کلید واژه: "داستان آموزنده-خشم-گذشت-چشم پوشی"

داستان آموزنده درباره گذشت

شبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری می‌شود.  عادت نجار این بود که موقع رفتن، بعضی از وسایل کارش را روی میز بگذارد. آن شب هم اره روی میز بود.  همین طور که مار گشتی می‌زد بدنش به اره گیر می‌کند و کمی زخمی می‌شود.  مار خیلی… بیشتر »