شعر امام زمان (ع)

ولادت حضرت زینب و روز پرستار

وظایف اخلاقی پرستاران

رستاران با بیماران انسان موجودی کمال‌جو و تعالی‌پذیر است. کمال آدمی، بر اثر درست به انجام رساندن روابطی است که در پی می‌آید:
1. رابطه انسان با خود: به این معنا که آدمی خود را بشناسد، ارزش‌ها و استعددهای بالقوه و خدادادی خود را تشخیص دهد، هدف از خلقت و فلسفه وجودی خود را مطالعه و بررسی کند تا در نتیجه، به قدر و قیمت واقعی گوهر وجود خویش آگاه شود.
2. رابطه انسان با خدا: فلسفه خلقت، کمال نهایی انسان وتقرب به پروردگار است و این مهم، تنها از راه شناخت خداوند و پیمودن راه‌های تقرب به درگاه خالق متعال فراهم است.
3. رابطه انسان با دیگران: انسان موجودی اجتماعی است و بسیاری افراد، این ویژگی را جزو خصوصیات ذاتی و طبیعی او و او را موجودی مدنی‌بالطبع به شمار می‌آورند. برخی از نظریه‌پردازان علوم اجتماعی، این خصیصه را معلول نیازهای گوناگون آدمی می‌دانند و می‌گویند: نیازهای او با توجه به استعدادهای مختلف وی، با معاشرت، تبادل افکار و برقراری رابطه نیکو با هم‌نوعان در یک اجتماع، سامان می‌یابد. در دیدگاه اسلامی، جامعه و روابط انسانی رنگ الهی و عبادی به خود می‌گیرد و جنبه‌های گوناگون رفتار آدمی، به منظور رسیدن به هدف غایی آفرینش که کمال مطلوب است، معنا و مفهوم می‌یابد. بر این مبنا، جامعه و روابط متنوع آن، صحنه آزمون الهی است و انسان در این صحنه می‌تواند با ایجاد روابط صحیح و انسانی با هم‌نوعان خود، صفت‌های نیکوی مورد توجه و رضایت حق تعالی را در خود پرورش دهد. بنابراین، آنچه دراخلاق پرستاری اهمیت دارد، رنگ الهی زدن به کارها و اصلاح روابط خود با بیماران، بر اساس آموزه‌های دینی است. معیار روابط انسان با دیگران، این است که آدمی رفتار خود را با مردم نیکو کند، انصاف و مدارا را رعایت کند و آنچه برای خود می‌پسندد، برای همگان نیز بخواهد. امیرمؤمنین علی علیه‌السلام در وصیت خود به امام حسن مجتبی علیه‌السلام ، از این معیار کلی چنین یاد می‌نماید:
اِجعَل نَفسَکَ مِیزانا فیما بَینَکَ وَ بَینَ غَیرِکَ فأَحْبِبَ لِغَیرِکَ ما تُحِبُّ لِنفسکَ واکْرَهْ لَهُ ما تَکْرَهُ لَها ولا تَظْلِمْ کما لاتُحِبُّ أَن تُظْلَمُ و أَحْسِنْ کما تُحِبُّ أَنْ یُحسَنَ الَیْکَ.
خویشتن را در میان خود و دیگران میزان قرار ده. آنچه را برای خود می‌خواهی، برای دیگران بخواه و آنچه را برای خود خوش نمی‌داری، برای دیگران نیز خوش ندار. به کسی ستم نکن، چنان‌که دوست نداری به تو ستم شود و نیکی کن، همان گونه که دوست داری به تو نیکی شود.
بنابراین، پرستاران با در نظر گرفتن این معیار تعیین کننده، بیماران را جزئی از وجود خویش به حساب می‌آورند و به گونه‌ای با آنان رفتار می‌کنند که دوست می‌دارند با خودشان همان گونه رفتار شود.
پیام متن:
1. تنظیم روابط پرستاران با بیماران، بر اساس دستورهای دینی و ارزش‌های انسانی.
2. رنگ الهی و عبادی دادن به کار.
3. توجه به خواسته‌های بیماران به اندازه رسیدگی به‌خواسته‌های خویش.

خوش اخلاقی و خوش رفتاری با بیماران
پرستار چون فرشته‌ای سپیدپوش، با خوش‌خلقی و خوش‌رفتاری خویش، بهبود بیماران را سرعت می‌بخشد و به درستی به این توصیه امام صادق علیه‌السلام جامه عمل می‌پوشاند که:
تُلیِّنُ جانِبَکَ و تُطَیِّبُ کلامَکَ و تَلْقی اَخاکَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ.
حسن خلق، آن است که برخوردت را نرم کنی و سخنت را پاکیزه سازی و برادرت را با خوش‌رویی دیدار کنی.
همواره دین مقدس اسلام پیروان خود را به نرم‌خویی و خوش‌خلقی در تعامل با دیگران فرامی‌خواند و آنان را از درشتی و تندخویی باز می‌دارد. در قرآن کریم درباره ستایش پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌خوانیم:«اِنَّکَ لَعَلی خلقٍ عظیم؛ به درستی که تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده‌ای. (قلم:4)
حسن‌خلق و گشاده‌رویی، در جلب محبت دیگران بسیار مؤثر است. به همین جهت، خدای مهربان نیز پیامبران و سفیران خویش را انسان‌های عطوف و نرم‌خو قرار داده است. این مردان بزرگ برای دست‌یابی به اهداف الهی، با آراستگی به حسن خلق و شرح صدر، چنان با گشاده رویی با مردم روبه رو می‌شدند که نه‌تنها هر انسان حقیقت‌جویی را به آسانی شیفته خود می‌ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می‌ساختند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمسار و دگرگون می‌کردند.
قرآن کریم این فرصت گران‌بهای اخلاقی، عنایتی بزرگ از سوی خداوند برای پیامبر برشمرده شده و آمده است:
فبما رحمة من اللّه‌ لنت لهم ولو کنت فَظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولِک. (آل عمران: 159)
در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرم‌خو شده‌ای و اگر خشن و سنگ‌دل بودی، از گردت پراکنده می‌شدند.
پیامبر گرامی‌اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز همگان را به خوش‌خلقی سفارش کرده و آن را شرط ورود به بهشت دانسته و فرموده است:
اکثرُ ما تَلِجُ بِهِ امَّتی الجَنَّة تقوی اللّه‌ِ و حُسنُ الخُلقِ.
بیشترین امتیازی که امت من به سبب داشتن آن به بهشت می‌روند، تقوای الهی و حسن خلق است.
بنابراین، پرستاران با پیروی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ، بهترین اسوه اخلاق و به‌کارگیری دستورهای نورانی او، رابطه صمیمانه‌ای با بیماران خواهند داشت. چه بسیار پرستارانی که با اخلاق نیک خود، بیماران را از محبت خویش سیراب نموده و پایه‌های دوستی بین خود را پایدار می‌سازند و بدین گونه، به روند بهبود بیمار سرعت می‌بخشند.
وعده این ثبات و پایداری در روابط دوستانه، در سخن پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به خوبی ترسیم شده است:
«حُسنُ الخُلق یُثبِتُ المَوَدَّةَ؛ خوش‌خویی دوستی را پایدار می‌نماید.»
در سایه‌سار خوش‌اخلاقی، ناراحتی‌ها، نکوهش‌ها و بی‌صبری‌های بیماران که گاهی بی‌اختیار صورت می‌گیرد، رنگ می‌بازد و به مهر و محبت تبدیل می‌شود. یک پرستار گشاده‌رو، راحت‌تر می‌تواند با ناسازگاری‌های بیماران روبه‌رو شود. در صورتی که پرستار نیز مانند بیمار، تحمل درد را نداشته باشد، لحظه‌ها و ساعت‌های ناآرامی برای بیمار و پرستار در پیش خواهد بود. امام علی علیه‌السلام در تأثیر حسن‌خلق بر تعادل روحی آدمی و هموارسازی مسیر زندگی می‌فرماید:
من حَسُن خُلقَه سَهُلَت لَهُ طُرُقُهُ.
هر کس خلقش نیکو شد، راه‌های زندگی برایش هموار می‌گردد.
خوش‌رفتاری افزون بر گشایش امور دنیوی، درجات اخروی نیز به همراه دارد؛ چنان‌که پیامبر اسلام به آن وعده داده و فرموده است:
اِنَّ الْعَبدَ لَیَبْلُغُ بِحُسنِ خُلقِهِ عظیمَ درجاتِ الآخِرَةِ و أشرَفَ المنازِلَ وَ اِنَّهُ ضعیفُ العبادَةِ.
بنده در سایه خوش‌خلقی خود به درجات بزرگ و مقام‌های والایی در آخرت می‌رسد؛ با آنکه عبادتش ضعیف است.
از دیگر آثار خوش‌خلقی، گشایش و فزونی روزی است.
کسانی که رفتار خود را با گشاده‌رویی و اخلاق نیکو سامان می‌دهند، گنجینه‌های روزی و برکت را به سوی خود می‌گشایند؛ چنان‌که علی علیه‌السلام می‌فرماید: «فی سَعَةِ الاخلاق کُنوزُ الارزاقِ؛ گنجینه‌های روزی درنرم‌خویی و گشاده‌رویی است».
پیام متن:
1. سفارش به اخلاق پسندیده و خوش رویی در برخورد با دیگران.
2. خوش اخلاقی، سبب دست‌یابی به درجات والا و گسترش روزی.

حفظ آبروی دیگران
انسان موجودی است شایسته احترام. نیز به خاطر کرامت و شرافت آدمی، وی را گل سرسبد آفرینش و جانشین خداوند در روی زمین می‌خوانند. فرشتگان به کرنش و خضوع در برابر او مأمور شده و به امر خدا برای احترام وی، در برابرش سجده کرده‌اند.
بنابراین، پوشیدن کاستی‌ها و زشتی‌های مسلمان بسیار مهم است. خدای بزرگ با اینکه از پنهان و آشکار بشر آگاه است، عیب‌های وی را فاش نمی‌سازد. پس چگونه انسانی که خود از کاستی و عیب خالی نیست، می‌تواند به جست و جوی عیب و نقص‌های دیگران بپردازد؟ شایسته نیست که آدمی به سبک کردن، مسخره کردن و برجسته نمودن نقص‌های دیگران بپردازد، بلکه هر مسلمانی وظیفه دارد، به اندازه توان خویش آبروی دیگران را نگاه دارد. پرستاران که به طور طبیعی، از بعضی مسائل خصوصی بیماران آگاه می‌شوند، به حفظ این آبرومندی سزاوارترند.
مردی در حضور رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از کسی بدگویی کرد و در همان‌جا فرد دیگری درمقام دفاع از وی برآمد، حضرت فرمود:
من ردَّ عن عِرضِ أخیه کانَ لَهُ حِجابا مِنَ النار.
کسی که جلوی آبروریزی برادر مؤمنش را بگیرد، از آتش دوزخ در امان است.
پیام متن:
1. خداوند نگه‌دار آبروی انسان است.
2. دستور اسلام به حفاظت از آبروی دیگران، بر کسی پوشیده نیست.

احترام به بیماران
احترام یک مسلمان، ممکن است گاهی درمقام گفتار باشد که با سخنان نیک و سنجیده گزارده می‌شود؛ چنان‌که در قرآن مجید آمده است: «وقولوا للناسِ حسنا؛ با مردم به خوبی سخن بگویید». (بقره:83)
از سوی دیگر، خداوند ویژگی کریمانه بودن گفتار را این‌گونه تأکید می‌کند: «و قُل لَهُما قولاً کریما؛ با لحنی لطیف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو».(اسراء: 23)
اسلام عزیز، سخن گفتن نیک و شایسته را نوعی برآوردن نیاز عاطفی افراد می‌شمارد و به پیروان خویش توصیه می‌کند که اگر نمی‌توانید نیاز تنگ‌دستان را برآورده کنید، دست کم با زبان خوش با آنان سخن بگویید: «فقُل لَهُم قولاً میسورا؛ با آنان سخن نیک همراه با احترام داشته باش». (اسراء:28)
افراد بیمار، در شرایط روحی و روانی حساسی به سر می‌برند. اینان در آن وضعیت انتظار دارند، با سخنان آرام‌بخش پرستاران و رعایت احترام‌شان، آرامش یابند. این احترام همواره باید در عمل و کردار پرستاران دیده شود. باید به درخواست هایشان توجه کنند. اگر دعوت به هم‌نشینی کردند، آنها را اجابت کنند و اگر هدیه‌ای داشتند، با روی گشاده از آنها بپذیریند؛ زیرا بیماران تصور می‌کنند نپذیرفتن این درخواست، به خاطر رعایت موارد بهداشتی و دوری کردن از آنهاست. پس بر ماست که این سخن رسول گرامی را در دستور کار خویش قرار دهیم که فرمود: مِنْ مَکْرمَةِ الرَّجل لِاَخیه اَن یَقبِلَ تُحْفَتَهُ و اَن یتَّحِفَهُ بما عندَهُ. 
از بزرگداشت برادر دینی، این است که هدیه‌اش را بپذیرد و از آنچه دارد، نسبت به او مضایقه نکند.
سیره عملی آن حضرت مصداق‌های دیگری از احترام را می‌آموزد. هنگامی که برادران دینی بر آن بزرگوار وارد می‌شدند، به احترام آنها از جا برمی‌خاست، برای آنان جا باز می‌کرد و زیرانداز پهن می‌ساخت. گاهی عبای خود را از دوش می‌کشید و برای دیگران می‌انداخت. برای تکیه دادن ایشان بالش فراهم می‌ساخت و اگر برادر دینی‌اش از راه دور می‌آمد، چند قدمی به استقبالش می‌رفت و او را ارج می‌نهاد. این‌گونه رفتارها از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ، می‌تواند سرمشق نیکویی برای همه پرستاران مسلمان و آزاده باشد.
پیام متن:
احترام مسلمان، به وسیله گفتار و کردار نیک و پذیرش درخواست‌های آنان.

سلام و احوال‌پرسی با بیمار
هر ملتی که تمدن و فرهنگی اصیل دارد، در برخوردهای اجتماعی خود شعارهای ویژه‌ای به کار می‌بندد. از آموزه‌های دینی برمی‌آید که سلام، تحیت مخصوص و شعار شریعت اسلامی است. پیامبر اسلام نیز در سیره عملی خود، مروج این نیت پسندیده و انسانی بود و در سلام کردن، بر دیگران پیشی می‌گرفت. پس بجاست که پرستاران نیز این شعار اسلامی را پاس بدارند و هنگام دیدار بیماران، با سلامی آرام‌بخش و نشاط‌آفرین، آنها را شاد و امیدوار سازند و بدین ترتیب، روابط دوستانه خود را تحکیم بخشند. پیامبر گرامی اسلام می‌فرماید: «اذا تلاقَیتُمْ فَتلاقَوا بِالتَّسلیم؛ هنگام ملاقات، با سلام گفتن، همدیگر را دیدار کنید».
سلام کردن، در فرهنگ اسلامی از نشانه‌های تواضع است. سلام دهنده خود را بالاتر از دیگران نمی‌بیند و با صفا و صمیمیت، با دیگران رو به رو می‌شود، امام صادق علیه‌السلام فرمود:
مِنَ التَّواضُع اَن تُسَلِّمَ علی من لَقیتَ؛
از نشانه‌های تواضع این است که هر کس را ملاقات کردی، به او سلام کنی.
سلام پرستار، ارتباط دوستانه و پرمهر ایجاد می‌کند و بذر محبت را بین او و بیمار می‌کارد. امام حسین علیه‌السلام در اهمیت سلام کردن می‌فرماید:
لسَّلامِ سبعُونَ حسنَةً تِسعٌ و سِتّونَ لِلمُبْتَدی‌ءِ و واحِدَةٌ لِلرّادِّ.
سلام کردن، هفتاد حسنه دارد که شصت و نه تا برای سلام کننده و یکی برای پاسخ دهنده آن است.
پس سلام کننده به رحمت الهی نزدیک‌تر است و شباهت بیشتری به رسول اللّه‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دارد. امام صادق علیه‌السلام در همین‌باره می‌فرماید: «البادی بالسَّلامِ أَولی باللّه‌ و برسولِهِ؛ شروع کننده سلام، به خدا و رسولش نزدیک‌تر است».
از سوی دیگر، باید دانست هر چند سلام کننده با آغاز سلام، بیشترین ثواب را نصیب خود می‌سازد، طرف مقابل نیز بنابر دستور قرآنی، باید با رعایت ادب پاسخ او را بگوید.
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
وَ اذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأحْسَنَ منها أَوْ رُدّؤها اِنَّ اللّه‌َ کان علی کلِّ شی‌ءٍ حَسیبا. (نساء: 86)
هرگاه کسی به شما سلام کرد، پاسخی نیکوتر دهید یا همان تحیت را به وی برگردانید.
پرستار نباید در سلام کردن تفاوتی میان افراد، از جهت دارایی و فقر بگذارد. امام رضا علیه‌السلام در توصیه‌ای می‌فرماید:
مَنْ لَقِیَ فقیرا مُسلِما فَسَلَّمَ علیهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَی الغَنِیُّ لَقِیَ‌اللّه‌ عَزَّوَجَلَّ یومَ القیامَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ.
هر کس با مسلمان تنگ‌دستی رو به رو شود و به او به گونه‌ای سلام کند که با سلام کردن بر دارا تفاوت داشته باشد، روز قیامت که به دیدار خدا می‌رود، خدا از او خشمگین است.
نکته دیگر اینکه، گاهی سلام کردن به قدری همراه با احترام و بزرگداشت است که بیشتر به ریا و چاپلوسی شباهت می‌یابد. اگر سلام ما فقط احترام ظاهری باشد و در دل نسبت به مؤمنان ارادت نداشته باشیم، نوعی کوتاهی در مهرورزی به شمار می‌آید. امیرمؤمنان علی علیه‌السلام می‌فرماید:
لاتبْلِغُ فی سلامِکَ عَلَی الاخوانِ حدَّ النِّفاقِ ولا تُقَصّرهُمْ عن درجةِ الاستحقاقِ.
در سلام کردن به برادران، نه در حد نفاق زیاده روی کن و نه آنان را از درجه شایستگی پایین آور.
پیام متن:
سلام کردن، نشانه تواضع پرستار و عامل تحکیم دوستی بین بیمار و پرستار است.

پرستار و زیبایی سخن
از جمله نعمت‌های گران‌قدری که آفریدگار جهان به انسان عطا کرده و مایه اصلی آن را با سرشت بشر در آمیخته، قدرت بیان است. انسان به مدد این موهبت، باطن خود را آشکار می‌سازد.
در واقع، سخن به منزله پلی است که مغزهای جدا از هم را به یکدیگر پیوند می‌زند. گاهی یک سخن زیبا و یا یک کلام متین، در تصمیم‌گیری انسان و تغییر حالت‌های روحی او بسیار مؤثر است. روشن است که این نعمت ارزشمند به همان اندازه که بر رشد و کمال آدمی تأثیرگذار است، بر اثر کنترل نشدن تنزل شخصیتی او را نیز موجب خواهد شد. از علی علیه‌السلام پرسیدند: زیباترین مخلوق خدا کدام است؟ فرمود: سخن. گفتند: زشت‌ترین آنها کدام است؟ باز هم فرمود سخن. سپس فرمود:
بالکلامِ ابْیَضَّتِ الوُجوهُ وَ بالکلامِ اسوَدَّتِ الوجوهُ.
چهره‌ها با سخن، سفید می‌شوند و با سخن، سیاه می‌گردند.
قرآن کریم برای سخن زیبا و نیکو ارزش زیادی قائل شده و با بیانی سرشار از عطوفت و صمیمیت، از بندگان خدا خواسته است تا سخن خود را به برترین صورت بر زبان آورند: «قُل لِعِبادی یَقولوا الّتی هِیَ أَحْسَنُ؛ به بندگانم بگو برترین سخن را بگویند». (اسراء:53)
در مجموع، باید گفت سخن خوش و پسندیده که موجب خشنودی شنونده می‌شود، گفتاری است که آدمی دوست دارد دیگران هنگام سخن گفتن با وی، آن را به کار برند.
سلیمان بن مهران می‌گوید: روزی حضرت صادق علیه‌السلام به تعدادی از پیروان خود که نزد ایشان حاضر بودند، فرمود:
مَعاشرَ الشِّیعَةِ کونوا لنا زینا ولاتکونوا علینا شینا قولوا للناسِ حُسنا واحْفَظوا ألسِنَتَکُمْ عن الفُضولِ و قبیحِ القولِ.
ای گروه شیعه (بکوشید تا) زینت ما باشید و (مایه) عیب و عار ما نباشید. با مردم نیکو سخن بگویید. زبان هایتان را نگه دارید و آن را از پرگویی و سخن زشت بازدارید.
با توجه به آموزه‌های روایی، شایسته است که پرستاران هنگام سخن گفتن، ادب اسلامی را رعایت کنند و به گونه‌ای با بیماران حرف بزنند که به شخصیت آنها اهانتی نشود. آنها باید مقصود خود را درنهایت احترام و فروتنی ابراز کنند و متناسب با شأن و منزلت بیماران با آنان رفتار نمایند. واقعه تاریخی زیر، الگوی رفتاری خوبی بر آنان است:
از عباس عموی پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پرسیدند: شما بزرگ‌ترید یا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ؟ عباس که سنش از پیامبر بیشتر بود، پاسخ گفت: رسول خدا بزرگ‌تر است، ولی من پیش از ایشان متولد شده‌ام.
پیام متن:
1. سخن گفتن، مایه جذب یا رنجش دیگران می‌شود.
2. توصیه قرآن و روایت‌ها به سخن نیکو و مؤدبانه.

شوخ‌ طبعی پرستاران
بخش اصلی وجود آدمی روح اوست و جسم، فقط قالب و مرکبی برای آن است. از این رو، تغذیه و استراحت جسمی، به تنهایی برای تأمین نیروهای از دست رفته کافی نیست. بیمار برای اینکه بتواند بار دیگر به صحنه تلاش و زندگی بازگردد و فعالیت خویش را از سرگیرد، باید از نظر روحی نیز تقویت شود. عواملی که در محیط بیمارستانی می‌تواند آرامش روانی بیمار را فراهم آورد و نیروی تحلیل رفته او را تجدید کند، بسیارند. شاد کردن بیمار با خنده و شوخی، یکی از مهم‌ترین این راه‌هاست و برای این کار، سیره پیشوایان معصوم راه‌گشا و آموزنده است.
ائمه اطهار علیهم‌السلام شوخی و مزاح را برای انسان‌ها، بسان داروی شفابخشی می‌دانند که مصرف بجا و محدود آن، در کاستن نگرانی‌ها، تقویت پیوند دوستی میان افراد جامعه و آرام بخشی دردهای روحی و روانی سودمند و لازم است. امام باقر علیه‌السلام کسی را که در حضور دیگران، مزاح کند، به شرط آنکه به خاطر آن شوخی مرتکب لغزشی نشود، محبوب خدای متعال معرفی می‌کند و می‌فرماید:
اِنَّ اللّه‌ یُحِبُّ المُداعِبَ فی الجماعَةِ بلا رَفَثٍ.
خداوند کسی را که در میان جمع بدون ناسزاگویی مزاح کند، دوست می‌دارد.
پیامبر بزرگوار اسلام، با اینکه خود شاخص‌ترین الگوی فضیلت‌های اخلاقی بود، گاه و بی‌گاه با بعضی افراد شوخی‌های زیبا و نمکین می‌کرد و با شوخی‌های خود، در پی شادکردن دل مردم و زدودن غبار غم و اندوه از سیمای آنان بود. ایشان می‌فرماید: «انّی لَاَمْزَحُ ولا أقولُ اِلاّ حَقّا؛ همانا من شوخی می‌کنم، ولی چیزی جز حق نمی‌گویم».
زنی که او را ام ایمن می‌گفتند، خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: همسرم شما را به منزل دعوت کرده است. آن حضرت فرمود: شوهرت همان است که در چشمش سفیدی دارد؟ زن که متوجه منظور پیامبر نشده بود، عرض کرد: نه، به خدا سوگند! در چشم او سفیدی نیست. حضرت فرمود: چرا در چشمش سفیدی است. زن دوباره عرض کرد: نه، به خدا سوگند! آن گاه حضرت با تبسم فرمود: عنبیه چشم همه مردم، سفید است.
همچنین، نقل شده است آن حضرت پیرزنی فرتوت را دید که دندان هایش ریخته بود. فرمود: «آگاه باشید که پیرزنان بی‌دندان وارد بهشت نخواهند شد.» پیرزن گریان و اندوهگین شد. حضرت که متوجه حال او بود، علت گریه‌اش را پرسید. عرض کرد: ای رسول خدا! من بی‌دندان هستم. حضرت خندید و فرمود: «بله تو با این حال وارد بهشت نخواهی شد، بلکه اول جوان می‌شوی و دندان هایت می‌روید و آن‌گاه به بهشت می‌روی».
رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گاهی مطلبی به خردسالان می‌فرمود و سپس به شوخی می‌گفت: «لاتَنْسَ یا ذَا الْاُذُنَیْنِ؛ ای صاحب دو گوش فراموش مکن».
نمونه آخر اینکه، صهیب از اصحاب رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود. او مدتی به درد چشم مبتلا شد. روزی حضرت او را در حال خرما خوردن دید، به او فرمود: با آنکه چشمت درد می‌کند، خرما می‌خوری؟ صهیب عرض کرد: با آن طرف که درد نمی‌کند، می‌خورم! آن حضرت طوری تبسم کرد که دندان‌هایشان مشاهده می‌شد.
البته لازم است دقت شود که مزاح و شوخی باید در حدی باشد که موجب از بین رفتن اندوه و شاد کردن مؤمن باشد و به گناه، زیاده روی و جسارت بر زبان آوردن سخنان خلاف ادب کشیده نشود. مزاح باید برای شاد کردن بیماران صورت گیرد. بنابراین، اگر با شوخی کردن زمینه رنجش بیمار فراهم آید، یا کسی مورد تمسخر واقع شود، ممنوع و نکوهیده است و چه بسا موجب کینه توزی و بروز دشمنی را در پی دارد.
دراین باره علی علیه‌السلام می‌فرماید: «لِکُلِّ شَی‌ءٍ بَذْرٌ و بَذْرُ العداوَةِ المِزاحُ؛ برای هر چیزی بذری است و بذر دشمنی، مزاح است».
نکته دیگر اینکه، شوخی نباید برای پرستار به صورت یک عادت همیشگی درآید، به گونه‌ای که همواره دنبال بهانه‌ای باشد تا به شوخی بپردازد. در این صورت، تشخیص دادن بین شوخی‌ها و موضع‌گیری‌های جدی او بسیار مشکل خواهد شد. در برخی از موارد، لازم است بیمار برای سلامتی کامل به دستورها و توصیه‌های پرستاران هر چند که برای وی ناگوار آید، عمل کند؛ بنابراین باید مرز و حریم بین رفتار شوخی و جدی پرستار محفوظ بماند. امام علی علیه‌السلام در حدیث زیر به این نکته توجه می‌دهد که: «من جَعَلَ دَیْدَنَهُ الهَزْلَ لَمْ یُعْرَف جِدُّهُ؛ هر کس شوخی را عادت خود قرار دهد، موضع جدی او (از شوخی‌هایش) شناخته نمی‌شود».
پیام متن:
1. توصیه معصومین به شوخی و بذله گویی.
2. رعایت ادب و احترام دیگران به هنگام شوخی.
3. رعایت اعتدال هنگام شوخی.

پرستاران و آراستگی ظاهر
انسان به اقتضای فطرت خود، جویای پاکیزگی و آراستگی است و از ژولیدگی و آشفتگی پرهیز می‌کند. از این رو شایسته است که همه مردم به ویژه پرستاران، به هنگام برخورد با بیماران با ظاهری آراسته به انجام دادن وظیفه بپردازند.
در سیره پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمده است که هر گاه ایشان قصد رویارویی با دیگران را داشت، موی سر خود را شانه می‌زد و سر و وضع خود را مرتب می‌کرد و برای آنکه تصویر خود را ببیند، در ظرف آبی می‌نگریست. وقتی علت این کارها را پرسیدند، فرمود:
اِنَّ اللّه‌ تعالی یُحِبُّ مِنْ عَبدِهِ اذا خَرج اِلی اِخْوانِهِ ان یَتَهیَّأَ لهم و یتَجَمَّلَ.
خداوند متعال دوست دارد، هنگامی که بنده‌اش به سوی برادرانش می‌رود، خود را برای دیدار آنان آماده کند و بیاراید.
از امام باقر علیه‌السلام نقل شده است: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از هر کوی و برزنی که عبور می‌کرد، تا مدت‌ها بوی خوشی فضای آنجا را معطر می‌ساخت، به گونه‌ای که مردم می‌فهمیدند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از آن مسیر گذشته است. بنابراین، اسلام به رعایت آراستگی ظاهر، همچون آراستگی باطن، توجه کرده است. عمل به این توصیه مهم به وسیله پرستاران، برای بیماران بسیار نشاط آور و شادی بخش خواهد بود و آنها را نیز به رسیدگی به وضع ظاهر خویش تشویق خواهد کرد و امید به زندگی و آینده را در آنان افزایش خواهد داد.
پیام متن:
آراستگی ظاهر، توصیه مؤکد اسلام و سیره رفتاری پیامبر خداست.

پرستاران و بزرگداشت سالمندان
در جامعه اسلامی، همه مردم شایسته احترامند. در این میان، گروهی از مردم، احترام و ارزش ویژه‌ای دارند که پیران و سالخوردگان از این دسته‌اند. در روایت‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام ، این واقعیت در قالب تعبیرهای لطیفی همچون: «اجلال»، «توقیر» و «تعظیم» بیان شده است. این روایت‌ها همگی بیانگر ارج والایی است که اسلام برای این قشر از جامعه قائل است. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود:
مِنْ اِجلالِ اللّه‌ اِجلالُ ذِی الشَّیْبَةِ المُسلِمِ.
تجلیل و احترام مسلمان سال‌خورده و سپید موی، در شمار تجلیل از خداوند متعال است.
امام صادق علیه‌السلام نیز بی‌توجهی در گرامی‌داشت سالمندان را موجب خروج از راه و رسم خاندان پیامبر می‌داند و می‌فرماید: «لیس منّا من لمْ یُوَقِّرْ کبیرَنا؛ آن که بزرگ‌سالان ما را احترام نکند، از ما نیست». نیز فرموده است: «عَظِّموا کِبارَکُمْ؛ سالمندان خود را بزرگ شمارید».
از تعبیرهای به کار رفته در این سخنان گهربار درمی‌یابیم که رابطه افراد جامعه به ویژه پرستاران، با سالخوردگان که ناتوانند و در زمان بیماری نیز ضعیف‌تر خواهند شد، باید فراتر از حد متعارف، احترام‌آمیز باشد. در حقیقت، تعظیم بزرگ‌سالان در شمار احترام به ذات اقدس الهی است. بزرگ‌سالان در برابر اعضای جامعه اسلامی حقوقی دارند که همگی موظف به رعایت آنها هستیم.
پرستاران نیز که در شرایط بحرانی و حساس جسمی و روحی با این افراد سر و کار دارند، باید در بزرگداشت آنان پیش‌قدم شوند و با حفظ احترام، وظیفه خود را نسبت به آنان به خوبی انجام دهند. پرستار باید با افراد بیمار به تناسب جایگاه و سن آنان رفتار کند و از هرگونه توهین و دل شکنی و بی‌احترامی در حق آنان بپرهیزد. البته رعایت حال این بیماران زودرنج و نازک‌دل دشوار است، ولی همیشه کارهای سخت و طاقت فرسا ثواب بیشتری را نیز در پی دارد و بنا بر توصیه پیشوایان معصوم علیهم‌السلام ، این گروه سزاوار محبت بیشتری هستند.
امام باقر علیه‌السلام در روایتی اشاره می‌کند: کسی که چهار خصلت در او باشد، خداوند برایش خانه‌ای در بهشت بنا می‌کند:
من أوی الیتمَ وَ رَحِمَ الضعیفَ و أشفَقَ عَلی والِدَیْهِ وَ رَفِقَ بِمُلولِهِ.
کسی که یتیمان را پناه دهد؛ به ناتوانان مهربانی کند؛ با پدر و مادرش به نرمی برخورد کند و با زیردستانش مدارا کند.
پیام متن:
احترام به سالمندان و رعایت حال آنان، از توصیه‌های مؤکد معصومین است.

پرستار و مهربانی با بیماران
خدای مهربان، بندگانش را به محبت و مهرورزی تشویق، و مهربانان را جزو اصحاب میمنه معرفی می‌کند:
ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ * أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ. (بلد:17و18)
سپس از کسانی باشید که ایمان آورده‌اند و یکدیگر را به صبر و مهربانی و عطوفت توصیه می‌کنند. اینان اصحاب یمین هستند.
رسول گرامی اسلام نیز برای استحکام پایه‌های مودت ومهربانی بین مؤمنان چنین می‌فرماید:
انّما المؤمنون فی تراحُمِهِمْ و تَعاطُفِهِمْ بِمنزلَةِ الجَسَدِ الواحِدِ اِذا اشتَکی عُضْوٌ فیهِ تَداعی لَهُ سایرُ الجَسَدِ بِالْحُمّی و السَّهَرِ.
مؤمنان، در مقام مهربانی و عطوفت نسبت به یکدیگر، همانند یک پیکرند. وقتی عضوی از این گروه بیمار شود، بقیه اعضا در تبداری و شب بیداری با او همراهی می‌کنند.
همدلی و همدردی با بیماران، در بهبود و شفای سریع آنان بسیار مؤثر است.
بیمار همان‌گونه که برای حفظ سلامتی جسمی به خوردن، آشامیدن، خواب، استراحت و درمان نیاز دارد، برای نشاط روحی خود نیز نیازمند مهربانی و عطوفت است. مهرورزی به دیگران، در حقیقت نشانه بزرگواری آدمی است. به طور کلی، نیکوکاری، دل‌سوزی و ایثار، ریشه در محبت و مهربانی افراد دارد و پرستار با نشان دادن این ارزش‌های انسانی و هدیه کردن مهر و محبت به بیماران، خودخواهی را کنار می‌گذارد و خویشتن را وقف خدمت به بیماران می‌سازد. بی‌شک، فروغ مهربانی پرستار، گرمابخش وجود بی‌رمق بیماران می‌شود و جوانه‌های سلامتی را روز به روز در وجود آنان شکوفاتر خواهد ساخت.
پیام متن:
1. مهرورزان، در قرآن جزو اصحاب میمنه شمرده شده‌اند.
2. مهر و محبت به بیماران، در سرعت بخشیدن به سلامتی آنان بسیار مؤثر است.

عیادت برای خدا
از مصداق‌های بدیهی اخلاق، عیادت بیماران است؛ چه بیمارانی که از خویشاوندان هستند و چه آنان‌که دوست و آشنایند و یا حتی بیماران ناآشنا. به گفته سعدی: «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید».
تندرستی، از نعمت‌های ناشناخته الهی است. آن‌که بیمار می‌شود، چشم به راه سرکشی و احوالپرسی دوستان و بستگان است و از دلجویی آنان خرسند می‌شود.
رفت و آمد به خانه بیماران و عیادت از وی، از اخلاق پیامبران و سبب تحکیم رابطه‌ها و دوستی‌هاست.
پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز به عیادت بیماران می‌رفت. حتی یک بار از فردی یهودی نیز عیادت کرد که همسایه ایشان بود.
آنچه به عیادت ارزش می‌بخشد، خدایی بودن آن عمل و اخلاص در عیادت است. حتی بدون در نظر داشتن سابقه دوستی، فامیلی و همسایگی و یکسانی شغل و موقعیت افراد، بسیار مهم است که به عیادت دیگران رفت و این عمل، بیشتر آن‌گاه جلوه می‌کند که مریض گمنام و بی‌کس باشد؛ زیرا اینان بیش ازدیگران چشم به راه دیدار کنندگان هستند. البته این کار بسیار پرارزش و مایه آسانی حساب قیامت است. چون در حقیقت با این کار، انسان به دیدار خداوند می‌رود.
در حدیث قدسی آمده است:
من عادَ مؤمنا فِیَّ فَقَدْ عادنی.
هر کس در راه من (به خاطر خدا) مؤمنی را عیادت کند، مرا عیادت کرده است.
این کار تنها برای خداست. بنابراین، نباید در هدیه دادن و به عیادت بیمار رفتن، انتظار جبران داشته باشیم و شکایت کنیم که چرا ما به عیادتش رفتیم، ولی او به دیدار ما نیامد؛ که این نهایت کوتاه‌نگری است. چنانچه کسی هنگام بیماری به عیادت‌مان نیامد، شایسته نیست که ما نیز چون او رفتار کنیم؛ زیرا چنین واکنشی از کریمان به دور است. رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود:
عُد مَنْ لایعودُکَ وَاَهْدِ مَنْ لا یَهدی لَکَ.
به عیادت کسی برو که از تو عیادت نکرده است و برای کسی هدیه ببر که برای تو هدیه و سوغات نیاورده است.
نکته دیگر اینکه، برخی به هر دلیل، عیادت و احوالپرسی‌شان غیرحضوری است و می‌کوشند فقط با پرس و جو از این و آن یا از راه تلفن و نامه جویای احوال اطرافیان خود شوند. گرچه از این رهگذر می‌توان کسب اطلاع کرد، ولی دیدار چهره به چهره، حلاوت و برکتی دیگر دارد؛ چنان‌که امام هادی علیه‌السلام می‌فرماید:
مُلاقاةُ الْاِخوانِ نُشرَةٌ و تلقیحُ العقل و اِن کانَ نَزْرا قلیلاً.
دیدار برادران، سبب انبساط خاطر و باروری اندیشه است؛ هر چند کوتاه و اندک باشد.
با وجود این همه آثار و برکت، دیگر چه جای درنگ و عذرتراشی برای پرهیز از عیادت بیماران است. همه مردم، به ویژه گرفتاران و دردمندان، نیازمند احوالپرسی، رسیدگی و سرکشی‌اند.
پیام متن:
1. سفارش اسلام به عیادت از بیمار، حتی آنان که رفتاری ناروا با انسان داشته‌اند.
2. عیادت مطلوب، آن است که برای خدا و نیز حضوری باشد.
منبع: سایت حوزه

پرستار فرشته رحمت برای بیمار

* پرستاری جزو ارزشمندترین حرفه‌ها است
اگر بخواهیم ارزش خدمات مختلفی را که قشرهای مردم به یکدیگر تقدیم میکنند، این‌گونه محاسبه کنیم که هر خدمتی که مستقیماً به انسان ارتباط پیدا میکند، هر خدمتی که نوعی غمگساری نسبت به انسانهای دیگر است، هر خدمتی که تقدیم‌کننده آن خدمتْ رنج بیشتری می‌برد و هر خدمتی که از روی علم و معرفت و آگاهی و تحصیلات است، ارزشش بیشتر است، در این صورت گمان میکنم که خدمت پرستاری، جزو ارزشمندترین حرفه‌ها و خدمتگزاریها خواهد بود. چون پرستار، هم مستقیماً با انسان سر و کار دارد، هم غمگسارِ انسانی است که به غمگساری و همدردی و کمک او نیاز دارد و هم این‌که، بحمداللَّه، کاری از روىِ دانش و تحصیلات و علم است. پرستار چون با بیمار سر و کار دارد، با بیداری و دردکِشی سر و کار دارد و رنجش بیشتر از دیگران است؛ بنابراین حرفه‌اش حرفه عزیز و باارزشی است. اینها حقایق است؛ نه این‌که مردم بخواهند با پرستاران - چه مرد و چه زن - تعارف کنند. واقع مطلب چنین است. وقتی کاری خیلی بزرگ و خیلی عزیز باشد، دو طرف در مقابل آن مسؤولند: یکی مردمند؛ که باید آن کار را عزیز به حساب بیاورند و صاحب آن را معزّز بشمارند؛ دیگری خودِ آن شخص است که این شیء عزیز و این کار بزرگ در اختیار اوست. خود او هم باید آن را گرامی بدارد.
بیانات در دیدار جمعی از پرستاران ۱۳۷۳/۰۷/۲۰ 

* نقش پرستار نقش احیاگر و زنده‌کننده است
نقش پرستار و همچنین قابله در نظام سلامت کشور یک نقش بسیار مهمی است؛ نقش بسیار عظیمی است. اگر پرستار دلسوز و مهربانی در کنار بیمار نباشد، گمان اینکه معالجه‌ی پزشک در آن بیمار تأثیری نبخشد، بسیار زیاد است. آن عنصر و آن موجود فرشته‌گونی که بیمار را در واقع از مسیر طولانی و دشوارِ مرض و شدت آن عبور میدهد، عبارت است از پرستار. این را هر کدام از ما که دچار بیماری شده باشیم و در جریان بیماریهای سخت و عملهای جراحی دشوار قرار گرفته باشیم - از جمله خود من - بالعیان احساس کردیم و احساس میکنیم. نقش پرستار، نقش احیاگر است؛ زنده کننده است. این هم اهمیت این. قابله‌ها هم همین‌جور؛ نقششان در سلامت نوزاد، در سلامت مادر، نقش حیاتی و تعیین کننده است. اینجا هم من عرض میکنم به پرستاران - چه برادران، چه خواهران پرستار - و همچنین به قابله‌های محترم که قدر این خدمت، این نعمت بزرگ را بشناسند؛ همچنانی که مردم به چشم تکریم به آنها باید نگاه کنند، خودشان هم به این شغل خود به چشم تکریم نگاه کنند، که خودِ این کرامت دادن به خود، قدر خود را دانستن، نقش عظیمی دارد در همه‌ی قشرهای گوناگون در کیفیت انجام کار.
بیانات در دیدار جمعی از معلمان و پرستاران و کارگران ۱۳۸۸/۰۲/۰۹ 
 
* نقش پرستار مانند نقش یک پزشک ماهر است
برای حفظ سلامتی در جامعه، اهمیت پرستاری در طراز اول قرار دارد؛ یعنی اگر بهترین پزشکان و جراحان کار خودشان را با بیمار به بهترین وجه انجام دهند، اما از آن بیمار پرستاری نشود، به طور غالب، کار آن پزشک یا جراحِ عالیقدر بی فایده خواهد بود. نقش پرستاری و بیمارداری در حفظ سلامت و بازگشت سلامت بیمار، نقش درجه ی اول است؛ معادل است با نقش یک پزشک ماهر. بسیاری از این نکته غفلت دارند؛ لذا آن وزن و ارزشی که باید برای پرستار در نظر گرفته شود، از ذهن آنها مغفول می ماند و به آن توجه نمی کنند.
بیانات در دیدار جمعی از پرستاران‌ ۱۳۸۳/۰۴/۰۳ 
 
* پرستاری از سخت‌ترین کارها از لحاظ فشار روحی و جسمی است
پرستاری یکی از سخت ترین کارها از لحاظ فشار روحی و جسمی برای پرستار است. نشستن پهلوی بیمار، معاشر بودن دائمی با بیمار، شکوه ی بیمار را شنیدن، با او به مهربانی رفتار کردن، به او لبخند زدن، او را با عمل، رفتار و پذیرایی خود از رنجهای فراوان دوران بیماری رهاندن، تحملِ پولادین لازم دارد؛ پرستار با چنین وضعیتی روبه روست. بیماری که درد می کشد، بیماری که امید زندگی در او ضعیف می شود، بیماری که دسترسی به هیچ کس و هیچ جا ندارد؛ بخصوص بیمارانی که کودک اند، یا دچار بیماریهای بسیار سخت اند، یا در دوران مراقبتهای ویژه هستند، ببینید که پرستاری و بیمارداری از چنین کسانی چقدر فشار بر روی روح، جسم و اعصاب وارد می کند. چه سرمایه ی عظیمی از حلم و تحمل و گذشت و مدارا و اخلاق خوش لازم است تا پرستار بتواند با این بیمار سر کند. اما منش بیمار با پرستار، برعکس منش پرستاری، مهربانی نیست؛ گاهی تندی است. علاوه بر بیمار، کسان بیمار هم که دور و بر او هستند، اگر خدمتی اندکی دیر شود، توقعاتشان نسبت به پرستار حالت اعتراض می گیرد؛ گاهی تندی می کنند و گاهی پرخاش؛ تحمل اینها خیلی سخت است. سختی کار پرستار سختی جسمی نیست؛ کلنگ زدن و در فضای سختِ فرض بفرمایید معدن یا امثال آن رفتن نیست؛ اما از لحاظ فشار روحی و عصبی از آن سخت تر است.
بیانات در دیدار جمعی از پرستاران‌ ۱۳۸۳/۰۴/۰۳ 
 
* پاداش الهی پرستاری توسط ملائکه کرام الکاتبین ثبت می‌شود
پرستار فرشته ی رحمت برای بیمار است. آن وقت که بیمار از همه جا دستش کوتاه است، در آن ساعاتی که حتی همسر، فرزندان و پدر و مادر بیمار هم بالای سرش نیستند، چشم امیدش بعد از خدا به پرستار است و این پرستار است که مثل ملائکه ی آسمانی، مثل فرشتگان رحمت، به دردها، مشکلات و نیازهای جسمی و عاطفی او پاسخ می دهد؛ اینها خیلی مهم است؛ اینها پیش خدای متعال فراموش نمی شود. البته ممکن است هیچ چشمی هم این زحمت شما را نبیند. خیلی از زحماتی که شما می کشید و رنجهایی که می برید، کسی آنها را نمی بیند. گاهی یک لبخند شما به بیمار دل افسرده، به او جانِ دوباره می دهد. چه کسی این لبخند را می بیند؟ چه کسی آن را به حساب می آورد؟ چه کسی یک معادل و پاداش مالی و پولی در مقابل این لبخند می گذارد؟ هیچکس؛ اما کرام الکاتبین می بینند؛ محاسبه گرانِ میزان الهی همین لبخند شما را می بینند. اگر در عوضِ لبخند، اخم هم بکنید، اخم شما را هم می بینند. هیچ حسنه و هیچ سیّئه یی از دید تیزبین حسابگران دیوان الهی و میزان الهی غائب نیست. قدر این کار و این خدمت باارزش را بدانید. اگر یک وقت دیگران قدرناشناسی کردند، خود شما قدر این کار را بدانید؛ این کار بسیار کار مهمی است. در روایت هست که کسی که بر سر بیمار می رود، مثل کسی است که در رحمت الهی غوطه ور می شود. ممکن است بعضی تعجب کنند که مگر بر سر بیمار رفتن چه خصوصیتی دارد. خود شما که نیاز بیمار و تأثیر کار خودتان را می دانید، می فهمید که چرا چنین پاداش بزرگی برای بیماردار و پرستار گذاشته شده است؛ چون تأثیر آن تأثیر غیرقابل محاسبه و برتر از محاسبات معمولی است. روحیه دادن به مریض گاهی از دادن داروی او بسیار حیات بخش تر و مؤثرتر است؛ این روحیه را شما می دهید. در دعاها می خوانیم: «اللّهم انّی اسألک موجبات رحمتک»؛ رحمت الهی را که بی محاسبه و بی جهت به کسی نمی دهند؛ باید التماس کرد پیش خدا تا موجبات رحمت را به ما بدهد؛ یعنی آن کاری را انجام بدهیم که موجب رحمت می شود، تا بعد خدا رحمت خودش را بفرستد. این کار، برترین موجبات رحمت است، که خیلی مغتنم و خیلی باارزش است. این، آن نکته یی بود که مایل بودم شما توجه کنید و بدانید مشغول چه کار باارزشی هستید.
بیانات در دیدار جمعی از پرستاران‌ ۱۳۸۳/۰۴/۰۳ 
 
* احترام و تکریم پرستاران برای مردم و مسئولان لازم است
پرستار، انسان مهربانی است که با رفتار و اخلاق و خدمات خود، سلامت بیمار را به او هدیه میکند. اگر طبیب، درمان خود را به انجام رساند، اما خدمات پرستاری نباشد، تأمین سلامت بیمار دشوار است. هر کس که از خدمات پرستارانِ مهربان برخوردار شده باشد، میفهمد و میداند که نقش پرستاران در هدیه کردن سلامت به بیماران، چقدر مؤثّر است. این موجود بشری - که کار فرشته‌گون انجام میدهد - با سختیهای زیادی روبه‌روست. بیمارهای گوناگون، اخلاق تند و به ستوه‌آمده بیمار در بستر و روی تخت بیماری، مشکلات ناشی از وضع بیمار، بیماریهای سخت و احیاناً واگیر، فضای گرفته بیمارستان؛ همه اینها چیزهایی است که این حرفه را با همه شرافت و قداستش، در شمار یکی از سخت‌ترین مشاغل قرار میدهد. فرق است بین کسی که فقط با جسم خود خدمت میکند، و آن کسی که علاوه بر این‌که جسم و بازوان و نیروی بدنی خود را در خدمت کار قرار میدهد، ناگزیر است با روح و اخلاق و عواطف خود هم کار کند؛ به روی بیمار لبخند بزند، او را دلگرم کند، تندی و تلخی را از او تحمّل کند و فضای دشوار بیماری را برای او آسان نماید. این حقیقتاً یکی از سخت‌ترین کارهاست.
کسانی که در زمینه‌های مختلف، برنامه‌ریز و تصمیم‌گیرند، باید به این شغل با این چشم نگاه کنند و برطبق این خصوصیت، درباره آن تصمیم بگیرند. مردم هم که به خدمتگزاران جامعه در همه رده‌ها، به چشم احترام نگاه میکنند، باید با این چشم به این شغل و شاغلان زحمتکش آن نگاه کنند. احترام پرستار لازم است. پرستار باید این را احساس کند که برای شغل و مسؤولیت و تلاش او، مردم و جامعه و مسؤولان اهمیت قائلند. این، سختیها را برای او آسان میکند.
 بیانات در دیدار جمعی از پرستاران ۱۳۸۰/۰۵/۰۳

* باید منشور اخلاقی پرستارها فراهم شود
 پرستار کار سختی را بر عهده دارد، اجر بزرگی را هم دارد؛ اما وظیفه‌ی سنگینی هم دارد. این تعادل میان وظیفه و پاداش، میان حق و تکلیف، یکی از ارکان بزرگ مفاهیم اسلامی و مبانی اسلامی است. این بازآموزی‌ای که وزیر محترم بیان کردند - که بسیار باارزش است - جا دارد که در زمینه‌ی نه فقط مسائل علمی، بلکه در زمینه‌ی اخلاق پرستاری هم وجود داشته باشد. حقیقتاً باید منشور اخلاقی پرستارها فراهم شود، میثاق پرستاری و معاهده‌ی پرستاری باید تعلیم داده شود و تدریس شود؛ پرستار عظمت کار خود را - که طبعاً این عظمت کار، ملازم با اهمیت شخصیت خود اوست - بداند؛ کار را آنچنان که شایسته است، انجام دهد.
بیانات در دیدار جمعی از پرستاران نمونه کشور ۱۳۸۹/۰۲/۰۱ 
 
* کار پرستاری  اگر برای رضای خدا انجام شود نورانیت پیدا می‌کند
بدانید خدای متعال پاداش زحمات سخت را چنان که حق و شایسته آن است، ادا میکند. کار را برای خدا و به حساب او بگذارید. بله، مردم و مسؤولان باید به وظیفه خودشان عمل کنند؛ اما پرستار، طرف خود را خدا بداند. اگر این احساس در پرستار بیدار شود که کار او برای خداست، به بنده خدا و به انسانِ نیازمند کمک میکند تا رضای الهی را جلب کند. بنابراین کار او نورانیّت پیدا میکند و از سطح یک کار بشری فراتر میرود؛ آن‌گاه اجر کار او «لاتعدّ و لاتحصی» است. هر لحظه دشوار شما در کنار تخت بیمار و در مواجهه با سختیهای این کار دشوار - که این لحظه‌ها را هیچ کس نمیتواند درک کند؛ فقط خود شما درک میکنید و کسی که کار شما را انجام میدهد - از چشم تیزبین مأموران الهی بیرون نیست. آن دقیقه بیشتری که کار میکنید، آن چهره مهربان و پُرعطوفت و لبخندی که نشان میدهید و به حسب ظاهر هیچ کس از آن قدرشناسی نمیکند - نه مسؤولِ شما آن را میبیند، نه مأموران عالیرتبه دولتی از آن حرکت کوچک مهربانانه شما مطلع میشوند، و نه خود آن مریض مجال تشکّر پیدا میکند - در دفتر انصاف و عدل الهی ثبت میشود.
بیانات در دیدار جمعی از پرستاران ۱۳۸۰/۰۵/۰۳

خلاصه ای از زندگی حضرت زینب(س)

زينب دختر علي (ع) و فاطمه (س) و نوه گرانقدر پيامبر اکرم (ص) است که در زمان برادر زاده خود، امام زين العابدين عليه السلام زن دانشمند، استد ‏نديده و بانوي خردمند بدون آموزگار معرفي شده، و به خاطر هوشمندي فوق العاده و قدرت شگرف مديريت و پاسداري از آرمان هاي مقدس شهيدان ‏کربلا، دانشمندان بزرگ، او را «عقيله بني هاشم» ‎ناميدند‎.  

داستان زندگي او داستاني روشن، همراه با احساس تعهد و مسئوليت نسبت به اسلام و ترک لذات اين جهاني به نفع هدفداري است، او در پر رفت و ‏آمدترين خانه محله بني هاشم که خانه وحي و روشن از نور رسالت و قرآن بود، چشم به جهان گشود. اعضاي آن خانه همه از دانشمندان و قربانيان راه ‏قرآنند. با همه امکاناتي که به بهره مندي از مواهب حيات داشت آن ها را در راه هدف خدا ساخت‎.

حضرت زينب (س) در سال پنجم هجرت در مدينه به دنيا آمد و مدت شش سال با جد عظيم الشأن خود رسول الله زندگي کرد، نام او را هم پيامبر ‏برگزيد. زينب دختر بزرگ و شجاع علي (ع) به سن ازدواج رسيده بود و با عبد الله پسر جعفر بن ابي طالب زندگي مشترک را آغاز کرد و حاصل ‏زندگي چهار فرزند پسر به نام علي، عون، محمد و عباس و يک دختر به نام ام الکلثوم بود‎.

او فرزند رعدها و برق هاست. در طول حيات کوتاهش با صداهايي مواجه شد که گوش فلک را کر مي کرد و با برق هايي رو به رشد که چشم ها را ‏خيره مي نمود و با تيزي ها و برندگي هايي برخورد داشت که سرهاي پاکان را از تن جدا مي ساخت‎. 

در سال هاي آخر حيات حضرت زينب (س) فاجعه کربلا پديد آمد و اسلام با تمام وجود و لياقتش در برابر تمام کفر و نابساماني قد بر افراشت و حسين ‏‏(ع) نواده پيامبر که تجلي اسلام راستين بود به شهادت رسيد. اما زينب ‏‎)‎س) که خون او و ديگر شهيدان فاني گردد و نهضت او را در لباس اسارت ‏ادامه داد‎.

داستان زينب (س) داستان تجسم همت عالي او و اين همت را فداي اسلام کرد. جاودانگي نهضت حسيني در گرو همت عالي زينب (س) است، اگر ‏زينب نبودف نهضت حسيني پا نمي گرفت و رستاخيزي چنان عظيم پديد نمي آمد‎.

اين واقعيتي است که عرضه مي داريم، رسالت عاشورايي حسيني بدون زينب محکوم بر فنا بود زيرا بدون زينب هيچ کس نمي توانست از يک حادثه ‏بزرگ که در يک روز اتفاق افتاد اين همه پيام را به مقصد برساند. در واقعه کربلا زنان بسياري بودند که با کمال اخلاص به تلاش مي پرداختند ولي ‏هيچ کدام قدر و جلال زينب را نداشتند. و تنها حضور او در لباس اسارت بود که پشتوانه شهادت شد و رونق نهضت حسيني را بر ملا ساخت‎.

اگر چه مشکلات و حوادث تلخ زندگي زينب (س) و مسافرت طولاني ايشان، زينب را چون فولادي آب ديده و مقاوم و استوار ساخته بود و کمتر مشکلي ‏مي توانست آن بانوي دانشمند و قهرمان را به زانو در آورد؛ اما بالاخره ، با مرگ کاري نمي توان کرد و به همين جهت دختر بزرگوار علي ‏‎(‎ع)  و زهرا ‏‏(س) در پانزدهم رجب سال 1363 هجري پس از سپري کردن يک عمر 57 ساله در راه مبارزه و جهاد و فداکاري با کمال شرافت چشم از جهان فرو ‏بست و دعوت لقاء الله را لبيک گفت‎.

اسامي و القاب حضرت زينب (س)

موج و شعف و لبخند همراه با انتظار، فضاي خانه و محله را پر کرده بود، همه براي ولادت سومين نوه عزيز پيامبر اکرم (ص)  لحظه شماري مي ‏کردند و دل خوش مي داشتند که مولود فاطمه را در بغل بفشارند. پس از سکوت تقريباً کوتاه، موج شادي در فضا اوج گرفت و همه باخبر شدند که از ‏دامن زهراي اطهر (س) فرزند دختر بزرگوار چهره به جهان گشود. مادرش فاطمه (س) از همسر گرانقدر خود علي (ع (درخواست کرد که براي او نامي ‏معين کند. اميرالمومنين (ع) فرمودند: «در اين کار بر پيامبر (ص) پيشي نمي گيرم و پيامبر (ص) در سفر بودند‎.

رسول خدا از سفر برگشتند. از او خواستند که براي مولود جديد نامي انتخاب نمايد، پيامبر فرمودند: «در اين کار بر خداي سبقت نخواهند گرفت، جبرئيل ‏آمد که خداي سلامت رساند و فرمود که نام او را زينب اختيار کنيد‎.

زينب، نامي که خداي جهان آفرين براي اين دختر برگزيد، و در لغت به معناي درخت نيکو منظر و خوشبو و يا به معناي «زين أب» يعني افتخار و ‏زينت پدر است‎.  

چند بعدي بودن حيات زينب (س) و پر دامنه بودن صفات عظيمش سبب شده اند که براي او القابي کتعدد پديد آيد و هر فرد و گروهي او را به صفتي ‏خاص مرسوم نمايد. ما در اين بحث توان عرضه آن همه صفات و القاب را نداريم و بر اساس آن چه در برخي کتب و سيره نوشته شده اند مواردي را ‏عرضه مي کنيم‎:

‎-    ‎عقيله بني هاشم به معناي بانوي خردمند و دودمان هاشم بن عبد مناف ‏‎

‎-    ‎لبيبه جزله عاقله يعني زني تيز فهم، تيز ياب و خردمند ‏‎

‎-    ‎محدثه به معناي راوي احاديث از پيامبر يا کسي که مورد  الهام و رحمت الهي است‎. 

‎-    ‎اهل التقي يعني کسي که اهل تقوا و روز و شب در عبادت است‎. 

‎-    ‎البته از معروف ترين کنيه هاي آن حضرت ام اکلثوم و ام الحسن است که طبق روايات اين گزينش نيز به پيامبر نسبت داده شده است‎. 

هوش و درايت زينب (س) در کودکي

هوش سرشار و پختگي زودرس دو عاملي هستند که مي توانند يک کودک را به بالاترين درجات برسانند، خصوصاً که زندگي آن کودک را پاکي و ‏صداقت فراگرفته و همه عوامل و اسباب سوق دهنده به سوي اخلاق و فضايل برايش فراهم باشد. زينب (س) ‎در خانه اي به دنيا آمد که خانه عصمت ‏و طهارت است و در محيطي رشد يافت که محيط وحي و جو تظهير است. او پاره تن فاطمه (س) است، در رحم او تکون و رشد و پرورش يافته است، ‏گوشت و خون او از لحم و دم فاطمه (ع) است‎.

او پرورش يافته دامان ولايت علي (ع) است، مورد محبت و عنايت پدر است و امير المومنان را نور ديدگان مي باشد. حضرت زينب (ع) در کنار پدر و ‏در مکتب ولايت درس خواند و در باب مدينه علم رشد و پرورش يافت‎.

واضح است که حضرت زينب (س) با هوش و درايت ذاتي خود اين اصول تربيتي را دريافت نموده و آنها را با روح و جان خود درآميخته است‎.

تاريخ زندگي اين پدر و دختر خود مفصل است، پاره اي از اسناد نشان مي دهد که گاهي رمز و رازي بين آن پدر و دختر رد و بدل مي شد، که براي ‏نمونه به مواردي اشاره مي کنيم‎:

از خاطرات کودکي حضرت زينب (س) در تاريخ مي خوانيم: روزي حضرت زينب از پدر خود حضرت امير المونين پرسيد: «پدر جان، آيا ما را دوست د‏اري؟ » علي (ع) فرمودند: «آري عزيزم، فرزندان ما پاره هاي جگر ما هستند» ‎عرض کرد: « اي پدر دو محبت در قلب مومن جمع نمي شود و آن دو ‏محبت حب خدا و حب فرزندان است، اگر به اين ناگزيري وجود دارد بايد نسبت به ما مهرورزي باشد و محبت مخصوص خداوند باشد» به اين خاطر ‏علي (ع) محبت خود را نسبت به زينب زياد کرد‎. 

و نيز درباره هوش سرشار و زود رس حضرت زينب نقل شده است که روزي حضرت علي (ع) وي را در دامان خود نشاند و شروع بعه نوازش او کرد و ‏فرمود: «دخترکم بگو يک» گفت: «يک» آن حضرت فرمودند: «بگو دو» زينب کبري ‏‎(‎س) سکوت کرد، امير المومنين (ع) فرمود: «نور چشمم سخن ‏بگو» زينب کبري (س) ‎عرض کرد: «پدر جان نمي توانم با زباني که نام واحد را جاري نموده کلمه دو را جاري نمايم» حضرت وي را به سينه ‏چسبانيد و ميان دو چشمانش را بوسيد‎. 

تاريخ کودکي حضرت زينب به روشني تمام، قدرت تفکر و پختگي زودرس را در ذهن و فکر ايشان حتي در دوره طفوليت نشان مي دهد‎.

زينب و تعليم و تفسير قرآن

حضرت زينب (س) فرزند پيامبر، که قلب او محل نزول وحي و قرآن و فرزند علي (ع) ‎اولين مفسر قرآن است؛ پس تعجبي ندارد که او معلم و مفسر ‏قرآن باشد‎. 

او اهل تدريس قرآن بود، اسناد و روايات نشان مي دهد که او در ايامي که در کوفه بود براي زنان جلسه تفسير قرآن داشت‎. 

در تاريخ آمده است: «گروهي از مردان کوفه به نزد حضرت امير المومنين آمدند و عرضه داشتند که به زنان ما اجازه بده تا به نزد دخترت آمده و علوم ‏ديني و تفسير قرآن را از وي بياموزند، حضرت پذيرفتند و عقيله بني هاشم شروع به تدريس زنها نمودند. خدا مي داند در طول اين چهار سال يا بيشتر، ‏چه تعداد از زنان مسلمان در درس آن بانوي گرانقدر حاضر مي شدند روزي حضرت امير (ع‎( وارد خانه شدند و شنيدند که زينب کبري به زنان درباره ‏حروف مقطعه قرآن و خصوصاً درباره حروف ابتدايي سوره مريم «کهيعص» سخن مي گفت، پس از پايان درس آن حضرت به دختر خود فرمود: «اي ‏نور چشمم ايا مي داني که اين حروف رمز و نشانه اي از وقايعي است که در سرزمين کربلا بر تو و برادرت حسين (ع) واقع خواهد گرديد‎.»

سپس آن حضرت گوشه هايي از جزييات اين فاجعه را براي زينب کبري پيشگويي فرمود: « کربلاي حسين، ه هلاکت حسين، ي يزيد قاتل حسين، ‏ع عطش حسين، ص صبر حسين (ع) است‎»

اين هم نمونه اي بود از علم مجلله زينب (س‎). 

امام در اين تفسير و بررسي مي خواست ببيند آيا زينب آمادگي آن مصائب را دارد يا نه؟ و زينب به او گفته بود که از همه اين وقايع خبر دارد، زيرا ‏مادرش اين مسايل را به او خبر داده بود و دل علي (ع) براي زينب گرفته شد و براي او دل سوزاند‎.

زينب و تربيت شاگرد

زينب (س) در جنبه اخذ علم به منبعي چون پيامبر و امامان معصوم وصل است و از ديدي مي توان گفت او متصل به منبع لايزال وحي است، بدين ‏سان شگفت انگيز نيست اگر بگوييم همه دانش هاي مورد نياز را در اختيار دارد‎. 

از نکات مهمي در تاريخ حيات زينب (س) مشاهده مي کنيم نکته‌ي خلوص و صفاي زينب است. او خالصانه در راه شناخت وظيفه و انجام رسالت گام ‏بر مي داشت چه در ايامي که زينب در مدينه بود و چه در کوفه و يا مناطق ديگر، هيچ گاه از مسئوليت تبليغ و انسان پروري غافل نبود شاگران بسياري ‏را تربيت کرد که برخي از آنان به ازدواج کساني درآمدند که همسرشان از مقام و موقعيت نظامي يا سياسي والايي برخوردار بود و حتي برخي از آنان در ‏شوهر خود تأثير مثبت داشت، و در تعديل آنان کوشش بسيار کردند‎. ‎اما در اين که نام آن شاگردان را بگوييم در اين بررسي توان شمارش آنها و بيان ‏مشخصات آنها را نداشتيم و تنها به يک مورد بسنده مي کنيم به اميد اينکه روزي شاگردان آن حضرت را شناخته و خود نيز يکي از دانش آموختگان ‏آن حضرت باشيم‎.

فضه خادمه حضرت زينب (س) که قبلاً در خدمت حضرت فاطمه بوده است، يکي از برجسته ترين شاگردان آن حضرت به حساب مي آيد. او اصالتاً ‏اهل هند بود که به عنوان خدمتگزار وارد خانه فاطمه (ع) شده بود. زني بود صالحه و ممتاز، دوستدار جدي خاندان علي (ع) و علاقه مند به زينب و ‏حسين (ع). به هنگامي که حسنين (ع) در دوران خردساليشان بيمار شده بودند، علي (ع) و فاطمه (‎س) براي سلامت آنها نذر روزه کرده بودند، فضه ‏هم در اين نذر شرکت داشت و در آن گاه که خاندان علي (ع) افطاري خود را به يتيم، مسکين و اسير بخشيده بودند فضه نيز همپاي آنان به آن کار ‏اقدام داشت. فضه سعي داشت تمام حرفهايش را با عبارات قرآني عرضه نمايد و هر سئوالي حتي در رابطه با زندگي شخصي خود، با آيات قرآني جواب ‏گويد‎. 

نقل احاديث و روايات از زينب (س)

زينب از ديدي ناقل روايات و احاديث امت. از احاديث بسياري باقي مانده که حديث ام ايمن، ماجراي فدک و غصب حق فاطمه (س) و رواياتي چون ‏داستان نزول غذاي بهشتي براي فاطمه (س)، داستان دفن پدر و داستان دعاي فاطمه (س) براي مومنان در نماز شب از جمله آنها که به ذکر چند ‏نمونه مي پردازيم‎:

‎-    ‎حضرت زينب (ع) به درجه اي از قابليت عقلي و آگاهي و پختگي فکري رسيده بود که توانست حديث مهمي را که مربوط به اخبار آينده او و ‏خانواده اش بوده و ام ايمن آن را از رسول خدا (ص) شنيده بود از او بشنود. حديثي که خبر از فاجعه کربلا مي داد و پيام آور کربلا حد اقل 24 سال ‏قبل از وقوع آن گذشته از آنچه از جدش پيامبر و پدرش علي (ع) درباره اين واقعه بزرگ شنيده بود، به استناد حديث ام ايمن، از کيفيت آن آگاهي ‏داشته است‎. 

‎-    ‎ابن حمزه طوسي با سند خود از حضرت زينب (ع) نقل کرده است که فرمود: «پدرم نماز صبح را با پيامبر (ص) به جاي آورد، بعد از نماز آن ‏حضرت به پدرم فرمود: « آيا در نزد شما غذايي پيدا مي شود» پدرم پاسخ داد: «سه روز است که غذايي نخوردم‎» ‎پيامبر (ص) فرمود: «بيا به نزد ‏دخترم فاطمه برويم» آنها به نزد حضرت زهرا رفتند، در حاليکه از گرسنگي به خود مي پيچيدند و دو پسرش نيز در کنارش بودند، پيامبر به او فرمود: ‏‏«اي فاطمه پدرت فدايت باد! آيا غذايي در نزد تو يافت مي شود» فاطمه زهرا از اين که به پدر خود پاسخ منفي بدهد شرم کرد به همين جهت بود که ‏رو به قبله کرد و دو رکعت نماز خواند، ناگهان حس کرد چيزي در نزديکي او قرار گرفته است و چون نگاه کرد ديد يک سيني پر از آبگوشت و نان در ‏کنارش قرار دارد، آن را برداشت و در مقابل پدرش نهاد، رسول خدا (ص) ‎از علي (ع) و حسن و حسين دعوت کرد که بيايند و از آن غذا بخورند. ‏حضرت علي ‏‎(‎ع) ‎نگاه تعجب آوري به فاطمه انداخت و گفت: «اي دختر رسول خدا اين غذا از کجاست؟» حضرت زهرا پاسخ داد: «آن از نزد خداست ‏و خدا هر کس را که بخواهد بدون حساب روزي مي دهد.» در اين هنگام رسول خدا خنديد و فرمود: «سپاس خداي را که در خاندان من کساني را ‏قرار داد که مانند زکريا و مريم هستند؛ آنجا که زکريا به مريم گفت: «اين غذا از کجاست؟» و مريم پاسخ داد: «از نزد خداست که خدا هر کس را ‏بخواهد بدون حساب روزي مي دهد‎» 

زينب (س) روايت بسياري را نيز از پيامبر (ص) نقل کرده است که البته در موقعيت هاي مناسب به کار مي برد، به طور مثال مي توان اشاره کرد روز ‏ي را که حضرت زينب (س) در کنار برادران خود امام حسن و امام حسين (ع) نشسته بود؛ آن دو بعضي از احاديث رسول الله را با هم گفتگو مي ‏کردند زينب کبري به آنها گفت: شنيدم که شما از قول پيامبر نقل کرديد که فرمود : « حلال هاي آشکار و حرام هاي آشکار وجود دارد، اما امور شبهه ‏ناکي نيز هست که بسياري از مردم از آن ها بي خبر هستند‎» ‎آنگاه از حضرت خود ادامه اين حديث شريف را از قول پيامبر اکرم (ص) چنين تکميل ‏کردند که: کسي که شبهات را ترک کند امر دين او اصلاح شده و مروت و آبرويش محفوظ خواهد ماند، اما کسي که در شبهات افتاده و از آنها پيروي ‏نمايد چونان کسي است که گوسفندان خود را در نزديکي قرق سلطان بچراند. چرا که اگر کسي گله خود را به کنار قرق سلطان برد، کم کم نفسش وي ‏را وادار کند که گوسفندان خود را وارد حريم سلطان کند بدانيد که هر پادشاهي را قرقگاهي است و قرقگاه خدا محرمات اوست‎.» 

حديث ديگري از پيامبر (ص) که از طرف زينب نقل شده است که مي فرمايند: «بدانيد که تکه گوشتي در بدن است، اگر اصلاح شود همه بدن اصلاح ‏شده و اگر فاسد گردد تمام بدن فاسد مي شود بدانيد که آن قلب است‎.»  

يکي از کرامات حضرت زينب (س) که البته هوش و درايت ايشان را در کودکي نشان مي دهد نقل خطبه مادرشان حضرت صديقه طاهره (س) است ‏که اين خطبه در اوج فصاحت و بلاغت و يکي از معجزات و کرامات دختر رسول خدا (‎ص) به حساب مي آيد. نکته قابل توجه اينکه عقيله ‏‎بني هاشم هنگام بيان اين خطابه ها از جانب مادر تنها پنج سال داشت‎.

مقام وصايت و نيابت ‏

مقام وصايت و نيابت، از امتيازات و خصلت هاي ويژه حضرت زينب (س) است، در شعاع اين مقام بلند معنوي و انساني است که دختر دانشمندامير ‏المونين (ع) عهده دار کم سابقه ترين مأموريت، براي يک زن در طول تاريخ گرديده است‎.

منظور از مقام وصايت و نيابت زينب اين است که آن بزرگوار بر اساس شواهد تاريخي، در بعضي از مواقع عهده دار رسالت مقام امامت گرديده، و ‏سمت هدايت و راهنمايي و حتي بيان حلال و حرام را براي ديگران به عهده داشت‎.

به هر حال مقام و استعداد و دانايي زينب که وي را عقيله بني هاشم نيز ناميده اند، از مقام و استعداد افراد عادي بسيار برتر است. او مورد عنايت خاص ‏خداوندي بوده ، و توجه خاصي امام معصوم او را در حدي قرار داده است که ملاحظه مي کنيم که در موضعگيري هاي به جا، در ‏‎طوفان ها و بحران هاي فکري، در کوران مصائب کمر شکن پس از شهادت امام حسين (ع) و عزيزان به خون خفته اش، رسالت پاسداري و کاروان ‏سالاري را، با کمال دقت و مهارت به عهده مي گيرد، و به نحو شايسته از عهده آن بر مي آيد، که در تاريخ کمتر نظيري براي آن مي توان يافت‎.

آن چه که زينب داشت، چيزي نبود جز محصول خوشه چيني ها از خرمن کمال پيامبر (ص) ، بوستان معرفت مادر و پدر و عمل کرد آنها. مگر نه اين ‏است که جدش رسول خدا مصداق و طرف خطاب «انک اعلي عظيم» است. مگر نه اين است که زينب (س) در دامن پيامبر پرورش يافت و به نظر ‏محدثان جزء صحابي او شد‎.

او مجد و عظمتش را از علي (ع) گرفت که عظمتش به حدي بود که سر بر آسمان مي کرد و جز براي خدا تعظيم نکرد، وقار و هيبتش را از مادرش ‏آموخت که جلوه اي از آن را در واقعه سقيفه مي بينيم، نرمش قهرمانانه از برادرش امام حسن (ع) درس گرفت و شجاعت و جرأت را از حسين(ع‎).

انديشه او همان انديشه خانواده علي (ع) و فاطمه (س) است. نوع بينش و جهتگيري او از همان گونه و طبق همان منبع. و زينب سراسر عمرش را در ‏کنار معصومان و افراد مصون از خطاست، مورد احترام آن هاست. حشر و نشر او با آن هاست و طبيعي است که همان راه و رسم را فراگيرد و عمل کند‎.

مسئله اين است که ما در مورد شخصيتي سخن مي گوييم که اگر چه معصوم نبود، اما به خاطر شرايط خانواده اش، ظهور روبروز الگو گيري از ايشان ‏براي افراد قريب به محال است پس ذکر اين مراتب و مناقب چه سود و منفعتي را به همراه دارد؟‎

در مقام پاسخ گفته مي شود درست است که جو تربيتي زينب و مربيان و معلمان او در شرايطي بوده اند که ما را توان دسترسي بدان ها نيست، ولي مي ‏خواهيم بگوييم براي هر فردي شرايطي مطرح است که آدمي با بهره گيري از آنها مي تواند به مقاماتي شبيه مقامات زينب دست پيدا کند. آن چه بيش ‏از هر چيز زينب را عقيله بني هاشم کرد، تلاش و مجاهدت شخصي اوست، خواستاري و رغبت او به بانوي شجاع و قهرمان بودن است، او اين خواست ‏را با استفاده از مايه هايي محقق کرد که بسياري از آن مايه ها هم امروز در اختيار ما نيز هست که ما در حد توان بدان ها اشاره خواهيم کرد‎:  ‎علم و آگاهي: آگاهي شرط اول وصول به فضيلت هاست. بايد با نور چراغ علم به پيش رفت و بصيرتي کافي در شناخت راه و چاه براي خويش ‏فراهم کرد‎.

‎-    ‎ايمان به خدا: و اين شرط دوم توانمندي و قوت روحي است. انسان معتقد به خدا به تکيه گاهي محکم متصل است. تمسک به رشته محکمي که ‏ناگسستني است.  «و مَن يُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقي لَاأنفِصامَ لَها»  ايمان راستين و نشأت گرفته از شناخت و بينش، انسان را خدايي مي ‏کند و او را به مبدأ علم و صبر متصل مي سازد و ظرفيت رواني او را تا حدي بي نهايت بالا مي برد‎.

‎-    ‎مجاهدت: آگاهي و ايمان دو شرط لازمند ولي به شرطي کفايت کننده اند که آدمي را به کار و تلاش وادارند و محرکي براي عمل گردند. مي ‏خواهيم بگوييم که آدمي خود بايد به کار و تلاش و مجاهده بپردازد و وارد صحنه عمل گردد‎.

دختر قهرمان و دانشمند علي (ع) علاوه بر اين که نسبت به خود آگاهي داشت، شرايط و جو زمان  و وظيفه و تکليف خود را شناخته بود. زينب (س) ‏مومن به خدا بود. در ايمان و باور خود تزلزلي ندارد‎. ‎او زني مجاهد و اهل عمل بود. تلاش بسيار داشت که بتواند رضاي خدا را از عمل خويش فراهم ‏سازد. و در اين راه زينب از همه چيز مايه گذاشت؛ از جانش، از مالش و از عزيزانش و از همه چيز هايي که براي افراد عادي مايه روشني چشمند‎.

زينب آينده نگر است، امروز را با همه سختي هايش و با همه محروميت هايش به جان مي خرد به اميد فردايي که شيرين است و نهال اسلام رشد ‏يافته و برومند است.او در مصايب و کشمکش ها تأملات روحي را کنار مي گذارد و بر سوز دل مسلط است‎.

به طور کلي مي توان نتيجه گرفت سخن از چنين شخصيت هايي تنها براي تعجب کردن و احسنت گفتن نيست، بلکه الگو پذيري و ادامه راه آنها ‏براي رسيدن به سعادت هدف و انگيزه اصلي بيان چنين مقامات و شخصيت ها است‎.

 عظمت خطبه ها

عظمت مقام علمي و فکري زينب (س) از مطالعه خطبه هاي او تنها در دو شهر کوفه و شام ‏‎مي توان دريافت، درجه علمي و ادبي خطبه ها با همه مختصر بودنش به ميزاني است که اگر از زينب کبري هيچ اثري نمانده بود جز همين دو خطبه، ‏با ز هم کافي بود که او را در جنبه علمي و ادبي در سطح بسيار بالايي قرار دهد، به ويژه که اين سخنان از سوي زني دردمند و رنج ديده بود، زني که ‏داغ عزيزان را ديده و در سوگ و ماتم گرانقدرترين محبوبان خود مي سوخت‎.

سخن زينب نثري است چون نظم، براي شنوندگان مفهوم است و براي نکته سنجان در مرحله عالي ارزش از نظر تعريف و ترکيب کلام فوق العاده فني ‏و ادبي و از نظر ظاهر بسيار ساده است و در عين حال توان ابداع شبيه آن سخت است. او فصيحه و بليغه است و نمونه سخنان موجود او بهترين گواه ‏بر اين مدعا. برخي نويسندگان سخنانش را به سحر آميز بودن شبيه کردند و حتي دشمنان او که در مسند قدرت بودند و از موضع سلطه سخن مي ‏گفتند، نمي دانستند در برابر سخنانش چگونه موضع بگيرند‎. 

علامه مامقاني (ره) با استناد به خطبه هاي زينب در وصف شيريني و رسايي سخنانش مي گويد: «او در فصاحت و بلاغت چنان بود که گويي زبان ‏علي (ع) در کام داشت و اين مدعا را مي توان از خطبه هاي او دريافت و البته غرض او همان خطبه هايي است که در کوفه و شام ايراد کرده است‎» 

زينب از ديدي اديبه است، اديبه اي که در عين آن مخمصه ها و بحران ها، با همه دردمندي ها سجع و قافيه سخن را از دست نداد و اديبانه سخن ‏گفتن به صورت ملکه اي از او درآمده بود‎. ‎سخنانش که از جان بر مي خواست و براي خدا ادا مي شد و در جان مردم نفوذ کرد. به عنوان نمونه او در ‏کوفه خطبه خواند؛ هنوز بيش از دو سه خط حرف نزده بود که مردم زار زار شروع به گريه کردند و پس از مدتي فرياد از دل ها برخاست‎. 

کلام او براي خدا پاک و حرکات او تسبيح بود؛ براي خصم شمشيري بران، براي مردمان راهنما، براي زنان هدايتگر و براي طبقات مختلف مردم حرکت ‏انگيز بود. خطبه هاي زينب بدن ها را ‏‎مي لرزاند و صداها را در گلوها خاموش مي کرد و حتي به گفته بزرگي زنگ شتران را از نوا ‏‎ مي انداخت‎.

سخنان او شور انگيز، در نهايت فصاحت و بلاغت، با احاطه به آيات قرآني وبا نگاه به فلسفه و جهان بيني اسلام بود و از نظر برهان و استدلال همگان ‏را حيرت زده داشت. آثار بعدي اين سخنان بيداري مردم غفلت زده و هشيار کردن جامعه خفقان زده بود که حياتي گله وار داشتند و از آزادي و ‏مردانگي و شهامت غافل بودند. زينب به آنان هشياري و جرأت داده بود و آنها را در تعقيب هدف به حرکت انداخت‎. 

خطبه حضرت زينب (س) در کوفه

اين خطبه عقيله بني هاشم راويان بسياري دارد که يکي از آنها خزينه اسدي است که مي گويد: «سال 61 هجري وارد کوفه شدند و زمان ورود ‏مصادف بود با ورود اسيران آل محمد (ص). در ميان آنها زينب را ديدم که به خدا قسم تا آن روز زني را به اين نجابت و حيا و به اين پوشيدگي و ‏عفاف و اين سخن وري نديده بودم، چنان شجاعانه خطبه مي خواند که گويي زبان علي در دهان داشت‎» 

همانطور که گفته شد خطبه ايشان چه در کوفه و چه در شام از فصاحت و بلاغت عجيبي برخوردار است و سراسر ان با الهام از قرآن و سوابق تاريخي ‏اسلام و متقين و استوار و قابل دفاع است، سخن گفتن در آن موقعيت عظيم توسط زني داغ ديده و دردمند و خسته براي شنونده هيجان انگيز و موج ‏آفرين بود و آن را جز معجزه و کرامت نمي توان ناميد‎.

آغاز خطبه ايشان با حمد و ثناي پروردگار مي باشد و مي فرمايند‎: «‎سپاس و ستايش خاص خداست و درود بر پدرم محمد و بر خاندان پاک و برگزيده اش باد‎» 

دختر علي (ع) اسير دشمن بود در حالي که برادر و فرزندان برادر و فرزندان خود را از دست داده و سرهاي بريده را بر نيزه ها نظاره گر بود. حمد و ثناي ‏اين زن قهرمان آن هم در اوج سهمگين بلا و مصيبت و سپاس و درود او بر پيامبر خدا (‎ص)، مقام صبر و استقامت و ايمان زينب را در راهي که ‏انتخاب کرده مي رساند و دلبستگي شديد و بينش و شناخت عميق و دانش او را به اسلام جلوه ‏‎مي دهد. بيان حمد و سپاس از زبان زينب در اين بارگاه که مرکز تجمع و هسته اصلي همه جنايات زمينيان و بازمانده قابيليان عليه هابيليان برجسته ‏تاريخ انسان ها بود، تجلي کامل ايمان آن بزرگ حماسه زنان جهان به عدل خداست‎. 

سپس به سرزنش و توبيخ مردم مي پردازد‎: ‎«‎توبيخ آن ها از آن بابت بود که آنان با صد مکر و حيله امام خود را دعوت کردند و پس از اجابت خود در برابرش صف آرايي کردند. چرا فريب دشمن ‏خوردند؟ چرا تسليم زور شدند؟‎ آنها را که از شدت هيجانات به گريه آمده بودند مورد سرزنش قرار داد که مي گرييد؟ آيا هنگام گريه است؟ اين اسارت ها را چه کسي پديد آورد؟ جز آن ‏بود که توانمندان بذل همت نکرده و آبرومندان از آبروي خويش براي حسين مايه نگذاشتند؟‎» 

زينب (س) در خطبه هايش از مثال بهره مي برد به اين صورت که وضع آنها را به وضع پيرزني شبيه مي کند که رشته هاي خود را محکم و استوار ‏مي بافت شب هنگام آنها را باز مي کرد، چرا که آن ها نيز پيمان محکم بستند و زود آن را از هم گسستند‎.

به آن ها هشدار مي دهد که بد زمينه اي را براي خود فراهم کرده اند و بد سرنوشتي را براي خود پديد آورده اند. ننگي براي خود خريده اند که هرگز از ‏دامان خود آن ها قابل شستشو نيست و به همين جهت در خود گريه کنند و بايد اشک بريزند بدان خاطر که ننگ کشتن نسل پيامبر را ‏‎ نمي توانيد از ميان برداريد‎.» 

در اين خطبه، جامعه و حکومت شناسي اين بانوي عليمه ديده مي شود، چرا که بيان مي دارد هر کسي در خور حکومت نيست، رهبري امت بايد در ‏اختيار کسي باشد که سر حلقه مردم است، اهل صفا  و صلح و ارامش است. رأي او قاطع است، پشتيبان رأي او منطق است و او رهبر طريقه هدايت ‏است‎»

او به معرفي امام و رهبر واقعي مي پردازد تا به آنها بفهماند که امام باطل کيست و امام حق که بود؟ زينب (س) ‎که اسير دشمن بود با شجاعت تمام ‏مي گويد حکومت موجود حکومت فاسد ، اهل ريا، و تزوير ، داراي ظاهري خوش و دروني فاسد است، و کوشيد آن را بر ملا سازد که جلوه آن مفسده ‏عظيم قتل نوه پيامبر، سر حلقه مردم، و مرهم دل دردمندان بود. حاکم بايد پناهگاه مردم باشد و چه کسي پناه دهنده تر از حسين ؟ حاکم بايد دادرس ‏مردم در عين بلا باشد و غير از حسين چه کسي در خور اين مقام؟ و حاکم بايد چراغ روشني و حجت خدا بر مردم و مدار و جايگاه باشد و حسين اين ‏چنين بود‎.» 

ما رأيت الا جميلا

اسيران وارد مجلس ابن زياد شدند، صحنه براي شکستن روحيه آنان در ظاهر امر هيچ گونه کاستي ندارد. زينب کهن ترين جامه هاي خود را پوشيده ‏است. آرام  و ناشناس در کناري نشسته بود، عبيد الله بن زياد که به احتمال زياد زينب را شناخته بود براي تحقير پرسيد: «اين زن کيست؟» يکي از ‏زنان گفت: «اين زينب است، دختر فاطمه» عبيد الله بن زياد گفت: «سپاس خداوندي را که شما را رسوا کرد و قصه و فتنه شما را دروغ گردانيد» ‏زينب گفت: «سپاس خداوندي را که سزاست که ما را به وجود محمد (ص)  ‎گرامي داشت و ما را پاک و پيراسته گردانيد. نه چنان است که تو ‏‎مي گويي، بلکه تبهکار رسوا و بدکار تکذيب مي شود.» ابن زياد گفت: «کار خدا را با خاندانت چگونه ديده اي؟» زينب گفت: «جز زيبايي چيزي نديده ‏ام. شهادت براي آنان مقدر شده بود. به سوي کشتارگاه خويش رفتند. به زودي خداوند آنان و تو را فراهم مي آورد تا در پيشگاه خداوند حجت گوييد و ‏داوري خواهيد. نگاه کن در آن روز، پيروزي و رستگاري از آن کيست؟ مادرت به عزايت بنشيند پسر مرجانه‎»  

عبيد الله بن زياد چه انتظاري داشت و چه شد، سخن زينب تير خلاصي بود بر قلب ماهيت پست او‎.

زينب صبور علي  (ع) با آرامش و وقار و تسلط خود، تيشه بر ريشه فخر فروشي و نخوت عبيد الله بن زياد زد و جشن پيروزي او را تبديل به مجلس ‏ماتم و جريان استبداد کرد‎.

‎«‎ما رأيت الا جميلا» چشم بصيرت زينب (س) چه صحنه اي را مي بيند؛ و زبان فصيح زينب چه سخني را مي راند. به راستي او رتبه اي قريب به ‏ولايت برادران دارد؛ او زني خردمند و با درايت بود‎.

به گفته سيوطي «او زني خردمند و تيز بين بود، خردمندي که براي او قدرت ادراک و استنباط قوي بود‎.» 

خطبه زينب (س) در مجلس يزيد

آغاز اسيري زينب (س) آغاز رسالت آن حضرت بود.  به واقع حادثه کربلا بدون اسيري زينب يعني پيام آور آن ديار و وقايع عاشورا، معنايي جز جنگ و ‏خونريزي و عاقبتي جز نفرت نداشت. اما با حضور اين زن دلير و صبور در کربلا و خطابه هاي گرانقدرش در هنگام اسيري در کوفه و شام عاشورا و راه ‏حسين (ع) و جد بزرگوارش پيامبر (ص) تا امروز زنده نگه داشته و تا قيامت باقي است. صبر، علم و شجاعت عقيله بني هاشم نظيري جز مادرش ‏حضرت زهرا (س) نداشت‎.

اسيران وارد دمشق شدند و آن چه در کوفه گذشته بود در اين جا تکرار شد. زينب (س) ‎با اسيران هنگامي وارد شام شده بودند که سراسر شهر اذين ‏بندي و چراغاني شده بود و امر بر مردم مشتبه شده بود و حقايق وارونه معرفي شده يود. مردم شام بر خلاف مردم کوفه گمان داشتند که آنها گروهي ‏از دين بيگانه اند ولي مي خواهند مسلمين را از بين ببرند‎.

اسيران را وارد مجلس يزيد کردند. که جو مجلس جو جشن و سرور بود. برنامه اي براي بزرگداشت آن موفقيت ظاهري، در حضور يزيد ترتيب داده ‏بودند. ترکيب شرکت کنندگان هم مهم بود، ازسران کشور ، سردمداران بني اميه گروهي حضور داشتند‎.

يزيد با غرور و نخوت ، مسئله وحي و نبوت رسول اکرم (ص) را به مسخره گرفت و به سر امام حسين (ع) اهانت کرد در اين هنگام فرياد معترضان ‏بلند شد و زينب (س) به سخن آمد و خطبه خويش را آغاز نمود‎:

‎«‎الحمد للهِ رَبِّ العالَمين … صَدَقَ اللهُ سُبحانَه ثُمَّ کانَ عاقِبَه اللذينَ اساءٌ السواي أَن کَذَّبوا بِآياتِ اللهِ و کانوا بِهِ يَستَهزِؤن‎» 

حضرت زينب کبري (س) سخنان خود را با سپاس پروردگار جهانيان و درود بر جدش رسول خدا (ص) آغاز مي کند، او در حقيقت با اين جمله خودش ‏را به حاضران مي شناساند و خود را نواده سيد انبياء حضرت رسول خدا (ص) معرفي مي کند تا حاضران به نيکي بدانند که اين خانواده در بند، نوادگان ‏رسول خدا هستند، نه اسيران بلا و کفر‎.

آري، چه زيباست استشهاد به اين آيه که آن را پيش درآمد خطابه خود قرار داد. ايه اي که بيان ‏‎مي کند: «پس فرجام کار کساني که با کفر به خدا و تکذيب پيامبر (ص) و ارتکاب معاصي و مبتلا به صفتي شدند که مايه ناخوشنودي صاحب خود ‏مي شود و آن گرفتار شدن به عذاب دوزخ است چرا که آيات خدا و حقايق ثابت را دروغ شمردند و مقدسات دين را به ريشخند گرفتند‎.»

اين آيات در مقام پاسخ به ابياتي بود که يزيد در افکار وحي و نبوت بر زبان راند‎: ‎«‎بني هاشم شاهي را لوث کردند و بازيچه خود ساختند، حال ان که نه از آسمان وحي و نبوت نازل شده و نه از آسمان خبري به او رسيده است‎.» 

دختر قهرمان علي (ع) يزيد را با اسم صدا مي زند گويا با اين کار قصد دارد ‎آشکارا نشان دهد که به خلافت يزيد پليد کمترين اعتقادي ندارد‎: ‎«‎اي يزيد، آيا چنان مي پنداري که فضاي آسمان و زمين را بر ما تنگ کرده اي و ما را همانند اسيران به هر شهر و ديار سوق داده و کشانده اي، ما نزد ‏خدا خوار و زبون هستيم و تو در پيشگاه خدا گرامي و عزيز هستي؟ و اين تسلطي که بر ما پيدا کردي به خاطر مقامي است که در پيش خدا داري؟ به ‏همين جهت باد به دماغ انداخته اي و و با غرور و نخوت به اطراف خود مي نگري و سرور وشادماني از اين که مي بيني دنيا بر وفق مراد و کام توست ‏و کار ما طبق دلخواه تو رو به راه شده و ملک و پادشاهي ما برتو صافي و هموار گشته است، اندکي آهسته تر و ارام تر! مگر گفتار خداي عز و جل را ‏فراموش کرده اي که مي فرمايد: «آنان که کافر شدند گمان نکنند مهلتي که ما به آنان داده ايم براي ايشان خوب است بلکه ما انها را مهلت داده ايم ‏تا بر گناه خود بيفزايند و عذابي خوار کننده در پيش ما دارند‎.»  

حضرت زينب (س) با سئوالاتي که مفهوم انکار داشت باطل که در لباس حق جلوه گر شده بود رسوا کرد  و گمان انها را گناه دانست‎. ‎آن عالمه عير ‏معلمه نشان داد که گمان اين ستمکاران جز «إنّ بعض الظن إثم» ‎نيست و سخن زينب جز تفسير قرآن نخواهد بود‎.

همه تکيه زينب در ابتداي سخن بر اثبات کفر يزيد در حضور آن همه بزرگان صر و سفيرن کشورهاي خارجي و سرداران حاضر در مجلس است و چنان ‏که مي بينيم تا آخر خطبه بر اين محور تکيه کرد‎.

سپس آن حضرت اصل فرومايه و نسب زشت يزيد را به او گوشزد مي کند‎: ‎«‎آيا اين عدل است اي پسر آزاد شدگان که همسران آزاد و کنيزان خود را در پس پرده ها جا داده اي و دختران رسول الله (ص) را مانند اسيران ‏وارد ساخته و مورد تماشاي اين و آن قرار ‏‎داده اي‎» 

‎«‎يابن الطلقا» اشاره به وقايع روز فتح مکه است. هنگامي که رسول خدا (ص) مکه را فتح کرد و اين شهر تحت سلطه سربازان ان جناب قرار گرفت، ‏آن حضرت به آساني مي توانست در برابر جنگ افروزي ها و فتنه انگيزي هاي طولاني مدت و فراوان مشرکان مکه در برابر شخص رسول الله به طور ‏خاص و مسلمانان به طور عام، آنان را به قتل برساند، ولي ان حضرت به رغم آن همه کينه توزي ها و دشمني رو به آنان کرد و فرمود: «اي جماعت ‏قريش، گمان نکنيد با شما چه خواهيم کرد، برويدکه شما آزاد شدگانيد‎.»

در ميان اين جماعت معاويه و ابوسفيان نيز حضور داشتند و يزيد فرزند معاويه و نوه ابوسفيان است. البته روشن است که از کسي چون يزيد توقع عدل و ‏عدالت نمي رود، اما از آنجا که بر مسند خلافت تکيه زده خود را خليفه مي نامد، لازم است و جاي آن دارد که دادگري پيشه کند، از اين روست که ‏حضرت زينب (س) به او مي گويد: «آيا اين عادلانه است که زنان و کنيزان خود را در پس پرده و به دور از چشم نامحرمان نگاه داري و دختران ‏رسالت و بانوان بيت نبوت و وحي را چون اسير از اين شهر به آن شهر بگرداني؟‎»

‎«‎زينب در خطبه خود به يزيد هشدار مي دهد و مي گويد يزيد با اين جنايت به خودت لطمه زده اي پوست درون خود شکافته اي و به زودي در ‏محکمه عدل الهي به رسول خدا (ص) وارد مي شوي و بايد جوابگوي خوني باشي که از ذريه او بر زمين ريخته اي‎.»

اين براي تو کافي است که در روز قيامت قاضي دادگاه، خداي متعال طرف دعوي و خونخواه رسول خدا (ص) و پشتيبان او جبرئيل باشد. اگر تو قتل و ‏اسارت ما را براي خود غنيمتي دانسته اي بايد بداني که غرامت سنگيني را از اين بابت بايد بپردازي و اين در روزي است که در آن چيزي جز آن چه ‏را که قبلاً براي خود ذخيره کرده است نخواهد يافت‎. 

و بالاخره در خطبه زينب (س) ، دا و رحمت خواهي براي شهيدان است. لعنت و نفرين براي قاتلان، تحقير يزيد توبيخ اوست، و سخنان افتخارآميز ‏براي شهداء و خاندان پيامبر (ص) و ذريه اوست‎.

اگر نگاهي دقيق و عميق به خطابه هاي آن حضرت داشته باشيم ملاحظه مي کنيم که جز قرآن و تفسير آن چيز ديگري نيستو او با بيان آيات قراني و ‏تاريخ اسلام، غلم و درايت کم نظير خود را به نمايش مي گذارد‎.

خطبه هاي آن بانوي بزرگوار جز در بيان مقام توحيد، نبوت ، معاد، عدل و امامت نبود، او حتي فروع دين را در سخنان خويش جاي داده بود، آيا از ‏دختر قهرمان علي (ع) و فرزند پيامبر (‎ص) جز اين انتظاري مي رفت؟‎!

پيامد خطابه هاي زينب (س)

از زينب (س) و از تلاش هايش بسيار سخن گفتيم، از سحر سخنش، از نفوذ کلامش، از مشي و روش او بسيار حرف زديم و هم گفتيم که او در مسير ‏انجام رسالت و در نشر رسالت خون و پيام چه دشواري هايي ديد و چه سختي هايي را متحمل شده بود‎.

اما در اين که حاصل اين مبارزات چه بود و رسالت عاشورايي زينب چه پيامدهايي داشت مختصري عرضه مي نماييم تا هدف بيان اين خطابه ها روشن ‏شود‎.

‎1- ‎رسوايي يزيد و همراهان و ملامت مردم‎

دشمن در تصميم گيري براي قتل حسين (ع) و اسارت خاندانش تند به پيش رفت، آن ها فکر مي کردند با کشتن او ميدان خالي مي شود و آن ها به هر گونه اي که بخواهند مي توانند بروند و بچرند‎.

سخنراني زينب کبري (س) و برملا کردن  وضع و حال و جريان، مردم را به وضع خود و حکومت خود آشنا کرد . آتشي از خصومت و کينه در درون ‏شان به وجود آورد که حاصل آن ابراز نفرت علني و آشکار به خانوان بني اميه و لعن و تکفير آنان و تبري از آنان بود‎.

مگر گريه ها و اشک هاي مردم در حين سخنراني آن بانوي گرانقدر در کوفه براي دستگاه ارزان تمام شد. از هر کلمه آن صدها قامت رويي و هزاران ‏زبانه از شعله هاي خشم و انتقام و نفرت در آنان بر افروخت که بعدها آتش خرمن بني اميه بود‎.

کار عمر سعد به جايي کشيد که وقتي در کوچه راه مي رفت کودکان کوفه او را به هم نشان ‏‎مي دادند و مي گفتند او قاتل حسين (ع) است‎.

آنها خسر الدنيا و الآخره شدند و آبرويي در ميان مردم براي خود نگذاشتند‎.

‎2- ‎ثبت تاريخ عاشورا‎

يکي از پيامدهاي بسيار مهم عقيله بني هاشم در طول مدت اسارت، ثبت تاريخ عاشورا و ابديت بخشيدن به مسئله نهضت حسيني است. او ضمن بيان ‏حوادث و وقايع در قالب سخنراني ها، مرثيه خاني ها، حادثه گويي ها، بحث ها و انتقادات، جريان کربلا را در تاريخ ثبت کرد و آن را جاودانه ساخت‎.

‎3- ‎رساندن پيام شهيدان کربلا‎:

خوني که در کربلا بر زمين ريخت درخت اسلام را آبياري نمود. در همه جا جوشيد و در همه اماکن آن روز و روزگاران بعد قيام آفريد. زينب (س) به ‏عنوان پرچمداري پيام رسان، پيام آن خون را به گوش همه مردم رسانيد. انقلاب ها و نهضت هاي بعدي را جهت داد و به مرد فهماند که با چه کساني ‏بايد مبارزه کرد، دشمن بدبخت نمي دانست چه بذرهايي را آبياري مي کند و به گفته دختر علي (ع) ‎دارد پوست خود را مي کند. دشمن خون در دل ‏شيعيان ريخت و به تعبير زينب، جگر رسول خدا را سوزاند، اما ناخود آگاه گور خود را کند و زمينه نابودي خود را فراهم کرد‎.

زينب (س) شرافت و تقوا، عفت و حيا، وفاداري به پيمان، راه و رسم حيات عقيدتي، شيوه با شرف زيستن، تاريخ اسلام، انديشه حيات راستين و واقعي ‏زن و در يک کلمه دين را احيا کرد‎.

زينب معجزه کرد، در انجام رسالتش همگام با حسين (ع) آمد تا بعد از حسين با خطبه ها و سخن هاي فصيح و گهر بارش، پيام خون و شهادت را به ‏گوش ها برساند و قيام آفريني کند‎.

 زينب و ما

امروز ديگر زينب (س) در ميان ما نيست. چهارده قرن است که او رسالت تاريخي خود را انجام داده و رخ به نقاب خاک کشيده است. مي ارزد دقايقي ‏با خود خلوت کنيم، درباره زينب بينديشيم و ببينيم او که بود و چه کرد و ما از او چه مي دانيم؟‎

آيا جز عشق و محبت او، مهر و عاطفه او، و روضه خواني و گريه براي او، تشکيل مجلس جشن براي ولادت او چيز ديگري از او داريم؟‎

آيا در زمينه راه و رسم او، انجام وظيفه در رسالت يک زن، مدل گيري از او در عرصه حيات، ترک رفاه و زينت و آسايش  و آرامش براي هدفداري، ‏گذشت  از لذات به خاطر مقصد مقدس و قرار دادن خود در معرض صدمه ها و آسيب ها براي دين از او الگو گرفته ايم ؟‎

زن امروز دنيا الگوي مي خواهد اگر الگوي او زينب (‎س) و فاطمه زهرا (س) باشند، کارش عبارت است از فهم درست، هوشياري و درک موقعيت ها و ‏انتخاب بهترين کارها و لو با فداکاري و ايستادن پاي همه چيز براي انجام تکليف بزرگي که خدا بر دوش انسان ها گذاشته است، همراه باشد‎. ‎اگر زن به ‏فکر تجملات و خشوگذراني ها و هوس هاي زودگذر  و تسليم شدن به احساسات  بي بنياد و بي ريشه  باشد، نمي تواند آن راه را برود. بايد اين ‏وابستگي ها را که مثل تار عنکبوت بر پاي يک اسنان رهرو است، از خود دور کند، تا بتواند آن راه را برود، کما اين که زن ايراني در دوران انقلاب  و ‏دوران جنگ همين کار را کرد، انتظار اين است که در همه دوران انقلاب همين کار را بکند‎.

زينب الگوست؛ زينب زني نبود که از علم و معرفت بي بهره باشد؛ بالاترين علم ها و برترين و صافي ترين معرفت ها در دست او بود‎.

عفت‎  ‎و حجاب او در کنار مقام علمي ايشان مي تواند پاسخ کوبنده اي براي غربي هايي باشد که به بهانه حمايت از زنان، حجاب و عفت و در نتيجه ‏دين و اسلام آن ها را مي گيرند‎.

رهبر فرزانه انقلاب حضرت آيت الله العظمي خامنه اي (ره)  مي فرمايند‎: «‎اگر جامعه اسلامي بتواند زنان را با الگوي اسلامي تربيت کند، يعني الگوي زهرايي، الگوي زينبي، زنان بزرگ، زنان با عظمت، زناني که مي توانند دنيا و تاريخي را تحت تأثير خود قرار دهند آن وقت به مقام شامخ حقيقي خود نايل ‏آمده است‎.‎»

زنان مسلمان ما بايد بدانند عظمت زينب در چشم ملت هاي اسلامي به خاطر دختر علي (‎ع)  بودن، خواهر امام حسين (ع) بودن نيست، بلکه ارزش و ‏عظمت عقيله بني هاشم، به خاطر موضع و حرکت عظيم انساني و اسلامي او بر اساس تکليف الهي است‎. 

کار او، تصميم او، نوع حرکت او، به او اينطور عظمت بخشيد‎.

از ويژگي هاي بانو زينب کبري (س) طهارت و تقوا، اهميت دادن به ارزش هاي اصيل بيش از هر چيز ديگري در زندگي، توجه به علم و معرفت، انجام ‏فعاليت هاي سياسي و امداد رساني به انسانها و کيفيت دادن به محيط خانه و خانواده است‎.

دختر و زن مسلمان، از درون خانواده تا درون اجتماع و تا مسايل علمي و سياسي و ارزشهاي اخلاقي و نيز نشان منش هاي بزرگ انقلابي مي تواند به ‏زندگي آن حضرت تأسي جويد‎.  

اميدوارم روح مطهر حضرت زينب کبري (س) که بخش عمده اي از حماسه بزرگ ماندگار عاشورا متعلق به آن بزرگوار است، نه فقط در ميان بانوان ‏جامعه، بلکه در ميان همه افراد، زنده و حاضر و دست آموز باشد‎. 

‎«‎نسألک اللهم أن توفيقنا لما تحب و نرضي‎»

نوشته: مهدي رحماني، کارشناس قرآني اداره تبليغات اسلامي جم

 کتابنامه:

‎1-    ‎قرآن کريم، ترجمه الهي قشمه اي‎

‎2-    ‎آيت الله دستغيب، سيد عبد الحسين، زندگاني فاطمه زهرا و زينب کبري (س)، انتشارات علميه اسلاميه‎.

‎3-    ‎آيت الله دستغيب، سيد عبد الحسين، زندگاني حضرت زينب (س)، تهران، انتشارات باقر العلوم‎.

‎4-    ‎آيت الله قزويني، سيد محمد کاظم، زينب کبري از ولادت تا شهادت، ترجمه حاتمي، قم، پيام مقدس، 1384‏‎.

‎5-    ‎اشتهاردي، محمد مهدي، سوگنامه آل محمد (ص)، قم، انتشارات ناصر، 1377‏‎.

‎6-    ‎قائمي، علي، زندگاني حضرت زينب (رسالتي از خون و پيام)، تهران، انتشارات اميري، 1376‏‎.

‎7-    ‎رسولي محلاتي، سيد هاشم، حضرت فاطمه و زينب کبري (س) ، تهران، سفير صبح، 1378‏‎.

‎8-    ‎   اردستاني صادقي، احمد، زينب دختر قهرمان علي، تهران، نشر مطهر، 1372

‎9-    ‎     بانکي پور فرد، امير حسين، آيينه زن، قم، انتشارات طه، 1381‏‎.‎