشكستند). نوح - عليه السلام - از درگاه الهي استمداد كرد و گفت:
«خدايا! به من فرمان دادي تا كشتي را بسازم، و من مدتي است به ساختن آن مشغول شدهام، ولي آن چه را درست ميكنم شبها مخالفان ميآيند و خراب ميكنند، بنابراين چه زماني كار من به سامان و پايان ميرسد!»
خداوند به نوح - عليه السلام - وحي كرد: «سگي را براي نگهباني كشتي بگمار.»
حضرت نوح - عليه السلام - از آن پس، سگي را كنار كشتي آورد تا نگهباني دهد. آن حضرت روزها به ساختن كشتي ميپرداخت و شبها ميخوابيد، وقتي كه شبانه مخالفان براي خراب كردن كشتي ميآمدند، سگ به طرف آنها ميرفت و صداي خود را بلند مينمود، نوح - عليه السلام - بيدار ميشد و با دسته بيل يا دسته كلنگ به مهاجمان حمله ميكرد، و آنها فرار ميكردند، مدتي برنامه نوح - عليه السلام - اين گونه بود تا ساختن كشتي به پايان رسيد.(6)
سرنشينان كشتي نوح - عليه السلام -
از آن جا كه طوفان نوح - عليه السلام - جهاني بود و سراسر كره زمين را فرا ميگرفت، بر نوح - عليه السلام - لازم بود كه براي حفظ نسل حيوانات و حفظ گياهان، از هر نوع حيوان، يك جفت سوار كشتي كند و از بذر يا نهال گياهان گوناگون بردارد.
روايت شده؛ امام صادق - عليه السلام - فرمود: پس از پايان يافتن ساختمان كشتي، خداوند بر نوح - عليه السلام - وحي كرد كه به زبان سِرياني اعلام كن تا همه حيوانات جهان نزد تو آيند. نوح اعلام جهاني كرد و همه حيوانات حاضر شدند. نوح - عليه السلام - از هر نوع حيوانات يك جفت (نر و ماده) گرفت و در كشتي جاي داد.(7)
در قرآن، اين مطلب را چنين ميخوانيم كه خداوند ميفرمايد:
«هنگامي كه فرمان ما (به فرا رسيدن عذاب) صادر شد، و آب از تنور به جوشش آمد، به نوح گفتيم: از هر جفتي از حيوانات (نر و ماده) يك زوج در آن كشتي حمل كن، هم چنين خاندانت را بر آن سوار كن، مگر آنها كه قبلاً وعده هلاكت به آنها داده شده (مانند يكي از همسران و يكي از پسرانش) و هم چنين مؤمنان را سوار كن».(8)
به اين ترتيب مسافران كشتي عبارت بودند از: نوح - عليه السلام - و حدود هشتاد نفر از ايمانآورندگان به او، و يك جفت از هر نوع از انواع حيوانات (از حشرات و پرندگان و چهارپايان و…) و مقداري بذر گياهان و نهال.
مسافران هر كدام در جايگاه مخصوصي قرار گرفتند و همه آماده يك بلاي عظيم بودند كه نشانههاي مقدماني آن آشكار شده بود. از جمله در ميان تنوري كه در خانه نوح - عليه السلام - بود آب جوشيد و ابرهاي تيره و تار هم چون پارههاي ظلماني شب سراسر آسمان را فرا گرفت. صداي غرّش رعد و برق از هر سو شنيده و ديده ميشد و همه چيز از يك حادثه بزرگ و فراگير خبر ميداد.
بلاي عظيم طوفان بر اثر نفرين نوح - عليه السلام -
سالها حضرت نوح - عليه السلام - قوم گنهكار خود را از عذاب الهي هشدار داد، ولي آنها همه چيز را به مسخره گرفتند و به هشدارهاي حضرت نوح - عليه السلام - اعتنا نكردند.
نوح - عليه السلام - صدها سال براي هدايت قوم خود تلاش كرد، ولي جز گروه اندكي به او ايمان نياوردند. نوح - عليه السلام - به طور كلي از هدايت شدن قوم مأيوس شد، زيرا ميديد روز به روز بر لجاجت و آزار آنها افزوده ميشود و آنها آن چنان از نظر فكري و روحي مسخ شدهاند كه هيچ روزنه اميدي براي جذب آنها باقي نمانده است و حتي از فرزندان آينده آنها نيز اميدي نيست.
از طرفي خداوند به نوح - عليه السلام - وحي كرد كه:
«لَنْ يؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ؛ جز آنان كه تا كنون ايمان آوردهاند، ديگر هيچ كس از قوم تو ايمان نخواهد آورد.»(9)
اينجا بود كه نوح - عليه السلام - آنها را سزاوار نفرين ديد و در مورد آنها چنين نفرين كرد:
«رَبِّ لا تَذَرْ عَلَي الْاَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَياراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّارا؛ پروردگارا! احدي از كافران را روي زمين زنده مگذار چرا كه اگر آنها را زنده بگذاري بندگانت را گمراه ميكنند و جز نسلي گنهكار و كافر به وجود نميآورند».(10)
در اين هنگام بود كه طوفان عالمگير و عظيم فرا رسيد. از آسمان و زمين، و از هر سو آب و سيل موج ميزد.
آبي كه از آسمان ميآمد باران نبود، بلكه چون سيلي بود كه بر زمين ميريخت و همه جاي زمين تبديل به آبشارهاي عظيم و بينظير شده بود، و باد تند از همه جا ميورزيد و رعد و برق و ابرهاي متراكم همه جا را تيره و تار ساخته بود. طولي نگذشت كه كشتي بر روي آب قرار گرفت و همه انسانها و موجوداتي كه در بيرون كشتي بودند، غرق شده و به هلاكت رسيدند. همه كوهها و دشتها زير آب قرار گرفت، گويي همه جا اقيانوس بود و ديگر زميني يا قلّه كوهي ديده نميشد.
به تعبير قرآن:«وَ هِي تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ؛ كشتي نوح - عليه السلام - با سرنشينانش، سينه امواج كوه گونه را ميشكافت و هم چنان به پيش ميرفت.»(11)
هلاك شدن كنعان پسر نوح - عليه السلام -
يكي از پسران حضرت نوح - عليه السلام - «كنعان» نام داشت كه به زبان عربي به او «يام» ميگفتند. حضرت نوح - عليه السلام - با روش و شيوهها و گفتار گوناگون او را به سوي توحيد دعوت كرد، ولي او با كمال گستاخي و لجاجت به دعوت پدر اعتنا ننمود و مثل ساير مردم به بت پرستي ادامه داد.
هنگامي كه بلاي جهان گير طوفان فرا رسيد، نوح - عليه السلام - ديد پسرش كنعان در خطر غرق و هلاكت افتاده، دلش به حال او سوخت، از ميان كشتي او را صدا زد و گفت:
«يا بُنَي اِرْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ؛ پسرم! با ما به كشتي سوار شو و از گروه كافران مباش!»
ولي كنعان به جاي اين كه به دعوت دلسوزانه پدر پاسخ دهد و خود را كه در پرتگاه هلاكت بود نجات بخشد، با كمال غرور و گستاخي تقاضاي پدر را رد كرد و در پاسخ او گفت:
«سَآوِي اِلي جَبَلٍ يعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ؛ به زودي به كوهي پناه ميبرم تا مرا از آب حفظ كند.»
نوح - عليه السلام - گفت: «اي پسر! امروز هيچ نگهداري در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن كس كه خدا به او رحم كند.»
هنگامي كه طوفان از هر سو وارد زمين شد، كنعان در خطر شديد قرار گرفت و ديگر چيزي نمانده بود كه هلاك گردد.
نوح - عليه السلام - فرياد زد:
«رَبِّ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِي وَ اِنَّ وَعْدَك الْحَقُّ؛ پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است.»
خداوند در پاسخ نوح - عليه السلام - فرمود:
«إِنَّهُ لَيسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صالِحٍ…؛ اي نوح! او از اهل تو نيست، او عمل ناصالحي است و فرد ناشايستهاي ميباشد، بنابراين آنچه را از آن آگاه نيستي از من مخواه، به تو اندرز ميدهم تا از جاهلان نباشي.»
بگذار تا بميرد در عين خودپرستي با مدّعي مگوييد اسرار عشق و مستي
نوح - عليه السلام - عرض كرد: «پروردگارا! من به تو پناه ميبرم كه از درگاهت چيزي بخواهم كه آگاهي به آن ندارم، و اگر مرا نبخشي و به من رحم نكني از زيانكاران خواهم بود.»(12)
به اين ترتيب عذاب الهي، حتي فرزند ناخلف نوح - عليه السلام - را نيز شامل شد و به شفاعت نوح - عليه السلام - از درگاه خداوند توجه نگرديد، چرا كه او با نوح و مكتب نوح - عليه السلام - مخالف بود و بر اثر انحراف و گناه، رشته خانوادگيش با نوح - عليه السلام - قطع شده بود، چنان كه سعدي ميگويد:
پسر نوح با بدان بنشست *** خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب كهف روزي چند *** پي نيكان گرفت و مردم شد
شكرگزاري هميشگي نوح - عليه السلام -
قرآن كريم نوح - عليه السلام - را به عنوان «عبد شكور» (بنده بسيار شكرگزار) معرفي كرده است.(13) امام سجاد - عليه السلام - فرمود: «مردم سه خصلت را از سه نفر آموختند، صبر و استقامت را از ايوب - عليه السلام -، شكر و سپاس را از نوح - عليه السلام -، و حسادت را از پسران يعقوب».(14)
اينك در اين جا به داستان زير از كتاب مثنوي معنوي مولانا در مورد خشنودي نوح - عليه السلام - به رضاي الهي و شكر او توجه كنيد:
پس از مناجات نوح - عليه السلام - با پروردگار، در مورد هلاكت پسرش كنعان، خداوند به نوح - عليه السلام - چنين پاسخ داد:
تو اي نوح! عزيز درگاه ما هستي، دلت را به خاطر كنعان نميشكنم، بگذار تو را از حال او اطلاع دهم.
نوح: نه، نه! اگر خود مرا نيز غرق سازي و نابود كني بنده تسليم تواَم. خدايا! تسليم فرمانت هستم، هر لحظه بخواهي زندهام كن يا بميران، حكم و فرمانت جان من است و من از اعماق جان خواسته تو را ميپذيرم و به آن خشنودم!
من در اين جهان جز جمال تو را نمينگرم، و اگر هم چيزي را بنگرم ازاين رو است كه چراغي فرا راه منظر تو است.
من عاشق آفريدههاي تو هستم، صابر و سپاسگزار خالص درگاهت ميباشم، من به وجود عيني مصنوعات عشق نميورزم، بلكه آنها را كه آيينه جمال تواند مشاهده ميكنم كه بين اين دو فرق بسيار ظريفي است كه تنها اهل شهود آن را درك ميكنند.
گفت: اي نوح! آر تو خواهي *** جمله را حشر گردانم بر آرم از ثَري
بهر كنعاني دل تو نشكنم *** ليك از احوال او آگه كنم
گفت: ني ني راضيم كه تو مرا *** هم كني غرقه اگر بايد تو را
هر زمانه غرقه ميكن من خوشم *** حكم تو جان است چون جان ميكُشم
ننگرم كس را وگر هم بنگرم *** او بهانه باشد و تو منظرم
عاشق صُنع توام در شكر و صبر *** عاشق مصنوع كي باشم چو گبر
عاشق صُنع خدا با فَر بود *** عاشق مصنوع او كافر بود
در ميان اين دو فرقي بس خفي است *** خود شناسد آن كه در رؤيت صفي است(15)
كشتي نوح - عليه السلام - بر فراز كوه جودي
طوفان، سيل و آب سراسر جهان را فراگرفت. كشتي نوح - عليه السلام - بر روي آب به حركت درآمد، سرنشينان كشتي نجات يافتند و گنهكاران به هلاكت رسيدند، آب به قدري بالا آمده بود كه بنابر روايتي پيامبر - صلّي الله عليه و آله - فرمود:
«مادري به كودك شيرخوار خود بسيار علاقه داشت، هنگامي كه مشاهده كرد از هر سو آب به جريان افتاده، به سوي كوهي شتافت و از آن بالا رفت تا اين كه يك سوم مسافت كوه را پيمود. همان جا ايستاد و چون آب به آن جا رسيد، مادر از آن جا بالاتر رفت تا به دو سوم ارتفاع كوه رسيد، پس از چند لحظه آب به آن جا نيز رسيد تا اين كه مادر خود را به قله كوه رسانيد. آب آن جا را نيز فرا گرفت و هنگامي كه آب به گردن آن مادر رسيد، او كودكش را با دو دست خود بلند كرد تا آب به او نرسد، ولي آب هم چنان بالا آمد و از سر آنها گذشت و آنها غرق شدند.»(16)
سرانجام (چنان كه در آيه 44 سوره هود آمده) كشتي بر روي كوه جودي پهلو گرفت. اين كوه در يكي از مناطق شمال عراق، نزديك موصل قرار گرفته است.(17)
نوح - عليه السلام - كشتي را به حال خود رها كرد و خداوند به كوهها وحي كرد كه من كشتي بندهام نوح را روي يكي از شما مينهم. كوهها در مقابل فرمان الهي گردن كشيده و سرافرازي كردند، ولي كوه جودي تواضع كرد، از اين رو آن كشتي بر سينه آن كوه نشست، دراين هنگام نوح - عليه السلام - عرض كرد: «خدايا! كار كشتي و ما را سامان بخش.»(18)
زندگي نوين، پس از فرو نشستن طوفان
هنگامي كه كار مجازات الهي در مورد قوم ستمگر نوح - عليه السلام - به پايان رسيد، و آن سنگدلان لجوج و تيره بختان كور دل به هلاكت رسيدند، و طومار زندگي ننگينشان پيچيده شد، فرمان الهي به زمين و آسمان صادر گرديد كه:
«يا اَرْضُ اِبْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ اَقْلِعِي؛ اي زمين آبت را فرو بر، و اي آسمان از باريدن خودداري كن».
پس از اين فرمان، بيدرنگ آبهاي زمين فرو نشستند و آسمان از باريدن باز ايستاد و كشتي بر سينه كوه جودي پهلو گرفت.
از طرف خداوند به نوح - عليه السلام - وحي شد: «اي نوح! با سلامت و بركت از ناحيه ما بر تو و بر تمام آنها كه با تواند فرود آي.»(19)
از امام صادق - عليه السلام - نقل شده كه فرمودند: حضرت نوح - عليه السلام - همراه هشتاد نفر از كساني كه به او ايمان آورده بودند از كوه جودي به پايين آمدند و در سرزمين موصل براي خود خانههايي ساختند (و زندگي نوين و گرم توحيدي را به دور از آلودگيهاي شرك و فساد، آغاز نمودند) و در آن جا شهري ساختند كه به نام «مدينة الثَّمانين» (شهر هشتاد نفر) معروف گرديد.(20)
حضرت نوح - عليه السلام - بر فراز كوه جودي عبادتگاهي ساخت و در آن با پيروانش به عبادت خداي يكتا و بيهمتا ميپرداخت.(21)
مطابق پارهاي از روايات، روز پياده شدن نوح - عليه السلام - و همراهان از كشتي، روز عاشورا (در آن عصر) بوده است.
نوح و همراهان در پاي همان كوه جودي خانههايي ساختند و نام آن را «سَوقْ الثَّمانين» (بازار هشتاد نفر) نهادند. كم كم نسل بشر، از همان هشتاد نفر كه سه نفر از آنها به نامهاي سام، حام و يافث از پسران نوح بودند، ادامه يافت و رو به افزايش نهاد.(22)
در پارهاي از روايات آمده كه نسل بشر از اين تاريخ به بعد از سه پسر نوح (سام، حام و يافث) باقي ماند و گسترش يافت.
منابع:
1- هود، 33 و 36.
2- هود، 37.
3- اعلام قرآن دكتر خزائلي، ص 644.
4- بحار، ج 11، ص 319 و 335.
5- هود، 38 و 39؛ بحار، ج 11، ص 323.
6- حياة الحيوان، ج 2، ص 219؛ بحار، ج 65، ص 52.
7- لثاني الاخبار، ج 5، ص 454.
8- هود، 40.
9- هود، 36.
10- هود، 26 و 27.
11- هود، 42.
12- مضمون آيات 42 تا 47 سوره هود.
13- اسراء، 3.
14- عيون الاخبار، ص 29؛ بحار، ج 11، ص 291.
15- ديوان مثنوي به خط ميرخاني، ص 235 (دفتر سوم).
16- بحار، ج 11، ص 303.
17- در مورد محل كوه جودي، مكانهاي ديگري نيز گفته شده است. (مجمع البيان، ج 5، ص 165)
18- اصول كافي، ج 2، ص 124.
19- هود، 44 و 48.
20- بحار، ج 11، ص 313.
21- اعلام قرآن خزائلي، ص 281.
22- تاريخ حبيب السِّيَر، ج 1، ص 31.
مشخصات حضرت نوح(ع) وقوم او
پنجشنبه 96/05/19
نام حضرت نوح - عليه السلام - 43 بار در قرآن آمده و يك سوره به نام او اختصاص داده شده است. او نخستين پيامبر اولوالعزم است كه داراي شريعت و كتاب مستقل بود و سلسله نسب او با هشت يا ده واسطه به حضرت آدم - عليه السلام - ميرسد.
حضرت نوح 1642 سال بعد از هبوط آدم - عليه السلام - از بهشت به زمين، چشم به جهان گشود. 950 سال پيامبري كرد(1) و مركز بعثت و دعوت او در شامات و فلسطين و عراق بوده است.
نام اصلي او عبدالجبّار، عبدالاعلي و… بود، و بر اثر گريه و نوحه فراوان از خوف خدا، «نوح» خوانده شد.
از امام صادق - عليه السلام - نقل شده كه فرمودند: «نوح - عليه السلام - 2500 سال عمر كرد كه 850 سال آن قبل از پيامبري و 950 سال بعد از رسالت بود كه به دعوت مردم اشتغال داشت، و 200 سال به دور از مردم به كار كشتي سازي پرداخت و پس از ماجراي طوفان 500 سال زندگي كرد.»(2)
با اين توضيح، نظر شما را به پارهاي از فراز و نشيبهاي زندگي حضرت نوح - عليه السلام - جلب ميكنيم:
لجاجت و گستاخي قوم نوح - عليه السلام -
نوح - عليه السلام - زماني به پيامبري مبعوث شد كه مردم عصرش غرق در بت پرستي، خرافات، فساد و بيهودهگرايي بودند. آنها در حفظ عادات و رسوم باطل خود، بسيار لجاجت و پافشاري ميكردند. و به قدري در عقيده آلوده خود ايستادگي داشتند كه حاضر بودند بميرند ولي از عقيده سخيف خود دست برندارند.
آنها لجاجت را به جايي رساندند كه دست فرزندان خود را گرفته و نزد نوح - عليه السلام - ميآوردند و به آنها سفارش ميكردند كه: «مبادا سخنان اين پيرمرد را گوش كنيد و اين پير شما را فريب دهد». نه تنها يك گروه اين كار را ميكردند، بلكه اين كار همه آنها بود(3) و آن را به عنوان دفاع از حريم بت پرستي و تقرب به پيشگاه بتها و تحصيل پاداش از درگاه آنها انجام ميدادند.
بعضي نيز دست پسر خود را گرفته و كنار نوح - عليه السلام - ميآوردند و خطاب به فرزند خود ميگفتند: «پسرم! اگر بعد از من باقي ماندي، هرگز از اين ديوانه پيروي نكن».(4)
و بعضي ديگر از آن قوم نادان و لجوج، دست فرزند خود را گرفته و نزد نوح - عليه السلام - ميآوردند و چهره نوح - عليه السلام - را به او نشان ميدادند و به او چنين ميگفتند:
«از اين مرد بترس، مبادا تو را گمراه كند. اين وصيتي است كه پدرم به من كرده و من اكنون همان سفارش پدرم را به تو توصيه ميكنم» (تا حق وصيت و خيرخواهي را ادا كرده باشم)(5)
آنها گستاخي و غرور را به جايي رساندند كه قرآن ميفرمايد:
«جَعَلُوا اَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ اَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً؛ آنها در برابر دعوت نوح - عليه السلام - (به چهار طريق مقابله ميكردند:) 1. انگشتان خود را در گوشهايشان قرار دادند 2. لباسهايشان را بر خود پيچيدند و بر سر خود افكندند (تا امواج صداي نوح - عليه السلام - به گوش آنها نرسد) 3. در كفر خود، اصرار و لجاجت نمودند 4. شديداً غرور و خودخواهي ورزيدند.»(6)
اشراف كافر قوم نوح - عليه السلام - نزد آن حضرت آمده و در پاسخ دعوت او ميگفتند: «ما تو را جز بشري همچون خودمان نميبينيم، و كساني را كه از تو پيروي كردهاند جز گروهي اراذل ساده لوح نمينگريم، و تو نسبت به ما هيچ گونه برتري نداري، بلكه تو را دروغگو ميدانيم».
نوح - عليه السلام - در پاسخ آنها ميگفت: «اگر من دليل روشني از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتي به من داده باشد - و بر شما مخفي مانده - آيا باز هم رسالت مرا انكار ميكنيد؟ اي قوم من! من به خاطر اين دعوت، اجر و پاداشي از شما نميخواهم، اجر من تنها بر خدا است، و من آن افراد اندك را كه به من ايمان آوردهاند به خاطر شما ترك نميكنم، چرا كه اگر آنها را از خود برانم، در روز قيامت در پيشگاه خدا از من شكايت خواهند كرد، ولي شما (اشراف) را قومي نادان مينگرم».(7)
گاه ميشد كه حضرت نوح - عليه السلام - را آنقدر ميزدند كه به حالت مرگ بر زمين ميافتاد، ولي وقتي كه به هوش ميآمد و نيروي خود را باز مييافت، با غسل كردن، بدن خود را شستشو ميداد و سپس نزد قوم ميآمد و دعوت خود را آغاز ميكرد. به اين ترتيب، آن حضرت با مقاومت خستگي ناپذير به مبارزه بيامان خود ادامه ميداد.(8)
دعوتهاي منطقي و مهرانگيز حضرت نوح - عليه السلام -
حضرت نوح - عليه السلام - با بياني روشن و روان و گفتاري منطقي و دلنشين، و سخناني مهرانگيز و شيوا، قوم خود را به سوي خداي يكتا دعوت ميكرد و به دريافت پاداش الهي فرا ميخواند و از عذاب الهي برحذر ميداشت. ولي آنها از روي ناداني و تكبر و غرور، هرگز حاضر نبودند تا سخن نوح - عليه السلام - را بشنوند و از بت پرستي دست بردارند.
حضرت نوح - عليه السلام - با تحمل و استقامت پيگير، شب و روز با آنها صحبت كرد و با رفتارها و گفتارهاي گوناگون آنان را به سوي خداوند بيهمتا دعوت نمود، و همه اصول و شيوههاي صحيح را در دعوت آنها به كار برد و همچون طبيبي دلسوز به بالين آنها رفت، و پستي و آثار زشت بت پرستي را براي آنها شرح داد و خطر سخت اين بيماري را به آنها گوشزد كرد، ولي گفتار منطقي و سخنان دلپذير حضرت نوح - عليه السلام - هيچ گونه در آنها اثر نميگذاشت.(9)
نوح - عليه السلام - در هدايت و تبليغ قوم خود، بسيار ايثارگري ميكرد و به آنها چون فرزند دلبند خود مينگريست. همواره در انديشه نجات آنها بود و از آلودگي آنها غصه ميخورد (همانند پدري كه در مورد فرزند رنج ميبرد). از اين رو شب و روز آنها را دعوت ميكرد، تا شايد آنها را نجات دهد.
نوح - عليه السلام - براي اين كه دعوتش در آن سنگدلان نفوذ كند، سه برنامه مختلف را دنبال كرد. گاه آنها را به طور مخفيانه و محرمانه دعوت ميكرد، و گاه دعوت علني و آشكار داشت، و مواقعي نيز از روش آميختن دعوت آشكار و نهان استفاده ميكرد، ولي قوم سنگدل آن حضرت، همه روشهاي مهرانگيز و منطقي نوح - عليه السلام - را ناديده گرفتند.(10) حتي يكبار آن قوم بيرحم براي جلوگيري از دعوت نوح - عليه السلام -، به او حمله كردند و او را آن چنان زدند كه بيهوش شد، ولي وقتي كه آن پيامبر دلسوز و مهربان به هوش آمد، گفت:
«اَللّهُمَّ اغْفِر لِي وَ لِقَوْمِي فَاِنَّهُمْ لا يعْلَمُونَ؛ خدايا! مرا و قوم مرا بيامرز، چرا كه آنها ناآگاه هستند».(11)
منابع:
1- به مدت نبوت او كه 950 سال بوده، در آيه 14 سوره عنكبوت تصريح شده است.
2- بحار، ج 11، ص 285؛ امالي صدوق، ص 306.
3- تاريخ انبياء (عماد زاده)، ص 201.
4- بحار، ج 11، ص 287.
5- مجمع البيان، ج 10، ص 361.
6- نوح، 8.
7- مضمون آيات 25 تا 29 سوره هود.
8- كامل ابن اثير، ج 1، ص 69.
9- نوح، 5.
10- اقتباس از آيات 8 و 9 و 22 و 23 سوره نوح.
11- كامل ابن اثير، ج 1، ص 68.
خواص آناناس
پنجشنبه 96/05/19
آناناس ميوه نواحي گرمسيري محسوب مي شود و مزه آن چيزي بين شيرين و ترش است. آناناس جسمي بيضي شكل است كه در اطراف آن گلهايي جمع شده اند كه اين گلها هيچ ميوه اي نمي دهند. اين ميوه از خانواده بروملياسه مي باشد كه گياهاني غالباً علفي و تقريباً درختچه مانند هستند. اين خانواده حاوي يك ماده بسيار مهم براي سلامت به عنوان آنزيم بروملين مي باشند.
آناناس منبع كلسيم، فسفر، آهن، منيزيم، پتاسيم، سديم و منگنز به شمار مي آيند. همچنين آناناس منبع غني از ويتامين C بوده و حاوي ويتامين A و B1 و B2 است. احتمالا براي همه ما پيش آمده كه وقتي به ملاقات بيماري مي رويم، براي او كمپوت آناناس ببريم. اين كار بي حكمت نيست زيرا خواص آناناس موجب مي شود تا زخم ها زودتر بهبود بيابند، عفونت ها زودتر خوب شوند، فرد احساس بهبودي پيدا كند و در يك كلام در تسريع روند بهبودي فرد بيمار كمك كننده است. البته هيچوقت نبايد فراموش كرد مصرف آناناس تازه بسيار از مصرف كمپوت آن بهتر است.
دانشمندان مي گويند در آناناس نوعي ماده وجود دارد كه عملكرد پروتئيني را كه در 30 درصد سرطان ها دخيل است، متوقف كرده و قادر است سيستم ايمني بدن را براي هدف قرار دادن و نابود ساختن سلول هاي سرطاني تحريك كند. اين خاصيت آناناس به ويژه در مورد سرطان سينه، ريه، روده بزرگ، تخمدان و سرطان پوست به اثبات رسيده است. گفتني است آناناس حاوي كربوهيدرات ، پروتئين ، چربي و آب است .
از ديگر خواص آناناس مي توان به نقش آن در بهبود سرماخوردگي و كاهش ميزان سرفه اشاره كرد. اكثر افراد هنگام سرماخوردگي ويتأمين C يا آب پرتقال بيشتر مي خورند غافل از اين كه خواص آناناس نيز كمتر از آنها نيست.
بروملين مخلوطي از موادي است كه از شاخه و ميوه آناناس گرفته شده است. در ميان هزاران مواد شناخته شده اي كه در بروملين وجود دارد مي توان به بهترين آنها كه پروتئين سستئين است اشاره نمود كه آنزيمي پروتئيني است و به هضم غذا كمك مي كند. التهابات فراوان، انعقاد خون و رشد بعضي از تومورها ممكن است بوسيله آنزيم بروملين موجود در آناناس كاهش يابد.
بروملين موجود در آناناس باعث كاهش شديد سرفه يا توقف سرفه هاي شديد مي شود اين هم دليل ديگري است تا هنگام سرماخوردگي آناناس بخوريد. همچنين بروملين موجود در آناناس علاوه بر كاهش سرفه بعنوان ضد آماس پس ازاعمال جراحي دندان، جراحي زنان، جراحي عمومي، براي درمان كوفتگي ها، خونمردگي ها و زخم هاي بعد از تصادفات و آبسه ها نيز بكارمي رود. آناناس به طور طبيعي لاغركننده است. آنزيم بروملين موجود در آناناس موجب هضم پروتئين ها در بدن مي شود و به همين دليل از آناناس در ساخت و تهيه قرص هاي لاغري نيز استفاده مي شود.
از خواص ديگر آنزيم بروملين موجود در آناناس مي توان از نرم نمودن بافت هاي گوشت نام برد بنابراين خواباندن گوشت سفت و ناپز در كنار آناناس قطعه قطعه شده موجب نرم شدن گوشت سفت و ناپز مي شود. همچنين پختن گوشت با آناناس موجب نرم شدن بافتهاي گوشت مي شود.
آناناس حاوي ويتامين C و بتا كاروتن است و به همين دليل باعث افزايش ساخت كلاژن و الاستين ( بافت پروتئيني پوست ) مي شود و خون رساني را به پوست افزايش مي دهد، اين خون رساني بهتر به پوست موجب رشد و ترميم سلول ها مي شود. مصرف آناناس موجب ترميم و رشد سلولهاي پوست مي شود و در نتيجه پوست بافت تازگي و جواني خود را حفظ مي كند .
متخصصان جراحي پوست به بيماران مصرف آناناس را پس از جراحي توصيه مي كنند خصوصا” افرادي كه جراحي بيني داشته اند پس از عمل صورت آنها در بيشتر نقاط كبود شده و مدت طولاني نياز است تا اين كبودي ها برطرف شود، با خوردن مرتب آناناس اين كبودي ها هرچه سريع تر رفع مي شوند.
يكي از خواص مهم آناناس كمك به ساخت استخوان هاي سالم و استحكام استخوان ها است. آناناس غني از منيزيم ماده معدني اي است كه وجودش براي ساخت استخوان ها و ارتباط بافت ها ضروري است. آناناس باعث رشد استخوان ها در بدن جوانان و استحكام استخوان ها در پسران مي شود.
آناناس يك منبع عالي براي ماده معدني منگنز مي باشد، كه ماده اي بسيار عالي براي توايد انرژي و مقابله در برابر آنتي اكسيدانها مي باشد.
كمپوت آناناس نيز بيشتر خواص ذكر شده براي آناناس را دارد ولي مصرف آناناس تازه بهتر است.
برگرفته از نرم افزار جامع گلبرگها