شفای مفلوج و سفارش به دعای فرج


شفاي مفلوج و سفارش به دعاي فرج

يكي از خدمه جمكران مي‌گويد:
«يك روز قبل از عاشوراي حسيني در مسجد جمكران مشغول قدم زدن بودم. مسجد بسيار خلوت بود. ناگهان متوجه مردي شدم كه بسيار هيجان زده بود و به هر يك از خدّام كه مي‌رسيد، آنها را بغل مي‌كرد و مي‌بوسيد. جلو رفتم تا جريان را جويا شوم، امّا همين كه به او رسيدم مرا نيز در آغوش كشيد؛ مي‌بوسيد و اشك مي‌ريخت. وقتي جريان را از او پرسيدم، گفت: چند وقت قبل با اتومبيل تصادف كردم و فلج شدم. پاهايم از كار افتاد. هر شب به خدا و ائمه معصومين (عليهم السلام) متوسل مي‌شدم. امروز، همراه خانواده‌ام به مسجد آمدم. از ظهر به بعد حال خوشي داشتم؛ به آقا امام زمان (عليه السلام) متوسل بودم و از ايشان تقاضاي شفا مي‌كردم. نيم ساعت پيش، ناگهان متوجه شدم كه مسجد، نوري عجيب و بوي خوشي دارد. به اطراف نگاه كردم و ديدم كه مولا اميرالمؤمنين، امام حسين، قمر بني هاشم و امام زمان (عليهم السلام) در مسجد حضور دارند. با ديدن آنها دست و پاي خود را گم كردم. و نمي دانستم چه كنم كه امام زمان (عليه السلام) به من نگاه كرد و همان لحظه لطف ايشان شامل حالم شد و به من فرمود: شما خوب شديد! برويد و به ديگران بگوييد كه براي فرج من دعا كنند كه ظهور ان شاءاللّه نزديك است. بعد ادامه داد: امشب عزاداري خوب و مفصلي در اين جا برقرار مي‌شود كه ما هم حضور داريم».
] خادم مي‌گويد: «مردِ شفا گرفته يك انگشتري طلا به دفتر داد و با خوشحالي رفت. مسجد خلوت بود. آخر شب، هيأتي از تبريز به جمكران آمد و به عزاداري و نوحه خواني پرداختند. مجلس بسيار با حال و سوزناك بود. من همان لحظه به ياد حرف آن مرد افتادم».

منبع:کتاب کرامات حضرت مهدی ( عجل الله تعالی فرجه الشریف )-تالیف واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.