هیزم شکن

روزی روزگاری، هیزم‌شکن  نیرومندی نزد یک تاجر چوب رفت و تقاضای کار کرد و استخدام شد. دستمزدش خیلی خوب بود و بنابراین شرایط کاری خوبی داشت. به همین دلیل، هیزم‌شکن مصمم بود به بهترین نحو کارش را انجام دهد. رئیسش به او تبری داد و محدوده ای که باید درختان را قطع میکرد را به او نشان داد. 

روز اول، هیزم‌شکن پانزده درخت آورد. رئیس گفت: «تبریک میگم، به کارت ادامه بده» هیزم‌شکن که از حرف رئیسش حسابی تشویق شده بود، روز بعد تلاش بیشتری کرد اما توانست فقط ده درخت بیاورد. روز سوم او بیشتر تلاش کرد اما توانست فقط هفت درخت بیاورد. 
یک روز پس از روز دیگر، او کمتر و کمتر درخت آورد. هیزم‌شکن فکر کرد: «من حتما قدرتمو از دست دادم». او نزد رئیس رفت و با گفتن اینکه او نمی تواند بفهمد چه اتفاقی افتاده، عذر خواهی کرد. رئیس پرسید: «آخرین باری که تبرت رو تیز کردی،کِی بود؟»، هیزم‌شکن جواب داد: «تیز؟! من وقتی برای تیز کر دن تبرم نداشتم، من سخت مشغول قطع کردن درختان بودم».
 نکته اخلاقی: 

بیشتر ما توانایی مان را به روز نمی کنیم. فکر می کنیم آنچه یاد گرفتیم بسیار کافی است. اما خُب، وقتی انتظار بهتری داشته باشیم خوب نیست. تیز کردن لحظه به لحظه مهارتهایمان، کلید موفقیت ماست.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.