ماجرای شتر صالح(ع)


حضرت صالح - عليه السلام - هم چنان به دعوت خود ادامه مي‌داد، ولي روز به روز بر كارشكني قوم مي‌افزود، صالح - عليه السلام - كه در شانزده سالگي به پيامبري رسيده بود و قوم را به سوي يكتا پرستي دعوت مي‌كرد، حدود صد سال در ميان آن قوم ماند و هم چنان به راهنمايي آنها پرداخت، ولي - جز اندكي - نه تنها به او ايمان نياوردند، بلكه با انواع آزارها، روي در روي او قرار گرفتند.
تا اين كه: حضرت صالح - عليه السلام - آخرين اقدام خود را براي نجات آنها نمود و به آنها چنين پيشنهاد كرد:
«من در شانزده سالگي به سوي شما فرستاده شدم، اكنون 120 سال از عمرم گذشته است، پس از آن همه تلاش، اينك (براي اتمام حجّت) پيشنهادي به شما دارم، و آن اين كه: اگر بخواهيد من از خدايان شما (بتهاي شما) تقاضايي مي‌كنم، اگر خواسته مرا بر آوردند، از ميان شما مي‌روم (و ديگر كاري به شما ندارم) و شما نيز تقاضائي از خداي من بكنيد، تا خداي من به تقاضاي شما جواب دهد، در اين مدّت طولاني هم من از دست شما به ستوه آمده‌ام و هم شما از من به ستوه آمده‌ايد (اكنون با اين پيشنهاد كار را يكسره و يك طرفه كنيم).
قوم ثمود: پيشنهاد شما، منصفانه است.
بنابراين شد كه نخست، حضرت صالح - عليه السلام - از بتهاي آنها تقاضا كند، روز و ساعت تعيين شده فرا رسيد، بت پرستان به بيرون شهر كنار بتها رفتند، و خوراكي‌ها و نوشيدنيهاي خود را به عنوان تبرّك كنار بتها نهادند، و سپس آن خوراكي‌ها را خوردند و نوشيدند، سپس از درگاه بتها به دعا و التماس و راز و نياز پرداختند، حضرت صالح - عليه السلام - در آن جا حاضر شده بود، آن گاه آنها به صالح - عليه السلام - گفتند:
«آن چه تقاضا داري از بتها بخواه»
صالح - عليه السلام - اشاره به بت بزرگ كرد و به حاضران گفت: «نام اين بت چيست؟!»
گفتند: فلان!
صالح به آن بت بزرگ خطاب كرد و گفت: تقاضاي مرا برآور، ولي بت جوابي نداد. صالح به قوم گفت: پس چرا اين بت جواب مرا نمي‌دهد؟
گفتند: از بتِ ديگر، تقاضايت را بخواه.
صالح، متوجّه بت ديگر شد، و تقاضاي خود را درخواست كرد، ولي جوابي نشنيد.
قوم ثمود به بتها رو كردند و گفتند: «چرا جواب صالح - عليه السلام - را نمي‌دهيد؟»
سپس (قوم ثمود به عقيده خودشان براي جلب عواطف بتها) برهنه شدند و در ميان خاك زمين در برابر بتها غلطيدند، و خاك را بر سرشان مي‌ريختند، و به بتهاي خود گفتند: «اگر امروز به تقاضاي صالح جواب ندهيد، همه ما رسوا و مفتضح مي‌شويم»، آن گاه صالح را خواستند و گفتند: اكنون تقاضاي خود را از بتها بخواه، صالح تقاضاي خود را از آنها خواست، ولي جوابي نشنيد.
صالح به قوم فرمود: ساعات اول روز، گذشت و خدايان شما، به تقاضاي من جواب ندادند، اكنون نوبت شما است كه تقاضاي خود را از من بخواهيد، تا از درگاه خداوند بخواهم و همين ساعت، تقاضاي شما را بر آورد.
هفتاد نفر از بزرگان قوم ثمود، سخن صالح - عليه السلام - را پذيرفتند، و گفتند:
«اي صالح! ما تقاضاي خود را به تو مي‌گوييم، اگر پروردگار تو تقاضاي ما را برآورد، تو را به پيامبري مي‌پذيريم و از تو پيروي مي‌كنيم، و با همه مردم شهر با تو تبعيت مي‌نماييم».
صالح: آن چه مي‌خواهيد تقاضا كنيد.
قوم ثمود: با ما به اين كوه (كه در اينجا پيداست) بيا.
حضرت صالح - عليه السلام - با آن هفتاد نفر به بالاي آن كوه رفتند.
در اين هنگام، آن هفتاد نفر به صالح - عليه السلام - گفتند:
«اي صالح! از خدا بخواه! تا در همين لحظه شتر سرخ رنگي كه پر رنگ و پر پشم است و بچه ده ماهه در رحم دارد، و عرض قامتش به اندازه يك ميل مي‌باشد، از همين كوه، خارج سازد.»
صالح گفت: تقاضاي شما براي من بسيار عظيم است، ولي براي خدايم، آسان مي‌باشد. همان دم صالح - عليه السلام - به درگاه خدا متوجه شد و عرض كرد: «در همين مكان شتري چنين و چنان خارج كن».
ناگاه همه حاضران ديدند كوه شكافته شد، به گونه‌اي كه نزديك بود از شدّت صداي آن، عقل‌هاي حاضران از سرشان بپرد، سپس آن كوه مانند زني كه درد زايمان گرفته باشد مضطرب و نالان گرديد، و نخست سر آن شتر از شكم زمين كوه بيرون آمد، هنوز گردنش بيرون نيامده بود كه آن چه از دهانش بيرون آمده بود، فرو برد، و سپس ساير اعضاي پيكر آن شتر بيرون آمد، و روي دست و پايش به طور استوار بر زمين ايستاد.
وقتي كه قوم ثمود، اين معجزه عظيم را ديدند، به صالح گفتند:
«خداي تو چقدر سريع، تقاضايت را اجابت كرد، از خدايت بخواه، بچّه‌اش را نيز براي ما خارج سازد».
صالح، همين تقاضا را از خدا نمود.
ناگاه آن شتر، بچّه‌اش را انداخت، و بچّه آن، در كنارش به جنب و جوش در آمد.
صالح - عليه السلام - در اين هنگام به آن هفتاد نفر خطاب كرد و گفت: «آيا ديگر تقاضايي داريد؟»
گفتند: «نه، بيا با هم نزد قوم خود برويم، و آن چه ديديم به آنها خبر دهيم، تا آنها به تو ايمان بياورند».
صالح - عليه السلام - همراه آن هفتاد نفر به سوي قوم ثمود، حركت كردند، ولي هنوز به قوم نرسيده بودند كه 64 نفر از آنها مرتد شدند و گفتند: «آن چه ديديم سحر و جادو و دروغ بود».
وقتي كه به قوم رسيدند، آن شش نفر باقيمانده، گواهي دادند كه: «آن چه ديديم حق است»، ولي قوم سخن آنها را نپذيرفتند، و اعجاز صالح - عليه السلام - را به عنوان جادو و دروغ پنداشتند، عجيب آن كه يكي از آن شش نفر نيز شكّ كرد و به گمراهان پيوست، و همان شخص (بنام «قُدار») آن شتر را پي كرد و كشت.(1)
شتر عجيب، معجزه بزرگ حضرت صالح - عليه السلام -
در قرآن هفت بار سخن از اين شتر با واژه «ناقه» (شتر ماده) آمده است، آفرينش و شيوه زندگي و اوصاف اين ناقه از عجائب خلقت است، كوتاه سخن آن كه: قوم ثمود با كمال گستاخي به صالح - عليه السلام - گفتند: «تو از افسون شدگان هستي و عقلت را از دست داده‌اي، تو مانند ما بشر هستي، اگر راست مي‌گويي معجزه و نشانه‌اي بياور.»(2)
و چنان كه گفته شد، حضرت صالح - عليه السلام - به قوم سركش خود پيشنهاد كرد كه من داراي معجزه هستم و همين معجزه نشانه صدق و راستي من است، و به شما پيشنهاد مي‌كنم كه هر تقاضايي داريد از من بخواهيد تا من از خداي خود بخواهم و آن تقاضا تحقق يابد.
نمايندگان قوم ثمود كه «هفتاد نفر» از برگزيدگان آنها بودند، صالح - عليه السلام - را كنار كوهي بردند و گفتند: «تقاضاي ما اين است كه از خدا بخواه در كنار همين كوه ناگهان شتري را كه بسيار بزرگ و سرخ پر رنگ و داراي بچه ده ماهه در رحم باشد، همين لحظه از دل كوه بيرون آيد.
صالح تقاضاي آنها را پذيرفت و ناگاه حاضران ديدند كوه شكافته شد، و شتري عظيم ازدل آن بيرون آمد، و داراي همه آن ويژگي‌هايي بود كه آنها مي‌خواستند.
بعضي نوشته‌اند: اين ناقه از ميان همان سنگي كه قوم ثمود آن را تعظيم مي‌كردند، و در مقابلش قرباني‌ها مي‌نمودند، به اذن خدا و شفاعت حضرت صالح - عليه السلام - بيرون جهيد، هنگامي كه آن سنگ شكافته شد، صداي بسيار بلند و وحشت‌انگيزي كه نزديك بود عقل‌ها را از سر خارج سازد برخاست، و كوه به لرزه در آمد، نخست سرِ شتر از ميان سنگ بيرون آمد و سپس به تدريج بقيه اعضاي او، تا اين كه تمام پيكر شتر خارج شد، و روي زمين ايستاد.
بت پرستان قوم ثمود كه انتظار آن را نداشتند تا به اين زودي معجزه صالح - عليه السلام - آشكار گردد، شگفت زده گفتند: «از خدا بخواه كه بچه شتر را نيز از رحمش بيرون آورد.» حضرت صالح از خدا خواست، در همان لحظه بچه آن ناقه از رحم او جدا شد، و به دور مادرش گردش كرد.
به اين ترتيب، حضرت صالح - عليه السلام - معجزه صدق پيامبري خود را به طور كامل به آنها نشان داد.(3)
در اين هنگام آنها چاره‌اي جز اين نديدند كه ايمان بياورند، اظهار ايمان كردند و تصميم گرفتند تا نزد قوم خود رفته و معجزه حضرت صالح - عليه السلام - را به آنها خبر دهند و آنان را به سوي ايمان دعوت كنند، ولي 64 نفر از آنها در مسير راه مرتد شدند، و يك نفر نيز در شك و ترديد افتاد، و در نتيجه تنها پنج نفر در ايمان خود پابرجا باقي ماندند.(4)
ناقه صالح داراي ويژگي‌هايي بود، كه هر كدام از آنها مي‌توانست قلوب مردم را جذب كند و باعث ايمان آنها به حضرت صالح شود، از اين رو مخالفان سعي داشتند اين معجزه را نابود كنند.
خداوند به صالح - عليه السلام - وحي كرد كه: «ما ناقه را براي امتحان و آزمايش قوم مي‌فرستيم، و به مردم خبر ده كه آب شهر بايد در ميان آنهاتقسيم شود، يك روز از براي ناقه، و يك روز براي اهالي شهر باشد. و هر كدام از آنها بايد در نوبت خود حضور يابد، و ديگري مزاحم او نشود».(5)
مردم آب شهر را نوبت بندي كردند، يك روز نوبت ناقه بود كه همه آب را مي‌آشاميد، و روز ديگر نوبت مردم كه از آن آب استفاده كنند.
حضرت صالح - عليه السلام - به قوم ثمود چنين فرمود: «اي قوم من! خدا را بپرستيد كه جز او معبودي براي شما نيست، دليل روشني از طرف پروردگار براي شما آمده است، و آن اين ناقه الهي است، كه براي شما معجزه‌اي بزرگ است، اين ناقه را به حال خود بگذاريد كه در سرزمين خدا (از علفهاي بيابان) بخورد، و به آن آزار نرسانيد. كه اگر آزار برسانيد، عذاب دردناكي شما را فرا خواهد گرفت».(6)
قوم ثمود - جز اندكي از آنها - بر اثر غرور و سركشي نتوانستند وجود اين معجزه بزرگ الهي را تحمّل كنند، آنها در مضيقه آب قرار گرفتند، و هرگز راضي نبودند كه آب شهر يك روز در اختيار آن ناقه باشد، و يك روز در اختيار مردم.
با اين كه آنها چنين حقّي نداشتند، زيرا خداوند آن چشمه آب را براي صالح - عليه السلام - به وجود آورده بود، و آن گاه نيمي از آب آن را در اختيار شتر قرار داده بود.(7)
وانگهي در آن روز كه آب در اختيار ناقه بود، ناقه تمام آب چشمه را مي‌آشاميد، و در مقابل، شير بسيار به آن مردم مي‌داد، به طوري كه پير و جوان و كودك و زن و مرد از آن شير بهره‌مند مي‌شدند(8) بنابراين ناقه نه تنها هيچ گونه زياني به مردم نمي‌رسانيد، بلكه مايه بركت براي همه بود.
در عين حال قوم تيره دل و ناپاك ثمود، به جاي تشكر و قدرداني، به عنوان حمايت از بت پرستي، هم چنان مخالفت مي‌كردند، و با اين كه حضرت صالح - عليه السلام - مكرّر به آنها هشدار داد: «كه اين ناقه، نشانه الهي است، كمترين آزاري به آن نرسانيد و گرنه عذاب سختي در كمين شما است». تصميم گرفتند، آن ناقه را به قتل برسانند.(9)
كشته شدن ناقه صالح به دست ياغيان سركش
در آيات متعددي از قرآن(10) فهميده مي‌شود كه مشركان قوم ثمود تصميم گرفتند ناقه صالح - عليه السلام - را به قتل برسانند، و اين تصميم جنايتكارانه را اجرا نمودند.
مستكبران و سرمايه داران سرمست و مغرور مي‌ديدند با وجود ناقه كه معجزه عجيب صالح - عليه السلام - بود، ممكن است به زودي توده‌هاي مردم به حضرت صالح - عليه السلام - ايمان بياورند، و از آيين نياكان خود، روي برگردانند، تصميم گرفتند آن ناقه را پي كنند و به اين ترتيب بكشند، يعني با دنبال كردن آن شتر، عصب محكم مخصوص را كه در پشت پاي شتر قرار دارد و عامل اصلي براي حركت و راه رفتن او است، قطع نمايند، كه قطع كردن آن، موجب سقوط شتر و قدرت نداشتن او براي حركت مي‌شود.
آنها با كمال گستاخي، شتر را پي كردند و بر او ضربه‌هاي شديد زدند، سپس با كمال بي‌شرمي نزد حضرت صالح - عليه السلام - آمده و گفتند: «اي صالح! اگر تو فرستاده خدا هستي، هر چه زودتر عذاب الهي را به سراغ ما بفرست.»(11)
در مورد چگونگي كشتن ناقه، اندكي اختلاف وجود دارد، در اين جا نظر شما را به يك حديث كه از امام صادق - عليه السلام - نقل شده و يك روايت جلب مي‌كنيم.
1. مشركان قوم ثمود با هم توطئه نمودند و كنار هم اجتماع كردند و به همديگر گفتند: «چه كسي داوطلب مي‌شود تا آن شتر را بكشد؟! تا آن چه را دوست دارد به او جايزه و ماهيانه دائم بپردازيم».
يك نفر از آنها كه سرخ پوست و تيره رنگ و سرخ و سفيد و كبود چشم و زنا زاده بود، و پدرش معلوم نبود كه كيست، و به نام «قُدار» خوانده مي‌شد و سيرتي زشت و صورتي كريه داشت، و از بدبخت‌ترين موجودات بود به پيش آمد و آمادگي خود را براي كشتن ناقه اعلام كرد. مشركان قرار دادي در مورد جايزه و ماهيانه او مقرّر ساختند، او شمشير خود را برداشت، در آن هنگام كه آن شتر، آب آشاميده بود و باز مي‌گشت، قُدار بر سر راه آن شتر كمين كرد، وقتي كه شتر نزديك شد، او به شتر حمله كرد، و شمشيرش را بر او وارد ساخت. ولي اين ضربت به نتيجه نرسيد، ضربت دوم را زد، كه شتر بر اثر اين ضربت به زمين افتاد و سپس كشته شد.
در اين وقت بچه آن شتر در حالي كه ناله جانسوز مي‌نمود، به بالاي كوه گريخت، و سه بار به سوي آسمان ناله و فرياد كرد.
قوم جنايتكار و بي‌رحم ثمود به طرف شتر ضربت خورده آمدند، و با شمشيرهاي خود بر آن زدند، و همه در كشتن آن شركت نمودند، و گوشت آن را بين همه از كوچك و بزرگ تقسيم كردند و پختند و خوردند. در اين هنگام بود كه خداوند به حضرت صالح - عليه السلام - وحي كرد كه به زودي عذاب سخت و كوبنده بر آن قوم عنود وارد خواهد شد.(12)
2. ازكعب نقل شده: زني به نام ملكاء، ملكه قوم ثمود بود، وقتي كه ديد گروهي به حضرت صالح - عليه السلام - ايمان آورده‌اند، و روز به روز بر جمعيت آنها افزوده مي‌شود، به مقام صالح - عليه السلام - حسادت ورزيد، در آن عصر زني به نام «قُطامّ» معشوقه مردي به نام «قُدار بن سالف»، و زن ديگري به نام «قبال» معشوقه مردي به نام «مصدع» وجود داشتند، قُدار و مصدع هر شب شراب مي‌خوردند و با آن دو زن به عيش و نوش مي‌پرداختند.
ملكاء به اين دو زن گفت: هرگاه قُدار و مصدع نزد شما آمدند تا با شما هم بستر شوند، از آنها اطاعت نكنيد و به آنها بگوييد: «ملكه ثمود، به خاطر ناقه و رونق گرفتن دعوت صالح - عليه السلام - اندوهگين است، ما تمكين نمي‌كنيم مگر اين كه ناقه را به هلاكت برسانيد».
آن دو زن بدكار، سخن ملكه ثمود را پذيرفتند، وقتي كه قُدار و مصدع سراغ آنها آمدند، آنها گفتند ما تمكين نمي‌كنيم تا وقتي كه ناقه به هلاكت برسد.
قدار و مصدع گفتند: «ما در كمين ناقه هستيم تا او را بكشيم».
در كمين ناقه قرار گرفتند، قُدار در پشت سنگي عظيم كمين كرد، مصدع نيز در پشت سنگي ديگر كمين نمود، وقتي كه ناقه پس از آشاميدن آب، بازگشت و از كنار مصدع رد شد، مصدع تيري به ساق پاي او زد، كه قسمتي از عضله پاي ناقه متلاشي گرديد، سپس قُدار از كمينگاه خارج شد و با شمشير به ناقه حمله كرد، و آن چنان بر پشت پاي ناقه ضربت زد كه (عصب پاي او قطع شد و) ناقه بر زمين افتاد و فرياد جانسوزي سر داد كه بر اثر آن بچه‌اش وحشت‌زده گريخت. سپس قُدار ضربت ديگري بر سينه ناقه زد، آن گاه ناقه را نحر كرد و كشت، اهالي شهر كنار ناقه آمدند و گوشت او را قطعه قطعه نموده و بين خود تقسيم كردند و پختند و خوردند.
بچه ناقه به بالاي كوه گريخت و در آنجا ناله بلند و جانسوزي نمود به طوري كه اين ناله دلهاي مردم را ريش ريش كرد، آنها وحشتزده نزد صالح آمدند و به عذر خواهي پرداختند و گفتند. ناقه را فلاني و فلاني كشت، ما چه تقصير داريم؟!
حضرت صالح - عليه السلام - فرمود: «برويد سراغ بچه ناقه، اگر آن را سالم به دست آوريد اميد آن است كه عذاب از شما برطرف گردد».
آنها به بالاي كوه رفته و به جستجوي بچه ناقه پرداختند، ولي بچه ناقه را نيافتند.
آنها شب چهارشنبه ناقه را كشتند، صالح به آنها گفت: «سه روز در خانه خود هستيد و سپس عذاب الهي شما را فرا خواهد گرفت…»(13)

منابع:
1- روضة الكافي، ص 185 و 186.
2- شعراء، 153 و 154.
3- تاريخ انبياء، ص 263.
4- اقتباس از روضة الكافي، ص 186؛ و تفسير نور الثّقلين، ج 2، ص 48 و 49.
5- قمر، 27 و 28.
6- اعراف، 73؛ شعراء، 155 و 156.
7- تفسير نور الثّقلين، ج 4، ص 63، به نقل از امير مؤمنان علي - عليه السلام -.
8- همان مدرك، ج 5، ص 183.
9- شعراء، 155-157.
10- مانند آيه 77 اعراف، و 59 اسراء و 14 شمس.
11- اعراف، 77.
12- تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 183.
13- بحار، ج 11، ص 392.

درمان های خانگی برای گلو درد

سخت قورت دادن آب دهان و سرفه هاي بي امان هر فردي را شتابان به سمت داروخانه مي كشاند تا قرصي يا شربتي بيابد و اين درد ناخوشايند را مرهمي باشد. اما بهتر است بدانيد كه داروها تاثيري در برطرف كردن سرفه ندارند و مي شود گلودرد را به شيوه هاي طبيعي و خانگي رفع كرد. در اين مطلب روش هايي طبيعي را براي كاهش التهاب و گلودرد ارائه مي دهيم. لطفا با ما همراه باشيد.


سير همه كاره است
وقتي گلويتان درد مي كند در خانه مي مانيد و استراحت مي كنيد. به همين دليل بهانه اي براي مصرف نكردن سير به دليل بوي آن وجود ندارد. سير خواص ضدويروسي و ضدعفوني كنندگي قوي دارد. توصيه مي كنيم براي خود آش يا سوپ تهيه كرده و حتما در آن سير بريزيد و ميل كنيد.


گياه اكيناسه يا سرخارگل
گياه اكيناسه كه به سرخارگل نيز معروف است حاوي خواص ضدويروسي و ضدباكتريايي فوق العاده اي است. اين گياه باعث تقويت سيستم ايمني بدن مي شود و براي مقابله با عفونت ها و بيماري هاي تنفسي بسيار موثر است. در نتيجه براي درمان سرماخوردگي و برطرف كردن گلودرد نيز كارايي بالايي دارد. توصيه مي كنيم به جاي استفاده از آنتي بيوتيك ها كه تاثير چنداني در درمان گلودرد ندارند از اين گياه استفاده كنيد.


آب بنوشيد
زماني كه گلويتان درد مي كند بهترين راه مرطوب نگه داشتن اين ناحيه است. توجه داشته باشيد كه ويروس ها در مكان هاي سرد و خشك بيشتر جولان مي دهند. توصيه مي كنيم در اين مواقع آب بيشتري بنوشيد. البته مصرف دمنوش هاي مختلف به دليل گرم تر بودن و خواص درماني گياهان مفيدتر هستند. در هر حال تا مي توانيد مايعات مفيد از دمنوش ها گرفته تا آب ميوه هاي طبيعي ميل كنيد تا ويروس از بدن تان دفع شود.

استراحت كنيد
زماني كه سرما مي خوريد و گلويتان درد مي گيرد حتما خودتان را گرم نگه داريد و تا حد امكان استراحت كنيد تا بدنتان از انرژي و توان خود براي مقابله با ميكروب هاي نخاله استفاده كند. براي يك يا چند روز مرخصي بگيريد. كار و فعاليت تان را كاهش دهيد و استراحت كنيد. توصيه اكيد داريم از سيگار كشيدن يا قرار گرفتن در معرض دود سيگار يا مكان هاي آلوده بپرهيزيد.


روغن زيتون براي تسكين گلودرد
شايد هنگام سرماخوردگي و گلودرد كه چيزي از گلوي آدم پايين نمي رود پيشنهاد مصرف يك قاشق روغن زيتون واقعا آزاردهنده باشد. اما بايد بدانيد كه بلعيدن يك قاشق روغن زيتون باكيفيت آن هم قبل از خواب باعث تسكين گلودرد شده و براي مدتي شما را از سرفه كردن راحت مي كند. در نتيجه مي توانيد به راحتي بخوابيد و استراحت كنيد.

دارو كارساز نيست
اتحاديه پزشكان عمومي انگلستان اعلام كرده اند كه داروها در مقايسه با روش هاي مادربزرگ ها براي تسكين سرفه هيچ برتري نداشته و در بسياري از موارد بدون كاربرد هستند. به عقيده اين پزشكان داروهاي ضدسرفه يا داروهاي ديگر تاثير چنداني در كاهش مدت بيماري و رفع سرفه ندارند و هيچ روش سريع و معجزه گري براي رفع كامل سرفه هاي ناشي از عفونت هاي ويروسي ندارند. به خاطر اينكه علائم سرماخوردگي معمولا بعد از اينكه سيستم ايمني بدن ويروس را از بين ببرد خود به خود برطرف خواهند شد. در نتيجه داروهاي ضدسرفه براي تسكين علائم سرماخوردگي مانند تب يا آبريزش بيني و همچنين گلودرد كارايي ندارند. توجه داشته باشيد اگر سرفه و گلودرد زياد طول بكشد يا اينكه خوني در خلط ديده شود يا اينكه فرد بيمار دچار تنگي نفس و تب شديد باشد حتما بايد به پزشك مراجعه شود.


آويشن گلويتان را نرم مي كند
همانند اسطوخودوس، دمنوش آويشن نيز براي رفع مشكلات تنفسي و به خصوص سرفه فوق العاده است. البته مي توانيد از روغن گياهي خوراكي آويشن نيز استفاده كنيد. براي اين كار مي توانيد دو تا سه قطره از اين روغن يا افشره خوراكي را روي يك حبه قند چكانده و در دهانتان بگذاريد تا به آرامي ذوب شود.


آب ليموترش قرقره كنيد
به محض اينكه اولين علائم گلودرد را مشاهده كرديد به سراغ ليموترش برويد. آب ليموترش را با آب گرم مخلوط كرده و هر روز چندين بار با آن قرقره كنيد. بعضي ها به دليل طعم ترش آن سراغ اين ماده غذايي فوق العاده نمي روند. اما بايد بدانيد كه خواص ضدعفوني كنندگي ليموترش مديون همين طعم ترش و اسيدي آن است. توصيه مي كنيم موقع قرقره كردن حتما مقدار كمي از آن را نيز قورت دهيد. مي توانيد به جاي ليموترش از جوش شيرين يا سركه سيب نيز استفاده كنيد.


عسل فراموش نشود
يك قاشق غذاخوري عسل باعث تسكين آني گلودرد مي شود. البته توصيه مي كنيم كه در مصرف آن افراط نكنيد. بهتر است عسل را قبل از خواب بخوريد تا گلودردتان تسكين پيدا كند و خواب راحت و بدون سرفه اي داشته باشيد. زماني كه گلو درد داريد همان نسخه قديمي مادربزرگ ها يعني تركيب عسل، آب ليموترش و كمي آب جوش را حتما براي خود بپيچيد. خواهيد ديد اين نسخه ساده معجزه مي كند.

هواي منزل را مرطوب نگه داريد
لازم نيست منزل را تبديل به سونا بكنيد. بايد هواي خانه را مرطوب كنيد به خاطر اينكه هواي خيلي خشك باعث تشديد سوزش گلو مي شود. براي اين كار مي توانيد از دستگاه هاي بخور استفاده كنيد. يا اينكه يك كاسه آب روي رادياتور قرار دهيد تا به آرامي بخار كرده و هوا را مرطوب كند.زماني كه گلو درد داريد همان نسخه قديمي مادربزرگ ها يعني تركيب عسل، آب ليموترش و كمي آب جوش را حتما براي خود بپيچيد. خواهيد ديد اين نسخه ساده معجزه مي كند.

خواص خربزه


خربزه ميوه اي شيرين، لذيذ و گواراست كه انواع گوناگوني دارد و بهترين آن خربزه خراسان است.رسول گرامي اسلام (ص) در بيان خواص خربزه فرموده اند: خربزه از زينت هاي زمين است، آب آن از رحمت الهي، و شيريني آن از بهشت است. از امام علي عليه السلام نقل شده است خوردن خربزه، مثانه را پاك و سنگ مثانه را آب مي كند و ادرار را افزايش مي دهد. خربزه سرشار از ويتامين هايA ،D وC و سلولز است. قسمت هايي از اين ميوه كه در تغذيه و پزشكي استفاده مي شود، عبارت اند از: گوشت، تخم و پوست ميوه.
خربزه داراي ويتامين A است، از اين رو درترميم و تجديد سلول هاي بدن نقش دارد. خربزه به دليل داشتن ويتامين a براي تقويت بينايي، خون سازي و تقويت سيستم ايمني بدن بسيار مفيد است
خربزه با داشتن خاصيت ادرارآور بودن در بيماري هاي سنگ كليه و مثانه مفيد است؛ دراين بيماري ها بايد نمك و فلفل كمتر خورده شود. در واقع، خربزه به دليل دارا بودن پتاسيم بسيار مدر بوده لذا باعث دفع مواد زايد و سموم موجود در خون شده و به فعاليت و شستشوي مثانه و كليه ها كمك كرده و از احتباس ادرار و سنگ مجاري ادرار ممانعت مي كند.
اگر گوشت خربزه را له كنيد و به صورت مرهم روي سوختگي هاي سطحي پوست بدن بگذاريد، آن را معالجه خواهد كرد. دليل اين امر آنست كه گوشت خربزه يك ماده ضد تورم به شمار مي رود.
تخم خربزه براي سرفه حاد، درد سينه و حلق و تب هاي شديد مفيد است. مغز تخم خربزه ي بو داده طبيعت گرم دارد و داراي خاصيت ادرار آور، نرم كننده و افزايش دهنده ميل جنسي است. تخم خربزه طبيعت گرم داشته و داراي چربي، پروتئين، آهن و ويتامينE است و مانند تخم كدو ادرارآور، پاك كننده كليه، مثانه و كبد، مسكن سوزش مجاري ادرار، ملين و افزايش دهنده ميل جنسي است. همچنين خوردن 8 گرم دم كرده ي پوست خشك شده ي خربزه ، سنگ مثانه را دفع مي كند.
خربزه باعث افزايش شير در زنان شيرده مي شود. خربزه براي اشخاص مبتلا به سل ريوي و كم خوني مفيد است. خربزه، رنگ چهره را روشن مي كند و بيماري استسقاء ( احساس تشنگي دائمي ) را درمان مي نمايد.
خربزه چون داراي قند است بسيار چاق كننده بوده و تاثير مفيدي در مبتلايان به سل و يا كم خوني ايجاد مي كند. خربزه به واسطه آب زياد، مواد قندي را فورا جذب خون كرده به همين سبب باعث بالا رفتن قند خون و رفع خستگي و گرمازدگي مي گردد. در ميان مواد قندي و معدني خربزه آنزيم هايي وجود دارد كه سرعت هضم غذا را زياد كرده بدين لحاظ در كودكان موجب افزايش اشتها و فعاليت و رشد سلول هاي بدن و در سالمندان به فعاليت سلول هاي دستگاه گوارش و در نهايت رفع سستي و بي حالي منجر مي شود.
خربزه به دليل مواد فيبري و به خاطر وجود طعم و اسانس هايي كه دارد يك محرك قوي شيميايي براي دستگاه گوارش است لذا بسيار ملين بوده و مصرف آن براي مبتلايان به نقرس، رماتيسم، بواسير و خصوصا براي كساني كه از يبوست رنج مي برند، بسيار توصيه مي شود. همچنين اين ميوه تاثير خاصي در تخليه ميكروب و عفونت هاي موجود در روده ها دارد.

احتياط لازم در مصرف خربزه:
• مصرف زياد خربزه باعث نفخ مي شود، در نتيجه در ناحيه معده و روده ايجاد درد مي نمايد.
• بايد خربزه را بعد از غذا مصرف نمود، زيرا در غير اين صورت توليد اسهال و ورم روده مي كند.
• خوردن خربزه كال در كساني كه معده ضعيف دارند، توليد اسهال مي كند. همچنين خلط را مي افزايد و براي سينه درد و سرماخوردگي مضر است.
• قند موجود در خربزه از نوع گلوكز و لولوز بوده فورا جذب خون شده و به همين سبب باعث بالا رفتن سريع قند خون مي شود. لذا مبتلايان به ديابت و افراد داراي اضافه وزن نبايد آن را مصرف نمايند.
• اين ميوه براي سينه درد و سرماخوردگي بسيار مضر است و باعث تب هاي صفراوي مي شود. زياد خوردن آن هم توليد گرمي مي كند.
• خوردن خربزه به همراه عسل خطرناك و مضر است. افراط در خوردن خربزه توليد ورم روده مي كند.
بهترين زمان مصرف خربزه در ميان دو وعده غذايي مي باشد و علامت خربزه خوب آن است كه سنگين و نسبتا سفت باشد و قسمت انتهاي آن را چون كمي فشار دهيد مختصري فرو رود.

چگونه باید احترام شوهر خود را نگه داشت؟


چگونه باید احترام شوهر خود را نگه داشت ؟ 

حضرت علي عليه السلام مي فرمايند : { جهاد المرئه حسن التبعل } جهاد زن نيكو شوهرداري است نيكو شوهر داري وقتي محقق مي شودكه زن آگاه به حقوق شوهر باشد. و هچيكس را ناديده نگيرد كه ناديده گرفتن هر كدام از اينها سبب هتك حرمت مي شود . زن بودن هنر مي خواهد , زن بايد هميشه محيطي مصفا و شاد براي همسر خويش مهيا كند و جايگاه خود را نسبت به همسرش درك كند اسلام جايگاه زن را هم چون لباس و پوشش براي همسر ميداند و درحال ديگر زن را نور چشم يا قره العين همسر معرفي مي كند بنابر اين وقتي زن در جايگاه خودش قرار گرفت بي شك حقوق شوهر را پاس مي دارد و در نتيجه احترام شوهر نگه داشته ميشود زن وقتي از زحمات شوهر سپاسگزاري كرد و عيوبش را پوشاند و درحضور ديگران بر ملا شناخت چون لباسي زيبا پوششي كامل براي همسر است . زني كه فقط براي شوهر مي آرايد و در حضور شوهر خوش سخن و خوش برخورد است . و هميشه قانع است و در امور زناشوئي مطيع و فرمانبر دار شوهر است چنان است كه چشم شوهر فقط به او روشن مي شود و در جايگاه قره العين خويش استوار است . چنين زني با رعايت حقوق همسر به او احترام گذاشته است . زني كه در كوچه و بازار مي آرايد و بي پروا با نامحرمان سخن مي گويد زني ناشزه و بد سخن است و هيچگاه نمي تواند حق شوهر را ادا كند . امام صادق عليه السلام مي فرمايد : زن نمي تواند حق خدا را ادا كند مگر اين كه حق شوهرش را ادا كند و رسول خدا ( ص ) مي فرمايد وظيفه زن اينست كه تا درخانه به پيشواز شوهر برود وبه وي خوش آمد گويد . پس احترام گذاشتن به شوهرچيزي جداي از احترام به حقوق او نيست و بي شك زني كه حق شناس و با ادب باشد و از تكبر و خود خواهي و بپر هيزد هيچگاه با قدر نشناسي و نا مهرباني احترام شوهرش را لكه دار نمي كند بلكه چو ن روانشناسي متبحر در صدد بر آوردن حاجات شوهر بر مي آيد وبا معجزه آسايي قلب و روان شوهر را تسخير مي كند امام صادق ( ع ) مي فرمايد هر زني كه به شوهرش احترام بگذارد و آزارش نرساند خوش بخت و سعادتمند خواهد بود .

منبع :پاسخگوئي به سؤالات ديني آستان قدس رضوي

حضرت صالح(ع)و قوم ثمود


يكي از پيامبراني كه اسم او در قرآن آمده، حضرت صالح - عليه السلام - است كه نامش در قرآن يازده بار ذكر شده است. او از نواده‌هاي سام بن نوح از قبيله ثمود بود، بعضي سلسله نسب او را چنين ذكر نموده‌اند: «صالح بن عبيد بن جابر بن ثمود» و بعضي ديگر او را به عنوان «صالح بن جابر بن ارم بن سام بن نوح» ياد كرده‌اند.
حضرت صالح - عليه السلام - به زبان عربي سخن مي‌گفت، و 280 سال عمر كرد، قبرش در نجف اشرف يا بين حجر الاسود و مقام ابراهيم - عليه السلام - در كنار كعبه قرار دارد.(1)
او از سوي خداوند براي هدايت قوم ثمود، فرستاده شد، و با تلاشهاي شبانه روزي خود، آن قوم را به سوي خدا و نيكي‌ها دعوت نمود، ولي آن قوم، از او اطاعت نكردند و سرانجام به عذاب سخت الهي گرفتار شدند.(2)
حضرت صالح سومين پيامبري است كه پس از نوح - عليه السلام - و هود - عليه السلام - يك تنه بر ضد بت و بت پرستي و طاغوت‌هاي عصرش قيام كرد، و سالها با آنها مبارزه و ستيز نمود.(3)
طبق بعضي از روايات، حضرت صالح - عليه السلام - در شانزده سالگي به دعوت قوم به سوي خدا پرستي پرداخت، و 120 سال آنها را دعوت كرد، ولي جز اندكي، به او ايمان نياوردند.(4)
دورنمايي از زندگي قوم ثمود
قوم ثمود، امّتي از عرب بودند كه پس از قوم عاد، به وجود آمدند و در سرزمين وادي القُري (بين مكه و شام) در شهر حِجر (كه هم اكنون بعضي از آثار آن شهر در ميان تخته سنگهاي عظيم ديده مي‌شود) مي‌زيستند، و از قبايل مختلف تشكيل شده بودند و هم چون قوم عاد در بت پرستي، فساد، ظلم و طغيان غوطه‌ور بودند، و در زندگيشان جز انحراف و گمراهي، چيز ديگري ديده نمي‌شد.
آنها در ظاهر داراي تمدن پيشرفته و شهرها و آبادي‌هاي محكم بودند، و از قطعه‌هاي عظيم سنگهاي كوهي، ساختمان مي‌ساختند، و براي حفظ خود پناهگاه‌هاي استواري ساخته بودند، و در شهر حِجر داراي امكانات وسيع مادي و تشكيلات پر زرق و برق بودند، از اين رو آنها را «اصحاب حِجر» مي‌نامند.
و به تعبير قرآن، آنها در كار زندگي دنيايشان آن قدر سخت كوش بودند كه براي خود، خانه‌هاي امن و اماني در دل كوه‌ها مي‌تراشيدند.(5)
اين مطلب نشانگر آن است كه آنها در يك منطقه كوهستاني مي‌زيستند، و داراي تمدن پيشرفته مادي بودند كه به آنها امكان مي‌داد تا در درون كوه‌ها، خانه‌هاي امن تهيه كنند، تا در برابر طوفانها و سيل و زلزله، در امان باشند. ولي به همان اندازه كه دل به دنيا بسته بودند، دل از امور معنوي بريده بودند، و در لجنزار تباهي‌ها و ستمها و آلودگي‌هاي معنوي، غوطه مي‌خوردند. حكومت ملوك الطوايفي، قبيلگي، ملي‌گرايي و تبعيضات نژادي، سرنوشت آنها را تعيين مي‌كرد. و بر همين اساس به فساد و تباهي‌ها، دامن مي‌زدند، چنان كه قرآن در توصيف آنها مي‌گويد:
«وَ كانَ فِي الْمَدِينَة تِسْعَة رَهْطٍ يفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يصْلِحُونَ؛ آنها (قوم ثمود) در آن شهر (حِجر) نُه گروهك و قبيله بودند كه فساد در زمين مي‌كردند، و براي اصلاح خويش اقدام نمي‌نمودند».(6)
قوم ثمود، داراي هفتاد بت بودند، چندين بتكده داشتند، بتهاي بزرگ آنها عبارت بودند از: «لات، عُزّي، منوت (منات) هُبَل و قيس.»
اين بتها به خصوص، مورد احترام شديد قوم ثمود بودند، آنها را شب و روز مي‌پرستيدند، بتكده‌ها را به نام آنها نامگذاري كرده بودند، هيچ كس حق نداشت كه آن بتكده‌ها را به عنوان مالكيت تصرّف كند، يا مرده خود را در آنها دفن نمايد، اگر كسي تخلف مي‌كرد، مي‌گفتند: متخلفين مورد لعن هُبَل و منوت دو بت بزرگ قرار خواهند گرفت.(7)
خداوند بنده خالص خود به نام حضرت صالح - عليه السلام - را كه از خاندان خود آنها بود، و داراي عقلي كامل، حلمي وسيع و اخلاقي نيك بود، به عنوان پيامبر خدا به سوي آنها فرستاد تا راه را از چاه به آنها نشان دهد، و آنها را از زنجيرهاي ذلّت، گمراهي، بت پرستي، تبعيضات، قبيله‌گرايي و تباهي‌هاي ديگر برهاند.
فرازهايي از دعوت منطقي و دلسوزانه حضرت صالح - عليه السلام -
حضرت صالح - عليه السلام - در دعوت و راهنمايي مردم، از راه‌هاي گوناگون وارد شده و به نصيحت آنها پرداخت، در اين جا نظر شما را به چند نمونه از برنامه‌هاي تبليغي حضرت صالح - عليه السلام - جلب مي‌كنيم:
اي قوم من! براي شما فرستاده اميني هستم، پرهيزكار باشيد و از من پيروي كنيد، من در برابر اين دعوت، از شما اجر و مزدي نمي‌خواهم، اجر من تنها از جانب پروردگار جهانيان است، آيا شما مي‌پنداريد هميشه در نهايت امنيت در ميان نعمتهايي كه در دنيا وجود دارد، باقي مي‌مانيد؟ و در كنار اين باغها، چشمه‌ها، زراعتها و نخل‌هايي كه ميوه‌هايش شيرين و رسيده است جاودانه خواهيد ماند؟
شما از كوه‌ها خانه‌هايي مي‌تراشيد، و در آن به عيش و نوش مي‌پردازيد اين امور شما را سر مست و غافل ساخته است، از زندان خود پرستي بيرون آييد، و به فضاي خدا پرستي وارد شويد.
از اسراف كاران و دنيا پرستان مرفّه پيروي نكنيد، آنان كه به فساد و تباهي دامن مي‌زنند، و در فكر اصلاح نيستند.(8)
اي مردم! تنها خداي يكتا و بي‌همتا را بپرسيد، كه جز او چيز ديگري خداي شما نيست، همان خداوندي كه شما را از زمين آفريد، و آباداني آن را به شما واگذار نمود، از او آمرزش بطلبيد، سپس به سوي او باز مي‌گرديد، كه پروردگارم (به بندگان خدا) نزديك، و اجابت كننده تقاضاي شما است.
قوم گفتند: اي صالح! تو پيش از اين مايه اميد ما بودي، آيا ما را از پرستش آن چه پدرانمان مي‌پرستيدند نهي مي‌كني؟ و ما در مورد آنچه ما را به سوي آن دعوت مي‌كني در شك و ترديد هستيم.
حضرت صالح - عليه السلام - فرمود: «اي قوم من! اگر من دليل آشكاري از پروردگارم داشته باشم، و رحمت او به سراغم آمده باشد آيا مي‌توانم از ابلاغ او سرپيچي كنم؟ اگر من نافرماني او كنم، چه كسي مي‌تواند مرا در برابر او ياري دهد، بنابراين سخنان شما چيزي جز اطمينان به زيانكار بودن شما نمي‌افزايد.»(9)
بنابراين به خود آييد، و درست فكر كنيد و بدانيد كه راه نجات و رستگاري شما در نفي معبودهاي باطل و آمدن زير پوشش پرستش معبود يكتا و بي‌همتا است.
اي مردم! چرا براي انجام بدي قبل از نيكي شتاب مي‌كنيد؟ و به جاي شتافتن به سوي رحمت الهي، به سوي عذاب خدا حركت مي‌نماييد؟ چرا از درگاه خداوند، تقاضاي عفو و آمرزش نمي‌كنيد؟ كه اگر چنين كنيد شايد مشمول رحمت الهي شويد، اين همه لجاجت و خيره سري و غفلت براي چيست؟(10)
كوتاه سخن آن كه، تمام رسالت و دعوت اين پيامبر بزرگ در اين جمله خلاصه مي‌شد كه:
«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ؛ خدا را بپرستيد».(11)
آري بندگان خدا، زير بنا و عصاره همه تعليمات فرستادگان خدا است.
حضرت صالح - عليه السلام - در دعوت قوم خود، نهايت محبّت و دلسوزي را نمود و با تعبير مكرّرِ «اي قوم من!» خواست تا حسّ خويشاوندي آنها را به سوي خود جلب كند، ولي آنها در برابر آن همه دلسوزي‌ها، و منطق و راهنماييهاي مهرانگيز صالح - عليه السلام -، با طغيان و سركشي لجوجانه، دعوت صالح - عليه السلام - را رد كردند، و بي‌شرمانه و گستاخانه در برابر او و دعوت‌هاي دلسوزانه او، ايستادند، و به كار شكني و مخالفت شديد پرداختند.
مخالفت آنها عمومي بود و جز اندكي به آن حضرت ايمان نياوردند، مطابق بعضي از روايات اين گروه اندك، پس از ديدن معجزه پيدايش ناقه صالح، ايمان آوردند، نخست هفتاد نفر بودند، سپس مرتد شدند و تنها شش نفر از آنها باقي ماند، كه يكي از آنها هم در شك و ترديد به سر مي‌برد و سرانجام به مخالفان پيوست.(12)
بعضي تعداد ايمان‌آورندگان به صالح - عليه السلام - را كه از عذاب نجات يافتند، تا چهار هزار نوشته‌اند.(13)
عكس العمل شديد قوم ثمود، در برابر دعوت صالح - عليه السلام -
حضرت صالح ده‌ها سال، قوم ثمود را به سوي خدا و يكتاپرستي دعوت كرد، ولي قوم ثمود با برخوردهاي شديد و لجاجت سخت از پاسخ مثبت به صالح - عليه السلام - امتناع ورزيدند، و با تهمتهاي ناجوانمردانه به آن حضرت، به كار شكني پرداختند.
گفتند: «آيا ما از بشري از جنس خود پيروي كنيم؟ اگر چنين كنيم در گمراهي و جنون خواهيم بود، آيا در ميان ما تنها بر اين شخص (صالح) وحي نازل شده است؟ نه، او آدم بسيار دروغگوي هوسبازي است».(14)
صالح - عليه السلام - به اندرز دلسوزانه قوم پرداخت، و آنها را از عذاب سخت الهي هشدار دارد، و اعلام كرد تا عذاب نيامده، خود را در پرتو ايمان نجات دهيد و از خواب غفلت بيدار شده و از طغيان و سركشي، دست بكشيد، چرا كه خمير مايه گمراهي‌ها، غرور و سر مستي است. ولي سركشي و غرور آن قوم به جايي رسيد كه بروز حضرت صالح و اصحابش را به فال بد گرفتند و آنها را دروغگو خواندند و وجود آنها را مايه بدبختي خود دانستند، با اين كه سزاوار بود آن حضرت و اصحابش را مايه بركت و سعادت ابدي بدانند.
صالح - عليه السلام - به آنها فرمود:
«طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ؛ فال بد و بخت و طالع شما در نزد خدا است، او است كه شما را (نه ما را) به خاطر اعمالتان گرفتار مصائب و بدبختي ساخته است».
و اين برنامه، در حقيقت آزمايش بزرگ الهي براي شما است، اينها هشدار و بيدار باش است، تا كساني كه شايستگي و قابليت دارند، از خواب غفلت بيدار گردند، و با اصلاح مسير خود، به سوي تكامل و خداي بزرگ، راه يابند.(15)
برخورد شديد قوم ثمود به جايي رسيد كه به گروه‌هاي نُه‌گانه تقسيم شدند، و با سازماندهي و برنامه ريزي فسادانگيز خود، به كارشكني پرداختند، و به همديگر گفتند: بياييد به خدا سوگند ياد كنيم كه بر صالح - عليه السلام - و خانواده‌اش شبيخون بزنيم و آنها را به قتل رسانيم، سپس به كسي كه مطالبه خون او را مي‌كند بگوييم ما از خانواده او خبر نداشتيم، و ما در ادّعاي خود راستگو هستيم.(16)
خنثي شدن توطئه توطئه‌گران
درتاريخ آمده: در كنار شهر حِجر كوهي بود كه غار و شكافي داشت، صالح - عليه السلام - براي عبادت خدا به آن جا مي‌رفت، و گاه شبانه به آن جا مي‌رفت و به مناجات و شب زنده‌داري مي‌پرداخت.
دشمنان توطئه‌گر كه آن حضرت را تهديد به قتل كرده بودند تصميم گرفتند به طور محرمانه به آن كوه رفته و در پشت سنگهاي كوه پنهان شوند و در كمين حضرت صالح به سر برند، وقتي كه صالح به آن جا آمد، او را به قتل رسانند، و پس از شهادتش به خانه او حمله‌ور شده و شبانه كار اهل خانه را يكسره نمايند، سپس مخفيانه به خانه‌هاي خود برگردند. و اگر كسي از اين حادثه پرسيد، اظهار بي‌اطّلاعي نمايند.
ولي خداوند به طرز عجيبي توطئه آنها را خنثي كرد، آنها هنگامي كه در گوشه‌اي از كوه كمين كرده بودند، كوه ريزش كرد، و صخره بسيار بزرگي از بالاي كوه سرازير شد و آنها را در لحظه‌اي كوتاه، در هم كوبيد و نابود كرد.
خداوند در قرآن به اين مطلب اشاره كرده و مي‌فرمايد:
«وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يشْعُرُونَ؛ آنها نقشه مهمي كشيدند و ما هم نقشه مهمي، در حالي كه آنها خبر نداشتند».(17)

منابع:
1- روايت شده: حضرت علي - عليه السلام - در بستر شهادت، به امام حسن - عليه السلام - چنين وصيت كرد: «وقتي كه از دنيا رفتم، پيكرم را در پشت اين شهر (نجف كه پشت شهر كوفه به حساب مي‌آمد) در كنار قبر دو برادرم هود و صالح - عليه السلام - به خاك بسپاريد.» (بحار، ج 11، ص 379).
2- اقتباس از تاريخ انبياء، تأليف عماد زاده، ص 252-258.
3- تفسير الميزان، ج 10، ص 318.
4- تاريخ انبياء، از: عماد زاده، ص 263؛ تفسير نور الثّقلين، ج 2، ص 47.
5- حجر، 82.
6- نمل، 49.
7- قصص الانبياء، عبدالوهّاب نجّار، ص 110.
8- اقتباس از سوره شعراء، آيات 143 تا 152.
9- هود، آيات 61 تا 63.
10- اقتباس از سوره شعراء، آيات 143 تا 152، و اقتباس از سوره نمل، آيه 46.
11- نمل، 45.
12- روضة الكافي، ص 186؛ موضوع ايمان آوردن گروهي به صالح - عليه السلام - در آيات 75 و 76 سوره اعراف، و 45 سوره نمل، و 66 سوره هود آمده است. و در آيه 75 و 76 سوره اعراف، مخالفان حضرت صالح به عنوان مَلَأ و مستكبران، و مؤمنان به او به عنوان مستضعفان ذكر شده‌اند. و آيه 66 هود، حاكي است عذاب سختي كه بر قوم ثمود وارد شد، - همه جز صالح و مؤمنان به او - را به هلاكت رسانيد.
13- تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 327.
14- قمر، آيه 24 و 25.
15- اقتباس از سوره نمل، آيات 45 تا 47.
16- نمل، 49 و 50.
17- نمل، 50؛ تفسير نمونه، ج 15، ص 497.